سفر بوش به خاورمیانه |
08 اسفند 1386 |
||||
اهمیت جورج بوش، رئیسجمهور آمریکا برای اولین بار در طول دوره زمامداری خود، به خاورمیانه سفر نمود. تحولات منطقه خاورمیانه برای دهههای متمادی جزء اولویتهای سیاست خارجی دولتهای مختلف آمریکا بوده است. پس از واقعه 11 سپتامبر و تغییرات گسترده در فضای جهانی، واشنگتن بیش از گذشته توجه خود را به این منطقه معطوف نمود و با طرح «مبارزه جهانی علیه تروریسم» و سپس «طرح خاورمیانه بزرگ»، درصدد تغییرات بنیادین سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این حوزه از جهان برآمد. سفر وی به اسرائیل و کرانه غربی مدتی پس از نشست آناپولیس اتفاق افتاد. دولت آمریکا هدف خود را تأسیس کشور مستقل فلسطینی تا پایان سال 2008، اعلام نموده است و سفر وی به سرزمینهای اشغالی نشان از توجه مجدد دولت آمریکا، پس از چند سال بیتفاوتی، نسبت به مناقشه خاورمیانه دارد. سفر بوش به چند کشور عرب حوزه خلیجفارس و مصر نیز از زوایای مختلف قابل تحلیل و بررسی میباشد. این گزارش با نگاهی کوتاه به سفر بوش، اهمیت زمانی، اهداف و نتایج این سفر را مورد بررسی قرار میدهد. تحلیل جورج بوش نیز مانند دو رئیسجمهور قبلی آمریکا در سال پایانی خود تلاش افزونتری را نسبت به حل مناقشه اسرائیل و فلسطینیها از خود نشان داده است. جورج بوش پدر در سال 1991، طراح و مبتکر نشست مادرید بود که به نوعی اولین ملاقات رسمی نمایندگان سازمان آزادیبخش فلسطین و دولت اسرائیل محسوب میشد. بیل کلینتون در طول دوره ریاست جمهوری خود چهار بار به اسرائیل سفر کرد. کلینتون در سال 2000، و در ماههای آخر خود در کاخ سفید، میزبان مذاکرات صلح کمپدیوید بود و تلاش گستردهای را در طول دوره زمامداری خود برای احیای مذاکرات صلح بین طرفین انجام داد. سفر رئیسجمهور آمریکا به اسرائیل پس از یک دوره 10 ساله انجام میگرفت (1998 آخرین سفر کلینتون). بوش در ژوئن 2007، با اعلام برگزاری نشست صلح بین اسرائیل و فلسطینیها، از افق سیاسی جدیدی سخن راند. افق مد نظر وی تشکیل دولت مستقل فلسطینی تا پایان سال 2008 بود. رایس در طول سال 2007، هشت سفر به منطقه خاورمیانه داشت که محور و اساس برنامههای وی، آغاز مذاکرات و گفتوگو بین اسرائیل و فلسطینیها عنوان میشد. دولت آمریکا در نوامبر 2007، میزبان نشست آناپولیس بود و سفر بوش به اسرائیل و کرانه غربی مدتی پس از آناپولیس انجام میگرفت. 1- سفر به اسرائیل و کرانه غربی به زعم اکثر تحلیلگران، نشست آناپولیس به دلیل نپرداختن به مسائل اصلی مناقشه و موقعیت ضعیف رهبران فلسطین و اسرائیل در داخل، نشستی بیحاصل و شکست خورده بود. آمریکا آناپولیس را گام جدی برای احیای مذاکرات صلح میخواند و تلاش نمود که بار دیگر خود را به عنوان میانجی برقراری صلح خاورمیانه مطرح نماید؛ اما مسلم بود که آمریکا در طول دوران تصدیگری جورج بوش، بیش از گذشته تحت تأثیر اهداف دولت اسرائیل و محافل صهیونیستی در داخل آمریکا قرار داشت. بوش در دیدار آوریل 2004 با شارون، عقبنشینی کامل اسرائیل از مرزهای جنگ ژوئن 1967 را با توجه به آنچه که واقعیتهای جمعیتی میخواند، غیرقابل پذیرش دانست. اظهارنظر بوش و سیاستهای دولت آمریکا به عنوان چراغ سبز مطمئنی برای دولت اسرائیل تلقی میشد تا برنامه خود مبنی بر انضمام بخشهایی از کرانه غربی به خاک اسرائیل را تحقق بخشد. طی چند ماه گذشته، به خصوص پس از انتشار گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا (NIE)، نگرانیهای زیادی در محافل سیاسی، امنیتی و رسانهای اسرائیل از بابت انتشار این گزارش به وجود آمده است. گزارش عنوان مینمود که برنامه تولید سلاح اتمی، سال 2003 از سوی ایران متوقف شده است. به جز نگرانیهای به وجود آمده پس از انتشار گزارش، آمریکا طی سال گذشته بهطور متناوب از اسرائیل درخواست مینمود که عملیات شهرکسازیهای جدید در محدوده بیتالمقدس را متوقف سازد. علیرغم درخواست آمریکا و درخواست مطرح در سند نقشه راه، دولت اولمرت چند هفته پس از نشست آناپولیس، ساخت و توسعه چندین بلوک جمعیتی در اطراف بیتالمقدس را به مناقصه گذاشت. بیاعتنایی کامل اسرائیل به درخواست آمریکا و تحتالشعاع قرار گرفتن دولت ایالات متحده در طول دوره بوش باعث بروز سؤالات و تردیدهایی در مورد لزوم حمایت همهجانبه آمریکا از اسرائیل در محافل علمی و روشنفکری آمریکا گردیده است. کتاب «لابی اسرائیل در آمریکا» که در داخل آمریکا اجازه نشر نیافت، بازتابی از انتقادات موجود در جامعه آمریکا نسبت به سیاستهای حمایت از اسرائیل را دربر دارد. (جان مرشایمر و استفان والت در این کتاب دیدگاههای انتقادی و اعتراضی خود را نسبت به اعمال سیاستهای جانبدارانه آمریکا از اسرائیل، بیان داشتهاند). جورج بوش هدف عمده خود را در سفر به اسرائیل و کرانه غربی، تسریع روند مذاکرات و تکمیل فرایند آغاز شده در آناپولیس و تعهد دولت آمریکا به تشکیل دولت مستقل فلسطینی تا قبل از پایان حضور بوش در کاخ سفید (اواخر 2008)، اعلام نمود. نکته قابل توجه در این سفر به کار بردن کلمه «اشغال» سرزمینهای فلسطینی توسط بوش بود. بوش در اسرائیل در جمع خبرنگاران از اسرائیل خواست به اشغال سرزمینهای فلسطینی سال 1967 پایان بخشد. سفر زمینی بوش به رامالله و گذر از ایستهای بازرسی ارتش اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی در دیدار وی با اولمرت مطرح گردید و بوش خواستار کاهش موانع تردد شهروندان فلسطینی شد. استفان هدلی، مشاور امنیت ملی دولت بوش معتقد است که خوشبینی به وجود آمده برای دولت آمریکا به این مسئله بازمیگردد که تغییری بنیادین در ارزیابیهای تلآویو در مورد وضعیت استراتژیکی و منافع بلندمدت اسرائیل مشاهده میگردد. تغییر بنیادین از نظر هدلی به این موضوع بازمیگردد که اجماعی در بین افکار عمومی و سیاستمداران در اسرائیل، در مورد تشکیل دولت فلسطینی، به وجود آمده است. تحولات گسترده اجتماعی و سیاسی باعث شده است که تشکیل دولت فلسطینی دیگر نه به عنوان تهدید، بلکه به عنوان نیازی امنیتی برای اسرائیل تلقی شود. فارغ از اهداف و نتایج سفر بوش به اسرائیل و کرانه غربی، نکته قابل تأمل و توجه این است که بوش در سال پایانی حضور خود در کاخ سفید نیازمند موفقیتی در عرصه سیاست خارجی است. جمهوریخواهان نیز به این نکته واقف هستند که دولت بوش نتوانسته است موفقیتی برای ارائه به رأیدهندگان آمریکایی کسب نماید. مشکلات مستمر امنیتی در عراق، تحولات لبنان، قدرتگیری طالبان در افغانستان و شکست آمریکا در ایجاد اجماع جهانی علیه ایران، دلائل اصلی ناکامی دولت بوش در عرصه سیاست خارجی است. با توجه به مشکلات مذکور و محدودیتهای پیش روی دولت بوش در خاورمیانه، رئیسجمهور آمریکا در پی آن است تا در ماههای پایانی حضور خود در کاخ سفید، موفقیتی کسب نماید. 2- اهداف کلی سفر بوش به کشورهای عربی مرحله بعد سفر بوش به خاورمیانه سفر به کشورهای کویت، بحرین، امارات متحده عربی و عربستان بود. یکی از محورهای سیاست خارجی بوش، «طرح خاورمیانه بزرگ» بود. این طرح در سال 2004 و به پیشنهاد آمریکا به تصویب 8 کشور صنعتی در «سیآیلند» رسید. اساس و محور این طرح تقویت دموکراسی و لزوم آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در خاورمیانه و شمال آفریقا بود. شعار دموکراسیسازی در خاورمیانه از ابتدای مطرح شدن با حدس و گمانهایی روبهرو گردید و برخی التزام واشنگتن را به یک دموکراسی واقعی در منطقه به زیر سؤال میبردند. برگزاری چندین انتخابات در سطح منطقه نشان از آن داشت که گشایش فضای سیاسی در کشورهای خاورمیانه الزاماً به این معنا نیست که نیروهای طرفدار آمریکا به موفقیتهای سیاسی دست یابند. پیروزی حماس، پیروزی ائتلاف شیعیان در عراق، موفقیت حزبالله و امل در انتخابات پارلمانی لبنان، موفقیت شیعیان در بحرین و اخوانالمسلمین در مصر، نمونههایی از پیروزی جریاناتی است که همسویی چندانی با سیاستهای منطقهای آمریکا نداشتند. بوش در مصاحبههای خود اصلاحات در خاورمیانه و موضوع امنیت را دو محور اساسی هدف خود اعلام نمود و لزوم مقابله با «تهدید ایران» را بارها مورد تأکید قرار میداد. هدف جورج بوش از اعلام مواضع تند ضد ایرانی در منطقه، جلب حمایت کشورهای میزبان رئیسجمهور آمریکا برای مقابله با سیاستهای ایران است. سال گذشته آمریکا قراردادی به ارزش 20 میلیارد دلار برای فروش تسلیحات به عربستان سعودی و چند کشور حوزه خلیجفارس منعقد نمود. انعقاد این قرارداد، علیرغم انتقادات فزایندهای که در داخل آمریکا در پی داشت، نشانگر این مسئله نیز بود که ایالات متحده در ازای همراهی عربستان سعودی، درخصوص مشارکت بیشتر ریاض در فرآیند صلح خاورمیانه و بهبود مناسباتش با اسرائیل، همراهی در صحنه سیاسی عراق و نیز همسویی سعودیها در ائتلاف ضد ایرانی مورد ادعای آمریکا، آمادگی دادن امتیازاتی به عربستان سعودی را دارد. نیکلاس برنز، معاون سابق وزیر خارجه آمریکا، در پاسخ به انتقادات اعضای کنگره، هدف فروش تسلیحات به کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را توانا ساختن این کشورها جهت دفاع از خود در برابر توسعهطلبی ایران و تهاجم احتمالی ایران در آینده دانست. از سوی دیگر بوش خود را با جریانی در داخل دولت آمریکا مواجه میبیند که خواستار تغییر نگاه و رویکرد آمریکا نسبت به تحولات جاری خاورمیانه و به خصوص ایران میباشند. میتوان گفت که ضرورت بازبینی سیاستهای ایالات متحده در خاورمیانه نه یک ایده، بلکه تبدیل به یک باور در بین برخی سیاستمداران و تصمیمسازان آمریکا شده است. منتقدان سیاست خارجی بوش، سیاستهای دولت آمریکا طی زمامداری جمهوریخواهان را دلیلی برای افزایش نفوذ و تأثیرگذاری ایران در منطقۀ حساس خاورمیانه میدانند. دولت آمریکا افزایش نفوذ منطقهای ایران را با توسعهطلبی شوروی در طول جنگ سرد شبیهسازی کرده است و برای تحت فشار قرار دادن و ایزوله نمودن ایران از تمامی ابزارهای ممکن سود جسته است. آمریکا در مقابل چالشها و ضعف متحدان منطقهای خود، شاهد توسعه نفوذ ایران است. 3- کابوس ایران با توجه به تحولات چند سال اخیر منطقه خاورمیانه و حساسیتهای به وجود آمده در مورد افزایش توان، نقش و تأثیرگذاری جمهوری اسلامی در محیط پیرامونی خود و جنگ روانی و تبلیغاتی گسترده آمریکا علیه فعالیتهای هستهای ایران و حضور و تأثیر ایران در تحولات سیاسی منطقه، به ویژه در تحولات عراق و لبنان و فلسطین، ایالات متحده درصدد است تا اجماعی علیه سیاستهای منطقهای ایران در سطح منطقه شکل گیرد. بوش در این سفر بارها آنچه را که «تهدید ایران» میخواند مورد تأکید قرار داد و سعی نمود تأثیراتی را که پس از انتشار گزارش NIE در منطقه، مبنی بر کاهش فشارهای بینالمللی علیه برنامه هستهای ایران ایجاد شده است را کمرنگ نشان دهد. بوش در دیدار با ملک عبدالله گفت: «ایران یک تهدید بوده، یک تهدید است و اگر ما برای توقف غنیسازی تلاش نکنیم همچنان یک تهدید خواهد بود.» وی در سخنرانی خود در ابوظبی نیز به عزم دولت آمریکا جهت تشکیل ائتلاف جهانی، به منظور مقابله با «خطر ایران» تأکید نمود. مشکلات و سردرگمی بوش در نحوه برخورد با ایران، محدود به ابراز مخالفتهای داخلی نمیشود و جورج بوش حتی در این سفر و در هنگام حضور در کشورهای میزبان نیز نتوانست به طور کامل از همسویی این کشورها با واشنگتن در مورد فشار بر ایران مطمئن شود. سعود الفیصل در واکنش به اظهارات مکرر بوش در عربستان، مبنی بر تهدید دانستن ایران گفت: «عربستان با ایران دشمنی ندارد و ایران یک کشور همسایه و مهم در منطقه است». البته وی نفع ایران را در آن دانست که از تشدید بحران پرهیز نماید و همکاری خود را با درخواستهای شورای امنیت نشان دهد. بیش از سفر بوش نیز عمروموسی، دبیر کل اتحادیه عرب نیز در پاسخ به اتهامات روزافزون آمریکا به ایران و خطرناک خواندن سیاستهای ایران به این نکته اشاره نمود که «ملتهای عرب این حق را برای خود قائل هستند که چگونه با ایران برخوردکنند، اگر آنها برنامه تولید سلاح هستهای ندارند، چرا باید ایزوله شوند؟ چرا باید در چنین شرایطی به ایران فشار وارد نمود؟». اگرچه با توجه به تحولات چند سال منطقه و اظهارات برخی از مقامات عربی در مورد ایران میتوان گفت که سران عرب نسبت به افزایش نفوذ و جایگاه ایران در منطقه حساس و بعضاً بیمناکاند، اما در بین اعراب نیز نظر واحدی در مورد نحوه برخورد با ایران وجود ندارد. نگرانیهای عربستان از این رو است که ریاض خود را داعیهدار جهان اسلام و اهل تسنن میداند و از نفوذ و تأثیرگذاری دیگر قدرت منطقهای نگران است و نسبت به تأثیرپذیری شیعیان عربستان و احتمال برخوردهای آتی با آنان نیز نگرانی مضاعفی دارد. در طی چند سال گذشته ملک عبدالله کوشیده است تا فضای نسبتاً بازتری را در مسائل مذهبی شیعیان بگشاید اما همچنان شیعیان عربستان تحت تبعیضهای اجتماعی و سیاسی قرار دارند. این نگرانی پادشاهی سعودی در نزد خاندان حاکم بر بحرین نیز وجود دارد و منامه بیش از آنکه نگران قدرت منطقهای ایران باشد از فعالیتهای اکثریت شیعیان این کشور کوچک برای استیفای حقوق خود نگران میباشد. مصر و اردن نیز از افزایش نفوذ منطقهای ایران هراس دارند اما نگرانی خاصی در مورد احتمال نفوذ ایران در محیط داخلی خود ندارند. برخلاف کشورهای مذکور، قطر و امارات روابط و پیوندهای محکم اقتصادی با ایران دارند و نسبت به ایجاد هرگونه تنش در منطقه و تغییر شرایط حساس میباشند. امارات متحده عربی علیرغم اختلافات خود با ایران، بر سر جزایر ایرانی خلیجفارس، به روابط تجاری پرسود خود با ایران ادامه میدهد. بوش در سخنرانی خود در ابوظبی سعی نمود با ترسیم شرایطی، ایران را برای همسایگان و کل منطقه خاورمیانه تهدید و خطر معرفی کند و شیوخ امارات را به اعمال محدودیتهایی علیه ایران ترغیب نماید. سفر بوش به مصر نیز تأکید مجددی بر نقش مصر در روند صلح خاورمیانه بود. آمریکا نشان داده است که تمایلی به ایجاد تغییرات بنیادین در مصر ندارد و حمایتهای خود را از دولت مبارک ادامه میدهد. نتیجهگیری سفر جورج بوش به منطقه خاورمیانه، در سال پایانی حضور خود در کاخ سفید، سفری بیحاصل و بینتیجه بود. به زعم تحلیلگران، باتوجه به واقعیات موجود در مناقشه فلسطینیها و اسرائیل، موقعیت لرزان و شکننده اولمرت و عباس و ادامه سیاستهای سرکوبگرانه اسرائیل و بیتوجهی به درخواستهای مکرر جامعه بینالمللی، انتظار تشکیل دولت مستقل فلسطینی تا پایان سال ۲۰۰۸، انتظاری دور از ذهن است. ایالات متحده تلاش خود را برای احیای مذاکرات بین طرفین در سال جاری میلادی ادامه خواهد داد تا حداقل بوش در کارنامه ۸ ساله خود از تلاش و جدیت دولتش برای صلح خاورمیانه دفاع نماید. اسرائیل تضمین کافی از جانب واشنگتن برای الحاق بخشهایی از کرانه غربی به اسرائیل را دریافت نموده است و همچنان از حمایتهای گسترده لابی قدرتمند صهیونیسم در داخل آمریکا، علیرغم انتقادات مطرح شده، بهرهمند میشود. آمریکا نشان داده که التزام به قواعد دموکراسی و حق تعیین سرنوشت ملتها، میتواند کاربردی دوگانه داشته باشد و در شرایطی که منتخبین همسو با آمریکا نباشند، میتواند تحت فشار و مضیقه نیز قرار گیرند. اشتباه محاسباتی دیگر دولت آمریکا تکرار سیاستهایش در مواجهه با ایران است. ری تکیه، محقق در شورای روابط خارجی، با انتقاد از سیاستهای آمریکا علیه ایران معتقد است که ایران از لحاظ وسعت، جمعیت و قابلیتهای اقتصادی و سیاسی بزرگترین کشور منطقه است و سیاستهای دولت آمریکا (از جمله فروش تسلیحات)، نمیتواند این واقعیت را تغییر دهد. بوش در ایجاد ائتلاف منطقهای علیه ایران ناموفق بوده است، اما اسرائیل و آمریکا همچنان در تلاشند جبههای را علیه ایران در باب موضوع فلسطین تشکیل دهند. شرکت نمایندگانی از کشورهای عربی ازجمله سوریه در نشست آناپولیس، آخرین نمونه از تلاش گسترده تلآویو و واشنگتن در مورد نزدیک نمودن دیدگاه کشورهای عربی در مورد نوع نگاه آنها به اسرائیل است. سران کشورهای عربی و افکار عمومی غرب، ایران را به عنوان تهدید و خطر برای موجودیت خود و یا ثبات منطقه قلمداد نمیکنند اما نسبت به تحولات جاری منطقه به خصوص در عراق و لبنان حساس میباشند. رهبران کشورهای عرب، حتی سوریه، به کاهش نقش و نفوذ سنیها در ساختار سیاسی عراق حساس و نسبت به تغییر معادله سیاسی در هرم قدرت عراق، هم نظر میباشند. هرگونه افزایش نقش سنیها در ساختار سیاسی عراق نگرانیهای آنان را از جانب نقش ایران در عراق کاهش میدهد. تصویب قانونی مبنی بر امکان ورود بعثیهای سابق به صحنههای سیاسی و اجتماعی، گام مثبتی در این زمینه به شمار میرود. در شرایط فعلی، احیای روابط ایران و مصر ضرورتی بیشتر از قبل یافته است و با توجه به نقش و توان تأثیرگذاری مصر در منطقه، به ویژه در موضوع فلسطین، جمهوری اسلامی میتواند با آغاز مجدد روابط دیپلماتیک خود با مصر، معادلات دولت بوش در منطقه را با سؤالات بیشتری مواجه سازد. در مورد عربستان نیز این نکته قابل توجه و تأمل است که اگر ریاض به این مسئله نزدیک شود که ایران به نقش و جایگاه پادشاهی سعودی در تحولات منطقه به خصوص تحولات در لبنان، عراق و فلسطین آگاه است و آن را در نظر میگیرد، میتوان منتظر مناسبات جدیدی در روابط دو کشور بود. جانشین بوش با معادلهای کاملاً متفاوت در منطقه مواجه خواهد بود. معادلهای که در آن برای نخستینبار آمریکا از اعتبار و جایگاه سابق در منطقه و در بین افکار عمومی برخوردار نیست و ایران نسبت به گذشته از موقعیت برتری در منطقه برخوردار است. با این معادله تازه، تعریف مجددی از روابط تهران ـ واشنگتن در دوره پس از بوش، بیش از گذشته ضرورت مییابد.
|