21 آبان 1392
چکیده
از زمان آغاز بحران داخلی در سوریه در سال 2011 میلادی، فرانسه موضع تند و صریحی در حمایت از نیروهای مخالف رژیم بشار اسد اتخاذ کرده است. نوشتار حاضر در پی تبیین اهداف و انگیزههای نگرش تند فرانسه در قبال تحولات سوریه و مواضعی که این کشور در جریان مراحل مختلف بحران و جنگ داخلی در سوریه اتخاذ کرده و پیامدهای آن در سطوح مختلف ملی، منطقهای و بینالمللی است.
مقدمه
از زمان آغاز بحران داخلی در سوریه در سال 2011 میلادی، فرانسه موضع تند و صریحی در حمایت از نیروهای مخالف رژیم بشار اسد اتخاذ کرده است. این حمایتها با تعمیق بحران داخلی سوریه و تبدیل آن به جنگ داخلی، ابعاد گستردهتری پیدا کرد؛ بهگونهای که فرانسه نخستین کشوری بود که ائتلاف نیروهای مخالف سوری را به عنوان تنها نماینده مشروع مردم سوریه به رسمیت شناخت. همچنین در حالی که فرانسه در ابتدا سخن از راهحل سیاسی برای حل بحران سوریه میراند، به دنبال کاربرد سلاحهای شیمیایی در این کشور، خواستار اقدامات و حملات تنبیهی علیه رژیم بشار اسد شد. به دنبال تصمیم مجلس عوام بریتانیا مبنیبر عدم مشارکت نظامی این کشور در حمله به سوریه و نیز امتناع آلمان از هرگونه مشارکت در عملیات نظامی در سوریه، فرانسه تنها کشور اروپایی بود که اعلام کرد در کنار آمریکا باقی خواهد ماند.
با توجه به مداخلات نظامی قبلی فرانسه در لیبی، ساحل عاج و مالی و نیز اعلام آمادگی این کشور برای شرکت در عملیات نظامی در سوریه، این پرسش مطرح میشود که چه اهداف و انگیزههایی در پشتسر این مداخلات نظامی از جانب فرانسه قراردارد؟ از آنجا که این مداخلات در دوره زمامداری دولتهای مختلف اعم از راست یا چپ صورت گرفته است، ریشه آنها را باید در مبانی و ارکان سیاست خارجی فرانسه جستوجو کرد.
نوشتار حاضر در پی تبیین اهداف و انگیزههای نگرش تند فرانسه در قبال تحولات سوریه و مواضعی که این کشور در جریان مراحل مختلف بحران و جنگ داخلی در سوریه اتخاذ کرده و پیامدهای آن در سطوح مختلف ملی، منطقهای و بینالمللی است. بر این اساس، ابتدا به سابقه روابط فرانسه و سوریه نگاهی افکنده میشود، آن گاه مواضع سوریه در جریان مراحل مختلف بحران و جنگ داخلی در سوریه مورد بررسی قرارمیگیرد و در نهایت اهداف و انگیزههای فرانسه و پیامد سیاستهای این کشور در قبال سوریه به بحث گذاشته خواهد شد.
سابقه روابط فرانسه و سوریه
به دنبال اضمحلال امپراتوری عثمانی پس از پایان جنگ جهانی اول، فرانسه از 1920 تا 1946 قیمومیت سوریه را برعهده داشت. از زمان استقلال سوریه در 1946، روابط دو کشور همچنان با اهمیت باقی ماند و در عین حال تابعی از رویدادهای منطقه خاورمیانه بود و از همینرو با فراز و نشیبهای بسیاری روبرو شد. در سال 1956، به دنبال بحران کانال سوئز، سوریه در اعتراض به حمله مشترک فرانسه، بریتانیا و اسرائیل به مصر، به دنبال ملی شدن کانال سوئز، روابط دیپلماتیک خود را با فرانسه قطع کرد. این روابط در سال 1961 به دنبال تشکیل جمهوری متحده عرب (با اتحاد مصر و سوریه) از سر گرفته شد؛ اما این روابط بار دیگر هنگام وقوع جنگهای داخلی در لبنان تیره شد. فرانسه در ابتدا مداخله سوریه در چهارچوب نیروی بازدارنده عربی در لبنان را در سال 1976 پذیرفت، اما دیری نگذشت که به انتقاد از مداخله سوریه پرداخت و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بسیار از اتحاد سوریه با جمهوری اسلامی ایران ابراز نگرانی میکرد. در سپتامبر 1981، لویی دلامار، سفیر فرانسه در لبنان ترور شد و انگشت اتهام از سوی فرانسه به سوریه نشانه رفت. نقطه عطف دیگر در روابط دو کشور در سال 2005، با ترور رقیق حریری، نخستوزیر لبنان روی داد که در این ماجرا نیز ظن غالب در فرانسه، مشارکت دستگاه اطلاعاتی سوریه با همکاری حزبالله در این ماجرا بود. پس از آن، فرانسه هدف از بیان بردن میلیشیای حزبالله را به موجب قطعنامههای 1559 و 1701 شورای امنیت دنبال میکرد. با روی کار آمدن سارکوزی در فرانسه در 2007، وی تلاش کرد با جلب همکاری سوریه به نقشآفرینی در مسائل منطقه بپردازد و از این رهگذر برای حل مسائل داخلی لبنان و ایجاد آشتی ملی در این کشور و نیز حل مسئله بلندیهای جولان، دست به تحرکاتی بزند. به دنبال امضای موافقتنامه دوحه در سال 2008 که به موجب آن نیروهای سیاسی لبنان به آشتی و مصالحه تن در دادند، روابط فرانسه و سوریه نیز رو به عادی شدن گذاشت و سارکوزی از بشاراسد برای شرکت در اجلاس سران اتحادیه مدیترانه در 13 ژوئیه 2008، دعوت رسمی به عمل آورد. به دنبال آن در 11 سپتامبر 2008، سارکوزی برای دیداری رسمی وارد دمشق شد. در جریان این سفر، اجلاس چهارجانبهای نیز با شرکت اردوغان، نخستوزیر ترکیه و امیر قطر با هدف بازپسگیری بلندیهای جولان از اسرائیل برگزار شد که با توجه به نقش ترکیه در وساطت میان اسرائیل و سوریه و نقش قطر در حل بحران سیاسی لبنان، معنادار بود. در این میان فرانسه ضمن اینکه میدان را برای نقشآفرینی در جهت حل مسئله خاورمیانه باز میدید، میکوشید سوریه را از حزبالله و ایران دور کند، زیرا افزایش نفوذ ایران را در لبنان مغایر منافع خود ارزیابی میکرد.
با آغاز بحران داخلی سوریه در 2011، بار دیگر تنش در روابط دو کشور حکفرما شد و فرانسه در اعتراض به آنچه سرکوب قیام مردم توسط بشار اسد مینامید، آن را محکوم نمود و سفیر خود را از سوریه فرخواند و کنسولگریهای خود را در حلب و لاذقیه در 17 نوامبر 2011، تعطیل کرد. در 29 مه 2012 نیز فرانسه سفیر سوریه را از کشور خود اخراج نمود.
مناسبات اقتصادی بین سوریه و فرانسه چندان گسترده نیست و سوریه هفتادویکمین بازار صادراتی فرانسه محسوب میشود و پنجاه و هفتمین کشور صادر کننده کالا به فرانسه است.
نگرش و مواضع فرانسه در قبال مراحل مختلف بحران سوریه
از آغاز بحران سوریه در 2011، فرانسه مواضع تندی علیه بشار اسد و دولت وی اتخاذ کرد و آلن ژوپه، وزیر امور خارجه وقت فرانسه، آنچه وی آن را اعمال سرکوبگرانه رژیم اسد خواند، وحشیانه و جنایت علیه بشریت توصیف کرد. در همین راستا فرانسه کمکها و حمایتهای سیاسی و مالی خود را از شورشیان سوری آغاز کرد و حتی پیشنهاد تسلیح آنها را مطرح نمود. با روی کار آمدن فرانسوا اولاند از حزب سوسیالیست در فرانسه، سیاستهای دولت قبلی در قبال سوریه ادامه یافت. در ژوئیه 2012، فرانسه میزبان یک کنفرانس بینالمللی برای جمعآوری کمک به شورشیان شد و گروههای مخالف را تشویق به ایجاد جبههای واحد برای مبارزه با اسد کرد. فرانسه معتقد بود که ائتلاف مخالفان باید به صورت یک دولت جایگزین عمل کند و در همان حال صحبت از راهحل سیاسی به میان میآورد. پس از تشکیل ائتلاف ملی سوریه در نوامبر 2012، فرانسه آن را به عنوان تنها نماینده مشروع مردم سوریه به رسمیت شناخت. در مه 2013، فرانسه به همراه بریتانیا موفق شد تحریم تسلیحاتی اتحادیه اروپا را مرتفع سازد تا بدین ترتیب کمک نظامی به شورشیان سوری امکانپذیر شود. به دنبال حمله شیمیایی در حومه دمشق که به کشته شدن تعداد زیادی از افراد از جمله زنان و کودکان منجر شد، فرانسه با متهم کردن دولت اسد و مسئول دانستن آن در انجام این حملات، خواستار اقدام جدی جامعه بینالمللی برای پایان دادن به خشونتها در سوریه شد و اعلام کرد که قتل عام شیمیایی تنها یکی از مصادیق این خشونتها به شمار میآید. در همین راستا، در 21 اوت 2013، فرانسه به همراه بریتانیا و آمریکا خواستار اقدام نظامی تنبیهی علیه حکومت بشار اسد شدند. فرانسه اعلام کرد آمادگی کامل دارد تا در حملات موشکی و هوایی علیه سوریه مشارکت داشته باشد و ژان ایو لودریان، وزیر دفاع فرانسه، از آمادگی نیروهای مسلح فرانسه برای اقدام نظامی و استقرار یک ناو ضدهوایی در شرق مدیترانه خبر داد. اما اقدام نظامی به دنبال رأی پارلمان بریتانیا علیه مداخله نظامی در سوریه که بازتاب افکار عمومی بود، با مشکلات جدی روبرو شد. در این زمان، فرانسه اعلام کرد آماده است در کنار آمریکا نیروهای مسلح خود را وارد عملیات نظامی در سوریه سازد. در داخل ایالات متحده نیز باراک اوباما به منظور اینکه اقدامش از مشروعیت بیشتری برخوردار شود، درصدد برآمد تائید کنگره آمریکا را نیز به دست آورد. در این میان که همگان خود را برای دخالت نظامی در سوریه آماده کرده بودند و در همان حال مبارزات مردمی علیه مداخله نظامی در آمریکا و اروپا به شدت به راه افتاده بود، در فرانسه نیز فشار مطبوعات و مردم به رئیسجمهور برای کسب مجوز از مجلس بالا گرفت. این در حالی بود که به موجب قانون اساسی، رئیسجمهور میتواند بدون اجازه پارلمان برای مدتی کمتر از چهار ماه نیروهای مسلح فرانسه را وارد عملیات رزمی کند. در همان زمان، طی نظرسنجیهایی که از مردم فرانسه صورت گرفت، 59 درصد از آنان مخالف مشارکت فرانسه در اقدام نظامی بودند.
سرانجام در 9 سپتامبر، با توجه به جو حاکم در افکار عمومی و مخالفت روسیه و چین و نیز بسیاری از کشورهای اسلامی و در حال توسعه، آمریکا و روسیه به توافقی در خصوص قراردادن ذخیره سلاحهای شیمیایی سوریه تحت کنترل بینالمللی دست یافتند و بدین ترتیب، از حمله نظامی اجتناب به عمل آمد. لوران فابیوس، وزیر امور خارجه فرانسه، در واکنش به این توافق چنین اظهارنظر کرد که این امر حاصل موضع سخت و انعطافناپذیر غرب در قبال بحران سوریه است. همچنین، به دنبال این توافق، فرانسه به موازات روسیه برای تدوین یک قطعنامه در زمینه سلاحهای شیمیایی جهت ارائه به شورای امنیت سازمان ملل، دست به کار شد و پیشنویسی تهیه کرد که در آن در صورت عدم پیروی سوریه از تعهدات خود به موجب توافق به عمل آمده، این کشور با پیامدهای جدی روبرو میشد و در عمل قصد داشت بدین طریق به تهدید نظامی سوریه بپردازد. در نهایت، در قطعنامهای که در 28 سپتامبر در شورای امنیت به تصویب اعضا رسید، ضمن تأکید بر انهدام ذخایر سلاحهای شیمیایی سوریه و دسترسی کارشناسان سازمان منع استفاده از سلاحهای شیمیایی به سایتهای سلاحهای شیمیایی سوریه، توسل به فصل هفتم منشور ملل متحد که در آن استفاده از نیروهای نظامی پیشبینی شده است، منوط به صدور قطعنامه دوم در این زمینه شد. به طور کلی، موضع فرانسه از ابتدای آغاز بحران داخلی در سوریه تاکنون دستخوش تغییرات زیادی شده است و به سوی تندتر شدن پیش رفته است؛ به گونهای که در ابتدا فرانسه مداخله نظامی را تنها با مجوز شورای امنیت جایز میدانست، اما پس از استفاده از سلاحهای شیمیایی در سوریه، این کشور این امر را عبور از خط قرمز تلقی کرد و اقدام نظامی علیه سوریه را برای تنبیه آن کشور و جلوگیری از تکرار موارد مشابه بدون تصویب شورای امنیت، ضروری قلمداد کرد. حتی پس از توافق بر سر تحت کنترل بینالمللی در آمدن ذخایر سلاحهای شیمیایی سوریه و انهدام آنها، فرانسه همچنان بر تهدید نظامی در صورت هرگونه اهمال از جانب سوریه در اجرای دقیق تعهدات خود اصرار میورزد.
دلایل و انگیزههای موضع تند فرانسه در قبال بحران سوریه
با نگاهی عمیقتر به سیاست خارجی فرانسه، میتوان دلایل و انگیزههای این موضعگیری تند فرانسه در قبال سوریه را ریشهیابی کرد. در درجه نخست، این نکته را باید در نظر داشت که فرانسه زمانی یکی از قدرتهای بزرگ استعماری جهان بود که در صحنه سیاست بینالملل نقشی عمده ایفا میکرد، اما به دنبال جنگ جهانی دوم از قدرت این کشور به میزان زیادی کاسته شد و پس از دوران استعمارزدایی، مستعمرات خود را در گوشه و کنار جهان از شرق آسیا گرفته تا شمال و غرب آفریقا از دست داد و به یک قدرت متوسط تبدیل شد. با وجود این، فرانسویان که همچنان نوستالژی دوران پرشکوه و جلال گذشته را دارند، درصدد برآمدند قالب مکتب گلیسم که توسط ژنرال دوگل تدوین شد، همچنان با تکیه بر امکانات و وسایل موجود خود مانند عضویت دائمی در شورای امنیت ملل متحد، برخورداری از سلاح هستهای، زیربنای اقتصادی و صنعتی نسبتاً قدرتمند و نفوذ فرهنگی، مجد و عظمت گذشته خود را احیا و نفوذ بینالمللی خود را حفظ کنند. در همین راستا، اولیویه دو فرانس، پژوهشگر انستیتو مطالعات امنیتی اتحادیه اروپا در پاریس میگوید: «فرانسه از دیرباز سودای احیای مجد و عظمت کشور را در سیاست خارجی خود حفظ کرده است و برای این منظور میکوشد همچنان بر جریان رویدادهای جهان تأثیر بگذارد. این گرایش در فرانسه بسیار ریشهدار است». بنابراین، فرانسه همواره مایل بوده است در بحرانهای بینالمللی در کنار سایر قدرتهای بزرگ نقش ایفا کند.
از سوی دیگر، رفتارهای سیاست خارجی فرانسه به ویژه در خصوص مداخلات خارجی، نشان داده است که این کشور تمایل بیشتری به مداخله در مناطقی دارد که در زمره حوزههای نفوذ آن قراردارند و فرانسه آنها را برای امنیت ملی و منافع ملی خود حیاتی و مهم قلمداد میکند. همانگونه که گفته شد، سوریه و نیز لبنان، طی سالهای پس از جنگ جهانی اول، تحت قیمومیت فرانسه به سر میبردند و فرانسه نوعی مسئولیت تاریخی در قبال آنها احساس میکند و به ویژه از دخالت حزبالله در جنگ داخلی سوریه و گسترش جنگ به لبنان نگران است؛ یعنی کشوری که به طور سنتی حامی مسیحیان آن است. از اینرو، فرانسه به منظور حفظ نفوذ خود در این منطقه به دنبال تأثیرگذاری بر روند امور است و به هیچوجه مایل نیست شاهد قدرت گرفتن نیروهای مخالف با آن مانند حزبالله در لبنان باشد.
از دیدگاه فرانسه، حزبالله دست نشانده حکومت تهران است و حفظ دولت اسد برای جمهوری اسلامی ایران، از اهمیت فراوانی برخوردار است و به منزله پل ارتباطی ایران با حزبالله است که در واقع در حکم یک نیروی بازدارنده برای ایران در هرگونه رویارویی با اسرائیل، به ویژه با توجه به احتمال حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، عمل میکند. از سوی دیگر، منافع ایران و فرانسه در لبنان با یکدیگر اصطکاک دارد. در منازعات داخلی لبنان، فرانسه از جنبش 14 مارس که عمدتاً متشکل از حزبالمستقبل به رهبری سعد حریری و حزب الکتائب به رهبری سمیر جعجع است، حمایت میکند، در حالی که ایران از گروههای متعلق به جنبش 8 مارس شامل حزبالله لبنان به رهبری سیدحسن نصرالله و طیفی از مسیحیان طرفدار ژنرال میشل عون حمایت میکند. در نتیجه فرانسه، سیاست ایران در قبال لبنان را تهدیدی برای منافع و نفوذ خود در این کشور تلقی میکند. همچنین فرانسه که خود یک قدرت اتمی است، مایل به حفظ انحصار اتمی در میان قدرتهای موجود هستهای است و از همینرو، همواره موضع سختی درباره برنامه هستهای ایران داشته است. ملاحظات مزبور به خوبی در سخنان لوران فابیوس، وزیر امور خارجه فرانسه انعکاس پیدا کرده است. وی در اظهارنظری در خصوص شرکت ایران در کنفرانس ژنو – 2 برای یافتن راه حل جهت بحران سوریه، ابراز داشت که ایران میتواند در کنفرانس ژنو – 2 شرکت کند، اما باید هدف آن یعنی ایجاد یک دولت موقت بدون حضور بشار اسد را بپذیرد و نیز ایران نباید در ازای مشارکت در این کنفرانس انتظار دریافت امتیازی در زمینه مسائل هستهای را داشته باشد.
نکته دیگر آنکه فرانسه از زمان زمامداری ژنرال دوگل، در جهت حفظ استقلال نظامی و عدم تکیه بر دیگران برای حفاظت از خود، کوشیده تا در حد توان خود ارتشی قدرتمند تدارک ببیند و از همینرو، همراه با انگلستان، تنها کشورهایی در اروپا محسوب میشوند که از قدرت نظامی کافی برای انجام حملات مؤثر در خارج از مرزهای خود برخوردارند. برای مثال تنها انگلستان و فرانسه هستند که با داشتن هواپیماهای تاماهاوک و اسکالپ، قادر به پرتاب موشکهای کروز میباشند. بر این اساس، فرانسه در پرتو اهداف سیاست خارجی خود، تا آنجا که برایش مقدور بوده توان انجام عملیات در خارج از مرزهایش را به دست آورده است؛ هرچند بعید به نظر میرسد که این کشور بتواند برای مدتی طولانی در مناطق دوردست به عملیات نظامی طولانی دست بزند، زیرا این امر علاوهبر اینکه مستلزم هزینههای هنگفتی است، برای فرانسه که از زیرساختهای لجستیکی مناسبی برخوردار نیست، بسیار دشوار است.
پیامدهای بینالمللی و داخلی سیاست فرانسه در قبال بحران سوریه
میتوان این گونه اظهارنظر کرد که فرانسه با حمایت بیچون و چرا از شورشیان سوریه گام در مسیر خطرناکی نهاده است که میتواند از نظر بینالمللی و داخلی برای این کشور مخاطراتی به همراه داشته باشد. از یک سو، فرانسه در این مسیر روی به همکاری با شیخنشینهای خلیج فارس به ویژه عربستان سعودی آورده است که البته این امر میتواند بازتاب توجه فرانسه به منطقه حساس و حیاتی خلیج فارس و حضور نظامی در آن باشد، اما از سوی دیگر باید توجه داشت که در میان گروههای مخالف بشار اسد که از کشورهای عربی منطقه خلیج فارس کمکهای نظامی و مالی دریافت میدارند، سلفیها سازمان یافتهترین نیروهای مخالف را تشکیل میدهند و به قدرت رسیدن آنها در سوریه برای غرب به طور اعم و فرانسه به طور اخص نمیتواند پیامدهای بینالمللی خوبی داشته باشد. از سوی دیگر، قدرت گرفتن نیروهای افراطی در سوریه میتواند بازتابهایی در داخل فرانسه داشته باشد. مانوئل والس، وزیر کشور فرانسه اخیراً اعلام کرد که طی ماه سپتامبر 110 شهروند یا مقیم فرانسه به صفوف رزمندگان در سوریه پیوستهاند و از این ابراز نگرانی کرد که این افراد پس از بازگشت به فرانسه وارد فعالیتهای تروریستی شوند. از اینرو، با توجه به جمعیت 6 میلیونی مسلمانان در فرانسه، این امر میتواند پیامدهای امنیتی وخیمی برای فرانسه در برداشته باشد.
نکته دیگر اینکه در داخل اتحادیه اروپا در حالی که در میان کشورهای کوچکتر این اتحادیه گرایش به انزوا و صلحطلبی در حال رشد است و آنها تصوری که از اتحادیه اروپا دارند بیشتر به شکلگیری یک سوئیس بزرگ است، قدرتهایی مانند فرانسه که از توان نظامی قابل توجهی برخوردارند، مایلاند اتحادیه اروپا در صحنه سیاست بینالملل نقشی فعال ایفا کند.
نتیجهگیری
فرانسه به عنوان یکی از قدرتهای بزرگ اتحادیه اروپا و کشوری که همچنان مایل است به رغم افول قدرت ملیاش در معادلات بینالمللی نقش داشته باشد، در سالهای اخیر در مداخلات نظامی متعددی به ویژه در مناطقی که آنها را در زمره حوزه نفوذ خود میداند، شرکت کرده است. اعلام آمادگی فرانسه برای مداخله نظامی در سوریه نیز در راستای سیاستهای این کشور صورت گرفته است. فرانسه در پی آن است که با تغییر رژیم در سوریه با توجه به اصطکاک منافعی که با ایران در منطقه و به ویژه در لبنان دارد، به تحکیم نفوذ خود در این منطقه بپردازد و در این مسیر به همکاری بیشتر با عربستان سعودی و سایر شیخنشینهای منطقه خلیجفارس روی آورده است. هرچند که با توجه به حضور نیروهای افراطی و سلفیها در میان مخالفان دولت بشار اسد، قدرت گرفتن آنها و نقشآفرینیشان در آینده سوریه میتواند پیامدهای منفی برای فرانسه در سطح بینالمللی و نیز در حوزه امنیت داخلی آن کشور، به ویژه با توجه به حضور جمعیت قابل توجه مسلمان در این کشور و تأثیرپذیری آنان از جنبشهای افراطی مسلمان، داشته باشد. از این رو، فرانسه با حمایت بیقید و شرط از نیروهای مخالف دولت سوریه گام در مسیر پرمخاطرهای برداشته است