اهمیت:

نگاهی به تاریخ روابط بین‌الملل در دوران پس از جنگ سرد، نشان از آن دارد که بخش عمده‌ای از دستور کار امنیت بین‌المللی در این مقطع، متأثر از تحولات و حوادث قاره آسیا بوده است. شاید بتوان جایگاه برجسته این منطقه در امنیت بین‌المللی را با توسل به سیر تحول تاریخی بازیگران آن توضیح داد. در واقع در دوران پس از جنگ سرد، خیزش و افول بازیگران این قاره، تأثیرات مهمی بر امنیت بین‌الملل بر جا نهاده و سؤالات مهمی پیرامون آینده آن طرح کرده است. برخی بازیگران این قاره با تکیه بر مؤلفه اقتصادی قدرت، توانسته‌اند نقش و جایگاه خود در سیاست بین‌الملل را به سرعت بهبود بخشند و با باز تعریف مداوم موقعیت خویش، نظم بین‌المللی و مولفة‌های آن را از خود متأثر کنند. بخشی دیگر از این قاره نیز با ایجاد مهمترین چالش‌ها برای بازیگران مسلط نظام بین‌الملل، عملاً جایگاه اصلی را در دستور کار امنیت بین‌المللی به خود اختصاص داده است. بی‌تردید، چین از یک سو و خاورمیانه‌ از سوی دیگر، مهمترین نقش را در این میان ایفا کرده‌اند. این نوشتار قصد دارد به بررسی جایگاه خاورمیانه به عنوان حساس‌ترین منطقه جهان در سیاست خارجی چین، به مثابه قدرتی جهانی و روبه رشد، بپردازد.

الف – از حاشیه به متن

از منظری تاریخی، شاید بتوان یکی از ویژگی‌های مهم منطقه خاورمیانه را ”غرب محوری“ آن ذکر کرد؛ بدین معنی که در سطح تحلیل کلان و از منظر نظم بین‌المللی، همواره غربی‌ها (چه در قالب بریتانیا و چه آمریکا) بوده‌اند که به طور جدی درگیر تحولات منطقه شده و سعی در شکل‌دهی به نظم منطقه‌ای مطلوب خود داشته‌اند. حضور آمریکا و متحدینش در عراق، به طور ملموس این موضوع را نشان می‌دهد. این در حالی است که بازیگران دیگر، همواره نقش حاشیه‌ای – حتی پیش از فروپاشی اتحاد شوروی – در این منطقه، ایفا کرده‌اند. سؤال اصلی نیز به همین موضوع برمی‌گردد و آن اینکه آیا چین به عنوان قدرتی مهم و رو به رشد در عرصه سیاست بین‌الملل، از حاشیه به متن خاورمیانه خواهد آمد؟

ب – چین و امنیت انرژی

شاید بتوان ”انرژی“ را از مهمترین متغیرهای تعیین کننده جایگاه خاورمیانه در عرصه بین‌المللی - در دوران معاصر – دانست. در واقع، برخورداری از این مزیت است که همواره منطقه خاورمیانه را در کانون توجه بازیگران عمده بین‌المللی قرار داده است، زیرا تحولات آن می‌تواند ”امنیت انرژی“ را به عنوان مؤلفه‌ای بسیار مهم در امنیت ملی این بازیگران با خطرات جدی روبرو سازد.

توسعه اقتصادی سریع چین در دو دهه اخیر، و افزایش تصاعدی نیاز این کشور به ”انرژی“ و نیز محدود و ناکافی بودن منابع انرژی داخلی، سبب شده است تا ”امنیت انرژی“ و چشم‌انداز آن برای این کشور به امری پر اهمیت و در عین حال نگران کننده تبدیل شود. زیرا هرگونه اخلال در جریان انرژی می‌تواند با ایجاد مشکلات جدی در مسیر توسعه اقتصادی چین، بر امنیت ملی آن تأثیرات منفی عمیقی بر جا گذارد.

چین از سال 1993، با وجود اینکه پنجمین تولید کنند نفت در جهان به شمار می‌رفت، به صف واردکنندگان این ماده پیوست. در واقع، این کشور از دهة 1950 توانست با تکیه بر تکنولوژی شوروی سابق به توسعه حوزه‌های نفتی شمال شرقی خود بپردازد و در دهة 1970 عملاً به صادرکننده این ماده تبدیل شود. جالب آنکه چین در این دوره از صادرات نفت به ژاپن به عنوان ابزاری در جهت پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود – به تقلید از شوروی – استفاده کرد. اما رشد سریع اقتصاد این کشور، نیاز شدید به انرژی را نیز برای آن کشور به همراه داشت تا جایی که در سال 1993 تولیدات داخل نتوانست جوابگوی نیازها باشد و به ناچار واردات نفت در دستور کار قرار گرفت. پیش‌بینی‌ها حاکی از آن است که تا سال 2010، حدود 40% نفت مورد نیاز این کشور باید از طریق واردات تأمین شود. از سوی دیگر، شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که در آینده، تغییر شرکا در بازار انرژی، پیوندهای خاورمیانه را با آسیا‌ تنگ‌تر خواهد کرد، زیرا غرب پذیرفته است که قسمت اعظم نفت مورد نیاز خود را از طریق روسیه، تأمین کند. بدین ترتیب و با توجه به اینکه آسیا پویاترین منطقه جهان به لحاظ اقتصادی است، تبدیل آن به مهمترین مصرف‌کننده نفت خاورمیانه دور از انتظار نیست.

به طور طبیعی می‌توان گفت که چین مهمترین عامل در این تغییر جهت مسیر انرژی خاورمیانه به سمت آسیاست، زیرا حجم عظیم اقتصاد آن، این کشور را قادر می‌سازد تا نقش بسیار مهمی را در روندهای اقتصاد بین‌الملل بازی کند. تحلیل‌گران چینی امنیت انرژی معتقدند که این کشور در آینده بر سر منابع نفتی خاورمیانه با آمریکا و متحدینش وارد رقابت جدی خواهد شد. آنان این موضوع را نیز درک می‌کنند که کنترل نفت خاورمیانه تا حد زیادی در اختیار آمریکاست و نیز ژاپن و اروپا به عنوان شرکای آن، واردکنندگان مهم نفت این منطقه‌اند. این دو در ترکیب با یکدیگر، وضعیت سختی را برای چین ایجاد می‌کند، زیرا این کشور مجبور به مبارزه در صحنه‌ای است که ابزار مناسب با آن (نفوذ) را ندارد. در واقع، چین دیر هنگام به سوی اتخاذ استراتژی برقراری روابط مستحکم دو جانبه با دارندگان منابع نفتی در منطقه، پیش رفته است و بدین لحاظ از نفوذ قابل توجهی در میان آنان برخوردار نیست.

چینی‌ها با آگاهی از این ضعف خویش در پی‌آنند تا با برقراری پیوندهای دو جانبه پایدار با کشورهای دارنده نفت، دسترسی پایدار خود به نفت، این منطقه را تضمین کنند. اقدامات آنان در این جهت را می‌توان در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی مشاهده کرد. از لحاظ اقتصادی، این اقدامات را می‌توان در قالب استراتژی ”دو واردات و یک صادرات“ (Two Imports and one Export) تحلیل کرد که در آن: ”Two Imports“ به واردات انرژی (نفت و گاز) و نیز سرمایه از منطقه برای برآوردن نیازهای این کشور اشاره می‌کند و ”One Exports“ نیز دلالت بر سرمایه‌گذاری چین در اکتشاف و توسعه پروژه‌های نفتی و گازی در این منطقه دارد. نمود عینی اعمال این استراتژی را در قرارداد اخیر ایران – چین می‌توان دید.

به لحاظ سیاسی، چینی‌ها با به کارگیری ”دیپلماسی نفتی“ در پی افزایش ضریب امنیتی نفت وارداتی خود از طریق تشدید فعالیت‌های دیپلماتیک در منطقه هستند. آنان معتقدند که پیوندهای مستحکم دو جانبه می‌تواند موجب افزایش امنیت عرضه نفت به آنان، به ویژه در ادوار بحرانی گردد. آنان بر این باورند که این دیپلماسی به ویژه در مورد آن دسته از کشورهای منطقه که از حضور آمریکا ناراضی‌اند، می‌تواند کارگر افتد. در واقع، موضوع اصلی که چینی‌ها را آزار می‌دهد، آن است که نفت مورد نیاز خود را باید از منطقه‌ای وارد کنند که در آن آمریکا بازیگر مسلط است، البته تسلط آمریکا به این منطقه محدود نمی‌شود، بلکه عرصه انرژی در کلیت آن نیز تحت تسلط شرکت‌های آمریکایی، اروپایی و ژاپنی‌ قرار دارد.

از ابتدای ورود به جرگه واردکنندگان نفت، چینی‌ها درک کردند که امنیت انرژی نیز می‌تواند حوزه‌ای باشد که آمریکا در آن چین را آزار دهد. نگرانی آنان از هنگامی افزایش پیدا کرده است که دریافته‌اند آمریکا مسیر عبور نفت وارداتی آنان از خلیج فارس تا دریای چین جنوبی را تحت کنترل دارد. برخی محققان چینی معتقدند که آمریکا از کنترل خود بر خلیج فارس جهت کنترل چین بهره خواهد برد. گرچه شواهدی از سوی آنان ارائه نشده است، اما امکان دارد آمریکا برای فشار وارد آوردن بر چین در زمینه حقوق بشر و فروش تسلیحات، از ”برگ انرژی“ استفاده کند، زیرا مجازات‌های اقتصادی ابزار مهمی در سیاست خارجی این کشور در دوران پس از جنگ سرد بوده است. به علاوه، آسیب‌پذیری چین در برابر اعمال فشار اقتصادی از سوی آمریکا، تهدید به استفاده و یا استفاده از این اهرم را برای آمریکا، آسانتر می‌سازد. هدف ”دیپلماسی نفتی“ چین در خاورمیانه، در واقع اطمینان از تداوم دستیابی به نفت در منطقه‌ای است که تحت تسلط آمریکا قرار دارد، تا از این طریق بتواند نیاز خود به این ماده را برطرف سازد.

پ – تجارت

تجارت و به ویژه فروش تسلیحات نیز یکی از عواملی است که در ترکیب با ”امنیت انرژی“، منافع چین در ورود به خاورمیانه را توجیه می‌کند. تجارت اسلحه وتکنولوژی دفاعی میان کشورهای مهم منطقه خاورمیانه و چین از دهة 1980، همواره یکی از رازهای آشکار منطقه بوده است. این مبادلات در موارد زیادی حساسیت آمریکا را برانگیخته است. به عنوان مثال، اسرائیل در سال 2000 حاضر به فروش رادارهای هشدار دهنده سریع فالکون به چین شد که با مخالفت شدید آمریکا، این قرارداد معلق گردید. آمریکا تهدید کرد که در غیر این صورت، کمک‌های نظامی خود به اسرائیل را کاهش خواهد داد. جدیت آمریکا در این زمینه باعث شد تا اسرائیل از این قرارداد 5/1 میلیارد دلاری منصرف گردد. موضوع مبادلات تسلیحاتی چین و خاورمیانه در وضعیت کنونی و با مطرح شدن موضوعاتی مانند ”تروریسم هسته‌ای“ و ”سلاح‌های کشتار جمعی“، با حساسیت بیشتری از سوی آمریکا دنبال می‌شود.

تازه‌ترین اقدام آمریکا در این حوزه ”تحریم بی سر و صدای هشت کمپانی چینی به خاطر معامله با ایران“ است. آمریکا ادعا کرده است که این هشت شرکت به دلیل ”کمک به ایران در بهبود موشک‌های قاره‌پیما“ تحریم شده‌اند. علاوه بر فروش تسلیحات، بازار خاورمیانه نیز چینی‌ها را وسوسه می‌کند تا حضور و نفوذ جدی در آن داشته باشند.

نتیجه‌گیری:

اگر چه ”امنیت انرژی“ قریب به دو دهه است که در حاشیه مباحث امنیت بین‌الملل قرار گرفته است،‌ اما روندهای بین‌المللی – به خصوص رشد سریع اقتصاد آسیا و نیز تروریسم نفتی – در آینده آن را به کانون معضلات امنیتی بین‌المللی، باز خواهد گرداند.

نیاز فزاینده چین به انرژی از یک سو و قرار گرفتن بیش از 70% منابع انرژی جهان در خاورمیانه از سوی دیگر، به احتمال قریب به یقین چین را از ”حاشیه به متن“ خاورمیانه خواهد آورد. بدین معنی که این کشور را به طور جدی‌تری درگیر تحولات این منطقه خواهد کرد. این نیاز چین به حدی حیاتی است که ژاپنی‌ها از رقابت جدی با آن در این حوزه نگرانند. آژانس دفاعی ژاپن در ژوئیه 2004 هشدار داد که رقابت ژاپن با چین سر نفت ممکن است به بها‌ی حمله چین به این کشور تمام شود. تلاش فراوان چینی‌ها در جهت تبدیل شرکت ملی نفت چین (CNPC) به شرکتی در اندازه‌‌های جهانی نیز در راستای برآورده شدن این نیاز است. اما مهمترین مسأله برای‌ جمهوری اسلامی ایران، افزایش قابلیت‌ بازی با چینی‌های کاسب‌کار در صحنه خاورمیانه است.