19 خرداد 1385
خلاصه:
سقوط رژیم بعث در عراق و ظهور عراق جدید به احتمال زیاد پیامدهای گستردهای برای ژئوپولیتیک مناطق خاورمیانه و خلیج فارس به دنبال خواهد داشت. تحولات کنونی در عراق در کشورهای همسایه و سایر کشورهای عرب منطقه به طور یکسان مورد ارزیابی قرار نگرفته است. در حالی که ظهور شیعیان و کردها در عراق در جهان عرب به عنوان تهدید نسبت به هویت عربی عراق و با تأثیرات بیثباتکننده در منطقه تلقی شده، برداشت از تغییرات در ایران و ترکیه متفاوت بوده است. خودمختاری کردها در عراق جدید فدرال نگرانیهایی برای مطالبات مشابه در میان اقلیت بزرگ کرد در ترکیه به وجود آورد. در همین زمان، ایران به تحولات عراق نگاه بسیار مثبتی دارد، چون به دههها دشمنی و عدم اعتماد پایان میدهد و مقدمهای برای برقراری رابطه نزدیک و دوستانه با عراق محسوب میشود.
مقدمه:
عراق از زمان شکلگیری آن در سال 1921 توسط قدرت استعماری بریتانیا عمدتاً به دلیل نارساییهای ساختاری یا دخالت قدرتهای خارجی دستخوش تحولات زیادی شده است. سقوط رژیم بعثی صدام در بهار 2003 فصل جدیدی در تاریخ عراق گشود و پس از چندین دهه زمینه ایجاد یک کشور دموکراتیک و با ثبات را مقدور ساخت. عراق به عنوان کشوری چند قومی - مذهبی برای دستیابی به هدف حفظ وحدت و برقراری آرامش با چالشهای زیادی مواجه است. نخستین گامها به سوی این هدف برداشته شده است. برگزاری موفق رفراندوم قانون اساسی و انتخابات پارلمانی قریبالوقوع در ماه دسامبر همگی نشانههایی امید بخش هستند. این انتخابات نخستین مجلس ملی عراق را از هنگام تهاجم نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در سال 2003 شکل خواهد داد.[1] اگر چه انتخابات در عراق به اتمام رسیده است و عراقیها دولت جدید را انتخاب کردهاند، اما تشکیل دولت، بازنویسی قانون اساسی، بازسازی ارتش و پلیس، راهاندازی اقتصاد ویران و جلوگیری از وقوع جنگ داخلی وظیفهای سترگ است.[2]
سنیها که تنها 20 درصد از جمعیت 25 میلیون عراق را تشکیل میدهند، خواهان ایجاد یک دولت مرکزی قوی برای حفاظت از آنها و تقسیم منصفانهتر درآمدها میباشند؛ رهبران قدرتمند شیعه و کرد خواهان ایجاد نوعی کنفدراسیون میباشند. شیعیان که بیش از 60 درصد جمعیت عراق را تشکیل میدهند در سراسر تاریخ عراق درصحنه سیاسی مشارکت چندانی نداشتهاند و از حقوقشان محروم شدهاند. اینک آنها برای دستیابی به جایگاه مناسب خود در صحنه سیاسی عراق در تلاش میباشند، در یک نظام دموکراتیک، طبیعی است که شیعیان دارای اکثریت باشند و نقشی برجسته در عراق جدید ایفا کنند.
ظهور شیعیان:
ایجاد جمهوری اسلامی در ایران در سال 1979 که وجه غالب آن ایدئولوژی شیعی بود، در غرب به عنوان یک تهدید تلقی شد. دولتهای ریگان و بوش (پدر) این تهدید را آن قدر حاد یافتند که نفرت خود را از رژیم صدام حسین کنار گذاشتند و در جنگ ایران و عراق از او حمایت کردند. امید آنها این بود که صدام در جنگ پیروز شود و ایران مجبور به عقبنشینی شود.
پس از 11 سپتامبر روشن شد که افراطگرایان اسلامی سنی دشمن اصلی آمریکا هستند. آمریکا به روشنی شورشیان سنی را به عنوان دشمن خود تعریف کرد. همان احزاب اسلامگرای شیعی که سبب شده بودند آمریکا در جریان جنگ ایران و عراق به سمت صدام حسین گرایش یابد اینک نزدیکترین متحدین آمریکا در عراق به حساب میآیند. از نظر سنیهای عراق، آمریکا شیعیان را بر آنها ترجیح داده است. این برداشت از دید مردم و دولتهای منطقه پنهان باقی نمانده است. عربستان سعودی، اردن، سوریه و دیگر کشورها نسبت به همکاری با سیاستهای آمریکا که به معنی تقویت دولت تحت کنترل شیعیان در عراق خواهد بود، تمایل نشان ندادهاند. پس از فروپاشی رژیم دیکتاتوری بعث در عراق که منبع اصلی بیثباتی در منطقه بود، برخی کشورها سعی کردند مانع توسعه روابط بین ایران و عراق گردند، با این اعتقاد که پیوندهای دوستانه بین دو کشور مسلمان به ایجاد ”هلال شیعی“ در منطقه منجر خواهد شد. متأسفانه این فرضیات تحت نفوذ برخی کشورهای عرب همسایه که در واقع بستر اصلی خیزش تروریسم عربی در منطقه و جهان هستند، شکل گرفته است. چشمانداز ظهور یک عراق تحت کنترل شیعیان در شمال غربی خلیج فارس که روابط و پیوندهای نزدیکی با ایران داشته باشد، نگرانی عمدهای در جهان عرب ایجاد کرده است.[3] اعراب سنی از آن چیزی هراس دارند که ملک عبدالله پادشاه اردن در دسامبر سال 2005 از آن به عنوان ”هلال شیعی در حال ظهور“ یاد کرد – یعنی این احتمال که در نتیجه در دست گرفتن کنترل عراق توسط یک دولت شیعه قدرتمند و گسترش روابط آن کشور با ایران، سوریه، لبنان و حزبالله ”هلالی“ ایجاد شود که از نظر آنها موجب بیثباتی در منطقه خلیج فارس شود.
در واقع، این امر باعث شگفتی بسیاری شد زیرا شیعیانی که در گذشته در خاورمیانه بازندگان تاریخی محسوب میشدند و همچنین توسط عثمانیها، بریتانیاییها و سپس دیکتاتوریهای طرفدار غرب منطقه سرکوب شده بودند، به نیروی سیاسی جدید و قدرتمندی بدل شدند. پیروزی احزاب سیاسی شیعه در انتخابات به این معنا بود که عراق نخستین کشور عرب خواهد بود که شیعیان رهبری آن را در دست خواهند داشت. ظهور چشمگیر مسلمانان شیعه عراق و تبدیل آنها از قربانیان سرکوب به نیرویی که قادر به در دست گرفتن قدرت در یکی از کشورهای اصلی منطقه است، موازنه قدرت در خاورمیانه را تغییر داده است و شیعیان در سراسر منطقه این جرأت را یافتهاند که برای استیفای حقوق خود، طرح مطالباتشان و نیز به رسمیت شناخته شدن جایگاهشان دست به اعتراض بزنند. دولتهای عرب پیشبینی میکنند که عراق جدید شیعیان را در سراسر منطقه توانمند خواهد ساخت و آنان را به طرح این پرسش فرا خواهد خواند که چرا نباید به آنها سهمی عادلانه در عرصه تصمیمگیری در کشورشان اعطا شود.
کویت:
در کویت، شیعیان حدود یک سوم جمعیت آن کشور را تشکیل میدهند، اما آنان از این شکایت دارند که در کرسیهای پارلمان و کابینه از سهمی عادلانه برخوردار نیستند. در حال حاضر، تنها یک نفر شیعه در میان 16 عضو کابینه و تنها 5 نفر شیعه در پارلمان 50 نفری این کشور حضور دارند. شیعیان کویت مانند همتایانشان در سراسر جهان عرب در نتیجه رویدادهای عراق جرأت پیدا کردهاند، چنان که گفته شد اکثریت شیعه عراق اینک پس از دههها سرکوب توسط رژیمهای پی در پی به رهبری سنیها، دولت را در دست گرفتهاند. پنج گروه که نمایندگی اقلیت شیعه کویت را بر عهده دارند در تلاش جهت افزایش شانس خود در انتخابات پارلمانی بعدی که طبق برنامه باید در سال 2007 برگزار شود، با یکدیگر متحد گردیدهاند.
عربستان سعودی:
در عربستان سعودی، جمعیت شیعیان از 1 تا 4 میلیون نفر در آمارهای رسمی و غیررسمی مطرح میشود.[4] شیعیان بر خلاف آنچه معمولاً توسط دولت گزارش میشود نه 5 تا 15 درصد بلکه 20 درصد شهروندان این کشور را تشکیل میدهند. شیعیان در استان شرقی نفتخیز اکثریت دارند. از دیدگاه سعودیها، شیعیان عربستان سعودی همواره به عنوان ستون پنجم بالقوه برای ایران محسوب شدهاند.[5] اما آنچه که از دیدگاه سعودیها نگران کننده است پیوندهای قوی شیعیان منطقه الأحساء با عراق میباشد، امری که به توجیه احساس خطر شدید سعودیها از ظهور شیعیان در عراق کمک میکند.[6] به لحاظ تاریخی، شیعیان در سعودی به دلیل اینکه شکل غالب اسلام سنی پادشاهی سعودی وهابیسم یا سلفیگری خوانده میشود، از آنها تنفر داشته و به حاشیه رانده شدهاند.[7] ظهور دولت تحت رهبری شیعیان در عراق که با عربستان سعودی مرزی طولانی دارد، نگرانی زیادی در این کشور به وجود آورده است. این امر همچنین ممکن است توجیه کننده حمایت عمدهای باشد که سعودیها از صدام در جریان جنگ ایران و عراق به عمل آوردند، بسیاری از سعودیها متقاعد شدهاند که توطئهای عظیم از جانب شیعیان مبنی بر تشکیل یک بلوک شیعه که در برگیرنده ایران، عراق، سوریه و لبنان باشد، در جریان است. این بلوک فرضی حتی به شبهجزیره عربستان از طریق کویت، استان شرقی عربستان سعودی و بحرین گسترش مییابد.
گامهای لرزان عراق به سمت دموکراسی حتی دردسر بیشتری برای خاندان سلطنتی سعودی تولید خواهد کرد.[8] ریاض خواهان هرج و مرج و یا ایجاد یک رژیم شیعی قدرتمند در مرزهای خود نیست. تردیدهای رژیم سعودی به نوبه خود سنیهای عراق را از مشارکت در فرآیند سیاسی بازداشته است و سبب آن شده است تا برخی جوانان تندروی سعودی به شورش علیه دولت مورد حمایت آمریکا در بغداد بپیوندند. به ویژه، دولت سعودی درباره خود مختاری شیعیان از خود حساسیت نشان میدهد، زیرا اقلیت شیعی این کشور در منطقه نفتخیز شرقی تمرکز دارد[9] و بروز هرگونه ناآرامی یا تلاش برای جدایی ممکن است سبب وقفه در تولید نفت در عربستان سعودی گردد. بنابراین، یک سال پس از جنگ در عراق، دولت سعودی تلاش کرده به رهبران شیعیان نزدیک شود.
بحرین:
بحرین مانند عراق دارای یک اکثریت شیعه است اما تحت حکومت سنیها قرار دارد. علیرغم اینکه 70 درصد از جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل میدهند، آنها در کابینه بحرین حضور اندکی دارند. بنابر گزارش اخیر ”گروه بحران بینالمللی“، اکثریت شیعه در بحرین به شکل فزایندهای خود را به لحاظ سیاسی در حاشیه و به لحاظ اجتماعی محروم احساس میکنند[10]. همچنین شیعیان بحرین دچار تنشها و تبعیضات فرقهای هستند. شیعیان به دلیل سوءظن گستردهای که در میان مقامات و سنیها خشم قرار گرفتهاند. اینک ظهور یک عراق شیعی ”نوعی مشروعیت“ به شیعیان بحرین میبخشد، امری که حتی در مورد دیگر دولتهای دارای اقلیت شیعه در منطقه خلیج فارس نیز مصداق دارد.
ابتکار اتحادیه عرب:
اتحادیه عرب که نمایندگی جهان عرب را برعهده دارد، سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان تصمیم گرفت که دبیرکل خود عمرو موسی را در ماه اکتبر 2005 به عراق اعزام دارد. برخی کارشناسان این ابتکار را به منزله تغییر در چشمانداز جهان عرب نسبت به عراق میدانند. در حالی که قبلاً اتحادیه عرب در مورد عراق پس از صدام عمدتاً سکوت اختیار کرده بود، سفر عمرو موسی به عراق از دیدگاه برخی ناظران نشان دهنده این امر تلقی گردید که جهان عرب به فکر پرداختن به پیامدهای ظهور یک عراق دموکراتیک افتاده است که تحت سلطه شیعیان قرار دارد؛ موضوعی که برخی دولتهای جهان عرب با نگرانی به آن مینگرند.[11] در همین حال، رهبران برجسته کرد و شیعه که رهبری دولت را در دست دارد از این شکایت دارند که اتحادیه عرب از اعتراض به رفتار وحشیانه رژیم صدام نسبت به ناراضیان شیعه امتناع کرده بود. آنها همچنین از این شکایت دارند که اتحادیه عرب برای ایفای نقش در عراق بسیار دیرعمل کرده است، از حمایتهای پیشین اتحادیه عرب از صدام ابراز انزجار میکنند و به موضع تبعیضآمیز آن در قبال اقلیت عرب سنی عراق سوء ظن دارند.[12]
اتحادیه عرب سرانجام و در پی سفر عمروموسی دبیرکل این اتحادیه به عراق موفق گردید که در تاریخ 19 نوامبر 2005 کنفرانس سه روزهای را در قاهره با شرکت نخبگان سنی و نمایندگان اکثریت شیعیان و کردهای عراق و کشورهای همسایة عراق تشکیل دهد. در واقع، کنفرانس اتحادیه عرب طرح سعودیها بود. سعودیها این طرح را با توجه به نقش خود در گردهم آوردن جناحهای رقیب در لبنان در سال 1989 که به قرارداد طائف انجامید و به جنگ داخلی 15 ساله لبنان پایان داد. مطرح نمودند، پادشاهی سعودی که در همسایگی عراق واقع است از این نگران است که ظهور یک دولت با اکثریت شیعه در بغداد موازنه منطقهای را به زیان سنیها بر هم خواهد زد. عربستان سعودی که تحت حاکمیت سنیها قرار دارد، دارای اقلیتی شیعه است که گاه سر به شورش برمیدارند. سعودیها امیدوار بودند که در طی کنفرانس آشتی ملی در قاهره، اقلیت سنی عراق نقش قابل توجهی در دولت این کشور پیدا کند.
تصمیم رهبران سنی سنتی و بعثی عراق مبنی بر مشارکت در فرآیند سیاسی و انتخابات عمدتاً نتیجه تشویقهای دولتها متنفذ عرب در راستای تخفیف مناقشات بود. سنیها به این واقعیت پی بردند که بدون مشارکت در فرآیند سیاسی، به طور کامل نقش خود را در ایجاد رژیم جدید در عراق از دست خواهند داد. افزون بر این، آنان به این واقعیت پی بردندکه شورش از منطقه آنها فراتر نخواهد رفت و مقاومت بر روند سیاسی حاکم در بخشهای بزرگی از عراق تأثیر نخواهد گذاشت. بدین ترتیب آشکار گردید که بدون مشارکت سنیها، منطقه سنینشین دچار هرج و مرج گردیده و از بقیه کشور جدا خواهد شد و علاوه بر این داشتن هیچ سهمی نیز در قدرت سیاسی برای سنیها در آینده متصور نخواهد بود.[13]
سرانجام و به دنبال دیدار عمر و موسی، دبیرکل اتحادیه عرب، از عراق، یک کنفرانس سه روزه در تاریخ 19 نوامبر 2005 در قاهره با شرکت نخبگان سنی و نمایندگان شیعیان و کردهای عراق برگزار گردید. ایالات متحده، اتحادیه اروپا و کلیه همسایگان عراق نیز در کنفرانس شرکت کردند. اختلاف نظرهای عمیقی در جریان مباحثات بروز کرد، اما شرکت کنندگان تصمیم به برگزاری یک کنفرانس پان عراقی در بغداد در فوریه – مارس 2006 با هدف یافتن اجماع وسیع در خصوص مسائل بنیادی توسعه پس از جنگ در عراق گرفتند.
بیانیه پایانی کنفرانس از تقاضای سنیها برای تعیین یک جدول زمانی جهت خروج نیروهای خارجی حمایت نمود اما مشخص نکرد چه موقع این عقبنشینی باید آغاز شود و آن را بیشتر به یک ژست نمادین مبدل ساخت تا تقاضایی ملموس که بتواند توسط دولت عراق پیگیری شود. این بیانیه همچنین با محکوم ساختن موج تروریسم علیه شیعیان و ارائه استدلالهای دینی برای حمله به آنان و نیز مشروعیت بخشیدن به فرآیند سیاسی که به موجب آن سیاستمداران شیعی به قدرتمندترین نیروی سیاسی در عراق تبدیل شدهاند، امتیازاتی نیز به سیاستمداران شیعی اعطا کرد. شاید بزرگترین برنده اجلاس، اتحادیه عرب با 22 عضو خود بود که پس از سکوتی طولانی با این امید وارد صحنه سیاسی عراق شد تا شاید بتواند پیروزی خود را در سال 1989 یعنی هنگامی که توانست با برگزاری کنفرانس مشابهی به جنگ داخلی 15 ساله لبنان پایان دهد، تجدید کند.
در تنگنا آمریکا
از زمان سقوط رژیم صدام در عراق، آمریکائیان به شکل پیچیدهای به شیعیان وابستگی پیدا کردهاند. واشینگتن که به حیات شیعیان نیاز داشت، به طرز مؤثری کنترل شیعیان به عراق را تضمین کرد و این بهایی بود که آمریکا از پرداخت آن خشنود نبود. نگرانی آمریکا از خود شیعیان نیست بلکه آنان از متحدین ایرانی آنان هراسناک میباشند.[14] واشینگتن از این بیم داشت که مهار شورش سنیها عراق را تبدیل به یکی از اقمار ایران سازد. از دیدگاه آمریکاییها این امر بازتابهای وسیعی در منطقه داشته و به ویژه موجبات نگرانی عربستان سعودی را فراهم میکرد که از افزایش قدرت ایران بیمناک است.[15] گرچه شیعیان عرب همانند شیعیان ایرانی نیستند، اما چون دولت شیعی در عراق ممکن بود به متحد ایران تبدیل شود، این نتیجهای نبود که ایالات متحده خواستار آن باشد.[16]
ایالات متحده همچنین از بلندپروازیهای شیعیان برای تبدیل عراق از یک دولت سکولار به یک دولت اسلامی نگران بود. از اینرو، ایالات متحده لازم بود تا حدودی به شیعیان نارو بزند بیانکه در واقع چنین کند – همکاری با سنیها فرصت انجام این کار را در اختیار واشینگتن قرار داد.[17]
افزون بر این، واشینگتن به منظور ایجاد شرایطی که امکان تصویب قانون اساسی را در رفراندم 15 اکتبر 2005 فراهم کند و اکثر سنیها را به شرکت در انتخابات 15 دسامبر 2005 ترغیب نماید، طرفدار منافع سنیها در برابر شیعیان گردید.[18] بدین ترتیب، سنیها با استفاده از کارت شورش، آمریکاییها را به وضعیتی دچار ساختند که رابطهشان با شیعیان و کردها پایگاه مناسبی برای کنترل عراق در اختیار آنها قرار ندهد. سنیها وضعیتی را ایجاد کردند که در آن آمریکاییها به سنیها به منظور ایجاد آرامش در عراق نیاز پیدا کنند و در نتیجه به حمایت از منافع سنیها در مقابل شیعیان متمایل گردند.[19] علاوه بر این، ایالات متحده از تقاضاهای سنیها به عنوان یک چارچوب استفاده کرد تا براساس آن رژیم جدید عراق را به گونهای شکل دهد که دارای آن میزان پیچیدگی ذاتی باشد که مانع کنترل شیعیان و نفوذ ایرانیها گردد.[20]
ایالات متحده که با موانع زیادی مواجه است اینک اولویت خود را کاهش نیروها در عراق قرار داده است.[21] در حالی که پیش از جنگ، واشینگتن نه تنها عراق را پایگاهی بالقوه برای دموکراسی بلکه همچنین آن را منبع پایدار بالقوهای برای نفت و پایگاهی استراتژیک محسوب میکرد، اما اینک سطح آرزوهایی که در مورد عراق در سر پرورانده میشد در جلسات خصوصی بسیار تقلیل داده شده است.[22] به نقل از یک منبع وزارت خارجه بریتانیا گفته شده که هدف دولت آمریکا برای تبدیل عراق به پایگاه دموکراسی در خاورمیانه مدتها پیش کنار نهاده شد. دیپلماتهای وزارت امور خارجه اینک به شدت در خفا مشغول برنامهریزی برای خروج از عراق هستند.[23] از اینرو، اولویت نخست آمریکا عقبنشینی از عراق به گونهای است که که جرج بوش حکم یک سیاستمدار شکست خورده را پیدا نکند. او دست کم باید عراق را در مسیر دموکراسی قرار داده باشد. اولویت دوم این است که ”آمریکا نمیخواهد میراثی از خود به جا بگذارد که در نتیجه آن نفوذ ایران در خاورمیانه گسترش یافته باشد“. [24]
ایالات متحده که فرآیند کنونی را در عراق آغاز نموده نقش و مسئولیتی اساسی در خصوص وقایع بر عهده گرفته که آینده عراق را شکل میدهند. آن گونه که از وضعیت فعلی برمیآید، هرگونه خروج سریع نیروهای آمریکایی تنها به هرج و مرج و بروز احتمالی جنگ داخلی در عراق منجر خواهد شد. راهکار دیگر کاهش تدریجی و مرحلهای نیروهای آمریکایی است که تنها با همکاری و هماهنگی دیگر کشور با نفوذ در عراق یعنی ایران امکانپذیر خواهد بود. معضلی که آمریکا با ان مواجه میباشد، نحوه درخواست همکاری از ایران بدون اعطای اعتبار لازم برای این کار و قدردانی است. صدور این بیانیه که زلمای خلیلزاد، سفیر آمریکا در بغداد گفتگوهای مستقیمی را با ایرانیها آغاز خواهد کرد، نشانه بازگشت واشینگتن به واقعگرایی در سیاست خارجی خود تلقی شده است. با این حال، مانع عادیسازی روابط با ایران همچنان بلاتغییر مانده است. علاوه بر میراث دوران پس از انقلاب اسلامی در ایران، موضوعات دیگری نظیر برنامه هستهای ایران نیز در این رابطه مطرح میباشند. هماکنون، نوعی پیوند بین تواناییهای هستهای ایران و نقشی که این کشور در امنیت منطقهای میتواند ایفا کند، پدید آمده است، از اینرو، تمایل واشینگتن برای به رسمیت شناختن نفوذ منطقهای ایران و نقش سازندهای که میتواند در صلح و ثبات منطقه ایفا کند تنها انگیزه قابل تصوری (احتمالاً در چارچوب ”چانهزنی بزرگ“) است که میتواند ایران را به همکاری با ”استراتژی خروج“ آمریکا ترغیب کند.
دورنمای آینده:
اینک صفآرایی جدیدی در خاورمیانه در حال شکلگیری است و عراق به یکی از کانونهای اصلی آن تبدیل شده است. علیرغم برگزاری رفراندم قانون اساسی در عراق، این کشور هنوز به نظر چند پاره میآید و جلوگیری از تجزیه آن کار آسانی به نظر نمیرسد. در واقع، اکثر سنیهایی که در رفراندم رأی دادند سعی کردند از تصویب آن جلوگیری کنند و همچنان مخالف اشغالگران هستند، البته این امر تا حدودی ناشی از خشم آنها از برکنار ماندن از جایگاه مسلطی است که همواره به طور سنتی در عراق از آن برخوردار بودند و تا حدودی نیز به دلیل احساسات ملیگرایانه میباشد. شورشها ریشه عمیقی در نواحی مرکز و شمال غربی عراق از جمله بغداد بزرگ دارند.[25] از اینرو، هنوز باید منتظر ماند و دید که آیا تصویب قانون اساسی به چالشها نسبت به تمامیت ارضی عراق پایان خواهد داد یا خیر. با این حال، به نظر میرسد که هر مسیری که عراق جدید در آینده طی کند، تأثیر حوادث پس از آوریل 2003 در منطقه غیرقابل بازگشت است. این تحول به طور ضمنی مبین تغییرات بیسابقهای است که از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 در منطقه به وقوع پیوسته است. البته این امر موجب تغییرات گستردهای در ژئوپولیتیک منطقه خواهد شد. در عراق جدید، به قدرت رسیدن شیعیان و کردها بر دورنمای سیاست خارجی عراق قویاً تأثیر خواهد گذاشت و به همین شکل بر سیاست کشورهای منطقه در قبال عراق تأثیرگذار خواهد بود. کشورهای منطقه هر یک برداشت متفاوتی از تحولات اخیر عراق دارند.
دولتهای عرب:
برای دولتهای عرب منطقه، تحولات کنونی در عراق چندان خوشایند به نظر نمیرسد. با ظهور شیعیان و به ویژه کردها در عراق، طرح پانعربیسم شور و حرارت اولیه خود را از دست خواهد داد. افزون بر این، دولتهای عرب منطقه باید مطالبات اقلیتها و به ویژه شیعیان را به طور جدی مورد توجه قرار داده و به آنها بپردازند. با وقوع تحولات جدید به دنبال آزادی عراق از چنگال رژیم استبدادی صدام، کشورهای عرب اینک در موقعیتی قرار گرفتهاند که در معرض فشارهای زیادی از خارج برای ایجاد یک نظام دموکراتیک میباشند. آنها یا باید در برابر ایجاد تغییر در نظامهای سیاسی خود مقاومت به خرج دهند و یا به طور داوطلبانه در جهت ایجاد یک حکومت دموکراتیک گام بردارند که قدرت را به طور عادلانه با سایر اقلیتها به ویژه شیعیان تقسیم کند.[26] موضوع عراق جدید در دو کشور غیرعرب همسایه یعنی ایران و ترکیه به گونهای متفاوت برداشت میشود.
ترکیه:
از دیدگاه ترکیه، واگذاری قدرت به کردها در عراق فرآیند ناخوشایندی است که از زمان پایان نخستین جنگ خلیج فارس در سال 1991 آغاز شده است. این امر ترکیه را در برابر مطالبات جامعه کرد 12 میلیون نفری آن کشور که خواستار خودمختاری میباشند، آسیبپذیر میسازد. تحولات در عراق میتواند آثار سوئی بر پیوندهای استراتژیک نه چندان جا افتاده بین ترکیه و اسرائیل داشته باشد. برای مثال، چنین استدلال میشود که در حالی که ترکیه از ظهور یک دولت مستقل کرد در شمال عراق هراس دارد، این احتمال برای اسرائیل از نقطهنظر امنیتی مطلوب به نظر میرسد.[27] بنابراین، ترکیه از احیای پیوندهای قدیمی میان اسرائیل و کردهای عراق که سابقه آن به اوائل دهه 1970 برمیگردد نگران است.[28] همچنین چشمانداز حضورنیروهای آمریکایی در عراق در آینده قابل پیشبینی نقش محوری ترکیه را به عنوان متحد اصلی آمریکا و مقر پایگاههای عمده آمریکا در منطقه کاهش میدهد.
ایران:
از دیدگاه ایران، مسائل کاملاً متفاوت است، جدا از مسأله بالقوه کردها که با مسأله مبتلابه ترکیه مشابه است اما از ماهیت و گستره متفاوتی برخوردار میباشد، ایران شاید تنها کشور منطقه باشد که تحولات در عراق جدید را مثبت تلقی میکند. ایران از همان آغاز با استفاده از فرصت پیش آمده به حمایت از دولت جدید عراق پرداخت، رهبران این دولت از زمان مبارزه علیه رژیم خشن و بیرحم صدام حسین در میان متحدین این کشور جای داشتند.[29] این در حالی بود که سایر کشورهای عرب منطقه - به جز سوریه – دست در دست قدرتهای بزرگ در جبههای دیگر به رژیم صدام کمک میکردند. در حال حاضر، امنیت و ثبات عراق جدید در زمره اولویتهای دولت ایران به حساب میآید. از دیدگاه ایران، یک عراق ناامن با جذب تروریستها ودادن بهانه به دست نیروهای خارجی جهت تداوم حضور خود در این کشور - امری که مخالف با سیاستهای ایران است - پیامدهای منفی در برخواهد داشت.[30]
در همین حال، عراق جدید به یکی از دروازههای اصلی ایران به سوی جهان عرب تبدیل شده است. این امر را باید تحولی بسیار مثبت برای امنیت منطقه تلقی کرد، چون در گذشته عمدتاً این رژیم بعث در عراق بود که مانع مناسبات دوستانه بین ایران و سایر کشورهای عرب منطقه میشد. افزون بر این، این رابطه جدید بین ایران و عراق ممکن است دو پیامد دیگر برای سیاست خارجی ایران در برداشته باشد:
اول، ایران با داشتن یک کشور دوست در مرزهای غربی خود پس از دههها دشمنی و عدم اعتماد، این فرصت را پیدا خواهد کرد که نگاه خود را بیشتر به سمت مسائل داخلی معطوف کرده و به برنامههای توسعه اقتصادی خود اولویت بخشد و از منافع بالقوه تجاری و ترانزیتی خود در منطقه کمال استفاده را ببرد.
دوم، عراق جدید به عنوان دوست نزدیک ایران و نیز ایالات متحده آمریکا میتواند در رابطه طوفانی کنونی بین ایران و آمریکا به طور حائل عمل کند و احتمالاً بستر عادیسازی روابط آنها را در آینده فراهم کند.
* این مقاله براساس سخنرانی نویسنده دراین سمینار تنظیم و نگاشته شده است