17 اسفند 1386
مقدمه
نفت از اوایل قرن گذشته همواره به عنوان یک کالای استراتژیک مطرح بوده است. در مقطعی انرژی صرفاً برای تأمین سوخت مورد نیاز در جنگها اهمیت پیدا میکرد، در دوران جنگ سرد، نفت عاملی مهم برای رشد کشورهای صنعتی تلقی میشد. در دوران پس از جنگ سرد نیز به دلیل تأثیر نفت بر رشد اقتصاد جهانی بر اهمیت آن افزوده شده است. به گونهای که موضوع امنیت جهانی انرژی در دستور کار نشستهای اخیر سران و وزرای هشت کشور صنعتی قرار گرفته است و نگرانیهایی نسبت به آن مطرح شده است. در آینده با توجه به نیاز بیشتر به انرژی در صورتی که تعامل و تفاهم در میان تولید کنندگان و مصرفکنندگان انرژی وجود نداشته باشد، این نگرانیها افزایش نیز خواهد یافت.
رشد مصرف انرژی در دهه گذشته در آسیا و چشمانداز استمرار این روند، موضوع تأمین انرژی و امنیت آن در این قاره را به موضوعی بسیار مهم و پیچیده تبدیل کرده است. این مزیت در آسیا وجود دارد که منطقه غرب آن به عنوان تأمینکننده انرژی و منطقه شرق آن (به علاوه هند) به عنوان مصرف کننده انرژی در شرایط جدید جهانی، زمینه همکاری بر محور انرژی را فراهم کند. حوزه انرژی میتواند زمینههای مناسبی را برای آغاز دیالوگی سازنده جهت ایجاد یک "محور وابستگی متقابل غربی – شرقی" فراهم نماید به نحوی که در نهایت به استقرار یک "الگوی آسیایی امنیت انرژی" بینجامد.
تحول مفهوم امنیت انرژی
مفهوم امنیت انرژی با گذشت زمان دچار تحول شده است. در ده? 1950، امنیت انرژی به مفهوم ضرورت حفاظت از عرض? انرژی در زمان جنگ و لزوم قرار گرفتن آن در دسترس مصرفکنندگان و به ویژه قدرتهای بزرگ بود. در دوران جنگ سرد، سیاست انرژی ورای حوز? صرفاً نظامی قرار داشت و مبادلات و تجارت انرژی نقش محوری در اقتصاد بسیاری از کشورهای صنعتی پیدا کرد به نحوی که انرژی به عنوان موتور توسعه برای کشورهای صنعتی مطرح قلمداد شد.
در چنین شرایطی، اختلال یا انقطاع عرض? انرژی و شوکهای قیمت بر کارایی و کارکرد اقتصادی وارد کنندگان اصلی نفت و گاز تأثیر فراوان میگذاشت و در پی آن بحران ها و مشکلات اقتصاد جهانی بر تولید کنندگان انرژی نیز بسیار مؤثر بود. بحران های نفتی ده? 1970 رشد تولید ناخالص داخلی اکثر کشورهای غربی را کاهش داد، موجب افزایش نرخ تورم شد و رکود اقتصادی را به همراه داشت.
اهمیت و جایگاه نفت در توسعه کشورهای صنعتی موجب شد تا انرژی، به مقولهای فرامرزی و جهانی تبدیل شود، در دوران پس از جنگ سرد با گسترش روندهای جهانی شدن بر اهمیت انرژی افزوده شد. عدم تناسب روزافزون میان تولید و مصرف انرژی در سطح جهانی، امنیت انرژی را اینک به متن مباحث امنیت بینالملل وارد کرده است. موضوع امنیت انرژی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است.
در واقع، فضای بازار آزاد ده? 1990، موضوع امنیت انرژی را به اقتصاد جهانی متصل کرد. برخی امنیت انرژی را به معنی محافظت از اقتصاد داخلی از حیث تغییر قیمت ها، تورم، نرخ رشد اقتصادی و انتقال ثروت و هم محافظت از نظام های اقتصاد و مالی? بین الملل میدانند.[i] در این شرایط، موضوع امنیت انرژی از چارچوب ساد? تامین امنیت نظامی مناطق نفت خیز و یا مصرف صرف انرژی و نیز تلاش برای کاهش میزان وابستگی به واردات انرژی فراتر رفته و به موضوعی بسیار پیچیده تبدیل شده است. یکی از عواملی که مسئلة امنیت انرژی را برای قدرتهای بزرگ و کشورهای مصرفکنندة عمده، حساس و پراهمیت میسازد، افزایش وابستگی جهانی به منابع نفت و گاز حداقل در آیندهای قابل پیشبینی و تأثیر آن بر اقتصاد کشورهای تولید کننده و مصرف کننده است.
این تحولات توجه به مقولة انرژی را افزایش داد و موجب شد که دغدغههای امنیت انرژی گسترش یابد. در بازار جهانی انرژی هیچ مصرف کننده و تولید کنندهای صرف نظر از میزان استقلال خود نمی تواند خود را از الزامات، شوک ها و نوسانات آن جدا کند. از آنجا که بازار انرژی بسیار درهم تنیده است و بازیگران در سطوح متفاوت دارای اهداف و انگیزههای غیر همسو میباشند، هر گونه تحول در این بازارِ پر بازیگر انرژی با متغیرهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی در ارتباط است.
امنیت انرژی در شرایط کنونی دو سوی مصرف کننده و تولید کنند? انرژی را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک کردن و ضرورت تعامل و رایزنی بین آنها را فراهم نموده است. زیرا هیچ یک از این دو به تنهایی نمی توانند امنیت انرژی را تأمین کنند و هر گونه بحران در بازار جهانی انرژی که اقتصاد جهانی را به چالش بکشد بر هر دو طرف تأثیر گذار خواهد بود. به بیان دیگر، وجه بسیار مهم در روابط بازیگرانی که در وضعیت وابستگی متقابل قرار میگیرند، توأمان شدن آسیبپذیری متقابل و منافع مشترک است. در واقع میتوان گفت که ”منافع مشترک“ و ”آسیبپذیری متقابل“، دو روی سکه وابستگی متقابل را تشکیل میدهند. همین امر می تواند زمینه ساز استقرار یک الگوی وابستگی متقابل میان تولید کنندگان و مصرف کنندگان انرژی باشد.
عرضه و تقاضای انرژی در جهان:
درگذشته، بحرانهای انرژی بهطور طبیعی و طی مدتی نه چندان طولانی بر اساس عملکرد نیرویهای بازار مدیریت میشدند. برای مثال، در بحرانهای ده? 1970، رکود جهانی متعاقب بحران، تقاضای جهانی برای نفت را کاهش داد و بههمراه پیشرفت فنآوری، کاهش هزینه و افزایش بهرهوری در هر دو سوی عرضه وتقاضا، بحران را حل کرد. افسان? وجود ذخایر فراوان و مزایای آن باعث شده بود تا همه چیز به نیرویهای بازار سپرده شود و ترتیبات، تنظیمات و کنترلها حذف گردد.
در سال 1985، هنگامی که قیمت ها پایین آمد، اوپک 15 میلیون بشکه در روز ظرفیت تولید اضافی در اختیار داشت که معادل 50% ظرفیت تولید کل این کشورها و 25% تقاضای جهانی می شد. در سال 1990، هنگام حمل? عراق به کویت ظرفیت اضافی تولید جهان 5 الی 5/5 میلیون بشکه در روز بود که بالغ بر 20% ظرفیت تولید اوپک و 8% تقاضای جهانی می شد. این میزان مازاد ظرفیت تولید می توانست نوسانات عرض? نفت را کنترل و بحران های نفتی را مدیریت کند.
بازار نفت به واسط? مازاد ظرفیت تولید خود در دهه های 1980 و 1990 توانست این تصور را به وجود آورد که ما در دوران وفور انرژی به سر می بریم و سازوکارهای بازار تمام مشکلات را حل خواهند کرد. حمله عراق به کویت در 1990 (جنگ 1991 – 1990) و کنترل بحران نفتی،این احساس را تقویت نمود. روند فوق در دهة 1990 با فروپاشی شوروی، گسترش جو جهانی شدن و تقویت دیدگاه های طرفدار نظام بازار آزاد، بیش از پیش قدرت گرفت. حتی ایالات متحده به واسط? اطمینان کاذب از ثبات بازار نفت و عدم وجود یک سیاست جامع و فراگیر ملی انرژی که تمامی ابعاد آن را در بر گیرد، انرژی را وارد مجادلات سیاسی با برخی از کشورها کرد و محدودیتهایی را برای افزایش تولید به وجود آورد. این در حالی بود که پیش بینیهای سرمایهگذاری در حوزة انرژی که تصور می شد ساز وکار بازار آنها را تشویق خواهد کرد، نیز تحقق نیافت و مازاد ظرفیت تولید رو به کاهش نهاد. در این راستا به دلیل عدم تحقق سرمایهگذاریهای پیشبینی شده در اکتشاف و تولید نفت، در سال 2001 ظرفیت اضافی تولید اوپک به 2% تقاضای جهانی تنزل کرد که این کمبود مازاد ظرفیت تولید همچنان ادامه دارد.[ii] مهمترین عامل تعیین کنند? قیمت در بازار امروز نفت مسئل? کمبود مازاد ظرفیت تولید است.
طبق بررسیهای به عمل آمده، طی دو ده? آینده مصرف جهانی نفت 50% افزایش مییابد[iii] و از روزی 85 میلیون بشکه در 2005 به 118 میلیون بشکه در 2025 خواهد رسید.[iv] افزایش مصرف جهانی گاز طی دو ده? آینده روندی حتی فزاینده تر از رشد مصرف نفت خواهد داشت. پیش بینی می شود، روند مصرف گاز در جهان طی سه ده? آینده بیش از 70 درصد افزایش یافته و از 92 تریلیون فوت مکعب به 156 تریلیون فوت مکعب برسد و تقاضای گاز طبیعی تا سال 2030 از 23 به 28 درصد کل تقاضای جهانی انرژی افزایش یابد.[v] در همین رابطه پیش بینی شده است که مصرف انرژی کشورهای در حال توسعه تا سال 2025 دو برابر خواهد شد.
این تحولات موجب شد تا جهان با افزایش روزافزون تقاضا و مصرف انرژی مواجه شود. بازار نفت به دلیل کاهش "مازاد ظرفیت تولید" اینک با فشردگی روبرو شده است. بر اساس شبیهسازی صورت گرفته توسط کمیسیون ملی سیاست انرژی ایالات متحده در سال 2005، یک کمبود 4 درصدی در عرض? روزان? نفت میتواند به افزایش 177 درصدی قیمتها منجر شود. این بازار فشرده به تدریج طی دو ده? گذشته و به واسط? اتکای بیش از اندازه به قدرت خودتنظیمی و ساز وکارهای بازار انرژی پدید آمده است.
عرضه و تقاضای انرژی در آسیا:
نرخ رشد مصرف انرژی در آسیا در دهة گذشته که بالاترین نرخ را در جهان تشکیل میدهد و نیز توسعه سریع آن موضوع تأمین انرژی و امنیت آن را برای کشورهای در حال توسعه این قاره به یکی از مسائل مهم تبدیل کرده است. بر مبنای آمار سازمان بینالمللی انرژی، آسیای در حال توسعه (به جز ژاپن و کره جنوبی) تقاضا برای انرژی در جهان را تا سال 2030، 42 درصد افزایش خواهد داد، این در حالی است که ایالات متحده و کانادا در همین مدت فقط 26 درصد تقاضای جهانی برای انرژی را افزایش خواهند داد.[vi]
آمار و ارقام مربوط به ذخایر نفتی جهان نشان میدهد که در حال حاضر 1118 میلیارد بشکه ذخایر نفتی اثبات شده در سراسر جهان وجود دارد که از این میزان 735 میلیارد بشکه (62%) در منطق? خلیج فارس متمرکز است.[vii] وضعیت مشابهی نیز درخصوص تمرکز منابع گازی جهان در منطق? خلیج فارس وجود دارد، به نحوی که 40% ذخایر گازی جهان در این منطقه واقع شده است. براساس پیشبینیهای انجام شده، تولید روزانه نفت خام کشورهای حوزه خلیج فارس در سال 2010 به 26 میلیون بشکه و در سال 2020 به 35 میلیون بشکه افزایش خواهد یافت. در نتیجه این افزایش سهم این منطقه در تولید جهانی نفت خام از حدود 27 درصد به 33 درصد در سال 2020 رشد خواهد کرد.[viii]
بر اساس این پیش بینی سهم آسیا در این افزایش مصرف کشورهای در حال توسعه 69% خواهد بود. [ix] رشد انفجاری مصرف انرژی در آسیا سهم عمد? افزایش مصرف جهانی انرژی را بر عهده خواهد داشت. در کشورهای در حال صنعتی شدن آسیایی میزان رشد مصرف سالان? انرژی به طور متوسط 3% است در حالی که این نرخ برای کل جهان 7/1% میباشد. بر اساس پیشبینیهای آژانس بینالمللی انرژی رشد مصرف منطقه باعث افزایش 40% کل مصرف جهانی انرژی خواهد شد. تا سال 2010 میزان مصرف نفت آسیا به 25 الی 30 میلیون بشکه در روز خواهد رسید که بخش عمد? آن از خلیج فارس وارد خواهد شد.[x] چین به تنهایی تا سال 2010 روزانه 3 الی 5 میلیون بشکه نفت وارد خواهد کرد در حالی که در سال 1999، این کشور روزانه 4/1 میلیون بشکه نفت وارد می کرد.[xi] با توجه به روند رو به گسترش مصرف انرژی در چین واهمیت و نقش این کشور در امنیت انرژی، رویکرد چین به امنیت انرژی و ظرفیت این کشور در همکاری در عصه انرژی به صورت مجزا در این مقاله مورد توجه قرار خواهد گرفت.
هند نیز یکی دیگر از کشورهای آسیایی است که در دهه اخیر رشد اقتصادی قابل توجهی داشته است و نیاز به مصرف انرژی این کشور همراه با رشد اقتصادی و تغییر زندگی مردم با توجه به جمعیت عظیم در حال افزایش است. در حال حاضر هند بین 60 تا 70 درصد از نیازهای نفتی خود را وارد میکند و تا سال 2025 به سومین وارد کننده بزرگ انرژی در جهان تبدیل خواهد شد (با وارداتی معادل 91 درصد از مصرف انرژی خود).[xii] به طور کلی از 2002 تا 2030، به طور متوسط سالانه تقاضای نفت هند 9/2 درصد افزایش خواهد یافت و وابستگی آن به نفت وارداتی از 68 درصد در سال 2004 به 91 درصد در سال 2030 خواهد رسید.[xiii] برآورد میشود که تا سال 2010 میزان مصرف نفت در هند به 4 میلیون بشکه در روز برسد که 35/3 میلیون بشکه آن وارد خواهد شد. این رقم در سالهای 2020 و 2030 به ترتیب به 5 و 6 میلیون بشکه خواهد رسید.[xiv]
در حال حاضر، هند 9 درصد از مصرف انرژی خود را از گاز طبیعی تأمین میکند. انتظار میرود تا سال 2010، 14 درصد از مصرف انرژی در هند از گاز طبیعی تأمین شود.[xv] برآورد میشود میزان مصرف گاز طبیعی هند در سال 7-2006 به 116 میلیون متر مکعب بالغ شود که تا سال 2025 به 322 میلیون متر مکعب افزایش خواهد یافت.[xvi]
همچنین مصرف کنونی آسیا تنها در مورد نفت 40 درصد تولید کنونی یعنی 82 میلیون بشکه در روز است که در 20 سال آینده رشد بسیار بالایی خواهد داشت. با توسعه روز افزون اقتصادی کشورهای آسیایی این میزان مصرف در این قاره بیش از پیش افزایش خواهد داشت.[xvii]
رویکرد چین به امنیت انرژی
امنیت انرژی در وضعیت فعلی یکی از چالشهای استراتژیک پیشروی چین به شمار میآید. به همین دلیل، تأمین و تضمین آن به یکی از اولویتهای استراتژیک این کشور مبدل شده است. البته چالش امنیت انرژی چالشی عمومی در آسیا برای دیگر کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه به شمار میآید، زیرا این منطقه به عنوان پویاترین منطقه اقتصادی جهان از بالاترین حساسیت و قابلیت ضربهپذیری در این حوزه برخوردار است. در میان کشورهای آسیایی، چین از یکی از بالاترین نرخهای رشد اقتصادی برخوردار است و به همین دلیل افزایش مصرف انرژی این کشور نیز سرعت گرفته است. برای مثال، مصرف نفت این کشور بین سالهای 1995 تا 2005 یعنی یک دهه صد در صد افزایش یافته است و به 8/6 میلیون بشکه در روز رسیده است. از هنگامی که چین در سال 1993 به صف وارد کنندگان نفت پیوست، وابستگی آن به نفت وارداتی به سرعت افزایش یافته است، به گونهای که در سال 2005 بیش از نیمی از نفت مصرفی آن از منابع خارجی تأمین شد. بر طبق اغلب پیشبینیها، مصرف نفت چین سالانه رشدی معادل 5/4 درصد خواهد داشت، نرخ رشدی که دو برابر متوسط نرخ رشد جهانی و چهار برابر نرخ رشدی است که احتمالاٌ کشورهای توسعه یافته تجربه خواهند کرد.
به علاوه، تصمیم دولت چین در سال 2004 مبنی بر ایجاد ذخایر استراتژیک نیز در افزایش مصرف و در نتیجه واردات این کشور تأثیر خواهد گذارد. در چارچوب برنامه دولت تا سال 2008 چین باید 100 میلیون بشکه معادل 35 روز واردات، تا سال 2015، 200 میلیون بشکه معادل 50 روز واردات و تا سال 2020، 600 میلیون بشکه معادل 90 روز واردات، ذخیره استراتژیک داشته باشد. افزایش سریع تقاضای انرژی در چین در حالی صورت میگیرد که تولید داخلی به هیچ روی کفاف آن را نمیدهد و بخش مهمی از این تقاضا باید از طریق منابع بینالمللی تأمین شود.
چینیها با درک این موضوع در سالهای اخیر تلاشهای وسیعی برای ارتقای روابط با کشورهای نفتخیز این منطقه، به ویژه کشورهای اصلی انجام دادهاند تا در پرتو آن بتوانند سهم خود از ذخایر این منطقه را هر چه بیشتر افزایش دهند.
در این راستا، چینیها استراتژی انرژی سه وجهی را در منطقه خاورمیانه دنبال میکنند که وجوه آن عبارتنداز:
1- به کارگیری دیپلماسی تهاجمی برای برقراری اتصال زیربنایی با کشورهای دارند? انرژی جهت تضمین عرضه دراز مدت انرژی. اعلامیه مشارکت استراتژیک نفتی چین و عربستان در سال 1999 را میتوان یکی از نتایج این دیپلماسی دانست.
2- فراهم آوردن شرایط لازم برای حضور شرکتهای نفتی چین در سرمایهگذاری و توسعه میادین نفتی منطقه.
3- تشویق سرمایهگذاری متقابل شرکتهای نفتی کشورهای خاورمیانه در بخشهای پالایشگاهی و بازار انرژی چین.
چینیها در پیشبرد این استراتژی در منطقه خاورمیانه تاکنون به موفقیتهای قابل توجهی دست یافتهاند. آنها علاوه بر عقد قراردادهای بزرگی با ایران، با عربستان نیز همکاریهای تنگاتنگی را پیریزی کردهاند. جلوههای مهم همکاریهای انرژی چین و عربستان (غیر از فروش نفت) را میتوان به صورت ذیل برشمرد:
1- احداث پالایشگاهی در کوانگزو توسط عربستان با هزینهای بالغ بر هشت میلیارد دلار.
2- مشارکت شرکت سعودی – آرامکو در دو پروژه پالایشگاه فوجیان با سرمایهگذاری 5/3 میلیارد دلار و پالایشگاه کینگ دائو با سرمایهگذاری 1/2 میلیارد دلار.
3- تغذیه ذخایر استراتژیک چین توسط عربستان و مشارکت شرکت صنایع پایه این کشور در پروژههای پالایشگاهی و پتروشیمی شمال شرق چین (در مرحله قبل از انعقاد قرارداد).
در راستای پیشبرد این استراتژی، چینیها اخیراً با عراق به عنوان دیگر کشور پر اهمیت در حوزه انرژی وارد گفتگو و رایزنی شدهاند. سفر اخیر حسین شهرستانی، وزیر نفت عراق، به چین که طی آن مذاکرات اولیه برای احیای قراردادهای منعقده میان دو کشور (در زمان رژیم صدام) انجام شد در همین راستا صورت گرفت. محور این مذاکرات، احیای قرارداد 2/1 میلیارد دلاری برای استخراج نفت در میدان نفتی اهدب بوده است. این قرارداد در سال 1997 میان دو کشور منعقد شد، اما به دلیل وضعیت خاص عراق امکان اجرا پیدا نکرد.
با توجه به مطالب فوق، امنیت انرژی را میتوان یکی از مؤلفههای اصلی شکلدهی به سیاست خاورمیانهای چین دانست، مؤلفهای که با توجه به نیاز روزافزون چین به انرژی از یک سو و قابلیتهای بینظیر منطقه خاورمیانه در این حوزه از دیگر سو، از تأثیرگذاری روزافزون برخوردار خواهد بود.
الگوی آسیایی امنیت انرژی
نیاز شدیداً رو به افزایش کشورهای آسیایی به انرژی و لزوم تأمین آن از منابع خارجی، موضوع امنیت انرژی را به مسئلهای حیاتی برای این کشورها تبدیل کرده است. به همین دلیل در آینده هر چه اقتصاد و صنعت در آسیا بیشتر توسعه یابد به تناسب موضوع، تأمین انرژی مورد نیاز و امنیت آن در روابط خارجی این کشورها اهمیت پیدا خواهد کرد.
یکی از ویژگیهای مهم قاره آسیا خودبسندگی آن است. بدان معنا که این قاره به لحاظ منابع، تکنولوژی و نیروی انسانی به عنوان ارکان اصلی توسعه و پیشرفت، واجد ظرفیتهای گستردهای است. یکی از جلوههای اصلی این خودبسندگی را میتوان در حوزه انرژی مشاهده کرد. کانونهای اصلی انرژی جهان در قاره آسیا واقع شدهاند. بخش دیگری از این قاره با قرار گرفتن در مسیر توسعه، عملاً به پویاترین منطقه اقتصادی جهان تبدیل شده است. پویاییای که نیاز به انرژی را به شدت افزایش داده است. نکته اساسی در این وضعیت بهرهگیری مناسب از خودبسندگی قاره آسیاست. بدان معنا که با گسترش تعاملات میان کشورهای دارنده انرژی که عمدتاً در غرب و مرکز آسیا واقع شدهاند و مصرفکنندگان عمده آسیایی آن که در شرق و جنوب این قاره قرار دارند، میتوان ضمن بهرهگیری از خودبسندگی، به سوی تحکیم وابستگی متقابل و نهایتاً «همبستگی آسیایی» گام برداشت.
در چنین فضایی، عمده ترین تولید کنندگان انرژی در منطقه غرب آسیا و رو به رشدترین مصرف کنندگان انرژی جهان در منطقه شرقی آسیا به علاوه هند واقع شده اند. با توجه به افول کلی تولید انرژی به ویژه نفت در سایر نقاط جهان، غرب آسیا و به ویژه منطق? خلیج فارس تنها منطقه ای است که در 50 سال آینده می تواند انرژی قابل اتکایی را برای مصرف کنندگان جهانی تامین کند. این در حالی است که به گواهی آمار و ارقام مصرف جهانی انرژی، کشورهای تازه صنعتی شد? شرق آسیا به همراه هند، فزاینده ترین نرخ مصرف انرژی در جهان را دارند.[xviii]
رشد سریع اقتصادی شرق آسیا به همراه هند، رشد سریع شهرنشینی، گسترش بی سابق? بخش حمل و نقل و برق رسانی گسترده از عوامل مهمی است که وابستگی این منطقه به واردات انرژی را تشدید کرده است.[xix] در این شرایط، تامین امنیت انرژی به ویژه برای مصرف کنندگان عمد? آن مسئلهای حیاتی است که در هر صورت با منطق? خلیج فارس ارتباط مییابد.
بر مبنای مباحث ارائه شده میتوان گفت که میان منطقه خلیج فارس و شرق و جنوب آسیا نوعی وابستگی متقابل در حال شکلگیری است. از منظر تئوری وابستگی متقابل، دو بازیگر هنگامی در این وضعیت قرار میگیرند که قادر به پاسخ به حداقل یکی از نیازهای استراتژیک یکدیگر باشند. کشورهای منطقه خلیج فارس قادرند ”امنیت انرژی“ را به عنوان دغدغهای استراتژیک نزد کشورهای آسیایی تأمین کنند و از دیگر سو کشورهای آسیایی نیز قادرند به برخی نیازهای استراتژیک کشورهای منطقه خلیج فارس در حوزههای توسعه و امنیت پاسخ گویند.
تحت این شرایط، به نظر می رسد زمینه های بسیار مناسبی برای آغاز یک دیالوگ سازنده با هدف استقرار یک الگوی وابستگی متقابل آسیایی با محوریت تامین امنیت انرژی وجود دارد. این در حالی است که کشورهای تولید کننده و مصرف کننده انرژی در غرب و شرق آسیا دارای پیوندهای جغرافیایی قابل اعتمادی هستند؛ به این معنا که ارتباط جغرافیایی آنها به واسطة وجود منطقهای مشکلآفرین مختل نمیشود و از سوی دیگر درگیری سیاسی و تنش های بحران آفرینی بین غرب و شرق آسیا مشاهده نمیشود. در این الگوی وابستگی متقابل، غرب آسیا به طور کلی تامین کنند? انرژی و شرق آسیا تامین کنند? تکنولوژی و سرمایه به ویژه در حوز? انرژی خواهد بود.
جایگاه ایران در تأمین انرژی
ایران با برخورداری از ذخایر عظیم نفت و گاز در جهان و باداشتن تجربه طولانی در حوزه انرژی و موقعیت جغرافیایی مناسب، در خلیج فارس و دریای خزر و همسایگی با آسیای مرکزی، از امکان ایجاد پیوند میان منابع انرژی خود از جنوب، شرق و شمال شرقی به وسیله خطوط لوله به مصرفکنندگان آسیایی، برخوردارست. ایران 137 میلیارد بشکه (12%) ذخایر اثبات شدة نفت جهان را در اختیار خود دارد که پس از عربستان سعودی بیشترین ذخایر نفت را به خود اختصاص داده است، همچنین 27 تریلیون مترمکعب (15%) از ذخایر گاز جهان نیز در اختیار ایران است که بعد از روسیه مقام دوم را به خود اختصاص داده است. جمهوری اسلامی ایران با تولید روزانه 4 میلیون بشکه نفت و سالانه 120 میلیارد متر مکعب گاز به ترتیب 4% و 5% از تولید نفت و گاز جهان را به عهده دارد. موقعیت ایران به ویژه در بخش گاز اهمیت بیشتری دارد، زیرا از یک سو گاز در استراتژی امنیت انرژی مصرف کنندگان آسیایی جایگاهی ویژه یافته است و از دیگر سو ایران از دومین منابع گاز جهان و موقعیت جغرافیایی برتر در منطقه غرب آسیا برخوردار میباشد.
مشی مستقل ایران در مدیریت منابع انرژی خود، ثبات سیاسی پایدار آن و علاقه ویژه این کشور به همکاری با کشورهای آسیایی جهت ایجاد و تحکیم همبستگی آسیایی ظرفیتهای آن را گستردهتر میسازد. همچنین در برنامه 5 ساله چهارم پروژههایی عظیم در بخشهای صنایع نفت گاز و پتروشیمی تعریف شدهاند که قرار است با مشارکت شرکتهای خارجی اجرا شوند.[xx]
تلاش در جهت تحقق ایده اتصال چین به خط لوله گاز ایران – پاکستان – هند را میتوان گام نخست و اساسی در جهت نیل به وابستگی متقابل آسیایی دانست. زیرا در صورت تحقق این ایده، غرب آسیا و ایران، نقش مهمی در تأمین امنیت انرژی شرق و جنوب این قاره بر عهده خواهند گرفت و در نتیجه وابستگی متقابل دو سوی قاره را معنادار خواهند کرد.
به علاوه، تحقق خط لوله گاز میان هند و پاکستان که از آن به عنوان ”خط لوله صلح“ نیز نام برده میشود، تأثیرات عمدهای در حل یکی از مهمترین بحرانهای قاره آسیا (اختلافات کشمیر میان هند و پاکستان) خواهد داشت و گامی اساسی در جهت تحقق «صلح و توسعه» در بخش مهمی از این قاره خواهد بود.
به طور کلی میتوان گفت که ایران با توجه به مزیتهای آشکار خود از نظر ذخایر نفت و به ویژه گاز و نیز به لحاظ موقعیت جغرافیایی، قادر به ایفای نقش محوری در ارتقای منافع مشترک و کاهش آسیبپذیری متقابل به مثابه دو رویه وضعیت وابستگی متقابل در روابط دو سوی قاره آسیاست. بر این مبنا در وضعیت فعلی این آمادگی در ایران وجود دارد که در وهله اول به پیریزی دیالوگی دو جانبه با مصرف کنندگان آسیایی بپردازد، تا در پرتو آن اولاً راههای ارتقای منافع مشترک و کاهش آسیبپذیریهای متقابل تبیین و اجرایی شود و ثانیاً شرایط برای برقراری دیالوگی چند جانبه در دو سوی قاره فراهم آید. این دیالوگ دو جانبه میتواند علاوه بر تأمین نفت مورد نیاز، با تأکید برحوزة گاز و امکان انتقال آن به کشورهای مصرف کننده آسیایی از طریق خطوط لوله و LNG پیریزی شود. در چنین شرایطی ایران میتواند با برخورداری از موقعیتی ویژه خود با همکاری مصرفکنندگان آسیایی در جهت تحقق اولیه همکاری آسیایی در راستای ایجاد دیالوگ آسیایی در زمینه انرژی گامهای مهمی بردارد. به عنوان نمونه میتوان به ظرفیتهای چین در آینده برای تقاضای بیشتر انرژی و زمینههای همکاری با جمهوری اسلامی ایران اشاره نمود.
ظرفیتهای همکاری ایران وچین
برخورداری از ظرفیتهای متنوع و گسترده، روابط ایران و چین را در سالهای اخیر از پویایی ویژهای برخوردار ساخته است، به گونهای که در حوزههای مختلف، این روابط پیوسته رو به گسترش و تعمیق بوده است. یکی از مهمترین حوزههای ظرفیتساز در روابط ایران و چین، حوزة انرژی است، حوزهای که بیشک مهمترین نقش را در پویایی این روابط ایفا کرده است. ظرفیتهای بالقوه همکاری دو جانبه روابط ایران و چین در عرصه انرژی گسترده است و در صورت تحقق میتواند پیآمدهای مثبت سیاسی و امنیتی داشته باشد.
1- نفت :
بیشک در میان کشورهای آسیایی چین با داشتن بالاترین میزان مصرف و نرخ رشد مصرف و نیز برخورداری از سریعترین رشد اقتصادی، نگرانیهای جدیتری در خصوص تضمین جریان انرژی مورد نیاز اقتصاد خود دارد، زیرا دستیابی به منابع مطمئن انرژی، عاملی اساسی در تضمین تداوم مدرنیزاسیون به مثابه انتخاب استراتژیک چین است.
رشد سریع اقتصادی چین باعث شد تا این کشور در سال 1993 با وجود آنکه پنجمین تولیدکننده نفت در جهان به شمار میرفت، به صف وارد کنندگان انرژی بپیوندد. یک دهه پس از آن نرخ رشد بالای مصرف انرژی در چین موجب گردید تا این کشور در سال 2003 با پیشی گرفتن از ژاپن به دومین مصرف کنندة نفت در جهان تبدیل شود. بر مبنای آمارها از سال 1993 تا 2003، مصرف نفت چین 90 درصد رشد داشته است، در حالی که تولید داخلی در همین مقطع کمتر از 15 درصد رشد یافته است.[xxi]
شکاف رو به گسترش میان تولید داخلی و مصرف نفت، بیشک چین را به گونهای روزافزون به نفت وارداتی وابسته خواهد کرد. نیاز چین به نفت وارداتی از 20 میلیون تن در سال 1996 به 70 میلیون تن در سال 2002 و 100 میلیون تن در 2005 رسیده است. پیشبینیها حاکی از آن است که این رقم در سال 2010 به 150 میلیون تن و در سال 2020 به 250 تا 300 میلیون تن خواهد رسید. به عبارت دیگر، وابستگی چین به نفت وارداتی از 30 درصد در سال 2002 به 50 درصد در 2007، 60 درصد در 2010 و 85 درصد در 2030 میرسد.[xxii]
ایران سالانه بین 10 تا 12 میلیون تن نفت به چین میفروشد و در میان سه کشور اول صادر کننده نفت به چین قرار دارد، در عین حال ظرفیتهای بیشتر برای افزایش میزان فروش نفت ایران به چین وجود دارد.
2- گاز :
اگر چه بخش گاز در حال حاضر فقط حدود سه درصد از نیاز انرژی این کشور را تأمین میکند، طبق پیشبینیها تا سال 2010 مصرف آن دو برابر خواهد شد. بر این مبنا، تقاضا در بازار مصرف گاز طبیعی در چین تا سال 2010 به 120 میلیارد متر مکعب و تا سال 2020 به 200 میلیارد متر مکعب خواهد رسید که در خوشبینانهترین حالت به ترتیب 40 و 80 میلیارد متر مکعب از آن باید از طریق واردات تأمین گردد.[xxiii]
نکته شایان توجه در بخش گاز آن است که در وضعیت فعلی با داشتن تنها 3 درصد سهم در سبد انرژی چین که در قیاس با استانداردهای جهانی و آسیا (متوسط مصرف گاز در سبد انرژی جهانی 28 درصد و در میان کشورهای آسیایی 8/8 درصد است) بسیار ناچیز است، از
ظرفیتهای بالقوه گستردهای برخوردار میباشد. به همین دلیل، کمیسیون توسعه و اصلاحات چین اعلام نموده است تا سال 2020 سهم گاز در سبد مصرف انرژی این کشور باید به 12 درصد افزایش یابد.[xxiv]
چین با توجه به رشد اقتصادی و نیاز روزافزون به انرژی، از زمینههای لازم برای همکاری گسترده با کشورهای خلیج فارس از جمله ایران برخوردار است به طوری که ایران قادر به برآوردن بخش عمدهای از نیازهای انرژی چین میباشد.
ظرفیتها برای همکاری دو جانبه به ویژه در بخش گاز گسترده است. ذخایر غنی گاز ایران، ظرفیتهای گستردهای جهت همکاری در این حوزه پدید میآورد. اجرای پروژههای بزرگ گاز طبیعی مایع (LNG) در میدانهای گازی پارس جنوبی و شمالی میتواند در آینده، از طریق صادرات LNG به چین بخشی از نیازها را مرتفع سازد.
در اواخر سال 2006 مذاکرات برای سرمایهگذاری به مبلغ 16 میلیارد دلار در حوزه گازی پارس شمالی به توافق اولیه رسید و در 21 دسامبر 2006 تفاهمنامه مقدماتی برای توسعه میدان گازی پارس شمالی میان شرکت ملی نفت ایران و شرکت نفت فراساحلی چین (CNOOC) منعقد شد. براساس این تفاهنامه شرکت چینی 5 میلیارد دلار برای کاوش و تولید گاز و 11 میلیارد دلار برای پروژههای پائین دستی آن هزینه خواهد کرد. [xxv]
علاوه بر آن، شرکت ملی نفت چین (CNPC) در اوایل سال 2007 تفاهم اولیه خود را برای سرمایهگذاری 6/3 میلیارد دلاری در حوزه گازی پاریس جنوبی با شرکت ملی نفت ایران انجام داده است. براساس این یادداشت تفاهم، شرکت ملی نفت چین 8/1 میلیارد دلار در زمینه اکتشاف و تولید گاز و 8/1 میلیارد دلار در زمینه ساخت یک پایانه تولید گاز طبیعی مایع (LNG) سرمایهگذاری خواهد کرد.[xxvi]
دقت در وضعیت انرژی چین نشان میدهد که از یک سو تقاضای انرژی در این کشور به تبع رشد اقتصادی آن به شدت در حال افزایش است و از دیگر سو به دلیل کمبود منابع داخلی، وابستگی این کشور به منابع بینالمللی انرژی به همان درجه در حال افزایش است. شدت وابستگی به منابع خارجی هنگامی روشنتر میگردد که توجه داشته باشیم، چین به رغم رشد بالای اقتصادی در این سالها، هنوز با وجود برخورداری از 20 درصد جمعیت جهان، تنها 4 درصد از GDP جهان را تولید میکند. بنابراین، هنوز ظرفیت عظیمی برای رشد GDP و به تبع آن رشد مصرف انرژی در این کشور وجود دارد و این میزان انرژی مازاد عمدتاً باید از منابع خارجی تأمین شود. اگر چه چین در وضعیت فعلی بزرگترین مصرف کنندة. انرژی در آسیا محسوب میگردد، اما در قیاس با دیگر کشورهای منطقه، پایینترین مصرفسرانه را دارا است. مصرف سرانه انرژی در چین تنها نیمی از متوسط مصرف جهانی را تشکیل میدهد.
در مجموع، باید گفت که نیاز سریعاً رو به افزایش چین به انرژی همراه با ظرفیتهای گسترده و منابع داخلی ناکافی، امنیت انرژی را به عنصری اساسی در امنیت ملی این کشور تبدیل ساخته است. از سوی دیگر، تأمین انرژی و امنیت آن با تکیه بر منابع بینالمللی انرژی و در رأس آن خلیج فارس امکانپذیر است.
امنیت آسیایی
آسیا به عنوان پویاترین منطقة اقتصادی جهان در دهة گذشته از بالاترین حساسیت و قابلیت ضربهپذیری در بحث «امنیت انرژی» برخوردار است. همچنین خلیج فارس به عنوان مهمترین مرکز انتقال انرژی جهان همزمان یکی از کانونهای اصلی بحران در سیاست بینالملل در دوران پس از جنگ سرد بوده است. وقوع دو جنگ ویرانگر در طول دهة اول پس از جنگ سرد در این منطقه شاهدی بر این مدعاست. این همزمانی تناقضآلود نشان دهنده آن است که فرآیندهای تولید و عرضه امنیت در سطح منطقه نسبتی با «امنیت انرژی» به عنوان دغدغة اساسی مصرفکنندگان اصلی آن که عمدتاً بازیگران اصلی صحنه بینالمللی نیز هستند، برقرار نکردهاند. این امر باعث شده است تا از یک سو محیط امنیتی کشورهای این منطقه ناامن شود و از سوی دیگر مصرفکنندگان نیز به ناچار امنیت انرژی و بالتبع امنیت ملی خود را به منطقهای «پیشبینی ناپذیر» پیوند زنند. مهمترین علت بروز این وضعیت ناگوار را میتوان در تلاش ایالات متحده آمریکا و برخی دیگر از بازیگران نظام بینالملل در جهت تحمیل الگوی امنیتی هژمونیک بر این منطقه دانست؛ الگویی که هدف اصلی آن تحمیل اراده برخی از بازیگران بر برخی دیگر در ترتیبات امنیتی منطقه است. به عنوان نمونه، رویکرد یک جانبهگرایانه آمریکا در اشغال عراق و سیاستهای این کشور در دوران اشغال نه تنها باعث ناامنی و بیثباتی در عراق شده است بلکه موجب نگرانی شدید کشورهای منطقه از تسری و گسترش بیثباتی به کشورهایشان نیز گردیده است.
تلاش در جهت حذف یا کمرنگ جلوه دادن نقش ایران در ترتیبات امنیتی منطقه در همین راستا قابل ارزیابی است. راه حل مناسب جهت غلبه بر وضعیت دشوار امنیتی منطقه، روی آوردن به الگوی «امنیت مشارکتی» و تلاش در جهت حاکم نمودن آن بر ترتیبات امنیتی منطقه است. اساس این الگو بر رایزنی و مشارکت دادن همه بازیگران ذینفع در ایجاد ثبات و امنیت در منطقه استوار است. به عبارت دیگر، در چارچوب این الگو، نظم امنیتی منطقه، نظمی جمعی و مجموعهای است که از درون تعاملات، همکاریها و رایزنیهای تمامی کشورهای منطقه حاصل میشود و بالتبع با تحت پوشش قرار دادن منافع آنها از ثبات، استحکام و تداوم لازم برخوردار خواهد بود.
بهرهگیری از ظرفیت دو سوی قاره در جهت تحقق الگوی امنیت مشارکتی در واقع تلاشی در جهت «پیشبینیپذیر» نمودن یکی از حساسترین مناطق سیاست بینالملل و بدین طریق عنصری مهم در تأمین منافع تولید کنندگان و مصرفکنندگان انرژی است.[xxvii]
نتیجهگیری
آنچه پیرامون مناسبات کشورهای منطقه خلیج فارس از یک سو و شرق و جنوب آسیا از دیگر سو میتوان گفت عبارت از این است که:
1- ظرفیت گستردهای بر بنیان «انرژی» در روابط شرق و غرب آسیا پدید آمده است که میتوان از آن برای تنوع بخشیدن در همکاری و ارتقای سطح روابط اقتصادی آسیایی در چارچوب یک راهبرد جامع که منافع کشورهای آسیایی را در بر داشته باشد، بهرهبرداری نمود. ظرفیتی که میتواند به عنوان مکمل اقتصادی عمل نماید واگر با «خواست مشترک» همراه شود، زمینههای بیشتر همکاری شکوفا خواهد شد.
2- ظرفیتهای موجود در این دو منطقه را نباید صرفاً از دریچه «اقتصاد انرژی» و همکاری در حوزه صنایع انرژی نگریست بلکه باید پیامدهای آن را در چارچوب کلان «امنیت» و «همبستگی آسیایی» دید. لازم است از نگاه فنی و اقتصادی به این ظرفیتها فراتر رفت و اقتصاد سیاسی را محور تحلیل و عمل قرار داد و در هر همکاری باید منافع و ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی را توأمان مورد ملاحظه قرار داد و در جهت تحقق آنها تلاش کرد.
3- خلیج فارس به عنوان مرکز ثقل تولید و انتقال انرژی جهان همزمان به عنوان یکی از بیثباتترین مناطق جهان نیز شهرت دارد. با توجه به نقش امنیت انرژی در توسعه کشورهای آسیایی و جلوگیری از آسیبپذیری متقابل، ایجاد امنیت و ثبات بسیار ضروری است.
4- کاهش این آسیبپذیری متقابل، نیازمند مشارکت مؤثر کشورهای آسیایی به ویژه قدرتهای بزرگ آن در امنیتسازی در این منطقه است، زیرا بدون تولید متناسب این کالای عمومی، تأمین ”امنیت انرژی“ کشورهای آسیایی با مشکلات مهمی مواجه خواهد شد.
5- نیاز به انرژی و توسعه اقتصادی در آسیا موجب شده تا نوعی وابستگی متقابل در این دو منطقه آسیا شکل گیرد در چنین شرایطی ضروری است که در لایههای مختلف میان نخبگان و تصمیمسازان کشورهای این دو منطقه گفتگو و تبادل نظر جهت مدیریت چنین وضعیتی صورت گیرد تا منافع مشترک تأمین گردد.
6- با عنایت به موارد فوقالذکر، طراحی چارچوبی جامع برای برقراری دیالوگی منظم میان کشورهای منطقه خلیج فارس و مصرفکنندگان عمده انژری در آسیا بیش از پیش ضرورت دارد تا در پرتو آن اولاً وضعیت موجود در روابط این دو منطقه به گونهای دقیق مورد بررسی قرار گیرد و ثانیاً راههای ارتقای منافع مشترک و کاهش آسیبپذیری متقابل به عنوان دو رویه وضعیت وابستگی متقابل کشف و عملیاتی شود.