22 شهریور 1387
چكيده
تحولات بعد از 11 سپتامبر 2001 نشان داد كه امنیت خاورمیانه ارتباط تنگاتنگی با امنیت جهانی دارد، از اینرو تداوم ناامنی در این منطقه امنیت جهانی را به مخاطره میاندازد. از طرف ديگر و به دلیل ماهیت پیچیده ژئوپولیتیک خاورمیانه، نوعی پیوند متقابل میان تحولات مختلف امنیتی در اين منطقه چه در فلسطین، چه در لبنان و چه در عراق وجود دارد. در اين رابطه مورد عراق نشان داده است كه بدون تعامل ميان كشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي امكان دستيابي به امنيت و ثبات پايدار ممكن نيست. از اين رو همكاري ميان ايران و آمريكا به عنوان دو كشور صاحب نفوذ در عراق مورد توجه قرار دارد. بر اين اساس نوشتار حاضر بر آن است تا با بررسي وضعيت عراق و ريشههاي بحران در اين كشور چنين همكاري را مورد بررسي دقيق قرار دهد. به ويژه كه با وخیمتر شدن وضعیت امنیتی در عراق، درخصوص یافتن راهحل صلحآمیز برای این بحران باید به چند مسئله توجه نمود. آشوب در عراق نه تنها تمامیت ارضی این کشور را تهدید میکند بلکه ممکن است به سایر نواحی و مناطق مجاور نیز تسری پیدا کند. از طرف ديگر هر گونه تحولي در رابطه با همكاريهاي ايران و آمريكا در مورد عراق ميتواند تحول مهمي در مناسبات دو كشور ايران و آمريكا نيز تلقي گردد.
درآمد
خاورمیانه به لحاظ ژئوپولیتیک یکی از پیچیدهترین مناطق جهان میباشد. طی چند دهه گذشته، ویژگیهای سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آن از یک سو و منافع قدرتهای خارجی در آن از سوی دیگر به تداوم تنش و بحران در این منطقه منجر شده است. آنگونه که پس از رویدادهای 11 سپتامبر آشکار شد، امنیت خاورمیانه ارتباط تنگاتنگی با امنیت جهانی دارد. از اینرو، تداوم ناامنی در این منطقه امنیت جهانی را به مخاطره میاندازد.
به دلیل ماهیت پیچیده ژئوپولیتیک خاورمیانه، نوعی پیوند متقابل میان تحولات مختلف امنیتی در اين منطقه چه در فلسطین، چه در لبنان و چه در عراق وجود دارد. بنابراین، برقراری صلح و ثبات در منطقه مستلزم دخالت و همکاری کلیه کشورهای منطقه میباشد. مورد عراق نیز از این امر مستثنی نیست؛ تجربیات قبلی نشان میدهد که نقش فعال کشورهای همسایه برای برقراری صلح و آرامش در کشوری که در بحران دست و پا میزند، از اهمیت اساسی برخوردار است. بنابراین، هرگونه تلاش برای کنار گذاشتن هریک از کشورهای همسایه عراق مانند ایران و سوریه از فرایند اصلی برقراری صلح نتایج مثبتی دربرنخواهد داشت.
در حال حاضر با وخیمتر شدن وضعیت امنیتی در عراق، درخصوص یافتن راهحل صلحآمیز برای این بحران باید به چند مسئله توجه نمود. آشوب در عراق نه تنها تمامیت ارضی این کشور را تهدید میکند بلکه ممکن است به سایر نواحی و مناطق مجاور نیز تسری پیدا کند. چند پرسش کلیدی در رابطه با وضعیت کنونی در عراق وجود دارد:
وضعیت در عراق تا چه اندازه بحرانی است و ریشههای بحران در عراق چیست؟
سناریوهای احتمالی آتی کدامند؟ و راهحل آشوبهای فعلی در عراق را در کجا باید یافت؟
وضعيت كنوني در عراق
خشونت فزاینده و تعداد تلفات روزانه در عراق نشان دهنده وضعیت نگرانکنندهای است. جنگی که اکنون در پنجمين سال خود قرار دارد بيش از چهار هزار آمریکایی و حدود 50 هزار غیرنظامی عراقی را به کام مرگ فرو برده است.
برخورد منافع قومی به دنبال سقوط رژیم بعث در عراق بروز کرده است. برای منطقه این بدترین سناریو بوده است، چون هنگامی که تغییر رژیم رخ داد، اقلیت سنی که بر اکثریت شیعه حکومت میکردند از پذیرش تغییر در قدرت امتناع کردند و در نتیجه اوضاع رو به وخامت نهاد و رنگ خشونت به خود گرفت. نیروهای ائتلاف در ایجاد سازش در عراق ناکام ماندند. گرچه قانون اساسی سال 2005 قدرت و منابع را از حکومت مرکزی به مناطق منتقل کرد، اما دربردارنده برنامهای توازنبخش در جهت حفظ همبستگی اجتماعی و تخصیص عادلانه منابع نبود. روند رو به رشد شورشها در عراق زنگهای خطر را به صدا درآورد. تعداد شورشیان خارجی در عرض یک سال دو برابر شد و در مارس2006 به 5380 نفر بالغ گردید، ملیت شورشیان نشانه نگرانی گسترده اعراب در مورد آینده عراق است. در میان شورشیان، 22 درصد الجزایری، 16 درصد یمنی و سوری، 12 درصد مصری، 11 درصد سودانی، 10 درصد اتباع سعودی و 7 درصد از سایر کشورهای شمال آفریقا میباشند. همچنین کلیه شواهد حاکی از آن است که افراد ثروتمند در شبه جزیره عربستان به شورشیان کمکهای مالی میرسانند.
برخی کارشناسان آمریکایی که از دستورالعملهای سیاست خارجی دولت آمریکا اطلاع دارند، معتقدند که همواره خطر بروز جنگ داخلی در عراق وجود دارد و نهایتاً این احتمال وجود دارد که ظرف دو سال آینده اين کشور دچار تجزیه شود. بنابراين طی دو سال آينده، اين كشور یا به سمت ایجاد نوعی مصالحه سیاسی خواهد رفت و یا اساساً به دلیل وخامت بسیار زیاد اوضاع دیگر ادامه وضع موجود میسر نخواهد بود. با این حال، برخی دیگر از تحليلگران بر این باورند که عراق ممکن است در سالهای آینده نیز همچنان با دولتی ضعیف، جامعهای دچار تفرقه و خشونت فرقهای روبرو باشد. در بدترین حالت، عراق به یک دولت ورشکسته تبدیل خواهد شد که گرفتار جنگ داخلی تمام عیار بوده و همسایگانش را نیز به کام مصائب خود خواهد کشید. همچنین خطر زیادی وجود دارد که عراق سرانجام ازهم بپاشد، در اين حالت مشکل بتوان فرض کرد که سایر کشورهای منطقه درگیر ماجرا نگردند. بنابراین تلاشهائي براي تأثیرگذاری بر افکار عمومی در منطقه در راستای خطوط قومی و در تعقیب سیاستهای فریبکارانه به منظور ایجاد جنگ قدرت و رقابت منطقهای وجود دارد و نباید از آن غفلت ورزید.
در چند سال گذشته، اتفاقات زیادی در عراق افتاده است. ولي متأسفانه اوضاع آنگونه که قبلاً همگان امید داشتند بهتر نشده است. برای فائق آمدن بر سیر قهقرایی فعلی، به نظر میرسد لازم باشد تا تصمیمهای قاطعی به ویژه ازسوی ایالات متحده اتخاذ شود. اگر جامعه بینالمللی به اقدامات فوری، هماهنگ و جمعی دست نزند، وضعیت در آینده به وخامت بیشتری خواهد گرایید.
بدیهی است همانطور كه اشاره گرديد رویدادهای عراق و آینده این کشور میتواند به شکل مثبت یا منفی بر امنیت و ثبات خاورمیانه و در مقیاس وسیعتر بر جهان تأثیر بگذارند. فرصت برای دولتسازی در عراق در دوره پس از سقوط رژیم بعثی به دلیل اتخاذ سیاستهای نادرست آمريكا از دست رفته است. این امر به وخامت دائمی اوضاع منجرشده و زمینه را برای فعالیت شورشیان و تروریستها بیشتر فراهم کرده است. وخامت اوضاع در عراق از بسیاری جهات علت سیاستهای نسنجیده دولت بوش جهت اجرای طرحهای نومحافظهکاران در منطقه و دیدگاههای آنها درخصوص استفاده از قدرت آمریکا برای تبدیل عراق به یک دموکراسی لیبرال و ایجاد تغییرات رادیکال در ساختار سیاسی منطقه میباشد. این سیاست از همان آغاز محکوم به شکست بود. حال کابوس نومحافظهکاران به طور عمده این است که ایالات متحده ممکن است مجبور شود برای کمک به پایان دادن وضعیت خطرناک و پرهرج و مرج افغانستان و عراق به ایران تکیه کند.
نقش ايران و آمريكا در عراق
از نظر بسیاری از تحلیلگران، تهاجم به عراق در بهار 2003 مخالف با سیاستهای اعلامی دولت آمریکا برای مبارزه با تروریسم و یا منهدم ساختن زرادخانه سلاحهای کشتارجمعی صدام بود. آنها بر این باورند که انگیزه واقعی عبارت از تصرف منابع نفتی وسیع عراق و مزایای ژئوپولیتیک بسیار زیاد آن بوده است. جالب اینکه عمدهترین تهدیدات موجود ريشه در سياستهائي آمريكا در گذشته دارد كه شامل حمايت از رژيم صدام و گروههاي سلفي همچون طالبان در عراق و افغانستان ميشد. به نظر میرسد که اینک ایالات متحده به دنبال ناکامیهای گسترده، بیشتر به پذیرش نفوذ ایران در عراق و افغانستان و همکاری با این کشور تمایل پیدا کرده است. این در حالی است که ایران از همان آغاز درباره ظهور عراق جدید که به دنبال سقوط رژیم بعث در عراق بر سر کار آمد، نگرش مثبتی داشت. طی پنج سال گذشته و در حالی که کشورهای عرب نسبت به نظم جدید در عراق روی خوشی نشان نمیدادند، ایران به طرحهای آمریکا برای ایجاد دولت موقت، مجلس موقت، تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات و رفراندوم و بسیاری از دیگر مسائل کمک کرد.
اینک وضعیت بحرانی عراق مبین آن است که هم ایران و هم آمریکا باید دلخوریهای گذشته خود را کنار بگذارند و برای ایجاد ثبات در عراق جدید با یکدیگر به همکاری بپردازند. این تلاش با توجه به رنجهای مردم عراق و تداوم روند کنونی که به معنای جنگ داخلی تمام عیار و احتمالاً تجزیه عراق خواهد بود، ضروری است. این رویکرد واقعگرایانه همچنین بدین معناست که آمریکا باید به گونهای بنيادين سیاست کنونی خود را مبنی بر دامن زدن به اختلافات سنی ـ شیعه و بهرهبرداری از آن در جهان اسلام مورد تجدید نظر قرار دهد. بسیار جای تأسف دارد که برخی افراد در دولت بوش از همان سیاستی پیروی میکنند که ریچارد نیکسون در بهرهبرداری از شکاف بین چین و شوروی یعنی شکاف اساسی آن زمان در جهان کمونیست، به منظور مهار شوروی و قرار دادن آن در حالتی ناپایدار در قبال جنگ ویتنام دنبال میکرد. این سیاستگذاران ظاهراً مایل به بهرهبرداری از شکافی هستند که به اعتقاد آنها در جهان اسلام وجود دارد یعنی شکاف بین شیعه و سنی تا از آن طریق کنترل اوضاع را در عراق در اختیار داشته باشند. در تعقیب این سیاست است که لازم شمرده میشود که فرصتهای جدید برای ایران به منظور تبدیل به یک قدرت عمده شیعه در جهان پس از صدام محدود شود. از اینرو، دولت بوش به کشورهای سنی مانند عربستان سعودی روی آورده است تا از طریق همسویی آنان با آمریکا و تحت حمایت سپر روابط با آمریکا از پیامدهای افزایش قدرت ایران در امان بمانند. بدین ترتیب، واشنگتن با اشاعه چنین دیدگاهی نسبت به ایران سعي دارد تا نفوذ خود را در عربستان سعودی افزايش دهد.
سناريوهاي احتمالي
برخی پژوهشگران آمریکایی در رویارویی با واقعیات جدید اظهار داشتهاند که آمریکا باید مجمعی بینالمللی مرکب از همسایگان عراق مشابه با آنچه که برای کمک به کنترل وقایع در افغانستان و به دنبال مداخله در آن کشور در سال 2001 برگزار كرد، ترتیب دهد. انجام این کار لزوماً مستلزم وارد کردن ایران و سوریه به جرگه كشورهاي مذكور خواهد بود. با این حال، با توجه به سیاستهای کنونی آمریکا، پرسشهایی از این قبیل مطرح است که آیا مشکلاتی که آمریکا به شکل فزاینده در عراق با آنها روبروست، زمینه را برای کاهش تنش در روابط بین واشنگتن و تهران فراهم خواهد کرد و یا اینکه برعکس احتمال رویارویی اين دو را افزایش خواهد داد؟
هنری کیسینجر در حالی که آیندهای تیره و تار برای سیاستهای کنونی دولت بوش در عراق ترسیم میکند، میگوید که فروپاشی عراق پیامدهای فاجعهباری خواهد داشت که آمریکا باید سالها تاوان آن را بپردازد و موقعيت كلي آمريكا را در منطقه تضعيف خواهد نمود. او تأکید میکند که دولت آمریکا در صورتی که قرار باشد پیشرفتی در منطقه حاصل شود، باید وارد گفتگو با همسایگان عراق ـ از جمله ایران ـ شود. نظر کیسینجر مورد حمایت دیگر تحلیلگرانی قرار دارد که میگویند ایالات متحده نمیتواند بدون در نظر گرفتن بافت اين منطقه و با بیمیلی نسبت به گفتگوهای جدی با تهران و انجام مذاكراتي كه بتواند به تفاهم متقابل منجر شود، به رفع تنش در منطقه کمک كرده و از باتلاق عراق بیرون آید. همچنین، در صورت حمله به ایران نه تنها امكان هرگونه چشمانداز ایجاد ثبات در عراق از بین خواهد رفت بلكه آمریکا با فاجعه بزرگتري روبهرو خواهد شد.
از اینرو، میتوان گفت که هر قدر آمریکا در انجام مذاكرات جدي با ايران تعلل ورزد، احتمال کمتری وجود خواهد داشت که سایر کشورها به کمک آن كشور در عراق بیایند و وخیمتر شدن اوضاع در عراق و گسترش يك جنگ داخلی تمام عیار در آن کشور قطعیتر خواهد شد. هنگامی که آمریکا تشخیص دهد که «گزینه نظامی» برای مقابله با ایران کاری بیمعناست، انتخابهای سیاسی روشنتر خواهند شد. بمباران ایران مواضع این کشور را رادیکالترخواهد کرد، خاورمیانه را مشتعل خواهد کرد و زنجیرهای از رویدادها را پدید خواهد آورد که ممکن است به در دست گرفتن قدرت توسط اسلامگرایان بنیادگرا در سراسر منطقه به ويژه در پاکستان ختم شود. برای اجتناب از وقوع این فاجعه، اتخاذ یک جهتگیری جدید در سیاستهای آمریکا اجتنابناپذیر به نظر میرسد. از اين رو، هرگونه تلاش برای تجدیدنظر در سیاستهاي آمريكا در قبال عراق باید ابتدا موقعیت برتر ایران را در منطقه بپذیرد. عادیسازی روابط دیپلماتیک با ایران اقدامی شجاعانه و علامتی روشن خواهد بود مبنی بر اینکه آمریکا مایل به تغییر سیاستهای گذشته خود در قبال منطقه میباشد. همچنین این امر میتواند متحدین آمریکا و کشورهای منطقه را تشویق به سهیم شدن در تلاشهای سیاسی، اقتصادی، بشردوستانه و نظامی برای ایجاد ثبات در عراق کند. برای این مقصود، ایالات متحده به روشنی نیازمند آن است که همسایگان عراق را در تلاش جهت تثبیت اوضاع امنیتی و سیاسی این کشور مشارکت دهد. اما انجام این کار به معنای شناسایی این امر است که برخی همسایگان عراق منافع خاص خود را در این کشور دنبال میکنند.
عراق با چالشبرانگیزترین دوره تاریخ خود مواجه است، زيرا که قرار است مذاکرات برای تدوین قانون اساسی جدید در ارتباط با شکل دادن به فدرالیسم و توزیع درآمدهای نفتی آغاز شود. این مسائل بسیار مهم در جریان رفراندوم سال 2005 به تعویق انداخته شد تا سنیها وارد این فرآیند شوند. اگر مذاکرات در مورد قانون اساسی جدید به شکست انجامد، سنیها احتمالاً فرآیند سیاسی را ترک خواهند کرد. حتی اگر آنها همچنان خود را در فرآیند سیاسی حفظ کنند، اوضاع پیچیدهتر خواهد شد. شیعیان از سال 2003 نهتنها در برابر تحریکات و شورشهای سنیها مقاومت به خرج دادهاند، بلکه در عین حال به طور فعال در فرآیند سیاسی مشارکت داشتهاند. طی این دوره، آنها از سیاست آمریکا پشتیبانی کردهاند چون به نظر آنها این سیاست در خدمت منافعشان بوده است. با این حال، اگر در این مرحله آنها به این نتیجه دست یابند که واشنگتن بیشتر علاقهمند به جلب همکاری سنیهاست تا اینکه به آنان به خاطر مقاومت در برابر شورشها پاداش دهد، ممکن است سیاست کنونی خود را کنار بگذارند. نتیجه مستقیم این امر میتواند قیام شیعیان باشد. برای این منظور لازم نیست که شیعیان دست به اسلحه ببرند، چون از قدرت نرم عظیمی برخوردار میباشند. صرف تعداد جمعیت شیعیان میتواند موازنه سیاسی را در عراق برهم بزند. شیعیان قدرت خود را در گذشته نشان دادهاند و آمریکاییان به خوبی به این امر واقف میباشند. آمریکاییها امیدوار بودند که با وارد کردن سنیهای میانهرو در فرآیند سیاسی شورش سنیها را بخوابانند. آنها در این خصوص توفیقی کسب نکردند. در حالی که دولت آمریکا تمام توان سیاسی خود را در این زمینه به کار برده است، دیگر چارهای جز توسل جستن به کشورهای همسایه عراق برایش باقی نمانده است.
ایران با توجه به جایگاه قدرتمند خود در میان اکثریت شیعه در عراق میتواند نقشی کلیدی در مذاکرات آتی درباره قانون اساسی ایفا کند. میانجیگری تهران بین جناحهای مختلف شیعی میتواند مانع از درگیری میان آنها شود: این درگیریها حاصلی جز افزایش بیثباتی و کاهش قدرت دولت مرکزی در بغداد نخواهد داشت. ایران دارای منافع عمدهاي در برقراری صلح و امنیت در عراق است که با هیچیک از کشورهای دیگر قابل مقایسه نیست. برای مثال، میتوان چنین استدلال کرد که وجود یک دولت ورشکسته در همسایگی کشور به ایران بیش از آمریکا لطمه وارد خواهد کرد. از نظر ایران، مهمترین اولویت استراتژیک در عراق این است که ثبات دولت کنونی تضمین شود و یک رژیم ضد ایرانی بار دیگر در این کشور بر سر کار نیاید.
نتيجهگيري
از آنجا که منافع بلندمدت ایران و آمریکا در عراق مشابه است، امروزه مشکلات موجود در عراق نهتنها برای تهران و واشنگتن فرصت مدیریت بحران کنونی و نیز بحرانهای آتی را فراهم آورده بلکه همچنین امکان عاديسازی روابط بین آنها را نیز پدید آورده است. ناکامی در این زمینه تنها میتواند خطر جنگ داخلی و تجزیه عراق و نیز احتمال بروز یک جنگ منطقهای وسیعتر را افزایش دهد.
با این حال، به نظر غیرمنطقی میرسد که از ایران انتظار داشت که به آمریکا در عراق کمک کند، در حالی که آن کشور آشکارا تهدید به حمله به ایران میکند. همچنین این امر مستلزم آن است که مسائل مورد اختلاف ایران و آمریکا از طریق دیپلماتیک مورد حل و فصل قرار گیرد. همچنین لازم است تأکید شود که انتظارات نباید تا آن حد بالا برده شود که این ابتکار چاره نهایی حل مشکلات پیچیده و متعددی تلقی شود که عراق امروزه با آنها روبهروست. در عوض، ابتکار مزبور باید اقدامی در مسیری درست برای تلاشهای هماهنگ وسیعتر به منظور برقراری صلح و امنیت در آن کشور قلمداد شود که باید با مداخله مؤثرتر سازمان ملل متحد در فرآیندصلحسازی در عراق توأم شود. جای امیدواری وجود دارد که این تلاشها نهایتاً شکلگیری نهادهای لازم برای ایجاد یک عراق جدید و پیشرو را که هدف مشترك سیاسی اعلام شده هم ایران و هم آمریکاست، تسهیل کند.
منبع: پژوهشنامه ایران و آمریکا: تعامل در عرصه عراق، شهریور١٣٨٧