اصلاحات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای یک دولت-ملت پدیده ای عادی است چون به پیشبرد توسعه یک کشور و پیشرفت یک ملت کمک می کند. در دنیای امروز که در آن، موقعیت بین المللی دستخوش تغییرات عمیق می شود و جهانی شدن اقتصاد به سرعت در حال پیشروی است، برای یک دولت-ملت دستیابی به مدرنیزاسیون از طریق اصلاحات به روند زمانه و گرایشی طبیعی تبدیل شده است. کشورهای عربی مستثنی نیستند. کشورهای عربی از زمان استقلالشان در پی کشف راه توسعه ای بوده اند که با شرایط ملی شان سازگار باشد. اصلاحات علیرغم فرایند نامنظم و حتی موانع مختلف، هیچگاه معلق نشده است. دلیل علاقمندی جامعه بین المللی به اصلاحات در کشورهای عربی این است که ایالات متحده بعد از جنگ عراق از طرحی  برای تحول خاورمیانه از طریق اصلاحات حمایت کرده است. در حال حاضر، جهت اصلاحات در کشورهای عربی به کانون توجهات تمام طرف های درگیر تبدیل شده است. این مقاله تلاش می کند جهت گیری های اصلاحات در کشورهای عربی در زمینه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، مشکلات و چالش هایی که اصلاحات با آن مواجه است و توسعه روابط چین و اعراب را در این دوره تحول بررسی کند.

 

1

ابتکار آمریکا برای تحول خاورمیانه توسط دموکراسی احساس ضرورت برای اصلاحات را در کشورهای عربی افزایش داده است. اما دموکراسی غربی را نمی توان در خاورمیانه پیاده کرد. کشورهای عربی به اصول استقلال و تنوع وفادار خواهند ماند، یک رهیافت مترقیانه به اصلاحات اتخاذ خواهند کرد و مسیر و مدلی از توسعه را جستجو خواهند کرد که با شرایط ملی شان سازگار باشد.

بعد از جنگ عراق، ایالات متحده طرحی را برای اصلاحات در منطقه خاورمیانه مطرح ساخت. ایالات متحده جهان اسلام را بستر مناسبی برای تروریسم و تکثیر سلاح های کشتار جمعی می داند که تهدیدهای سنگینی را متوجه این کشور می کند. ایالات متحده در همکاری با متحدان غربی خود تلاش می کند دموکراسی و آزادی را در خاورمیانه از طریق تحول مسالمت آمیز پیش ببرد. در ژوئن 2004، ایالات متحده بطور رسمی طرحی را تحت عنوان «ابتکار خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا» در اجلاس هشت کشور صنعتی جهان مطرح ساخت. آمریکا همچنین یادداشتی را در حمایت گروه هشت از اصلاحات به عنوان یک برنامه حمایتی واقعی ارائه داد. اجلاس گروه هشت و فرمولاسیون این یادداشت ها نشان دهنده آغاز به کار طرح ایالات متحده برای تغییر خاورمیانه بود.   

بعد از پیروزی مجدد بوش در انتخابات ژانویه 2005، ایالات متحده با سروصدای زیاد از «آزادی و دموکراسی» حمایت کرده است. آمریکا تلاش کرد از «آزادی و دموکراسی» به عنوان ابزار عمده ای برای تضمین سلطه این کشور بر جهان استفاده کند و دموکراتیزه شدن و لیبرالیزه شدن در خاورمیانه را به عنوان اولین گام برای پیشبرد توسعه جهانی دموکراسی تلقی کرد. کاندولیزا رایس، وزیر خارجه آمریکا، خواهان حمله به «پایگاه های جباریت» شد. بیانات سیاستگذاری مقامات آمریکایی نشان می دهد که ایالات متحده از حمله نظامی، تهدید، تحول مسالمت آمیز و سایر تدابیر استفاده می کند تا تحول دموکراتیک را در خاورمیانه به پیش براند. هدف ایالات متحده این است که عراق را باثبات کند و آن را به یک «دولت الگوی دموکراسی» تبدیل کند. در میان مدت، آمریکا به ایران و سوریه فشار خواهد آورد. در دراز مدت، مصر، اردن، عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی به «اهداف» تحول تبدیل خواهند شد. در ژانویه 2005، رئول مارک گرشت، عضو دائم موسسه امریکن اینترپرایز در مقاله اش از دولت بوش خواست به کشورهای عمده عربی از قبیل مصر و عربستان فشار بیاورد تا تبدیل به دموکراسی شوند. واضح است که جهان عرب زیر فشار بی سابقه ای برای دموکراتیزه شدن است.   

کشورهای عربی که با چنین وضعیتی مواجه شده اند، شروع به تعدیل سیسات های خود با روش های زیر کرده اند: تقویت همبستگی و هماهنگی بین خودشان، اتخاذ دیپلماسی چند بعدی، گسترش روابط عمیق با سایر قدرت های جهان، اولویت بندی مجدد اصلاحات در دستور کار حل مسائل، و کشف راه توسعه و نظام اجتماعی که با شرایط ملی شان سازگار باشد. در حال حاضر، اصلاحات برای مدرنیزه شدن به وظیفه فوری برای دولت های عربی تبدیل شده است. در می 2004، اتحادیه عرب شانزدهمین اجلاس خود را در تونس برگزار کرد. این اجلاس دستور کاری را برای توسعه و اصلاحات اتخاذ کرد، پیمانی را برای همبستگی کشورهای عربی اعلام کردند و بیانیه تونس را صادر کردند که بر اساس آن، مردم و دولت های عربی با تسریع آهنگ اصلاحات در حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و آموزشی و ایجاد نهادهای لازم برای احیای ملت عرب  بر چالش های مختلف غلبه خواهند کرد. اعلامیه الجیر که در این اجلاس تصویب شد، بر اصلاحات جامع و موثر اتحادیه عرب و کشورهای عربی تاکید کرد و مدعی شد که پیشبرد فرایند مدرنیزاسیون جهان عرب در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و سایر زمینه ها با منافع مردم عرب در کل مطابقت دارد و به اتحادیه عرب کمک خواهد کرد نقش بیشتری در امور بین الملل بازی کند. این تحولات نشان می دهد که خود کشورهای عربی اصلاحات را آغاز کرده اند و به یک دوره جدید گذار وارد خواهند شد.

در میان مدت، تعدادی از نهادهای دانشگاهی رسمی و غیررسمی در منطقه سمینارهای مختلفی برای تحقیق درباره مسئله اصلاحات در جهان عرب ترتیب داده اند. برای مثال، یک اجلاس استراتژیک عربی در دسامبر 2005 در دبی برگزار شد که در آن موارد زیر مورد بررسی قرار گرفت: تحمیل ارزش های آمریکایی بر دولت های عربی، نفوذ ناکافی بین المللی که ناشی از فقدان اتحاد در جهان عرب است، ساختار اقتصادی تک محصولی، فقدان انگیزه برای توسعه، افزایش شکاف بین فقیر و غنی، نرخ فزاینده بیکاری، نظام مالی عقب افتاده و عدم جذابیت برای سرمایه گذاران خارجی تعدادی از مواردی است که دولت های عربی با آن مواجه اند. این نشست پیشنهاد داد که کشورهای عربی مسیر جهان را ادامه دهند، راه توسعه را در پرتو شرایط ملی شان انتخاب کنند، از منابع ملی خود برای توسعه پایدار استفاده کنند، و نظام حقوقی و نهادهای دموکراتیک خود را برای به حداکثر رساندن حمایت عمومی مورد بهره برداری قرار دهند. در مجموع، این ایده ها نمایانگر افکار دولت های عربی است و اصلاحات در آینده نیز موضوع مناظره خواهد بود. در کل، کشورهای عربی اصلاحات خود را با تاکید بر اصول استقلال و تنوع و در هماهنگی با جهت گیری های اصولی زیر ادامه خواهند داد:

اولا، جهان عرب با انتقال نظام دموکراتیک غربی به صورت یکجا مخالف است و تاکید می کند که اصلاحات اجتماعی در دولت های عربی باید به ابتکار خودشان باشد و با شرایط ملی و ارزش های ملی شان سازگار باشد. هیچکدام از سران عرب، چه حسنی مبارک رییس جمهوری مصر باشد، چه ملک عبدالله اردن، یا رهبران عربستان سعودی، سوریه یا کشورهای دیگر از طرح اصلاحات موسوم به خاورمیانه بزرگ حمایت نمی کنند. آنها اظهار داشته اند که اصلاحات در خاورمیانه باید از درون منطقه آغاز شود و با منافع، ارزش ها و خصوصیات جهان عرب هماهنگ باشد. در سومین اجلاس در مورد فرهنگ عربی که در پیایان سال 2004 در مراکش برگزار شد، مناظره ای درباره «تحول فرهنگ» و «فرهنگ تحول» در جریان بود. مشارکت کنندگان در مجموع با ایده «تحول فرهنگ» مخالف بودند و استدلال می کردند که این تحول توسط نیروهای خارجی با هدف تغییر فرهنگ عربی تحمیل شده است. اما نظریه «فرهنگ تحول» از اندیشه پذیرفتن و انطباق با واقعیت دفاع می کرد که ماهیت ذاتی فرهنگ عربی است.

تلاش آمریکا برای تغییر خاورمیانه از طریق ارزش های «آزادی و دموکراسی» و ساختن «بهار دموکراسی» چیزی جز یک خیال واهی نیست. اولا، فرهنگ اسلامی ریشه های عمیقی در بین مسلمانان دارد و ارزش های مسلمانان عمیقا با ارزش های غربی متفاوت است. آمریکا چه از اقدام نظامی استفاده کند و چه قدرت نرم را بکار بگیرد، قادر نخواهد بود فرهنگ اسلامی را که نسل اندر نسل منتقل شده است، به طور کامل تغییر دهد. ثانیا، با توجه به احساسات گسترده تنفر از آمریکایی ها هیچ فضایی برای نیروهای طرفدار آمریکا وجود ندارد. پیشبرد اجبارآمیز دموکراسی آمریکایی به عواقب فاجعه باری منجر خواهد شد. تاریخ و واقعیت هر دو این نکته را ثابت کرده اند. در دهه 1970 شاه ایران یک حکومت مستبدانه را در کشور پیاده و سیاست خارجی طرفدار آمریکا را دنبال می کرد. این امر منجر به تهاجم گسترده فرهنگ غربی شد. در نتیجه، یک انقلاب اسلامی بی سابقه پدید آمد و سلطنت سرنگون شد و جمهوری اسلامی که تحت رهبری روحانیون و در راس آنها آیت الله خمینی بود، جایگزین آن شد. بحران الجزایر در دهه 1990 نمونه روشنتری است. در دسامبر 1991، الجزایر از پلورالیسم سیاسی غربی و نظام چند حزبی پیروی کرد و اولین انتخابات عمومی خود را برگزار کرد. در نتیجه، حزب مذهبی «جبهه نجات اسلامی» که طرفدار افراط گرایی است برنده شد. در نتیجه، ارتش الجزایر مداخله کرد و تمام کشور به آشوب کشیده شد. منازعه بین حکومت الجزایر و سازمان های افراط گرای اسلامی تا امروز ادامه دارد.

محافظه کاران جدید در ایالات متحده از انتخابات عمومی امسال در عراق به وجد آمدند و ادعا کردند که این انتخابات گامی تاریخی برای دموکراسی و آزادی در خاورمیانه بوده است و آن را رویداد بااهمیتی در حد فروپاشی دیوار برلین قلمداد کردند. اما حقیقت تلخ است. یک سال بعد از انتقال قدرت در عراق، حملات ضد آمریکایی افزایش پیدا کرده است و وضعیت امنیتی در عراق به هیچوجه بهبود نیافته است. بازسازی سیاسی و اقتصادی عراق با مشکلات عدیده ای مواجه شده است و مردم عراق از این وضعیت رنج می برند. غیرمحتمل است که عراق بتواند به عنوان «مدلی از دموکراسی» برای خاورمیانه عمل کند. اگر اوضاع بد مدیریت شود و از کنترل خارج گردد، عراق می تواند به یک انبار باروت در خاورمیانه تبدیل شود. موسسه راند از این نگران بود که فرایند دموکراتیزه شدن در خاورمیانه می تواند به رشد ناسیونالیسم و بنیادگرایی منجر شود که می تواند منطقه را بی ثبات کند و علیه منافع آمریکا وارد عمل کند.

از لحاظ تاریخی، اصلاحات در کشورهای عربی باید توسط خود جهان عرب آغاز شود. جوهره این ادعا به خاطر تکامل و تغییر مبتنی بر تمدن اسلامی است. مشابها، با توجه به شرایط متفاوت در جهان عرب و مراحل مختلف توسعه اجتماعی، اصلاحات باید به اشکال مختلف صورت پذیرد. امکان تکرار «انقلاب گل سرخ» و «انقلاب نارنجی» در این منطقه وجود ندارد.

ثانیا، در صورتی که ثبات اجتماعی تضمین شود، کشورهای عربی اصلاحات سیاسی را پیگیری می کنند، مشارکت عمومی در سیاست را گسترش خواهند داد و یک نظام دموکراتیک محدود را در پرتو مراحل توسعه اجتماعی خود اتخاد خواهند کرد. هیچ اصلاحاتی را نمی توان بدون یک محیط خارجی و داخلی باثبات در پیش گرفت. اولویت اصلی برای دولت های عربی تخفیف دادن تاثیرات منازعه اعراب و اسراییل و سایر منازعات منطقه ای و جلوگیری از عوامل بی ثبات کننده داخلی است. آنها باید قدم هایی را برای بهبود محیط و تثبیت پایه قدرتشان از طریق بازسازی خود بردارند. کشورهایی از قبیل عربستان سعودی، کویت و سایر کشورهای خلیج فارس به اتخاذ تدابیر مربوط به اصلاحات سیاسی از جمله انتخابات دموکراتیک اعضای شورای شهر به شیوه مرحله به مرحله نیاز دارند. در سپتامبر 2005، مصر قانون اساسی را اصلاح کرد و اولین انتخابات ریاست جمهوری را با حضور چند کاندیدا برگزار کرد. حسنی مبارک، رییس جمهور مصر که بر مداخلات آمریکا غلبه کرده بود، مجددا در انتخابات پیروز شد. در آفریقای شمالی، عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس جمهور الجزایر بعد از پیروزی خیره کننده در انتخابات اخیر اعلام کرد که وی به شدت سیاست سازش ملی را پیگیری و اصلاحات سیاسی و اقتصادی را تعمیق خواهد کرد. سودان نیز با تمرکز بر صلح و ثبات در داخل موفق شده است جنگ داخلی در جنوب کشور را حل و فصل کند و شرایط مطلوب را برای ثبات اجتماعی و تدابیر اصلاح طلبانه دیگر در آینده ایجاد کند.

ثالثا اصلاحات اقتصادی برای کشورهای عربی از اولویت برخوردار است. حسنی مبارک، رییس جمهور مصر از ابتکار آمریکا به خاطر نادیده گرفتن شرایط واقعی کشورهای عربی و تاکید بیش از اندازه بر اصلاحات سیاسی به هزینه اصلاحات اقتصادی انتقاد کرد. قیمت های در حال افزایش اخیر نفت به بازسازی اقتصادی کشورهای تولید کننده نفت کمک کرد و رشد اقتصادی 3 تا 4 درصد را ایجاد کرد. اما توسعه اقتصادی در جهان عرب به طور کلی امروزه حتی نامتوازن تر شده است. تولید ناخالص ملی سرانه تعدادی از کشورهای تولید کننده نفت از قبیل قطر به 20 هزار دلار آمریکا بالغ می شود در حالی که این شاخص در کشورهایی از قبیل سودان و موریتانی کمتر از 400 دلار است. کشورهای خلیج فارس به همان اندازه که ثروتمند هستند به واسطه ساختار اقتصادی شکننده شان که ناشی از اتکای بیش از اندازه به نفت است، حساس و آسیب پذیر هستند. رشد اقتصادی تعدادی از کشورهای کوچک و ضعیف کند است، بدهی های خارجی شان سنگین است و مشکل بیکاری در آنها جدی است.

در حال حاضر، مجموع بدهی های خارجی کشورهای عربی به حدود 160 میلیارد دلار بالغ می شود و نرخ بیکاری در حد 20 درصد است. گزارش «سازمان کار عرب» حاکی است که اگر هیچ اقدام موثری اتخاذ نشود، جمعیت بیکار تا سال 2025 به 100 میلیون نفر می رسد. جنگ عراق فقط به اقتصاد این کشور آسیب نرسانده است بلکه صدمات جانبی آن به طور جدی توسعه اقتصادی در سوریه، مصر، اردن و تعدادی دیگر از کشورها را خصوصا در حوزه های گردشگری، تجارت، سرمایه گذاری و ارسال پول از خارج تحت تاثیر قرار داده است. ضرر مستقیم به بیش از 100 میلیارد دلار رسیده است. با در نظر گرفتن تاثیر تاخیر، ضررهای دیگری در راه است. مشکلات اقتصادی به تنگنایی برای توسعه اجتماعی در جهان عرب تبدیل شده است و آشوب اجتماعی را به نقطه بحرانی رسانده است. کشورهای عرب برای مقابله بااین مشکلات دستور کار اصلاحات خود بر اساس سیاست اقتصادی کلان را با تسریع آهنگ گذار اقتصادی و خصوصی سازی، بهبود محیط سرمایه گذاری، توسعه شدید بخش غیرنفتی و تسریع باز کردن بازار و لیبرالیزه کردن اقتصاد در اولویت قرار داده اند. سرمایه گذاری کشوهای عربی در خارج حدود 2/1 تریلیون دلار است اما سرمایه گذاری در بین کشورهای عربی بسیار پایین است. حجم تجارت خارجی کشورهای عربی در حدود 3/490 میلیارد دلار است اما در بین کشورهای منطقه فقط 8 درصد رقم فوق است. بنابراین، کشورهای عربی بیشتری برای مقابله با چالش های ناشی از جهانی شدن اقتصاد، اهمیت و فوریت پیشبرد سرمایه گذاری و تجارت بین خود را درک کرده اند. آنها اهمیت صنایع مکمل یکدیگر و رفاه اقتصادی در منطقه را که به تسریع آهنگ ایجاد یک بازار مشترک منجر شود، درک کرده اند. شورای همکاری خلیج فارس تعرفه های گمرکی را به عنوان سرفصل برنامه های خود یکسان کرده است. منطقه آزاد تجاری عربی که شامل 22 کشور می شود، در ژانویه 2005 به صورت رسمی آغاز به کار کرد.

رابعا، کشورهای عربی تلاش خواهند کرد فرهنگ ملی خود را پیش ببرند، گفتگوی بین تمدنها را تشویق کنند و تصویر صحیحی از اسلام ارائه دهند تا محیط مناسبی در داخل و خارج فراهم شود. آمریکا بعد از پایان جنگ سرد، گسترش نیروهای افراطی اسلامگرا را به عنوان چالشی عمده بر سر راه هژمونی خود تلقی کرده است. بعد از حادثه 11 سپتامبر، آمریکا توریسم را به اسلام گره زد و نقش تهدیدآمیز اسلام را برجسته کرد. گسترش افراط گرایی اسلامی و اغراق های بی پروا درباره آن توسط غرب نه فقط ثبات اجتماعی کشورهای عربی را عمیقا تحت تاثیر قرار داده است بلکه تصویر کلی جهان عرب را تغییر داده است. دین و فرهنگ سنتی دو عامل عمده تشکیل دهنده ملت عرب هستند. در شرایط فعلی، پیشبرد فرهنگ ملی و توضیح صحیح دین برای پیشبرد تحول در کشورهای عربی بسیار مهم است. کشورهای منطقه به شدت در این زمینه کار می کنند. سی و دومین اجلاس وزرای خارجه سازمان کنفرانس اسلامی در ژوئن 2005 در یمن برگزار شد. در این اجلاس، بیانیه صنعا بر ایده «اعتدال روشنگرانه» اسلام و نیاز به تقویت همبستگی کشورهای اسلامی، مدیریت رابطه با تمدن های دیگر و حفظ تنوع تمدن، فرهنگ و دین جهانی تاکید کرد. برای کشورهای عربی «اعتدال روشنگرانه» اهمیت زیادی در زمینه آموزش دینی و اصلاح و حذف اهریمنی نشان دادن اسلام دارد. مصر, عربستان و دیگر کشورهای عربی به شدت در مبارزه بین المللی علیه تروریسم مشارکت کرده و گفتگوی بین تمدن ها را تبلیغ کرده اند. اتحادیه عرب تصمیم گرفته است به «ائتلاف ضد تروریستی تمدن ها» پاسخ دهد. «بنیاد اندیشه عرب» و سایر نهادهای آکادمیکی که توسط دولت های عربی حمایت می شوند، به سختی کار کرده اند تا سنت، فرهنگ و اخلاقیات ملی عربی را حفظ و تقویت کنند و سایر کشورها را تشویق کنند که به ارزش های عربی احترام بگذارند.

خامسا، کشورهای عربی تلاش کرده اند اتحاد عربی را تقویت کنند تا بتوانند ظرفیت خود را برای حل و فصل منازعات داخلی و مقاومت در مقابل مداخلات خارجی افزایش دهند. اتحادیه عرب به عنوان قدیمی ترین سازمان منطقه ای نقش هایی را در هماهنگی مواضع دولت های عربی و حل و فصل مشاجرات منطقه ای بازی کرده است. اما ساخت داخلی اتحادیه عرب به واسطه عوامل مختلف داخلی و خارجی آهنگ کندی دارد و خود سازمان چندان منسجم نیست که این امر موجب ناکارآمدی آن در مواجهه با چالش های ناشی از وضعیت های بین المللی و منطقه ای  تغییر یابنده می شود. در سال های اخیر، کشورهای عربی بیش از پیش درک کرده اند که برای اتحادیه عرب مهم است که در حل و فصل منازعات منطقه ای و هماهنگی اصلاحات داخلی نقش بازی کند. به این منظور، نشست ویژه ای با حضور وزرای خارجه اتحادیه عرب در ژانویه 2005 تشکیل شد. در این نشست، مشورت هایی درباره اصلاح منشور سازمان و تاسیس نهادهای جدیدی از قبیل پارلمان عربی، نهادی به منظور اجرای قطعنامه ها، یک سیستم رای گیری، یک دادگاه عربی و یک شورای امنیتی صورت گرفت. تمام این قدم ها به منظور حل مسئله فقدان انسجام و کارآمدی اتحادیه عرب برداشته شد. اتحادیه عرب می خواهد با تاسیس ساختاری مشابه اتحادیه اروپا و شورای امنیت سازمان ملل، این اتحادیه را به یک سازمان مقتدر منطقه ای با فرایند دموکراتیک تصمیم گیری و مکانیسم های موثر اجرایی تبدیل کند تا نقش شایسته خود را در امور بین المللی و منطقه ای بازی کند.

 

 

2

جنگ عراق تاثیر زیادی بر خاورمیانه گذاشته است و اصلاحات در کشوهای عربی با چالش های عمیقی مواجه شده است.

1. آشوب ناشی از منازعات طولانی در منطقه عامل عمده در ممانعت از اصلاحات در جهان عرب است. خاورمیانه همواره منطقه ای در معرض منازعات قومی و مذهبی بوده است. از زمان پایان جنگ جهانی دوم بیش از 30 جنگ و منازعه مسلحانه در منطقه اتفاق افتاده است که هفت مورد از آنها در مقیاس بزرگ بوده است. منازعات مسلحانه بزرگترین مانع برای توسعه اجتماعی و اقتصادی در منطقه بوده و به منازعات و آشوب بیشتر منجر شده است که دور باطلی را برای اصلاحات رقم زده است. جنگ آمریکا در عراق که به بهانه جنگ علیه تروریسم صورت گرفت صلح را برای جهان به ارمغان نیاورد. برعکس، آشوب بیشتری را متوجه منطقه کرده است. اولا تروریسم یک روند گسترش و موجی قدرتمند را از خود نشان داده است. هلالی که از خاورمیانه، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی به آسیای جنوب شرقی کشیده شده تبدیل به فعالترین منطقه برای فعالیت های تروریستی شده است. کشورهای عربی، خصوصا عربستان و کویت، به اولین اهداف تروریستی تبدیل شده و امنیتشان به شدت عمیقا به خطر افتاده است.

ثانیا عراق به عنوان منبع بی ثباتی برای منطقه همچنان باقی خواهد ماند. انتخابات عمومی که در ژانویه 2005 برگزار شد، تناقض بین نیروهای اشغالگر و ضداشغالگری و بین کنترل و ضدکنترل را تخفیف نداده است بلکه بر عکس، تناقضات جدیدی را راه انداخته است. قانون اساسی جدید عراق با اختلاف کمی در پارلمان این کشور تصویب شد اما سرنوشت رفراندوم درباره آن مشخص نشده است. رقابت و خصومت بین فرقه های شیعه و سنی، بین خود شیعیان  و بین اعراب و کردها درباره مسئله نظام فدرال، وضعیت اسلام، تقسیم درآمدهای نفت و سایر مسائل مهم در حال تشدید شدن است. عراق کشور مهمی در منطقه است. تضادهای قومی و مذهبی آن به طور گسترده و نزدیکی به سایر کشورهای منطقه گره خورده که فراتر از مرزهای خود می رود و بر ثبات منطقه ای تاثیر می گذارد.

ثالثا، منازعه فلسطین و اسرائیل تا حدودی تخفیف یافته اما فرایند صلح شکننده باقی مانده است. اجرای مجدد طرح یکجانبه توسط آریل شارون تاسیس یک کشور مستقل فلسطینی با حاکمیت محدود را مدنظر داشت. جنگ عراق باعث یک موقعیت قویتر از گذشته برای اسرائیل در مقابل فلسطینیان شده است. اسرائیل قادر نخواهد بود امتیازات اساسی در مسائل مهمی از قبیل عقب نشینی نیروهای اسرائیلی از سرزمین های اشغالی، بازگشت آوارگان فلسطینی، و وضعیت نهایی بیت المقدس شرقی اعطا کند. تاکید آمریکا بر «دموکراسی برای صلح» به این منظور است که گفتگوهای صلح اسرائیل و فلسطین را در ابتکار اصلاح خاورمیانه بزرگ قرار دهد و موضع طرفدار اسرائیل را کنار نخواهد گذاشت. منازعه فلسطین و اسرائیل ادامه خواهد یافت و وضعیت تغییریافته در منطقه محیط مناسبی را برای اصلاحات در کشورهای عربی فراهم نکرده است.

2. منازعات برجسته بین آمریکا و جهان اسلام مستقیما از جنگ عراق ناشی می شود. این تضاد، ماهیتی طولانی از خود نشان داده است و عامل عمده ای را تشکیل می دهد که نه فقط وضعیت منطقه بلکه استراتژی جهانی آمریکا را تحت تاثیر قرار می دهد. لازم است اشاره شود که حکومت های بعضی از کشورهای عربی نیز معضلات بزرگی دارند. آنها زمانی که با بعضی مسائل عمده داخلی و خارجی از قبیل تدابیر اصلاح طلبانه در سیاست، اقتصاد و جامعه مواجه می شوند، بیشتر تحت فشار قرار می گیرند. از یک طرف، این حکومت ها مجبورند گوشه چشمی به آمریکا داشته باشند چون در غیر این صورت با این کشور رودررو قرار می گیرند و تنبیه می شوند. از طرف دیگر، این حکومت ها مجبورند به حساسیت های عمومی توجه کنند تا از هر گونه آشوب اجتماعی ناشی از سو مدیریت سیاست هایشان جلوگیری کنند.

3. کشورهای عربی در پیگیری دستور کار اصلاح طلبانه خود اغلب با مسئله سنت مذهبی که با مدرنیته به خوبی سازگار نمی شود، مواجهند. اسلام از این لحاظ که به شدت به سیاست علاقمند است با سایر مذاهب تفاوت دارد. اسلام در فرایند گسترش خود، ارزش های منحصر به فردی را فرموله کرده که در زندگی اجتماعی، اخلاق، رفتار و حتی زندگی روزمره عمیقا ریشه دوانیده است. اسلام دارای ویژگی استثنایی بودن است. در جهان اسلام، گشایش و نوآوری ناشی از تحولات اجتماعی معمولا با مقاومت و مخالفت نیروهایی مواجه می شود که خواهان بازگشت به سنت ها و اسلام اصیل هستند. به این دلیل است که اصلاحات در جهان عرب به طور اجتناب ناپذیری با مانع مذهب مواجه می شود. مشابها نیروهای سیاسی مختلف با بزرگنمایی علاقه شدید اسلام به سیاست از اسلام به عنوان ابزار مهمی برای کسب قدرت استفاده می کنند. بنابراین هرگونه تغییری در حکومت در کشورهای عربی کم و بیش با سیاست و فرهنگ اسلامی مرتبط می شود.

حتی امروزه حاکمان بعضی از کشورهای اسلامی اسلام را به عنوان ابزار موثری رای حفظ ثبات و حکمرانی در داخل و کسب حمایت بین المللی در خارج تلقی می کنند. نظریه «حکومت اسلامی» همچنان برای رهبران و ملت های عربی جذابیت دارد و به عنوان یک گزینه سیاسی برای حاکمان تقویت شده است. تقاضای دموکراسی سیاسی و جنبش احیای اسلامی به هم گره خورده اند و در تضاد با یکدیگر هستند. این امر پدیده منحصر به فردی را در فرایند اصلاحات در جهان عرب رقم زده است. باید اشاره شود که اسلام و فرهنگ اسلامی دارای تاریخی طولانی با قدرت زیاد است. ایده های اسلام برای عدالت، انصاف و شادکامی عمومی در میان ابنا بشر عمومیت دارد. دیدگاه آمریکا مبنی بر اینکه اسلام زیمنه پیدایش تروریسم را فراهم می کند، مبتنی بر نظریه «برخورد تمدن ها» است که بر خلاف عقل سلیم و واقعیت است. اما وظیفه ای که فراروی دولت های عربی در فرایند اصلاحات آنها قرار گرفته این است که چگونه با روابط بین دین و سکولاریسم، بین سنت و مدرنیته و بین جنبش اسلامی و مدرنیزاسیون برخورد کنند. جنگ عراق مجددا احساسات ضد آمریکایی را در جهان عرب بیدار کرد و زمینه مساعدی برای حضور بلندمدت و فضای مساعدی برای نیروهای افراط گرای دینی فراهم کرد. هدف غایی این نیروهای افراط گرا این است که تحت لوای ضدیت با آمریکا یک حکومت اسلامی تاسیس کنند. رشد نیروهای افراطی اسلامی فقط آن کشورهایی را که در جهت اصلاحات عمل می کنند تحت تاثیر قرار نمی دهد بلکه جهان عرب را بیش از پیش در خصوص روابط بین دین و دولت و بین سنت و مدرنیته دچار مشکل می کند.  

ملت های عرب زمانی تمدن درخشانی را در جهان به وجود آورده بودند. بعد از ایجاد دولت-ملت ها آنها تلاش هایی را برای تشویق اصلاحات و مدرنیزاسیون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی انجام دادند. در مجموع، جهان عرب در حال گذار از یک جامعه سنتی و عقب افتاده به یک جامعه مترقی و مدرن است. مدرنیزاسیون فرایندی از گذار از اصول سازمانی جامعه سنتی به اصول سازمانی جامعه مدرن است که شامل گذار در حوزه های سیاست، اقتصاد، جامعه، فرهنگ، علم و تکنولوژی و حقوق است. تاریخ نشان داده است که اصلاحات در یک کشور باید به تدریج در پرتو شرایط خاص خود انجام گیرد. فشار خارجی فقط به نتیجه عکس منجر می شود. در میان مدت، علاوه بر مسائل عامی که کشورهای در حال توسعه با آنها مواجه می شوند، کشورهای عربی در مسیر اصلاحات و مدرنیزاسیون با محدودیت های فرهنگی، مذهبی، سنتی و ژئوپلیتیک مواجه می شوند. تمام این فرایند مملو از پیچ و خم ها و تضاد است.

 

3

چین باید در پرتو وضعیت جاری در جهان عرب از فرصت استفاده کند و مرحله جدیدی از روابط چین و اعراب را آغاز کند.

روابط چین و اعراب از زمان برقراری روابط دیپلماتیک چین و مصر در سال 1956 در نیم قرن گذشته دوام آورده است. چین و دولت های عربی از همدیگر حمایت کرده، تعاملات نزدیکی در زمینه های اقتصادی و تجاری داشته و در امور بین المللی همکاری نزدیکی با هم داشته اند. چین مداوما از تلاش های دولت های عربی برای دفاع از حاکمیت دولتی، توسعه اقتصاد ملی، مخالفت با مداخلات خارجی و دفاع از حقوق ملی حمایت کرده است. دولت های عربی موکدا از چین در زمینه هایی از قبیل اعاده کرسی مشروع چین در سازمان ملل متحد، قضیه تایوان و موضوع حقوق بشر حمایت کرده اند. رابطه چین با اعراب از صداقت و اعتماد متقابل برخوردار است. در قرن جدید، دو طرف با وظیفه دشوار دستیابی به احیای ملی و رفاه از طریق اصلاحات مواجه هستند. چین و دولت های عربی منافع مشترک زیادی در مقابله با چالش های ناشی از وضعیت بین المللی سریعا در حال تغییر دارند و رابطه همکاری همه جانبه ای را توسعه می دهند. امروزه بدست آوردن فرصت های جدید و گشودن باب یک وضعیت جدید به زمینه مساعدی برای دو طرف تبدیل شده است.

1. لازم است چین به صورت صریح، نقش خاورمیانه را در استراتژی سراسری خود تعیین کند و درک خود را از اهمیت روابط چین با دولت های عربی تعمیق بخشد. تقویت و گسترش روابط چین با کشورهای در حال توسعه، اساس و پایگاهی برای سیاست خارجی چین است و جهان عرب بخش مهمی از کشورهای در حال توسعه را تشکیل می دهد. از زمانی که چین در دهه 1950 روابط دیپلماتیک را با کشورهای عربی برقرار کرد، اهمیت زیادی به توسعه این روابط داده است. چین روابط خود با کشورهای عربی را به عنوان یک پشتوانه استراتژیک تلقی می کند که به این کشور کمک کرده است تا کرسی مشروع خود را در سازمان ملل کسب کند و پیشنهادهای ضدچینی آمریکا درباره حقوق بشر را خنثی کرده اند. علیرغم تغییرات عمیق در جهان، اهمیت جهان عرب در استراتژی سیاست خارجی کلی چین تغییر نکرده بلکه تقوبت شده است. این امر صرفا به این دلیل نیست که جهان عرب 22 دولت و حدود 270 میلیون جمعیت دارد و بازیگر مهمی در سطوح منطقه ای است بلکه مهم تر از آن این است که جهان عرب مکان بسیار مهمی را در جهان در مقایسه با سایر مناطق اشغال می کند. خاورمیانه منطقه ای است که نقاط حاد جهان امروز در آن متمرکز شده و تضادها و منازعات مختلفی در آن در هم تنیده شده اند. همچنین منطقه ای است که تنش شدیدی بین هژمونی و ضدهژمونی، بین یکجانبه گرایی و چندجانبه گرایی، بین اشغال و ضداشغال و بین مداخله و ضدمداخله وجود دارد.

کشورهای عربی قربانیان سلطه طلبی و سیاست قدرت هستند. آنها عمده ترین نیرو علیه سلطه طلبی و سیاست قدرتند و بطور فعالانه ای به دنبال برقراری یک نظم سیاسی و اقتصادی بین المللی عادلانه هستند. چین به عنوان قدرت عمده ای که به دنبال توسعه مسالمت آمیز است، از چندجانبه گرایی حمایت می کند و تلاش می کند همکاری بین المللی را تقویت کند، امنیت دسته جمعی را حفظ کند و به توسعه عمومی دست یابد. در این رابطه، حمایت از جهان عرب دارای اهمیت زیادی برای چین است. سیاست چین در قبال خاورمیانه با در نظر گرفتن کشورها و مردم منطقه تدوین می شود. این سیاست بر روابط چین با سایر قدرت های عمده نیز تاثیر می گذارد. سیاست خاورمیانه ای چین بخشی جدایی ناپذیر از دیپلماسی برای ساختن یک محیط بین المللی مسالمت آمیز و باثبات است.

خاورمیانه از منظر اقتصادی دارای منابع طبیعی غنی است و بازار بالقوه عظیمی برای گردشگری، زیرساخت ها، راه آهن، انرژی، حفاظت محیط زیست، مالیه و اوراق قرضه دارد. منابع و تولید نفت خاورمیانه به ترتیب 70 درصد و 30 درصد از کل منابع و تولید نفت جهان را تشکیل می دهد که تاثیر مستقیمی بر عملکرد اقتصاد جهانی می گذارد. بنابراین، خاورمیانه باید به دستورکار مهمی برای شرکت های چینی و عربی تبدیل شود تا بتوانند بازارهای سود متقابل و منابع ارزی را با استفاده از مزیت های نسبی مربوطه توسعه دهند. همچنین برای چین بسیار مهم است که روابط عمیقی را با کشورهای عربی به منظور اجرای تفکر استراتژیک «دو نوع از منابع، بازارها و سرمایه» توسعه دهد، رشد مداوم اقتصاد ملی چین را حفظ کند و به توسعه عام مبتنی بر منافع متقابل بین دو طرف دست یابد.

2. چین و کشورهای عربی باید با همدیگر کار کنند تا زمینه ها، ابزارها و محتوای جدیدی برای همکاری در پرتو وضعیت جدید بیابند. اولا دو طرف باید روابط سیاسی فی مابین را بر اساس احترام متقابل به وسیله تفاهم، سازگاری و حمایت از یکدیگر در رابطه با علایق مشترک تقویت کنند. نقاط بحرانی زیادی در خاورمیانه وجود دارد. منازعه اسرائیل و فلسطینی ها به مدت طولانی ادامه داشته است و تنش های ناشی از منازعه دارفور در سودان و وضعیت سیاسی لبنان در حال اوج گرفتن است. یافتن راه حلی عادلانه برای منازعات منطقه ای طوری که وضعیت آشوب زده را در منطقه آرام کند، به آرزویی درازمدت برای دولت ها و مردم کشورهای عربی تبدیل شده است. چین به مدتی طولانی تلاش های زیادی را برای پیشبرد حل و فصل منازعه اسرائیل و فلسطین و حفظ ثبات منطقه ای صورت داده است. انتصاب یک «فرستاده ویژه برای خاورمیانه» گام عمده ای در دیپلماسی چین است. چین باید باید مشارکت خود را در حل و فصل نقاط بحرانی در خاورمیانه افزایش دهد و صدای خود را بلندتر کند. چین باید در مسائل مهم مربوط به تهاجم به حاکمیت سایر کشورها و مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر از عدالت و انصاف حمایت کند و نقش فعال یک عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل را بازی کند.

ثانیا، تلاش هایی باید برای کشف زمینه های جدید همکاری اقتصادی و تجاری صورت گیرد تا سطح همکاری ها را ارتقا دهد. مکمل های اقتصادی قدرتمندی بین چین و کشورهای عربی وجود دارد. در سال های اخیر، روابط اقتصادی چین با جهان عرب به سرعت رشد کرده است. در سال 2004، حجم تجارت دوطرف به 6/36 میلیارد دلار رسید که در مقایسه با سال قبل 44 درصد افزایش نشان می داد. اما این مقدار تنها 5 درصد از کل حجم تجارت کشورهای عربی است. همکاری اقتصادی بین دو طرف محدود به پیمانکاری پروژه ها یا خدمات کاری است. پروژه های سرمایه گذاری متقابل بسیار کم است و پتانسیل زیادی برای همکاری فزاینده اقتصادی و تجاری بین طرفین وجود دارد. با رشد سریع اقتصاد چین و افزایش قدرت ملی این کشور، کشورهای عربی به طور گسترده ای به بازار وسیع چین و چشم اندازهای رشد این کشور علاقمندند و تمایل زیادی دارند همکاری اقتصادی و تجاری با چین داشته باشند. باید قدم های برداشته شود، خصوصا مکانیسم هایی برای تعمیق همکاری با کشورهای عربی در حوزه های تجارت، پیمانکاری پروژه ها، انرژی، کشاورزی و گردشگری باید در نظر گرفته شود. در حال حاضر، کشورهای عربی در حال تسریع همگرایی در اقتصاد منطقه ای هستند. تعرفه های گمرکی بین شش کشور خلیج فارس یکسان شده و گفتگوهایی برای تاسیس منطقه آزاد تجاری در جریان است. برقراری ناحیه آزاد تجاری چین و اعراب در میان مدت صرفا بازده اقتصادی عظیم به بار نخواهد آورد بلکه اهمیت سیاسی زیادی دارد و یک بازی برد-برد برای هر دو طرف است.

ثالثا، کشورهای عربی در حال بررسی مسیر و الگویی برای توسعه هستند که با شرایط ملی آنها سازگار باشد. آنها بسیار به تجربه چین در زمینه اصلاحات و رابطه بین اصلاحات، توسعه و ثبات علاقمند هستند. دو طرف در میان مدت، تعدیل اقتصادی را به منظور گذار از اقتصاد برنامه ریزی شده به یک ساختار بازارمحور با تمرکز بر تغییر مالکیت شرکت های دولتی و برپایی یک بازار مالی انجام می دهند. مبادله و همکاری بین طرفین درباره گفتگوی بین تمدن ها و ادیان بسیار مفید خواهد بود. باید کنفرانس ها و سمینارهایی توسط دپارتمان های دولتی، سازمان های غیرحکومتی و نهادهای دانشگاهی طرفین برگزار شود. سمینارهایی درباره تربیت منابع انسانی نیز باید برگزار شود چون چنین سمینارهایی نه فقط به دولت های تحت اصلاحات کمک می کند بلکه توسعه همه جانبه روابط چین و اعراب را پیش خواهد برد.

روابط چین و اعراب وارد مرحله جدیدی از توسعه شده است. سال 2004 سالی بود که روابط چین با جهان عرب به رشدی مداوم دست یافت. دیدارهای مقامات عالیرتبه زیاد بود و همکاری دوستانه در زمینه های مختلف تعمیق یافت. در جریان سفر رییس جمهور هوجین تائو به مصر، طرف چینی چهار اصل را برای توسعه یک رابطه تراز نوین بین چین و اعراب مطرح کرد. این اصول عبارت بودند از: پیشبرد روابط سیاسی بر اساس احترام متقابل؛ تشویق روابط تجاری و اقتصادی نزدیکتر طوری که به توسعه مشترک بینجامد؛ گسترش مبادلات فرهنگی از طریق تجربیات یکدیگر؛ و تقویت همکاری در امور بین الملل با هدف حفظ صلح جهانی و تشویق توسعه مشترک. این چهار اصل، روح اعتماد متقابل، منافع متقابل، برابری، هماهنگی و احترام برای تنوع تمدن ها و جستجوی توسعه مشترک را متجلی می سازد که با اعمال آمریکا برای هژمونی، پیگیری یکجانبه گرایی و مداخله گستاخانه در امور داخلی سایر کشورها منافات دارد. این چهار اصل دارای اهمیت فوق العاده ای در روابط چین و اعراب است.

سال گذشته، چین و کشورهای عربی «نشست همکاری چین و اعراب» را تاسیس کردند. اولین اجلاس در سطح وزرا در قاهره برگزار شد که یک بیانیه مشترک و برنامه عمل در این اجلاس اتخاذ شد. بعد از برنامه عمل مصوب نشست، کارآفرینان چین و کشورهای عربی اولین اجلاس خود را در پکن در آوریل 2005 برگزار کردند و پروژه های مشترک را مورد بحث و بررسی قرار دادند و ابزارهای جدید همکاری را بررسی کردند. یک اجلاس مقامات عالیرتبه نشست در پکن در ژوئن 2005 برگزار شد. حوزه های اولویت دار برای همکاری تعیین و مکانیسم های مناسب برقرار شد. «نشست همکاری چین و اعراب» دستور کار مهمی برای همکاری چین و اعراب در عصر جدید است. در صورتی که در مقابل کشورهای عربی خوب عمل کنیم و با تعقیب اصل منافع مشترک و به شیوه ای مترقیانه، عملگرایانه و موثر در چارچوب نشست همکاری چین و اعراب کار کنیم، روابط کلی چین با دولت های عربی ارتقا خواهد یافت. 

منبع: پژوهشنامه سیاست خارجی قدرتهای بزرگ و اصلاحات در خاورمیانه، مرداد ١٣٨٧