22 خرداد 1387
چکيده
سرنگوني صدام چالشهاي جديدي پيش روي کشورهاي خليج فارس قرار داد. در حال حاضر بهرغم اينکه بسياري از کويتيها در مورد توانايي امريکا براي مديريت مسائل داخلي عراق ترديد دارند، اما دولت کويت از اقدامات نظامي امريکا در عراق و بازسازي آن، حمايتهاي جدي کرده است. قطر نيز بهعنوان يکي ديگر از همسايگان عراق از اقدامات نظامي امريکا در عراق حمايت کرده است و در عين حال که عدم تعهد خود را حفظ کرده و حتي به برخي مقامات پيشين رژيم بعثي عراق پناه داده، ميزبان فرماندهي مرکزي امريکا نيز ميباشد. ازسوي ديگر امارات متحده عربي مسائل عراق را در اولويت نخست خود قرار نداده است؛ درعوض نگرانيهاي اين کشور از ايران را به دليل افزايش نفوذ آن در عراق و نيز مناقشه بر سر سه جزيره خليج فارس، در اولويت نخست امارات متحده عربي است.
کليدواژهها: عراق پس از صدام، خليجفارس، کويت، قطر، امارات متحده عربي، امريکا، امنيت منطقهاي.
مقدمه
ظاهر امر چنين نشان ميدهد که کشورهاي عربي کوچکي که در حاشيه خليج فارس قرار گرفتهاند (کويت، قطر، امارات متحده عربي، بحرين و عمان)، خواهان استقرار ثبات و نظم درعراق هستند. با سرنگوني صدام حسين هراس طولاني مدت و بيثباتي ناشي از وي از بين رفت و منطقه توانست نفس راحتي بکشد و روي مسائل داخلي و اضطراري خود متمرکز شود. در واقع، در ماههاي پيش از حمله به عراق به رهبري امريکا، رهبران کشورهاي حاشيه خليج فارس ظاهراً از دولت جورج بوش مصرانه خواسته بودند تا عليه عراق متوسل به زور شود؛ به اين شرط که اين اقدام بهسرعت انجام شود تا از بروز پيامهاي منفي آن در سراسر منطقه جلوگيري شود.
با وجود اين، در سالهاي پس از سقوط صدام، بيثباتي منطقهاي از بسياري جهات نه تنها کاهش نيافته، بلکه افزايش يافته است درحال حاضر همسايگان عرب عراق به جاي مواجهه با تهديد صدام و خطر موشکهاي آن، با چالشهايي شديدتر مواجه هستند. بيشتر اين چالشها ناشي از اين است که مردم اين کشورهاي عربي، از همکاري نزديک حکومتهايشان با امريکا خشمگين هستند و چشم انداز ظهور نسل جديدي از ستيزه جويان جهادي (آموزش ديده و داراي شبکه ارتباط قوي) که به ميهن باز ميگردند، در حال پديدار شدن است. رقابتهاي فرقهاي شکل تازهاي به خود خواهند گرفت و تنشهاي شيعه و سني بيش از هر زمان ديگر از هنگام انقلاب ايران در ربع قرن پيش شدت خواهد گرفت. به علاوه، نفوذ روبه رشد ايران در عراق و به طور گستردهتر در منطقه، نا آراميهاي بسياري را به وجود آورده است. سقوط صدام حسين با هراس همسايگان عربي عراق پايان نداد. از بسياري جهات سقوط صدام حسين تنها نوع اين هراسها را تغيير داد. در برخي موارد، سقوط صدام حتي اين هراسها را تشديد کرد. در واقع، از نظر بسياري از همسايگان کوچک عراق، ترس بيش از اميد حکومتها را بر ميانگيزد. آنها از حوادث آينده در هراس و از چگونگي شکل دهي مسير آن نامطمئن هستند. اين هراس، اغلب آنها را به آغوش امريکا هدايت ميکند که به همراه قدرتهاي جهاني ميتواند آنها را از تهاجمهاي منطقهاي حفاظت نمايد. فروپاشي ارتش صدام از ميزان اتکاي اين حکومتها برامريکا نکاسته است. در واقع پس از فروپاشي رژيم صدام، ايران بهسرعت قدرت گرفت. با وجود اين، اين وضعيت سبب شده است تا اين حکومتها کاملاً از اين حقيقت آگاه باشند که آنها تحت کنترل سياستهاي امريکا (در قبال ايران، عراق و فراتر از اين دو کشور) هستند و قادر به تأثيرگذاري نيستند و به تنهايي نميتوانند کنترل آن را به دست گيرند.
با وجود اينکه حوادث عراق سبب خشم و نااميدي کشورهاي همسايه شده است، اما اين حوادث، محوريت امريکا در ملاحظات امنيتي همسايگان عراق را تقويت کرده است. سرنگوني صدام براي سياستگذاران خارجي در کشورهاي حاشيه خليج فارس، آزادي بيشتري به دنبال نداشت. درعوض، تنگناهاي اساسي آنها را بيشتر کرد و از اميدهاي آنها براي ايجاد نظمي مطلوبتر در منطقه کاست.
در ابتدا، همسايگان کوچک عراق از جاه طلبيهاي دولت بوش در عراق حمايت اندکي کردند. اين کم ميلي به دليل بيتوجهي اين همسايگان به حکومت عراق نبود، بلکه بيشتر به اين دليل بود که دولت بوش علناً اعلام کرده بود که رژيم جديد در عراق براي اعرابي که تحت ستم زندگي ميکنند، الهام بخش خواهد بود. جورج بوش يک ماه پيش از حمله (به عراق)، به رهبري امريکا، در سخنان خود در جمعي دوستانه در موسسه آمريکن اينتر پرايز در واشنگن گفت: «عراقي آزاد، با آوردن اميد و پيشرفت به زندگي ميليونها نفر ميتواند قدرت آزادي براي تغيير آن منطقه مهم و حياتي را نشان دهد.» جورج بوش به اين حقيقت اشاره نکرد که اين ميليونها نفري که (از عراقي آزاد) الهام خواهند گرفت، تحت سلطه حکومتهاي متحد امريکا زندگي ميکنند. همکاري اين حکومتها هم براي آغاز جنگ و هم براي مديريت پيامدهاي پس از آن حياتي خواهد بود. لحن حاميان دولت بوش در خارج از دولت، نگرانيهاي اين حکومتها را بيشترتشديد کرد. به دليل اينکه آنها علناً اعلام ميکردند سرنگوني صدام حسين امواج سياسي مثبتي در سراسر خاورميانه خواهد گسترد. از نظر برخي، اثبات نقش مثبت امريکا، دشمنان اين کشور را مرعوب خواهد ساخت و «سبب ميشود آنها نتيجه سرپيچي از قدرتي را که قصد خود براي باقي ماندن بهعنوان بازيگري دائمي و پويا در منطقه را اثبات کرده است، مورد بازنگري قرار دهند». با وجود اين، ديگران رک و بيپردهتر سخن گفتند. آر.جميز ولسي، مدير پيشين سازمان سيا درسخنراني خود در داشنگاه کاليفرنيا (واقع در لس آنجلس)، درست پيش از سقوط صدام گفت. براي مثال ما رژيم مبارک در مصر يا سلطنت آل سعود را مرعوب خواهيم ساخت. آنها به اين موضوع ميانديشند که امريکاييها دموکراسي را در اين بخش از جهان گسترش ميدهند. آنها خواهند گفت که شما ما را بسيار عصباني ميکنيد و پاسخ ما بايد اين باشد که بسيار خوب ما خواهان عصبانيت شما هستيم. ما ميخواهيم شما بفهميد که هماکنون براي چهارمين بار در يکصد سال گذشته، اين کشور و متحدانش همگي داراي خواستي مشترک هستند و ما طرفدار آنهايي هستيم که شما (افرادي مانند حسني مبارک و سلطنت آل سعود) بيشترين ترس را از آنها داريد. ما طرفدار مردم شما هستيم.
از نظر اعضاي شوراي همکاري خليج فارس، تنها سرنگوني صدام مطلوب به نظر ميرسيد. صدام تأمين کننده منافع آنها بود و در دهه 80 در برابر قدرت ايران ايستاد. اما حمله صدام به کويت در سال 1990، نشان داد که وي يک تهديد است. با وجود اين، منافع آنها در موفقيت امريکا در حمله به عراق در بهترين حالت اندک بود (بهويژه مطابق روشي که دولت امريکا موفقيت و پيامدهاي آن را تعريف کرد.) همسايگان عراق خواهان ظهور عراقي مقتدر و دموکراتيک بهعنوان طلايهدار آزادي در منطقه نبودند. الهام بخش بودن عراق ميتوانست به ناآراميهاي داخلي در اين کشورها منجر شود. حتي بدتر از آن، عراق مدتها روياي شوم تبديل شدن به هژمون منطقهاي را درسر ميپروراند. هرچند اين جاه طلبيها به دليل دو جنگ ويرانگر و انزواي بينالمللي اين کشوربي نتيجه ماند، اما ظهور دوباره عراق بهعنوان کشوري قدرتمند ميتواند از جمعيت زياد و ثروت عظيم نفتي استفاده نمايد تا کمبودهاي بسيار خود را در منطقه جبران نمايد. از جمله مسائل مرزها و بدهيهاي مربوط به قراردادهاي توليد نفت. منافع دولتهاي همسايه زماني بهتر تأمين ميشود که عراق به طور نسبي ضعيف بماند، درگيرهاي داخلي از تهديد اين کشور عليه همسايگان جلوگيري نمايد و آنچنان در سياستهاي ناکارآمد خود غرق باشد که نتواند براي مردم کشورهاي همسايه الهام بخش باشد.
در کل، دولتهاي همسايه عراق با امريکا همکاري نظامي ميکند، نه همکاري سياسي. اين کشورها با ارائه مجوز براي احداث پايگاههاي نظامي امريکايي و حق پرواز بدون محدوديت، حمايت از عملياتهاي تجسس و رديابي، سوختگيري و ديگر اقدامات عملياتي، کمک کردند تا متحد دولت امريکا باقي بماند. با وجود اين، اين دولتها بيش از آنکه به دنبال ظهور عراقي جديد باشند، به منظور حفظ وضعيت فعلي (عراقي ضعيف و مشغول به خود) از اقدامات امريکا حمايت ميکنند. اين دولتها از شکست فاجعه بار عراق و تشديد بيثباتي آن هيچ نفعي نميبرند. اما منافع آنها در اهداف وسيعتري که مدنظر امريکاست، به طور مشابه محدود است. رهبران کشورهاي همسايه عراق به دليل اينکه همواره به دنبال مديريت تنشها و تبديل آن به شرايط ايده آل بودند از جنگهاي امريکا بهعنوان راه حل ثابت حمايت کردند، نه بهعنوان تغييرات به شدت مثبت.
احتمالاً براي کشورهاي حاشيه خليج فارس شگفت انگير است که اقدامات امريکا در عراق، ثبات را به اين کشور نياورده و جديترين چالشها را که اين کشوراز داخل و خارج با آن روبهروست، از بين نبرده است. همکاريهاي ضد تروريستي بسياري از اين کشورها را به اتحاد با امريکا نزديکتر ميکند و اين اتحاد تنها ميتواند حملات ياتهديدات رقباي منطقهاي را دفع نمايد. با وجود اينکه بسياري از مشارکتهاي دوجانبه پنهان باقي ميماند، در سطحي وسيعتر، حوادث عراق بيشتر دولتهاي منطقه را وا داشته است. تا از امريکا فاصله بگيرند و نگراني خود را اعلام کنند و اقدامات امريکا را براي منافع خود زيان بخش بدانند.
کشورهاي حاشيه خليج فارس، از جنبههاي مختلفي باهم کاملاً مشابه هستند. ثروت نفتي، جمعيت اندک و اشتياق براي امنيت. در واقع آنها به دنبال اهداف مشابهي هستند. همگي آنها براي دستيابي به اين اهداف مشابه مسيرهاي متفاوتي را ميپيماند. با وجود اين، آنها در برقراري رابطه با امريکا، تحت تأثير موقعيتها، نگرانيها و نظرات منحصر به فردخود ميباشند.
کويت
در ميان کشورهاي حاشيه خليج فارس، کويت بيپرواترين حامي سياستهاي امريکا در عراق است. امريکا درسال 1991 کويت را از اشغال ارتش صدام نجات داد حمايت امريکا از کويت براي اين کشور کوچک و در عين حال ثروتمند که ميان دو کشور بزرگ عراق و عربستان سعودي قرار گرفته است، آرامش حياتي به هرماه ميآورد. در سال 1938، 1961 و 1990، رهبران عراق علناً اعلام کردند که کويت کشوري مستقل نيست، بلکه تنها استان نوزدهم عراق ميباشد.
منافع عراق در کويت که از مدتها پيش از سوي رهبران آن اعلام شده تنها به دليل حوزه نفتي روميله (که در مرز عراق و کويت واقع شده) نميباشد؛ بلکه به دليل تمايل عراق براي گسترش خط ساحلي خود در خليج فارس که مسافت آن اندک است، نيز ميباشد. به طوري که مسيرهاي دريايي کم عمق و ظرفيت کشتيراني آن کشور نيز گسترش يابد. همان طورکه در سال 2006، يکي از پژوهشگران کويتي در تحليل خود تشريح کرد که تکرار چنين ادعايي از سوي عراقيها به اين معنا نيست که آنها تحقق آن را محتمل ميدانند. بلکه با اطمينان به زمان تحقق آن ميانديشند.
درک از تهديد و منافع موجود در عراق پس از صدام
بيش از يک دهه پس از حمله صدام، درسال 1990 به کويت، مردم کويت در ترسي دائمي از حمله مجدد عراق به کشور خود به سر ميبردند. سرنگوني رژيم بعث عراق در سال 2003، به بسياري از مردم کويت اجازه داد تا نفس راحتي بکشند؛ زيرا تهديد خارجي مهم عليه اين کشور از بين رفته بود به موازات آنکه خشونت به آينده عراق آسيب ميزند و خاطره صدام رفته رفته محو ميشود، کويتيها در خارج از مرزهاي خود با دو تهديد مواجه هستند. نخستين تهديد دستيابي بالقوه ايران به تسليحات هستهاي خواهد بود. با وجود اينکه، روابط ايران و کويت تيره نيست. اما کويت بهعنوان کشوري کوچک از نفوذ روبه رشد همسايه منطقهاي در هراس است. بهويژه آنکه ايران با شيعيان کويت روابط ويژهاي دارد (بنابر آمار برخي منابع؛ 15 تا 30 درصد جمعيت کويت شيعه ميباشند)
هراس ديگر کويت اين است که ناآرامي شيعيان عراق به کويت کشانده شود به اين ترتيب که کشمکشهاي فرقهاي تشديد شود يا اينکه کشوري شيعه (يا منطقهاي شبه خود مختار) در جنوب عراق به وجود آيد که دشمن کويت و درعين حال تحت نفوذ ايران باشد. همان طور که يک روزنامه نگار کويتي در گفتوگويي غيررسمي گفت که ما نميخواهيم ايران درست در 50 مايلي کويت قرار گيرد حادثه سال 1985، که در آن ستيزه جويي شيعه، تلاش کرد تا امير کويت را ترور کند، سبب شد که نگرانيهاي کويتيها در مورد شيعيان بهعنوان ستون پنجم، در کويت تشديد شود.
هراس از وقوع بالقوه کشمکش فرقهاي، اين موضوع را پررنگتر ميکند. در حال حاضر، کويت کمتر نگران استفاده ارتشهاي خارجي از مرزهاي خود است و بيشترين نگرانياش، افزايش کشمکشها در اطراف اين مرزها است. باوجود اينکه پول باد آورده حاصل از افزايش بهاي نفت و حرکت روبه رشد بازار سهام، استانداردهاي زندگي بسياري از کويتيها را بالا برده است، اما تهديد مداوم جنبش اسلامگرا و خشونت طلب، بهويژه در نواحي قبيله نشين وجود دارد. با وجود اينکه سطح تهديدات بسيار پايينتر از سطح تهديدات در عربستان سعودي است، اما هر ساله حملات متعددي عليه نظاميان غربي در کويت صورت ميگيرد. گروههاي مرتبط با القاعده در کويت هرازچندگاهي فعال ميشوند، به جمع آوري سلاح و تجهيزات منفجره ميپردازند و گاهي با پليس درگير ميشوند؛ ميزان اين درگيريها مشخص نميکند که اين گروهها درحال از بين رفتن هستند يا اينکه درحال قدرتگيري ميباشند. به علاوه، برخي از عناصر شورشي سني عراق، موفق شدهاند يا تلاش کردهاند تا وارد کويت شوند و عليه دولت دست به اقدامات تروريستي بزنند يا اينکه به نيروهاي امريکايي مستقر دراين کشور حمله نمايند. دولت کويت به منظور مبارزه با افراطگرايي، موعظههاي روحانيون در مساجد را به شدت کنترل ميکند و روحانيون کويتي و مصري را به دليل تحريک جوانان به جهاد، در عراق محاکمه کرده است. همچنين دولت کويت، پليس و نيروهاي اطلاعاتي خود را ترغيب ميکند تا با گروههاي مسلح مبارزه نمايند. بيشتر کويتيها اين نظر را نميپذيرند که اين جنگطلبي ميتواند بقاي دولت را تهديد نمايد. با وجود اين، ادامه حيات اين گروهها بخشي از چالش بزرگ در مديريت انتظارات جوانان سرخوردهاي است که انتظارات آنها براي امنيت اقتصادي، کار هدفمند و حق تعيين سرنوشت، حتي بيشتر از توانايي روبه رشد دولت براي برآورده ساختن انتظارات آنها است.
به موازات آنکه کويت با خطر کشمکش فرقهاي، افزايش نفوذ ايران در عراق و نيز خطر بالقوه تأثيرات بيثباتي عراق برکشور خود روبهروست؛ اين کشور از اقدامات نظامي امريکا در عراق و بازسازي آن حمايت چشمگيري کرده است.
همکاري با امريکا در مورد عراق
اين موضوع بزرگ نمايي نيست که بگوييم امروز کويت به دليل اقدامات ارتش امريکا همچنان به حيات خود ادامه ميدهد. دولت کويت اين واقعيت را فراموش نکرده است و با حمايت علني خود از اقدامات نظامي امريکا در عراق، آن را نشان داد. کويت درخاک خود ده پايگاه نظامي امريکا را جاي داده و ظاهراً هرلحظه اين امکان را دارد تا پذيراي تقريباً 20 هزار سرباز امريکايي باشد. اردوگاه عريفجان که بهسرعت درحال توسعه است، و درجنوب شهر کويت واقع شده و پايگاه مهمي براي تمامي نيروهاي اختلاف در عراق محسوب ميشود. اردوگاه عريفجان، جايگزين پايگاه الدوحه شد که درسال 1990، پس از حمله عراق به کويت، بهسرعت بهعنوان پايگاهي موقتي توسط امريکا ساخته شد. عريفجان بهعنوان پايگاهي دائمي طراحي شد و سازههاي دائمي گوناگوني در آن درحال ساخت است؛ از جمله آسايشگاهي موقت و انباري سرپوشيده براي لوازم ضروري در طول عمليات آزادي عراق، کويت بهعنوان مرکز مهم و حياتي ارسال تجهيزات و اعزام سرباز و محل استقرار نيروهاي بينالمللي ايفاي نقش کرد. اگر چه کويت نقش کنترل و فرماندهي را به قطر داده است (قطر ميزبان مراکز فرماندهي مرکزي امريکا در خليج فارس است)، اما هيچ کشوري همانند کويت به طور علني و شفاف از اهداف نظامي امريکا در منطقه خليج فارس حمايت نکرده است. کويت به منظور تأمين هزينههاي امريکا براي حفظ نيروهاي خود در اين کشور، نفت و بنزين مصرفي نيروهاي امريکايي در منطقه را با ارائه يارانه تأمين ميکند. وزارت انرژي امريکا گزارش داده است که کويت حدود 350 ميليون دلار براي تأمين سوخت اوليه امريکا براي جنگ در عراق به امريکا به طور بلاعوض داده است. دولت کويت با قاطعيت بهدنبال تعميق روابط دو جانبه خود با امريکاست، به طوري که درسال 2004، امريکا آن را بهعنوان متحد اصلي غيرعضو ناتو معرفي کرد. دولت کويت به طرق رسمي و غيررسمي از نيازها و اهداف امريکا به طور شفاف حمايت کرده است و دولت شديداً نسبت به انتقاد از امريکا يا رئيس جمهور آن بيميل است. بنابراين شگفت انگيز نيست که دولت کويت در مورد استراتژي امريکا درعراق، در مقايسه با ديگر اعضاي شوراي همکاري خليج فارس، کمتر اظهارنگراني ميکند. موضعگيري کويت در مورد سياستهاي امريکا در عراق تا حدي به اين دليل است که کويت در زمان تهاجم صدام به عراق در سال 1990، از سوي ديگر کشورهاي عربي احساس خيانت کرد. احساس کويتيها در اين مورد که برادران عرب آنها در جنگ اول خليج فارس آنها را رها کردند، سبب شده است تا آنها بيش از شهروندان ديگر کشورهاي عربي (به استثناي ليبي)، آشکارا مفهوم يا کارآمدي هويت عربي را زير سوال ببرند بنابراين آنها اغلب در مورد بيانيههاي عمومي پان عربي مردد هستند و بيشتر از همکاري نزديک با امريکا حمايت ميکنند. درنتيجه دولت کويت اشتياق خود براي همکاري نزديک با امريکا را در سرنگوني صدام حتي بيش از جنگ، به طور علني اعلام کرد و همواره به حمايت خود ادامه داده است.
بازسازي و پرداخت بدهيها
کويت نه تنها درحمايت از حمله به عراق، به رهبري امريکا پيشرو بود، بلکه تجار اين کشور شديداً به دنبال افزايش سرمايه گذاري در عراق پس از صدام بودند و دولت کويت صندوقي با سرمايه حدود يک ميليارد دلار براي سرمايه گذاري در عراق ايجاد کرد. با وجود اين، وسعت بسيار اندک کويت و تجربه تلخ آن از عراق، سبب شده است که بيشتر کويتيها از ايفاي نقشي فعال در بازسازي عراق خوددار کنند. در واقع کويتيها هنوز سرگرم بازسازي کشور خود پس از تهاجم عراق در سال 1990 هستند. همچنين ظرفيت کويت براي ايفاي نقش در عراق، به جزء حوزه اقتصادي تا حدي محدود است. کويت و عراق مدتها رابطهاي شفاف و همراه با اعماد متقابل نداشتهاند و عراقيها هنوز از اينکه کويتيها خود را به لحاظ فرهنگي برتر ميدانند، خشمگين هستند. بعلاوه اتکا کويت بر مهاجرين خارجي در بخشهاي مهم اقتصادي، بهعنوان متخصص و کارگر، و بخش خصوصي آن که تقريباً توسط غيربوميها اداره ميشود، نشان دهنده اين است که کويت بيش از آنکه بتواند بازسازي عراق را هدايت نمايد، ميتواند به وسيله کشورهاي ديگر بازسازي عراق را هماهنگ و تسهيل نمايد.
به هرحال کويت تلاش کرده است در بازسازي عراق مشارکتي چشمگير داشته باشد. کويت مرکز اقدامات بشردوستانهاي را اداره ميکند که از زمان سرنگوني رژيم بعث عراق تا مي2005، 450 ميليون دلار به مردم عراق کمک کرده است. در اکتبر 2003، دولت کويت در کنفرانس اعانه دهندگان مادريد اعلام کرد که يک ميليارد دلاردر عراق صرف کرده است و متعهد شد که 500 ميليون دلار ديگر به دولت عراق کمک نمايد. با وجود اين، دقيقاً مشخص نيست که به اين تعهد تا چه حد عمل شده است. همچنين کويت تعهد کرده است تا 65 ميليون دلار به عراق کمک نمايد تا به طور کلي جمع تعهد مالي خود را براي کمک به بازسازي عراق، تا ژوئن 2006 به 565 ميليون دلار برساند. در ژوئن 2006، يک مقام کويتي گفت که کشورش مقادير زيادي سوخت براي عراق فراهم مينمايد تا اين کشور بر کمبودهاي خود فائق آيد. همچنين گزارش شده است که کارگران بخش نفتي عراق، در تاسيسات نفتي کويت تحت آموزش قرارگرفتهاند.
تجار کويتي، جزء نخستين کساني بودند که به دنبال سرمايهگذاري درعراق بودند. اگر چه کويت به صورت رسمي بدهيهاي عراق را نبخشيده است، اما به نظر ميرسد که در آيندهاي نزديک اين بدهيها را با عراق تسويه حساب نمايد. در ژانويه 2004، دولت کويت به جميز بيکر، نماينده امريکا قول داد که مبلغ 25 ميليارد دلار بدهي عراق به کويت را خواهد بخشيد و کاندوليزا رايس، وزيرخارجه امريکا در سفر اخير خود به منطقه، در مورد همين موضوع بحث و مذاکره نمود. اين احتمال وجود دارد که کويت، بدهيهاي عراق را نبخشد؛ به اين منظور که در قراردادهاي انرژي و به نتيجه رساندن سرنوشت زندانيان کويتي، از زمان حمله 1990، کسب امتياز نمايد.
کويت بيش از ديگر کشورهاي حاشيه خليج فارس مانند قايقي کوچک در دريايي متلاطم عمل ميکند. اين کشور بين دو کشور بزرگ و مشکل سازگير افتاده است و احساس آرامش نميکند. تنها راه داشتن عمق استراتژيک براي کويت اين است که براي حفاظت خود بر نيروهاي امريکايي تکيه نمايد. با وجود اين، کويتيها اغلب اظهار ناتواني ميکنند که روي اقدامات امريکا در منطقه و نحوه انطباق کشورهاي حاشيه خليج فارس با استراتژي امريکا کنترلي ندارند. کويتيها در مقايسه با سعوديها (که ثروتمندتر و پرجمعيتتر ميباشند)، در سياستهاي امريکا نفوذ کمتري دارند. بنابراين، کويتيها بيشتر احساس آسيب پذيري ميکنند.
مشکلاتي که امريکا با آن در عراق مواجه بوده است، سبب شده تا بسياري از کويتيها عقلانيت و درايت مهمترين متحد خود را زير سوال ببرند و اين ترديدها دقيقاً زماني به وجود ميآيند که کويتيها با تهديد بالقوه ايران روبهرو باشند. با وجود اينکه کويتيها کاملاً تاييد ميکنند که هيچ جايگزيني در فراهم ساختن عمق استراتژيک براي کويت همانند امريکا وجود ندارد، اما آنها اشتياق بسيار کمتري براي رابطه دو جانبه نسبت به 5 سال پيش دارند. به علاوه، افزايش آگاهي ديگر قدرتهاي جهاني نظير چين (که يکي از مقامات وزارت خارج کويت به طور غيررسمي اظهار داشت که (چين) در مسائل اعراب موضعگيري مثبتي دارد)، نشان ميدهد که در کويت اين تمايل وجود دارد تا با ايجاد روابط مستحکم با ديگر کشورها علاوه بر اتکا به امريکا، حمايت ديگر کشورها نيز جلب شود.
قطر
قطر در مقايسه با کويت، درمورد همکاري با عملياتهاي نظامي امريکا در عراق، موضعگيري شفافي نداشته است. به طوري که از سويي به دنبال همکاري با امريکا و از سوي ديگر به دنبال حفظ مفهوم عدم تعهد در قبال امريکا بود.
درک دولت قطر از تهديد و بازي بزرگ توازن
پيش از آنکه شيخ حمد در سال 1995 برمسند قدرت بنشيند، قطر در سياستهاي خليج فارس نقش محوري ايفا نميکرد. درسال 1972، که اين کشور استقلال خود را به دست آورد، وسعت و ثروت کافي براي تأثيرگذاري در امور را نداشت. امير پيشين قطر، شيخ خليفه بن حمد آل ثاني (پدر شيخ حمد)، در سال 1991، با احتياط اجازه داد تا نيروهاي متحد از خاک قطر عليه عراق، حملات هوايي انجام دهند. اما در همين سال ذخاير بزرگ گازي در قطر کشف شد؛ به طوري که وضعيت استراتژيک قطر در خليج فارس را تغيير داد.
با وجود اينکه قطر از تنها همسايه هم مرز خود (عربستان سعودي)، احساس تهديد عليه مرزهاي خود نميکند، اما تا حدي روابط آن با سلطنت سعودي با تنش روبهرو بوده است. بهويژه از سال 1995، پس از آنکه شيخ حمد با کنار زدن پدر از قدرت، در کودتايي بدون خويريزي، قدرت را به دست گرفت. ظاهراً سعوديها به حمايت خود از رقباي شيخ حمد ادامه ميدهند. دنبال کنترل وي و احتمالاً کنار زدن وي از قدرت هستند.
در دهه گذشته، قطر به دنبال تقويت موقعيت داخلي خود و دفع تهديد عربستان سعودي از طريق ايجاد روابط نزديکتر با امريکا بوده است. در اواخر دهه 1990، زماني که وجود پايگاههاي نظامي امريکا درعربستان سعودي به طور فزاينده در آن کشور مورد مناقشه قرار گرفت، دولت قطر زمينههاي ايجاد پايگاههاي دائمي امريکا در قطر را آغاز کرد. ظاهراً شيخ حمد به مقامات امريکايي گفته است که ما اميدواريم ميزبان 10 هزار سرباز امريکايي در کشور خود به طور دائمي باشيم. مخالفت عربستان سعودي با امريکا در مورد استفاده از پايگاههاي هوايي اين کشور براي انجام عمليات هوايي در افغانستان، مويد اين تحول بود. در همان سال پايگاهي امريکايي در جنوب دوحه احداث شد. به اين منظور که محدوديتهاي امريکا در استفاده از پايگاه هوايي وليعهد سلطان در عربستان سعودي جبران شود و به علاوه مرکز عملياتهاي هوايي مشترک به قطر منتقل شود (که وظيفه آن، عملياتهاي هوايي ضد تروريسم در افغانستان، شاخ افريقا و رهبري حملات هوايي عليه عراق در آوريل 2003 بود). اين مرکز از آن زمان تاکنون مبدل به پروژهاي چند ميليارد دلاري شده است. در عين حال امريکا پرسنل نظامي خود را از پايگاه هوايي وليعهد سلطان در عربستان سعودي تخليه کرده است و کنترل آن را کاملاً به سعوديها سپرده است.
قطر در جبههاي متفاوت، به دنبال کسب هويت بهعنوان کشوري ترقي خواه در منطقه است.حاکمان آن اغلب در مورد دموکراسي وارتقاء اين کشور کوچک بهعنوان الگوي توسعه سخن ميگويند (جمعيت آن احتمالاً کمتر از 150 هزار نفر ميباشد.) همچنين قطر مقادير زيادي پول براي مبدل شدن به مرکز آموزش منطقهاي سرمايه گذاري کرده است. با دانشگاههاي مهم امريکايي مانند کورنل، تگزاس اي اندام، جورج تاون، ويرجينيا کامانولث و ديگر دانشگاهها همکاري کرده است تا مراکز آموزشي مشترک در دوحه ايجاد نمايند.
با وجود اينکه قطر به لحاظ حفاظت نظامي و توسعه آموزشي به امريکا وابسته است، اما نميتوان اين کشور را آلت دست امريکا دانست. مهمتر از آن، شبکه الجزيره براي دولت قطر تبديل به ابزار سياست خارجي مهمي شده است. پوشش خبري الجزيره که موضعي تهاجمي دارد، اثبات کرده است که ابزار مفيدي در روابط قطر با امريکا وهمسايگان عربي آن است. احتمالاً طعنه آميز است که افراطيترين منتقدان شبکه الجزيره، در دولت امريکا (عموماً مقامات عالي رتبه وزارت دفاع)، جزء آنهايي هستند که به حمايت قطر از موقعيت استراتژيک امريکا درمنطقه بيشترين وابستگيها را دارند. مقامات امريکايي شديداً در مورد پخش نوارهاي صوتي و تصويري اسامه بن لادن، پخش خبرهاي مربوط به جنگ نيروهاي ائتلاف عليه عراق و اخبار مناقشه اسرائيل و اعراب اظهار نارضايتي کردهاند.
نقش شبکه الجزيره در قطر بسيار زيرکانه است. دولت قطر اذعان دارد که قادر به کنترل محتواي برنامههاي شبکههاي الجزيره نيست؛ هر چند دولت آشکارا از فعاليتهاي اين شبکه حمايت ميکند (دولت قطر سالانه دهها ميليون به اين شبکه کمک ميکنند). گزارشهايي نيز در مورد دخالت دولت قطر در مسائل استراتژيک اين شبکه وجود دارد که اين مسئله بيانگر نفوذ قابل توجه دولت در تدوين و جهت دهي برنامههاي اين شبکه است. آنچه شبکه الجزيره براي قطر فراهم ميآورد اين است که در حد قابل قبولي فاصله خود را از سياستهاي امريکا نشان ميدهد و در عين حال سياستهاي دولت قطر را نفي نميکند. همانطور که نويسندهاي در اين باره ميگويد: «ميتوان گفت شبکه الجزيره با وجود اينکه به لحاظ عملکرد مستقل است، به طور غيرمستقيم اهداف سياست خارجي قطر را تأمين ميکند». شبکه الجزيره از مستقل بودن سياستهاي قطر سخن ميگويد، در حاليکه دولت قطر رابطه دفاعي عميقتري را با امريکا دنبال ميکند. در عين حال، شبکه الجزيره بهعنوان ابزاري براي دولت قطر عليه عربستان سعودي و ديگر رقباي منطقهاي به کار ميرود. همچنين اين شبکه پوشش خبري مربوط به کشورهاي همسايه را مطابق خواست خود تنظيم ميکند و ميزان پوشش خبري مخالفين رژيم قطر، در اين شبکه با نوسان همراه است. خلاقيت دولت قطر در استفاده از شبکه الجزيره به اين دليل نيست که اين شبکه دقيقاً بهعنوان ابزاري سياسي استفاده ميشود، بلکه بيشتر ميزان تأثيرگذاري اين شبکه اهميت دارد. اين شبکه به دولت قطر اجازه ميدهد تا در محدوده حقوق خود به بازيگر منطقهاي برجستهاي تبديل شود و در عين حال به طور همزمان با امريکا رابطه نظامي نزديکتري داشته باشد (که ميزان قدرت قطر را نيز ارتقا ميدهد.)خلاصه کلام اينکه مطابق نظر صالح القالب، نويسنده برجسته عرب، قطر با ميزباني از شبکه الجزيره و فرماندهي مرکزي امريکا در کشور خود، قادرشده است تا «تابستان و زمستان را دريک جا کنار هم نگه دارد.»
تناقضهاي مفيد
مطمئناً دولت قطر در حمايت از نظم جديدي که امريکا براي ايجاد آن در عراق از سال 2003، تلاش کرده، نقش مهمي ايفاء کرده است. قطر با ميزباني از فرماندهي مرکزي امريکا و مرکز عملياتهاي هوايي مشترک، بهعنوان پايگاه اصلي حمايتهاي لجستيک در عمليات آزادي عراق ايفاي نقش کرد. همچنين اين کشور تاسيساتي براي نگه داري تانکها و نفربرهاي زرهي امريکا ايجاد کرده است. پس از سقوط صدام متعهد شده است 100 ميليون دلار به عراق کمک نمايد همچنين متعهد شد تا به بانک جهاني و صندوق سازمان ملل براي بازسازي عراق 5 ميليون دلار اعطا نمايد (همراه با ديگر کشورهاي کوچک حاشيه خليج فارس). در ماه مي2004، به منظور بررسي تعهدات مالي کمک به بازسازي عراق که در کل 024/1 ميليارد دلار بود، قطر ميزباني کنفرانس صندوق بينالمللي بازسازي بود. با وجود اين، قطر در پيمان بينالمللي که با عراق به امضاءرسيد، حضور نداشت. اين پيمان بينالمللي تلاش بينالمللي گستردهاي بود که در پاييز 2006، به منظور ايجاد تعهدات متقابل بين دولت عراق و کمک کنندگان بينالمللي آغاز شد تا صلح تقويت شود و توسعه سياسي، اقتصادي و اجتماعي در پنج سال آينده دنبال شود. کويت و امارات متحده عربي در حمايت از اين اقدام بينالمللي موضع گيريهاي مثبتي کردهاند.
با وجود مشارکت قطر در بازسازي عراق و اين واقعيت که روابط ديپلماتيک خود با رهبران جديد عراق را نيز از سرگرفته است، اما نشانههاي واضحي وجود دارد که نشان ميدهد دولت قطر از ساختار جديدي که درعراق با کمک اين کشور به وجود آمده، کاملاً احساس رضايت نميکند. قطر نحوه تعامل با عراق را در زمان صدام آموخته بود. چندسال پيش از عمليات آزادي عراق، دولت قطر در ايجاد همگرايي منطقهاي براي لغو تحريمها عليه عراق نقشي برجسته ايفاء نمود. در سال 2000، قطر در يکي ازنشستهاي شوراي همکاري خليج فارس پيشنهاد لغو تحريمها را عنوان نمود و بار ديگر در نشستي با حضور کشورهاي امضاء کننده بيانيه دمشق اين پيشنهاد را مطرح کرد. بُعد ويژه روابط عراق و قطر در نوامبر 2000، نشان داده شد؛ که صدام از شيخ حمد هواپيماي مسافربري بوئينگ 747 بهعنوان هديه دريافت کرد.
شبکه الجزيره نيز ظاهراً پيوند دهنده قطر با رژيم پيشين عراق بود. فيصل القاسم، مجري ميزگرد تلويزيوني پربيننده شبکه الجزيره بود. وي آخرين روزنامه نگاري بود که به همراه محمد جاسم العلي، مدير ارشد اين شبکه در سپتامبر 2002، با صدام ديدار کرد. جاسم در مي2003، ظاهراً به خاطر ارتباطات خود با صدام اخراج شد. کنگره ملي عراق اعلام کرد که مدارکي در بغداد کشف کرده است که «نشان ميدهد جاسم العلي به عوامل عراقي تعهد کرده است تا پوشش خبري به نفع رژيم صدام باشد». در ماههاي پس از سقوط صدام، گزارشهاي منتشر شد که القاسم را به دستگاه جاسوسي صدام منتسب ميکرد. پس از سقوط صدام، روابط قطر با عناصر رژيم پيشين عراق کاملاً قطع نشد. درواقع، نجيب النعيمي (يکي از اعضاي تيم وکلاي مدافع صدام)، وزير دادگستري پيشين قطر بود.
قطر آموخته بود تا شرايط پر از تشويش ناشي از حضور صدام را بپذيرد. درحال حاضر نيز آموخته تا شرايط پر از تشويش پس از صدام را بپذيرد. با وجود اين، دولت قطر در مورد نگراني و تشويش خود از حوادث عراق محتاط نبوده است و در انتقاد از سياست امريکا کوتاهي نکرده است. وزيرخارجه قطر اغلب اظهار نارضايتي ميکند که دولت امريکا از مشورت با متحدان خود در شوراي همکاري خليج فارس در مورد سياست هايش در عراق چشم پوشي کرده است. وي در سخنراني خود در شوراي روابط خارجي امريکا در سپتامبر 2005، گفت: «ما در [عراق] ايفاي نقش نميکنيم و به نظر من با ما کاملاً مشورت نميشود. تمامي کشورهاي عربي [که] ميگويند در اين شرايط با آنها مشورت شده است، درست نميگويند.» وزير خارجه قطر در ژانويه 2007، که امريکا استراتژي جديد خود در عراق را اعلام کرد، نيز به موضوع مشابهي اشاره کرد و تشريح نمود که دولت امريکا «سياستهاي خود با کشورهاي منطقه را هماهنگ نکرده است». برخي رسانههاي عربي از وي نقل قول کردند که سياستهاي امريکا در عراق «به منطقه آسيب رسانده است». در سال 2005، نيز وي اظهار داشت که سياست امريکا در مورد بعثي زدايي در عراق نيز زيانبخش است. دولت قطر برجستهترين مدافع منافع سنيها درعراق پس از صدام است. نمونه بارز آن شيخ يوسف القرضاوي، روحاني متولد مصر است که سالها در قطر زندگي ميکند و در شبکه الجزيره اجراي ميزدگرد تلويزيوني پربينندهاي را به عهده دارد. اخيراً قرضاوي، ايران را به دليل نقش اين کشور در شکاف فرقهاي در عراق مقصر دانست و در عين حال بر اين نکته تأکيد کرد که سنيهاي عراق، به طور مداوم مورد آزار واذيت قرا ميگيرند «از زمان ورود امريکا به عراق هزاران نفر کشته شدهاند و سنيها بيشترين تلفات در عراق را دادهاند و درحال حاضر پاکسازي قومي ادامه دارد». همچنين عبدالرحمان الاوميرالنعيمي، استاد تاريخ دانشگاه قطر و فعال سياسي برجسته در قطر زندگي ميکند. وي که دبير کل سازمان مبارزه جهاني براي مقاومت عليه تجاوز را به عهده دارد، در دسامبر 2006، در استانبول کنفرانسي به نام «کنفرانس حمايت از مردم عراق» برگزار کرد که مهمترين بخش آن: صحبتهاي حريث الدري، رهبر يکي از بانفوذترين سازمانهاي سني در عراق به نام مجمع علماي مسلمان؛ عدنان الدليمي، رهبر فراکسيون سني التوافق در عراق (از طريق نوار صوتي ضبط شده)؛ ابراهيم الشماري (متهم به سخنگويي براي گروه شورشي ارتش اسلامي عراق) بود. اين کنفرانس که در بيانيه پاياني خود خواستار توقف روند سياسي کنوني در عراق، خلع سلاح شبه نظاميان و حمايت از مقاومت شده؛ از سوي مقامات عراقي به دليل برافروختن آتش اختلاف فرقهاي در عراق مورد انتقاد قرار گرفت. محمد المسافر، نويسنده مشهور واستاد علوم سياسي دانشگاه قطر نيز نگرانيهايي را در ميان رهبران جديد عراق به وجود آورده است. المسافر به دليل گرايشهايش به صدام مشهور است و روزنامه عراقي موتمر، که منتسب به کنگره ملي عراق ميباشد، وي را متهم به داشتن ارتباط با دستگاه جاسوسي (رژيم پيشين) عراق کرده است.
همچنين قطر را بهعنوان پناهگاه امن بعثيهاي عراق پس از سقوط صدام ميدانند. تصور ميشود تعداد عراقيهاي (وفادار به صدام) که به قطر پناه بردهاند، حدود 900 نفر باشد که مهمترين آنها بيوه صدام به نام ساجده، دختر وي به نام حلا و نوه اش ميباشند. پايگاه اينترنتي نيروهاي چند مليتي در عراق مدعي است که ساجده منبع اصلي هدايت، حمايت لجستيکي و مالي از شورشيان عراق ميباشد. وي با افرادي که شورش در عراق را هدايت ميکنند، ارتباطات مهمي دارد و به اموال ارزشمندي که صدام پنهان کرده بود، دسترسي دارد. ناجي صبري الحديثي، وزيرخارجه پيشين عراق، درحال حاضر در يک دانشگاه درقطرتدريس ميکند. در نشست سالانه شوراي همکاري خليج فارس در دسامبر 2005، رياض القيسي، يکي از مقامات بعثي وزارت خارجه عراق (در زمان صدام)، در قالب هيئت رسمي قطر در اين نشست شرکت کرد. رسانهها گزارش دادند که درحال حاضر القيسي بهعنوان مشاور وزيرخارجه قطر مشغول به کار است. وزير خارجه قطر تأکيد کرد که ميزباني کشور از اعضاي ارشد حزب بعث عراق کاملاً اقدام بشردوستانه است و هيچ يک از بعثيهايي که کشورش ميزبان آنها است، مرتکب هيچ جنايتي نشدهاند.
با توجه به افزايش استخراج گاز طبيعي و داشتن اقتصادي شکوفا، مردم قطر تا حدي آرام و منفعل ميباشند و رژيم قطر با هيچ تهديد داخلي روبهرو نيست. به نظر ميرسد هيچ يک از قدرتهاي منطقهاي مشتاق نباشند تا اين کشور را به چالش بکشانند، به اين دليل که اين کشور در جذب دشمنان بالقوه خود مهارت دارد. قطر و ايران داراي حوزه عظيم گازي مشترک هستند. ذخيره گازي اين حوزه به طورتخميني 900 تريليون مترمکعب است که کارشناسان بر اين باورند تا يک قرن ظرفيت توليد گاز دارد و اين ارزش اقتصادي، رابطه سياسي بين دو کشور را بهبود خواهد بخشيد. هنگامي که شوراي امنيت سازمان ملل در آگوست 2006، قطعنامهاي عليه ايران صادر کرد تا اين کشور غنيسازي اورانيم را متوقف نمايد، قطر با تنها راي مخالف خود با اين قطعنامه مخالفت کرد.
جنگ عراق موقعيت قطر را ارتقاء داد، زيرا اين جنگ به اين کشور اجازه داد، به طور همزمان روابط خود با امريکا را تعميق نمايد و درعين حال اصالتهاي پان عربي خود را از طريق شبکه الجزيره اعلام نمايد. ضمناً موقعيت ژئوپليتيک نسبتاً منزوي قطر و جمعيت بومي اندک و به شدت همگون آن سبب ميشود که بيثباتي عراق به هيچ وجه وضعيت اين کشور را تهديد نکند. پايگاه امريکا به حد کافي از دوحه فاصله دارد که در واقع تهديد عليه غيرنظاميان را به حداقل ميرساند. وجود اين پايگاه به دولت قطر اجازه ميدهد تا روابط خود را با امريکا بهعنوان تنها کشوري که ميتواندعليه تهديدات عربستان سعودي به اين کشور عمق استراتژيک بدهد، تعميق ببخشد.
امارات متحده عربي
سومين نوع روابط کشورهاي حاشيه خليج فارس با عراق را امارات متحده عربي دنبال ميکند که به طور همزمان به دنبال ايجاد ظرفيت دفاعي خود و درعين حال تعميق روابط با تمامي کشورها است. بدين لحاظ، رابطه امارات متحده عربي با امريکا در همکاري نظامي درمورد عراق، در مقايسه با کويت و قطر تقريباً مسکوت بوده است. گمان ميرود که مهمترين کمکي که امارات متحده عربي در جنگ عراق به امريکا کرده است، اجازه استفاده از پايگاه هوايي تجسس و رديابي موسوم به الظفرا درخارج از ابوظبي بوده است. پيتر رادمن، معاون وزير دفاع امريکا در کنفرانس مطبوعاتي در ابوظبي در ژانويه 2005، به همکاري مطلوب و آرام امريکا و امارات متحده عربي اشاره کرد و اضافه کرد که نميخواهم به جزئيات اشاره نمايم، اما نسبت به همکارياي (نظامي) که داريم بسيار خشنود ميباشم.
امارات متحده عربي، با تهديدات جدي داخلي روبهرو نيست. اگرچه حکومت در امارات متحده عربي دموکراتيک نيست، اما مشورتي است و سياستها به شدت محدود ميباشند. هريک از هفت شيخ نشين، خودمختاري بسياري دارند؛ با وجود اينکه، امورخارجه و دفاعي، تحت کنترل شيخ نشين ابوظبي ميباشد، اما شيخ نشين دبي در امور تجاري پيشرو است. درعين حال، شکوفايي اقتصاد منطقهاي سبب ارتقاء کيفي استانداردهاي زندگي بيشتر شهروندان اين کشور شده است. امارات متحده عربي در ارائه فرصتهاي آموزشي براي جوانان بسيارتلاش کرده است و به دليل تعداد اندک جمعيت بومي آن در اين کشور، وضعيت اشتغال مشکلي عمده نبوده است.
با وجود اينکه امارات متحده عربي از ثبات در منطقه خليج فارس نفع ميبرد اما منافع آن در عراق نسبت به نگرانيهاي اين کشور از ايران در مرتبه بعدي قرار ميگيرد. در واقع امارات متحده عربي در مورد مالکيت جزاير سهگانه خليج فارس (تنبهاي کوچک و بزرگ و ابوموسي) با ايران مناقشهاي طولاني مدت دارد: عدم حل و فصل مناقشه با ايران بر سر اين جزاير، نگرانيهاي امارات متحده عربي در مورد افزايش نفوذ اسلامگرايان شيعه طرفدار ايران در عراق را تشديد کرده است. با وجود اين، روابط امارات متحده عربي و ايران بسيار پرتنش نيست. دهها هزار ايراني در دبي زندگي ميکنند و ميليونها دلار داراييهاي ايران در پروژههاي تجاري و املاک امارات سرمايه گذاري شده است. رابطه تجاري اين دو کشور قوي و روبه گسترش است ـ بهرغم اين واقعيت که امارات متحده عربي پشتوانه مالي مهم صدام در جنگ 1980 تا 1988، ايران و عراق بود ـ سياست شيخ نشينهاي مختلف در قبال ايران با اختلاف نظر همراه بوده است. گاهي منافع اقتصادي دبي سبب ميشود اين شيخ نشين به دنبال سياستهاي نرمتري در قبال ايران باشد. درحاليکه دغدغه شيخ نشين ابوظبي امور دفاعي (و حفظ رابطه نزديک با امريکا) است، اين مسئله سبب ميشود که ابوظبي سياست افراطيتري را در پيش بگيرد. با وجود اين، واقعيت مهم در روابط منطقهاي امارات متحده عربي اين است که اين کشور استراتژي چند لايهاي را دنبال ميکند؛ اما در عين حال با فعاليتهاي اقتصادي عظيم، مشارکتهاي آرام و بيسرو صدايي را تحکيم ميبخشد. امارات متحده عربي حامي مهم مجاهدين افغان در مبارزه عليه شوروي بود (و بعدها حامي طالبان) و همچنين از سياستمداران سني مخالف صدام مانند عدنان پاچهچي نيز حمايت ميکرد. بعلاوه، امارات متحده عربي درمنطقه پناهگاهي امن محسوب ميشود: محمد سعيد الصحاف، وزير اطلاع رساني صدام که به خاطر سخنان بسيار متعصبانه اش در مورد مقاومت عراقيها در برابر حمله نيروهاي ائتلاف در سال 2003، سوژه تمسخرآميز جهاني شده بود، پس از جنگ و اشغال عراق در امارات متحده عربي ظاهر شد. امارات متحده عربي متعهد شد که 215 ميليون دلار براي بازسازي عراق و کمک اقتصادي به دولت عراق اعطاء کند.
اين کشور به پايان برنامه ده ساله براي مدرنسازي سيستم دفاعي خود به ارزش 15 ميليارد دلار نزديک ميشود. مطابق اين برنامه امارات متحده عربي قرارداد خريد 80 فروند جنگنده اف 16 امريکا به ارزش 8/6 ميليارد دلار:33 جنگنده ميراژ 9-2000 از فرانسه (به همراه آن توافقي براي ارتقاء سيستم 20 جنگنده ميراژ 5-2000 صورت گرفت که تاکنو فروخته شده است)، و نيز خريد موشکهايي بسيار مدرن را به امضاء رساند. به علاوه، امارات متحده عربي به دنبال دستيابي به توان دفاع موشکي است و نيروي زميني آن به تجهيزات مدرن روسي و فرانسوي مجهز ميباشد و نيز فعالانه به دنبال سازماندهي نيروي دريايي است که بتواند در خليج فارس و اقيانوس هند فعاليت نمايد.
امريکا هنوز بهعنوان مهمترين شريک نظامي امارات متحده عربي محسوب ميشود و اين دوکشور کميسيون نظامي مشترکي را ايجاد کردهاند تا همکاري و آموزش مشترک، تسهيل شود بيش از هزار اماراتي سالانه در امريکا آموزش ميبينند. در عين حال، ناوهاي امريکايي بيشترين تردد رادر بندر دبي دارند و ظاهراً همکاري اطلاعاتي بسيار بالايي نيز بين امريکا و امارات وجود دارد. به نظر ميرسد که امريکا ميتواند به خواستهاي خود در امارات متحده عربي دست يابد و درعين حال، در فراهم ساختن تجهيزات نظامي پيچيده براي امارات متحده عربي، نسبت به ديگر کشورها بسيار صادقانه ترعمل کرده است.
امارات متحده عربي در تقويت و تداوم رابطه خود با امريکا پيشنهاد داد تا صدها پليس و نيروي نظامي عراقي درفاصله سالهاي 2004 تا 2005، در خاک آن آموزش ببينند. با توجه به اينکه دولت امارات متحده عربي خواهان پنهان ماندن بسياري از اقدامات خود (در عراق) است، آموزش نيروهاي عراقي بيشتر به نيروهاي آلماني حاضر در امارات سپرده شد. بنابراين آلمان بهعنوان يکي از مخالفين سرسخت جنگ عراق، ميتواند با اين اقدام در مسائل عراق تأثيرگذار باشد ودرعين حال اين ذهنيت و اتهام را از بين ميبرد که امارات متحده عربي در اشغال نظامي عراق با امريکا همدست است. امارات متحده عربي درسالهاي اخير به دنبال افزايش تأثيرگذاري در عراق بوده است و ميزبان نخستين نشست گروه آمادهسازي براي توافق بينالمللي با عراق در سپتامبر 2006، بود؛ و به صندوقهاي سازمان ملل و بانک جهاني براي بازسازي عراق کمک مالي نمود. امارات متحده عربي از اينکه همانند دولت عربستان سعودي بهعنوان مدافع منافع سنيها در عراق خوانده شود، پرهيز کرده است. در عوض اين کشور به دنبال يافتن موقعيتي مطلوب در خليج فارس بوده است، به طوري که مردم بتوانند در آن با حمايت دولت کشمکشها را حل و فصل نمايند.
سرو صداي سياسي در امريکا در اوايل سال 2006، بر سر اقدامات شرکت اماراتي دبي پورتس ورلد براي به دست گرفتن مديريت شرکت مهمي که کنترل بنادر امريکا را در دست دارد، احتمالاً نشان ميدهد. که استراتژي امارات دنبال کردن روابطي گسترده است و تنها محدود به امريکا نميشود. بهرغم همکاري بسيار نزديک دفاعي و اطلاعاتي بين امريکا و امارات متحده عربي، کنگره امريکا با اين قرارداد مخالفت کرد و اين چنين توجيه کرد که اين اقدام سبب خواهد شد، امنيت بنادرامريکايي به دست عربها بيافتد. امارات متحده عربي روابط تجاري خود با آسيا را شديداً گسترش داده است، تا بيش از گذشته در برابر سياستهاي ظاهراً متغير، توازن ايجاد نمايد. دبي به طور ويژه به دنبال تعميق روابط با چين است و تجارت دوجانبه در هرسال بيش از 10 ميليون دلار سود به همراه دارد و هرسال ميزان اين تجارت تقريباً 30 درصد افزايش مييابد.
امارات متحده عربي بيش از هرکشور ديگر در منطقه به دنبال روابط تجاري گسترده ميباشد. امريکا بهعنوان پايه و اساس استراتژي امنيتي امارات متحده عربي باقي است. اما اين رابطه تحت الشعاع شبکه گسترده روابط مکمل است که از طريق ديپلماسي آرام صورت ميگيرد و موقعيت کنوني اين کشور را تقويت ميکند و نهايتاً امنيت اين کشور را حفظ مينمايد.
جاذبه چارچوبهاي امنيتي منطقه
بلافاصله پس از جنگ عيله عراق به رهبري امريکا، شماري از کارشناسان امنيت خليج فارس اين شرايط را فرصتي طلايي براي ايجاد نوعي نهاد منطقهاي دانستند که ميتواند روابط بين کشورها را مديريت نمايد. اين طرح سالها پيش از اين مطرح شد که موسسه پژوهش صلح بينالمللي استکهلم در سال 1998، آن را مطرح کرد. مطابق اين بررسي پژوهشي، ايجاد يک نهاد منطقهاي ميتواند اعضاي اتحاديه عرب، ايران و اسرائيل را گردهم آورد و هدف آن افزايش شفافيت در عملياتهاي نظامي، اعتمادسازي به طور تدريجي و همکاري براي پاکسازي تسليحات کشتار جمعي از منطقه ميباشد.
پس از پايان عمليات آزادي عراق، موضوع ديگري به يکباره اهميت پيدا کرد. مخالفتهاي شديد داخلي در عربستان سعودي در مورد وجود پايگاههاي نظامي امريکا يکي از نشانههايي بود که نشان ميداد حضور امريکا در خاورميانه مورد پذيرش نيست. بسياري از تحليگران، حضور طولاني مدت نيروهاي امريکايي درخليج فارس را دردسر ساز ميدانند. زيرا در سالهاي اخير از اين موضوع بهعنوان نقطه اشتراک مخالفان سياسي داخلي و گروههاي تروريستي بهويژه القاعده و سازمانهاي مرتبط با آن استفاده ميکنند.
سرنگوني صدام و تلاشهاي مداوم رهبران ايران براي کاستن از تنشهاي موجود با همسايگان عربي خليج فارس، تحليلگران را به اين مسير هدايت کرد که استدلال کنند درحال حاضر موضعگيري امنيتي امريکا نابهنگام است و هدف آن دفاع در برابر تهديداتي بوده است که ديگر وجود ندارد. درحالي که نفت خليج فارس محور استراتژيهاي امريکا است (منطقه خاورميانه همچنان تقريباً دو سوم منابع نفتي جهان را درخود جاي داده است)، طراحان دفاعي امريکا معتقدند که امنيت منطقه با ايجاد شکل تازهاي از ساختار امنيت جمعي، ميتواند بهتر تأمين شود؛ که تحقق آن مستلزم وجود نيروهاي امريکايي کمتر و گفتوگوي بيشتر ميان بازيگران منطقه است. امريکا ميتواند از ميزان نيروهاي خود بکاهد و با تسهيل دسترسي به تجيهزات نظامي در خليج فارس، در پايگاههاي نظامي پراکنده و شبکهاي عليه تهديدات تروريستي در سراسر شرق افريقا، خاورميانه و آسياي مرکزي، حملات شديدي صورت دهد.
با توجه به گفتوگوهاي منطقهاي، طراحان سياست دفاعي امريکا معتقدند در صورتي که مسئله اعراب و اسرائيل حل و فصل شود، سرنگوني صدام به اين معنا خواهد بود که تنها کشور منزوي، ايران است. به علاوه حضور گسترده نيروهاي امريکايي در عراق، جايگاه امريکا را کاملاً مشخص ميکند و موضوع تعريف دقيق نقش امريکا تحت الشعاع قرار ميگيرد (امريکا به صورت دو فاکتو پليس منطقه است). تحليلگران استدلال ميکنند که همکاري نهادينه شده ميتواند با کشورهاي عربي و امريکا آغاز شود و ايران، متعاقب آن دراين همکاري وارد شود. کنت پولاک، ازکارشناسان موسسه بروکينگز طرفدار «کاندومينيوم امنيتي درخليج فارس» است و در مجله فارين افرز پيشنهاد کرده است: «دعوت از ايران براي بحث در مورد مسائل امنيتي خليج فارس به همراه امريکا، ميتواند براي ايران به اين معنا باشد که نهايتاً دولت امريکا ايران را محترم شمرده است. همچنان که از نظر دولت ايران نقش اين کشور شايسته چنين احترامي است. مهمتر از آن اينکه اين موفقيت تنها راه ممکن است که ايران ميتواند نيروهاي نظامي، امريکا را بهعنوان جديترين مخالف خود، تحت تأثير قرار دهد.»
با وجود اين، با گذشت زمان، امکان تحقق چنين پيشنهادي کمتر ميشود. نخست، ايده ظهور عراق بهعنوان نيروي ايجاد کننده صلح و ثبات منطقه خليج فارس، غيرمحتمل به نظر ميرسد. افتادن اين کشور در دام کشمکشهاي فرقهاي، نزاعهاي سياسي و اختلافات گروهي سبب شده است که همسايگان اين کشور به جاي اينکه به ظهور ساختار جديد عراق بيانديشند، نسبت به بقاي عراق بهعنوان کشوري يکپارچه اظهار ترديد نمايند. درعوض، عربهاي منطقه خليج فارس اظهار نارضايتي ميکنند که جنگ عليه عراق اين کشور را به شدت ضعيف ساخته و در عين حال ايران را قدرتمند نموده است. درحال حاضر هيچ کشور عربي ظرفيت توزان در برابر قدرت ايران را ندارد. به علاوه حضور نيروي نظامي امريکا در عراق که بسياري از طراحان و سياستگذاران امريکايي آن را نتيجه واضح و عادي آزادسازي عراق به رهبري امريکا ميدانند، به طور فزايندهاي با ترديد همراه است. عراق ديگر نميتواند جبههاي مفيد براي تداوم حضورامريکا در منطقه خليج فارس باشد. درعوض، دشمني داخلي نسبت به حضورامريکا درعراق وبسياري از کشورهاي حاشيه خليج فارس، نگرانيهاي موجود در مورد حضور طولاني مدت نيروهاي امريکايي را تشديد کرده است.
دوم اينکه محمود احمدي نژاد، رئيس جمهور ايران بسيار بيپروا است. وي همانند محمدخاتمي رئيس جمهور پيشين ايران که نسبت به غرب موضعي محتاط و ميانه رو داشت، رفتار نميکند. برخلاف محمدخاتمي که از گفتوگوي تمدنها و احترام متقابل سخن ميگفت و کلامش همگام با انديشههاي نخبگان در غرب، ايران و جهان عرب بود، محمود احمدي نژاد فردي پوپوليست است که ميخواهد سرپيچي خود از غرب و سازمان ملل را بهعنوان شهامت خويش در برابر قدرت نظامي برتر به تصوير بکشد. نه تنها احمدي نژاد با پافشاري بر حق غنيسازي اورانيم ايران را به سوي بحران با امريکا و اروپا هدايت کرده است، بلکه وي اين مسئله را درميان مردم ايران به عاملي براي کسب شان بينالمللي تبديل کرده است. حتي ديپلماتهاي غربي که طرفدار تامل با ايران هستند، پذيرفتهاند که «ديگر ترديدي وجود ندارد که ايران به دنبال دستيابي به توانايي ساخت تسليحات هستهاي است». با وجود اين، مردم ايران به دنباله روي از خط مشي دولت ادامه ميدهند و بر اين باورند که اقدامات غرب، اعلام جرم عليه ايران نيست، بلکه بيشتر بهانه جويي و ايجاد مشکل بر سر اشتباهات فني کوچکي است که مهندسان ايراني در برنامه پژوهشي صلح آميزي آنها را رفع کردهاند.
علاوه بر وجود مخالفتها با حضور نظامي امريکا در منطقه، جايگاه اين کشوردر خاورميانه از زمان جنگ 1967، اعراب و اسرائيل احتمالاً به پايينترين سطح خود رسيده است. تداوم هرج و مرج در عراق، افزايش فقر فلسطينيها (به دليل آنچه که بسياري از اعراب آن را نتيجه تحريم حکومت خودگردان به رهبري امريکا ميدانند)، و ظاهراً حرکت متزلزل و ناپايدار براي دموکراسي درخاورميانه حتي بسياري از دوستان امريکا را درمورد نيات و ظرفيت امريکا متعجب ساخته است. يکي از عربهاي تحصيل کرده امريکا در لبنان، اخيراً از جورج بوش و توني بلر درخواست کرد تا اقدامات گذشته خود در خاورميانه را مورد بازنگري قرار دهند و راهي بهتر براي تحقق اين اصلاحات بيابند؛ طوري که ديگر مردم ما به طور مداوم کشته نشوند، حکومتهاي ما از بين نروند و جوامع ما متلاشي نشوند.»
اتفاق نظر دولتهاي عربي در مورد حضور امريکا، بيشتر مربوط به دفاع موشکي مشترک، سيستم هشدار سريع و ظرفيت کنترل، فرماندهي، مخابرات، کامپيوتر و جاسوسي (C4I) ميباشد که احتمالاً هدف از به کارگيري آنها دفاع در برابر حملات ايران ميباشد. با وجود اين، چنين اقدامي بيش از آنکه بازدارنده باشد، واکنشي خواهد بود و ميتواند نشان دهنده ناکامي اقدامات صورت گرفته براي ايجاد نيروهاي مشترکي که بتواند کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس را از حملات خارجي حفظ نمايد، باشد؛ در واقع نيروهايي نظير نيروي سپر شبه جزيره يا نيروهاي بيانيه دمشق (که در آن نيروهاي سوري و مصري ميتوانند مکمل نيروهاي کشورهاي حاشيه خليج فارس باشند)، در ابتداي دهه 90، از ابتدا ناموفق بود.
با وجود اين، تنشهاي کنوني که خاورميانه را گرفتار و به ستوه آورده است، عمدتاً نگرانيها (و نه اميدها)، در مورد آينده امنيت خليج فارس را تشديد ميکند. با توجه به اينکه امريکا درمورد تهديدها يا راههاي برخورد با آنها برنامه مشخصي ندارد،به طور حتم حضورخود براي تأمين امنيت طولاني مدت به روشهايي مطابق ميل خود را ادامه خواهد داد. درعين حال، مخالفت مردم کشورهاي حاشيه خليج فارس نسبت به حضورامريکا به طور فزايندهاي بيشتر ميشود. درحالي که دولتهاي آنها در تنگنا و دوراهي قرار گرفتهاند، از سويي خواهان تضمينهاي امنيتي امريکا عليه تهديدات منطقهاي ميباشد و از سوي ديگر از تأثيرات همکاري امنيتي نزديک و دوجانبه درهراس هستند. اين فضايي است که در آن همه در مورد نحوه رفتار خود احساس ترديد ميکنند. استفن والت، درحدود 20 سال پيش به اين موضوع پرداخت که تهديدات بيش از قدرت، ايدئولوژي و ديگر عوامل محرک، ميتوانند در ايجاد اتحاد تأثيرگذار باشند. درسال 1981، کشورهاي حاشيه خليج فارس به منظور ايجاد سپري در برابر ايران، شوراي همکاري خليج فارس را تاسيس کردند. رفتار تهاجمي عراق در قبال بسياري از همسايگان سبب شد که آنها به سوي ائتلاف با امريکا هدايت شوند و تهديدات نوظهور ايران درمحيط پس از جنگ سبب شده است که آنها جهتگيري خود را براي حفظ توازن تقويت نمايند. در واقع،يکي از شگفتيهاي مهم پس از جنگ سرد در منطقه اين است که فروپاشي شوروي تقريباً تمامي دولتهاي منطقه را به آغوش امريکا کشاند تا خود را در برابر ظهور هژمونهاي منطقهاي يا بروز مخالفتهاي داخلي محافظت نمايند. درعين حال اين حوادث (و پوشش خبري آنها دررسانههاي منطقه)، سبب رشد مخالفتهاي گسترده مردمي شده است که پس از جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1967، بيسابقه بوده است.
با وجود اين، اين ائتلافها بدون دردسر نيستند و اغلب پنهان از چشم عموم مردم صورت ميگيرند. در تمامي اين موارد دو نکته طعنه آميز وجود دارد: نخست اينکه عامل هدايت کننده تصميم امريکا براي جنگ عليه عراق، حفاظت از اين کشورها در مقابل تهديد مداوم عراق بود. با وجود اين، آنها عموماً در قبال شکل دهي فضاي پس از صدام در عراق، نقشي منفعل ايفاء ميکنند. دوم (وحتي طعنه آميزتر)، اينکه فروپاشي رژيم صدام فرصتهايي را براي ايران به وجود آورده است. به طوري که اين دولتها از اين تهديد روبه رشد به امريکا پناه ميبرند. سقوط صدام روابط اين کشورها با امريکا را تغيير نداد، در عوض، تنها نوع نگرانيها را تغييرداد و شديداً روي جايگزينهاي اندکي تأکيد کرد و آن لزوم دنبال کردن روابط دوجانبه مستحکم ميباشد.
به جهاتي مسئله پيش روي امريکا بسيار جدي است. زيرا اين کشور گزينههاي زيادي پيش رو دارد. از آنجايي که کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس به جزء يافتن ضامن امنيت منطقهاي درخارج از منطقه، گزينههاي اندکي پيش رو دارند (و هيچ کشوري نميتواند همانند امريکا به تأمين امنيت بپردازد)؛ اينکه چگونه امريکا درمورد نيروهاي خود درمنطقه برنامه ريزي ميکند، به دنبال چه تضمينهايي است و در برابر چه تهديدهايي ميتواند کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس را محافظت نمايد، همگي در حوزه تصميم گيريهاي امريکا است.
البته کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس (يا برخي از آنها) ميتوانند به دنبال آشتي و سازگاري با ايران باشند. اين اقدام ميتواند از اين هراس نشئت بگيرد که امريکا در قبال اين کشورها بسيار خصمانه عمل نمايد يا اقداماتش باب ميل اين کشورها نباشد و برعکس، ايران در برابر اين کشورها موضعي دوستانه پيدا نمايد. در چنين شرايطي اين کشورها، (يا برخي از آنها) احتمالاً (همانند سوريه) خود را به شدت در اردوگاه ايران قرار نميدهند. بلکه بيشتر به دنبال ايجاد رابطه با ايران بهعنوان همسايهاي هستند که همواره در کنار آنها است و احتمالاً از آنها حفاظت نيز خواهد نمود.
اين موضوع را نبايد چنين تلقي کرد که اعضاي شوراي همکاري خليج فارس خواهان آشتي ايران و امريکا ميباشند. يکي از کارشناسان سياسي که به بسياري از وزراي دفاع کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس نزديک ميباشد، اخيراً نوشت که با وجود اينکه حل و فصل تنشهاي امريکا و ايران از سوي دولت امريکا مورد استقبال قرار ميگيرد؛ اما همسايگان ايران از تجديد روابط امنيتي گرم ايران وامريکا درهراس ميباشند. زيرا اين موضوع بيش از آنکه ميان کشورهاي منطقه توزان منافع ايجاد نمايد، منطقه را به زير سلطه هژمونيک سياست خارجي مطلوب ايران ميکشاند.
آنچه که از مطالب فوق ميتوان به روشني دريافت، اين است که کشورهاي کوچک حاشيه خليج فارس بيش از آنکه در مسائل امنيتي منطقه فرصت ايجاد نمايند، از فرصتها استفاده ميکنند. به دليل اينکه بسياري از آنها عميقاً تحت تأثير تهديدات عراق بودند؛ پس از جنگ عراق، آنها تمايلي براي شکل دهي همسايه اي بزرگ و به طور بالقوه قدرتمندتر نشان ندادند. گزينههاي پيش روي آنها بسيار حياتي و مهم هستند: چگونه روابط مناسبي با امريکا برقرار شود و به موازات آن بسياري ديگر از روابط نيز حفظ شوند؟ تمامي اين سه کشوري که در اين گزارش به آنها پرداخته شد، همانند حکومتهاي سلطنتي سنتي کاملاً به ايجاد ائتلافهاي گسترده و گاهي منسجم براي حفظ قدرت خو گرفتهاند.
اين سه کشور عربي حاشيه خليج فارس براي تحقق ملزومات امنيتي خود، در تعامل با منافع و اقدامات امريکا متفاوت عمل کردهاند. با وجود اينکه اين کشورها در بسياري از مفاهيم تهديد با امريکا اشتراک نظر دارند، بزرگنمايي اين منافع مشترک اشتباه خواهد بود. اگر چه امريکا ايجاد عراق پويا و مستقل را اولويت نخست خود در دستور کار بينالمللي قرارداده است، هيچ يک از اين سه کشور با اين خواست امريکا اشتراک نظر ندارند؛ به همين دليل واکنشهاي آنها نشان دهنده ترديد آنها است. ميتوان چنين استدلال کرد که امريکا در دستيابي به اهداف خود در عراق بسيار بلند پرواز است و در عين حال، اين دولتهاي عربي در تحقق اين اهداف بسيار بيميل بودهاند. به طور خلاصه آنها به دنبال تضمين امنيت در محيط استراتژيک خود ميباشند و نه شانسي براي شکل دهي اين محيط استراتژيک.
منبع: پژوهشنامه عراق پس از صدام و بازیگران منطقهای، خرداد ١٣٨٧