چکیده

بررسی مناسبات خارجی اسرائیل و کشورهای دیگر از جوانب مختلف حائز اهمیت و بررسی است. اسرائیل از ابتدای تشکیل دولت یهود تاکنون تلاش نموده است که با استفاده از چتر حمایتی غرب و به ویژه ایالات متحده، روابط خود را با دیگر کشورهای جهان به ویژه، کشورهای پیرامونی و تأثیرگذار جهانی ارتقاء بخشد.

این گزارش که توسط گروه مطالعات خارومیانه و خلیج فارس تهیه و تدوین گردیده است، نگاهی به روابط اسرائیل با کشورهای ترکیه، آذربایجان، هند، چین و سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، دارد. مطالعه روابط خارجی اسرائیل با هر کدام از این کشورها به دلیل آنکه در محیط امنیتی ایران قرار گرفته یا در سطح بین‌المللی تأثیرگذارند، از اهمیت دو چندانی برخوردار است.

 

کلید واژه‌ها: اسرائیل، ترکیه، آذربایجان، هند، چین، ناتو.

 

 

١- بررسی روابط ترکیه و اسرائیل

دولت عثماني همواره پناهگاه ايمني براي يهودياني بود كه در اروپا مورد آزار و اذيت قرار داشتند. در قرن هفدهم، اكثر يهوديان جهان در امپراتوري عثماني زندگي مي‌كردند. آشنايي يهوديان با زبان‌هاي غربي و علاقه آنان به تجارت و تجربيات آنها در امور مالي و صرافي و همچنين ارتباط آنان با ديگر كشورها موجب شد كه آنان مسئوليت‌هاي متعددي را در دولت عثماني به عهده گيرند. در اواخر دوره عثماني (اوايل قرن بيستم)، با وجود افزايش جمعيت يهوديان، آنها در شورش‌ ترك‌ها عليه حكومت مركزي شركت نجستند و پس از تأسيس جمهوري تركيه نيز براساس پيمان لوزان، حقوق و امتيازات اقليت‌هاي تركيه و از جمله يهوديان محترم شمرده شد.

روابط نزديك و مسالمت‌آميز ترك‌ها و يهوديان به ميراثي مبدل گرديد كه اتحاد و دوستي آنها را تا به امروز تداوم بخشيده است. دولت تركيه علي‌رغم آنكه در سال 1947 مخالفت خود را با تقسيم فلسطين اعلام داشت، اما اولين كشور مسلماني بود كه در مارس 1949 (چند ماه پس از تشكيل دولت يهود)، اسرائيل را به رسميت شناخت. عواملي مانند فشار افكار عمومي داخلي، اوضاع ويژه منطقه، حساسيت كشورهاي عربي نسبت به تركيه به علت رابطه با اسرائيل و... باعث شد كه در خلال سال‌هاي دهه 1950 تا 1990ميلادي روابط اسرائيل و تركيه با محدوديت‌هايي روبه‌رو باشد.

رابطه اسرائيل و تركيه كه از ماهيتي استراتژيك برخوردار است، به نظريه همكاري ميان كشورهاي غير عرب منطقه كه داراي منافع استراتژيك مشتركند، مربوط مي‌شود (روابط گسترده ايران و اسرائيل تا قبل از انقلاب اسلامي، نمودي ديگر از اين رويكرد است). نگراني‌هاي مشترك آنكارا و تل‌آويو در زمينه‌ها و موضوعات گوناگون از قبيل قرار گرفتن در منطقه‌اي كاملاً عربي، درگير بودن با گروه‌هاي مبارز و مسلح، محدوديت در استفاده از منابع آبي و غيره را نيز مي‌توان در اتحاد و نزديكي دو كشور مؤثر دانست، اما اصلي‌ترين نكته در روابط بين تركيه و اسرائيل كه بر ديگر مسائل امنيتي، سياسي، ‌اقتصادي و حتي نظامي تفوق دارد و در طول دهه‌هاي اخير نيز مشهود بوده است، در يك راستا قرار داشتن ديدگاه‌هاي آنكارا و تل‌آويو نسبت به اسلام‌گرايي است. از يك سو تركيه به دليل داشتن حكومت لائيك در منطقه خاورميانه (صرف‌نظر از اينكه احزاب راست‌گرا مانند «مام وطن» و «راه راست» بر سر كار باشند يا احزابي چون «رفاه» و «عدالت و توسعه» با ريشه‌هاي اسلامي)، با حكومت‌هاي منطقه به ويژه دولت‌هاي عرب موجود در خاورميانه روابط سردي داشته است و از سوي ديگر، اسرائيل نيز به دليل اشغال فلسطين و موجودیتی نامتناجس از نظر مذهبی و فرهنگی، در ميان كشورهاي منطقه جايگاهي نداشته است. دولت‌مردان ترك هويت اسلامي را در سياست‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي خود وارد نكردند و يا به عبارتي ديگر، ترك‌ها اسلام را به عنوان عنصر اصلي و تعيين كننده در سياست خارجي خود قلمداد نمي‌كردند. اگر چه رهبران تركيه در گذشته به طور موردي (برخي رويكردهاي اوزال در دهه 1980 و اربكان در مقطع كوتاهي در دهه 1990) و در حال حاضر و در پی موفقیت‌های سیاسی حزب حاکم اسلام‌گرای عدالت و توسعه، در اتخاذ سياست‌هاي خود از عنصر و ويژگي اسلامي بودن براي بهره‌برداري از فرصت‌هاي به دست آمده استفاده كرده‌اند.

 

 

١-١- تقويت مناسبات، اولويتي راهبردي

در دهه 1990 و پس از جنگ سرد، وضعيت استراتژيك جهان و به دنبال آن منطقه خاورميانه دگرگون شد و روابط بين تركيه واسرائيل نيز از اين قاعده مستثني نبود. در دهه 1990، روابط دو كشور گسترش محسوسي داشت. تركيه به يكي از اصلي‌ترين بازارهاي فروش تسليحات اسرائيل تبديل شد و سقف مبادلات تسليحاتي و نظامي به ميليون‌ها دلار رسيد. تركيه به دليل درگيري با شورشيان پ.ك.ك. در طول دهه 1990، از جانب اروپا به نقض حقوق بشر متهم مي‌شد و بدين جهت از سوي اتحاديه اروپا با تحريم تسليحاتي روبه‌رو گرديد. از اين رو، اسرائيل مي‌توانست علاوه بر همكاري‌‌هاي اطلاعاتي و امنيتي، فروشنده تسليحات نظامي به تركيه باشد. ايران، عراق و سوريه سه دغدغه اصلي مشترك تركيه و اسرائيل در طول چند دهه اخير بوده‌اند و همكاري‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي دو كشور در اين مدت بر رفع نگراني‌ها و دفع تهديدات احتمالي متمركز بوده است. همچنين روابط تجاري و بازرگاني دو كشور نيز طي 15 سال اخير افزايش يافته است و مبادلات بازرگاني تركيه و اسرائيل از 54 ميليون دلار در سال 1987، به 2 ميليارد دلار در سال 2004، رسيده است.

اگر چه روابط طرفين طي بيش از 5 دهه گذشته از مسائل داخلي، منطقه‌اي و بين‌المللي متأثر بوده است، اما دو طرف همواره سعي بر آن داشته‌اند كه سطح روابط را بالا نگه دارند. مي‌توان گفت تركيه تعمداً هيچ‌گاه خود را وارد مناقشه خاورميانه نكرد و در واكنش‌ به تجاوزات مكرر اسرائيل به حقوق اعراب منطقه و به ويژه فلسطيني‌ها، به محكوميت‌هاي معمول بسنده كرد. حتي علي‌رغم مخالفت‌هاي داخلي و در شرايطي كه اسرائيل پس از انتفاضه الاقصي در انزوايي شديد قرار داشت و با محكوميت‌هاي بين‌المللي در قبال تجاوزات‌اش روبه‌رو بود، تركيه از ميزباني آريل شارون در اواسط سال 2001، (در اوج انتفاضه) دريغ نكرد. پيروزي حزب عدالت و توسعه به رهبري رجب طيب اردوغان با تمايلات و ريشه‌هاي اسلامي در نوامبر 2002، باعث گرديد گمانه‌زني‌هايي در مورد اتخاذ سياست‌هاي جديدي از جانب تركيه در باب مسائل منطقه مطرح شود. اين حدس‌ها موقعي تقويت شد كه اردوغان پس از ترور شيخ ياسين و رنتيسي، دو تن از رهبران ارشد حماس به دست اسرائيل، اين عمل را نمودي از تروريسم دولتي اسرائيل قلمداد كرد و سفير خود را از تل آويو فراخواند.

پس از اتخاذ چنين ژست‌هايي بعضاً تصور مي‌شد كه تركيه در رويكردهاي خود نسبت به مسائل منطقه تجديدنظر كند، اما تركيه‌اي كه براي پيوستن به اتحاديه اروپا نيازمند همراهي و هماهنگي بيشتر با سياست‌هاي آمريكا و موئتلفين آن در منطقه و جهان مي‌باشد، نمي‌توانست چنين ژست‌هايي را ادامه دهد (اگر چه در مورد عراق به دليل مخالفت‌هاي داخلي و بين‌المللي اين هماهنگي صورت نپذيرفت).

 

١-٢- انتفاعي دو سويه

ترك‌ها با نگاهي نو به شرايط خاورميانه و نظام بين‌الملل، اولاً در صدد اتخاذ رويكردهايي هستند تا ورود تركيه به اتحاديه اروپا (EU) تسهيل گردد. ثانياً با توجه به تحولات منطقه خاورمیانه طی چند سال گذشته که با رشد افکار رادیکال اسلامی و فعالیت‌های مخرب نیروهای سلفی و القاعده همراه بوده است، خود را به عنوان يك كشور دموكرات و مسلمان كه نماينده اسلام ميانه‌رو است، معرفي نمايند و جايگاه منطقه‌اي خود را (به ويژه با توجه به برنامه‌هايي نظير خاورميانه بزرگ) تقويت نمايند. ثالثاً ترك‌ها مايل‌اند با استفاده از روابط گسترده بازرگاني با اسرائيل، علاوه بر كسب درآمدهاي كلان (به ويژه در صنعت توريسم)، از حمايت‌هاي بيشتر آمريكا و لابي يهود در واشنگتن براي پيوستن به «اتحاديه اروپا» برخوردار شوند (اگر چه تا به حال حمايت‌هاي واشنگتن تأثير چنداني بر موضع اروپا نداشته است). رابعاً، آنها درصددند جايگاه و موقعيت خود را در منطقه قفقاز و آسياي ميانه تقويت نمايند و با نزديكي به اسرائيل و متحدان منطقه‌اي خود، يعني آذربايجان و گرجستان، قفقاز را به حيات خلوت سياسي و اقتصادي خود تبديل نمايند.

اسرائيل از نزديكي بيشتر با تركيه، علاوه بر استفاده از ظرفیت‌های منطقه‌ای ترکیه (سیاسی و اقتصادی)، تلاش می‌نماید از نفوذ ايران در كشورهاي پيراموني از طريق گسترش همكاري‌ها با آنكارا جلوگیری نماید.

نگراني‌هاي تركيه نسبت به كردستان عراق و طبعاً سوءظن‌ آنكارا به تل‌آويو در خصوص تحريك كردها براي كسب استقلال تا حدودی مرتفع شده است، اما اگر در آينده اسرائيل براي افزايش ميزان نفوذش در كردستان عراق تلاش نمايد، قطعاً از اهميت راهبردي روابط تركيه – اسرائيل كاسته خواهد شد.

دولت سكولار تركيه كه در سال 1924، توسط مصطفي كمال پاشا (آتاتورك) پايه‌ريزي شد، همواره در طول بيش از 80 سال كه از استقرار آن مي‌گذرد عنصر و ويژگي اسلامي بودن يا مسلمان بودن را  در عرصه سياست داخلي و خارجي مورد بي‌توجهي قرار داده است، و با وجود قرار گرفتن بخش اعظم اين كشور در آسيا و خاورميانه، كوشيده است همواره نگاه خود را به غرب متمركز نمايد. اگر چه اتخاذ چنين رويكردي در مقاطع مختلف زماني با شدت و ضعف همراه بوده، اما همواره دنبال مي‌‌شده است. همين بي‌توجهي و تمركز نگاه به غرب، باعث پيدايش معضلي هويتي در تركيه شده است كه در سياست خارجي آن نيز مشهود است. اين موضوع (معضل هويتي)، هم در داخل تركيه (اسلاميزم و آتاتوركيسم) و هم در عرصه خارجي (منطقه‌اي و اسلامي عمل كردن يا تداخل در فرآيندهاي اروپايي و جهاني)، همواره خود را نشان داده است. دولت‌مردان در آنكارا، حتي هنگام تصدي احزابي با گرايش‌هاي اسلامي، خواهان استمرار اصولي نانوشته در سياست‌هاي كلان و راهبردي خود بوده‌اند؛ از جمله عدم ورود تعلقات مذهبي در حوزه سياست خارجي، بي‌تفاوتي در قبال مناقشه خاورميانه و سوءظن هميشگي نسبت به دول عربي. مي‌توان در امتداد يك نگاه تاريخي،‌ استمرار روابط ترکیه و اسرائیل را جست‌وجو کرد. تصوير و نگاهی كه تأمين منافع را مقدم بر هر چيز ديگري مي‌شمارد.

 

٢- بررسی روابط آذربایجان و اسرائیل

جنبه‌هاي گوناگون مناسبات اسرائيل با كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز به طور اعم و با آذربايجان به طور اخص شامل امور سياسي، نظامي، امنيتي، اقتصادي، تجاري، مالي، سرمايه‌گذاري، كشاورزي و آبياري، توريستي و غيره، پس از فروپاشي اتحاد شوروي موضوعي قابل مطالعه است.

برخي از كشورهاي مذكور در مجاورت جغرافيايي جمهوري اسلامي ايران قرار دارند و در بستر روابط منطقه‌اي به تعامل و گاه تقابل با جمهوري اسلامي ايران مي‌پردازند. الگوي مناسبات سياسي – نظامي اسرائيل و آذربايجان پس از روابط استراتژيك تل‌آويو و آنكارا، نمادي از روابط اسرائيل با كشورهاي اسلامي است.

ويژگي‌هاي مناسبات سياسي – نظامي اسرائيل با آذربايجان مي‌تواند شكل‌دهنده الگوي مناسبات جديد با كشورهاي ترك زبان اسلامي واقع در منطقه آسياي مركزي باشد. البته قبلاً زيرساخت، ماهيت و شكل اين نوع مناسبات، با برقراري روابط استراتژيك ميان اسرائيل و تركيه به عنوان يك كشور اسلامي واقع در خاور نزديك و در مجاورت اورآسيا تعيين شده بود.

محافل فكري و استراتژيك اسرائيل، سه حوزه منطقه‌اي شامل خاورميانه، خاور نزديك مجاور جنوب مديترانه و نيز مجاور درياي سرخ (شاخ آفريقا) را در چارچوب سياست پيراموني اسرائیل در نظر مي‌گيرند.

پس از فروپاشي اتحاد شوروي، حوزه منطقه‌اي خاور نزديك اسرائيل با سكوي پرش تركيه به سوي ساير كشورهاي ترك زبان آسياي مركزي و قفقاز گسترش پيدا كرد و در اين راستا گسترش روابط اسرائيل با كشورهاي غير عرب اسلامي، در قبال كشورهاي عربي واقع در منطقه خاورميانه به شدت دنبال مي‌شود.

تنش سياسي – نظامي و تاريخي اسرائيل با برخي كشورهاي عرب، آن را به سوي تدوين الگوي جديد روابط و مناسبات با كشورهاي غيرعرب اسلامي مانند آذربايجان سوق داده است. اگر چه اين الگو را اسرائيل در دوران جنگ سرد در خصوص مناسبات‌اش با تركيه و ايران قبل از انقلاب اسلامي دنبال مي‌كرد.

اسرائيل در تدوين اين الگو به تعريف «مجموعه‌اي مشترك» شامل تهديدات مشترك از جمله بنيادگرايي اسلامي، تروريسم، تسليحات كشتار جمعي، بر هم خوردن توازن قدرت، مقابله با اتحاد‌هاي خطرناك منطقه‌اي و نيز فرصت‌هاي مشترك از جمله همكاري‌هاي نظامي، تبادل اطلاعات محرمانه، توسعه مناسبات اقتصادي، تجاري،‌ مالي، توريستي، كشاورزي، آبياري و از اين قبيل مي‌پردازد.

در مطالعه روابط اسرائيل با آذربايجان عناصر مشترك مذكور به خوبي مشاهده مي‌شود. آذربايجان كه در منطقه قفقاز واقع شده است، يگانه كشور مسلمان در مجاورت با گرجستان، ارمنستان و روسيه به حساب مي‌آيد. جهت‌گيري عقربة روابط سياسي – نظامي تل‌آويو و باكو بيشتر به سمت توسعه مناسبات با كشورهاي اسلامي غير عرب شامل كشورهاي ترك زبان اسلامي واقع در آسياي مركزي (قزاقستان،  تركمنستان، ازبكستان و قرقيزستان) مي‌باشد.

آذربايجان به عنوان يك كشور آذري زبان، مسلمان و شيعه و نيز دارنده منابع سرشار انرژي، از يك سو بين دو كشور ايران و روسيه واقع است و از سوي ديگر تعميم دهنده الگوي مناسبات مذكور براي ساير كشورهاي ترك زبان مسلمان آسياي مركزي نيز محسوب مي‌شود. بي‌شك، روابط استراتژيك اسرائيل و تركيه پشتوانه قدرتمندي در توسعه اين نوع مناسبات به شمار مي‌رود.

آذربايجان در سياست امنيت ملي خود به دنبال حفظ تماميت ارضي در قبال ارمنستان بر سر منازعه قره‌باغ عُليا، مُدارا همراه با ترس با روسيه و سياست مماشات توأم با تهديدات نرم (شامل تنش‌هاي قومي و منابع انرژي درياي خزر) با ايران است.

ايران و روسيه از ارمنستان در منازعه با آذربايجان حمايت كردند. باكو نيز به تدريج به توسعه مناسبات استراتژيك خود با آمريكا، تركيه و اسرائيل پرداخت. اين گونه برداشت مي شود كه اسرائيل مي‌خواهد خلاء حمايت برخي كشورهاي اسلامي از باكو را در برقراري توازن قدرت در منطقه پُر كند.

بنابر گفته برخی مقامات اطلاعاتی تركيه، اسرائيل و آمريكا مشغول تجهيز و مدرنيزه كردن زيرساخت‌هاي نظامي و دفاعي (امور سخت‌افزاري و نرم‌افزاري) آذربايجان مي‌باشند. ديدارهاي مقامات عالي رتبه آمريكايي از برخي پايگاه‌هاي نظامي آذربايجان در اين راستا قابل ارزيابي است.

از سوی دیگر تركيه و اسرائيل نيز با فروش موشك‌هاي استينگر به آذربايجان به توان دفاعي دولت باكو مي‌افزايند. اسرائيل در چارچوب مناسبات سياسي – نظامي خود با آذربايجان محور روابط امنيتي – نظامي را دنبال مي‌كند. در واقع، اسرائيل در توسعه اين نوع مناسبات بيشتر هستة روابط امنيتي – اقتصادي را در پوسته مناسبات نظامي - سياسي بسط و توسعه مي‌دهد. مقامات اسرائيلي معتقدند كه تعامل مشترك با كشورهاي اسلامي آسياي مركزي و قفقاز با ارادة مشترك امنيتي و ادراك و منافع مشترك اقتصادي امكان‌پذير است. كشورهاي مذكور نيز داراي منابع غني انرژي هستند و مضافاً اينكه در پي برقراري توازن قدرت در منطقه و حفظ امنيت ملي در مواجهه با تهديدات تروريستي و بي‌ثباتي مي‌باشند.

براي مثال، اسرائيل و آذربايجان از سال 1992 تاكنون به توسعه همكاري‌هاي فرهنگي، آموزشي، تجاري و امنيتي ميان خود پرداخته‌اند. هر ساله دو كشور به برپايي جشنواره‌هاي فرهنگي در پايتخت‌هاي يكديگر مي‌پردازند. دواير امنيتي – اطلاعاتي آذربايجان به تبادل اطلاعات محرمانه با ركن اطلاعاتي ارتش اسرائيل مشغول مي‌باشند. شركت‌هاي اقتصادي، تجاري، مالي، كشاورزي و آبياري اسرائيل به فعاليت در آذربايجان مي‌پردازند. تجار اسرائيلي به سرمايه‌گذاري از طريق شركت باك سل اسرائيل در آذربايجان مشغولند. اين شركت به توسعة خطوط تلفن‌هاي ماهواره‌اي در آذربايجان اشتغال دارد. اين شركت پس از شركت ترك سل تركيه بازار خطوط ارتباطي آذربايجان را در اختيار دارد.

مقامات ارشد سياسي  دو طرف تاكنون بارها از كشورهاي يكديگر ديدار كرده‌اند. بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير اسبق اسرائيل در سال 1997 از باكو ديدار كرد و متقابلاً وزير دفاع آذربايجان نيز از اسرائيل ديدارهايي داشته است.

طراحان سياست منطقه‌اي اسرائيل، از آذربايجان به عنوان يكي از كشورهاي دارنده منابع سرشار آب و انرژي در منطقه اورآسيا نام مي‌برند. ادراكات مشترك اقتصادي دو طرف تأمين كننده منافع مشترك تجاري، اقتصادي و مالي آن دو است. براي مثال، برخي شركت‌هاي كشاورزي و آبياري اسرائيل به توسعه روش‌هاي جديد كشاورزي در آذربايجان مشغولند و خواستار هماهنگي هيدروپوليتيك در كنار پترو پوليتيك با دولت باكو هستند. اراده مشترك امنيتي تل‌آويو و باكو نيز در چند سطح قابل ذكر است. دواير امنيتي – اطلاعاتي دو طرف به تبادل اطلاعات محرمانه به ويژه در امور ايران مشغولند. براي مثال، در ديدار 1997 نتانیاهو، نخست‌وزير اسبق اسرائيل از باكو، مقرر شد تا سامانه‌هاي اطلاعاتي اسرائيل در خاك آذربايجان به مراقبت و كنترل از مرزهاي ايران بپردازند، هواپيماهاي جاسوسي اسرائيل پس از عبور از فضاي سرزميني آذربايجان مأموريت‌هاي محوله را انجام دهند و ماهواره‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي اسرائيل نيز با ايستگاه‌هاي زميني آن كشور مستقر در خاك آذربايجان به تبادل داده‌ها و تحليل‌ها در خصوص امور حساس ايران مبادرت ورزند.

در قبال آن، اسرائيل نيز متعهد شده است تا به آموزش نيروهاي امنيتي – اطلاعاتي باكو بپردازد و آن كشور را از تجهيزات مدرن جاسوسي و پليسي برخوردار سازد. همچنين صنايع نظامي اسرائيل موافقت كردند تا به تجهيز و مدرنيزه كردن هواپيماهاي شناسايي و شناورهاي سطحي آذربايجان بپردازد كه مأمور مراقبت از مرزهاي خشكي و دريايي با ايران مي‌باشند.

هفته‌نامه جينز ديفنس در دسامبر 2004، ياد‌آور شد كه صنايع نظامي اسرائيل  به ارسال موشك‌هاي مدرن هوا به زمين، موشك‌هاي ضد تانك، توپ‌هاي دوربُرد، سيستم‌هاي جديد راداري و تسليحات جديد پياده نظام به آذربايجان پرداخته است. اين هفته نامه خاطر نشان ساخت كه اسرائيل چندين بار به تجهيز و مدرنيزه كردن يگان‌هاي شناور و واحدهاي هوا – دريای ارتش آذربايجان، مستقر در درياي خزر، اقدام كرده است.

بنابراين، ذكر لايه‌هاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي مناسبات اسرائيل و آذربايجان، براي كالبد شكافي الگوي مناسبات جديد اسرائيل با ديگر كشورهاي ترك زبان اسلامي واقع در آسياي مركزي، ضروري است. البته ناگفته نماند كه مناسبات اسرائيل و آذربايجان بدون جلب رضايت و حمايت بي‌شائبه آمريكا امكان‌پذير نيست. روابط آذربايجان و آمريكا در امور انرژي و خط لوله انتقال آن به ويژه خطوط باكو – جيهان در قالب كريدور انرژي شرق و غرب از اهميت خاصي برخوردار است.

پس از 11 سپتامبر، سطح مناسبات محرمانه امنيتي و نظامي باكو - واشنگتن ارتقا پيدا كرد. آذربايجان كريدور هوايي براي عبور هواپيماهاي نظامي آمريكايي در جنگ‌هاي افغانستان و عراق در اختيار آمريكا گذاشت و نيز يكي از اعضاي ائتلاف نظامي با آمريكا در جنگ عراق بود.

سفر دونالد رامسفلد، وزير دفاع سابق آمريكا به باكو براي احياء سامانه‌هاي الكترونيكي استراق سمع در آستارا (مرز مشترك با ايران)، حائز اهميت است. سامانه‌هاي مذكور در دوران شوروي سابق براي استراق سمع روس‌ها عليه ايران بود.

البته آذربايجان در مناسبات خود با روسيه جانب احتياط را گرفته و خطوط قرمز مسكو را رعايت مي‌كند. انقلاب‌هاي رنگي در آسياي مركزي و قفقاز و آستانه تحمّل روس‌ها، حضور آمريكايي‌ها در حوزه خارج نزديك روسيه، جلب حمايت روس‌ها در حل و فصل بحران قره‌باغ و توافق با مسكو بر سر خطوط انتقال انرژي از موارد احتياط‌آميز آذري‌ها در مناسبات خود با روس‌ها است.

همچنين آذري‌ها سعي دارند تا سطوح مناسبات سياسي و اقتصادي خود را با ايران حفظ و آستانه امنيتي جمهوري اسلامي ايران را به سطوح پايين‌تر سوق ندهند. آنها در قبال جمهوري اسلامي ايران توأماً سياست مماشات و تهديدات نرم تا حفظ آستانه امنيتي ايران را دنبال مي‌كنند.

در پایان مي‌توان منطق حاكم بر سياست خارجي آذربايجان را به صورت زير مطرح ساخت:

1-    سياست خارجي آذربايجان در قبال روسيه و ايران‌ از قاعده حفظ ارتباطات و اعتبارات پيروي مي‌كند؛

2-    آذربايجان در توسعه مناسبات خود با تركيه، اسرائيل و آمريكا قاعده همراهي را دنبال مي‌كند؛

3-    آذربايجان در قبال ارمنستان از قاعده توازن قدرت پيروي مي‌كند.

 

اسرائيل نيز در توسعه مناسبات امنيتي – اقتصادي با آذربايجان با پشتوانه روابط استراتژيك با تركيه  به دنبال گسترش و تعميق الگوي مناسبات جديد با كشورهاي ترك زبان مسلمان در آسياي مركزي است. پيش‌بيني مي‌شود كه استقرار تأسيسات جديد نظامي در شبه جزيره آبشوران آذربايجان و نيز همكاري نظامي – امنيتي اسرائيل با آن كشور در اين شبه جزيره مي‌تواند چالش‌هاي امنيتي را براي كشورهاي همسايه آذربايجان به ويژه ايران، ارمنستان و روسيه فراهم كند.

 

٣- بررسی روابط چین و اسرائیل

اصولاً بررسي رفتار بازيگران مختلف در عرصه نظام بين‌الملل كه مستقيماً با راهبردهاي امنيتي – سياسي ايران مرتبط هستند، حائز اهميت مي‌باشد. چين و اسرائيل هر كدام به دلايل متعدد و بعضاً متفاوت بر محيط امنيتي ايران تأثير گذار مي‌باشند. سير روابط تل ‌آويو و پكن طي پانزده سال گذشته در زمينه‌هاي مختلف حالت صعودي داشته و در مواردي چون صدور فن‌آوري مدرن نظامي اسرائيل به چين، با حساسيت‌هايي توأم بوده است. روابط دو جانبه پكن و تل‌آويو در چه سطحي است؟ اهداف هر كدام از طرفين از افزايش سطح همكاري‌ها چه مي‌باشد و آيا اسرائيل مي‌تواند بر آينده روابط بين چين و ايران تأثيرگذار باشد؟

 

٣-1- پيشينه روابط

اسرائيل جزء اولين دسته از كشورهايي بود كه در اوائل دهه 1970، و پس از كاهش تنش‌ بين واشنگتن و پكن و پيوستن مجدد چين به سازمان ملل (به جاي تايوان)، اين كشور را به رسميت شناخت. روابط چين و اسرائيل تا پايان جنگ سرد متأثر از فضاي متصلب سياسي – امنيتي در سطح جهان بود. در چنين فضايي چين كمونيست اصولاً نمي‌توانست يا نمي‌خواست روابط گسترده‌اي  با اسرائيل (برج ديده‌باني غرب در خاورميانه به تعبير گلداماير)، داشته باشد. چين به طور طبيعي و سنتي حامي كشورهاي عربي منطقه بود و در جنگ‌هاي ادواري اعراب و اسرائيل و در مناقشه اسرائيل و فلسطيني‌ها همسويي بيشتري با اعراب از خود نشان مي‌داد. در اواخر دهة 1980، (پايان جنگ سرد) و تغيير در فضاي بين‌المللي، ارتباطات بين دو طرف افزايش يافت و پس از انجام ملاقات‌هايي در سطح بالا (ديدار محرمانه وزراي خارجه دو كشور در نشست سالانه سازمان ملل در 1987)، بالاخره در ژانويه سال 1992، طرفين آغاز روابط ديپلماتيك خود را اعلام نمودند.

روابط چين و اسرائيل در طول بيش از يك دهه گذشته در زمينه‌ها و موضوعات مختلف دنبال مي‌شده است. تقويت همكاري‌ها در زمينه‌هاي تجاري، اقتصادي، تكنولوژيكی، فرهنگي، كشاورزي، آموزشي و توريسم در طول اين سال‌ها مشهود بوده است، به طوري كه ارزش مبادلات تجاري اسرائيل و چين با رشد سريعي در سال‌هاي اخير توأم بوده است. ارزش مبادلات تجاري دو طرف در سال 2003، 6/1 ميليارد دلار بود كه اين ميزان به 5/2 ميليارد دلار در سال 2004 و ٣ میلیارد دلار در سال ٢٠٠٥، افزايش يافت و در پي توافقات چند سال اخير قرار است به سطح 5 ميليارد دلار در سال 2008، برسد.

با نگاهي به اين ارقام و افزايش تعاملات در زمينه‌هاي گوناگون، مي‌توان دريافت كه روابط دو طرف در تمامي زمينه‌ها حالتي صعودي داشته است (البته در مقايسه با ميزان مبادلات تجاري بين چين و ساير كشورهاي خاورميانه، روابط بازرگاني چين و اسرائيل در حال حاضر در سطح بالايي قرار ندارد).

 

٣-2- روابط نظامي

توسعه روابط دو طرف در زمينه‌هاي تجاري، اقتصادي و... هيچ كدام براي طرف‌هاي ثالث حساسيت برانگيز نبوده است، و ايالات متحده نيز كه در عرصه بين‌الملل همواره در حالت نزاع نامرئي با چين به سر مي‌برد، مخالفتي با همكاري‌هاي دو طرف در زمينه‌هاي فوق‌الذكر نداشته است. حساس‌ترين بخش روابط چين و اسرائيل، صدور و انتقال تسليحات و فن‌آوري پيشرفته نظامي از جانب اسرائيل به چين بوده است كه همواره دغدغه‌اي اصلي براي آمريكا تلقي مي‌شده است.

از اوائل دهه 1990 تاكنون، انعقاد هرگونه قرارداد نظامي ميان اسرائيل و چين با اعتراض آمريكا روبه‌رو مي‌شده است و بعضاً اسرائيل به دليل اصرار بر همكاري‌هاي نظامي با چين در مقاطعی مورد تحريم آمریکا (به ويژه در صنايع دفاعي)، قرار مي‌گرفته است. چين به دليل کشتار ميدان
تيان آن من در سال ١٩٨٩، از جانب آمريكا و اتحاديه اروپا تحت تحريم تسليحاتي قرار گرفته است و روابط نزديك نظامي اين كشور با اسرائيل براي تأمين تسليحات پيشرفته نظامي و مهم‌تر از آن دست‌يابي به تكنولوژي مدرن نظامي، حائز اهميت فراوان است. در اوائل سال 1992، اسرائيل از سوي آمريكا به دليل انتقال تكنولوژي (آمريكايي)، سيستم ضد موشكي پاتريوت، مورد سرزنش و انتقاد قرار گرفت. چند سال بعد اسرائيل،‌ تحت فشار آمريكا، قرار داد صدور تكنولوژي نظامي به چين تحت عنوان برنامه توليد هواپيماهاي جنگنده موسوم به لاوي را لغو نمود و در سال 2000 نيز باراك، نخست‌وزير وقت اسرائيل، باز هم تحت فشار آمريكا موافقتنامه فروش رادارهاي فالكون با قابليت سيستم هشدار دهنده را لغو كرد. دست‌يابي چين به اين تجهيزات، اين امكان را براي اين كشور فراهم می‌آورد كه 60 هدف هوايي را به طور همزمان در فاصله 250 مايلي در تمام جهات مشاهده و رهگيري نمايد. اسرائيل براي اين مسأله علاوه بر عذرخواهي‌هاي معمول، 350 ميليون دلار نيز به چين غرامت پرداخت. حجم مبادلات نظامی بین چین و اسرائیل تا سال ٢٠٠٠، بالغ بر ٥٠٠ میلیون دلار بوده است.

جالب آنكه پس از گذشت 4 سال از مسأله فروش رادارهاي فالكون، سال گذشته میلادی چين و اسرائيل توافقنامه‌اي را مبني بر بهبود و ارتقاي سطح كيفي هواپيماهاي بدون سرنشين موسوم به هارپي كيلر (كه در اواسط دهة 1990 توسط اسرائيل به چين فروخته شد)، با قابليت انهدام ايستگاه‌هاي راداري (كه مورد استفاده تايوان در جلوگيري از حمله احتمالي چين می‌باشد)، امضا نمودند؛ توافقي كه باز هم اسرائيل به خاطر آن مورد انتقاد و سرزنش آمريكا قرار گرفت. اصرار اسرائيل بر فروش و انتقال تكنولوژي مدرن نظامي به چين، يكي از موارد تنش بين واشنگتن و تل‌آويو طي سال‌هاي اخير بوده است.

اسرائيل از برگ فروش تسليحات پيشرفته نظامي به چين، در مواجهه با كاخ سفيد، در مقاطع مختلف استفاده كرده است. اصرار به فروش تكنولوژي پيشرفته نظامي و افزايش تعاملات همه جانبه با چين، روابط آمريكا و اسرائيل را در مقاطعی تحت تأثير قرار داده است. سال گذشته مقامات وزارت دفاع آمريكا و اسرائيل توافقنامه‌اي را امضا نمودند كه طرفين را ملزم مي‌سازد توافقات و مفاهمه‌هاي نظامي با كشورهاي ثالث را قبل از انعقاد پيمان، به اطلاع و آگاهي يكديگر برسانند كه اين اشاره آشكاري به تصميم آمريكا براي لغو هرگونه قرارداد احتمالي ميان اسرائيل و چين در آينده دارد.

 

٣-٣- اهداف پيدا و پنهان

اهداف چين و اسرائيل براي گسترش و ارتقاي همكاري‌ها با وجود مخالفت‌هاي آمريكا (در عرصه نظامي) متفاوت است. چين، اسرائيل را یکی از مهم‌ترين تأمين كننده‌های فن‌آوري پيشرفته نظامي‌ براي خود مي‌داند، چرا كه مورد تحريم تسليحاتي از جانب آمريكا و اروپا است. آنچه بر اهميت روابط نظامي ميان دو كشور از ديدگاه چين مي‌افزايد اين است كه يكي از قابليت‌هاي مندرج در استراتژي طراحي نيروهاي مسلح چين، شبيه‌سازي تجهيزات نظامي پيشرفته مي‌باشد.

چين همچنين مايل به ايفاي نقش مهم‌تري در خاورميانه و احياي نفوذ سنتي خود در اين منطقه و ارتقاي جايگاه و نقش بیشتر خود در این منطقه استراتژیک مي‌باشد.

از سوي ديگر، تحريم تسليحاتي چين اين امكان را به اسرائيل مي‌دهد كه از بازار سودآور و بزرگ تسليحاتي چين، بهترين فرصت را ببرد و چين را به عنوان اولين مشتري تسليحات خود به حساب آورد. همچنين اسرائيل از طريق همكاري‌هاي نظامي با چين خواهان آن است كه آمریکا و اروپا، فروش تسليحات به كشورهاي خاورميانه را مورد بازنگري قرار دهند و در مقاطعی از اين مسئله به عنوان اهرم فشار رواني عليه اروپا و آمریکا استفاده كند. سال گذشته تحریم تسلیحاتی چین از جانب اتحادیه اروپا تمدید گردید.

از سوي ديگر، اسرائيل از روابط با چين به عنوان كارتي براي معامله احتمالي و پشت‌پرده با آمريكا سود مي‌جويد و شايد بتوان گفت كه مايل است با استفاده از استعداد بالاي جاسوسان خود از رموز نظامي چين و نحوه همكاري نظامي چين با كشورهايي همچون ايران، پاكستان و کره شمالي، آگاه شود. اسرائيل اگر چه هيچ تمايلي به ايفاي نقش بيشتر چين در مناقشه خاورميانه ندارد، اما مي‌خواهد چين از نفوذ خود و روابط نزديك اقتصادي – تجاري با دول خاورميانه استفاده كند و آنها را براي تجديد مناسبات خود با تل‌آويو تشويق نمايد. اسرائيل مي‌داند كه چين در آينده نزديك به يك بازيگر عمده در خاورميانه تبديل خواهد شد. از اين‌رو، اسرائيل مي‌كوشد مناسبات خود را با چين افزايش دهد.

روابط چين و اسرائيل را نمي‌توان مقطعي، زودگذر و تاكتيكي تصور كرد و از سوي ديگر نمي‌توان اين روابط را استراتژيك و كاملاً عميق و راهبردي در نظر آورد. اسرائيل متحد قوي، ‌استراتژيك و دوست نزديك آمريكاست و چين همواره طي دهه‌هاي گذشته به عنوان چالش و معضلي براي ايالات متحده مطرح بوده است. اين روابط كه بيشتر در زمينه‌هاي تكنولوژيكي مشهود است، براي طرفين سودي دو جانبه در پي خواهد داشت. اسرائيل از فروش تسليحات و انتقال فن‌آوري نظامي به عنوان يك عامل نفوذ استفاده مي‌كند. تل آويو اين روابط نزديك نظامي را در ابعادي متفاوت از روابط با چين، با هند و تركيه دنبال مي‌كند و از روابط نظامي خود براي بسط و توسعه روابط سياسي سود مي‌جويد.

با وجود تمامی مسائل ذکر شده نمي‌توان گفت افزايش همكاري‌هاي چين واسرائيل، تأثير منفي بر آينده روابط چين و ايران خواهد گذاشت، البته اين بدان معني نيست كه نسبت به افزايش مناسبات بين پكن و تل‌آويو بي‌اعتنا باشيم. نياز چين به ايران (بيشتر در بخش انرژي) و ايران به چين (انتظار حمايت سياسي – امنيتي)، به گونه‌اي است كه پكن و تهران را به همكاري بيشتر در آينده ترغيب مي‌كند. اما انتظار حمایت سیاسی بیشتر از سوی پکن در شرایط به وجود آمده نمی‌تواند با واقعیت سازگار باشد.

 

٤- بررسی روابط هند و اسرائیل

٤-1- پيشينه روابط

هند در سال 1947، همگام با كشورهاي عرب، با طرح تقسيم فلسطين مخالفت كرد، ولي دو سال پس از تشكيل كشور صهيونيستي در 17 سپتامبر 1950، اسرائيل را به رسميت شناخت اما از برقراري روابط كامل با آن خودداري ورزيد. علي‌رغم نبود پيوندهاي رسمي و مخالفت جواهر لعل نهرو، نخست‌وزير وقت هند، با مبادله هيأت‌هاي ديپلماتيك با اسرائيل، ‌تماس‌هاي سياسي و شبه رسمي بين دو كشور به ويژه در جريان جنگ‌هاي هند با چين در 1962، و با پاكستان در 1965، ادامه پيدا كرد. پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل و متعاقب آن ظهور سازمان آزاديبخش فلسطين، هند بيشتر از اسرائيل فاصله گرفت. هند در سال 1975، اين سازمان را به عنوان تنها نماينده مشروع مردم فلسطيني به رسميت شناخت.

يكي از عمده‌ترين عوامل طرفداري هند از آرمان‌هاي فلسطين، تقسيم جهان به دو اردوگاه شرق و غرب در دوران جنگ سرد و روابط دوستانه و نزديك نهرو با جمال عبدالناصر بود كه توسط اينديرا گاندي نيز ادامه يافت، هر چند نمي‌توان مخالفت مسلمانان هند با گسترش روابط با اسرائيل را ناديده گرفت. علاوه بر اين، بايد اذعان داشت كه انديشه‌هاي سوسياليستي رهبران اوليه حزب كنگره، هند را، اگر چه كشوري غير متعهد محسوب مي‌شد، به عنوان كشور دوست در كنار بلوك شرق، به ويژه اتحاد شوروي، قرار مي‌داد. از آنجا كه اتحاد شوروي در مسئله فلسطين از فلسطيني‌ها حمايت مي‌‌كرد، عملاً براي هند زمينه‌اي براي گسترش روابط با اسرائيل وجود نداشت، به ويژه آنكه در سال 1980، هند به سازمان آزاديبخش فلسطين در دهلي جايگاه كاملاً ديپلماتيك اعطا كرد. لازم به ذكر است كه در سال 1975، هند يكي از بانيان قطعنامه مجمع عمومي سازمان ملل متحد بود كه صهيونيسم را با نژاد‌پرستي مساوي دانسته بود. حتي در فاصله سال‌هاي 1977 تا 1979 نيز كه دولت هند به دست حزب جاناتا به رهبري موراجي دساي كه طرفدار اسرائيل بود افتاد، دولت وي نيز جز ادامه راه نهرو و اينديرا گاندي چاره‌اي ديگر نداشت.

در دوران نخست وزيري راجيو گاندي (1989 – 1984)، با آغاز اصلاحات در شوروي و بلوك شرق و زمينه‌سازي براي خاتمه دوران جنگ سرد، اوضاع به تدريج تغيير يافت و موجب اتخاذ رويكرد تازه‌اي نسبت به اسرائيل در هند شد. اگر چه راجيوگاندي در آن زمان قادر نبود جريان روابط را به طور كامل تغيير دهد، اما برخي ابتكارات براي عادي‌سازي روابط را آغاز نمود، هر چند موضوع انتفاضه مانع از تشديد اين روند مي‌گرديد.

پس از وقفه‌اي دو ساله بين سال‌هاي 1991 – 1989، كه دولت در دست ائتلاف متشكل از  احزاب جاناتا و بي‌جي‌پي بود و پس از كشته شدن راجيوگاندي در جريان يك سوء قصد، حزب كنگره به رهبري تاراسيمها رائو در سال 1991، دولت را تشكيل داد. در طول دوره پنج ساله نخست‌ وزيری رائو، وي كه در دولت راجيو گاندي عهده‌دار سمت وزرات امور خارجه بود، سياست او در مورد بهبود روابط با اسرائيل را ادامه داد.

با فروپاشي اتحاد شوروي سابق و بلوك شرق،‌ غير متعهد بودن براي هند اعتبار سابق خود را از دست داد و تمايل به گسترش روابط با ايالات متحده و اسرائيل در ميان دولت‌مردان هند شدّت بيشتري يافت. به طوري كه اين كشور در 16 دسامبر 1991، به اكثريتي پيوست كه به لغو قطعنامه مجمع عمومي سازمان ملل متحد در رابطه با برابر بودن صهيونيسم با نژادپرستي رأي داد. و در 29 ژانويه 1992، هند به طور رسمي برقراري روابط ديپلماتيك با اسرائيل را اعلام كرد.

 

٤-٢- روابط نظامي و امنيتي هند و اسرائيل:

هند و اسرائيل دغدغه‌هاي امنيتي خاصي دارند و اگر چه از نظر جغرافيايي در حوزه‌هاي متفاوتي قرار دارند، اما از نظر ماهوي شباهت‌هاي زيادي با يكديگر دارند. هند را كشميري‌هاي مسلمان، اشغال‌گر مي‌‌دانند و خواستار خروج نيروهاي اين كشور از كشمير هستند و براي خاتمه اشغال دست به جنگ‌هاي چريكي، عمليات تروريستي و خرابكاري عليه افراد و اماكن دولتي هند مي‌زنند. فلسطيني‌ها هم صهيونيست‌ها را غاصب و اشغال‌گر مي‌دانند و عليه آن با توسل به همه ابزارهاي ممكن مي‌جنگند. هند از هنگام استقلال تاكنون درگير چند جنگ پر تلفات با پاكستان و چين بوده و همين امر اين كشور را به تقويت توان نظامي متعارف و غيرمتعارف خود واداشته است.  اسرائيل نيز چند جنگ تمام عيار و پر هزينه را با اعراب تجربه كرده است.

اين دغدغه‌ها، پس از بهبود روابط دو كشور در دهه 1990 ميلادي، هند و اسرائيل را به سمت همكاري نظامي و امنيتي سوق داده است. افسران امنيتي اسرائيل در مارس 2000، از مرز كشمير بازديد كردند. و در سال ٢٠٠٣ چهار گردان مركب از حدود 3000 نفر نظامي هندي براي طي دوره آموزش ضد شورش، به اسرائيل رفتند. زير دريايي‌هاي اسرائيل با همكاري هند، حمل كلاهك هسته‌اي خود را به وسیله موشک‌های دریا پایه، در آب‌هاي اقيانوس هند آزمايش كردند. در حالي كه هند از همكاري اسرائيل براي تقويت بنيه نيروي هوايي خود سود مي‌جويد، اسرائيل از تجربيات آن كشور در زمينه دفاع دريايي (اعم از سطحي و زير سطحي)، بهره‌برداري مي‌نمايد.

به طور كلي مي‌توان گفت آنچه بر سياست خارجي هند در ايجاد روابط با اسرائيل و گسترش آن به همكاري‌هاي امنيتي و نظامي تأثير نهاده، تغيير در نظم جهاني بوده است. دولت‌هاي حاكم بر هند در دوره جديد پس از جنگ سرد نيز خود را با اين تغيير اوضاع هماهنگ كرده‌اند. تغییرات سیاسی اگر چه ممكن است پاره‌‌اي تغييرات را در سياست خارجي اين كشور به نفع تقويت همكاري با كشورهاي غيرمتعهد، اعراب و فلسطين به وجود آورد، اما اين تغييرات به حدّي نخواهد بود كه روابط اين كشور با اسرائيل و نيز با ايالات متحده را به مخاطره اندازد. مراد هند از رابطه دوستانه با اسرائيل، علاوه بر ملاحظات نظامي و امنيتي خود،‌ جلب دوستي ايالات متحده است كه مي‌تواند در نظم كنوني بين‌المللي پاسخگوي نيازهاي فن‌آوري و نيز سرمايه‌‌گذاري در هند باشد.

 

٥- تلاش اسرائیل برای نزدیکی به سازمان ناتو

سازمان ناتو طي سال‌هاي اخير و با تغيير فضاي بين‌المللي پس از 11 سپتامبر، نگاهي فراآتلانتيكي داشته و مأموريت‌ها و گستره نفوذ جغرافيايي خود را افزايش داده و توجه خاصي به منطقه خاورميانه و سواحل مديترانه از خود نشان داده است. به دنبال اين تحولات، اسرائيل نيز در تلاش بوده است تا سطح همكاري‌هاي خود را با ناتو به خصوص طي چند سال اخير افزايش دهد. اسرائيل كه از ده سال پيش همكاري‌هاي خود را با ناتو تحت برنامه مشاركت براي صلح آغاز نموده است، در اين مقطع زماني، نزديكي بيشتر با ناتو و تحكيم مناسبات خود با آن سازمان را بيش از گذشته در برنامه خود قرار داده است.

موضوع نزديكي بيشتر اسرائيل و ناتو يكي از مهمترين موضوعاتي بوده است كه طی چند سال اخير و در جريان برگزاري نشست سالانه كنگره جهاني صهيونيسم و كنفرانس سالانه هرزليا در اسرائيل مورد بحث و تبادل‌نظر قرار گرفته است. ئيزرائيل سينگر، رئيس كنگره جهاني يهود، با اشاره به اينكه درخواست اسرائيل از ناتو عضويت كامل نيست، خواستار اعطاي عضويت وابسته از جانب ناتو به اسرائيل گرديد. وي خاطر نشان كرد كه عضويت وابسته مي‌تواند جنبه‌هاي مختلفي داشته باشد و اين امر به اسرائيل احساس امنيت مي‌دهد و اگر اسرائيل احساس امنيت كند، نگرش اين كشور براي اتخاذ اقداماتي در جهت بر قراري صلح تغيير مي‌يابد.

اسرائيل روندهاي جاري امنيت منطقه‌اي در خاورميانه را سست مي‌داند و بدين خاطر به دنبال اتصال به رشته قدرتمند امنيتي يعني ناتو مي‌باشد. تلاش‌هاي اخير اسرائيل در نزديكي به ناتو با حمايت‌هاي آمريكا و انگليس، دو عضو مهم ناتو توأم بوده است.

پيتر ريكيتس و بروس جكسون، نمايندگان انگليس و آمريكا در ناتو در سخنان خود در كنفرانس هرزليا ضمن تأكيد بر وظيفه معمول خود بر دفاع از اسرائيل، خواستار نزديكي هر چه بيشتر اسرائيل با ناتو شدند. آنها تحكيم روابط را نيازي دو جانبه از سوي ناتو و اسرائيل توصيف نمودند.

ناتو همكاري‌هاي خود را در چارچوب طرح مشاركت براي صلح (PFP) از سال 1994، با هفت کشور مديترانه‌اي واقع در خاورميانه و شمال آفريقا از جمله اسرائيل آغاز نموده است. اين همكاري‌ها بيشتر در زمينه‌هاي امنيتي و اطلاعاتي مي‌باشد.

با وقوع حوادث 11 سپتامبر، امنيت بين‌الملل با تحولات بسيار اساسي روبه رو شد. گسترش حوزه فعاليت ناتو به خارج از قلمرو اروپا، يكي از مهم‌ترين تحولاتي است كه در حوزه امنيت بين‌المللي و منطقه‌اي در حال شكل‌گيري است. ناتو در صدد يافتن هويت و حوزه مسئوليت جديدي برآمده است. موضوع تروريسم اين فرصت و در عين حال اين تهديد را براي ناتو جهت تبيين يك هويت ديگر فراهم آورده است. منطقه خاورميانه يكي از مناطق استراتژيكي است كه در تدوين راهبردهاي آينده ناتو نقش محوري دارد، از اين‌رو در اجلاس سران ناتو در استانبول (ژوئن 2004)، كشورهاي عضو ناتو برگسترش مسئوليت‌هاي ناتو در منطقه خاورميانه تأكيد كردند.

٥-١- اهداف اسرائيل از تحكيم روابط با ناتو

امنيت رواني و راهبردي

منافعي كه اسرائيل از نزديكي بيشتر با ناتو كسب مي‌كند از چند منظر قابل بررسي است. ناتو نمونه بارزي از اتحاد دائمي و بلند مدت در  حوزه امنيت دسته‌جمعي مي‌باشد. بديهي است كه صرف عضويت و يا نزديكي هر بازيگر سياسي با ناتو مي‌تواند به عنوان مؤلفه‌اي امنيت‌ساز تلقي گردد. اسرائيل اگر چه از نظر كيفي يكي از مجهزترين و مسلح‌ترين نيروهاي نظامي را در دنيا داراست و مجهز به زرادخانه هسته‌اي است و همچنين در طول نيم قرن حيات خود همواره از پشتيباني‌هاي همه‌جانبه غرب و به ويژه آمريكا برخوردار بوده است، اما همچنان به دليل تداوم مناقشه خود با فلسطيني‌ها و تحليل منابع ملي، نداشتن عمق استراتژيك و تهديدهاي آشكار و پنهان از سوي دشمنان‌اش، امنيت ملي خود را در معرض آسيب و تهديد مي‌بيند. بدين لحاظ نزديكي و اتحاد بيشتر با سازماني همچون ناتو مي‌تواند از نظر رواني و البته راهبردي براي دولت‌مردان اسرائيلي و افكار عمومي يهود بسيار مهم و با ارزش تلقي شود. روابط نزديك‌تر با متحدان مهم در دنيا، در دو سوي آتلانتيك، در سياست‌هاي آتي تل‌آويو نقش مهم و اساسي دارد.

ناتو را نمي‌توان يك مجموعه واحد تلقي نمود كه تمامي اعضاي آن داراي اهداف، منافع و رويكردهاي يكسان باشند. آمريكا، اروپاي قديم و اروپاي جديد، يعني سه متغير اصلي در مجموعه ناتو، رويكردها و اهداف گوناگوني دارند، اما مي‌توان گفت كشورهاي عضو ناتو، از آمريكا به عنوان اصلي‌ترين پشتيبان اسرائيل گرفته تا تركيه به عنوان تنها عضو مسلمان ناتو، همگي در زمينه حفظ امنيت اسرائيل و تلاش براي افزايش ضريب امنيتي آن رژيم، نظر واحدي دارند.

نزديكي مواضع اروپا و آمريكا

اگر چه كشورهاي عضو ناتو همگي داراي سطح بالايي از روابط با اسرائيل مي‌باشند، اما نكته كاملاً مشخص اين است كه بين ديدگاه‌هاي آمريكا و اروپا در قبال مناقشه خاورميانه تفاوت‌هاي جدي وجود دارد. حمايت همه‌جانبه آمريكا از اسرائيل در قبال تجاوزات مكررش به اراضي اشغالي و نقض حقوق فلسطيني‌ها، يكي از مهم‌ترين وجوه افتراق ديدگاه بين اروپا و آمريكا بوده است. اين تفاوت ديدگاه در سال‌هاي اخير به هنگام صدور قطعنامه‌هايي علیه اسرائيل در مجمع عمومي و يا شوراي امنيت سازمان ملل، مشخصاً بروز پيدا كرده است.

رأي مثبت تمامي اعضاي اروپايي ناتو به قطعنامه سازمان ملل مبني بر محكوميت اسرائيل به دليل ادامه ساخت ديوار حائل و مخالفت آمريكا با آن قطعنامه، آخرين نوع از موارد عيني اختلاف‌نظر اروپا و آمريكا در اين مورد مي‌باشد.

تحكيم روابط با ناتو مي‌تواند به اسرائيل در خروج از انزواي ديپلماتيك كمك نمايد و در نهايت شكاف ايجاد شده بين اروپا و آمريكا را در مورد مناقشه خاورميانه تا حدي پر كند.

اسرائيل تلاش نموده است كه رشد بنيادگرايي، خطر تروريسم و خطر اشاعه سلاح‌هاي كشتار جمعي را به عنوان دغدغه‌هاي مشترك بين خود و اروپا تبيين و توجيه نمايد و بدين ترتيب حمايت بيشتر اروپا را به دست آورد.

 

٥-2- تمايل ناتو براي ايفاي نقش در مناقشه خاورميانه

طي سال‌هاي اخير و پس از خروج اسرائيل از نوار غزه و احتمال خروج از بخش‌هايي از كرانه باختري، نظراتي در مورد احتمال حضور نيروهاي ناتو براي تأمين امنيت در غزه، اسرائيل و خارج از اسرائيل مطرح بوده است. حضور نيروهاي پاسدار صلح ناتو در بالكان در دهة 1990ميلادي، تجربه‌اي براي ناتو است كه مدافعان حضور پررنگ‌تر ناتو در حل مناقشات بين‌المللي از آن ياد مي‌كنند. حضور موفق ناتو در مناقشه بوسني و كوزوو براي پاسداري از صلح (با وجود حضور قوميت‌هاي مختلف با مذاهب و اديان متفاوت در بالكان)، همچنين حضور ناتو در افغانستان، باعث به وجود آمدن بحث‌هايي گرديده است مبني بر اينكه از نيروهاي ناتو به عنوان نيروهاي حافظ صلح، پس از خروج اسرائيل از سرزمین‌های اشغالی استفاده شود.

اسرائيل خوب مي‌داند كه در كوتاه مدت نمي‌تواند به عضويت كامل در ناتو دست يابد. عضويت اسرائيل در ناتو منوط به تغيير اساسنامه ناتو و اجماع اعضاي اروپايي ناتو در اين مورد است. اروپا نظري واحد در مورد عضويت اسرائيل در ناتو ندارد از اين‌رو تل‌آويو در صدد است كه با نزديكي هر چه بيشتر به ناتو، در پي تحقق اهداف خود برآيد. از تحولات چند ماه اخير چنين برمي‌آيد كه نزديكي با ناتو از اولويت‌هاي اسرائيل بوده است و در تدوين سياست‌هاي راهبردي و امنيتي تل‌آويو جايگاه ويژه‌اي دارد. افزايش ضريب امنيتي در تمامي جوانب براي اسرائيل و كاهش اختلاف‌نظر بين اروپا و آمريكا در قبال اسرائيل، كمك به حل مناقشه فلسطيني‌ها و اسرائيل، افزايش همكاري‌هاي امنيتي – اطلاعاتي و نيز كمك به امنيت در سواحل مديترانه، كه براي امنيت اروپا بسيار حائز اهميت است، را مي‌توان از اصلي‌ترين منافع متقابل ناتو و اسرائيل در بهبود مناسبات آنها ذكر كرد.

منبع: پژوهشنامه اسرائیل از نگاهی دیگر، اسفند ١٣٨٦