اسرائيل و عراق پس از صدام

Print E-mail
سلمان رضوی
22 خرداد 1387

چکيده

به نظر مي‌رسد که اسرائيل از ساير کشورهاي خاورميانه منافع بيشتري را از سقوط رژيم صدام کسب کرده باشد. از آنجايي که حمله به عراق به‌عنوان نخستين مرحله از طرح خاورميانه بزرگ امريکا به منظور ايجاد تغييرات بنيادين در منطقه محسوب مي‌شد و يکي از اهداف اصلي اين طرح نيز تقويت امنيت اسرائيل بوده است، توجه به پيامدهاي جنگ عراق از اين منظر نيز اهميت دارد.

عراق پس از صدام تفاوت‌هايي جدي از منظر ساختار سياسي و شرايط اقتصادي، اجتماعي و نظامي با عراق دوره بعث دارد و بر اين اساس فرصت‌ها و تهديدات جدي‌اي را متوجه هريک از بازيگران منطقه‌اي ازجمله اسرائيل مي‌کند. از اين‌رو در اين نوشتار فرصت‌هاي سياسي، نظامي ـ استراتژيک و اقتصادي عراق جديد براي اسرائيل از جمله سقوط يکي از حاميان انتفاضه، تلاش براي عادي‌سازي روابط، تقويت ايده اسکان آوارگان فلسطيني در شمال عراق، از بين رفتن تهديد نظامي عراق، فرصت‌هاي استفاده از فضاي جغرافيايي عراق، نفت و بازار عراق بررسي مي‌شود و سپس به هزينه عراق جديد براي اسرائيل مانند تقويت جايگاه منطقه‌اي ايران و تشديد فضاي ضداسرائيلي اشاره مي‌شود.

کليدواژه‌ها: عراق پس از صدام، اسرائيل، امريکا، تهديدها، فرصت‌ها.

مقدمه

حمله امريکا به عراق و ساقط شدن رژيم بعثي صدام، تحولات خاورميانه را وارد فضاي جديدي ساخت. سقوط صدام رضايتمندي بعضي از کشورهاي منطقه‌اي و متقابلاً نارضايتي برخي ديگر را به دنبال داشته است. گروه‌هاي تروريستي نيز در محيط جنگ‌زده عراق جاني دوباره گرفتند. طي سال‌هاي اخير، عراق و دولت حاکم بر اين کشور به پارادايمي جديد در روابط ايران با کشورهاي عربي و امريکا مبدل شد. امريکا درصدد بود تا با تسخير عراق، از يک سو آن را به يک دولت دمکراتيک و به اصطلاح الگو براي ديگر دولت‌هاي خاورميانه تبديل نمايد و از سوي ديگر از آن به‌عنوان سندي عيني و جدي براي به عقب راندن مخالفين خود همچون ايران و سوريه، بهره‌گيري کند.

اسرائيل، همواره با رژيم صدام مشکلات عديده‌اي داشت. پس از آنکه دولت مصر به رهبري سادات، قرارداد کمپ‌ديويد را با اسرائيل به امضاء رساند حزب بعث عراق تلاش کرد تا در خلاء فقدان رهبر و دولتي عربي براي رهبري دول مخالف با اسرائيل، که اتفاقاً در سه جنگ اعراب و اسرائيل شرکتي فعال داشت، براي مطرح نمودن خود به‌عنوان رهبر اين مبارزه در جهان عرب، اقدامات زيادي به عمل آورد. اظهارات تند سران حزب بعث عراق مبني بر تهديد و حمله به اسرائيل، به‌عنوان مزاحمي زخم‌خورده، تصور مي‌شد. مجموعه اظهارات و واکنش‌هاي مذکور موجب شد تا اسرائيل در سال 1981 نيروگاه هسته‌اي اوزيراک عراق را هدف قرار داده و در سال 1982 در کنگره صهيونيسم، مقدمات طرح تجزيه عراق طراحي و تدوين شود. در اواخر دهه 1980 انتفاضه اول فلسطيني‌ها آغاز گرديد. صدام تلاش کرد تا با حمايت‌هاي سياسي و مالي از مبارزين فلسطيني خصومت خود را با اسرائيل در عرصه عمل ثابت نمايد. متقابلاً اسرائيلي‌ها و صهيونيست‌ها در تشويق دولت بوش پدر براي حمله به عراق سهيم بودند. اين امر نيز با پاسخ صدام در قالب شليک چندين موشک در سال 1991 به اراضي اشغالي فلسطين همراه شد. به قدرت رسيدن نومحافظه‌کاران در امريکا و ابداع اصطلاحاتي چون محور شرارت و تأکيد بر بکارگيري اهرم زور براي ساقط نمودن مخالفاني چون طالبان در افغانستان و صدام در عراق موجب شد تا لابي‌هاي صهيونيستي اين فرصت تاريخي را غنيمت شمرده و حذف صدام را نشانه گيرند. حمله امريکا به عراق در سال 2003 و سقوط صدام، وضعيت نويني از شطرنج قدرتهاي خاورميانه فراروي رژيم اسرائيل قرار داد که اين امر موجب تحول در جهت‌گيري‌هاي سياسي و استراتژي‌هاي نظامي اين رژيم گرديد.

مطلب پيش‌رو در پاسخ به اين سؤال تنظيم مي‌شود که عراق جديد (پس از صدام)، چه فرصت‌هايي را در اختيار رژيم اسرائيل در عرصه‌هاي سياسي، اقتصادي، امنيتي و... قرار مي‌دهد؟ و اينکه عراق جديد، واجد چه هزينه‌هايي براي اسرائيل است؟

فرصت‌هاي سياسي عراق جديد براي اسرائيل

بحران فلسطين ـ اسرائيل، طي شش دهه اخير مسئله اول کشورهاي خاورميانه بوده است و هر کدام از اين کشورها، به نوعي در قبال مسئله فلسطين موضع‌گيري کرده‌اند. کشورهاي عربي همسايه فلسطين نخستين حلقه مرتبط با اين موضوع به شمار مي‌روند. به بيان ديگر مسئله فلسطين بر اوضاع کشورهاي سوريه، اردن، مصر و لبنان بيشترين تأثيرات را گذارده است. پس از آن، حلقه کشورهاي عربي خاورميانه قرار مي‌گيرد.

عراق يکي از اعضاي اين حلقه به شمار مي‌رود که سران اين کشور به مقتضاي منافع خود، سياست‌گذاري و جهت‌گيري‌هاي مرتبط با موضوع فلسطين را تنظيم و تدوين مي‌کردند. حمله امريکا به عراق و سقوط رژيم صدام، موجب روي کار آمدن دولتي جديد و اتخاذ مواضعي متفاوت در قبال اسرائيل شده است. به بيان ديگر، عراق جديد فرصت‌هاي متعددي را در عرصه سياسي فراروي اسرائيل قرار داده است:

1. سقوط يکي از حاميان انتفاضه: عراق يکي از کشورهاي حامي مبارزة فلسطيني‌ها عليه اشغالگري اسرائيل بوده است. روابط دولت عراق با سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) داراي فراز و نشيب‌هايي بوده است که به دنبال قرارداد کمپ‌ديويد و جنگ ايران و عراق، روابط طرفين تثبيت شد. دولت عراق طي انتفاضه فلسطيني‌ها عليه اسرائيل در عرصه‌هاي گوناگون از فلسطيني‌ها حمايت‌هايي به عمل آورد. به‌عنوان مثال در سال 2000 رژيم صدام اعلام کرد به افرادي که به شدت صدمه ديدند 3 هزار دلار، به افراد کمتر صدمه ديده شده 1000 دلار و به خانواده‌هاي شهدا 10 هزار دلار پرداخت مي‌کند و به ارسال مداوم کمک‌هاي دارويي و غذايي از مرز اردن روي آورد.

از ديگر وجوه حمايت‌هاي صدام از فلسطيني‌ها مي‌توان به اعلام حمايت عراق از فلسطيني‌ها در مجامع بين‌المللي و نشست‌هاي ديپلماتيک مذاکرات و توافقات سياسي با گروه‌هاي فلسطيني، درخواست از کشورهاي عربي براي تحريم اقتصادي و سياسي رژيم اسرائيل، سخنراني‌هاي تند و آتشين عليه اسرائيل و برگزاري راهپيمايي‌هاي متعدد در حمايت از فلسطيني‌ها اشاره کرد.

صدام که از حساسيت‌هاي موجود در جهان اسلام به موضوع فلسطين آگاه بود همواره در سخنراني‌هاي خود پيرامون اوضاع سياسي منطقه، به موضوع فلسطين اشاره و هدف اصلي عراق و رهبري آن را آزادسازي فلسطين از اشغال صهيونيست‌ها عنوان مي‌کرد و در اقدامي نمادين، دستور ساخت بناي يادبود شهداي فلسطيني در بغداد را صادر کرد تا در آن بنا، نام تمام شهداي فلسطيني در آن حک شود. همچنين وي ضمن درخواست از مردم عراق براي برگزاري تظاهرات مستمر عليه جنايات رژيم اسرائيل، اعلام کرد که عراق بيش از 5/6 ميليون داوطلب براي آزادي فلسطين بسيج کرده است و از کشورهاي ‌هم‌مرز فلسطين اشغالي از جمله سوريه و اردن خواست تا مرزهاي خود را بر روي مبارزان ضدصهيونيست بگشايند.

نکته قابل ذکر در رابطه با سياست‌هاي فلسطيني صدام، نگاه ابزار‌گرايانه وي به فلسطين مي‌باشد. به عبارت ديگر نگاه صدام به موضوع فلسطين ابزارگرايانه و تاکتيکي بود. وي با توجه به ويژگي‌هاي شخصيتي (خودبزرگ‌بيني) و اصول حاکم براساسنامه حزب بعث (تلاش براي به دست گرفتن رهبري جهان عرب)، بر آن بود تا با بهره‌گيري از موضوع فلسطين که به‌عنوان يک مشکل لاينحل در جهان عرب باقي مانده بود، موقعيت و جايگاه رهبري خود در جهان عرب را تثبيت کند. به باور صدام موضوع فلسطين، يکي از حساس‌ترين و کليدي‌ترين موضوعات مبتلابه جهان عرب و اسلام بود و تسلط هر کشوري بر گروه‌ها و شخصيت‌هاي نافذ آن و جهت‌دهي به سياست‌هاي آنها مي‌توانست:

الف ـ موجب افزايش اعتبار و پرستيژ بين‌المللي و منطقه‌اي گردد؛

ب ـ در تقويت و افزايش جايگاه منطقه‌اي و بين‌المللي مؤثر واقع شود؛

ج ـ به کشور حامي، نقش «قهرمان»، «منجي» و «رهبري» بخشد؛

د ـ به‌عنوان برگ برنده مهمي در بازي‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي استفاده شود؛

ه‍ ـ از پشتيباني افکار عمومي جهان عرب و اسلام بهره‌مند گردد؛

و ـ در معادلات و فرايندهاي منطقه‌اي همچون روند صلح نقش محوري برعهده گيرد.

به نظر مي‌رسد با توجه به توضيحات فوق فارغ از نوع نگاه و اهداف صدام در حمايت از فلسطيني‌ها، رژيم اسرائيل همواره صدام را يکي از حاميان فلسطيني‌ها و از دشمنان اصلي خود بپندارد و براي حذف اين خصم، برنامه‌ها و اقداماتي را در پيش گيرد. بررسي نظرسنجي‌هاي رسانه‌هاي اسرائيلي از مردم خود مبين اين واقعيت است که آنها، ايران و عراق زمان صدام را بزرگ‌ترين دشمنان خود بيان مي‌کردند.

2. تلاش براي عادي‌سازي روابط: يکي از اهداف از پيش طراحي شده رژيم اسرائيل براي عراق پس از صدام، برقراري روابط سياسي بوده است. معمولاً هر دولتي بيشترين تعاملات را با دولت‌ها و کشورهاي همسايه و منطقه واقع در آن دارد. رژيم اسرائيل نيز در پي چنين وضعيتي است اما فقط با دولت‌هاي اردن و مصر در حال حاضر روابط رسمي سياسي دارد که روابط مذکور نيز همچنان در سطح رسمي و سران اين دولت‌ها محدود مانده است و با وجود گذشت حدود 30‌ سال از قرارداد کمپ‌ديويد (مصر ـ اسرائيل) و سپري شدن بيش از يک دهه از قرارداد صلح وادي عربه (اردن ـ اسرائيل)، همچنان مخالفت‌هاي وسيع و گسترده‌اي در سطح افکار عمومي اردن و مصر با قراردادهاي مذکور وجود دارد. طبيعتاً در چنين شرايطي برقراري روابط سياسي ميان رژيم اسرائيل با دولت جديد عراق يک فرصت بسيار مغتنم محسوب مي‌شود.

حساسيت‌هاي موجود در جامعه عراق در قبال رژيم اسرائيل موجب مي‌شود تا اين رژيم در قبال اهداف و برنامه‌هاي مرتبط با نظام جديد عراق جانب احتياط را برگزيند. در اين راستا اسرائيلي‌ها در دورة دولت موقت عراق به رهبري اياد علاوي اقداماتي را صورت دادند. اين اقدامات که عمدتاً از طريق امريکايي‌ها هماهنگ مي‌شد موجب سفر بعضي از عراقي‌ها به اسرائيل و ملاقات‌هايي ميان آنها شد. حضور مثال الالوسي، يکي از معاونان احمد چلبي در سپتامبر 2003 در کنفرانس ساليانة هرتزليا(ي اسرائيل) با حواشي متعددي همراه بوده است. از يکسو اين سفر با استقبال اسرائيلي‌ها مواجه شد و از سوي ديگر، الالوسي پس از بازگشت به عراق، از سمتش برکنار و از حفاظت‌هاي امنيتي محروم شد. قابل ذکر است که الالوسي چند ماه بعد مورد سوءقصد قرار گرفت که طي آن 2 پسر و يکي از محافظانش کشته شدند. ضمناً حزب کنگره ملي عراق هرگونه رابطه خود با اسرائيلي‌ها را مردود اعلام کرد. طي دوره دولت موقت عراق، وقايع ديگري چون مصافحه هوشيار زيباري و بنيامين بن‌اليعزر وزير امور زيربنايي ملي اسرائيل در حاشيه اجلاس سالانة اقتصادي داووس در بحرالميت اردن اتفاق افتاد.

بررسي مواضع و ديدگاه‌هاي سران دولت عراق طي سال‌هاي اخير مبين اين واقعيت است که آنان برخلاف رژيم‌صدام درصدد بهره‌گيري ابزاري از موضوع فلسطين نيستند. در حاليکه صدام همواره در تبليغات سياسي، خصومت خود را با اسرائيلي‌ها نمايان مي‌ساخت چنين رويه‌اي در رفتار سياسي زمامداران کنوني عراق مشاهده نمي‌شود. به انضمام اينکه درگيري‌ها و مشکلات داخلي فعلي در عراق موجب شده است تا معضل درگيري‌هاي داخلي عراق پيچيده‌تر از بحران فلسطين جلوه داده شود و بدين ترتيب توانايي‌هاي دولت عراق بر حل مشکلات خويش معطوف شده است و در نتيجة شرايط مذکور، سران عراق به‌عنوان عضوي از جهان عرب و اسلام فرصت پرداختن به بحران فلسطين را نخواهند داشت.

به نظر مي‌رسد اسرائيلي‌ها در روند مرحله‌اي خود براي عادي‌سازي روابط با عراق تاکنون موفق شده‌اند دولت متخاصم عراق را به دولتي بي‌تفاوت نسبت به خويش تبديل کنند. آنان درصددند تا پس از فراهم شدن شرايط براي برقراري روابط، نسبت به ايجاد آن اقدام کنند. در اين راستا سازمان صهيونيستي انجمن ضدافترا در اواخر جولاي 2005، از دولت امريکا خواست تا نويسندگان قانون اساسي عراق را به حذف بندهاي اعتراض‌آميز عليه اسرائيل ترغيب کند. براساس بعضي از موارد قانون اساسي عراق، «هر فردي با هر مليتي (جز اسرائيلي) مي‌تواند از مليت عراقي برخوردار شود» و «هر عراقي مي‌تواند بيش از 4 مليت جز مليت اسرائيلي داشته باشد».

3. تقويت ايده اسکان آوارگان فلسطيني در شمال عراق: در مذاکرات صلح ميان اسرائيلي‌ها و فلسطيني‌ها، موضوع بازگشت آوارگان فلسطيني به موطن اوليه خود، همواره مهم‌ترين موضوع استراتژيک براي اسرائيلي‌ها به شمار مي‌رود. زيرا در حال حاضر جمعيت فلسطيني‌ها و يهوديان اراضي فلسطيني 1967 و 1948 تقريباً برابر است که در صورت بازگشت حدود 5 ميليون آواره فلسطيني از اردن، لبنان، مصر، سوريه و ديگر کشورها، عملاً يهوديان به يک اقليت بزرگ تبديل مي‌شوند. به همين دليل آنان همواره به موضوع جمعيتي از نگاه امنيتي مي‌نگرند. اين امر موجب مي‌شود تا اسرائيلي‌ها حتي در قبال بيت‌المقدس و عقب‌نشيني از اراضي 1967 نيز قايل به اعطاي امتيازاتي باشند اما مخالفت با بازگشت آوارگان فلسطيني همواره يک خط قرمز اصلي براي همه احزاب و جناح‌هاي آن محسوب شود.

اصرار فلسطيني‌ها بر بازگشت آوارگان موجب شده است تا راه‌حل‌هاي متعددي همچون اخذ غرامت و اسکان در کشورهاي مقيم در آن تا انتقال به برخي کشورها همچون عراق مطرح شود. در حال حاضر اردن با پذيرش بيش از 2 ميليون فلسطيني عملاً به يک کشور اردني ـ فلسطيني تبديل شده است، اما از عراق به‌عنوان کشوري که بيشترين ظرفيت را براي پذيرش اين آوارگان داراست ياد مي‌شود. دلايل متعددي براي اين ادعا ارائه شده است که به اختصار عبارتند از:

الف ـ وجود آوارگان فلسطيني که گرايشات مذهبي سني دارند، نفوذ شيعيان طرفدار ايران در عراق را محدود مي‌کند و موجب ايجاد نوعي حالت توازن در منطقه مي‌شود. به طوري که شيخ محمد مهدي شمس‌الدين، رئيس شوراي عالي اسلامي در لبنان مي‌گويد: پابلوپوآنتي، نمايندة سابق واتيکان در لبنان در سال 1998 به وي اطلاع داده بود که برخي بخش‌هاي واتيکان اطلاعاتي را در دست دارند که بيانگر وجود يک طرح براي انتقال ميليون‌ها آوارة فلسطيني منتشر در جهان به عراق است و تلاش‌هاي مستمري براي تأمين مالي اين طرح پس از آماده کردن فضاي سياسي مناسب در حال انجام است.

ب ـ مساحت عراق بسيار زياد است به طوري که مي‌تواند حجم زيادي از آوارگان فلسطيني را در خود جاي دهد.

ج ـ دور بودن عراق از فلسطين و کم شدن احتمال درگيري و تنش

د ـ برخورداري عراق از سرمايه‌هاي بزرگ.

گفتني است با وجود شرايط نسبتاً مساعد در عراق براي انتقال آوارگان فلسطيني، به نظر مي‌رسد اين موضوع براي اجرايي شدن با مشکلات بسيار زيادي همراه باشد. قدر مسلم اينکه، موضوع اسکان آوارگان فلسطيني در شمال عراق پروژه‌اي اسرائيلي است که براي انحراف افکار عمومي جهان اسلام از موضوع مذکور، مطرح مي‌شود. زيرا، آوارگان فلسطيني، هم‌چنان بر حق خويش مبني بر بازگشت به موطن اوليه خود اصرار دارند و حضور خود در کشورهاي مقيم فعلي را موقتي عنوان مي‌کنند. در سوي مقابل نيز، بعيد است جامعه عراق به دليل وجود گروه‌ها و فرقه‌هاي نژادي و مذهبي متعدد، به آساني پذيراي جمعيت ميليوني آوارگان فلسطيني باشد.

فرصت‌هاي نظامي ـ استراتژيک عراق جديد براي اسرائيل

رژيم اسرائيل پس از حدود شش دهه از اعلام موجوديت در سال 1948، همچنان به لحاظ امنيتي خود را در مخاطره مي‌بيند. هر چند که پس از قرارداد کمپ‌ديويد اين رژيم از وقوع جنگي جديد از جانب کشورهاي عربي آسوده خاطر گشت اما به نظر مي‌رسد تهديد گروه‌هاي مبارزي چون حماس، جهاد اسلامي و حزب‌الله لبنان (در حلقه داخلي و نزديک) و سپس خطر موشک‌هاي دوربرد از جانب عراق و ايران (در حلقه خارجي)، جايگزين شد.

حمله امريکا به عراق و سقوط صدام طبيعتاً حاوي فرصت‌هايي براي اسرائيل در عرصه نظامي ـ استراتژيک مي‌باشد. اين فرصت‌ها به اختصار عبارتند از:

1. آسودگي خاطر از تهديدهاي نظامي عراق و عطف توجه به سوريه و حزب‌الله لبنان: عراق زمان صدام براي رژيم اسرائيل همواره يک معضل و مزاحم به شمار مي‌رفت. عراق تنها کشوري بود که به خود جرأت داد در سال 1991، 39 موشک اسکاد روانه تل‌آويو کند. ايهود باراک، وزير دفاع فعلي و نخست‌وزير اسبق اسرائيل، در پي سقوط بغداد گفته بود: «اين مسئله (سقوط بغداد) براي من به‌عنوان يک اسرائيلي بسيار حائز اهميت بود زيرا عراق سنگ بناي جبهه مخالف با اسرائيل به شمار مي‌رفت و از هيچ درگيري ابايي نداشت».همچنين يوزي لانداو يکي از وزراي سابق اسرائيلي، چندي قبل از حمله امريکا به عراق با اعلام اينکه «ما دوست داريم رژيم عراق توجيهات لازم را به دولت بوش براي انجام طرح‌هايش در قبال عراق بدهد» افزود: «سقوط رژيم صدام مهم‌ترين دستاورد استراتژيکي اسرائيل در دهه‌هاي اخير خواهد بود».

در شرايط کنوني و با حضور امريکا در عراق، رژيم اسرائيل بر گروه‌هاي مبارز فلسطيني، حزب‌الله لبنان، سوريه و ايران متمرکز شده است. اين رژيم اخيراً چندين مانور در منطقه جولان و شمال فلسطين اشغالي به انجام رساند. اسرائيلي‌ها در پاسخ به عمليات حزب‌الله لبنان در اسارت چند سربازش، جنگ 33 روزه را به راه انداختند. طي سال‌هاي اخير چندين بار هواپيماهاي اسرائيلي به آسمان سوريه وارد شده و اخيراً به بهانة نابودي محل تأسيسات هسته‌اي در حال ساخت در شمال سوريه، آن را بمباران نموده است. موضوع حمله احتمالي اسرائيل به سوريه از زمان پايان جنگ 33 روزه تاکنون همواره يکي از مهم‌ترين موضوعات جنگ رواني در مطبوعات و رسانه‌هاي اسرائيلي به شمار مي‌رود. به نظر مي‌رسد سقوط صدام در سياست‌هاي منطقه‌اي رژيم اسرائيل در عرصه‌هاي امنيتي و سياسي بي‌تأثير نبوده است.

2. احتمال استفاده از فضاي عراق براي حمله به ايران: سران اسرائيلي طي سال‌هاي اخير از طرح موضوعات متعدد عليه ايران به سمت تمرکز بر موضوع هسته‌اي حرکت کردند. به نظر مي‌رسد اين روند از يکسو ناشي از پيشرفت‌هاي ايران در عرصه تکنولوژي هسته‌اي مي‌باشد و از سوي ديگر ثبات و استواري نظام اسلامي ايران به موازات استمرار حمايت از مواضع مقاومت عليه اسرائيل و در غياب رژيم صدام مي‌باشد. در شرايط کنوني، مقامات اسرائيلي و صهيونيستي و رسانه‌هاي وابسته به آنان موضوع حمله به مراکز هسته‌اي ايران را به طور روزافزوني دامن مي‌زنند. در اين راستا طرح‌ها و گزينه‌هاي متعددي براي انجام عمليات مطرح شده است. نحوه حمله به مراکز هسته‌اي ايران (موشکي، هوايي، چريکي، خرابکاري و...)، مبدأ حمله به ايران (خليج‌فارس، يکي از کشورهاي همسايه و...)، پيامدهاي نظامي، سياسي و اقتصادي حملات احتمالي مذکور از جمله محورهاي مورد تحليل در رسانه‌هاي صهيونيستي بوده است. ضمن اينکه يکي از دلايل تجاوز هوايي جنگنده‌هاي اسرائيلي به سوريه، انجام تمرين براي حمله به مراکز هسته‌اي ايران عنوان شده است. هر چند که اخبار فوق (موضوع حمله به مراکز هسته‌اي ايران) نوعي جنگ رواني است اما با توجه به مسبوق به سابقه بودن طرح‌هاي اين چنيني از سوي اسرائيلي‌ها (همانند حمله جنگنده‌هاي اسرائيلي به مرکز هسته‌اي اوزيراک عراق در سال 1981)، طبيعتاً آمادگي و هوشياري لازم، ضروري است. با توجه به شرايط سياسي موجود در کشورهاي همجوار ايران و موقعيت جغرافيايي اسرائيلي‌ها، به نظر مي‌رسد حضور امريکا در عراق، به معناي افزايش احتمال استفادة رژيم اسرائيل از فضاي اين کشور همسايه براي انجام هرگونه عمليات ايذائي مي‌باشد. از آنجايي که رژيم اسرائيل با دولت ترکيه در زمينه امنيتي توافقات گسترده‌اي دارد و حتي فضاي ترکيه براي انجام پروازهاي تمريني و آموزشي در اختيار اين رژيم قرار دارد و با در نظر گرفتن مرزهاي مشترک طولاني ايران و عراق به موازات همسايگي عراق و ترکيه، عراق جديد براي رژيم اسرائيل براي مقابله با ايران بسيار مهم و استراتژيک به نظر مي‌رسد.

روزنامه اسرائيلي هاآرتص در فوريه 2007، به نقل از روزنامة ديلي تلگراف نوشت: «ظاهراً اسرائيل به منظور حملة احتمالي اورشليم به تأسيسات هسته‌اي ايران، خواستار اجازة امريکا براي استفاده از حريم هوايي عراق شده است. يک مقام ارشد دفاعي اسرائيل عنوان کرد مذاکراتي براي تعقيب يک کريدور هوايي بر فراز عراق از سوي امريکا، در حال جريان است. در صورتي که اسرائيل بخواهد تأسيسات هسته‌اي ايران را هدف قرار دهد، جنگنده‌هاي اسرائيلي بايد براي رسيدن به اهداف موردنظر، از عراق عبور کنند. اين مقام ارشد دفاعي اسرائيل در مصاحبه با ديلي تلگراف گفت اسرائيل براي هر پيشامدي برنامه‌ريزي مي‌کند. تنها راه انجام اين حمله، پرواز در مسير هوايي تحت کنترل امريکاست. اگر ما براي اين مسئله برنامه‌ريزي نکنيم ممکن است جنگنده‌هاي اسرائيلي و امريکايي با يکديگر درگير شوند».

3. ايجاد پايگاهي امنيتي در شمال عراق و در کنار سوريه و ايران: اجتناب اسرائيل از مخاطرات دول معارض با خود در منطقه، متکي بر تأمين پايگاه، نيروي سياسي ـ امنيتي و استقرار آن در يک منطقه استراتژيک مي‌باشد. از اين جهت دولت کردستان با هسته مرکزي در شمال عراق و آنگاه امتداد آن به سوي مناطق کردنشين در سوريه و ايران و ادامه تا مرزهاي ترکيه، پايگاه و متحدي مناسب براي اسرائيل خواهد بود. کردها با انديشه ايجاد دولت مستقل و بهره‌برداري از پاره‌اي پيوندهاي ديني و تاريخي با اسرائيل مي‌توانند ضمن آنکه چشم و گوش اسرائيل در منطقه باشند به مثابه خاري در چشم نظام‌هاي منطقه‌اي معارض با اسرائيل نيز ايفاي نقش نمايند. هم مرز بودن مناطق کردنشين با ايران و سوريه ـ دو کشور پيشرو در مبارزه با رژيم‌صهيونيستي ـ اين موقعيت استراتژيک را برجسته‌تر مي‌سازد. دولت مستقل کردستان همسو با اسرائيل نه تنها ابزاري در دست اسرائيل براي ايجاد موازنه با ايران و سوريه خواهد بود بلکه از اين طريق اسرائيل نيز مي‌تواند نقش مؤثري در دولت مرکزي بغداد داشته باشد. اگر چنانچه دولتي شيعي در جنوب عراق شکل بگيرد که مسلماً با سياست‌هاي دولت شيعي ايران همسونگري‌هايي خواهد داشت، ابزار موازنه اسرائيل با دولت جديد همان نيروهاي سياسي آموزش ديده کٌرد خواهند بود.

تأمين نيروهاي امنيتي جاسوسي آموزش ديده و تأسيس و استقرار پايگاه‌هاي جاسوسي براي دست‌اندازي به حريم امنيتي ايران و سوريه، از استراتژي‌هاي عمده امنيتي اسرائيل است. در اين خصوص بسياري از نخبگان نظامي اسرائيل در پوشش بازرگان و کارگزاران شرکت‌هاي خصوصي اسرائيل به تعليم و آموزش نيروهاي کرد مشغول‌اند. فعاليت‌هاي شرکت‌هايي از جمله موتورلا و شرکت مخابراتي مگال‌کام در همين پوشش صورت مي‌گيرد. تأسيس فرودگاه بين‌المللي شهر اربيل که از اهداف مهم کردها در زمينه کسب استقلال است. و همچنين راه‌اندازي سيستم هشداردهنده، جاسوسي و اطلاعاتي در مرز مشترک ايران و آذربايجان در آسياي ميانه و تکميل آن با راه‌اندازي سيستم جاسوسي افق 4 در مرز ايران و کردستان مکمل فعاليت‌هاي امنيتي ـ جاسوسي اسرائيل در منطقه است.

فرصت‌هاي اقتصادي عراق جديد براي اسرائيل

عراق يکي از نفت‌خيزترين کشورهاي خاورميانه و به لحاظ جمعيتي نيز پس از مصر، پرجمعيت‌ترين کشور عربي منطقه است. همچنين رودهاي دجله و فرات، جلگه‌هاي وسيعي را در اين سرزمين پديدار نموده است. به بيان ديگر نفت، آب و بازار، سه عامل اقتصادي جذاب براي رژيم اسرائيل به شمار مي‌رود. سقوط صدام و هموار شدن مسير نفوذ و حضور يهوديان در عراق، تأمين‌کننده اهداف اقتصادي از پيش‌برنامه‌ريزي شده آنان مي‌باشد.

1. نفت عراق: تأمين نفت به‌عنوان موتور محرکه رشد صنعتي و اقتصادي همواره از دغدغه‌هاي اسرائيل بوده است. روابط اسرائيل با کشورهاي نفت‌خيز که عمدتاً دولت‌هاي عرب و مسلمان بودند به روشني اين نکته را به ذهن متبادر مي‌سازد که تأمين نفت براي اسرائيل چندان ساده نبوده است. روابط خصمانه دول نفت‌خيز با اسرائيل، اين رژيم را مجبور نموده است تا براي تأمين نفت موردنياز خود به راه‌هاي ديگري متوسل شود از جمله: تأمين نفت از دولت غيرعرب (نظير شوروي) و دستيازي به مناطق نفتي مصر که با مرزهاي جنوبي اسرائيل هم مرز است. در سال 1967 و در پي تهاجم اسرائيل به مصر، تحريم فروش نفت به اسرائيل از جانب شوروي باعث شد تا نفت ايران تنها جايگزين نفت شوروي براي اسرائيل به شمار آيد. روابط صميمانه شاه ايران و اسرائيل ـ با توجه به اينکه هر دو در بلوک غرب قرار داشتند ـ دغدغه تأمين نفت از سوي ايران را رفع کرده بود. حتي زمانيکه اسرائيل ميدان نفتي ابوروديس در صحراي سينا را به مصري‌ها تسليم کرد، ايران متعهد شد که تمامي نيازهاي نفتي آينده اسرائيل را برآورده سازد. اين تضمين از بخش‌هاي مخفي قرارداد جداسازي نيروها در صحراي سينا بود که در مذاکرات اسرائيل و هنري کيسينجر، وزير امور خارجه وقت امريکا منعقد شد.

اما انقلاب اسلامي ايران اين شرايط را دگرگون ساخت و اسرائيل به ناچار درصدد يافتن جايگزين‌هاي مناسب ديگري براي اين نياز استراتژيک خود برآمد. پس از جنگ امريکا عليه عراق و سرنگوني رژيم بعث، منابع بکر نفتي عراق نيز از آن امريکا و متحدان وي شد. ذخائر نفتي عراق به‌عنوان نخستين ذخائر نفتي خاورميانه مي‌تواند تا 130 سال دوام بياورد.

با توجه به اين که بخش عمده‌اي از ذخاير نفتي عراق در مناطق شمالي و مخصوصاً کرکوک واقع شده است. لذا در صورت تشکيل کردستان، اسرائيل علاوه بر آسودگي خاطر از تأمين نفت موردنياز خود از جانب دولت احتمالي مذکور، درصدد خواهد بود تا پروژه‌هاي نفتي ناتمام خود را با ايجاد خطوط انتقال نفت از طريق شمال عراق به پالايشگاه حيفا به اجرا درآورد. روزنامه اسرائيلي هاآرتص چندي پيش اعلام کرد که واشنگتن از تل‌آويو خواسته تا امکان انتقال نفت از عراق به پالايشگاهي در حيفا را بررسي کند.

2. بازار عراق: کشور عراق با دارا بودن حدود 25 ميليون نفر جمعيت، يکي از پرجمعيت‌ترين کشورهاي عرب منطقه است. هر چند که در اوضاع کنوني، به دليل عدم وجود روابط سياسي ميان رژيم اسرائيل و دولت عراق و نابساماني شديد امنيتي، امکان سرمايه‌گذاري گسترده و بهره‌گيري بهينه از بازار عراق وجود ندارد اما به نظر مي‌رسد اسرائيلي‌ها، با حمايت امريکايي‌ها از فوايد مشارکت در بازسازي عراق بي‌بهره نيستند.

طرح‌هاي اسرائيل براي مشارکت در بازسازي عراق بر سه رکن اساسي استوار است:

الف ـ تکيه بر نقش امريکا در هموار کردن دستيابي به يک سهم عمده از پروژه‌هاي بازسازي، به طوريکه شرکت‌هاي اسرائيلي بر ديگر کشورهاي منطقه اولويت داده شوند. اين اولويت با توجه به دو عامل اساسي است. يکي مهارت و تخصص شرکت‌هاي اسرائيلي در شناخت بازارهاي منطقه عربي و سطح نيازهاي آنها و عامل دوم تخصص و دسترسي به تکنولوژي برتر که شرکت‌هاي اسرائيلي از آن برخوردارند اما شرکت‌هاي عربي داراي چنين ويژگي نيستند.

ب ـ اطلاع پيدا کردن از همه جزييات اوضاع و شرايط عراق، براي آگاهي يافتن از فرصت‌ها و امکانات مشارکت بالفعل در طرح‌هاي عمراني.

ج ـ ورود در مناقصات پروژه‌هاي بازسازي عراق و رقابت با شرکت‌هاي امريکايي. در اين رستا روزنامه يديعوت آحرونوت در تاريخ 28/5/2003، اعلام کرد وزارت دفاع امريکا (پنتاگون) به مشارکت شرکت‌هاي اسرائيلي در پروژه‌هاي بازسازي در عراق هيچ اعتراضي نکرده است و در اجراي اقدامات لازم براي بازسازي عراق هيچ مانعي وجود ندارد. همچنين اين روزنامه به اين نکته اشاره کرد که پنتاگون به حضور شرکت‌هاي مصري و اردني در مناقصات، سفارش کرده است، چرا که اين امر باعث ادغام بيشتر اسرائيل در اين دو کشور از نظر سياسي خواهد شد.

پيچيدگي شرايط امروز عراق موجب شده است تا اسرائيلي‌ها شيوه‌هاي متعدد و متفاوتي را براي تحصيل منافع اقتصادي خويش در نظر گيرند. در عين حال، نگاهي به حجم حضور شرکت‌هاي اسرائيلي مبين ادعاي حضور گسترده آنان در عراق مي‌باشد. به گزارش روزنامه الحيات لندن، ده ماه پس از آنکه بنيامين نتانياهو، وزير دارايي وقت اسرائيل، با صدور بيانيه معروف خود شرکت‌هاي يهودي را به تلاش در جهت به دستگيري بازار عراق ترغيب کرد، مي‌توان گفت که اسرائيلي‌ها به مدد تسهيلات امريکايي‌ها و بي‌توجهي عراقي‌ها به حضور مؤسسات اسرائيلي در طرح‌هاي بازسازي عراق، به اين هدف دست يافته‌اند؛ به طوريکه در آن زمان تعداد شرکت‌هاي اسرائيلي فعال در عراق به بيش از 100 مورد رسيده و مبادلات تجاري کالاهاي اسرائيلي از طريق اردن افزايش چشمگيري يافت. به‌عنوان مثال، معاريف، فهرستي از شرکت‌هاي اسرائيلي فعال در عراق را اين‌گونه فاش ساخته است:

ـ شرکت اتوبوسراني دان، اتوبوس‌هاي کهنه را به عراق وارد مي‌کند.

ـ شرکت رابين تکس، جليقه‌هاي ضدگلوله به عراق وارد مي‌کند.

ـ شرکت شيريونيت هوسم، در زمينه واردات درهاي امنيتي فعاليت دارد.

ـ شرکت اتز کارميل، در زمينه واردات و ديگر محصولات چوبي براي ايستگاه‌هاي مرزي فعال است.

ـ شرکت تامبور، در زمينه واردات رنگ فعال است.

ـ شرکت تمپو، در زمينه واردات آبجو و ديگر نوشيدني‌ها فعال است.

ـ شرکت تامي44، در زمينه تصفيه آب فعال است.

ـ شرکت تريليدور، در زمينه تهيه دکه‌هاي سيار فعال است.

ـ شرکت تانور گاز، در زمينه تهيه وسايل آشپزخانه فعال است.

ـ شرکت ايريديوم اسرائيل، در زمينه تجهيزات ارتباطي ماهواره‌اي تلفن همراه فعال است.

ـ شرکت ساکال، در زمينه تجهيزات الکترونيک فعال است.

ـ شرکت نعان دان، در زمينه تجهيزات آبياري فعال است.

ـ شرکت سونول در زمينه سوخت فعال است.

هزينه‌هاي عراق جديد براي اسرائيل

با وجود فرصت‌هاي متعددي که براي رژيم اسرائيل در فضاي جديد عراق قابل تصور است. در عين حال مي‌توان به هزينه‌هايي نيز اشاره کرد که عراق پس از صدام براي اسرائيلي‌ها در پي داشته است.

1. تقويت ايران: هر چند که عراق و ايران دو دشمن براي اسرائيل محسوب مي‌شدند و در پي سقوط صدام، نقش خصمانه دولت عراق تغيير يافت، اما نبايد از اين موضوع غافل شد که اسرائيلي‌ها خواستار دولتي جايگزين و همنوا با خود در عراق بودند. روي کار آمدن دولتي شيعي در عراق و وجود روابط حسنه ميان دول ايران و عراق، موجب شده است تا انتظار پيشين اسرائيلي‌ها از عراق جديد، باطل شود. همچنين به زعم اسرائيلي‌ها، برخورداري ايران از منابع عظيم انساني و مادي به موازات وجود پايگاه مردمي گسترده در حمايت از دولت و نظام ايران موجب مي‌شود تا در غياب رژيم صدام که همواره توازن بخش قدرت ايران نيز محسوب مي‌شد، ايران به دشمني قدرتمند مبدل شود؛ زيرا رژيم صدام با به راه انداختن جنگ تحميلي 8 ساله عليه ايران نه تنها بخش عمده‌اي از سرمايه مادي و معنوي جهان اسلام را در جدال مذکور نابود ساخت بلکه فرصت بسيار مغتنمي براي توسعه اقتصادي و سياسي رژيم اسرائيل فراهم ساخته بود.

اسرائيلي‌ها معتقدند که در شرايط فعلي به دليل عدم وجود عاملي مؤثر در سطح منطقه خاورميانه براي انحراف افکار عمومي مسلمانان از بحران فلسطين (همچون جنگ ايران و عراق)، سياست‌ها، توانايي‌ها و جهت‌گيري‌هاي دول منطقه مجدداً بر تحرکات رژيم اسرائيل معطوف شده و اين رژيم را براي اتخاذ هرگونه سياستي عليه فلسطيني‌ها، محدود مي‌سازد. اصرار کشورهاي عربي همچون عربستان بر لزوم تأثير بخشي کنفرانس آناپوليس نسبت به آينده فلسطيني‌ها به‌عنوان شرط همکاري و همراهي کشورهاي عربي، از جملة نتايج وضعيت کنوني در خاورميانه مي‌باشد.

به نظر مي‌رسد رژيم اسرائيل تلاش مي‌کند تا مسائل هسته‌اي ايران را در قالب تهديدي منطقه‌اي به تصوير کشانده و در سايه آن، همگرايي کشورهاي عربي با ايران را به سمت واگرايي سوق دهد اما اين سياست قطعاً همچون خصومت صدام با ايران که جهان عرب را در مخالفت عليه دولت ايران تهييج کرده بود، کارآيي لازم را ندارد. در نتيجه به نظر مي‌رسد سقوط صدام از آن حيث که تقويت دولت ايران را به دنبال دارد به هزينه‌اي سنگين براي اسرائيلي‌ها مبدل شده است.

2. دخيل دانسته شدن صهيونيست‌ها در سقوط رژيم صدام: براساس اخبار و تحليل‌هاي موجود در رسانه‌هاي منطقه‌اي، اين باور به طور قوي وجود دارد که رژيم اسرائيل بيشترين منافع را در عرصه‌هاي مختلف، در پي سقوط رژيم صدام، بدست آورده است. در اين تحليل‌ها به فرصت‌هاي سياسي، اقتصادي، امنيتي و رواني ناشي از سقوط صدام براي اسرائيلي‌ها اشاره مي‌شود. اين ايده که جنگ امريکا عليه عراق، جنگي براي اسرائيل بود حتي در امريکا نيز طرفداراني دارد.

ارنست هالينگر، سناتور امريکايي در مي2004، اعتراف کرد که امريکا به عراق حمله کرد تا از اسرائيل محافظت کند. همچنين جيم موران يکي از نمايندگان عضو کنگره امريکا، با اعلام اينکه «آيپک (کميته امور عمومي امريکا و يهوديان) امريکا را به جنگ عراق کشاند». انتقادات نمايندگان يهودي کنگره را به دنبال خود داشت.

در عراق و کشورهاي اسلامي نيز ايده فوق به طور بسيار پررنگ وجود دارد و به همين دليل در شعارها و تجمعات ضدامريکايي، اسرائيلي‌ها نيز شريک جرم محسوب مي‌شوند.

در اين شرايط اسرائيلي‌ها با اعلام اينکه «شارون از بوش خواسته بود به ايران حمله کند نه عراق»، درصددند تا از يکسو خود را در تصميم‌سازي جنگ عراق بدون تأثير معرفي کنند و از سوي ديگر تلاش مي‌کنند تا امريکايي‌ها را به جنگ عليه دولت ايران وادار بنمايند. «لارنس‌ويلکرسون» يکي از مقامات ارشد سابق وزارت دفاع امريکا در اين راستا اعلام کرد: «اسرائيلي‌ها به ما گفتند دشمن اصلي، ايران است، نه عراق. و پيام اسرائيل اين بوده که اگر شما درصدد تغيير توازن قوا در منطقه هستيد اين توازن را عليه بزرگ‌ترين دشمن، يعني ايران انجام دهيد».

نتيجه‌گيري

در بخش نتيجه‌گيري چندين نکته قابل اشاره هستند که عبارتند از:

1. تغيير و تحول در نظام بين‌الملل و نظام منطقه‌اي خاورميانه، همواره بر بحران فلسطين اثرگذار بوده است. دو واقعة سقوط نظام کمونيستي شوروي و ساقط شدن رژيم بعث عراق، تأثيرات عمده‌اي بر اين بحران داشته‌اند. سقوط نظام کمونيستي و تبديل نظام دو قطبي به يک نظام تک ـ چند قطبي، شرايط را براي افزايش اعمال نفوذ امريکا فراهم نموده و در نتيجه، کنفرانس مادريد و سپس روند صلح شکل گرفت.

2. دولت امريکا، به‌رغم اينکه خود را داور منصفي براي حکميت در بحران فلسطين قلمداد مي‌کند اما واقعيات و شواهد تاريخي، خلاف اين امر را ثابت مي‌کند. نگاهي به طرح خاورميانه بزرگ امريکا و جايگاه رژيم اسرائيل در آن مبين مدعاي فوق مي‌باشد. دولت بوش درصدد بود تا با پياده کردن طرح مذکور رژيم اسرائيل را به‌عنوان الگوي دول منطقه معرفي کرده و از پي آن استحکام حاکميت اين رژيم را تضمين نمايد. مخالفت بسياري از کشورهاي عربي و اسلامي با اشغالگري‌هاي اسرائيل موجب شده تا اين رژيم خود را همچنان در محاصرة کشورهاي اسلامي مشاهده کند. هر چند که واکنش منفي کشورهاي خاورميانه به طرح خاورميانه بزرگ امريکا و روي کار آمدن دولت‌هايي مردمي و مخالف با مشي امريکا در عراق (دولت شيعي) و فلسطين (دولت وابسته به حماس)، سبب تضعيف اين طرح شده است، اما به نظر مي‌رسد امريکايي‌ها با تقويت همه‌جانبه اسرائيل و تضمين موجوديت آن، همچنان درصدد خلق الگوي اسرائيلي براي کشورهاي منطقه هستند.

3. جامعه مسلمان عراق و احزاب اسلام‌گرا، به شدت با عادي‌سازي روابط ميان دولت عراق و رژيم اسرائيل مخالفت مي‌کنند و به همين دليل اکنون پس از نزديک به 5 سال از سقوط صدام، فعاليت‌هاي اسرائيلي‌ها در عراق به صورت پنهاني و مخفيانه انجام مي‌گيرد. حساسيت مردمي در احزاب نيز تسري يافته است و در حال حاضر هيچکدام از احزاب سياسي عراق به بحث ارتباط با اسرائيل علاقمند نيستند. قابل ذکر است که دولت عراق نيز در اين رابطه مشي همسو با مردم را اتخاذ کرده است و با وجود دعوت امريکا از دولت عراق براي شرکت در کنفرانس آناپوليس (27 نوامبر 2007)، اين دعوت را رد کرده است. کنفرانس مذکور با هدف تلاش براي حل و فصل مشکلات ميان طرفين اسرائيلي و فلسطيني با حضور وزراي خارجه حدود 50 کشور برگزار شد.

دولت عراق در پي هشدار جريان صدر براي عدم حضور در اين کنفرانس، به دليل وجود مشکلات داخلي، راهکار عدم شرکت در اين کنفرانس را برگزيد. قابل ذکر است که دولت امريکا نيز به حساسيت‌هاي مردم و احزاب عراقي نسبت به رژيم اسرائيل آگاه و واقف است.

4. رژيم اسرائيل از سقوط صدام شادمان است و تلاش مي‌کند از اين واقعه به‌عنوان يک فرصت استثنايي در راستاي پيشبرد منافع ملي خويش بهره گيرد. اما به نظر مي‌رسد نگاه ابزارگرايانه صدام به موضوع فلسطين و تلاش وي بر تشديد خصومت با ايراني‌ها که هواخواهي عمده کشورهاي عربي را به دنبال خود داشت و همچنين حمله به کويت که تشتت را در جهان عرب در پي داشت موجب مي‌شد تا موضوع فلسطين از شکل واقعي خود منحرف شود. اما خاورميانة بدون صدام، به نوعي سبب معطوف شدن توانايي‌ها و سياست‌هاي جهان اسلام به صورت يکپارچه به مسئله فلسطين مي‌شود. اين نتيجه، رژيم اسرائيل را بر آن مي‌دارد تا به پروژه دشمن‌سازي متوسل شود که از يک طرف مسئله پرونده هسته‌اي ايران را مستمسک سياست مذکور قرار مي‌دهد و از سوي ديگر با تقسيم‌بندي کشورهاي منطقه به تندروها (ايران، سوريه، گروه‌هاي حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامي)، و ميانه‌روها (مصر، اردن، عربستان و ديگر کشورهاي عرب منطقه)، سعي در بازگرداندن محورهايي اختلاف‌انگيز دارد. در اين شرايط به نظر مي‌رسد بازتعريف کشورهاي منطقه‌اي از شرايط موجود و منافع خود با تمرکز بر مقابله عليه اسرائيل، راهبرد معين و هدفمندي در قبال بحران فلسطين خواهد بود.

منبع: پژوهشنامه عراق پس از صدام و بازیگران منطقه‌ای، خرداد ١٣٨٧