کانونهای بحران در آسیا (شماره 26) |
21 آذر 1389 |
||||
چکیده محیط استراتژیک آسیا در دهههای اخیر تحولات پراهمیتی به خود دیده است. در این دوران با ظهور دولتهای توسعهگرا در بسیاری از کشورهای منطقه، رشد و توسعه اقتصادی سریع و کم نظیری شکل گرفته است که همچنان ادامه دارد. متأثر از این روند، نقش و جایگاه کشورهای آسیایی و بالتبع اهمیت این منطقه در سیاست بینالملل بیش از پیش ارتقاء یافت. متأثر از تحولات آسیا، در فضای فکری روابط بینالملل نیز بحثهای بسیاری پیرامون ابعاد این تحولات، تأثیر آن بر سایر مناطق و به طور کلی سیاست بینالملل در گرفت. این بحثها و مناظرات به ادبیات حجیمی پیرامون تحولات آسیا شکل داده است. یکی از ویژگیهای مهم این ادبیات یک سویه بودن آن است؛ بدان معنا که عمدتاً معطوف به بررسی و کالبد شکافی تحولات توسعهای در آسیا بوده و کمتر به تهدیدات موجود و مزمن در این منطقه و به بیان بهتر، نیمه تاریک این تحولات پرداخته است. این پژوهش تلاش دارد تا نیمه دیگر تحولات آسیایی یعنی نیمه تاریک روندهای این منطقه را مورد بررسی قرار دهد. آسیا آکنده از بحرانهای حاد و مزمن است که گرچه روند کلان توسعه موقتاً امکان بروز و ظهور را از بسیاری از آنها گرفته است، اما این بحرانها همچون آتش زیر خاکستر همیشه امکان بروز و ظهور تأثیرگذاری تخریبی بر روند توسعه این منطقه را دارند. افزون بر این، چند کانون بحران در آسیا وجود دارد که به رغم تحولات توسعهای عظیم در این منطقه همچنان فعالاند و بر روندهای اقتصادی و امنیتی این منطقه تأثیرات مهمی بر جای میگذارند. در این پژوهش مهمترین این بحرانها مورد واکاوی قرار گرفتهاند. افغانستان بیشک مهمترین کانون بحران در آسیا و جهان است. این کانون که با جنوب و مرکز آسیا و نیز چین قرابت جغرافیایی دارد و کشورهای مختلف این منطقه به ویژه پاکستان، هند، ایران، چین و حتی ژاپن را به درجاتی با خود درگیر کرده است، تأثیرات مهمی بر روند تحولات در آسیا، به ویژه در زیر سیستمهای جنوب و مرکز این قاره میگذارد از همین روست که در مقاله «ایران و تهدیدات ناشی از بیثباتی در افغانستان و پاکستان»، به بررسی تهدیداتی که از جانب این دو کشور بحرانزده متوجه منافع ملی جمهوری اسلامی است، پرداخته شده است. نویسنده در همین راستا، پس از برشماری این تهدیدات و توضیح در مورد عدم وجود چشمانداز روشنی برای آینده ثبات و امنیت در این کشور، خطرات امنیتی برای منافع ملی ایران را در حال گسترش میداند. در انتها، نویسنده پیشنهاداتی را برای مدیریت بحران پیش رو ارائه مینماید. در مقاله افغانستان؛ تقابل استراتژیها، تلاش شده است تا استراتژی ایالات متحده به عنوان مهمترین بازیگر درگیر در این صحنه مورد واکاوی انتقادی قرار گیرد و تأثیرات آن بر روند تحول این بحران و نیز موقعیت سایر بازیگران درگیر مورد سنجش واقع شود. نویسنده استدلال میکند که استراتژی جدید آمریکا در افغانستان دارای ابهامات فراوانی، به ویژه در حوزه عملیاتی است و اگر تحقق یابد، تأثیرات منفی جدی بر این بحران و نیز موقعیت پاکستان به عنوان مهمترین بازیگر منطقهای درگیر در این بحران خواهد گذاشت. اما پاکستان که نقش تعیین کنندهای در بحران افغانستان دارد، خود در سالیان اخیر به یکی از کانونهای بحران در آسیا تبدیل شده است. در مقاله «دولت شکست خورده: پاکستان آشفته» نویسنده با رویکردی تاریخی – تحلیلی روند زوال اقتدار نهاد دولت در پاکستان و به تبع آن بحرانی شدن شرایط این کشور را مورد بررسی قرار داده است. نویسنده ریشههای بحران زدگی پاکستان را از مقطع استقلال و موجودیت یافتن این کشور مورد واکاوی قرار میدهد و استدلال میکند که ژئوپولیتیک خاص این کشور، رابطه مخاصمت آلود با هند و افغانستان و سلطه نظامیان بر حیات سیاسی مجموعاً به شرایطی شکل دادهاند که این کشور را به طور روزافزونی در بحران فرو بردهاند. نویسنده معتقد است که مهندسی اجتماعیای که نظامیان به ویژه از دوران ضیاءالحق در پیش گرفتهاند، باعث شده تا شیرازه جامعه پاکستان از هم بگسلد و زمینه برای بروز و ظهور جریانات افراطگرا که اکنون به عامل عمده ایجاد بیثباتی در این کشور تبدیل شدهاند، فراهم گردد. در نهایت نویسنده نتیجه میگیرد که آینده دولت در پاکستان در بهترین شرایط، مبهم است و از اینرو بحرانزدگی در پاکستان احتمالاً تداوم خواهد یافت. افزون بر افغانستان و پاکستان، شبه جزیره کره نیز به طور تاریخی یکی از کانونهای بحران در آسیا بوده است. این کانون بحران که با وقوع جنگ کره (1953-1950)، بر روند تحولات سیاست بینالملل دوران جنگ سرد اثر گذاشت، همچنان به حیات خود تداوم بخشیده است. در دوران پسا جنگ سرد با پیشرفت برنامه هستهای کره شمالی، بار دیگر شبه جزیره کره به یکی از کانونهای حاد بحران در آسیا تبدیل شد. این بحران که قدرتهای بزرگی چون روسیه، آمریکا، چین و ژاپن در آن درگیرند، نقش مهمی در روند تحولات در آسیا، بهویژه در زیر سیستم شمال شرق این منطقه ایفا میکند. در مقاله کره شمالی، بحران هستهای و استراتژی بقاء نویسنده استدلال میکند که علت اصلی بروز بحران هستهای کره شمالی در دوران پسا جنگ سرد، تعارض اهداف دو طرف اصلی بحران یعنی کره شمالی از یک سو و ایالات متحده از دیگر سو بوده است. نویسنده معتقد است که عامل اصلی بروز و تشدید بحران هستهای کره شمالی در سالهای اخیر سیاست مبتنی بر فشار و تغییر رژیم آمریکا در قبال این کشور بوده است. از اینرو از منظر وی کلید حل و فصل این بحران نیز در دست ایالات متحده آمریکاست. اما بحرانهای پراهمیت شرق آسیا به بحران هستهای کره شمالی محدود نمیشوند. بحران تایوان یکی دیگر از بحرانهای مهم آسیاست که روند تحول آن بر ژئوپولیتیک این منطقه تأثیرات پراهمیتی بر جای میگذارد. مقاله «روند تحول در بحران تایوان» معطوف به بررسی تحولات این بحران از ابتدای هزاره جدید تاکنون است. نویسنده روند تحول در این بحران را در سه سطح دو جانبه، منطقهای و بینالمللی مورد بحث قرار داده و استدلال کرده است که در این دوران، این بحران بیشترین تحول را در سطح دو جانبه و در روابط دو سوی تنگه به خود دیده است. در این دوران در وهله اول استقلال طلبان به رهبری چن شوئی بیان، برای اولین بار در تاریخ این جزیره قدرت را به دست گرفتند. با پیگیری بحث استقلال، چین را بر آشفتند، به گونهای که این کشور اعلام کرد در صورت اعلام استقلال، به تایوان حمله نظامی خواهد کرد. روابط پر تنش دو سوی تنگه تا ابتدای سال 2008 تداوم داشت و بحران تایوان را وارد مراحل حادی کرد، اما از این مقطع و با پیروزی حزب کومین تانگ که طرفدار بسط مناسبات با چین است، این بحران وارد مرحله نوینی شد. نویسنده در پایان نتیجه میگیرد که با تغییر رهبران در تایوان، احتمالاً در دوران صدارت خوب کومین تانگ، روابط دو سوی تنگه آرامش و ثبات بیشتری خواهد داشت و بحران تا حد قابل توجهی تخفیف خواهد یافت. اما بحرانها در آسیا تنها منحصر و محدود به کانونهای سنتی بحران نیستند. بسیاری از بحرانهای این منطقه ناشی از تبعات روند توسعه سریع این منطقه است. توسعه سریع آسیا در دهههای اخیر به طبقه متوسط عظیمی در کشورهای این منطقه شکل داد، طبقهای که سامان سیاسی بسیاری از کشورهای آسیایی را به سوی دموکراسی سوق داد. اما اکنون دموکراسی در آسیا با بحران مواجه است، بحرانی که نشانههای آن را بیش از هر جایی در تایلند میتوان دید. در مقاله چالشهای دموکراسی در شرق آسیا، نویسندگان با تکیه بر دادههای آماری استدلال میکنند که رضایتمندی عمومی از حکومتهای تازه دموکراتیک شرق آسیا بسیار پایینتر از حکومت اقتدارگرای چین است. آنان با ارائه دادههای بسیار مدعیاند که دموکراسی در شرق آسیا در موقعیت سایه روشنی قرار دارد.... شهروندان خواهان حکومتهای اقتدارگرا نیستند، اما حمایت چشم بستهای هم از دموکراسی به عمل نمیآورند. آنان با نقد دیدگاهی که معتقد به دموکراتیک شدن این منطقه است، آن را ساده لوحانه میدانند، گرچه پیشرفت روند دموکراتیزاسیون در این منطقه را نادیده نمیگیرند. آنان هشدار میدهند که اگر حکومتهای دموکراتیک در آسیا عملکرد بهتری نشان ندهند، آینده سامان سیاسی کشورهای این منطقه مبهم و بحرانزا خواهد بود. در مقاله انتهایی پژوهشنامه، تحت عنوان خیزش جنبشهای اسلامی در جنوب آسیا، به بررسی گسترش خشونت ناشی از اهداف افراطگرایانه در جنوب آسیا پرداخته میشود. خشونتی برآمده از حدود 1000 گروه افراطی که بیشترین تمرکز این قبیل گروهها در سراسر جهان را به این منطقه اختصاص داده است. وجود انواع تروریسم از جمله تروریسم قومی، مذهبی، مالی و ایدئولوژیک در این منطقه، ثبات و امنیت آن را با چالش جدی مواجه ساخته است که دور نمای تاریکی را برای منطقه به ارمغان آورده است. این مقاله بهترین شیوة ممکن برای مهار تحرکات افراطی در منطقه را عدم حمایت کشورها از بنیادگرایی قومی و مذهبی و همچنین ایجاد اختلال در شکبههای مالی این گروهها میداند.
|