وابستگی متقابل ایران و چین |
21 فروردين 1385 |
||||
مقدمه: برخورداری از ظرفیتهای متنوع و گسترده، روابط ایران و چین را در سالهای اخیر از پویایی ویژهای برخوردار ساخته است، به گونهای که در حوزههای مختلف، این روابط پیوسته رو به گسترش و تعمیق بوده است. یکی از مهمترین حوزههای ظرفیتساز در روابط ایران و چین، حوزه انرژی است، حوزهای که بیشک مهمترین نقش را در پویایی این روابط ایفا کرده است. ظرفیتهای بالقوه همکاری دو جانبه روابط ایران و چین در عرصه انرژی گسترده است و در صورت تحقق میتواند پیآمدهای مثبت سیاسی و امنیتی داشته باشد که در این مقاله به برخی از آنها خواهیم پرداخت. اهمیت انرژی در معادلات جدید بینالملل تحولات جهانی در دهه اخیر موجب توجه بیشتر به توسعه شده است. ظهور قدرتهای جدید اقتصادی، اهمیت رفاه عمومی و رقابت قدرتها و کشورها در عرصه اقتصاد، مصرف انرژی در جهان را افزایش داده است. عدم تناسب روزافزون میان تولید و مصرف انرژی در سطح جهانی، امنیت انرژی را که سالها در حاشیه مباحث امنیت بینالمللی قرار داشت، به متن این مباحث وارد کرده است. نماد این موضوع، رایزنیها و مذاکرات ماههای اخیر در سطوح مختلف و توجه بیشتر کشورهای صنعتی به اطمینان از تأمین انرژی و تضمین امنیت آن میباشد. نمونه آن اجلاس اخیر وزرای دارایی هشت کشور صنعتی موسوم به گروه 8 (G-8) در مسکو بود که دستور کار اصلی آن را «امنیت» انرژی تشکیل میداد. قرار گرفتن «امنیت انرژی» در دستور کار اصلی اجلاس، مزبور نشانه روشنی از نگرانی بینالمللی پیرامون این امر است. این نگرانیها در صورتی که تعامل و تفاهم در میان تولید کنندگان و مصرف کنندگان انرژی وجود نداشته باشد، با توجه به نیاز بیشتر به انرژی، افزایش خواهد یافت. انرژی به عنوان متغیر اساسی در رشد کشورهای آسیایی طبیعتاً در این میان آسیا به عنوان پویاترین منطقه اقتصادی جهان از بالاترین حساسیت و قابلیت ضربهپذیری در بحث «امنیت انرژی» برخوردار است. نرخ رشد مصرف انرژی در آسیا که بالاترین نرخ در جهان است و نیز توسعه سریع آن شاهدی بر این مدعاست. بر مبنای آمار سازمان بینالمللی انرژی، آسیای در حال توسعه (به جز ژاپن و کره جنوبی) تقاضا برای انرژی در جهان را تا سال 2030، 42 درصد افزایش خواهد داد، این در حالی است که ایالات متحده و کانادا در همین مدت فقط 26 درصد تقاضای جهانی برای انرژی را افزایش خواهند داد.[1] در واقع، نیاز شدیداً رو به افزایش کشورهای آسیایی به انرژی و لزوم تأمین آن از منابع خارجی، موضوع امنیت انرژی را به مسئلهای حیاتی برای این کشورها تبدیل کرده است. به همین دلیل در آینده هر چه اقتصاد و صنعت در آسیا بیشتر توسعه یابد به تناسب موضوع، تأمین انرژی مورد نیاز و امنیت آن در روابط خارجی این کشورها اهمیت پیدا میکند. 1- نفت در برنامه آینده چین: بیشک در میان کشورهای آسیایی چین با داشتن بالاترین میزان مصرف و نرخ رشد مصرف و نیز برخورداری از سریعترین رشد اقتصادی، نگرانیهای جدیتری در خصوص تضمین جریان انرژی مورد نیاز اقتصاد خود دارد، زیرا دستیابی به منابع مطمئن انرژی، عاملی اساسی در تضمین تداوم مدرنیزاسیون به مثابه انتخاب استراتژیک چین است. رشد سریع اقتصادی چین باعث شد تا این کشور در سال 1993 با وجود آنکه پنجمین تولیدکننده نفت در جهان به شمار میرفت، به صف وارد کنندگان انرژی بپیوندد. یک دهه پس از آن نرخ رشد بالای مصرف انرژی در چین موجب گردید تا این کشور در سال 2003 با پیشی گرفتن از ژاپن به دومین مصرف کننده نفت در جهان تبدیل شود. بر مبنای آمارها از سال 1993 تا 2003، مصرف نفت چین 90 درصد رشد داشته است، در حالی که تولید داخلی در همین مقطع کمتر از 15 درصد رشد یافته است.[2] شکاف رو به گسترش میان تولید داخلی و مصرف نفت، بیشک چین را به گونهای روزافزون به نفت وارداتی وابسته خواهد کرد. نیاز چین به نفت وارداتی از 20 میلیون تن در سال 1996 به 70 میلیون تن در سال 2002 و 100 میلیون تن در 2005 رسیده است. پیشبینیها حاکی از آن است که این رقم در سال 2010 به 150 میلیون تن و در سال 2020 به 250 تا 300 میلیون تن خواهد رسید. به عبارت دیگر، وابستگی چین به نفت وارداتی از 30 درصد در سال 2002 به 50 درصد در 2007، 60 درصد در 2010 و 85 درصد در 2030 رسید.[3] 2- گاز در برنامه آینده چین: در بخش گاز نیز اگر چه این بخش در حال حاضر فقط حدود سه درصد از نیاز انرژی این کشور را تأمین میکند، طبق پیشبینیها تا سال 2010 مصرف آن دو برابر خواهد شد. بر این مبنا، تقاضا در بازار مصرف گاز طبیعی در چین تا سال 2010 به 120 میلیارد متر مکعب و تا سال 2020 به 200 میلیارد متر مکعب خواهد رسید که در خوشبینانهترین حالت به ترتیب 40 و 80 میلیارد متر مکعب از آن باید از طریق واردات تأمین گردد.[4] نکته شایان توجه در بخش گاز آن است که در وضعیت فعلی با داشتن تنها 3 درصد سهم در سبد انرژی چین که در قیاس با استانداردهای جهانی و آسیا (متوسط مصرف گاز در سبد انرژی جهانی 28 درصد و در میان کشورهای آسیایی 8/8 درصد است) بسیار ناچیز است، از 3- لزوم توجه به امنیت انرژی در سیاستهای آتی چین: دقت در وضعیت انرژی چین نشان میدهد که از یک سو تقاضای انرژی در این کشور به تبع رشد اقتصادی آن به شدت در حال افزایش است و از دیگر سو به دلیل کمبود منابع داخلی، وابستگی این کشور به منابع بینالمللی انرژی به همان درجه در حال افزایش است. شدت وابستگی به منابع خارجی هنگامی روشنتر میگردد که توجه داشته باشیم، چین به رغم رشد بالای اقتصادی در این سالها، هنوز با وجود برخورداری از 20 درصد جمعیت جهان، تنها 4 درصد از GDP جهان را تولید میکند. بنابراین، هنوز ظرفیت عظیمی برای رشد GDP و به تبع آن رشد مصرف انرژی در این کشور وجود دارد و این میزان انرژی مازاد عمدتاً باید از منابع خارجی تأمین شود. اگر چه چین در وضعیت فعلی بزرگترین مصرف کنندة. انرژی در آسیا محسوب میگردد، اما در قیاس با دیگر کشورهای منطقه، پایینترین مصرفسرانه را دارا است. مصرف سرانه انرژی در چین تنها نیمی از متوسط مصرف جهانی را تشکیل میدهد. در مجموع، باید گفت که نیاز سریعاً رو به افزایش چین به انرژی همراه با ظرفیتهای گسترده و منابع داخلی ناکافی، امنیت انرژی را به عنصری اساسی در امنیت ملی این کشور تبدیل ساخته است. از سوی دیگر، تأمین انرژی و امنیت آن با تکیه بر منابع بینالمللی انرژی و در رأس آن خلیج فارس امکانپذیر است. ظرفیتهای همکاری ایران – چین خلیج فارس به عنوان کانون انرژی جهان، همواره نقشی بیبدیل در تأمین انرژی و «امنیت انرژی» برای کشورهای عمده مصرف کننده انرژی داشته است. پیوستن چین به عنوان یک قدرت آسیایی به صف مصرفکنندگان عمده، میتواند سهم قابل توجهی در پیوند امنیت انرژی و امنیت منطقهای ایفا نماید. در میان کشورهای این منطقه، ایران به دلیل برخورداری از دومین ذخایر بزرگ نفت و گاز جهان از یک سو و پیگیری مشی مستقل در مدیریت این ذخایر از سوی دیگر از ظرفیتهای بالایی جهت همکاری مطمئن و درازمدت در عرصه انرژی با چین برخوردار است. این ظرفیتها را به سه دسته کلی میتوان تقسیم نمود: 1- دو جانبه: ایران با دارا بودن منابع غنی نفت و گاز و برخورداری از تجربهای طولانی در حوزه انرژی و چین با توجه به رشد اقتصادی و نیاز روزافزون به انرژی، از زمینههای لازم برای همکاری گسترده به عنوان شرکای اقتصادی برخوردارند، به طوری که ایران قادر به برآوردن بخش عمدهای از نیازهای انرژی چین میباشد. ایران سالانه بین 10 تا 12 میلیون تن نفت به چین میفروشد و در میان سه کشور اول صادر کننده نفت به چین قرار دارد، در عین حال ظرفیتهای بیشتر برای افزایش میزان فروش نفت ایران به چین وجود دارد. ظرفیتها برای همکاری دو جانبه به ویژه در بخش گاز گستردهتر است. گاز در وضعیت فعلی سهم ناچیزی (3 درصد) در سبد مصرف انرژی چین دارد و طبق برنامه دولت این کشور باید تا سال 2020 سهم آن به 12 درصد افزایش یابد. ذخایر غنی گاز ایران، ظرفیتهای گستردهای جهت همکاری در این حوزه پدید میآورد. با توجه به اجرای پروژههای بزرگ گاز طبیعی مایع (LNG) در میدانهای گازی پارس جنوبی و مذاکرات انجام شده، در آینده، صادرات LNG به چین میتواند بخشی از نیازها را مرتفع سازد. در این راستا براساس امضاء تفاهمنامه چین قرار است سالانه ده میلیون تن LNG از ایران خریداری کند. منابع انرژی ایران در دریای خزر نیز قابلیتهای مهمی در جهت همکاری میان طرفین ایجاد میکند. صادرات نفت منطقه خزر و آسیای مرکزی به چین دارای مزیتهای اقتصادی برای کشورهای صادر کننده و چین میباشد. به علاوه، مشی مستقل ایران در مدیریت منابع انرژی خود، ثبات سیاسی پایدار آن و علاقه ویژه این کشور به همکاری با کشورهای آسیایی به ویژه چین، جهت ایجاد و تحکیم همبستگی آسیایی ظرفیتهای آن را گستردهتر میسازد. همچنین در برنامه 5 ساله چهارم پروژههایی عظیم در بخشهای صنایع نفت و گاز پتروشیمی تعریف شدهاند که قرار است با مشارکت شرکتهای خارجی اجرا شوند. همکاری مشترک با شرکتهای چینی برای تحقق این پروژهها یکی دیگر از عرصههای همکاری میباشد. هماکنون شرکت های چینی در برخی از پروژههای نفتی فعالیت دارند و زمینه گسترش آن نیز با عنایت به دو طرف و تواناییهای فنی و مالی شرکتهای چینی وجود دارد. 2- چندجانبه: یکی از ویژگیهای مهم قاره آسیا خودبسندگی آن است. بدان معنا که این قاره به لحاظ منابع، تکنولوژی و نیروی انسانی به عنوان ارکان اصلی توسعه و پیشرفت، واجد ظرفیتهای گستردهای است. یکی از جلوههای اصلی این خودبسندگی را میتوان در حوزه انرژی مشاهده کرد. کانونهای اصلی انرژی جهان در قاره آسیا واقع شدهاند. بخش دیگری از این قاره با قرار گرفتن در مسیر توسعه، عملاً به پویاترین منطقه اقتصادی جهان تبدیل شده است. پویاییای که نیاز به انرژی را به شدت افزایش داده است. نکته اساسی در این وضعیت بهرهگیری مناسب از خودبسندگی قاره آسیاست. بدان معنا که با گسترش تعاملات میان کشورهای دارنده انرژی که عمدتاً در غرب و مرکز آسیا واقع شدهاند و مصرفکنندگان عمده آسیایی آن که در شرق و جنوب این قاره قرار دارند، میتوان ضمن بهرهگیری از خودبسندگی، به سوی تحکیم وابستگی متقابل و نهایتاً «همبستگی آسیایی» گام برداشت. طبیعتاً در این مسیر چین و ایران به عنوان بازیگران اصلی و برخوردار از ظرفیتهای گسترده که در شرق و غرب قاره قرار دارند، قادر به ایفای اصلیترین نقشها هستند. تلاش در جهت تحقق ایده اتصال چین به خط لوله گاز ایران – پاکستان – هند را میتوان گام نخست و اساسی در جهت نیل به وابستگی متقابل آسیایی دانست. زیرا در صورت تحقق این ایده، غرب آسیا و ایران، نقش مهمی در تأمین امنیت انرژی شرق و جنوب این قاره بر عهده خواهند گرفت و در نتیجه وابستگی متقابل دو سوی قاره را معنادار خواهند نمود. به علاوه، تحقق خط لوله گاز میان هند و پاکستان که از آن به عنوان ”خط لوله صلح“ نیز نام برده میشود، تأثیرات عمدهای در حل یکی از مهمترین بحرانهای قاره آسیا (اختلافات کشمیر میان هند و پاکستان) خواهد داشت و گامی اساسی در جهت تحقق «صلح و توسعه» در بخش مهمی از این قاره خواهد بود. همکاریهای چین و قزاقستان در میادین نفتی و ایجاد خط لوله نفت از قزاقستان به چین این فرصت را فراهم ساخته است که امتداد این خط لوله به منطقه خزر و انتقال نفت منطقه خزر، پیوند دراز مدت این کشورها را با چین مستحکم سازد. در این چارچوب، در خصوص خط لوله گاز میتوان ابتدا به امکانسنجی این ایده پرداخت و در مراحل بعد با ترتیب دادن گفتگوهایی چهارجانبه میان ایران، چین، هند و پاکستان راههای تحقق آن را بررسی نمود. در ارتباط با خط لوله نفت، با توجه به افزایش قیمت نفت و بُعد مسافت از منطقه خزر تا چین، تحقق این امر نیازمند رایزنی میان کشورهای ذیربط و مطالعات همهجانبه میباشد. 3- تولید امنیت: خلیج فارس به عنوان مهمترین مرکز انتقال انرژی جهان همزمان یکی از کانونهای اصلی بحران در سیاست بینالملل در دوران پس از جنگ سرد نیز بوده است. وقوع دو جنگ ویرانگر در طول دهه اول پس از جنگ سرد در این منطقه شاهدی بر این مدعاست. این همزمانی تناقضآلود نشان دهنده آن است که فرآیندهای تولید و عرضه امنیت در سطح منطقه نسبتی با «امنیت انرژی» به عنوان دغدغة اساسی مصرفکنندگان اصلی آن که عمدتاً بازیگران اصلی صحنه بینالمللی نیز هستند، برقرار نکردهاند. این امر باعث شده است تا از یک سو محیط امنیتی کشورهای این منطقه ناامن گردد و از سوی دیگر مصرفکنندگان نیز به ناچار امنیت انرژی و بالتبع امنیت ملی خود را به منطقهای «پیشبینی ناپذیر» پیوند زنند. مهمترین علت بروز این وضعیت ناگوار را میتوان در تلاش ایالات متحده آمریکا و برخی دیگر از بازیگران نظام بینالملل در جهت تحمیل الگوی امنیتی هژمونیک بر این منطقه دانست؛ الگویی که هدف اصلی آن تحمیل اراده برخی از بازیگران بر برخی دیگر در ترتیبات امنیتی منطقه است. به عنوان نمونه، رویکرد یک جانبهگرایانه آمریکا در اشغال عراق و سیاستهای این کشور در دوران اشغال نه تنها باعث ناامنی و بیثباتی در عراق شده است بلکه موجب نگرانی شدید کشورهای منطقه از تسری و گسترش بیثباتی به کشورهایشان نیز گردیده است. تلاش در جهت حذف یا کمرنگ جلوه دادن نقش ایران در ترتیبات امنیتی منطقه در همین راستا قابل ارزیابی است. راه حل مناسب جهت غلبه بر وضعیت دشوار امنیتی منطقه، روی آوردن به الگوی «امنیت مشارکتی» و تلاش در جهت حاکم نمودن آن بر ترتیبات امنیتی منطقه است. اساس این الگو بر رایزنی و مشارکت دادن همه بازیگران ذینفع در تولید ثبات و امنیت در منطقه استوار است. به عبارت دیگر، در چارچوب این الگو، نظم امنیتی منطقه، نظمی جمعی و مجموعهای است که از درون تعاملات، همکاریها و رایزنیهای تمامی کشورهای منطقه حاصل میشود و بالتبع با تحت پوشش قرار دادن منافع آنها از ثبات، استحکام و تداوم لازم برخوردار خواهد بود. ایران به عنوان یکی از بازیگران مهم منطقه از یک سو و چین به عنوان قدرت بزرگ در حال ظهور که رشد و پیشرفت اقتصادی آن به امنیت انرژی و امنیت منطقه خلیج فارس نیز مربوط میشود، از دیگر سو، از قابلیتها و منافع مشترک و مهمی در پیگیری الگوی امنیتی فوقالذکر برخوردارند. زیرا این الگو دقیقاً در چارچوب چندجانبهگرایی قرار میگیرد و چندجانبهگرایی یکی از بنیانهای اصلی شکلدهی به سیاست خارجی دو کشور در صحنه بینالمللی به شمار میآید. عضویت ایران در مجمع همکاریهای اقتصادی آسیا و همکاری ایران در سازمان همکاریهای شانگهای به عنوان عضو ناظر فرصت بیشتری را برای تعامل با چین و دیگر کشورهای آسیایی به وجود آورده است. تحقق الگوی امنیت مشارکتی، در واقع، تلاشی در جهت «پیشبینیپذیر» نمودن منطقه خلیج فارس به عنوان یکی از حساسترین مناطق سیاست بینالملل و بدین ترتیب عنصری مهم در تأمین منافع تولیدکنندگان و مصرف کنندگان انرژی میباشد. جمعبندی: در جمعبندی میتوان گفت که ظرفیت گستردهای بر بنیان «انرژی» در روابط ایران و چین پدید آمده است، که میتوان از آن برای ارتقای سطح روابط اقتصادی دو کشور در چارچوب یک راهبرد جامع که منافع دو کشور و منطقه را در بر داشته باشد. بهرهبرداری نمود. ظرفیتی که باید با «خواست مشترک» همراه شود تا صورت تحقق به خود گیرد. نکته اصلی و شایان توجه ویژه آن است که به ظرفیتهای موجود نباید صرفاً از دریچه «اقتصاد انرژی» و همکاری در حوزه صنایع انرژی نگریست بلکه باید پیامدهای آن را در چارچوب کلان «امنیت» و «همبستگی آسیایی» دید و در این راه انرژی و همکاری در این حوزه را به عنوان پایه در تحقق ظرفیتها قرار داد. به عبارت دیگر، باید از نگاه فنی و اقتصادی به این ظرفیتها فراتر رفت و اقتصاد سیاسی را محور تحلیل و عمل قرار داد، بدان معنا که در هر همکاری باید منافع و ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی را توأمان مورد ملاحظه قرار داد و در جهت تحقق آنها تلاش کرد. شکلدهی به گفتگویی منظم میان دو کشور در سطوح فنی، اقتصادی و سیاسی میتواند به عنوان گام نخست در شناختی جامع و همهجانبه از ظرفیتهای روابط دو جانبه، کارگر افتد. این گفتگوها و همکاریهای دو جانبه که تأمین کننده منافع طرفین میباشد، زمینهساز ایده گستردهتری برای تعامل و تفاهم مستمر میان تولیدکنندگان و مصرفکنندگان انرژی به منظور خارج نمودن موضوع انرژی از جریانات سیاسی بینالمللی، پیشبینیپذیر نمودن و در نهایت تأمین امنیت انرژی میباشد.
|