افقهای کلان در گفتگوهای روسیه و اروپا |
03 بهمن 1383 |
||||
شرکای بیمناک روسیه و اروپا شرکای غیرقابل اجتنابی برای یکدیگر به شمار میآیند. عامل جغرافیا بیش از هر عامل دیگری در شکلگیری این وضعیت موثر بوده است. در سالهای اخیر 35 درصد از کل تجارت خارجی روسیه با اروپا صورت گرفته است و به گفته وزارت توسعه اقتصادی روسیه، با گسترش اتحادیه اروپا این سهم به 46 درصد خواهد رسید. در سال 2003، حجم تجارت روسیه و اروپا به 69 میلیارد دلار رسید و در همین سال اروپاییها 37 درصد کل سرمایهگذاری مستقیم خارجی در روسیه را در اختیار داشتند. روسیه پنجمین صادر کننده کالا به اتحادیه اروپا (پس از آمریکا، سوئیس، چین و ژاپن) و ششمین وارد کننده کالا از این اتحادیه است. در بخش انرژی پیوندها میان روسیه و اتحادیه اروپا حتی از سایر حوزهها نیز بیشتر است و روسیه بیش از نیمی از تولید نفت و گاز خود را به اروپا صادر میکند. آمار نشان میدهد که در حوزه همکاریهای اقتصادی، اروپا به تنهایی برای روسیه وزنی برابر با سایر نقاط جهان دارد (اگر چه وضع اروپا در این معادله به مراتب بهتر از روسیه است) اما آمار و ارقام اقتصادی همیشه توضیح دهنده نیستند. آمار و ارقام بیشتر از فرصتها و امکانات سخن میگویند در حالیکه سیاست کشورها را در وهله نخست تهدیدها و نگرانیها رقم میزنند. روسیه و اروپا طی قرنهای گذشته همواره با یک چشم باز در کنار یکدیگر خوابیدهاند. در این سالها در کنار ضرورتهای غیرقابل اجتناب همکاری، هالهای از ترس و نگرانی به طور مداوم روابط روسیه و اروپا را تحتالشعاع قرار داده است. شاید یک دلیل معتبر برای این موضوع این باشد که هم روسیه و هم اروپا به حد کافی وسیع و قدرتمند هستند که طرف مقابل خود را حتی در زمان شراکت نگران کنند. با این حال، برای روسیه دلایل معتبر دیگری نیز وجود دارد که نسبت به قدرتهای غربی اروپا با دیده تردید و شک بنگرد. یک دلیل تاریخی این است که روسیه طی دو قرن اخیر حداقل سه بار (جنگهای ناپلئون و اول و دوم جهانی) از سوی همسایگان غربی خود به شدت مورد تهاجم قرار گرفته و حداقل در دو جنگ از سه جنگ مذکور، علیرغم آنکه کشورهای زیادی در جنگ درگیر بودهاند، سرنوشت جنگ در خاک روسیه تعیین شده است. گویی روسیه به تنهایی همیشه یک سوی جنگ در اروپا بوده است. از سوی مقابل، برای اروپا نیز روسیه در طول تاریخ مهمان ناخواندهای بوده است که نه پذیرش آن امکان داشته و نه توان کنار گذاشتن آن وجود داشته است. امید و کوشش اروپا برای هضم سیاسی، فرهنگی و یا حتی جغرافیایی روسیه ـ در حالیکه هیچ راهی برای نادیده گرفتن آن وجود نداشته ـ همواره با ناکامی مواجه شده است. این موضوع به ویژه در سالهای اخیر برای اتحادیه اروپا که با گسترش اخیر خود مرزهایش را به قلمرو اصلی خاک روسیه رسانده، موضوع و مانع بغرنجی به شمار میآید. از این لحاظ مرزهای روسیه برای اتحادیه اروپا نه تنها مانعی برای گسترش بیشتر به شمار میرود، بلکه محدود کننده جاهطلبیهای این اتحادیه در فرایند تحول از یک اتحادیه اقتصادی منطقهای به یک بازیگر سیاسی ـ امنیتی در سطح جهانی است. گفتگوهای امنیتی دوران چهل ساله جنگ سرد، روسیه (شوروی) و بیش از آن اروپا را در حالت آماده باش دائمی فرو برد و این فرصت را به ویژه از اروپاییها گرفت که با کاهش دغدغههای امنیتی در داخل اروپا نقش مهمتری را در فضای بینالمللی بر عهده بگیرند. با پایان جنگ سرد و بروز تغییرات گسترده در روسیه این انتظار وجود داشت که هر دو طرف کوششهایی را در جهت کاهش نگرانیهای موجود به خرج دهند. اما طی دوران ریاست جمهوری بوریس یلتسین سه عامل مهم اجازه نداد که روسیه و اروپا گفتگوهای جدیتری را در حوزه مسائل امنیت منطقهای اروپا دنبال کنند. 1- مسائل داخلی روسیه: طی دوره ریاست جمهوری یلتسین روسیه به دلیل مشکلات ناشی از فروپاشی شوروی و انتقال به نظام بازار به شدت گرفتار مسائل داخلی بود و قادر نبود که استراتژی منسجم و فعالانهای را در قبال مسائل اروپا دنبال کند. به گفته یکی از کارشناسان مسائل روسیه، ورود روسیه به اروپا پیش از آنکه در مذاکره با بروکسل قابل حل باشد میبایست در داخل روسیه حل میشد. 2- بحران بالکان: بحران بالکان به عنوان آخرین عرصههای جنگ سرد، طی دهه 90 روسیه و اروپا را در خصوص یک مسئله داخلی اروپا، در مواضع متفاوتی قرارداد و اجازه نداد که دو طرف در حوزه مسائل امنیتی و چگونگی باز تعریف امنیت اروپا در فضای جدید به تفاهم نزدیک شوند. 3- گسترش ناتو به شرق: تمایل مفرط و عجولانه غرب برای گسترش حوزه نفوذ ناتو به کشورهای شرقی اروپا در نخستین دهه پس از جنگ سرد که به هیچوجه برای روسیه قابل درک نبود، موجب تداوم فضای بیاعتمادی میان روسیه و قدرتهای اروپایی گردید. در دوران پوتین این سه عامل به شیوههای متفاوتی از میان برداشته شدند. بحران بالکان با عقبنشینی محترمانه روسیه حل و فصل شد و وضعیت داخلی روسیه نیز با سیاستهای مقتدرانه پوتین روبه بهبود گذاشت. در مورد گسترش ناتو به شرق نیز هر دو طرف توانستند از طریق شورای روابط روسیه ـ ناتو که حق برابری برای روسیه (در مقایسه با سایر اعضای ناتو) در تصمیمگیریهای کلان و راهبردی ناتو قائل میشد، به توافق دست پیدا کنند. ضمن اینکه با بروز حادثه 11 سپتامبر و عطف توجه ناتو به موضوع تروریسم بینالمللی، روسها احساس آرامش بیشتری در برابر مأموریتهای جدید ناتو به دست آوردند. حذف این موانع، گفتمان حاکم بر روابط و گفتگوهای روسیه ـ اروپا را از گفتمان چانهزنی منفی که شاخصه اصلی گفتگوهای دو طرف در دوران یلتیسن بود به گفتمان چانهزنی مثبت تغییر داد. نقطه تمرکز گفتمان چانهزنی منفی بر تلاش برای کاهش احساس تهدید دو طرف از یکدیگر قرار داشت، در حالیکه گفتمان چانهزنی مثبت امنیتسازی نهادینه شده در چارچوب ساختارهای موجود را هدف قرار میداد. تصویب فضاهای چهارگانه در روابط روسیه ـ اروپا (شامل فضای اقتصاد اروپایی مشترک، فضای مشترک برای آزادی، امنیت و عدالت، فضای مشترک برای پژوهش و آموزش و فضای مشترک امنیت خارجی) در ماه مه 2003 که حداقل یک مورد آن به امنیت داخلی و یک مورد آن به امنیت خارجی و همکاری در زمینه مسائل بینالمللی اشاره دارد، نتیجه این تغییر گفتمان به حساب میآید. در این مرحله گفتگوهای امنیتی به گونهسازمان یافتهای میان دو طرف بر قرار گردید، اما به نظر میرسد که هنوز اختلاف نظرهای قابل توجهی روسیه و اروپا را از دستیابی به اهداف ذکر شده در توصیف فضاهای چهارگانه باز میدارد. پوتین بعد از اجلاس اخیر روسیه ـ اروپا در لاهه که با موفقیت زیادی همراه نبود، تاکید کرد که هنوز کارهای بزرگی برای انجام دادن وجود دارد. رویکردهای متقابل درک رویکردهای متقابل روسیه و اروپا به یکدیگر احتمالاً میتواند به درک چشمانداز آتی روابط دو طرف ـ و سطح همگرایی استراتژیک آنها ـ در فراسوی کش و قوسهای موجود کمک کند. تعاملات روسیه و اروپا برخلاف تعاملات روسیه و آمریکا و یا تعاملات اروپا و آمریکا بر یک بستر کاملاً ژئوپلتیک و در عین حال تاریخی شکل گرفته است. به همین دلیل، تاکید بر برخی اصول کمتر تغییرپذیر و با ثباتتر در این تعاملات تاکید نادرستی نخواهد بود. 1- مسئله هویت اروپایی: در حالی که برای اروپا تنها یک روسیه مهار شده در چارچوب ساختارهای اروپایی و یک حکومت دمکراتیک غیرمقتدر احتمالاً مطلوبترین گزینه خواهد بود، روسیه به دنبال آن است که بدون دست کشیدن از هویت متمایز خود از تمامی امتیازات قدرتهای بزرگ اروپایی، و یا حتی شاید بیش از آن، در شکلدهی به ترتیبات منطقهای برخوردار گردد. مقامهای روسی بارها اعلام کردهاند که هیچگاه به عضویت اتحادیه اروپا در نخواهند آمد، اما در عین حال وجود مرزهایی که موجب جداسازی روسیه از بخش اصلی اروپا میگردد نیز برای روسها آزار دهنده است. پوتین دیوار شنگن را در اروپا دیوار برلین جدید میخواند و معتقد است که اروپاییها با ایجاد این دیوار و جلوگیری از ورود آزادانه شهروندان روسی به کشورهای عضو اتحادیه، مرزبندیها در اروپا را همچنان حفظ کردهاند. بحثهای مربوط به لغو روادید میان روسیه و اتحادیه اروپا که یکی از جدیترین مباحث دو طرف در سالهای اخیر بوده است به طور نمادین از مواضع و دیدگاههای متفاوت روسیه و اروپا در مورد هویت اروپایی حکایت دارد. به گفته ایگور ایوانف، وزیر امور خارجه سابق روسیه، ایجاد زمینههای لازم برای لغو روادید میان روسیه و اروپا یکی از عرصههای مهم در گفتگوهای دو طرف به شمار میآید. ما نباید اجازه بدهیم که دیوارها و پردههای جدید در شکل روادید سد راه نسلهای فعلی و آتی اروپا گردند که میخواهند خانه اروپایی خود را به طور مشترک بنا کنند. روسها یکبار در جریان مذاکرات با ناتو - که البته ساختاری فرا اروپایی تلقی میشد ـ توانستند حقوق کم و بیش برابری با سایر اعضای این سازمان در زمینه مسائل راهبردی به دست بیاورند، اما اروپاییها در مورد موضوعاتی که احتمالاً میتواند هویت اروپایی را در تعاریف سنتی آن خدشهدار کند با جدیت و سختگیری بیشتری عمل میکنند. 2- مسئله امنیت اروپایی: در حال حاضر نگرانی روسها علاوه بر موضوع روادید که بیشتر از جنبههای پرستیژی برخوردار است و حکایت از عدم علاقه اروپا به حذف تمامی مرزها میان روسیه و اروپا دارد، بر موضوع «سیاست دفاعی و امنیتی اروپا» (ESDP) متمرکز شده است. روسها نگران این هستند که این برنامه که بر خلاف ناتو کاملاً اروپایی است، منافع روسیه را به ویژه در حوزه جمهوریهای شوروی سابق با خطر مواجه نماید. درست مانند ناتو، روسها انتظار دارند که ESDP مدلی از امنیت اروپایی را ارائه کند که در آن رای برابر برای روسیه در تمامی مسائل امنیتی تضمین شده باشد و به عنوان یک ابزار جهت ایجاد یک اروپای بزرگتر عمل کند، در حالیکه اتحادیه اروپا ESDP را نه به عنوان موتوری برای ایجاد فضای امنیتی مشترک در اروپا بلکه به عنوان ابزاری محدود برای سیاست خارجی این اتحادیه مینگرد. اروپاییها مشارکت اعضای غیر اتحادیه اروپایی در عملیات ESDP را تنها هنگامی که هر دو طرف به آن تمایل داشته باشند و تنها در زمینههای اجرایی پیشبینی کردهاند و تمایل ندارند که اعضای غیراروپایی (اتحادیه اروپا) در فرآیند تصمیمگیری مشارکت کامل داشته باشند. موضوعی که روسیه را به شدت آزار میدهد. آمریکا به عنوان عامل سوم هنگامی که توانایی دو رقیب در یک مسابقه در سطح برابری قرار داشته باشد، «عامل سوم» میتواند نقش تعیینکنندهای در سرنوشت مسابقه ایفا کند. در گذشته که روسها به جای یک قدرت اروپایی با قدرتهای اروپایی مواجه بودند، عامل سوم از میان قدرتهای اروپایی و یا حتی کشورهایی مانند ایران و عثمانی برگزیده میشد. از زمان جنگ جهانی دوم به این سو، ایالات متحده آمریکا نقش عامل سوم را در روابط روسیه ـ اروپا بر عهده گرفته است با این استثنا که پس از پایان جنگ سرد و به ویژه در سالهای آغازین قرن جدید این تنها آمریکا نبوده است که نقش عامل سوم را به نفع یا علیه یکی از دو طرف دیگر ایفا کرده است بلکه روسیه و اروپا نیز در مواردی تلاش کردهاند تا نقش عامل سوم را به نفع یا علیه یکی از دو طرف دیگر بر عهده بگیرند. در جریان بحران عراق، آلمان و فرانسه تلاش کردند تا با همراهی روسیه سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا را مهار کنند ضمن اینکه در سالهای اخیر ظهور عامل چهارم (مسئله تروریسم) موجب شده است که معادله سه وجهی روسیه ـ اروپا ـ آمریکا در مواردی به یک معادله دو وجهی (قدرتهای بزرگ ـ تروریسم) تبدیل شود. البته نقش عامل سوم در تعاملات قدرتهای بزرگ الزاماً نقشی علیه یکی از دو طرف نبوده است بلکه در مواردی که منفعت مشترکی وجود داشته این نقش به یک نقش مثبت و میانجیگرانه نیز تبدیل شده است. در شرایط جدید، به نظر میرسد نظام بینالمللی بیشتر با این وضعیت مواجه بوده است. در سالهای اخیر، آمریکا و اروپا علیرغم نگرانی از همگرایی استراتژیک روسیه با طرف دیگر، از یک وجهه نظر کلان علاقمند نیستند که از طریق رهاسازی، انزوا یا محرومسازی روسیه زمینههای رشد دشمنیهای جدید را فراهم کنند. به گفته دیمیتری ترنین مدیر مؤسسه کارنگی در مسکو آمریکاییها هیچ دلیلی برای مخالفت با مصالحه روسیه با اروپا ندارند، زیرا به خوبی میدانند که کوشش مسکو برای ایجاد شکاف بیشتر میان آنها و اروپای غربی به طور غمانگیزی نتایج معکوسی ببار خواهد آورد. یک روسیه درون اروپا که هیچگاه نتواند نقش مسلط را پیدا کند در کانون منافع امنیت ملی آمریکا قرار دارد. این مسئله از یک سو مانع از آن میشود که روسیه مجدداً ادعاهای هژمونیک و ژئوپلتیک خود را از سر بگیرد و از سوی دیگر یک ابر قدرت سابق را با متحدان نزذیک آمریکا پیوند میزند. اگر چه وضع موجود در روابط روسیه و اروپا تمامی انتظارات اروپاییها را تأمین نمیکند، اما روند و خط سیر موجود در سیاست خارجی روسیه هم برای اروپا و هم برای آمریکا مطلوب به نظر میرسد. به گفته یکی دیگر از تحلیلگران مسائل روسیه، اروپا و آمریکا درک میکنند که انتخاب هویت «اروپایی» از سوی روسیه در مقابل هویت «اوراسیایی» یک فرایند در حال پیشرفت است، هر چند که انتهای این روند هنوز نامشخص نمیباشد. موضوع قابل تامل در مناسبات سهجانبه آمریکا و روسیه و اروپا با یکدیگر این است که نگاه آمریکا به سیاستهای روسیه و اروپا یک نگاه جهانی است، در حالیکه نگاه روسیه و اروپا به یکدیگر در وهله نخست یک نگاه منطقهای و در وهله بعدی نگاه جهانی است. به همین دلیل، میتوان انتظار داشت که منافع متضاد و منافع مشترک اروپا و روسیه از حجم گستردهتری برخوردار باشد و به نسبت اختلاف نظرها و اشتراکنظرها میان دو طرف نیز موضوعات متنوعتری را در بر گیرد. نتیجهگیری؛ پایان جنگ سرد برای روسیه و اروپا این فرصت تاریخی را فراهم کرد که به میزان قابل توجهی از حجم نگرانیهای خود نسبت به یکدیگر بکاهند و با پیگیری گفتگوهای سازمان یافته فضای تازهای را در عرصه روابط دو جانبه باز کنند. حد نهایی این گفتگوها در حال حاضر قابل تشخیص نیست اما هر دو طرف خطوط قرمزی را برای خود ترسیم کردهاند که رسیدن به وحدتنظر نهادینه شده را در آینده قابل پیشبینی بعید مینماید. روسها به هیچ وجه حاضر نیستند که هویت خود را در ذیل هویت اتحادیه اروپا تعریف کنند در حالیکه اروپاییها یک روسیه کنترل شده را شرط اول امنیت راهبردی خود میدانند. البته روسیه و اروپا در این مسیر با تناقضاتی نیز مواجه هستند. روسیه به رغم آنکه تمایلی به عضویت در اتحادیه اروپا ندارد خواهان آن است که از حقی برابر با سایر قدرتهای بزرگ اروپایی در حل و فصل مسائل منطقهای در سطح اروپا برخوردار باشد و اروپا نیز به رغم آنکه قادر نیست روسیه را به عضویت در ساختارهای اصلی خود یعنی اتحادیه اروپا و ناتو بپذیرد (به این دلیل که عضویت روسیه در این ساختارها با توجه به ظرفیتهای روسیه میتواند ماهیت آن را دچار تغییر نماید)، در پی آن است که این کشور را از طریق برخی ساختارهای فرعیتر قابل کنترل نماید. حوزه دیگری که به نظر میرسد تا آینده نزدیک همچنان موضوع اختلاف دو طرف باشد، این است که روسیه تمایل دارد همچنان به عنوان دروازه ورود اروپا به جمهوریهای شوروی سابق مورد شناسایی قرار بگیرد، در حالیکه اروپا کاملاً برعکس جداسازی جمهوریهای شوروی سابق از روسیه را گام اول در کنترل و مهار روسیه میداند. در این کشمکشها ایالات متحده آمریکا اغلب به عنوان عامل سوم به نفع متحدان قدیمی خود وارد صحنه شده است که بحران اوکراین تازهترین نمونه آن به حساب میآید. بازتاب این وضعیت در تعاملات جهانی روسیه با اروپا و آمریکا تاکنون این بوده است که روسها با نگرش کاملاً روسی ـ به مسائل جهانی نگریستهاند و نه با یک نگرش مشترک اروپایی و حتی در مواردی مانند مخالفت مشترک با خروج آمریکا از پیمان موشکهای ضد بالستیک ABM و یا بحران عراق نیز روسها مواضع ملی خود را دنبال کردند. این مسئله حاکی از آن است که روسها در صورت لزوم و در شرایط ناپایدار کنونی ممکن است در مسائل جهانی حتی موضع مشترکی با آمریکا و علیه اتحادیه اروپا اتخاذ نمایند.
|