روابط دو جانبه آلمان و روسیه و تأثیر آن بر جایگاه منطقه‌ای ایران

Print E-mail
دکتر داوود کیانی
25 بهمن 1385

مقدمه:

پس از وحدت دو آلمان، هنگامی که آخرین هنگ از سربازان روسی، خاک آلمان را ترک کردند، کمتر کسی نزدیکی سیاسی و گرمی روابط میان دو کشور روسیه و آلمان را پیش‌بینی می‌نمود. بررسی سیر تاریخی تحولات پس از جنگ سرد از رشد فزاینده تعاملات اقتصادی و سیاسی میان برلین و مسکو حکایت دارد. اگر چه برخی، نقطه آغازین روابط دو جانبه میان دو کشور را به دوران گورباچف – کهل ربط می‌دهند، اما بدون تردید، بسیاری از آگاهان بین‌المللی دوره شرودر - پوتین را نقطه عطفی در گسترش چشمگیر – اگر نگوئیم تحول روابط و مناسبات سیاسی – تعاملات اقتصادی میان دو کشور یاد شده قلمداد می‌کنند؛ روابطی که در دوره صدراعظمی خانم آنگلامرکل به واسطه تلاش‌های وی برای ترمیم مناسبات فرآتلانتیکی میان آلمان و آمریکا نه تنها کمرنگ نشده بلکه برحجم و ابعاد آن نیز افزوده شده است. نوشتار پیش‌رو می‌کوشد تا به بررسی علل، اسباب و زمینه‌های برقراری ”روابط دو جانبه ویژه“ میان آلمان و روسیه و بازتابی که این روابط می‌تواند بر سیاست خارجی ایران داشته باشد، بپردازد. براین اساس، سؤالات مهمی که در این قسمت مطرح می‌شود، عبارتنداز:

1- آیا می‌توان مناسبات آلمان و روسیه را در چارچوب روابط دو جانبه ویژه بررسی و تحلیل کرد؟

2- روابط دو جانبه ویژه میان آلمان و روسیه چه فرصت‌ها و امکاناتی را می‌تواند فراروی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار دهد؟

به طور کلی، در رابطه با عواملی که موجب نزدیکی سیاسی دو کشور آلمان و روسیه شده‌اند، می‌توان به دو عامل موضوعات جهانی و وابستگی متقابل اقتصادی اشاره کرد.

الف ) موضوعات جهانی

پس از خاتمه جنگ سرد و تبدیل ساختار نظام بین‌الملل از نظام دو قطبی به یک – چند قطبی، نحوه تعامل واحدهای سیاسی در این ساختار جدید، به یکی از مشغله‌های اصلی ذهنی نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل تبدیل شد. به رغم وجود برخی اختلاف‌نظرها در این زمینه، به نظر می‌رسد دیدگاه رئالیسم ساختاری والتز و هم‌فکرانش از قابلیت تحلیل بیشتری برخوردار باشد. به باور قاطبه نظریه‌پردازان این مکتب، در یک نظام بین‌الملل یک – چند قطبی که ایالات متحد آمریکا در رأس هرم قدرت بین‌المللی و قدرت‌های بزرگی همچون روسیه، آلمان و چین، در بخش میانی آن قرار دارند، دولت‌های بزرگ ضمن آنکه از توزیع قدرت بین‌المللی راضی بوده و طرفدار وضع موجود می‌باشند، لیکن می‌کوشند تا از طریق مکانیسم‌های همکاری‌جویانه تا حد امکان قدرت دولت هژمون را محدود سازند.

از این منظر، پس از خاتمه جنگ سرد، دو کشور آلمان و روسیه از وضعیت مشابهی به لحاظ ابهام در جایگاه هویتی در ساختار نظام بین‌الملل برخوردار بودند. به تعبیری در دهه 1990»، بحران معنا «مهمترین چالش سیاست خارجی دو کشور یاد شده به شمار می‌آمد. در این دهه، عواملی همچون وحدت دو آلمان، تقویت روند همگرایی اروپایی در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی و نیز افزایش مسئولیت بین‌المللی آلمان در برابر جمهوری‌های اروپای شرقی و مرکزی مجموعاً زمینه‌های لازم را برای برلین جهت باز تعریف هویت سیاست خارجی آلمان فراهم کرد. به بیان دیگر، محیط جدید بین‌المللی پس از جنگ سرد، موجب احیای انرژی ناسیونالیسم و سیاست جهانی در سیاست خارجی آلمان شد. در حقیقت، از نظر افرادی همچون کارپ رجینا تنها مفهومی که می‌توانست به وضعیت شناور سیاست خارجی آلمان در دهه 1990 معنا و جهت دهد، همانا سنت ناسیونالیسم در آن کشور بود. اما این بار این سنت در کسوت یکجانبه‌گرایی و روی آوردن به سیاست نظامی‌گری جلوه‌گر نشد بلکه در قالب حمایت از حقوق و هنجارهای بین‌المللی و چندجانبه‌گرایی در عرصه سیاست جهانی رخ نمود، از این منظر، آلمان بعد از اتحاد در چارچوب جهانی‌بینی نوین خود می‌کوشد تا با رهایی از «وابستگی فراآتلانتیکی» به ایالات متحد آمریکا و تبدیل آن به «مشارکت آتلانتیکی» به تقویت جایگاه منطقه‌ای خود بپردازد.

از سوی دیگر، روسیه نیز پس از فروپاشی شوروی و پذیرش تبعات دردناک این واقعه که موجب دگرگونی در محیط خارجی و تنزل جایگاه بین‌المللی آن کشور شد، در تلاش است تا موقعیت خود را در نظام بین‌الملل پس از جنگ سرد و در میان قطب‌های بزرگ قدرت همچون ایالات متحد آمریکا، اتحادیه اروپا و چین تعریف و تثبیت کند. در این میان، سرخوردگی روسیه از عدم حمایت دول غربی از سیاست‌های دولت یلتسین در عرصه اقتصاد بازار آزاد، سبب تقویت جریانات ناسیونالیستی در این کشور شده است.

وجود این زمینه مشترک بین‌المللی سبب تجلی اتحاد دو فاکتوی آلمان و روسیه از آغاز سال 2000 به بعد به ویژه از هنگامی شد که رهبری سیاسی دو کشور یاد شده در اختیار شرودر و پوتین قرار گرفت. این دو رهبر از سال 2000 تا 2005 (در این سال شرودر از حزب سوسیال دموکرات‌ در انتخابات پارلمانی از رقیب خود آنگلا مرکل از حزب دموکرات مسیحی‌ شکست خورد و از قدرت کناره گرفت) 29 بار با یکدیگر دیدار رسمی و غیررسمی کردند. روابط شخصی مستحکمی که شرودر با پوتین برقرار کرد مانع از آن شد تا دولت آلمان اقدامات پوتین در عرصه سیاست داخلی را که سبب تمرکز قدرت در کرملین شده بود، مورد انتقاد قرار دهد. در حقیقت، شرودر با حمایت از ثبات سیاسی در روسیه نشان داد که استانداردهایی همچون گسترش آزادی‌های فردی، حقوق بشر و دموکراسی در صدر دستور کار سیاست خارجی آلمان نسبت به روسیه قرار ندارد.

دولت وقت آلمان به رهبری شرودر نه تنها به مخالفت با اقدامات پوتین در عرصه سیاست داخلی همچون مقابله با رسانه‌های خصوصی و مستقل، تمرکز قدرت سیاسی، اعمال کنترل بر شرکت‌های بزرگ خصوصی و ممنوع‌سازی فعالیت بسیاری از سازمان‌های غیر دولتی نپرداخت بلکه به نوعی با اتخاذ موضع سکوت در برابر سیاست‌های هژمونیک روسیه در اروپای شرقی همچون مداخله در انتخابات اوکراین به نفع جناح سیاسی طرفدار یانوکوویچ در سال 2004، شرکت در هفتصدوپنجاهمین سالگرد کالنینگراد به رغم عدم دعوت روسیه از کشورهای همسایه این سرزمین بسته همچون لهستان و لیتوانی، قطع موقتی صادرات گاز به اوکراین، در عمل نفوذ روسیه در منطقه خارج نزدیک را به رسمیت شناخت.

گرایش آلمان به روسیه تا بدانجا پیش رفت که شرودر از این کشور به عنوان ”شریک استراتژیک“ خود یاد کرد. جالب اینکه تلاش روسیه برای ایجاد محور مسکو – برلین – پاریس جهت موازنه با قدرت آمریکا به ویژه در مورد حمله نظامی این کشور به عراق در سال 2003، با استقبال دولت آلمان مواجه شد. اگر چه روسیه به دلیل منافع شرکت‌های روسی در صنعت نفت و گاز عراق و نیز 7 میلیارد بدهی این کشور به روسیه و نیز آلمان به دلیل مخالفت شدید افکار عمومی داخلی، به مخالفت با اقدام نظامی آمریکا در عراق پرداختند، اما نکته مهم آن است که مخالفت این دو دولت در زمینه موضوع یاد شده از یک نگرش استراتژیک نیز برخوردار است و آن بازتعریف و تثبیت جایگاه بین‌المللی خود به عنوان دو قدرت بزرگ در یک ساختار بین‌المللی یک – چندقطبی می‌باشد.

علاوه بر مسئله عراق، موارد مهم دیگری که نشان از نزدیکی سیاسی دو کشور برلین – مسکو در زمینه موضوعات و مسائل مهم سیاست بین‌المللی دارد، عبارتنداز:

1- مبارزه علیه تروریسم جهانی و همکاری اطلاعاتی متقابل در این زمینه. صدور اجازه از سوی روسیه برای عبور واحدهایی از نیروی نظامی آلمان از خاک روسیه و ورود به نقاطی در افغانستان و ازبکستان، یک نمونه مهم در این زمینه می‌باشد.

2- دعوت و حمایت آلمان از ورود روسیه به مذاکرات هسته‌ای سه کشور اروپایی با ایران و تأکید دو کشور بر حل مسئله هسته‌ای ایران از طرق دیپلماتیک.

3- حمایت بین‌المللی روسیه از تلاش‌های آلمان در جهت کسب کرسی دائم در شورای امنیت.

4- تلاش روسیه جهت تثبیت و توسعه سیاست نفوذ در منطقه خارج نزدیک (آسیای مرکزی، قفقاز و خصوصاً اروپای شرقی شامل کشورهای مولداوی، اوکراین و بلاروس) و عدم مخالفت آلمان با این سیاست. یک نمونه از این مدعا اقدام حمایت روسیه از ویکتور یانوکوویچ در انتخابات ریاست جمهوری اوکراین در سال 2004 بود که به رغم مخالفت آشکار اتحادیه اروپا و کشورهای همسایه اوکراین نظیر لهستان و لیتوانی، آلمان در خصوص این اقدام روسیه سکوت اختیار کرد.

ب ) وابستگی متقابل اقتصادی

در حوزه روابط اقتصادی، به نظر می‌رسد برلین و مسکو از یک مجموعه نیازمندی‌های متقابل – اگر نگوئیم وابستگی متقابل – برخوردار هستند. در این رابطه، آلمان بزرگترین شریک تجاری روسیه و روسیه بزرگترین شریک انرژی آلمان محسوب می‌شود. در زمینه همکاری‌های اقتصادی و تجاری، آلمان شریک اصلی تجاری روسیه به شمار می‌رود. در سال 2004، حجم تبادلات تجاری میان دو کشور 24 میلیارد دلار برآورد شد این رقم آلمان را پیشتاز دول اروپایی در همکاری اقتصادی با روسیه قرار می‌داد. زیرا در مقابل رقم 6/8 درصدی تبادلات تجاری آلمان با روسیه، مشارکت اقتصادی هلند 6 درصد، ایتالیا 5/5 و فرانسه 7/2 برآورد شده است. پیشتازی آلمان در برقراری روابط تجاری با روسیه در جمع دول اروپایی در حالی است که بنا بر اظهارات اخیر پوتین طی دیدار با مرکل در برلین، حجم تبادلات تجاری دو کشور از 24 میلیارد دلار در سال 2004 به 40 میلیارد دلار در پایان سال 2006 افزایش خواهد یافت. در حال حاضر، 35 درصد از کل واردات روسیه از آلمان در بخش ماشین‌آلات و 58 درصد آن در بخش البسه می‌باشد.

علاوه بر مناسبات تجاری، آلمان در رده بزرگترین سرمایه‌گذاران خارجی در روسیه و نیز وام‌دهندگان به این کشور می‌باشد. در بخش سرمایه‌گذاری غیرمستقیم، پس از آنکه شرکت روهرگاز آلمان بخشی از سهام شرکت گازپروم را خریداری کرد آلمان با تخصیص 6/15 درصد از کل سرمایه‌گذاری‌های خارجی روسیه به خود، رتبه اول را در جمع طرف‌های خارجی در اقتصاد روسیه کسب کرد. با این حال، در بخش سرمایه‌گذاری مستقیم، آلمان پس از هلند، قبرس و ایالات متحده آمریکا، رتبه چهارم را در این زمینه دارا می‌باشد. برخلاف اهمیت و جایگاهی که آلمان در اقتصاد و تجارت روسیه دارد، به نظر می‌رسد عکس آن چندان صادق نباشد. به سخن دیگر، براساس آمارهای به دست آمده، روسیه چهاردهمین کشور صادر کننده و پانزدهمین کشور وارد کننده کالاهای آلمانی به شمار می‌آید.

از سوی دیگر، اگر آلمان شریک اصلی تجاری روسیه به شمار می‌آید و از این نظر، توانسته است تا اقتصاد این کشور را به خود متکی سازد، روسیه نیز به همان میزان بلکه بیشتر توانسته است تا اقتصاد آلمان را در بخش انرژی به صادرات خود وابسته کند. خصوصاً آنکه به باور اکثر آگاهان بین‌المللی، انرژی‌های هیدروکربنی امروزه از وزن و اهمیتی استراتژیک در روابط میان کشورها برخوردار هستند. هم‌اکنون، روسیه با داشتن بیش از یک سوم ذخایر گاز طبیعی جهان، بزرگترین صادر کننده این محصول به بازارهای مصرف می‌باشد. از سوی دیگر، آلمان نیز بزرگترین مصرف کننده گاز طبیعی در میان دول اروپایی است. همین مسأله سبب شده است تا زنجیره محکمی از همکاری‌ها میان دو طرف به وجود‌آید. در حال حاضر، آلمان با وارد کردن سالیانه 40 میلیارد متر مکعب گاز از روسیه، مهمترین مشتری اروپایی این کشور به شمار می‌رود. همچنین، براساس توافق صورت پذیرفته در سفر پوتین به برلین این میزان قرار است به 55 میلیارد متر مکعب در سال افزایش یابد. کارشناسان انرژی پیش‌بینی می‌کنند که نیاز 41 درصدی فعلی آلمان به گاز طبیعی روسیه پس از راه‌اندازی ”خط لوله شمال اروپا“ که از زیر دریای بالتیک عبور خواهد کرد، به 60 تا 70 درصد افزایش یابد. پوتین در جریان دیدار با مرکل در برلین اعلام کرد که با آغاز به کار این خط لوله، روسیه به بزرگترین تأمین کننده انرژی برای آلمان تبدیل خواهد شد و آلمان نیز از این رهگذر به پایانه اصلی توزیع کننده انرژی در اروپا مبدل خواهد گردید. نگرانی دول شرقی همچون اوکراین و لهستان آن است که این خط لوله با دور زدن دو کشور یاد شده و گرفتن پتانسیل ترانزیتی آن، به کریدور سیاسی مسکو – برلین تبدیل شود. بالطبع، چنین نتیجه‌ای، نه تنها از درآمد اقتصادی اوکراین و بلاروس خواهد کاست، بلکه نقش اتحادیه اروپا (که آلمان از بازیگران اصلی آن می‌باشد) را در اعمال فشار بر روسیه جهت تقلیل نفوذ سیاسی و اقتصادی خود بر دول اروپای شرقی کمرنگ‌تر خواهد کرد. پوتین، رئیس جمهور روسیه، در اقدامی مشابه در این زمینه با انتصاب گرهارد شرودر، صدر اعظم پیشین آلمان، به ریاست کمیته سهامداران شرکت خط لوله گاز اروپای شمالی – که مجری اصلی احداث این خط لوله می‌باشد – کوشیده است تا از وزن سیاسی شرودر در حزب سوسیال دموکرات و به ویژه دولت ائتلافی آلمان که هم‌اکنون وزیر خارجه آن، اشتان مایر از حزب یاد شده می‌باشد، جهت تقویت روابط برلین – مسکو و جلوگیری از مداخله آلمان در ”سیاست اروپای شرقی“ روسیه استفاده کرد. از همین‌رو، اشتاین مایر چندی پیش اعلام کرد که او خواهان اروپایی است که دارای روابط مستحکم و جدایی‌ناپذیر با روسیه باشد.

سیاست انرژی روسیه در ارتباط با دول اروپایی و بهره‌برداری امنیتی از آن تا بدانجاست که فیونا هیل از آن به عنوان ”امپراتوری انرژی“ یاد می‌‌کند. وابستگی آلمان به گاز طبیعی روسیه از آن‌رو بیشتر اهمیت می‌یابد که اولاً، براساس آمار سازمان بین‌المللی انرژی، رشد مصرف جهانی گاز طبیعی برابر با 2 درصد در سال خواهد بود. این در حالی است که رشد جهانی مصرف نفت حدود 7/1 در سال برآورد شده است. ثانیاً به دلیل مجاورت جغرافیایی، ثبات سیاسی و حجم ذخایر، روسیه نسبت به دیگر کشورهای دارنده منابع گاز طبیعی از موقعیتی برتر برخوردار می‌باشد. بالاخره آنکه آلمان به واسطه عقب‌نشینی تدریجی از سوخت هسته‌ای به واردات گاز طبیعی نیاز بیشتری پیدا کرده است.

تأثیرگسترده روابط روسیه و آلمان بر ایران

طبیعی است که وجود انرژی ناسیونالیسم در سیاست خارجی دو کشور آلمان و روسیه و تبدیل شدن احتمالی آن به محور سیاسی برلین – مسکو می‌تواند پنجره جدیدی برای سیاست خارجی ایران باز کند. با توجه به روابط دو جانبه ‌ویژه میان ایران و روسیه در خصوص عمده مسائل منطقه‌ای و با عنایت به اینکه این مناسبات از ظرفیت و توانمندی کامل جهت مقابله با فشارهای دول غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا برخوردار نیست، ایران می‌تواند از روابط دو جانبه آلمان در روسیه بهره‌گیری کند و در جهت شکل‌گیری محور مسکو – برلین – تهران تلاش به عمل آورد در این زمینه عوامل تسهیل کننده‌ای وجود دارند که می‌توانند بر شکل‌گیری این محور مؤثر باشند. نخست، با توجه به اینکه براساس سند سیاست خارجی روسیه مصوب سال 2000 و نیز سنت سیاست خارجی آن کشور، برقراری روابط با دول اروپایی درصدر دستور کار خارجی مقامات کرملین قرار دارد، لذا روسیه به دنبال مشارکتی با تهران است که موجب تیره شدن روابط آن کشور با دول غربی به ویژه آلمان نگردد. از این منظر می‌توان چنین نتیجه‌ گرفت که دور شدن ایران از اروپا از ظرفیت مقاومت روسیه در برابر فشارهای دول غربی علیه ایران می‌کاهد. دوم، با توجه به تجربه معاصر سیاست خارجی ایران خصوصاً ماهیت آمریکا ستیزی این سیاست پس از انقلاب اسلامی، به نظر می‌رسد این جهت‌گیری بین‌المللی دارای برخی وجوه اشتراک با دو ناسیونالیسم آلمانی و روسی با مختصاتی که پیش‌تر ذکر گردیده باشد.

موضوعی که دو کشور آلمان و روسیه را برای جمهوری اسلامی ایران مهم و متمایز از دیگر کشورها می‌سازد، همکاری‌های متقابل اقتصادی می‌باشد. این دو کشور مهمترین شرکای اقتصادی ایران می‌باشند در حالی که روسیه اصلی‌ترین شریک اقتصادی ایران در بخش فروش قطعات و تجهیزات نظامی می‌باشد، دولت آلمان مهمترین شریک اقتصادی ایران در حوز? سرمایه‌گذاری و تبادلات تجاری در میان دول اروپایی به شمار می‌آید. اهمیت تعاملات اقتصادی تهران – برلین تا بدانجاست که ایران در سال 2004 به مهمترین بازار شرکت‌های آلمانی در سراسر منطق? خاورمیانه مبدل گردید. در این سال، صادرات آلمان به ایران 5/3 میلیارد یورو برآورد شد. لازم به ذکر است که این میزان به نسبت سال 2000، دو برابر افزایش یافته بود. افزون بر این، در سال 2004، صادرات ایران به آلمان نیز به میزان 35 درصد افزایش یافت.

با این حال، ستیز آشکار ایران با ایالات متحده آمریکا در موضوعات و مسائل مختلف خاورمیانه و نیز بهره‌گیری این کشور از ادبیات تند علیه اسرائیل از عمده‌ترین عواملی هستند که هر گونه نزدیکی ایران به محور برلین – مسکو را دشوار می‌سازد. اهمیت اسرائیل برای آلمان تا بدانجاست که در قانون اساسی آلمان برقراری روابط با اسرائیل مورد تأکید قرار گرفته است و مقامات برلین، تل‌آویو را ”شریک ویژه“ خود نام می‌برند.

نتیجه‌گیری:

وابستگی متقابل اقتصادی آلمان و روسیه به یکدیگر در حوزه‌هایی همچون تجارت، سرمایه‌گذاری و انرژی سبب شده است تا روابط دو جانبه اقتصادی ویژه‌ای میان دو کشور برقرار گردد. جالب آنکه از دهه 1990 تاکنون به طور یک نواخت بر میزان تعاملات اقتصادی آلمان و روسیه افزوده شده است. از نظر آگاهان و تحلیل‌گران بین‌المللی روابط اقتصادی ویژه میان این دو کشور موجب نزدیک شدن دیدگاه‌های سیاسی آلمان و روسیه در خصوص مسائل و موضوعات بین‌المللی شده است، تا آنجاکه برخی از شکل‌گیری محور سیاسی برلین – مسکو یاد می‌کنند.

از آنجا که آلمان و روسیه پس از جنگ سرد در یک وضعیت گذار قرار داشتند، ناسیونالیسم تنها معنایی بود که می‌توانست دوره گذار این کشورها را کوتاه کند. ناسیونالیسم آلمانی و ناسیونالیسم روسی از دو جهت دارای وجوه مشترک می‌باشند.

1- تحکیم مجدد جایگاه و موقعیت ملی خود در سیاست بین‌الملل

2- مخالفت با پیروی از ایالات متحده آمریکا به جای مشارکت با آن کشور در تصمیم‌گیری‌های بین‌المللی