سهضلعی نفت، سیاست خارجی و سیاست بینالملل |
13 آبان 1389 |
||||
مقدمه کشورهای نظام سرمایهداری، بقای اقتصادی و سیاسی خود را مرهون فرایندهای رشد در ساختار اقتصادی میدانند. زمانی که رشد اقتصادی شکل میگیرد، از یک سو نقدینگی اقتصادی افزایش مییابد و از سوی دیگر، زمینه برای انتقال اعتبارات به کشورهای پیرامونی فراهم میشود. در روند رشد اقتصادی جهان، چرخههای «رکود ادواری» نیز به وجود میآید که این امر، برنامهریزان اقتصاد جهانی را وادار میکند تا از کاهش قیمت منابع اقتصادی به ویژه نفت جلوگیری به عمل آورند. افزایش قیمت نفت اگر چه بازار جهانی را در شرایط رونق و تعادل قرار میدهد، اما پیامدهای دیگری نیز برای کشورهای مسلط در اقتصاد جهانی، به وجود میآورد. از جمله این پیامدها میتوان به افزایش در آمد اقتصادی کشورهای صادر کننده نفت اشاره کرد. این امر انعکاس «چرخه معیوب ترس و رکود» در اقتصاد جهانی است. به طور کلی: «با پیوند بیشتر جهان از طریق فرایندهای اقتصادی و گرانتر شدن ابزارهای مالی، ناظران بسیاری، نگران تبدیل «چرخة رشد و اعتماد» به «چرخه معیوب ترس و رکود» هستند، اما تاکنون این امر با وجود دردآور بودن آثار بحرانها، تنوع منابع و حجم عظیم سرمایه جدید، در مجموع انعطاف و انسجام بیشتری در نظام اقتصادی جهان به وجود آورده است». در سالهایی که رشد اقتصاد جهانی محدود بود، و یا اینکه میزان وابستگی کشورها در اقتصاد جهانی در سطح ناچیزی قرار داشت، افزایش منابع اقتصادی از جمله قیمت نفت تحت تأثیر معادله عرضه و تقاضا و همچنین بحرانهای مرحلهای قرار میگرفت. این امر در دوران بعد از جنگ سرد، براساس معادله گسترش تقاضا در بازار جهانی به ویژه از سوی چین، هند و سایر بازارهای نوظهور شکل گرفته است. در چنین فرایندی، شاهد تقاضای انبوه و نسبتاً پایدار جهان توسعه یافته به منابع اقتصادی، به ویژه نفت هستیم. این مسئله نشان میدهد که معادله اقتصاد جهانی صرفاً تحت تأثیر چند پارامتر محدود قرار ندارد، بلکه ظهور نیروهای جدید اقتصادی، این فرایند را دگرگون کرده است. معادله اقتصاد جهانی و قیمت نفت، تحت تأثیر نیروهای متنوع و متعددی قرار دارند. در این فرایند، نیاز کشورها به منابع اقتصاد جهانی، بدون توجه به موضوع انرژی تأمین نمیشود. انرژی به مرور نقش محوری خود را در رشد بازارهای جهانی تثبیت و تشدید میکند که این امر آثار سیاسی و فرهنگی مربوط به خود را در سیاست خارجی کشورهای مختلف به جا خواهد گذاشت. افزایش قیمت انرژی، آثار خود را بر چالشهای عمده سیاست جهان و ایدههای غربی نظم جهانی به جا گذاشته است. در این شرایط، چالشهای فراروی آمریکا مربوط به کشورهایی است که قدرت اقتصادی، استراتژیک و تکنولوژیک خود را از منابع نفت به دست آوردهاند. در این دوران، سیاست خارجی ایران نیز رادیکالتر شده است. ادبیات سیاسی ایران تحت تأثیر افزایش درآمدهای دولت ازطریق فروش نفت قرار گرفته است و در نتیجه این کشور بدون توجه به سیاستهای جهانی، محور اصلی مقاومت در برابر فشارهای بینالمللی و آمریکا تلقی میشود. چنین فرایندی در سایر دورانهای تاریخی نیز وجود داشته است. رضا شاه در اواسط دهه 1930، براساس افزایش درآمدهای نفتی، سیاست خارجی جدیدی را در قالب «نیروی سوم جهانی» پیگیری میکرد. گرایش به آلمان و مقاومت در برابر الگوهای رفتاری انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی، انعکاس چنین فرایندی است. در دهه 1950 نیز افزایش قیمت نفت، میزان مطالبات سیاسی، اقتصادی و امنیتی مصدق را ارتقا داد. این امر منجربه مقاومت مصدق در برابر سیاستهای جهانی شد. در دهه 1970 نیز محمدرضا شاه از درآمدهای اقتصادی ناشی از فروش نفت، برای ارتقا امنیت استراتژیک خود بهره گرفت. این امر را میتوان زمینهساز شکلگیری «سیاست مستقل ملی» در دوران پهلوی دوم دانست. این روند در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت. ابتکار تعامل با آمریکا در چارچوب مذاکره امنیتی با مک فارلین، در شرایطی انجام گرفت که قیمت نفت در پایینترین حد خود طی 37 سال گذشته قرار گرفته بود. تئوری گفتوگوی تمدنها و تنشزدایی در سیاست خارجی ایران نیز مربوط به شرایطی است که قیمت نفت در حدود 20 دلار بود. این امر بیانگر رابطه معنادار بین سیاست خارجی و درآمدهای نفتی است. روندی که از سال 2000 منجر به افزایش قیمت نفت شد، سیاست خارجی بسیاری ازکشورها از جمله ایران را تحت تأثیر قرار داده و مفاهیم گفتمان مقاومت را باز تولید کرده و ارتقا داده است.
منبع: کتاب مجموعه مقالات همایش ملی نفت و سیاست خارجی آبان ١٣٨٩ Download
|