بحران مشروعیت در نظام سیاسی اسرائیل |
23 فروردين 1383 |
||||
اهمیت: تداوم مناقشه اعراب و اسرائیل در طول بیش از نیم قرن، همواره کانون توجهات بینالمللی و منطقهای بوده است. در تاریخ 14 می 1948 با اعلام تشکیل دولت اسرائیل در موزهای در تلآویو، آتش جنگ و مصیبتی شعلهور شد که 55 سال ترور و سرکوب و خشونت و اشغالگری، محصول و نتیجه آن بوده است. ماراتن خشونت از بدو تشکیل دولت اسرائیل تاکنون، فکر هرگونه مصالحه را به حاشیه رانده است. آنچه در میدان مبارزه مشاهده میشود مقاومت فلسطینیان بر ضد اشغالگری و غصب سرزمین توسط اسرائیل است اما این مناقشه فقط برای غصب سرزمین نیست، این تضاد، تضادی هویتی است. تداوم و یا پایان مناقشه اسرائیل و فلسطینیها مسلماً به مسائل و موضوعات داخلی طرفهای درگیر مرتبط است. آنچه که امروز از فضای داخل اسرائیل شنیده میشود، فضایی متفاوت از گذشته است. فضایی که متأثر از فضای جدید بینالمللی و تحولات سریع جهانی است. نگارنده با نگاهی جامعهشناسانه در پی بررسی جوانب این فضای متفاوت است، فضایی که در آن مشروعیت نظام سیاسی اسرائیل به چالش کشیده میشود. مقدمه: مقولات هویت و مشروعیت بسیار به هم نزدیکند و در بعضی موارد بر یکدیگر منطبق میشوند در نظامهای با ثبات، فرآیند اساسی جامعهپذیری سیاسی که احساسی از هویت به مردم میدهد، شناسایی حوزه مشروع تمامی اشکال اقتدار قابل قبول را در آن نظامها نیز فراهم میکند. برعکس، ممکن است مردم از طریق پذیرش مشروعیت ساختارها و اقتدارهای خاص،تصورشان را از هویت ملی توسعه بخشند. پذیرش و تأئید مشروعیت با مردم است و این امر احتمالاً زمانی تحقق مییابد که زمامداران به اصول برابری احترام گذاشته و تمایزات را به عنوان واقعیت مناسب انفکاک تلقی کنند. علت اصلی بحران مشروعیت این واقعیت است که نشانههای خاص توسعه همواره میزان درک تعداد بیشتری از مردم را بالا میبرد، لذا از حیث روانشناختی فرآیند توسعه، فرآیندی افزاینده است. با نگاهی به درون جامعه اسرائیل در خواهیم یافت که میزان مشروعیت اسرائیل در داخل مرزهای خود چه اندازه است؟ چه اندازه حاکمیت اسرائیل به اصل برابری اهتمام دارد و عوامل بحران هویت در جامعه اسرائیل کدامند؟ میزان مشروعیت در جامعه اعراب اسرائیل: در بررسی مشروعیت نظام سیاسی اسرائیل،میتوان از مفهوم ”حفرهها در دولت“ استفاده نمود؛ یعنی آن دسته از نواحی که نظارتهای معمولی دولت در آنها اعمال نمیشود. این نواحی در واقع مناطق ملالآور یا ممنوعه محسوب میشوند که به دلایل مختلفی مانند استقلالطلبی، تبعیضهای نژادی، اقتصادی و نظایر آن از دولت مرکزی تبعیت نمیکنند. در وضعیت کنونی، اعراب که تقریباً هجده درصد جمعیت اسرائیل را تشکیل میدهند، این حفرهها را به وجود آوردهاند. دولت اسرائیل حتی با اعطای خودگردانی محدود در محدودة نوار غزه و بخشهایی از کرانة باختری به فلسطینیها، نتوانست به اختلافات، 50 ساله این مناطق با دولت مرکزی پایان دهد. این سیاست نه تنها حفرهها را تاکنون پر نکرده است، بلکه عدم مشروعیت نظام از دیدگاه اعراب تبدیل به انتفاضه، مبارزات مسلحانه و قیامهای فراگیر شده است. از مناطقی که در آنها مشروعیت سیاسی نظام اسرائیل زیر سؤال است،باید به مناطقی اشاره کرد که در حال حاضر اعراب در آنها ساکن هستند. بیش از نیمی از فلسطینیان در منطقه شمال، معروف به الجلیل، 8/18% در حیفا، 8/11% در مرکز و 6/11% در جنوب سکونت دارند و شمار ناچیزی نیز در تلآویو، یافا و قدس به سر میبرند. تجمع اعراب در الجلیل، موجب نگرانی حکومت اسرائیل بوده و برای تسلط و نظارت بر آنان از ابتدا سیاست یهودیسازی الجلیل مدنظر سران اسرائیل قرار داشته است. از اینرو، بیشتر زمینهای اعراب مصادره و در آنها شهرکهای یهودی ساخته شده است که ناصره علیا، کرمل و معلوت از مهمترین آنها هستند. اتخاذ چنین سیاستی در سالهای اخیر، به تعادل در جمعیت اعراب و یهود در الجلیل انجامیده است. گرایش حزبی اعراب در داخل اسرائیل را میتوان در مجموع به دو جناح عمده رادیکال و میانهرو تقسیم کرد. گروه میانهرو که خواهان تساوی حقوق همه گروههاست، از تجمعات سیاسی، اعتصابات و تظاهرات برای رسیدن به اهداف و مطالبات حمایت میکند. در طیف مقابل، گروههای رادیکال قرار دارند که با دولت اسرائیل و اکثر شهروندان یهودی، رفتاری خصمانه دارند و گمان میرود با توجه به عدمکارایی فعالیتهای دموکراتیک در تحقق آرمانهای مدنی، اقبال جناح دوم بیشتر شود، به نظر پروفسور ”سی سموها“ نیمی از اعراب حق حیات اسرائیل را نفی میکنند. میزان مشروعیت در جامعه یهودیان یهودیان مستقر در اسرائیل علاوه بر بحران در تعیین هویت یهودی، دچار تقابلهای زیر هستند: 1- تقابل اشکنازیها و سفاردیها: این مشکل حتی قبل از تأسیس دولت اسرائیل نیز وجود داشت. پیشگامان اولیه صهیونیسم و مهاجران غیرقانونی اشکنازیها بودند که دولت اسرائیل را تأسیس کرده و پس از آن، مهاجرت گستره سفاردیها را از کشورهای عربی سازماندهی کردند. سفاردیها ادعا میکنند به دلیل تحصیلات کمتر، سخن نگفتن به زبان عبری و سطح پائین رفاه به عنوان شهروند درجه دوم تلقی میشوند. نبود سیاستمداران سفاردی و نیز خشونت پلیس نسبت به آنها نمودی از این اختلافات است. 2- تقابل مذهبیها و غیر مذهبیها: اکثریت اسرائیلیان غیر مذهبیاند. بسیاری از اسرائیلیها غذای کاشر (ذبح شده شرعی) میخورند و اعیاد مذهبی را انجام میدهد ولی این کارها بنا بر سنت و نه مذهب رعایت میشود. با این همه، یک اقلیت مذهبی کوچک بخش عظیمی از قدرت و نفوذ را در اختیار دارد. شاید بزرگترین تضاد میان این دو گروه، تعیین ملیت یهودیان باشد. مقامات مذهبی، یهودیت اتیوپیها و عبریهای سیاه را زیر سؤال میبرند و کسانی را که خاخامها، یهودیتشان را تأئید نکردهاند، یهودی نمیدانند. از سال 1986 تقابل دو گروه تشدید شد، مذهبیها به اشخاص و اتومبیلهایی که مراعات روز شنبه (شابات) را نمیکنند متعرض میشوند و در مقابل غیرمذهبیها هم به کنیسههای آنها اهانت کرده و گاهی آنها را آتش میزنند. 3- تقابل جناح راست در مقابل جناح چپ: در حالی که افراطیون دست راستی معتقد به اخراج اعراب از سرزمین اسرائیل میباشند جناح چپ معتقد به اعطای حداقل خودمختاری به اعراب فلسطینی و رسیدن به صلح در چارچوب معادله صلح در برابر زمین است. 4- تعیین هویت یهودی: برخی از مقامات اسرائیلی به ویژه خاخامها،اعتقاد دارند، یهودی کسی است که از پدر و مادر یهودی متولد شده باشد و یکی از خاخامها یهودیت او را تأیید کرده باشد، ولی بسیاری معتقدند هر کس با یک یهودی ازدواج کند صرفنظر از پدر و مادرش، ملیت یهودی را احراز میکند. هویت ملی اسرائیل با مذهب سیاسی و زبان آن مشخص میگردد. اسرائیل تجسم و ثمره ایدئولوژی صهیونیسم است که هدف اصلیاش تشکیل دولت و ملت یهود در فلسطین است. در میان یهودیان اسرائیل، درباره علت وجودی دولت اتفاق نظر وجود دارد، هر چند که درباره اینکه مرزها، کجا باید باشند و یا درجه مذهبی بودند یا لائیک بودن دولت چقدر باشد، اتفاق نظر وجود ندارد. فراتر از اندیشه دولت، اسرائیلیها به یک مذهب مشترک قدیمی یعنی یهود و یک زبان احیا شده ملی یعنی عبری و یک احساس مشترک قوی درباره شکنجه و آزاری که دیدهاند، معتقد میباشند. جنگهای ادواری اسرائیل با همسایگان و تنفر و خصومت برخی از کشورهای اسلامی نیز تأثیری متحد کننده داشته است. این عوامل همگی در همگرایی یهودیان اسرائیل و تقویت حس ملی آنها نقش مهمی داشتهاند. شکافهای اجتماعی در اسرائیل شکافهای زبانی درون فرقهای و مذهبی بر روی هم قرار گرفته و یک شکاف متراکم به وجود آورده است،نیروهای مرکز گریز اسرائیل عبارتنداز: زبان، شکاف شرقیتبار و غربیتبار و نیز مذهبیها و غیرمذهبیها. جمعیت یهودی اسرائیل از یک صد و دو کشور مختلف آمدهاند و طبیعی است که با تمام تلاشهای گسترده برای ملتسازی و احیای زبان عبری، اکنون اسرائیل کشوری چند زبانه است. طبقاتی بودن جامعه اسرائیل نیز همواره مورد بحث و مجادله بوده است. جامعه اسرائیل جامعهای مهاجر است، از این رو مشاهده میشود که مهاجران اروپاییتبار و مهاجران شرقتبار همواره در نوعی تضاد و رقابت به سر میبرند. سرانجام جدیترین مسئله برای امنیت اسرائیل تقسیم جمعیت به دو بخش یهودی و فلسطینی (مسلمان، مسیحی و دروزی) است. اسرائیل برای کنترل فلسطینیها یک سیستم پیچیده و مؤثر ابداع کرده است. طبق نظر لوستک این نظام مبتنی بر سه ساز و کار مرتبط است: 1- جداسازی، برای پاره پاره کردن گروه اقلیت از داخل و منزوی کردن آنها از اکثریت. 2- ایجاد وابستگی، که اقلیت را وادار میسازد برای منابع، متکی بر اکثریت باشد. 3- تطمیع، که با اعطای پاداش کمکهای مالی، همکاری برخی اعضای گروه اقلیت را جلب میکند. یوتوپیای بسته طبقاتی اسرائیل که بر شالودهای از میهنپرستی و انحصارگرایی یهودی استوار است و خطوط اساسی مدلی استبدادی از یک جامعه یهودی را ترسیم میکند، پذیرش ایده یک دولت برای همگان را در عمل، با مشکلاتی اصولی مواجه میسازد. مشکلاتی که در کنار یکدیگر،معمای طبقاتی نابرابر در یوتوپیای بسته را به تصویر میکشد که درگیر محدودیتهایی بنیادین مانند مذهب و به ویژه نژاد است. تمایر میان یهودیان و غیر یهودیان از خلال پدیدهای نیرومند مانند قومیت به گونهای جدی آشکار میشود. گرد آمدن یهودیان، حول محور قومیت، جامعه اسرائیلی را چنان شکلی بخشیده که گروهی از نویسندگان، ترجیح خویش را در به کارگیری اصطلاح قوم سالاری برای بیان نظام حکومتی و اجتماعی اسرائیل پنهان نمیکنند. از اینرو، به رغم حضور مؤلفههای گوناگون در دل یوتوپیای قومسالار اسرائیل، این قومیت است که در چهره مؤلفهای بنیادین و قدرتمند، در مکان نخست ظاهر میگردد. قومیت، منطقی پذیرفته شده اما پنهان در ورای جریانهای اجتماعی موجود در این جامعه میباشد. قومسالاری این یوتوپیا از یک سو در زمینه تخصیص منابع، چه در عرصههای حقوقی و چه در عرصه رفتارهای عادی شهروندی، تبعیضهای عمیقی را میان آویختگان به شاخه قومیت یهود و غیر آنان ایجاد مینماید. پیدایش چنین نابرابریهایی موجب میگردد تا بحران اجتماعی از سطح پیشین در روابط یهودی – غیریهودی به سطحی دیگر (روابط یهودی – یهودی) تسری یابد و بدین ترتیب بخش قابل توجهی از یهودیان نیز در معرض تندباد نابرابریها در آئین ارتدوکس قرار میگیرند. گلدشایدر از نویسندگان اسرائیلی عقیده دارد که این نابرابریها به درون کیبوتصها که قاعدتاً باید برابرترین بخشهای جامعه اسرائیل باشند نیز نفوذ کرده و در اینجا نیز پدیده نابرابری، خود را نشان میدهد. اما یوتوپیای اسرائیل در سطح تعارضات یهودی- یهودی، شاهد نابرابریهای دیگری است که ریشه در خاستگاه یهودیان مهاجر (اروپایی، آسیایی، آفریقایی) به اسرائیل دارد و در قالب یهودیان اشکنازی و سفاردی ظاهر میگردد. کلود کلن محقق فرانسوی، نابرابریهای یاد شده را چنان بزرگ و موجد تمایزات عملی در حیات اجتماعی سیاسی اسرائیل میداند که از آن با عنوان شکافی اساسی و سنتی در جامعه اسرائیل یاد میکند. این دو گروه از نظر درآمد، آموزش، فرصتهای شغلی و حتی محل زندگی از نابرابریهای آشکاری در رنج هستند. بدین ترتیب، یوتوپیای صهیونیسم اسرائیل در سطح روابط یهودیان با یکدیگر نیز دچار مشکلاتی جدی میشود. شکاف اشکنازی و سفاردی اگر چه جدی است ولی موجودیت اسرائیل را به مخاطره نمیاندازد، اما شکاف اعراب واسرائیل به قدری عمیق است که به نظر غیر قابل پر شدن میآید. نتیجهگیری: تداوم اشغال سرزمینهای فلسطینیها بعد از نیم قرن، برای اسرائیل نتایج متفاوتی داشته است. اگر چه از سوئی، اسرائیل به مأوا و مأمن یهودیان جهان تبدیل شد و یوتوپیای منکوب شده یهود در سرزمین موعود تجلی یافت، اما هزینههای پرداختی نیز بسیارگران و عظیم بوده است. در فضای جدید بینالمللی راه بر هر گونه مطلقنگری و صرفانگاری مسدود شده است. در فضای جدید جهانی، ایده صهیونیسم سیاسی در حال رنگ باختن است و نیل تا فرات به بایگانی تاریخ سپرده میشود. امروز اسرائیل در داخل جامعه خود با بحرانهای هویتی و مشروعیتی مواجه است. اسرائیل هیچگاه در داخل مجموعه اعراب فلسطینی مشروعیتی نداشته است. حاکمیت اسرائیل در حال حاضر در مجموعه یهودیان نیز با چالشهایی مواجه است. بر اثر فشارهایی که بر دولت اسرائیل از بیرون و درون وارد میشود، احتمال میرود که اسرائیل سرکش به اسرائیلی مطیع و همگام با خواست جامعه بینالمللی تبدیل گردد. آیا نیم قرن سرکشی آنها را به این نتیجه نرسانده است؟
|