حزبالله و اتهام ترور حریری؛ ابعاد وچالشها |
17 مهر 1389 |
||||
چکیده مطرح شدن گمانهزنیهایی در باب متهم شدن احتمالی برخی از اعضای حزبالله لبنان به ترور رفیق حریری و واکنش سیدحسن نصرالله و نیز تحرکات منطقهای برای پیشگیری از گسترش این بحران، سئوالات چندی را در مورد ماهیت این اتهام احتمالی و تبعات آن برانگیخته است. در این گزارش در صدد آن هستیم تا ضمن طرح چند و چون مطرح شدن این مسئله و تاثیر آن بر وضعیت سیاسی در لبنان، از مجرای بررسی دگرگونیهای منطقهای و تحولات روابط سوریه با حزبالله لبنان، پیامدها و چالشهای احتمالی چنین اتهامی بر حزبالله را مورد مطالعه قرار دهیم. مقدمه در سالهای اخیر، به خصوص پس از جنگ 2003 اسرائیل علیه لبنان و ناتوانی این رژیم در رسیدن به اهداف طراحی شده برای این جنگ، تلاشهای گستردهای برای مهار قدرت و نفوذ حزبالله و به طور کلی شیعیان و ایران در منطقه به عمل آمده است. طرح احتمال متهم شدن اعضای حزبالله از سوی دادگاه بینالمللی ترور رفیق حریری، زمینههای اعمال فشار بر حزبالله را افزایش داد. از سوی دیگر به نظر میرسد فضای متغیر منطقهای و بینالمللی در جهت مخالف خواست حزبالله و نیروهای مقاومت و به سود کشورهای به اصطلاح محور اعتدال، تحولاتی را به خود دیده است. در این گزارش در صدد آن هستم که پس از بررسی این تحولات منطقهای، پیامدهای متهم شدن احتمالی حزبالله را بر نقش و جایگاه این حزب مورد بررسی قرار دهیم. متهم شدن حزبالله در نیمة سال 2010، برخی از روزنامههای کویتی، اردنی و اسرائیلی اخباری مبنی بر متهم شدن برخی از اعضای عالیرتبة حزبالله و به طور مشخص، مصطفی بدرالدین، از مسئولین امنیتی حزبالله و داماد عماد مغنیه، در گزارش گمانهزنی کمیتة تحقیق دادگاه بینالمللی تحقیق در مورد ترور رفیق حریری، منتشر کردند. این اخبار سرآغاز گمانهزنیهایی در مورد احتمال متهم شدن حزبالله و چگونگی رویارویی این حزب با دادگاه بینالمللی و پاسخگویی به اتهامات وارده شد. پس از چندی، در جریان دیدار غیر علنی سعد حریری با سیدحسن نصرالله، حریری ضمن تأیید اخبار فوق، از نصرالله خواست تا از چند تن از اعضای حزبالله که از آنها به عنوان عناصر «خودسر» یاد میشود، دست بردارد. واکنش حزبالله به اتهامات مطرح شده که به صورت حمله به دادگاه بینالمللی و متهم ساختن آن به سیاسیسازی پروندة ترور و نیز متهم کردن اسرائیل به ترور رفیق حریری و تحولات پس از آن بود، سؤالاتی را در زمینة چرایی متهم شدن حزبالله و پیامدهای چنین اتهامی مطرح ساخته است. به علاوه، سکوت سوریه و به خصوص این واقعیت که سعد حریری پس از دیدار با بشار اسد در دمشق، به دیدار نصرالله رفته و عدم حمایت حزبالله از عناصر «خودسر» را خواسته است، گویای دگرگونیهایی در روابط سوریه با حزبالله است. با متهم شدن حزبالله، حتی پیش از انتشار گزارش گمانهزنی کمیتة تحقیق و نیز واکنش قاطع حزبالله در قالب سخنرانیهای متوالی رهبر آن، و نیز موضعگیریهای شخصیتهای مطرح دو ائتلاف 14 و 8 مارس، اوضاع سیاسی لبنان بار دیگر رو به بحران نهاد. به علاوه سکوت دمشق در همگامی با محور به اصطلاح اعتدال عرب و واکنشهای اسرائیل به اتهامات حزبالله و حمایت سیاسی و تبلیغاتی تهران از این حزب، ابعاد منطقهای بحران سیاسی داخلی لبنان را به نمایش میگذارد. لبنان آیینة منطقه لبنان باقیماندة متصرفیة جبل لبنان است که از قرن نوزدهم با حمایت فرانسه، به صورت خودمختار اداره میشد. این منطقه که شرایط نسبتاً آزادی در قیاس با سایر مناطق امپراتوری عثمانی داشت، پذیرای اقلیتهای نژادی و مذهبی متعددی بود که در سایر مناطق، عمدتاً تحت تعقیب بوده و برای رهایی از تبعیض، فشار و شکنجه به این منطقه کوچ کرده و سکنی گزیدهاند. در نتیجه لبنان به رغم جغرافیای محدود، تعداد قابل توجهی از اقلیتهای مسیحی و مسلمان را در خود جای داده است. قانون اساسی پس از استقلال نیز برای هر یک از اقلیتهای موجود در این کشور سهمی را در قدرت پیشبینی کرد. به همین دلیل از آن هنگام، وفاداری به طایفه و خدمت به منافع آن، جای وفاداری به کشور و خدمت به منافع ملی را گرفت و طوایف مختلف لبنان در رقابت داخلی و در جهت حفظ منافع اعضای خود، پیوندهایی فرامرزی با قدرتهای منطقهای و بینالمللی برقرار کردند. مسیحیهای لبنان اغلب با فرانسه و آمریکا و سپس اسرائیل و مسلمانان با سوریه و سپس عربستان صفبندی میکردند. پس از پیروزی انقلاب ایران نیز، شیعیان لبنان در رقابت با سایر طوایف لبنان به تحکیم روابط خود با ایران و سپس سوریه پرداختند. بدین ترتیب لبنان به آیینهای از صفبندیهای منطقهای و بینالمللی تبدیل شد و همچنان که از این صفبندیها اثر میپذیرفت، بر آنها تأثیر نیز میگذاشت. لذا در بررسی دگرگونیهای داخلی لبنان که به دلیل پیوندهای مذکور جلوة منطقهای یافتهاند – توجه به دگرگونیهای صورت گرفته در عرصة دیپلماسی منطقهای و روابط محورهای اعتدال و ممانعت ضروری است. در واقع در نظر گرفتن دگرگونیهای منطقهای است که فهم تحولات داخلی لبنان را میسر میسازد. دگرگونیهای منطقهای در دهة 1990، محور مصر – سوریه – عربستان، دیپلماسی عربی را در دست گرفته و به حلال مشکلات و مسائل جهان عرب تبدیل شده بود و بسیاری از بحرانهای منطقة عربی را حل و فصل میساخت. با توافق این محور و همراهی ایالات متحده، جنگ داخلی لبنان در سال 1990 پایان یافت و نقش برتر سوریه در این کشور به رسمیت شناخته شد. با مرگ حافظ اسد و به قدرت رسیدن فرزندش، اولین نشانههای شکاف در محور فوق هویدا شد. بشار اسد با حمایت گسترده از حزبالله لبنان و انتقاد شدید از بیتحرکی دولتهای عربی در قبال فلسطینیها، مقدمات شکاف میان سوریه از یک سو و مصر و عربستان را از سوی دیگر، فراهم ساخت. البته چهارچوب کلی همکاری محور مذکور، تا سال 2004 ادامه یافت. در این سال سوریه به رغم مخالفت داخلی گسترده لبنانیها و بدون هماهنگی با عربستان و مصر، تمدید دورة ریاست جمهوری امیل لحود را تحمیل کرد. هر چند ریاض پیشتر موضعی در مخالفت یا موافقت با تمدید ریاست لحود ابراز نداشته بود، اما تحمیل این امر از سوی دمشق بدون در نظر گرفتن موضع عربستان، زنگ خطر را در ریاض به صدا در آورد؛ چرا که این نخستین بار بود که در لبنان پس از سال 1990، تصمیمی با این اهمیت به صورت یکجانبه از سوی سوریه اعمال میشد. ترور رفیق حریری به کلی محور سه جانبه را از بین برد و به بروز و ظهور دو محور اعتدال و ممانعت و رقابت فراگیری در منطقه منتهی شد که بازتابهای گستردهای بر لبنان و تحولات داخلی این کشور داشت. اولین متهم ترور حریری، سوریه بود. این اتهام بدون وجود قرائن معتبر و بر مبنای ظن و گمان از سوی مخالفان حضور سوریه در لبنان و نیز کشورهای غربی (فرانسه و آمریکا) مطرح میشد. در نتیجه دمشق تحت فشارهای بینالمللی و نیز تظاهرات گسترده در درون لبنان (انقلاب سدر)، وادار به عقبنشینی از خاک لبنان شد. سکوت عربستان و مصر در قبال اتهامات و فشارهای وارده به سوریه، از سوی دمشق به همراهی با این فشارها تعبیر شد. از این هنگام رویاروییهای سوریه با عربستان در لبنان، شدت گرفت. به رغم عقبنشینی ارتش سوریه از لبنان، پیوندهای دیرپای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سوریه، شبکة نفوذ گستردهای را در لبنان برای دمشق به جا گذاشته است. این کشور به گسترش پیوندهای خود با حزبالله و ائتلاف 8 مارس همت گماشت. عربستان نیز با حمایت از دولت فؤاد سنیوره و ائتلاف 14 مارس، در مقابل سوریه و متحدان لبنانی آن ایستاد. بدین ترتیب رقابت و رویارویی منطقهای، عرصة سیاسی لبنان را نیز فرا گرفت و تضاد و کشمکش داخلی رو به گسترش نهاد. رویارویی دو محور اعتدال و ممانعت در جنگ اسرائیل علیه غزه به اوج خود رسید. پس از این جنگ و در اجلاس اقتصادی کویت، با مطرح شدن ابتکار مصالحة عربی و پیگیری آن در اجلاس چهار جانبة مصالحة عربی در ریاض و سپس اجلاس سران اتحادیة عرب در دوحه (مارس 2009)، شاهد دگرگونیهایی در روابط سوریه و عربستان و به تبع آن دو محور اعتدال و ممانعت میباشیم. با وقوع تحولات فوق، به تدریج شاهد احیای وضعیت دهة 1990 در لبنان میباشیم. توافق سعودی – سوری در لبنان بر این مبنا صورت گرفت که سوریه در لبنان دست بالا را داشته باشد و دو کشور برای حفظ ثبات در این کشور تلاش کنند، بدون آنکه منافع سوریه در آن نادیده گرفته شود. بدین ترتیب شاهد دیدار ملک عبدالله از سوریه و گشایش غرب به روی دمشق بودهایم. واپسین نتیجة طبیعی مقدمههای پیشین، حکم «بیگناهی سیاسی» است که سعد حریری به سوریه تقدیم کرد. وی اعلام کرد که متهم شدن دمشق به ترور حریری، اتهامی سیاسی بوده است. به علاوه دیدارهای مکرر سعد حریری از دمشق و بررسی اوضاع لبنان با اسد، یادآور روابط بیروت – دمشق در دهۀ 1990 میباشد. در این بین نقش و جایگاه حزبالله در رابطه با سوریه دچار تحولاتی شده است. دگرگونی روابط سوریه و حزبالله در طول دهة 1990، حزبالله لبنان به صورت تابعی از سیاستهای سوریه درآمده بود. این حزب در اتحاد با سوریه و با کمک آن، مقاومت علیه اسرائیل در مناطق اشغالی را پیش میبرد. در آن دوره توانمندیهای نظامی و اطلاعاتی حزبالله، در مقایسه با وضعیت کنونی، ناچیز بود و با توجه به حضور نظامی سوریه، از توان عملیاتی چندانی، بدون حمایت دمشق، برخوردار نبود. این وضعیت اتحاد و در واقع پیروی حزبالله از سوریه تا سال 2005 ادامه یافت. البته پس از عقبنشینی اسرائیل از جنوب لبنان در سال 2000، قدرت عملیاتی حزبالله به تدریج افزایش یافت. با خروج ارتش سوریه از لبنان، به رغم تداوم حمایت سوریه از حزبالله، این حزب با استقلال عمل بیشتری فعالیت میکرد. برای مثال به رغم حمایت گستردة سوریه از حزبالله در جنگ 2006، دمشق هیچ تمایلی به این جنگ و یا اطلاعی از عملیات حزبالله (دستگیری دو سرباز اسرائیلی)، که به آغاز آن انجامید، نداشت و به شدت نگران گسترش جنگ و ناتوانی احتمالی حزبالله بود. در واقع سوریه پس از عقبنشینی نیروهایش از لبنان، تحت تأثیر فشارهای بینالمللی و منطقهای و برای نشان دادن حسن نیت خود و رفع اتهام از مقامات سوری در زمینة ترور رفیق حریری، از دخالت و یا موضعگیری در مورد مسائل داخلی لبنان خودداری میکرد. برای مثال دمشق در بحران می 2008( ) و یا در انتخابات پارلمانی 2009، سکوت اختیار کرد. اتخاذ چنین سیاستی از سوی سوریه، امکان و توان تحرک مستقلانة حزبالله را افزایش داد. بدین ترتیب در حرکت از سال 2000 به سال 2010، مشاهده میشود که به تدریج بر استقلال عمل حزبالله از سوریه افزوده شده است. استقلال عمل حزبالله تا جایی برای سوریه قابل قبول است که به منافع آن کشور لطمه نزده و از گسترش بحران و احتمالاً جنگ با اسرائیل، که میتواند سوریه را نیز در بر بگیرد، پیشگیری کند. در نگرش دمشق، حزبالله ابزاری مهم و مؤثر در رویارویی با دشمن مشترک (اسرائیل) میباشد. بنابراین کنترل حزبالله و عدم دردسر ساز شدن رفتارهای آن برای سوریه، مؤلفهای اساسی در رابطة دمشق با حزب الله است. به علاوه توجه حزبالله به منافع سوریه در لبنان، مؤلفه اساسی دیگر نگرش سوریه به نقش حزبالله است. تحرکات حزبالله در عرصة داخلی لبنان پس از جنگ 2006، نگرانیهایی را در سوریه برانگیخت. در واقع روابط سوریه با لبنان از زمان تأسیس لبنان بزرگ، بر پایة اتحاد نزدیک سنیهای لبنان با سوریه بنا شده بود و سوریه همواره از این منظر به منافع خود در لبنان مینگرد. همکاری و اتحاد دمشق با حزبالله در رویارویی با اسرائیل، به معنای پشت کردن سوریه به متحدان تاریخی خود نیست. هر چند روابط سنیهای لبنان با سوریه پس از ترور حریری رو به تیرگی نهاد اما سوریه در تلاش برای بازسازی اعتماد سنیهای لبنان از هیچ کوششی دریغ نورزید. این تلاشها در دو سال گذشته با نزدیک شدن سوریه به عربستان به ثمر نشست و آخرین نمودهای آن سخنان سعد حریری، نخست وزیر لبنان، در مورد سیاسی بودن اتهام سوریه به ترور رفیق حریری بود. لذا این نکته حائز اهمیت است که سوریه متحد حزبالله در «رویارویی با اسرائیل» و نه «در رقابتهای داخلی لبنان» است. از این منظر، حذف اسامی تعدادی از اعضای «جریان المستقبل» از لیست ممنوع الورودها به خاک سوریه و نیز سفر مشترک بشار اسد و ملک عبدالله به لبنان برای پیشگیری از گسترش بحران، در چهارچوب اولویتهای لبنانی دمشق صورت گرفته است. از این منظر است که میتوان سکوت دمشق در مقابل اتهامات وارده به حزبالله را درک کرد؛ هرچند گفته میشود سوریه در پس پرده در تلاش است فشارها بر حزبالله را کاهش دهد اما این امر از منظر حزبالله کافی نبوده است و این حزب انتظار حمایت همهجانبۀ سوریه را در بحران پیش رو دارد. البته طبق گزارشها بشار اسد از ملک عبدالله خواستار درک نگرانیهای امنیتی حزبالله و فعالیت در جهت منحل کردن دادگاه بینالمللی شده است. این موضع اسد، در قالب اتحاد با حزبالله در رویارویی با اسرائیل قابل تبیین است. عربستان و سایر کشورهای محور اعتدال در دو سال گذشته در صدد بهرهگیری از این دوگانگی نگرش سوریه به نقش داخلی و خارجی حزبالله بودهاند. به نظر میرسد حزبالله نیز در مسائل داخلی لبنان، موضعی متفاوت از موضع دمشق اتخاذ کرده است. بینتیجه خواندن اجلاس سه جانبة اسد – عبدالله – سلیمان در بیروت را میتوان واکنش حزبالله به سکوت دمشق در قبال متهم شدن این حزب دانست. سیدحسن نصرالله در سخنرانیهای متوالی خود نشان داد که حزبالله خطی مستقلانه برای رویارویی با اتهامات دادگاه بینالمللی ترسیم کرده است و هیچگونه تمایلی به بازگشت به وضعیت دهة 1990 (پیروی از سیاستهای سوریه در لبنان) ندارد. حزبالله در پیشبرد نگرش خود همچنان بر حمایت و کمک تهران حساب کرده است. نتیجهگیری حزبالله لبنان در برابر چالش سیاسی بزرگی قرار گرفته است. صدور گزارش کمیتة تحقیق از سوی دادگاه بینالمللی ترور رفیق حریری و تلاش برای متهم نمودن عناصر بلند پایة حزبالله، از نظر این حزب، با هدف مشروعیتزدایی از مقاومت حزبالله میباشد. دستاورد جنگ 2006 و پیش از آن آزادسازی جنوب لبنان، جایگاه مهمی را برای حزبالله در لبنان و افکار عمومی کشورهای اسلامی ایجاد کرده بود. به همین دلیل حزب الله اهداف جدید طرف مقابل را فهم کرده است و به خطر تحقق آنها واقف است. سیدحسن نصرالله به خوبی میداند که پیشنهاد سعد حریری، مبنی بر عدم حمایت از برخی عناصر «خودسر» حزب، تأثیر چندانی بر پیامدهای کلی چنین اتهامی بر حزبالله نخواهد داشت و چنین اتهامی، با توجه به اهمیت عملیات ترور حریری، در صورت اثبات، به همان عناصر «خودسر» محدود نخواهد ماند و رهبری حزبالله را نیز متهم خواهد کرد. از این منظر، حزبالله سکوت سوریه در قبال تحولات مربوط به دادگاه بینالمللی را بر نمیتابد و این سیاست دمشق، به دور شدن خطوط تماس سیاستهای حزبالله و سوریه در دگرگونیهای داخلی لبنان انجامیده است. هرچند مواضع سوریه و حزبالله در قبال اسرائیل کماکان کاملاً منطبق بر یکدیگر میباشد. در واقع همگامی سوریه با محور اعتدال عربی در بحران اخیر که در سفر مشترک اسد و عبدالله به بیروت تجلی یافت – هر چند از سیاست لبنانی سوریه منشق میشود- نارضایتی حزبالله را در پی داشته است. طبعاً حزبالله توان ایستادگی در مقابل اتهامات احتمالی دادگاه بینالمللی را، چه در قالب طرح اتهامات متقابل و یا پافشاری بر موضع خود در مقابل فشارهای بینالمللی و منطقهای، خواهد داشت. اما ورود چنین اتهاماتی به حزبالله، از دو طریق این حزب را تضعیف خواهد کرد. صرف مطرح شدن این اتهام به اعضای حزبالله، مشروعیت مقاومت این حزب را که ستون فقرات فعالیتهای سیاسی و نظامی آن را تشکیل میدهد، زیر سؤال خواهد برد. از سوی دیگر مطرح شدن این اتهام، توجه حزبالله را تا حدود زیادی از اسرائیل و مقاومت در برابر آن به مسائل دادگاه بینالمللی و تبعات داخلی اتهامات وارده منحرف خواهد ساخت. این وضعیت اگر چه در کوتاه مدت نمیتواند چندان آسیبی به حزبالله برساند، اما در بلند مدت میتواند به ایجاد شکافهایی در درون حزبالله و میان این حزب و متحدان آن در ائتلاف 8 مارس بینجامد. در این شرایط بغرنج، حزبالله نیازمند حمایت همه جانبة ایران میباشد. در واقع با توجه به این نکته که تضعیف حزبالله، تضعیف غیرمستقیم نفوذ ایران در خاورمیانه را در پی دارد و از آنجا که به نظر میرسد هدف محور اعتدال و نیز غرب همین مسئله باشد، حمایت جمهوری اسلامی ایران از حزبالله باید با شدت بیشتری ادامه یابد. در حال حاضر حمایتهای تبلیغاتی و سیاسی و دیگر انواع کمکهای ایران از حزبالله، توان ایستادگی این حزب را تحکیم میکند. اما آنچه در این مرحله باید به کمکهای ایران افزوده شود، تلاشهایی است که ایران میتواند در نزدیک کردن بیشتر موضع سوریه به حزبالله انجام دهد؛ چرا که سوریه بهرغم اهمیتی که برای حزبالله قائل است، نمیتواند تحولات سالهای اخیر (گشایش غرب و نزدیک شدن محور اعتدال عربی به دمشق) را نادیده بگیرد و بیچون و چرا از حزبالله حمایت به عمل آورد. به نظر میرسد نخستین اقدام در این راستا با سفر محمود احمدینژاد به دمشق انجام شده باشد، اما مرحلة حساس کنونی تلاشهای گستردهتری را میطلبد. با اینکه نمیتوان تردیدی در حمایت ایران از حزبالله کرد، اما مسئلۀ ایران در این مرحله زدودن تردید دمشق در حمایت از حزبالله میباشد، حزبی که در جنگ 2006 به نیابت از محور ممانعت جنگید.
|