دلایل و پیامدهای حمله اسرائیل به ناوگان آزادی

Print E-mail
حسن احمدیان
10 ارديبهشت 1390

مقدمه
چرا نتانیاهو دست به کشتار فعالان مستقل حقوق بشر و کمک­های انسان‌دوستانه در آب­های آزاد بین­المللی زد و هدف از این اقدام چه بود و آیا نتایج حاصل از آن با این هدف مطابقت دارد؟ اقدامات رادیکال رژیم اسرائیل که به کشتار تعدادی از فعالان ناوگان آزادی ختم شد، سؤالات چندی را در مورد دلایل و انگیزه­های دست زدن به چنین تحرکاتی مطرح ساخته است. اصرار بر تداوم شهرک­سازی به‌رغم فشارهای بین­المللی برای توقف آن، اقدامات تحریک­آمیزی نظیر اعلام ساخت 1600 واحد مسکونی جدید در قدس شرقی، همزمان با سفر جو بایدن به اسرائیل و کشتار فعالان صلح ناوگان آزادی هنگامی که انتظار می‌رفت مذاکرات صلح آغاز شود، تحلیل­های متعددی را در رسانه­های منطقه­ای و بین­المللی به­دنبال داشته است. در این گزارش به بررسی اهداف و انگیزه­های حمله به ناوگان آزادی و قرار دادن این اقدام در چارچوب کلی سیاست­های اعمالی اسرائیل در یک سال گذشته می­پردازیم؛ تا از این طریق دلایل اصلی این تهاجم و دیگر اقدامات اسرائیل در ماه­های اخیر و پیامدهای آن را روشن سازیم.
 
رویداد
در شامگاه 31 می 2010، گروهی شامل 1000 کماندوی اسرائیلی، با حمله به ناوگان آزادی در آب­های آزاد بین­المللی که برای رساندن کمک­های انسان‌دوستانه به غزه و رفع محاصره آن به سمت این باریکه در حرکت بود، ده­ها تن از سرنشینان آن را کشته و زخمی کرد. ناوگان آزادی متشکل از شش کشتی بود که از سوی جنبش غزه آزاد و سازمان کمک­های انسان‌دوستانه ترکیه و چند سازمان غیردولتی عربی و اروپایی دیگر، با حدود 650 سرنشین از 44 کشور که دربرگیرنده مقامات رسمی و پارلمانی و سیاسی اروپایی و عربی از جمله 10 نماینده پارلمان الجزایر بود، با حمل حدود ده هزار تن کمک­های انسان‌دوستانه از آب­های آزاد بین­المللی در نزدیکی قبرس، به سمت غزه حرکت کرد. محموله این کشتی­ها شامل شش هزار تن آهن، دو هزار تن سیمان، تجهیزات پزشکی و میزانی کمک­های غذایی بود. هرچند پیشتر نیز تلاش­هایی در این جهت صورت گرفته بود، اما این ناوگان در واقع بزرگترین و شدیدترین مخالفت عملی با محاصره غزه از حدود چهار سال پیش بود.

کشتی­های کمک به رفع محاصره غزه

کشتی­هایی که به غزه نرسیدند

کشتی­هایی که به غزه رسیدند

کشتی

تاریخ

توضیح

کشتی

تاریخ

توضیح

مروت (لیبی)

دسامبر 2008

ارتش اسرائیل از رسیدن آن به غزه جلوگیری کرد

آزادی و غزه آزاد

اوت 2008

با 40 سرنشین از 17 کشور از آتن به قبرس و سپس به غزه رسید

عید

دسامبر 2008

محموله غذایی و پزشکی آن مصادره شد

امید

اکتبر 2008

با 27 فعال از 10 کشور، کمک­های پزشکی و چند پزشک به غزه آورد

کرامت

ژانویه 2009

مورد حمله قرار گرفت و سرنشینانش دستگیر شدند. (جنبش غزه آزاد را به مرکزیت قبرس به­راه انداخت)

کرامت (قبرس)

نوامبر 2008

با 22 شخصیت پارلمانی و روزنامه­نگار از جمله کلیر شورت، وزیر همکاری بین­المللی تونی بلر به غزه رسید

اخوت لبنان

فوریه 2009

حمله به کشتی و ضرب و شتم سرنشینان، به بندر اسدود منتقل شد و سرنشینانش پس از 5 روز آزاد شدند

کرامت قطری

دسامبر 2008

نمایندگانی از انجمن­های خیریه قطر و تعدادی روزنامه­نگار با یک تن دارو و تجهیزات پزشکی به غزه رسید

روح انسانیت

ژوئن 2009

پس از تفتیش متوقف و به بندر اسدود منتقل شد و سرنشینانش دستگیر شدند

 

 

 

 با توجه به اینکه این ناوگان اولین گام برای رفع محاصره غزه نبوده است و با نظر به توان نیروهای اسرائیلی به توقیف کشتی­ها و بازداشت سرنشینان آنها، این سوال مطرح می­شود که چرا با چنین خشونتی به سرنشینان غیرمسلح کاروان کمک­های انسان‌دوستانه حمله شد و هدف از این اقدام چه بود.
 
انگیزه­ها و اهداف
از حدود چهار سال پیش و با آغاز محاصره نوار غزه، اسرائیل برای فشار بر حماس، اقدام به مجازات دسته­جمعی ساکنان این سرزمین کرد و عموماً کارآمدی نیروهای خود را در پیشگیری از رسیدن کمک به غزه- بدون ایجاد هیچگونه تنش و یا کاربرد خشونت مفرط- نشان داده است. در قبال ناوگان آزادی نیز اسرائیل به راحتی می‌توانست به­همان صورت اقدام کند و جلوی رسیدن کمک­ها به غزه را بگیرد. اما آنچه این­بار رخ داد، نشان‌دهنده جهتی دیگر در نگاه این رژیم به محاصره غزه بود.
برخی استدلال می­کنند که هدف اسرائیل ایجاد رعب و وحشت و در نتیجه پیشگیری از تکرار تلاش‌های غیردولتی و بین­المللی برای رفع محاصره غزه بوده است. اما این استدلال پایه ضعیفی دارد. اسرائیلی‌ها به خوبی می­دانستند حمله به کشتی­های حامل کمک­های انسان‌دوستانه در آب­های آزاد بین­المللی، که سرنشینان آن از اتباع 44 کشور بودند، هزینه به­مراتب گزاف­تری از پیشگیری رسیدن آنها به غزه به سبک دفعات پیشین خواهد داشت. همچنین این برخورد توجه جهانیان را به محاصره غزه و شدت و خشونت تعامل اسرائیلی­ها با این مسئله برخواهد انگیخت، امری که رژیم اسرائیل همواره سعی در سرپوش نهادن بر آن داشته است.
به­نظر می­رسد دولت ائتلافی تندرو نتانیاهو، در تلاش برای خروج از فشارهای بین­المللی، به­خصوص امریکایی، برای متوقف کردن فرایند مذاکرات پیش­رو دست به چنین اقدامی زد؛ مذاکراتی که بدون تمایل و خواست اسرائیل، از سوی امریکا تحمیل می­شد. این بحث با توجه به تحرکات چند ماه اخیر اسرائیل، همزمان با شدت گرفتن تحرکات دیپلماتیک امریکا برای ازسرگیری مذاکرات صلح، کاملاً مشهود است. در اینجا به شرایط و اوضاع و احوالی می­پردازیم که مذاکرات صلح در چارچوب آن رو به آغاز بود و سپس دلایل مخالفت رژیم اسرائیل با این مذاکرات- که به­نظر می­رسد دلیل اصلی کشتار اخیر بوده است- را تبیین خواهیم کرد.
 
ازسرگیری مذاکرات
روند مذاکرات صلح با آغاز جنگ غزه (2009-2008)، متوقف شد. البته پیش از آن نیز با به درازا کشیده شدن مذاکرات و عدم تحقق هرگونه دستاورد ملموس، فلسطینی­ها به­شدت مستأصل و ناامید شده بودند. آغاز جنگ، پایانی بر آخرین دور مذاکرات بود. پس از آن تحولاتی در سطح منطقه­ای و بین­المللی رخ داد که ازسرگیری مذاکرات را دچار مشکل کرد.
نخست، روی کار آمدن نتانیاهو، نخست­وزیر تندرو اسرائیل بود که با در پیش گرفتن سیاست­های رادیکالی چون گسترش شهرک­سازی­ها در کرانه باختری و قدس شرقی، و اصرار بر تداوم چنین سیاست­هایی، عملاً در مقابل تداوم روند مذاکرات ایستاد. البته این نوع نگرش، همچنانکه روشن خواهیم کرد، متأثر از ماهیت و برنامه­های احزاب تشکیل­دهنده دولت رادیکال نتانیاهو بوده است.
نکته دیگر انتخاب اوباماست که پیش­شرط توقف کامل شهرک­سازی- برای اولین بار در تاریخ مناقشه خاورمیانه- را پیش نهاد و فلسطینی­ها و عرب­ها را نیز همراه ساخت؛ به­نحوی که اتحادیه عرب نیز این پیش‌شرط را برای ازسرگیری مذاکرات به­تصویب رساند. بدین­ترتیب مذاکرات با اصرار نتانیاهو بر تداوم شهرک‌سازی متوقف شد.
اما حدود یک سال پس از توقف مذاکرات و به بن­بست رسیدن فرایند صلح، مجموعه­ای از مقامات عالیرتبه نظامی ایالات متحده از فرماندهی مرکزی آن (که مسئولیت نظارت بر منافع امنیتی امریکا در خاورمیانه را به­عهده دارد)، طی گزارشی که در پنتاگون در حضور آدمیرال مایکل مولن تقدیم کردند، ضمن تأکید بر نگرانی ژنرال پترائوس از عدم پیشرفت فرایند صلح اعراب و اسرائیل، از تأثیر منفی این وقفه بر تضعیف اعتبار و به­خطر افتادن جایگاه ایالات متحده نزد حاکمان عرب نیز گفتند و خواستار اعمال فشار بیشتر امریکا برای آغاز مجدد مذاکرات فلسطینی-اسرائیلی شدند. آنها صریحاً به آدمیرال مولن یادآور شدند که در ملاقات­هایی که در دسامبر 2009 با رهبران و مقامات عرب داشته­اند، «به هرکجا که می­رفتند با یک پیام روبرو می­شدند: امریکا نه تنها ضعیف است بلکه جایگاه نظامی آن نیز رو به فرسایش است».
طبق این گزارش که اولین‌بار مارک پِری در مارس 2010 از آن پرده برداشت و در آن برای اولین بار فرماندهان نظامی بدین صراحت وارد مسائل سیاسی شده و در مورد مسائل سیاسی اظهارنظر می­کردند، به صراحت بیان شده بود که امریکا برای پیشگیری از ضررهای احتمالی باید ترتیبی اتخاذ کند تا روند مذاکرات صلح ازسرگرفته شود. بر اساس گزارش منتشر شده، آدمیرال مولن پس از شنیدن گزارشِ مذکور، بسیار مغشوش و دستپاچه شد. به همین دلیل از آغاز سال 2010، شاهد موضع­گیری­های انتقادی و تندتر اوباما، بایدن و هیلاری کلینتون نسبت به نگرش اسرائیل و تاکید واشنگتن بر ضرورت تسریع در ازسرگیری مذاکرات صلح و پیشبرد این فرایند می­باشیم.
نکته قابل تأمل آنکه به­رغم گذشت دولت اوباما و فلسطینی­ها و اتحادیه عرب از پیش­شرط توقف کامل شهرک­سازی­ها و پذیرش ضمنی سیاست نتانیاهو (توقف جزئی شهرک­سازی) برای آغاز مذاکرات، باز هم شاهد اشکال­تراشی اسرائیلی­ها در آغاز مذاکرات و در پیش گرفتن سیاست­هایی از سوی آنها هستیم که به­نظر می­رسد با هدف ایجاد مانع در برابر مذاکراتِ تحت فشار ایالات متحده صورت می­پذیرد. برای مثال هنگامی که جو بایدن برای کمک به جورج میچل و ازسرگیری مذاکرات، سفری به سرزمین­های اشغالی داشت، همزمان با حضور وی در اسرائیل، این رژیم اعلام کرد در حال ساخت 1600 واحد مسکونی جدید در قدس شرقی است. در مقابل، بایدن مستقیماً به نتانیاهو متذکر شد که «آنچه انجام می­دهی امنیت نیروهایمان را که در عراق، افغانستان و پاکستان می­جنگند تهدید می­کند و ما و نیز صلح خاورمیانه را با خطر مواجه می­سازد». تأثیر گزارش افسران فرماندهی مرکزی، بر واکنش بایدن به­خوبی مشهود است. در سال گذشته نیز همزمان با سفر هیلاری کلینتون به اسرائیل، این رژیم اقدام به تخریب چند واحد مسکونی در قدس شرقی کرد که با واکنش کلینتون مواجه شد.
در بحران اخیر نیز، هنگامی که تمامی مقدمات برای ازسرگیری مذاکرات فراهم آمده بود، شاهد حمله خشونت­بار تفنگداران دریایی اسرائیل به ناوگان آزادی بودیم. امری که با توجه به مسالمت­آمیز بودن عملکرد ناوگان مذکور و انسان‌دوستانه بودن فعالیت آن و همچنین صورت گرفتن این تهاجم در آب­های آزاد بین­المللی، علامت سؤال موجهی در مورد هدف اسرائیل از این اقدام مطرح ساخت. به­نظر می­رسد هدف اصلی، توقف پیش از آغازِ مذاکرات صلح بوده است. در صورت پذیرش این فرض، لازم است به این سوال پاسخ گوییم که چرا نتانیاهو با مذاکره مخالف است.
 
گریز از مذاکرات
چرا نتانیاهو از مذاکرات صلح گریزان است؟ در این زمینه می­توان چند دلیل عمده ذکر کرد:
نخست باید در یک تقسیم­بندی کلی این نکته را روشن ساخت که دولت­های تندرو که با شعارهای توده­پسند و گاه نژادپرستانه روی کار می­آیند، در شرایط بحرانی و یا جنگ، بسیار راحت­تر می­توانند به وعده­های امنیتی خود عمل کنند و یا حداقل در چارچوب این وعده­ها فعالیت کنند. این دولت­ها در عرصه دیپلماتیک توان اندکی برای پیشبرد اهداف خود خواهند داشت و همواره در تلاش برای گریز از رویارویی دیپلماتیک، به بحران­آفرینی در سایر عرصه­ها می­پردازند. در واقع آنها تلاش می­کنند پیش از ورود به هرگونه مذاکره با دشمن، ابتدا شکست‌هایی به آن تحمیل کنند و یا واقعیت­های موجود را به­نحوی برای پیشبرد اهداف خود بر سر میز مذاکره، پیش از نشستن پشت آن تغییر دهند؛ تا ضمن مجاب کردن دشمن به پذیرش حداقل­ها، رأی­دهندگان و متحدان خود را راضی نگه دارند. این وضعیت در مورد دولت ائتلافی تندرو نتانیاهو کاملاً مشهود است و تحرکات وی برای تغییر واقعیت­ها پیش از ورود به فرایند مذاکره، در همین جهت صورت می­گیرد. به علاوه پس از جنگ ٢٢ روزه غزه، نظرسنجی­های انجام شده حاکی از آن است که نه تنها دولتِ تندرو، بلکه اکثر جامعه اسرائیل نیز گرایشی ضدصلح یافته بود و با فرایند صلحی که از اوسلو آغاز شده بود، مخالفت می­کرد.
مسئله دیگر آنکه استراتژی مذاکره اسرائیل مبتنی بر «مدیریت مناقشه» و نه حل­وفصل آن است. به باور محسن صالح، رئیس مرکز تحقیقات الزیتونه، هدف از استراتژی مذاکره اسرائیل، تضعیف رقیب از راه­های گوناگون می­باشد؛ تا با تنها گزینه­ای که از سوی اسرائیل عرضه می­شود، موافقت کند. به­همین دلیل با حل­وفصل فراگیر مناقشه خاورمیانه از طریق یک کنفرانس بین­المللی مخالفت می­کند و خواهان مذاکره با کشورهای عربی به­صورت فردی می­باشد. اما با توجه به فشارهایی که دولت اوباما وارد می­سازد، امکانات و توانمندی اسرائیل در به درازا کشاندن مذاکرات پیشِ رو به­شدت تقلیل خواهد یافت. برای مثال وزارت امور خارجه امریکا در 9 می 2010، طی بیانیه­ای اعلام کرد: «چنانچه هریک از دو طرف در جریان گفتگوهای آتی اقدامی کند که اعتماد را به­طور جدی از بین ببرد، با واکنش واشنگتن روبرو خواهد شد.» لذا اسرائیل برای گریز از فشارهای مضاعف جامعه جهانی، در صدد پاک کردن صورت مسئله (مذاکرات صلح)، می­باشد.
مسئله دیگر به ماهیت دولت ائتلافی نتانیاهو باز می­گردد. دولت ائتلافی کنونی متشکل از مجموعه­ای از تندروترین احزاب راست­گرای سیاسی و مذهبی اسرائیل همچون لیکود، شاس و اسرائیل خانه ما می­باشد. این احزاب با طرح شعارهای امنیت­محور و در فضایی آکنده از مخالفت با فلسطینی­ها و عرب­ها، پس از جنگ غزه رأی آورده و دولت را به­دست گرفتند. طبعاً چنین دولتی که با طرح شعارهای امنیتی و برای تحقق امنیت و مقابله با تهدیدات امنیتی موجود روی کار آمده است، قدرت مانور اندکی در تعامل با فلسطینی­ها، به­خصوص در گذار از مسائلی نظیر تعامل امنیتی، توقف شهرک­سازی­ها و دستیابی به راه­حل­های توافقی بر سر مناقشه دارد. در واقع نتانیاهو در یک چرخه امنیتی-سیاسی بین سیاست داخلی و خارجی، قدرت مانور بسیار پایینی دارد. به‌عبارت دیگر وی از یک­سو در صورت ورود به مذاکرات (که طبعاً بدون گذشت از برخی سیاست­ها و اعطای امتیاز دوامی نخواهد داشت)، با چالش داخلی و احتمال فروپاشی ائتلاف حاکم روبروست و از سوی دیگر با تداوم سیاست­های کنونی، روزبه­روز بر دامنه فشارهای خارجی به­خصوص از سوی ایالات متحده بر دولت نتانیاهو افزوده می­شود. در چنین وضعیتی گریز از مذاکرات، حداقل در کوتاه­مدت، از شدت فشارهای داخلی و خارجی خواهد کاست.
این وضعیت البته تنها تا زمانی قابل دوام است که نتانیاهو بتواند ضمن بحران­آفرینی و ایجاد موانع، دولت خود را از مذاکرات- که از نظر برخی احزاب مؤتلف، خود امتیازدهی به­حساب می­آید- دور کند و در عین حال توازنی بین فشارهای خارجی و داخلی ایجاد کند. در این صورت این امکان وجود دارد که حتی با ورود به مذاکرات، پس از وقت­کشی فراوان، از رها شدن تمامی فشارها بر دولت ائتلافی خود پیشگیری کند.
 
نتایج تهاجم به ناوگان آزادی
هدف نتانیاهو از حمله به ناوگان آزادی، چه پیشگیری از رفع محاصره غزه و عدم تکرار تلاش­های بین­المللی در این جهت، و چه هدف گرفتن مذاکرات صلح پیش از شروع آنها بوده باشد، وی در رسیدن به هیچیک از این دو کامیاب نبود و متحمل زیان­های فراوانی در هر دو جهت شد. به­همین دلیل و برای گریز از تشدید فشارهای داخلی به پیشواز فشارهای خارجی رفته، از عملکرد نیروهای خود در مقابل آنچه او همکاران تروریست­ها در ناوگان آزادی نامید، دفاع می­کند.
چنانچه هدف وی را پیشگیری از رفع محاصره غزه در نظر بگیریم، بلافاصله پس از حمله شاهد به راه افتادن کشتی­های دیگری به­سمت غزه بودیم و سازمان­های غیردولتی عربی و اروپایی در صدد راه­اندازی ناوگان بزرگتری تحت عنوان «آزادی 2» می­باشند. به­علاوه این حمله توجه جهانیان را مجدداً به غزه و لزوم رفع محاصره غیرقانونی آن جلب کرد و بلافاصله پس از تهاجم به ناوگان آزادی، فشارهای گسترده­ای از سوی سازمان­ها و کشورهای مختلف در سطوح منطقه­ای و جهانی برای رفع محاصره غزه بر اسرائیل وارد آمد. شورای امنیت و شورای حقوق بشر سازمان ملل، اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی و ده­ها سازمان و کشورهای متعددی خواستار پایان دادن به محاصره غزه شدند. تا آنجا که واشنگتن نیز تداوم محاصره غزه را- حداقل در صورتِ فعلیِ آن- غیر قابل قبول می­داند.
چنانچه هدف حمله توقف تلاش­ها برای ازسرگیری مذاکرات بوده باشد- امری که درست­تر به­نظر می‌آید- در این­صورت تلاش نتانیاهو برای دوری از فشارها و دفع فلسطینی­ها به مخالفت با ازسرگیری مذاکرات با شکست روبرو شده است. محمود عباس پس از این حمله نه تنها با تعلیق مذاکراتِ پیشِ رو مخالفت کرد بلکه بحران پیش آمده را فرصتی برای پیشبرد مصالحه فلسطینی عنوان کرد و منیب­المصری، از بزرگترین بازرگانان کرانه باختری را در رأس هیأت بلندپایه­ای مکلف به سفر به غزه و اتمام مصالحه کرد. ریاض المالکی، وزیر خارجه سلام فیاض نیز در اجلاس وزرای خارجه عرب در قاهره ضمن مخالفت با تعلیق مذاکرات پیشِ رو، عنوان کرد: «نمی­خواهیم هدایا و جوایز رایگانی تقدیم اسرائیل کنیم؛ زیرا توقف مذاکرات پیشِ رو، در جهت منافع اسرائیل می­باشد و فشارها بر اسرائیل برای توقف شهرک­سازی­ها را مرتفع خواهد ساخت.»
در واقع فلسطینی­ها با درک این واقعیت که دولت نتانیاهو از هر فرصتی برای گریز از مذاکرات صلح و کاهش فشارهای خارجی و نیز افزایش شهرک­سازی در سرزمین­های اشغالی بهره می­گیرد، بر تداوم مذاکرات تأکید می­کنند و در این راستا هرگونه خللی در مذاکرات پیشِ رو را متوجه سیاست­های دولت نتانیاهو می­کنند. لذا حمله به ناوگان آزادی نه تنها به توقف مذاکرات نینجامید بلکه انتظار می­رود فشارهای بین­المللی بر اسرائیل در زمینه توقف شهرک­سازی­ها و ازسرگیری مذاکرات افزایش یابد.
نکته دیگر آسیبی است که حمله به ناوگان آزادی بر روابط اسرائیل و ترکیه وارد آورد. پس از انقلاب اسلامی ایران و سقوط شاه در سال ١٩٧٩، ترکیه تنها متحد منطقه­ای اسرائیل بوده است و همکاری­های سیاسی، اقتصادی و نظامی و مانورهای نظامی مشترک، نشانه­های رابطه ویژه آنکارا-تل­آویو از آن زمان تا کنون بوده است. حمله به کشتی ترکیه­ای ناوگان آزادی (مرمره آبی) و کشته شدن 9 تن و مفقود شدن 3 تن از اتباع این کشور در این کشتار، واکنش شدید آنکارا را در پی داشت. به­نظر می­رسد این حادثه نقطه عطفی در روابط ویژه دو طرف باشد. همچنان که اردوغان بیان داشت، توهین به ترکیه و ریختن خون اتباع آن کشور بدون تاوان نخواهد بود. وی به نتانیاهو گوشزد کرد: «صبر ترکیه را امتحان نکنید.» او همچنین تأکید کرد کمک­های ترکیه به غزه ادامه خواهد یافت. دوری ترکیه از اسرائیل طبعاً با تحکیم روابط عربیِ آنکارا و همگامی بیشتر آن کشور با فلسطینی­ها همراه خواهد بود. این نکته یکی از مهمترین ضررهای استراتژیک تل­آویو در بحران اخیر می­باشد.
بُعد منطقه­ای این مسئله تضعیف محور موسوم به اعتدال و نگرش‌های آن در منطقه می­باشد. در واقع قرار گرفتن اسرائیل در رأس مخالفان اسرائیل، به کاهش اعتبار این محور و سیاست­های آن در منطقه انجامیده است. به علاوه این اقدام به کاهش تمرکز بر برنامه هسته­ای ایران و توجه فزاینده جهانی به محاصره غیرانسانی و غیرقانونی غزه انجامیده است. تضاد اسرائیل با آنکارا همچنین به تغییر در توازن قوا در منطقه (محور اعتدال- محور ممانعت) انجامیده است و انتظار می­رود تأثیر منفی چشمگیری بر نگرش طرفداران صلح با اسرائیل در منطقه داشته باشد.
نکته دیگر آنکه به­رغم تلاش­های گسترده اسرائیل و غرب برای نشان دادن ایران به مثابه بزرگترین تهدید منطقه و ایجاد تغییر در سمت­وسوی نگرانی­های امنیتی دیرپای اعراب، حمله به ناوگان آزادی ضربه سختی به این تلاش­ها بوده است و حداقل به اعاده مرکزیت مسئله فلسطین در سامانه خاورمیانه انجامید.
مسئله دیگر تحولی است که در ماه­های اخیر در نگرش واشنگتن نسبت به اسرائیل به وجود آمده است. این تحول بالطبع تحت تأثیر موج جهانی محکومیت اسرائیل، پس از تجاوز به ناوگان آزادی، سرعت بیشتری خواهد گرفت. آنتونی کردسمن، پژوهشگر CSIS  ، به وضوح این تحول نگرش امریکایی را بیان می‌کند، به باور وی نگاه به اسرائیل به عنوان متحد استراتژیک، به تدریج در اثر سیاست­های رادیکال این رژیم، که توجهی به منافع استراتژیک امریکا در منطقه نمی­کند، رو به تحول است. این نیز با توجه به حمایت­های گسترده واشنگتن از اسرائیل در طول تاریخ شش دهه­ای آن، زیان استراتژیک بزرگی برای این رژیم خواهد بود.
 
نتیجه­گیری
حمله توجیه­ناپذیر نیروهای اسرائیلی به ناوگان آزادی در آب­های آزاد بین­المللی، تبعات منفی گسترده­ای برای این رژیم در بر داشته و خواهد داشت. همچنانکه پیشتر روشن شد، هدف از این حمله هرچه بوده باشد (پیشگیری از رفع محاصره و یا دفع فلسطینی­ها به سمت مخالفت با مذاکرات)، با شکست کامل روبرو شده است و پیامدهای سنگینی برای این رژیم در برداشته است. بازخوردهای منفی اولیه حاکی از آن است که آثار منفی این حمله بسیار گسترده­تر از آنچه به ذهن سران رژیم اسرائیل می­رسید، بوده است.
افزایش تلاش­ها برای رفع محاصره غزه و تداوم تحرکات به سمت مذاکرات و احتمال پیشرفت مصالحه فلسطینی (حماس-فتح)، نشان می­دهد اقدام نسنجیده اسرائیل، نتایج بسیار مطلوبی برای فلسطینی­ها به بار آورده است. نتانیاهو به­هیچ­وجه تصور نمی­کرد اقدام وی چنین فرصت گرانبهایی را در اختیار فلسطینی­ها و عرب­ها قرار دهد و فشارهای وارده به اسرائیل را دوچندان کند؛ در این صورت وی طبعاً مرتکب چنین حماقتی نمی­شد. البته اسرائیل در تله‌ای افتاد که شکست آن از پیش روشن بود؛ چرا که اگر از یک سو اجازه ورود کشتی‌ها به بندر غزه را می‌داد، محاصره در عمل شکسته شده بود و از سوی دیگر، در صورت مقابله –همچنانکه مشاهده شد- به عنوان دولتی زورگو و ناقض حقوق بین‌الملل و حقوق بشر شناخته می‌شد.
بدین­ترتیب اسرائیل خود را در بحران خودساخته­ای گرفتار کرد که اکنون برای خروج از آن دست­وپا می­زند. نکته مهم اقدامات فلسطینی­ها و کشورهای عربی و اسلامی می­باشد. آنها نباید فرصت گریز از تبعات بحران را از طریق اتخاذ مواضع احساساتی و غیرمعقول به اسرائیل تقدیم کنند. در واقع اسرائیل در وضعیت بغرنج کنونی، جویای فرصتی است که اشتباهات احتمالی رقیب، برای گریز از تبعات این بحران، به او خواهد داد.
اسرائیل به­رغم اقدامات غیرانسانی و اشکال­تراشی در روند صلح و نقض مکرر حقوق بین­الملل و حقوق بشر در قبال فلسطینی­ها، همواره با بهره­گیری تبلیغاتی از اقدامات و بیانات نسنجیده دشمنانش، خود را از مخمصه رهانیده است. اما به­نظر می­رسد این­بار دیپلماسی فلسطینی، اسرائیل را محاصره کرده است و نه تنها بهانه­ای برای گریز اسرائیل از فشارهای بین­المللی نداده است بلکه با نشان دادن صلح­طلبی و صلح­دوستی خود، مانع اصلی صلح خاورمیانه را اسرائیل معرفی می­کند. اتخاذ چنین سیاستی از سوی فلسطینی­ها، در تاریخ مناقشه خاورمیانه بی­سابقه بوده است و نشان می­دهد فلسطینی­ها –با حمایت کشورهای منطقه‌ای- در عرصه دیپلماتیک توان فراوانی در مقابل دشمن خود دارند. در واقع فلسطینی­ها در این بحران نشان دادند معنای سخن کیسینجر را به­خوبی فراگرفته­اند که در ورای هر بحران، فرصت­هایی وجود دارد که باید از آنها بهره گرفت. آنها با استفاده از فرصتی که بحران اخیر در اختیارشان نهاده است، بدون در پیش گرفتن مواضع انفعالی، نه­تنها جلوی فرصت­طلبی اسرائیل را گرفته­اند بلکه با تاکید بر لزوم پیشبرد صلح و رفع محاصره غزه از راه­های مسالمت­آمیز، توانسته­اند فشارهای بین­المللی بر اسرائیل را افزایش داده و آن کشور را در موضعی کاملاً دفاعی قرار دهند.