گزارش نشست تخصصی «طرح خاورمیانه بزرگ: اهداف و چشم‌انداز»

Print E-mail
گروه مطالعات استراتژیک
21 مرداد 1387

مقدمه :

      به اعتقاد بسياري از تحليل‎گران تحولات منطقه خاورميانه پس از فروپاشي شوروي يكي از مهمترين موانع در جهت تثبيت رهبري جهاني آمريكا بوده است. آغاز مجدد انتفاضه، شكست طرح‎هاي مختلف صلح اعراب واسرائيل، پيروزي احزاب اسلام‎گرا در برخي كشورهاي منطقه، و مهمتر از همه، حادثه يازدهم سپتامبر و بحران عراق، موفقيت سياست جهاني آمريكا را با توفيق در سياست خاورميانه‎اي اين كشور گره زده است. طي سال‎هاي اخير، رهبران آمريكا تلاش نموده‎اند كه با ارائه و اجراي طرح‎هاي فراگير ساختار عيني و ذهني خاورميانه را دچار تحول نمايند. طرح خاورميانه بزرگ كه اخيراً از سوي مقام‎هاي آمريكايي مورد تأكيد قرار گرفته، در واقع، منعكس كننده اميدواري‎ها وبرنامه‎ريزي‎هاي اين كشور براي ايجاد تغييرات بنيادين، فراگير و دراز مدت در اين منطقه در چارچوب استانداردها و معيارهاي آمريكايي مي‎باشد.

      از آنجا كه اين طرح مي‎تواند پيامدهايي براي جمهوري اسلامي ايران در برداشته باشد، معاونت سياست خارجي و روابط بين‎الملل طي ميزگردي اين موضوع را به بحث گذاشته است. متن حاضر جمع‎بندي مباحث مطرح شده در اين ميزگرد مي‎باشد.

 

بخش اول: طرح خاورميانه بزرگ

الف – زمينه‎ها

      منطقه خاورميانه طي دهه‎هاي اخير با طرح‎هاي متعدد و بسيار زيادي به ويژه در مورد مهم‎ترين مسئلة آن يعني مسئلة اعراب و اسرائيل، روبرو بوده است. اگر ده‎ها طرح صلحي كه از زمان تشكيل رژيم صهيونيستي تاكنون، در رابطه با مسئله فلسطين و صلح اعراب و اسرائيل مطرح شده را كنار بگذاريم، در رابطه با انجام اصلاحات اقتصادي و سياسي در خاورميانه، طرح‎هاي متعددي از اوائل دهة 1990، يعني زماني كه آمريكايي‎ها احساس كردند مي‎توانند به طور يكجانبه, مسائل مورد نظر خود را تعقيب و به نتيجة دلخواه برسانند و به عبارت ديگر از زمان مطرح شدن طرح نظم نوين جهاني توسط بوش پدر كه بخشي از آن انجام اصلاحات سياسي در برخي مناطق جهان از جمله خاورميانه را در برمي‎گرفت، مورد توجه قرار گرفته است.

      از جمله اين طرح‎ها مي‎توان از طرح شيمون پرز تحت عنوان ”طرح خاورميانه جديد“ نام برد كه عمدتاً شامل اصلاحات اقتصادي با هدف عادي‎سازي روابط اقتصادي رژيم صهيونيستي با كشورهاي همجوار و ديگر كشورهاي عربي منطقه از طريق ايجاد يك بازار مشترك البته با هدف برتري اسرائيل در منطقه بود.

      طرح پاول نيز در آذر ماه سال 1381 در مورد انجام اصلاحات در خاورميانه از ديگر طرح‎هايي بود كه در همان آغاز كار با اختصاص 29 ميليون دلار با هدف بسترسازي براي اقدامات اصلاحي و اختصاص يك ميليارد دلار به عنوان كمك‎هاي اقتصادي به برخي كشورهاي خاورميانه پيگيري شد.  همكاري با بخش‎هاي عمومي و خصوصي و تشويق آنها به سرمايه‎گذاري و اصلاحات اقتصادي، پر كردن شكاف‏هاي موجود در راه برقراري دموكراسي و گسترش مشاركت سياسي و حمايت از نقش زنان در جامعه، تقويت سازمان‎هاي مدني و توجه خاص به آموزش دختران، مهمترين محورهاي مورد توجه در ارائه كمك‎هاي اقتصادي در قالب اين طرح بود.

      ناكامي اين طرح‎ها در تحقق اهداف موردنظر آمريكا و حذف ريشه‎هاي خصومت عليه آمريكا، مقام‎هاي اين كشور را به سمت اتخاذ يك سياست جامع و كلان در خصوص ايجاد تغييرات بنيادين در منطقه خاورميانه سوق داد. طرح خاورميانه بزرگ در واقع حاصل اين تغيير رويكرد مي‎باشد.

      خصوصيات و جزئيات طرح خاورميانه بزرگ كه ابتدا در برخي از بنيادهاي تحقيقاتي آمريكا همانند بنياد كارنگي و هريتيج مدون شده است، چندان روشن نيست. آنچه اينك در دسترس قرار دارد متني است كه در روزنامه الحيات منتشر شده و به گفته پاول ابتدا در اختيار ”مروان المعشر“ وزير خارجة اردن و سپس از طريق وي در اختيار ساير سران عرب قرار گرفته است. اين طرح  قرار است در اجلاس گروه هشت كشور صنعتي ”G8“ كه در ژوئن آينده در ”سي آيلند“ آمريكا برگزار مي‎شود و همچنين در اجلاس آيندة سران اتحاديه اروپا و اجلاس سران ناتو مطرح شود.

 

ب – دستاويزها

      استناد اصلي طرح خاورميانه بزرگ بر دو گزارش استوار است كه برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) در سال‎هاي 2002 و 2003 در رابطه با كشورهاي عربي منتشر ساخته و در آنها توصيف جامعي از ‌وضعيت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان عرب ارائه داده است. در اين گزارش‎ها هم به پيشرفت‎ها و هم به نقايص و نارسايي‎هاي جهان عرب اشاره شده است، اما مقام‎هاي آمريكايي با تأكيد بر مواردي نظير اينكه مجموع درآمد 22 كشور جهان عرب كمتر از اسپانياست، 40 درصد جوانان زير 18 سال در اين كشورها (65 ميليون نفر) كه دو سوم آنان را زنان تشكيل مي‎دهند، بي‎سواد هستند،‌  تا سال 2010 حدود 50 ميليون جوان جوياي كار در كشورهاي عربي وجود خواهد داشت و اين رقم تا سال 2020 به صد ميليون نفر خواهد رسيد، 51 درصد از اين جوانان علاقمند به مهاجرت به ديگر كشورها خصوصاً اروپا هستند و يك سوم مردم منطقه درآمد سرانه كمتر از 2 دلار در روز دارند، و نيز واقعيت‎هايي نظير اينكه در كل اين كشورها زنان فقط 3/5 درصد كرسي‎هاي پارلمان را در اختيار دارند و اينكه انتشار كتاب در كشورهاي عربي معادل 1/1 درصد انتشار كتاب در كل دنياست، ضرورت ايجاد تغييرات بنيادين در اين كشورها را توجيه مي‎كنند.

 

ج – كليات طرح

1- اهداف :

      مقام‎هاي آمريكايي‎ هدف از ارائه اين طرح را ”حفظ منافع امنيتي ايالات متحده و هم‎پيمانان آن“ اعلام كرده‎اند. خانم كاندوليزا رايس در مصاحبه‎اي اعلام كرد: اين ابتكار جرج بوش بر سه اصل استوار است:

1)     دفاع از صلح و مقابله با خشونت و ترور.

2)     مقابله با رژيم‎هاي قانون شكن و ياغي.

3)     پشتيباني از امنيت جهاني از طريق ترويج فوايد آزادي در دنيا.

 

2- محورهاي اصلي طرح :

      محورهاي اصلي طرح خاورميانه بزرگ عبارتنداز:

1)     ترغيب به دموكراسي و حكومت‎هاي شايسته (مبني بر اينكه اين كشورها بايد از آزادي بيان، انتخابات آزاد و حق تعيين سرنوشت برخوردار باشند).

2)     برقراري يك جامعة آگاه وداراي معرفت علمي (Knowledge Society)(جامعة فرهيخته).

3)     توسعه فرصت‎هاي اقتصادي.

      براي دستيابي به هر يك از اين اهداف، مجموعه‎اي از راهكارها ارائه شده است:كوشش براي برگزاري انتخابات آزاد، ديدارهاي متقابل نمايندگان پارلمان‎هاي اين كشورها با يكديگر و انتقال تجربيات در زمينه ‎آزادي‎هاي سياسي، حمايت از مؤسسات آموزشي در اين كشورها به خصوص آموزش مديريت به زنان، كمك‎هاي حقوقي به شهروندان كشورهايي كه در محدوده اين طرح هستند به منظور دفاع مؤثر از حقوق خود، تأسيس رسانه‎هاي جمعي مستقل اعم از مطبوعات و راديو و تلويزيون خصوصي و مستقل كه بتوانند حرف خود را جداگانه و خارج از حيطة دولت‎ها بزنند، كمك به تشكيل جامعه مدني ونهادهاي مدني در اين كشورها از جمله راهكارهاي پيش‎بيني شده در اين طرح براي ايجاد تغييرات مورد نظر مي‎باشند. البته براي اجرايي كردن هر يك از اين موارد، راهكارهاي جزئي‎تري نيز قيد شده است كه به عنوان مثال، طرح اختصاص پانصد ميليون دلار وام براي كمك به افراد به ويژه زنان براي دفاع از حقوق سياسي خود قابل ذكر است. مباحث ديگري چون حاكميت قانون و تأسيس نهادهاي قانوني وغيره نيز در بخش نخست طرح خاورميانه بزرگ كه بخش اصلاحات سياسي است گنجانيده شده است.

      در بخش فرهنگي طرح يعني در رابطه با تشكيل جامعة آگاه و برخوردار از معرفت علمي نيز راهكارهايي چون مقابله‎ با بي‎سوادي، اصلاح كتب درسي (پس از وقايع 11 سپتامبر فشارهاي زيادي توسط آمريكا بر كشورهاي اسلامي براي تغيير محتواي كتب درسي صورت گرفته به نحوي كه افكار جهادي و مقابله با سياست‎هاي آمريكا تبليغ نشود)، مدرن‎سازي روش‎هاي آموزشي و انجام اصلاحات آموزشي، گسترش اينترنت و آموزش مديريت‎هاي حرفه‎اي و غيره جزء مواردي است كه به آنها پرداخته شده است.

      در بخش سوم طرح يعني گسترش فرصت‎هاي اقتصادي، بحث‎هاي عمده عبارت است از: ايجاد يك منطقه آزاد تجاري، كمك به رشد فعاليت‎هاي تجاري، تشويق همكاري‎هاي اقتصادي اين كشورها با غرب، كاهش تسلط دولت بر خدمات مالي در اين كشورها، رفع موانع در مورد گسترش همكاري‎هاي بازرگاني ميان اين كشورها، مدرن‎سازي خدمات بانكي، بهبود ابزارهاي حمايت كننده از اقتصاد بازار، تغيير ساختارهاي مالي وتأسيس بانك بين‎المللي توسعه خاورميانه و غيره.

 

3- محدوده جغرافيايي اجراي طرح:

      آن گونه كه در پيش‎نويس طرح آمده است مجموعه 22 كشور عربي به علاوه چهار كشور ايران، تركيه، اسرائيل و افغانستان محدوده‎اي است كه آمريكا براي اجراي اين طرح در نظر گرفته است. اما براساس برخي گزارش‏ها، محدوده اين طرح فراتر از اين مي‎باشد و از مغرب عربي تا آسياي مركزي و آسياي جنوب شرقي يعني اندونزي و مالزي را در برمي‎گيرد. بدين ترتيب، مي‎توان حوزه فرهنگي و تمدني و جغرافياي سياسي جهان اسلام را محدوده اجرايي اين طرح تلقي كرد.

 

د- ابعاد اقتصادي طرح خاورميانة بزرگ

      يكي از محورهاي عمدة طرح خاورميانة‌بزرگ، بحث انجام اصلاحات اقتصادي است و يكي از محورهاي اصلي اين اصلاحات تأسيس منطقه آزاد تجاري در خاورميانه مي‎باشد. بوش در سخنراني  ماه مه 2003 پيشنهاد ايجاد منطقة آزاد تجاري را در خاورميانه ارائه كرد. وي در توجيه طرح خود با اشاره به فرهنگ غني منطقه ادعا كرد كه منطقه در ابعاد توسعة اقتصادي در مقايسه با ساير مناطق جهان از سطح پائين‎تري برخوردار است و يك حركت جدي براي ارتقاي سطح توسعة اقتصادي
اين منطقه الزامي است. بوش تأكيد كرد كه آمريكا مي‎تواند الگوي موافقت‎نامه تجارت آزاد
(Free trade agreement) كه تاكنون با اردن واسرائيل برقرار شده است را به ساير كشورهاي منطقة خاورميانه، تعميم دهد.

      بوش سه پيش شرط را براي كشورهايي كه بخواهند به اين طرح (منطقه آزاد) بپيوندند، مطرح كرد: نخست، عضو سازمان جهاني تجارت باشند، دوم، به طور جدي با مسئلة تروريسم مبارزه كنند و سوم براي لغو تحريم‎هاي اسرائيل تلاش كنند. اين بحث در همان زمان صرف‎نظر از واكنش‎هاي سياسي و فرهنگي، در ابعاد اقتصادي نيز عكس‎العمل‎ها و اظهارنظرهاي متعددي را در خاورميانه برانگيخت. سؤال اصلي اين بود كه آيا وارد شدن به اين منطقة آزاد تجاري با يك غول اقتصادي به نام آمريكا به لحاظ اقتصادي به سود كشورهاي در حال توسعة منطقه هست يا خير؟ و آيا اين مسئله مي‎تواند موجب برقراري دموكراسي و آزادي شود؟   پرسش ديگري كه در اين زمينه مطرح است اين است كه آيا ايجاد منطقة آزاد تجاري در خاورميانه مي‎تواند منجر به تحقق اهداف آمريكا در اين منطقه  شود؟

      منطقة تجارت آزاد لزوماً به معناي يك منطقه يكپارچه و واحد نيست. بلكه دو يا چند كشور غير همسايه نيز مي‎توانند موافقت‎نامه تجارت آزاد امضا كنند. مهم اين است كه ميان قلمرو‎هاي گمركي آن دو يا چند كشور توافقات و ترتيبات تجارت آزاد – يعني جابه جايي كالاها به ويژه كالاهاي صنعتي بدون تعرفة گمركي – اعمال شود. لذا وقتي از منطقة تجارت آزاد در خاورميانة بزرگ سخن به ميان مي‎آيد، لزوماً به معناي يك منطقه متحد جغرافيايي مثلاً از مغرب عربي تا افغانستان – كه ميان تك تك اين كشورها و مجموعة آنها با يكديگر قراردادهاي تجارت آزاد منعقد شده باشد – نيست.

      پس از تأسيس سازمان جهاني تجارت، با اينكه جهان به سمت نوعي چند جانبه‎گرايي
Multilateralism) ( در اقتصاد پيش‏ رفت، همزمان مناطق آزاد تجاري نيز از رشد سريعي برخوردار گرديدند. طبق آمار، در پايان سال 2002، حدود 243 ترتيبات تجاري منطقه‎اي، رسماً به ثبت رسيده و به سازمان جهاني تجارت گزارش شده است.

      بدين ترتيب، بحث مناطق آزاد تجاري، بحثي نيست كه آمريكا تازه مطرح كرده باشد، بلكه روندي است كه از مدت‎ها قبل آغاز شده و ميان كشورها به امري متداول تبديل شده است و به سرعت در حال رشد است.

 

هـ - واكنش‎ اروپا

      اروپا ابتدا از زبان مقامات اتحاديه (مانند كريس پاتن) و مقامات كشورهاي مختلف از اين طرح اعلام نارضايي كرده و سپس خود طرح ديگري ارائه داده است. ادوارد ووكر معاون سابق وزارت خارجه و از ديپلمات‎هاي ارشد آمريكا مي‎گويد ”طرح خاورميانه بزرگ آمريكا از سوي طرف‎هاي اروپايي به مطبوعات عربي داده شد و هدف آنها نيز هدف مثبتي نبوده است“. وي ادامه مي‎دهد: ”اين طرح صرفاً يك طرح وانديشة اوليه است و قرار نبوده است به اين زودي مطرح و علني شود“ و سپس به توجيه‎ نكات منفي طرح كه عكس‎العمل‎ كشورهاي عربي و مردم منطقه را برانگيخته مي‎پردازد. به هر حال، اين مسائل نشان مي‎دهد كه اروپايي‎ها چندان از اين طرح خشنود نيستند و مايل نيستند اهداف آمريكا در منطقه پيگيري شود. البته اگر سخنان ووكر درست باشد نشان مي‎دهد كه اروپايي‎ها با زيركي اين طرح را از طريق يك روزنامه عربي منتشر كرده و سپس خود به نقل از آن روزنامه عربي به ارزيابي طرح و واكنش نسبت به آن پرداخته‎اند.

 

و – واكنش كشورهاي عربي

       مجموعة كشورهاي عربي كه نام آنها در اين طرح ذكر شده است به دو گروه قابل تقسيم هستند: عده‎اي از دولت‎ها همانند قطر،‌عمان و تونس دولت‎هاي موافق طرح هستند اما تعداد بيشتري از كشورهاي عربي با اين طرح مخالفت كرده‎اند كه مي‎توان به عربستان، كويت، ‌يمن، اردن، بحرين، سوريه و برخي ديگر كشورها اشاره كرد. درون جوامع كشورهاي عربي نيز نخبگان و انديشمندان نسبت به اين طرح با ديدگاه‎هاي متفاوتي نگاه مي‎كنند. مجموعه انديشمندان جهان عرب را مي‎توان به دو گروه روشنفكران ليبرال و اسلام‎گرايان تقسيم كرد:

 

1- نگرش ليبرال‎ها

      ليبرال‎ها خود به دو بخش تقسيم مي‎شوند. دستة نخست ملي‏‎گرايان يا همان ناسيوناليست‎هاي عرب هستند كه به شدت – حتي گاه بيش از اسلام‎گرايان – نسبت به اين طرح ابراز مخالفت كرده‎اند، و دستة دوم غرب‎گرايان هستند كه با اين طرح همانند ساير طرح‎هاي آمريكايي و غربي موافق هستند كه اين ناشي از شيفتگي آنان نسبت به غرب است، آنان نه تنها با اين طرح مخالف نيستند بلكه آن را متضمن رشد و پيشرفت منطقه دانسته و معتقدند بايد زمينه‎ و بستر پيشبرد آن را فراهم نمود.

      بخشي از ناسيوناليست‎هاي عرب و اسلام‎گرايان وضعيت جديد را با وضعيت سقوط امپراطوري عثماني و شرايط پس از جنگ جهاني اول مقايسه مي‎كنند، زيرا در آن مقطع نيز قدرت‎هاي مقتدر آن روز با فريب مسلمانان، وضعيت جديدي را ايجاد كردند كه حاصل آن تجزية كشورهاي عربي بود. آنها معتقدند آمريكائيان در چارچوب جهاني‎سازي مي‎خواهند منطقه را به گونه‎اي آماده كنند تا همان معناي آمريكايي جهاني‎سازي يعني سيطرة مطلق آمريكا بر كل جهان عملي شود.

      به اعتقاد برخي از انديشمندان ناسيوناليست يا لائيك جهان عرب (همانند حسن ابوطالب مصري)، اين طرح حتي به دنبال لائيسيته هم نيست. زيرا به گفتة وي لائيسيته ضديتي با دين ندارد بلكه به دنبال تنظيم رابطة دين با سياست است. در حالي كه آمريكائيان در اين طرح، اصل دين را هدف قرار داده‎اند و اين پديدة بسيار خطرناكي است كه همه بايد با آن مقابله كنند.

 

2- نگرش اسلام‎گرايان

      جريانات اسلام‎گرا نيز به طور طبيعي با اين طرح شديداً مخالف هستند. نقطه‎نظرات اسلام‎گرايان در موارد زير خلاصه مي‎شود:

1-2-    هدف از اين طرح، ايجاد يك هويت ساختگي براي جهان اسلام و عرب است.

2-2- مبناي طرح خصوصي‎سازي سريع است. از آنجا كه خصوصي‎سازي سريع با مخالفت ملت‎ها مواجه خواهد شد به طور طبيعي به دنبال آن مجوز سركوب ملت‎ها و سپس دولت‎ها صادر مي‎شود.

3-2- طبق طرح آمريكا، اسرائيل بايد به عنوان تنها كشور آزاد در منطقه، الگوي ساير كشورها باشد. امري كه به هيچ وجه نمي‎تواند مورد پذيرش واقع شود.

4-2- هدف اصلي طرح صدور ايدئولوژي ليبراليستي جديد آمريكا با توسل به زور است.

5-2- هدف اصلي مجموعة 22 كشور عربي است و چهار كشور غيرعربي ديگر چندان مدنظر نيستند. زيرا در مورد ايران كاري از آنها ساخته نيست. تركيه نيز خود يكي از الگوهاي آمريكا براي ايجاد تغييرات در ساير كشورهاست. افغانستان نيز تحت كنترل آمريكائيان قرار دارد و اسرائيل نيز مهمترين دوست و متحد آمريكا در منطقه است. پس هدف تنها مي‎تواند كشورهاي عربي باشد.

6-2- اجراي اين طرح به معناي عملي شدن جنگ تمدن‎هاست. در واقع، تمدن غربي مي‎خواهد به جنگ تمدن اسلامي، عربي و شرقي بيايد، امري كه جهان اسلام سال‎ها سعي كرده است تا از بروز آن جلوگيري كند.

7-2- اساساً اسرائيل در پشت پرده، در طراحي و پردازش اين طرح با هدف عادي‎سازي روابط خود با كشورهاي عربي و برتري خود در منطقه نقش داشته است و نهايتاً بيشترين منافع نيز به اسرائيل تعلق مي‎گيرد.

      بدين ترتيب، به نظر مي‎رسد در مجموعه جهان عرب بر روي اين طرح جمع‎بندي و اتفاق‎نظر وجود نداشته باشد و در واقع، اين كشورها هنوز در حال تفكر دربارة‌ اين طرح هستند. لذا نمي‎توان يك جمع‎بندي نهايي و قطعي دربارة رويكرد كشورهاي عربي ارائه نمود. رويكرد فعلي كشورهاي عربي مبني بر مخالفت قطعي مي‎تواند تغيير يابد. با شناختي كه از رهبران و مردم عرب وجود دارد نبايد انتظار داشت اين مخالفت‎ها ادامه يابد و به ايستادگي تبديل شود. كمااينكه حتي برخي از كشورهاي عرب هم‎اكنون اجراي طرح آمريكا را (البته به آرامي) آغاز كرده‎اند و برخي از اين كشورها حتي ارتباط ارگانيك با غرب دارند و صلح با اسرائيل را به انجام رسانده‎اند. البته يك نكته قطعي است و آن اينكه رهبران كشورهاي عرب به پيشگامي مصر، تلاش خواهند كرد برخي مفاد طرح را تعديل نموده يا تغيير دهند. به عبارت ديگر، آن بندهايي را كه به سود اقتدار آنهاست اجرا نمايند و بندهايي را كه با منافع آنها سازگاري ندارد و حكومت آنها را تضعيف مي‎كند به تأخير اندازند يا به بوته فراموشي بسپارند.

 

بخش دوم: طرح اتحاديه اروپا براي اصلاحات در خاورميانه

      به فاصلة سه هفته پس از مطرح شدن طرح آمريكا، اروپا نيز به پيشگامي آلمان و فرانسه، طرحي را تحت عنوان ”طرح مرحله‎اي مشاركت استراتژيك بين اتحاديه اروپا و كشورهاي حوزة درياي مديترانه و خاورميانه“ مطرح كردند. البته قابل ذكر است كه در گذشته، اتحاديه اروپا با كشورهاي حوزة مديترانه عملاً نوعي از همكاري‎ را خصوصاً در بخش‎هاي اقتصادي آغاز كرده بودند، اما علت اعلام طرح جديد آنها بلافاصله پس از مطرح شدن طرح آمريكا احتمالاً رقابتي است كه در اين زمينه ميان اروپا و آمريكا وجود دارد. مبناي طرح اروپا نيز همان گزارش‎هاي برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) مي‎باشد. طرح اتحاديه اروپا داراي وجوه تشابه و تمايزي با طرح آمريكا مي‎باشد.

 

الف-  ويژگي‎هاي طرح اروپايي:

      نكات قابل توجهي كه در طرح اروپايي‎ها ديده مي‎شود و در طرح آمريكا كمتر بدانها توجه شده يا اصلاً توجه نشده از اين قرار است:

1-    تأكيد بر اصل مشاركت با كشورهاي منطقه: اروپايي‎ها احساس كرده‎اند  كه انجام موفقيت‎آميز هر طرحي كه براي منطقه خاورميانه ارائه مي‎شود، نيازمند پذيرش و همكاري طرف مقابل و وجود ظرفيت همكاري با آن طرح مي‎باشد. به همين دليل، در اين طرح بر روي مشاركت با كشورهاي اين منطقه تأكيد شده است.

2-    تأكيد بر ضرورت حل مسئله اعراب و اسرائيل: در اين طرح حل و فصل بحران فلسطين پيش‏شرط‎ انجام هرگونه اصلاحاتي است كه مي‎توان در اين منطقه انجام داد. اين طرح موفقيت هرگونه ابتكاري – خصوصاً طرح‎هاي اصلاحات – را به حل و فصل مسئله فوق مرتبط مي‎داند. اروپايي‎ها حل مشكل اعراب و اسرائيل را به عنوان مقدمه‎اي براي ايجاد دموكراسي در ميان كشورهاي عربي مي‎دانند و معتقدند بسياري از سران اين كشورها به بهانة مبارزه با اسرائيل بر سر كار مانده‎اند و مردم اين كشورها نيز بر اين اعتقادند كه تا زماني كه دشمن و تهديدي مانند اسرائيل وجود دارد نبايد در داخل اين كشورها عليه اين حكومت‎ها حركت‎هايي صورت گيرد. در حالي كه در طرح آمريكا اصلاً بحثي از منازعه اعراب و اسرائيل وجود ندارد.

3-    تأكيد بر خصوصيات و تمايزات هر يك از كشورها: در طرح آمريكايي هيچ تمايز و تفاوتي ميان كشورهاي مختلف، مشاهده نمي‎شود اما در طرح اروپايي به مشخصات، ويژگي‎ها، شرايط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، ظرفيت‎ها و علائق موجود در هر كشور به عنوان زمينه و بستر اجراي هر گونه طرحي توجه نشان داده شده است.

4-    تأكيد بر دموكراسي و حقوق بشر: به طور سنتي اروپائيان پيرامون اين گونه مسائل – خصوصاً دو مسئله مذكور – تأكيد ويژه دارند و بيش از آمريكا به اين مسائل توجه نشان مي‎دهند.

5-    تأكيد بر عقب‎ماندگي اقتصادي و فرهنگي وبي‎سوادي به عنوان تهديدات امنيتي اروپا: همان‏گونه كه در گزارش برنامه توسعه سازمان ملل متحد نيز آمده است بخشي بزرگي از جوانان كشورهاي عرب به مهاجرت به غرب خصوصاً كشورهاي اروپايي علاقمند هستند و اين مسئله براي اروپايي‎ها ايجاد نگراني كرده است.

6-   تأكيد ويژه بر مقابله با تروريسم، سلاح‎هاي كشتار جمعي، جنايات سازمان يافته و مهاجرت‎هاي غيرقانوني.

7-    تأكيد بيشتر بر توسعه جامعه مدني: در طرح آمريكايي با توجه به اينكه آمريكا خود را تنها قدرت برتر جهاني مي‎داند بيشتر به دنبال آن است تا از طريق فشار از بالا بر حكومت‎ها اصلاحات را عملي كند و در عين حال از نيروهاي روشنفكري كه در داخل اين كشورها هستند، استفاده كند. اما اروپائيان بيشتر در پي فشار از پائين از طريق ايجاد نهادهاي مدني و با شعار قانون‎گرايي هستند.

8-    كوشش براي جلب مشاركت ساير بازيگران: در طرح اروپايي، ساز و كارهاي منطقه‎اي با مشاركت سازمان ملل، گروه كشورهاي صنعتي، اتحاديه اروپا و همچنين مجموعه‎هايي كه در ميان خود اين كشورها وجود دارد (همانند شوراي همكاري خليج فارس يا اتحاديه عرب) مورد تأكيد قرار مي‎گيرد. در حالي كه در طرح آمريكا اصولاً بحث از چنين همكاري‎ها و مشاركت‎هايي وجود ندارد. به گفته يكي از نويسندگان عربي، ”طرح مشاركت آمريكايي، طرح مشاركت بدون شريك است“. آمريكا مي‎خواهد به هر طريق طرح خود را اجرا كند، بدون آنكه به امكانات و ظرفيت‎هاي طرف‎هاي ديگر خصوصاً ظرفيت‎هاي موجود در منطقه توجهي نشان دهد. اروپا با استفاده از الگوي سازمان امنيت و همكاري اروپا خواهان شكل‎گيري چنين ساختاري براي منطقه مي‎باشد. به اعتقاد اروپايي‎ها پيمان بارسلون مي‎تواند نقطه شروع اين ساختار باشد.

9-    تقدم صلح بر دموكراسي: اروپا به منظور برقراري امنيت در خاورميانه خواهان استفاده از عملكرد ”مشاركت براي صلح“ ناتو در منطقه است، زيرا معتقد است صلح مقدم بر توسعه و دموكراسي مي‎باشد.

 

ب – همكاري اقتصادي در طرح اتحاديه اروپا :

      اروپا در زمينه ايجاد يك شبكة آزاد تجاري منطقه‎اي ميان كشورهاي خود اتحاديه، و نيز با بسياري از كشورهاي بزرگ و كوچك جهان از جمله كشورهاي خاورميانه تجارب ارزنده‎اي كسب كرده است. كشورهاي اتحاديه اروپا در 27 و 28 دسامبر 1995 موافقت‎نامه تجارت آزاد را در شهر بارسلون اسپانيا با 12 كشور حوزة مديترانه يعني شمال آفريقا و خاورميانه به امضا رساندند (الجزاير، قبرس، مصر،‌ اسرائيل، اردن، لبنان، مالت، مراكش، تشكيلات خود‎گردان فلسطين، سوريه، تركيه و تونس) به طوري كه چنين موافقتنامه‎هايي در مرحله اول، ميان اروپا و اين كشورها و در مرحله دوم، ميان تك تك اين كشورها با يكديگر به صورت موافقتنامه‎هاي دو يا چند جانبه به امضا رسيد. مرحله نخست اين طرح به اتمام رسيده (به استثناي سوريه) و مرحله دوم آن نيز در حال تكميل شدن است (همانند موافقت‎نامه‎هاي تركيه- اسرائيل، تركيه – مراكش و اخيراً ”موافقت‎نامة اغادير“ ميان كشور اردن، مصر، مراكش و تونس). اين مسئله نشان مي‎دهد كه اروپايي‎ها در اين فرآيند به مراتب از آمريكا جلوتر هستند. زيرا تجربة آمريكا در اين زمينه تاكنون به موافقت‎نامه‎هاي تجارت آزاد با تركيه، اسرائيل و مراكش و يكي دو مورد ديگر محدود مي‎شود. اين موضوع به علاوه نشان مي‎دهد آمريكا نيز فرآيند بخش اقتصادي طرح خاورميانة بزرگ را از قبل آغاز كرده است.

 

ج- وجوه اشتراك طرح آمريكا واروپا :

1-    هر دو طرح (اروپايي و آمريكايي) از اين محدوده كه آن را خاورميانه نام نهاده‎اند (اعم از خاورميانه كوچك يا خاورميانة بزرگ) و در برگيرنده كشورهاي اسلامي است به عنوان كانون تهديد عليه امنيت جهاني و منشأ عمدة جرائم سازمان يافته، بنيادگرايي و تروريسم ياد مي‎كنند  و ايدئولوژي اسلامي را بنيادگرايي اسلامي عنوان مي‎كنند و آن را  خطري جدي و عمده براي كل امنيت جهاني تلقي مي‎كنند. به عبارت ديگر، محدودة طرح اروپايي و آمريكايي يكسان است و عمدتاً حوزة فرهنگي جهان اسلام را دربرمي‎گيرد.

2-    از نظر هر دو طرح، ناكارآمدي سياسي در كشورهاي منطقه وجود دارد لذا منطقه نيازمند اصلاحات سياسي، اقتصادي و فرهنگي است.

3-    هر دو طرح بر روي مسائلي چون رسانه‎هاي آزاد، ترويج مباني حقوق بشر، حقوق زنان، كنترل تسليحات كشتار جمعي، مقابله با تروريسم، توسعه و تقويت نهادهاي مدني و امثال آن تأكيد دارند.

4-    تأكيد هر دو طرح بر تضمين امنيت اسرائيل مي‎باشد.

5-    تأكيد هر دو طرح بر الگو بودن تركيه به عنوان يك كشور نمونة اسلامي است. الگوي مورد نظر هر دو طرح اروپايي و آمريكايي براي اجراي اصلاحات، الگوي تركيه است. در سفر اردوغان به آمريكا، بوش متذكر مي‎شود كه آمريكا تركيه را ستون فقرات اين طرح مي‎داند و در اين ميان براي تركيه نقش اساسي قائل است. علت انتخاب تركيه اين است كه تركيه يك كشور اسلامي است كه ويژگي آن لائيك بودن حكومت و حاشيه‎اي بودن دين در جامعه است. به علاوه، تركيه ضمن آنكه خود را يك كشور اسلامي مي‎داند، گرايش عميقي به غرب و تمايل شديدي به پيوستن به اتحاديه اروپا دارد و در عين حال از روابط بسيار نزديكي با اسرائيل برخوردارست.

6-    هر دو طرح اروپايي و آمريكايي به دليل اهداف و ديدگاه‎هاي مشتركي كه در مورد عراق دارند،‌به ظاهر خواهان برقراري يك رژيم تكثرگرا، دموكراتيك و فدرال در عراق هستند.

 

د- رويكرد كشورهاي عربي نسبت به طرح اروپا:

      طبق توافق كشورهاي اروپايي با برخي كشورهاي عرب، قرار بر اين بوده است كه خود كشورهاي عرب، متناسب با طرح اروپايي، طرحي در اجلاس سران كشورهاي عرب در تونس مطرح نموده و به تصويب برسانند و سپس آن را به اجلاس ژوئن 8 كشور صنعتي  (G8) در سي‎آيلند آمريكا آورده و در آن اجلاس مطرح نمايند و سپس در جلسه‎هاي اتحادية اروپا نهايي شود. و در واقع خود اعراب پيشقدم ارائه طرح‎هاي متناسب با ديدگاه غربي‎ها شده و آن را پيگيري نمايند. اما اين طرح در اجلاس وزراي خارجه اتحاديه عرب در تونس به دليل مخالفت برخي كشورهاي عرب – خصوصاً سورّيه و لبنان – مبني بر اينكه حل مشكل اصلي خاورميانه يعني منازعة اعراب و اسرائيل در اولويت هر گونه طرح اصلاحي در خاورميانه قرار دارد و بايد ابتدا و بيش از همه به اين مسئله پرداخته شود، اين طرح به طور كلي از دستور كار اجلاس بعدي نيز خارج شد.

 

بخش سوم: ارزيابي طرح خاورميانه بزرگ: اهداف، موانع و چشم‎انداز

الف -  اهداف سياسي طرح

      1- حل و فصل مسئله فلسطين در يك چارچوب بزرگتر: پس از پايان جنگ سرد اغلب منازعات منطقه‎اي به نحوي فيصله پيدا كرده‎اند، اما مسئله فلسطين همچنان لاينحل باقي مانده است. اين موضوع مقام‎هاي آمريكايي را به اين نتيجه رسانده است كه حل و فصل مسئله فلسطين در چارچوب بافت كنوني خاورميانه امكان‎‏‎پذير نيست به همين دليل از طريق قرار دادن آن در چارچوب يك طرح كلي‎تر سعي در از بين بردن معضل و يا دور زدن و كنار گذاشتن آن دارند.

      به علاوه، هر گاه كشورهاي اسلامي و عربي به امور خود مشغول شوند و با طرح مشكلات داخلي عملاً دچار تزلزل و دغدغه‎هاي داخلي شوند، از توجه، حساسيت و نگراني‎شان نسبت به مسئله اسرائيل كاسته خواهد شد و ديگر چندان بدان نخواهند پرداخت. به همين دليل، اين طرح در پي به خود مشغول كردن كل جهان اسلام در لواي انجام اصلاحات است. بسياري از نظريه‎پردازان عرب معتقدند حمايت آمريكا از اسرائيل نه فقط بر پاية مسائل سياسي يا امنيتي، بلكه بر مبناي اعتقادات نومحافظه‎كاران انجيل‎گراي حاكم بر ايالات متحده است كه براساس اعتقادات خود، خصوصاً نظريه ”آرماگدون“ يا جنگ نهايي حق و باطل، پايبند به حمايت از رژيم صهيونيستي هستند و بزرگترين مانع در مقابل آن را ايدئولوژي اسلامي و كشورهاي مسلمان مي‎بينند.

 

      2- خالي كردن كشورهاي اسلامي از محتواي عقيدتي و ديني: هدف اصلي آمريكا در منطقه، هدف قرار دادن شالودة فرهنگي، فكري و عقايد ديني در منطقه است زيرا آن را براي خود مضر مي‎داند. برقراري دموكراسي و بهبود توسعه اقتصاد نمي‎تواند هدف واقعي آمريكا باشد زيرا برقراري دموكراسي سبب روي كار آمدن نيروهاي مخالف آمريكا يعني جريانات اسلامي در اكثر كشورهاي منطقه خواهد شد و همچنين با توجه به نگرش دولتمردان آمريكا به جهان اسلام تمايلي براي تبديل منطقه به يك قدرت اقتصادي وجود ندارد، لذا هدف اصلي آمريكا مبارزه با شالوده‎هاي فرهنگي وديني منطقه است كه از ديدگاه آمريكائيان بستر رشد تروريسم در منطقه است. تأكيد آمريكا در اين طرح مبني بر لزوم تغيير محتواي كتب درسي و روش‎هاي آموزشي عمدتاً با همين هدف صورت مي‎گيرد تا بتواند بر آنچه كه خود از آن تحت عنوان ايدئولوژي جهادي يا تروريسم جهاني ياد مي‎كند غلبه نموده و يا آن را تغيير دهد. زيرا از ديدگاه‎ آمريكا اين محتواي فكري و عقيدتي است كه افراد را به مبارزين عليه سلطة بيگانه تبديل مي‎كند.

 

       3- انحراف افكار عمومي منطقه از مسئله عراق: همزماني اعلام طرح با ناكامي‎هاي آمريكا در پيشبرد طرح‎ها و اهداف خود در عراق، اين احتمال را تقويت مي‎كند كه آمريكا قصد سرپوش نهادن و تحت‎الشعاع قرار دادن مسئله عراق به وسيله اين طرح را داشته باشد. ضمن اينكه با ارائه اين طرح كشورهاي عربي با نگراني از سرنوشت خود در موضع انفعال قرار گرفته و از اتخاذ يك سياست ملي نسبت به مسئله عراق باز مي‎مانند.

 

      4- بر هم ريختن ترتيبات سنتي منطقه: آمريكا از طريق اعطاي نقش بيشتر به كشورهاي كوچكتر عربي (همانند تونس – بحرين – قطر – اردن) در جهت تضعيف كشورهاي قوي‎تر كه مي‎توانند براي اهداف آمريكا و اسرائيل در منطقه زيان‎آور باشند (همانند مصر، عربستان، سوريه، سودان و غيره) و حتي تجزية آنها يا روي كار آوردن حكومت‎هاي وابسته‎تر حركت مي‎كند. واقعيت اين است كه آمريكا نسبت به ايفاي نقش مثبت دوستان سنتي خود در منطقه (مانند مصر وعربستان) بي‎اعتماد شده است و آنها نيز متقابلاً نسبت به اهداف طرح آمريكا بدبين هستند.

 

      5- مصرف داخلي وانتخاباتي: با توجه به ناكامي آمريكا در عراق و وخيم‎تر شدن اوضاع در سرزمين‎هاي اشغالي، دولتمردان حاكم بر آمريكا در پي در انداختن طرحي نو هستند تا ضمن سرپوش گذاردن بر ناكامي‎هاي خود در تحقق شعارهايي كه در مورد آزادي و دموكراسي در افغانستان و عراق سرداده بودند، فضاي جديدي را در عرصة افكار عمومي مبني بر انجام اصلاحات سياسي، فرهنگي و اقتصادي در يك محدودة بسيار وسيع‏تر ايجاد كنند. لذا در سال انتخابات اين طرح اهداف داخلي را نيز دنبال مي‎كند.

 

 

ب - اهداف اقتصادي طرح

1-    وارد كردن اسرائيل به تعاملات اقتصادي منطقه: مهمترين هدف آمريكا از ايجاد منطقه آزاد تجاري، وارد كردن اسرائيل به فرآيند تعاملات اقتصادي منطقه است. ايجاد چنين منطقه‎اي موجب گسترش روابط تجاري اسرائيل با كشورهاي منطقه و به ويژه با تجار بخش خصوصي خواهد شد و در نهايت تنش ميان كشورهاي منطقه را كاهش خواهد داد.

2-    جلوگيري از نفوذ اقتصادي اروپا: يكي ديگر از اهداف آمريكا از طرح منطقه آزاد تجاري خاورميانه و به طور كلي اصلاحات اقتصادي در خاورميانه جلوگيري از نفوذ روزافزون اروپا در خاورميانه و جايگزيني خود از طريق گسترش همكاري‎هاي تجاري با كشورهاي منطقه است.

 

ج- موانع سياسي اجراي طرح

      آمريكا در راه اجراي طرح خاورميانة بزرگ، با موانع و مشكلات متعددي روبرو است، برخي از اين موانع عبارتنداز:

1-       افكار عمومي اكثر كشورهاي اسلامي منطقه با توجه سوابق تاريخي، همواره نسبت به اجراي طرح‏هاي آمريكا در منطقه با ديده ترديد مي‎نگرد و پس از حادثه 11 سپتامبر و عملكرد دولت فعلي آمريكا در خصوص كشورهاي اسلامي، اين طرح را ‏داراي اهداف تجاوزكارانه مي‎داند كه‎ قصد دارد حريم اعتقادي،‌ جغرافيايي و اقتصادي منطقه را در راستاي منافع خود تغيير دهد. لذا  افكار عمومي منطقه خصوصاً نسبت به طرح‎هايي كه به مسائل فرهنگي و ديني توجه دارد با سوءظن برخورد مي‎كند.

2-       دولت‎هاي منطقه نيز علي‎رغم برخي گمان‎ها در مورد احتمال همراهي با آمريكا، از رويكردهاي عمومي ملت‎هاي منطقه متأثر مي‎باشند، لذا حتي اگر قصد انتخاب رويكرد همراهي با غرب را داشته باشند به دليل فشار افكار عمومي ناچار خواهند بود به صورت ”كج‎دار و مريز“ با آمريكا همراهي كنند.

3-       از آنجا كه يكي از اهداف اصلي طرح، عادي‎سازي حضور اسرائيل در منطقه است و نه حل و فصل عادلانة مسئلة فلسطين، و با توجه به اينكه جهان عرب نيز اين مطلب را درك كرده است كه آمريكا‎ به دنبال گريز از اين مسئله بوده و مي‎خواهد با تحميل اسرائيل به منطقه، اصل موضوع را به فراموشي بسپارد، اين طرز تلقي نسبت به اهداف آمريكا مشكل اساسي اين طرح مي‎باشد و مانع پيشرفت آن خواهد شد و تا زماني كه بحران فلسطين به صورت عادلانه حل و فصل نگردد امكان اجرا اينگونه طرح‎هاي گسترده ميسر نيست.

4-       مانع ديگر در اجراي اين طرح اين است كه ابزارهاي اجرايي تماماً در اختيار مجريان طرح نيست. زيرا گرايش ملت‎ها و حتي تا حدي دولت‎هاي منطقه در جهت خلاف خواسته‎هاي آمريكا در اين طرح است. دولت‎هاي موافق اين طرح يا دولت‎هايي كه به ناچار به آن تن مي‏دهند نيز تنها بخش‎هايي از طرح را كه به سود آنهاست اجرا خواهند كرد و موارد ديگر را مسكوت خواهند گذاشت.

 

د – موانع اقتصادي اجراي طرح

1-    به نظر مي‎رسد فرآيند آزادسازي اقتصادي، آمريكا را به اهداف مورد نظرش در منطقه نخواهد رساند. زيرا:

 اولاً، آمريكا نمي‎تواند با همة كشورهاي منطقه بدون توجه به تمايزات آنها از نظر ساختار اقتصادي، تركيب توليد و ساير مزيت‎هاي نسبي برخورد يكسان داشته باشد. همة اين كشورها در يك سطح از توسعه قرار ندارند و برخورد يكسان آمريكا براي تمامي آنها پيامدهاي يكساني نخواهد داشت و شايد زيان‎هايي را نيز در برداشته باشد.

ثانياً، اكثر اين كشورها، خصوصاً كشورهاي حوزة خليج فارس، جزء كشورهاي در حال توسعه و براساس طبقه‎بندي سازمان ملل جزء كشورهاي ثروتمند هستند.

ثالثاً، اين كشورها تجربة آزادسازي اقتصادي را از قبل آغاز كرده‎اند و حتي كشورهايي چون سوريه يا الجزاير كه داراي اقتصادي سوسياليستي و بسته‎تري بودند به سمت ‎آزادسازي پيش مي‎روند. همة اين كشورها هم به لحاظ واردات كالا و هم جذب سرمايه‎گذاري خارجي كشورهاي بازي هستند و نمي‎توان مدعي شد كه محيط بسته و اقتدارگرايانه‎ آنها زمينه‎ساز رشد پديده‎اي به نام تروريسم شده است.

رابعاً، آزادسازي اقتصادي خود به خود نمي‎تواند به دموكراسي و توسعه و از بين رفتن تررويسم منجر شود ولااقل اين فرضيه در منطقة خاورميانه پايه و اساس درستي ندارد. به عنوان مثال، عربستان نمونة بارز حضور شركت‎هاي آمريكايي و نفوذ سياسي واقتصادي آمريكا است كه نه تنها اين امر به دموكراسي منجر نشده است بلكه اين كشور اينك به مهد پرورش نيروهاي تروريستي مخالف آمريكا تبديل شده است.

2- با توجه به واقعيت‎ها و ظرفيت‎هاي اقتصادي منطقه كه مزيت‎هاي نسبي‎اش عمدتاً در حوزة مواد اوليه و انرژي است، اين طرح در منطقه شكوفايي اقتصادي و تكنولوژيك به ارمغان نخواهد آورد و در نتيجه انتظار پيامدهاي سياسي از آن نيز بي‎مورد است. البته براساس يك ديدگاه ديگر، با توجه به اينكه اغلب كشورهاي عربي داراي حكومت‎هاي اقتدارگرا هستند و نظام اقتصادي آنها به گونه‎اي است كه تمام پول و درآمد كشور در دست دولت مي‎باشد، لذا بخش خصوصي در اقتصاد آن قدر قوي نيست كه در قالب دموكراتيك دولت را به چالش  بطلبد اما اگر ساختار اقتصادي اين كشورها به گونه‎اي تغيير كند كه نيروهاي بخش خصوصي بتوانند سهم اعظم اقتصاد كشور را در دست بگيرند، آن گاه مي‎توانند سهم خود را نيز از قدرت طلب كنند.

 

هـ - اهرم‎هاي اجراي طرح

      براساس مفاد طرح به نظر مي‎رسد آمريكا به طور همزمان از سه اهرم براي اجراي طرح  خاورميانه بزرگ استفاده خواهد كرد :

1-    فشار از بالا بر حكومت‎ها و دولت‎هاي منطقه از طريق اهرم‎هاي سياسي، اقتصادي و نظامي براي انجام اصلاحات اقتصادي، فرهنگي و سياسي در داخل اين كشورها.

2-    از طريق برخي از روشنفكران، نويسندگان و نخبگان لائيك و سكولار كه در اين كشورها حضور دارند و معمولاً به دنبال انجام اصلاحات در كشورهاي خود (آن طور كه مورد نظر آمريكاست) هستند. آمريكا سعي خواهد كرد از طريق تقويت و افزايش حضور اين افراد در صحنه از اين اهرم بهره‎برداري كند. اين نكته به صراحت در خود طرح نيز ذكر شده است.

3-    تحريك جوامع اين كشورها تحت لواي شعار اصلاحات اقتصادي، سياسي، فرهنگي كه خواه ناخواه تمامي مردم كشورهاي اين منطقه به دنبال آن هستند. آمريكا قصد دارد با بهره‎گيري از اين شعار و تحريك مردم، فشار از پائين به بالا – فشار مردمي – بردولت‎هاي هدف وارد آورد تا بتواند اصلاحات مورد نظر خود را به نتيجه برساند.

 

 

و – الگوي عملياتي طرح

1-  طرح خاورميانه بزرگ بر دو فرض از نظر آمريكا بنا شده است:

-         دولت‎هاي خاورميانه، دولت‎هاي در حال افول و فروپاشي هستند؛

-         جنبش‎هاي سياسي – اجتماعي نيز در اين كشورها قدرت ايجاد تغييرات مورد نظر آمريكا را ندارند (اعم از جنبش‎هايي كه به دولت تبديل شده‎اند يا غير آنها).

    بنابراين، مدل مورد استفاده آمريكا، همان مدل آلمان و ژاپن پس از جنگ جهاني دوم است. اگر چه ميان عراق در شرايط جديد با آلمان و ژاپن در شرايط آن زمان تفاوت‎هاي زيادي وجود دارد، اما  آمريكا همان مدل را در نظر گرفته است، به گونه‎اي كه براساس طرح آمريكا، آلمان مدلي براي اروپا، ژاپن مدلي براي آسيا و اينك عراق مدلي براي خاورميانه از جمله ايران مي‎باشد.

2- اولين و شايد اصلي‎ترين تضاد آمريكا در خاورميانه اين است كه منطقه به دليل سياست‎هاي يكجانبه و غلط آمريكا در حال پيش‎رفتن به سوي خشونت‎گرايي افراطي است كه از كنترل خارج شده است و آمريكا اينك در پي آن است كه تعامل را جايگزين خشونت كند.

     در اين ميان مهمترين مشكل آمريكا حكومت‎هاي فاقد پايگاه مردمي است و آمريكا قصد دارد در نخستين مرحله اين حكومت‎ها را متزلزل كند. در چنين حالتي كه منطقه به سوي هرج و مرج و بي‎ثباتي پيش مي‎رود، آمريكا قصد دارد در اين هرج و مرج شروع به روند‎سازي و دولت – ملت‎سازي كند و مهره‎هاي مورد نظر خود را سركار آورد و سپس طرح‎هاي مدنظر خود را پيگيري كند. لذا به نظر مي‎رسد اين طرح يك طرح چند مرحله‎اي باشد.

     در دومين مرحله، آمريكا به دنبال جايگزيني اسلام ليبرالي با اسلام بنيادگرا در منطقه است. آمريكا نمي‎تواند با كليت و نام اسلام درگير شود، لذا آمريكا پذيرفته است كه با نام اسلام كار كند اما اسلامي كه از محتواي جهادي تهي شده باشد.

 

ز- برخي ملاحظات پيرامون طرح

1-    اعلام محدوده جغرافيايي طرح خاورميانه بزرگ (كه حتي از اندونزي و مالزي هم نام برده مي‎شود) نشان مي‎دهد كه مرزهاي اين طرح مرزهاي عقيدتي است. در واقع، اين محدوده حوزة تمدني و فرهنگي جهان اسلام است، اما آمريكا از آن تحت پوشش خاورميانة بزرگ ياد مي‎كند تا از حساسيت نسبت به ظاهر ضد اسلامي طرح كاسته شود. اگر چه در اين طرح به صراحت و رسماً از اسلام ياد نشده اما محدودة طرح، حوزة فرهنگي جهان اسلام است و اين موضوع بيانگر آن است كه آمريكا تحت لواي مبارزه با تروريسم نبردي را عليه جهان اسلام آغاز كرده است.

2-    هرگاه بحث حل و فصل مسئله فلسطين مطرح مي‎شود بلافاصله تلاش مي‎شود با طرح موضوع ديگري تحت‎الشعاع قرار گيرد. پس از اشغال كويت (1992) مذاكرات صلح خاورميانه در مادريد شروع شد و در حالي كه مذاكرات در حال انجام بود، ناگهان اين بحث مطرح شد كه صلح از طريق توسعه امكان‎پذير است و چارچوب جديدي تحت عنوان ”خاورميانة جديد“ از سوي اسرائيل مطرح شد و كنفرانس چند جانبه‎اي در مسكو برگزار شد و كميته‎هاي كاري براي كنفرانس اقتصادي توسعه در كازابلانكا تشكيل شد كه صد شركت اسرائيلي در آن شركت كردند. سپس كنفرانس‎هاي آب و كنترل تسليحات در قطر و عمان و مناطق ديگر برگزار شد. به اين ترتيب، آمريكا و اسرائيل تلاش نمودند كه اينگونه فضاسازي نمايند كه مشكل اصلي منطقه توسعه است نه مسئله فلسطين و سياست‎ اسرائيل، اينك در سال 2004 نيز همان الگو تعقيب مي‎‏شود.

3-    سياست‎هاي ايالات متحده در منطقه و رفتارهاي دولت اسرائيل  خود مهم‎ترين عامل عقب‎ماندگي و مانع توسعه در منطقه مي‎باشد. دلايل فراواني وجود دارد كه نشان مي‎دهد ايجاد حكومتي به نام اسرائيل در منطقه و پشتيباني‎هاي آمريكا از اين رژيم و ساير رژيم‎هاي ديكتاتوري در منطقه و جنگ‎هايي كه در منطقه به راه انداخته‎اند، خود بزرگترين مانع دموكراسي و توسعه در منطقه به حساب آمده و نمي‎توان پذيرفت كه آمريكا از همة‌ رفتارها و انديشه‎هاي گذشته خود پشيمان شده و قصد دارد در منطقه دموكراسي و توسعه را رواج دهد.

4-    از روزي كه گزارش تحقيقي توسعه جهان عرب منتشر و مطرح شد، جهان غرب – خصوصاً آمريكا – بسيار بر روي اين گزارش مانور دادند، در حالي كه امثال اين گزارش بارها پيش از اين تهيه و در مقالات و نشريات علمي چاپ شده بود، اما كسي بدان توجه نكرده بود – با اين حال،  اين گزارش و عكس‎العمل و استقبالي كه در آمريكا نسبت به آن نشان داده شد، مشخص نمود كه اين گزارش توسط عناصر خاصي در جهان عرب و با هزينه و طراحي آمريكا تهيه شده است.  در طرح خاورميانـه بزرگ تمام استنادات اين طرح، به نقاط ضعف و نقايصي است كه در همين گزارش وجود داشت. گويا عده‎اي مأمور شدند تا چنين گزارشي تهيه شود. حتي برخي پژوهشگراني كه خود در تهيه اين گزارش مشاركت داشتند بعدها لب به اعتراض گشودند مبني بر اينكه گزارش تهيه شده نكات مثبت فراواني نيز داشته است كه به هيچ وجه در طرح خاورميانه بزرگ آمريكا مورد توجه قرار نگرفته است.

5-     يك نكتة مهم در ارزيابي اين طرح آن است كه رهيافت و اولويت اساسي اين طرح چيست؟ آيا امنيت، اقتصاد يا مسائل سياسي و فرهنگي كانون توجه طرح هستند؟

     آنچه در اين طرح و ساير آثار و كتاب‎ها ومقالات طيف نومحافظه‎كاران به چشم مي‎آيد اين است كه اولويت اساسي آنان ”امنيت“ است. در آثار و سخنان آنان چنين آمده است كه آنچه  باعث ارائه اين طرح شده فقدان وجود دولت‎هاي دوست آمريكا در منطقه نيست بلكه رشد ”نفرت از آمريكا“ در منطقه است. همه نويسندگان و نظريه‎پردازان نومحافظه‎كار  ريشة اصلي اين تهديد امنيت را خاورميانه و جهان اسلام مي‎دانند بحث دموكراسي نيز از همين منظر مطرح مي‎شود. آنان معتقدند مشكل ما ديدگاه‎هاي ضد صهيونيستي و ضد آمريكايي است و براي اينكه اين مشكل به طور ساختاري حل شود بايد اصل خرد جمعي به صحنه بيايد. يعني بحث لزوم تجزية منافع در جهان اسلام مطرح مي‎شود به گونه‎اي كه كردها فقط درباره خود بينديشند، فارس‎ها نيز تنها به خود فكر كنند و اعراب نيز تكه تكه شده و هر تكه به خود بپردازد.

 

ح – چشم‎انداز آينده طرح 

1- بررسي ابعاد مختلف طرح خاورميانه بزرگ(شرايط عيني، اهداف و بنيان‎هاي نظري) نشان مي‎دهد كه اين طرح به آساني آغاز و پايان پيدا نخواهد كرد. اين طرح فرآيندي است كه آمريكا با تهاجم به عراق آن را آغاز كرده است، اما هيچ‏گونه چشم‎انداز مشخصي در مورد پايان آن وجود ندارد. پرسش‎هاي نسبتاً مهمي كه در ارتباط با اين طرح وجود دارد اين است كه آمريكائيان تا چه ميزان توانايي پيشبرد آن را دارند و چه مدت زماني و چه مقدار سرمايه را براي اجراي آن هزينه خواهند كرد؟ اساساً آمريكائيان تا چه ميزان براي درگيري دراز مدت در مسائل خاورميانه آمادگي دارند؟ پاسخ به اين پرسش‎ها ترديدهاي فراواني را در مورد چشم‎‏انداز آينده طرح به وجود مي‎آورد. به اعتقاد برخي تحليل‎گران، راهبرد آمريكا براي اجراي اين طرح داراي سه مرحله مي‎باشد.

-         بر هم‎ريختن وضع موجود؛

-          مرحله گذار و استحاله؛

-         تثبيت وضع جديد.

     در شرايط كنوني با همه سرمايه‎گذاري‎هايي كه آمريكا در عراق و خاورميانه كرده است و با  پرداخت هزينه‎هاي بالا تاكنون نتوانسته است به اهداف خود دستيابي پيدا كند و بعيد به نظر مي‎رسد كه در آينده قابل پيش‎بيني نيز بتواند به اين اهداف دست پيدا كند.

2-    مشكل اصلي آمريكا درسطح رهبري جهاني، مسئله خاورميانه است. اگر خاورميانه به عنوان حلقة مفقودة رهبري آمريكا بر جهان تكميل شود و اين مشكل حل شود، به نظر مي‎رسد آمريكا براي رهبري در ساير نقاط جهان مشكل چنداني نخواهد داشت. دلايل زيادي براي اين مسئله وجود دارد از جمله دلايل تمدني، فرهنگي، عقيدتي و اقتصادي. لذا آمريكا توجه جدي خود را به اين منطقه معطوف كرده تا اين مشكل را از سر راه بردارد و راه رهبري جهاني خود را هموار كند. لذا از ديدگاه دولت فعلي آمريكا، طرح خاورميانه بزرگ، يك طرح جدي است، اما به هر حال واجد تناقضات و تضادهاي زيادي نيز هست. آمريكا به روش آزمون و خطا، اين طرح را در بستر زمان مي‎آزمايد و اصلاحاتي در آن انجام مي‎دهد و براساس تجربيات جديد، سعي مي‎كند به نتيجة دلخواه دست يابد.

3-  در ارتباط با تغيير رهبران اجرايي در جهان عرب به نظر مي‎رسد كه اين مسئله از مدت‎ها پيش آغاز شده باشد. شايد به عنوان نخستين نمونه آن بتوان از تغيير حاكمان در قطر و سپس بحرين نام برد. با اين حال، در شرايط كنوني آمريكا قادر نيست كساني را به قدرت برساند كه مقبوليت مردمي نيز داشته باشند. اگر در تمام كشورها انتخابات آزاد صورت گيرد،‌ اكثر طرفداران آمريكا رأي نخواهند آورد. بلكه مردم در همه اين كشورها به كساني رأي خواهند داد كه بيشترين ضديت را با آمريكا واسرائيل دارند. بدين ترتيب، اين مسئله مطرح نيست كه رهبران جديد، مقبوليت مردمي داشته باشند. بلكه نمونه‎هاي قطر، بحرين، اردن و امثال آن خلاف آن را نشان مي‎دهد. در قطر حاكم قبلي يك شبه بركنار شد و فرزندش بر سر كار آمد كه برخي تغييرات صوري و سطحي را به وجود آورد. در بحرين نيز فرزند شيخ سلمان جانشين پدر شد، لذا رهبران جديدي كه قرار است در خاورميانه بر روي كار بيايند كساني هستند كه فرهنگ كاملاً آمريكايي دارند. پان عربيست‎ها، اسلام‎گرايان، و امثال آنها مطرود آمريكا هستند.

4-   براساس آخرين گزارش‎ها مسئولان آمريكائي پس از مواجه شدن با مخالفت دولت‎هاي عربي و ابراز تنفر روشنفكران و نخبگان منطقه از هرگونه اصلاحات تحميلي، طرح خاورميانه بزرگ را با هماهنگي كشورهاي اروپائي و عربي و اسلامي تعديل كرده و نسخه‎اي از آن را در اختيار كشورهاي مزبور قرار داده‎اند تا شايد بتوانند تأييد سران كشورهاي عربي را در اجلاس آينده اتحاديه عرب كه در تونس برگزار خواهد شد كسب نمايند. مسئولان آمريكائي تأكيد مي‎كنند كه اين سند جايگزين طرح صلح اعراب و اسرائيل نخواهد بود ولي به هر صورت نمي‎توان اصلاحات را در گرو پيشرفت روند صلح خاورميانه قرار داد. طرح جديد شامل 5 نكته اساسي است:

-         برنامه مبارزه با بيسوادي؛

-         تأمين مالي طرح‎هاي كوچك اقتصادي؛

-         تأسيس يك بانك توسعه منطقه‎اي كه بتواند پشتوانه اجراي طرح‎هاي بزرگ باشد؛

-         تأسيس صندوق كمك به برنامه اصلاحات سياسي و استقرار و دموكراسي؛

-         برگزاري همايش‎هاي مستمر به منظور گفتگو در خصوص اصلاحات دموكراتيك و اقتصادي بين كشورهاي صنعتي (G8) و مردم منطقه خاورميانه.

       يادآور مي‎شود آمريكا در نظر دارد سالانه يك ميليارد دلار براي اجراي طرح‎هاي مزبور هزينه كند. بسياري از ديپلمات‎هاي عرب عقيده دارند كه با توجه به گسترش تنفر از آمريكا در بين مردم مسلمان كشورهاي خاورميانه، پشتيباني صريح بوش از طرح شارون در مورد عقب‎نشيني از غزه وافشاي شكنجه زندانيان عراقي توسط نظاميان آمريكايي، موقعيت به هيچ وجه براي طرح آمريكا مساعد نيست و اين طرح نيز با واكنش منفي دولت‎ها و مردم كشورهاي اسلامي روبرو خواهد شد.

5-    لازم به ذكر است كه بعد اقتصادي طرح خاورميانه بزرگ حاصل همفكري وزارت خارجه و وزارت بازرگاني آمريكاست، در حالي كه ابعاد فرهنگي و سياسي طرح حاصل تفكرات نومحافظه‎كاران تندرو حاكم بر آمريكا مي‎باشد. پاول از اراده آمريكا براي تحقق بعد اقتصادي طرح در ده سال آينده خبر داده است. به هر حال، از آنجا كه ميان تفكرات دو گروه فوق تفاوت‎ها و اختلافاتي وجود دارد ممكن است هنگام اجراي طرح مشكلاتي براي آمريكا به وجود بيايد. ضمن اينكه احتمال توفيق در بخش اقتصادي طرح بيش از ابعاد سياسي و فرهنگي مي‎باشد.

 

جمهوري اسلامي ايران و طرح خاورميانه بزرگ: تهديدها و فرصت‎ها

     موضوعي كه در راهكار ايران براي چگونگي برخورد با اين طرح ابتدا بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه اين طرح عيناً در راستاي اهداف آمريكا انجام و اجرا نخواهد شد چه اوضاع به زيان آمريكا باشد و چه به سود آنها. اگر اين طرح به نفع آمريكا باشد، اين طرح ارائه نخواهد شد زيرا خود آمريكا قصد ندارد بسياري از مواردي را كه در طرح آمده است – همانند دموكراسي – اجرا كند زيرا اين به سود آمريكا نيست. اگر اوضاع به ضرر آمريكا باشد كه خود به خود زمينة اجراي اهداف اين كشور را فراهم نموده و لذا طرح اجرا نخواهد شد.

     علاوه بر اين، از آنجا كه در طرح به مسئله فلسطين اشاره نشده و آمريكائيان در اين طرح عامل اصلي هستند و نقش اساسي دارند، اجراي آن با مشكلات اساسي مواجه خواهد گرديد.

 

تهديدها

1-    اصولي كه در طرح مطرح شده است منافع ملي و منطقه‎اي ما (يعني متحدين استراتژيك و تفكر اسلامي در منطقه) را هدف قرار مي‎دهد. علاوه بر اين، از جمله اهداف سياسي اين طرح عادي كردن حضور اسرائيل در منطقه و در دست گرفتن سرنوشت سياسي منطقه و آسيب‎رساني بيشتر به استقلال كشورهاي منطقه است. امري كه به هيچ وجه در ميان كشورهاي منطقه پذيرفته نيست.

2-     خطر عمدة ديگري كه در اين طرح وجود دارد، مسئلة تغيير مرزهاي جغرافيايي است. در صورتي كه آمريكا بتواند به همه اهداف خود در منطقه دست يابد، شرايطي همانند بعد از جنگ جهاني اول و سقوط دولت عثماني (حدود سال‎هاي 1920 تا 1927) پديد خواهد آمد كه قدرت‎هاي بزرگ غربي فاتح جنگ،  مرزهاي خاورميانه را به تبع منافع خود ترسيم كردند تا ديگر يك قدرت بزرگ (همانند عثماني) نتواند در خاورميانه سربلند نمايد. كشورهاي منطقه نبايد از اهداف و پيامدهايي كه اين طرح به دنبال خواهد داشت غافل شوند. در صورت موفقيت آمريكا طرح‎هاي تجزية برخي از كشورها از طريق ايجاد آشوب در كشورهاي چند قومي (همانند مورد عراق)، به اجرا در خواهد آمد.

 

فرصت‎ها:

1-    جمهوري اسلامي ايران بايد نسبت به اين طرح ديد همه جانبه داشته باشد. تهديدات جدي در اين طرح در هر سه جنبة فرهنگي، سياسي و اقتصادي براي ايران وجود دارد، اما از طرف ديگر ايران كشوري است كه 25 سال تجربه مردم‎سالاري و دموكراسي دارد و اولين كشوري است كه آن را در منطقه تجربه كرده ‎است. اگر قرار است فضاي تازه‎اي در منطقه ايجاد شود ما بايد از اين فضا و تجربه خود در جهت تقويت جريان شيعه به ويژه در مناطقي مانند عراق كه داراي اكثريت شيعه هستند، بهره ببريم.

2-    انتقاد ايران از طرح خاورميانه بزرگ آمريكا نبايد چندان جنبه اصلاحي طرح را هدف قرار دهد، زيرا شعارهايي چون اصلاحات، افزايش نقش و مشاركت زنان، رشد وارتقاي فرهنگ، توسعه اقتصادي، دموكراسي و امثال آن در واقع همان شعارهايي است كه ما خود در انقلاب اسلامي پيشگام و پيشتاز آنها بوده‎ايم؛ البته با اين تفاوت كه اصلاحات مدنظر در انقلاب اسلامي، بومي، داخلي و مبتني بر فرهنگ جامعه و منطقه بوده است. مخالفت ما با اين گونه امور شائبه حمايت از حكومت‎هاي اقتدارگراي عرب را به همراه خواهد داشت. در عوض، انتقاد ما بايد معطوف به دخالت قيم مابانه آمريكا در اجراي اين طرح‎ باشد. به عنوان مثال، آمريكا نه به دنبال ايجاد دموكراسي واقعي بلكه به دنبال مهره چيني عناصر خود در قالب يك دموكراسي ظاهري است. ما بايد اهدافي را كه آمريكا پشت پردة ارائه اين طرح در سر مي‎پروراند، مطرح نمائيم.

3-    مخالفت ايران با اين طرح مي‎تواند دربردارنده اين فايده نيز باشد كه ايران كشوري قلمداد خواهد شد كه مي‎تواند در تحولات خاورميانه به ايفاي نقش بپردازد و به تحولات جهت دهد زيرا اين طرح، به هر حال، محكوم به شكست است و ايران به عنوان كشوري مطرح مي‎شود كه با اين طرح مخالفت ورزيده است.

منبع: پژوهشنامه سیاست خارجی قدرتهای بزرگ و اصلاحات در خاورمیانه، مرداد ١٣٨٧