خاورمیانه جدیدتر (چشم‌اندازهای وسیع روابط ایران و سوریه)

Print E-mail
سید جواد طاهایی
06 مهر 1388

خلاصه

سوریه همواره در منطقة بحران‌خیز خاورمیانه و جهان عرب به عنوان بازیگری مهم و فعال مطرح بوده است و این امر تا حدود زیادی مدیون رهبری هوشمندانه حافظ اسد (2000-1971) است که سوریه را در کنار بازیگران فعال و مهمی مانند ایران، مصر و عربستان مطرح کرد. دو رویکرد عمده که در سیاست منطقه‌ای سوریه از زمان حافظ اسد تاکنون نمایان بوده عبارت از روابط استراتژیک با جمهوری اسلامی ایران و حمایت از مقاومت در برابر دولت نژادپرست اسرائیل است. در مورد عامل اول باید گفت جمهوری اسلامی ایران در اندیشة حافظ اسد جایگاهی بلند و تعیین‌کننده داشت. رئیس جمهور فقید سوریه در اوایل تأسیس نظام جمهوری اسلامی گفت: «انقلاب اسلامی برای تمام منطقه یک پیروزی است. اکنون در ایران رژیمی انقلابی با شعار نه شرقی ـ نه غربی بر سر کار است که توانسته کلیة امور سیاسی، نظامی و استراتژیک را در منطقه از اساس واژگون سازد. انقلاب اسلامی ایران روابط خارجی خود را با امپریالیست‌ها قطع کرده و پایگاه‌های نظامی بیگانگان را از میان برداشته و راه سرافرازی را در پیش گرفته است. رژیم اشغالگر قدس آن چنان از انقلاب اسلامی به وحشت افتاد که بارها از ارباب خود امریکا گله کرد که چرا نمی‌تواند مانع از تأثیرات انقلاب اسلامی بشود که نهایتاً به پیروزی فلسطین منجر خواهد شد».

به علاوه، حافظ اسد از ابتدای ظهور جریان‌های مقاومت فلسطینی راه دوستی با آنها را در پیش گرفت و روابط شخصی مستحکمی با رهبران فعال و بالقوه مقاومت برقرار ساخت. او بعد از ظهور انقلاب اسلامی و سرزندگی بیشتر مقاومت، مخصوصاً در لبنان، هوشیارانه به تقویت این جریان‌ها و تحکیم بیشتر پیوند‌ها با آنها پرداخت. شاید بتوان گفت که از نظر مفهومی، دو محور اصلی در تفکر سیاست خارجی حافظ اسد، شجاعت و زیرکی بوده است. با چنین دریافت هوشیارانه‌ای از انقلاب ایران و از ظرفیت‌های مقاومت علیه اسرائیل در سطح منطقه بود که حافظ اسد در میان اولین شخصیت‌هایی قرار گرفت که پیروزی انقلاب را به امام خمینی(ره) تبریک گفت و جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت. وی در طول جنگ تحمیلی عراق با ایران، در میان حمایت گسترده اکثر کشورهای عربی از رژیم صدام، از ایران حمایت کرد و اوج حمایت خود را در سال 1361 با بستن لوله‌های نفت که روزانه 500 هزار بشکه نفت عراق ازطریق آنها صادر می‌شد، به نمایش گذاشت. این اقدامات تا جایی پیش رفت که ابو وائل، نماینده و رابط حافظ اسد به سفیر وقت ایران در دمشق اطلاع داد که به دستور حافظ اسد تمامی راه‌های دریایی، زمینی و هوایی سوریه به روی عراق بسته شده است. این سیاست ضربه بزرگی به پیکره رژیم بعث وارد کرد، زیرا راه ارتباطی عراق به اروپا از سوریه عبور می‌کرد و مواد غذایی و نیز ادوات جنگی و مهمات از راه ترکیه به سوریه و سپس از طریق خاک کردستان عراق وارد می‌شد. همین‌طور اکثر قطارهایی که بار و مسافر به عراق منتقل و نیز هواپیماهایی که به مقصد عراق حرکت می‌کردند، از سوریه می‌گذشتند.

نکته بسیار مهم این بود که حمایت دولت عربی حافظ اسد از ایران، سبب می‌شد که جنگ میان ایران و عراق جنگی نژادی و بین عرب و عجم تعبیر نشود. حافظ اسد در نشستی که توسط کشورهای عربی به خاطر جنگ عراق و ایران برگزار شد، در مقابل اظهارات شاه حسین (پادشاه وقت اردن)، که از پیشروی‌های عراق در ابتدای جنگ تحمیلی، به عنوان پیروزی‌های «جبهه عربی» ابراز شادمانی کرده بود، به مقابله برخاست و صریحاً به او گفت که ما باید از امام خمینی(ره) و ملت ایران دفاع کنیم چراکه باعث شدند ایران از جبهه ضدعربی اسرائیلی ـ امریکایی خارج و به جبهه عربی ـ اسلامی پیوسته و بهترین مواضع را در قبال فلسطین اتخاذ کند.

شجاعت حافظ اسد این گونه نیز تبلور می‌یابد که دولت او نقشی انحصاری در جنگ‌های بین اعراب و اسرائیل ایفا نمود. درسال 1973، اگرچه مصر متحد سوریه در جنگ با اسرائیل بود، اما در میانه راه از نبرد کناره گرفت، با این حال حافظ اسد به مقاومت و ایستادگی در مقابل اسرائیل ادامه داد و تا منطقه قنیطره که از سال 1967 در اشغال اسرائیل بود، پیش رفت. در مراحل بعدی، دیپلماسی اسد نیز شجاعانه و در عین حال زیرکانه بود. اصل مستمر و مداوم در دیپلماسی حافظ اسد، عدم امضای قرارداد صلح با رژیم تل‌آویو قبل از تخلیه بلندی‌های جولان بود.

حافظ اسد در 10 ژوئن 2000، هنگام مکالمه تلفنی با امیل لحود، رئیس‌جمهور وقت لبنان، دچار سکته قلبی شد و از دنیا رفت.

پس از درگذشت حافظ اسد، در دوران بشار اسد نیز شرایط خارجی سوریه با همان سیاست‌ها ادامه یافت. هر چند بشار اسد از نفوذ و قدرت و قدرت رهبری پدرش برخوردار نیست ولی نمی‌توان گسست بارزی در سال‌های قبل و بعد از 2000 میلادی، در سیاست خارجی سوریه مشاهده نمود. عدم تمایل به صلح جداگانه با اسرائیل، روابط نزدیک با ایران، حمایت گسترده از فلسطین و لبنان، حمایت از حزب‌ا... و حماس از دوران حافظ اسد به بشار اسد نیز انتقال یافته است. اما بشار اسد جوان در ابتدای ریاست جمهوری خود تا حدود سال 2005، سخت‌ترین فشارهای منطقه‌ای و خارجی را تحمل کرد و این درحالی است که فشارهای بین‌المللی و منطقه‌ای بر دولت حافظ اسد تقریباً به حالتی نهادینه و ساختاری تبدیل شده بود. بشار اسد تضییقاتی تازه و شاید گسترده‌تر را در سطح بین‌المللی تجربه کرد. قتل رفیق حریری در سال 2005 و به دنبال آن اتمام گزارشگر سازمان ملل مبنی بر اینکه افسران سوری و مقامات لبنانی طرفدار سوریه عامل قتل حریری بوده‌اند، مقدمه‌ای برای اعمال شدیدترین فشارهای حقوقی، سیاسی و هنجاری بر دولت سوریه شد و به‌دنبال خود موجب خروج اجباری 17هزار نیروی نظامی سوری از لبنان در همان سال گردید. به دنبال سیل اتهامات نقض حقوق بشر علیه سوریه، طرح موضوع بازداشت ناراضیان سیاسی لیبرال و کشتار طرفداران جنبش سوری اخوان‌المسلمین، بشار اسد دوران بحرانی سختی را در ابتدای زمامداری خود تجربه کرد. تقریباً همگی این فشارها حاصل طراحی‌های سیاست خارجی امریکا و اسرائیل بود.

با وجود اختلاف‌نظرهای جدی در روابط سوریه و امریکا این دو کشور فصلی از همکاری‌های محدود را نیز تجربه کرده‌اند و مواردی وجود داشته که در آنها منافع سوریه و امریکا برهم منطبق شده است. دیپلماسی امریکا گفت‌وگو پیرامون جداسازی نیروهای نظامی سوریه و اسرائیل از یکدیگر را در جنگ اعراب و اسرائیل (1973)، تسهیل کرد. در سال‌های 1990 و 1991 نیز سوریه در ائتلاف بین‌المللی به رهبری امریکا علیه صدام برای اخراج از کویت مشارکت نمود. پس از این جنگ نیز سوریه در کنفرانس صلح مادرید که با حمایت امریکا و دولت روسیه برگزار شد، شرکت کرد. سوریه همچنین هیئتی را به کنفرانس آناپولیس که توسط دولت بوش در نوامبر 2007 برگزار شد، روانه کرد. در آخرین وهله نیز، در ماه مه 2008، سوریه میانجی‌گری ترکیه برای گفت‌وگوهای صلح با اسرائیل را پذیرفت.

اما روشن است که این همکاری‌ها و همسویی منافع، محدود و کم اثر بوده‌اند. در سطحی کلی‌تر، این نیز روشن است که سیاست امروز خاورمیانه بیشتر با رهیافت تعارض و نه رهیافت همکاری تبیین می‌شود.

در واقع برای امریکا، سوریه کشوری چندان دردسر ساز نبوده است. اگر سوریه برای اسرائیل از نظر امنیتی مشکل‌زا و خطرآفرین بوده، برای سیاست خارجی امریکا بیشتر یک مانع به شمار می‌آمده است؛ مانعی که بیشتر در عدم همراهی یا مقاومت در برابر طرح‌های صلح غربی‌ها تبلور می‌یافته است.

با وجود همه فشارها و تضییقاتی که بین سال‌های 2000 تا 2005، بر دولت سوریه و بشار اسد وارد آ‌مد، بعد از جنگ 33 روزه در سال 2006 و پس از آن جنگ 22 روزه غزه در سال 2008، روحیه و جسارت نوظهوری در شخص بشار اسد و دیپلماسی سوریه به وجود آمد. به نحوی که شاید بتوان گفت که اگر در دوران حافظ اسد، سوریه مقاومت و ایستادگی را تجربه می‌کرد، اینک در سال‌های زعامت بشار اسد، دوران میوه‌چینی از مقاومت‌های طولانی را می‌گذراند. در واقع، درحالی که عرصه یا موضوع اصلی سیاست خارجی سوریه در دوره حافظ اسد اعراب و اسرائیل بوده است، اینک چنین می‌نماید که اولویت مناسبات با ایران و امریکا جای آن را گرفته باشد. در این دیپلماسی امریکا جای اسرائیل را گرفته است و جهان عرب برای دمشق دیگر هدفی با اولویت اول نیست، بلکه تنها یک سوژه و موضوع است. هم‌اکنون اندیشه مرکزی دیپلماسی سوریه بر این فرض استوار است که در سراسر منطقه، تحرکات و ابتکاراتی مستقل از دیپلماسی امریکایی از سوی کشورها به چشم می‌خورد و چنین وضعیتی می‌تواند برای سوریه منافع زیادی در پی داشته باشد. دیپلماسی دمشق در این مقطع موجب شده است تا سوریه برای واشنگتن و تل آویو به کارتی مهم بدل شود.

شرایط کمابیش مساعد جدید برای دیپلماسی سوریه که شامل اقبال رهبران امریکا، اسرائیل و اروپا به آن است، در همان حال که تا حدی ناشی از روابط 30 ساله با جمهوری اسلامی ایران است، شکل‌دهندة شرایط جدیدی برای دیپلماسی جمهوری اسلامی و روابط دوجانبه نیز می‌باشد که این موضوع نیز در چهارچوب روابط جدید ایران و سوریه مورد توجه قرار گرفته است.

کتاب حاضر در پی آن است که درک جدیدی از این روابط در پرتو شرایط جدید منطقه‌ای به دست دهد. درواقع، روابط ایران و سوریه از آن دست مناسباتی در جهان دیپلماسی است که به دلیل تداوم، گستردگی و اشتهار خود طبیعی و روزمره تصور شده و معمولاً مورد توجه چندانی از سوی محققین روابط بین‌الملل قرار نمی‌گیرد. در واقع، پژوهشگران و علاقمندان روابط بین‌الملل این روابط را بیشتر از آنکه موضوعی قابل پژوهش بدانند، رابطه‌ای بدیهی می‌انگارند و موضوعاتی از این دست را در رابطة دو کشور مفروض می‌گیرند، مثلاً اینکه روابط دو کشور بعد از انقلاب اسلامی به فاز جدیدی وارد شده است، دو دولت اهداف عمدتاً امنیتی از روابط خود تعقیب می‌کنند، دشمنان مشترک عامل استمرار این روابطند و ایران برای این روابط هزینه‌های به مراتب بیشتری متقبل می‌شود. با وجود این، تازگی‌ها از بطن کهنگی‌ها سربرمی‌آ‌ورند. از اینها گذشته، شرایط موجود حکم می‌کند که بر اهمیت ابعاد منطقه‌ای این روابط تأکید شود. یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که چگونه اهمیت استراتژیک این روابط دوجانبه، اغلب کشورهای عمدة عرب، اروپای غربی و امریکا و اسرائیل را به خود مشغول ساخته است. سوریه در چند ساله اخیر دوران جدیدی را در سیاست خارجی خود گذرانده است و به ویژه با آغاز ریاست جمهوری اوباما، میزان توجه به این کشور افزایش یافته است. احتمالاً سوریه هوشیارانه کارت‌های خود را تا زمان رسیدن به یک توافق جامع بر سر مسائل منطقه‌ای، نگه داشته است. اهمیت روابط ایران و سوریه دیگر برخلاف گذشته صرفاً در سطح دو جانبه و ابعاد امنیتی و ضداسرائیلی نیست، بلکه می‌توان گفت که این دو کشور، یک محور را تشکیل داده‌اند؛ محوری که امریکا، اسرائیل، اروپای غربی و اکثر جهان عرب را متوجه خود ساخته است. روابط ایران و سوریه گرچه ممکن است کانون رویکردهای غیر همسو با سیاست‌های غربی نباشد، اما همچنان تداوم و استمرار دارد. این روابط شکل دهنده یک محور وسیع منطقه‌ای است و شایسته است امکانات، چالش‌ها و سناریوهای مرتبط با آن عمیقاً مورد تأمل و ژرف‌اندیشی قرار گیرند؛ کاری که به نظر می‌رسد تاکنون انجام نشده باشد. کتاب حاضر با این هدف نگاشته شده که مقدمه‌ای بر این کار باشد.