میانجی‌گری در آسیای مرکزی و قفقاز: تجربه جمهوری اسلامی ایران

Print E-mail
دکتر محمود واعظی
28 ارديبهشت 1389

خلاصه

یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی سیاسی بشر، آرمان صلح‌خواهی و زندگی مسالمت‌آمیز است که همواره در اکثر جوامع با فرهنگ‌های گوناگون مطرح بوده است. در کنار این واقعیت‌، جنگ نیز همواره جزء جدایی‌ناپذیر زندگی نوع بشر به شمار ‌رفته است. بنابراین، در حالی که جوامع انسانی در پی تقویت روح همکاری و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز بوده‌اند، جنگ و مخاصمه نیز همچنان به عنوان مانعی عمده وجود داشته است. در مورد اینکه برای رفع خطر جنگ‌ و یا ممانعت از بروز آن چه باید کرد، تاکنون اندیشه‌ها و تأملات فراوانی صورت گرفته است ولی این امر به اقدام خاص و کارآمدی که مانع از بروز جنگ شود، منتج نشده است.

در قرن بیستم، پیشرفت تکنولوژی موجب تحولات جدیدی در روابط بین کشورها شد. یکی از تبعات اشاعه فن‌آوری‌های پیشرفته، گسترش دامنه جنگ‌های محدود بود. به این ترتیب، جنگ و دیگر روابط اختلاف‌زا از حالت سنتی خود خارج شدند و برخی از مخاصمات دو جانبه به درگیری‌های چندجانبه و بین‌المللی تبدیل گردیدند. ظهور سلاح‌های کشتار جمعی نیز مسئله بسیار مهم دیگری بود که شکل و ماهیت جنگ‌ها را دگرگون کرد و خسارت‌های مادی و انسانی را چندین برابر نمود. این دو عامل، یعنی گسترش جنگ‌ها و افزایش تلفات و خسارات باعث شد به تدریج افکار عمومی جهانیان علیه جنگ بیشتر بسیج شود.

در این میان، تلاش برای حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات میان کشورها، هم به عنوان یک اقدام عملی برای کاهش جنگ و هم به عنوان موضوعی برای نظریه‌پردازی، مورد توجه خاص قرار گرفت. تاکنون تجربه‌های بسیار زیادی، چه در عرصه عملی و چه در عرصه نظری، در این مورد به دست آمده که مجموعاً این حوزه از مطالعات بین‌المللی را توسعه بخشیده است. مطالعات این حوزه که با تجربه جنگ جهانی دوم متحول شد و رونق گرفت، در دوران جنگ سرد پخته‌تر شد و اکنون در دوران جهانی شدن یا پس از جنگ سرد، در ابعاد دیگری رو به سوی تحول دارد. این تحول در اثر گذار اجتماعات انسانی از دولت‌های ملی به سمت گروه‌های انسانی کوچک‌تر و به مراتب پرجنب و جوش‌تر ابعاد تازه‌تری یافته است. چنین روندی، روابط بین‌الملل و حوزه مطالعات صلح و همکاری را به شدت پویا نموده است.

با گسترش روابط بین‌الملل و پویاتر شدن آن، شیوه‌های حل و فصل اختلافات نیز متحول شده و افراد و سازمان‌های بین‌المللی دولتی و غیردولتی نیز وارد این روند شده‌اند. به عنوان نمونه، سازمان ملل متحد، سازمان همکاری و امنیت اروپا، سازمان‌های منطقه‌ای نظیر آسه آن، سازمان وحدت آفریقا و غیره، تلاش‌های بسیاری را جهت پیشبرد صلح و حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات بین‌المللی از خود نشان داده‌اند. شخصیت‌های بین‌المللی نیز به نوبه خود نقش مهمی در این فرآیند پیدا کرده‌اند.

به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آسیای مرکزی و قفقاز از اهمیت ژئوپلیتیک قابل ملاحظه‌ای برخوردار شد. استقلال کشورهای این منطقه، فرصت‌ها و چالش‌های متعددی در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی فراروی جمهوری اسلامی ایران قرار داد. از سوی دیگر، منطقه مزبور به دلیل اهمیت ژئوپلیتیک آن، به صحنه رقابت بازیگران بین‌المللی و منطقه‌ای مختلف تبدیل شد. طبیعی بود که وجود تنش و بحران در منطقه می‌توانست تأثیرات منفی بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران بر جا گذاشته و فرصت‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قابل پیش‌بینی برای ایران را محدود سازد. در این شرایط، جمهوری اسلامی ایران با توجه به جایگاه و نفوذ فرهنگی و تاریخی خود در منطقه، و در راستای استیفای منافع ملی خود تلاش گسترده‌ای را برای ایفای نقشی سازنده در حل و فصل مسالمت‌آمیز درگیری‌ها و مناقشات منطقه آغاز کرد. همچنین هویت اسلامی انقلاب ایران نیز رسالتی به عهده دولت و کارگزاران سیاست خارجی می‌گذارد که نسبت به مشکلات و بحران‌های منطقه و به ویژه مسلمانان بی‌تفاوت نباشند، زیرا یکی از مؤلفه‌های مهم و مورد توجه جمهوری اسلامی، حفظ و تقویت انسجام و وحدت اسلامی است. از این لحاظ، ارائه مدلی مطلوب برای میانجی‌گری و حل و فصل اختلافات می‌تواند از جمله کارکردهای یک دولت اسلامی به حساب آید.

در ادامه دو کتاب قبلی نگارنده، یعنی «ژئوپلیتیک بحران در آسیای مرکزی و قفقاز» که به کالبد شکافی و ریشه‌های بحران در این منطقه پرداخته است و «میانجی‌گری در نظریه و عمل» که عمدتاً به مباحث نظری و کاربردی میانجی‌گری اختصاص یافته بود، کتاب حاضر قصد دارد با عینیت بخشیدن به مباحث مزبور و با تکیه بر تجربیات نگارنده، به عنوان میانجی در دو بحران منطقه آسیای مرکزی و قفقاز یعنی بحران قره‌باغ و جنگ‌های داخلی در تاجیکستان، به کنکاش در موفقیت‌ها و ناکامی‌ها و نیز علل و ریشه‌های آنها بپردازد. در این کتاب تلاش به عمل آمده است تا براساس دست‌آوردها و رویدادهای به وقوع پیوسته از رهگذر فعالیت‌های میانجی‌گرانه جمهوری اسلامی و پیامدهای مثبت و منفی آنها، الگویی برای میانجی‌گری در این منطقه ارائه شود. با توجه به متفاوت بودن شرایط داخلی، هویت طرفین مناقشه و بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی در جنگ‌های داخلی تاجیکستان و بحران قره‌باغ، شرایط میانجی‌گری و نتایج آن نیز یکسان نبود. از این‌رو، فعالیت‌های میانجی‌گرانه جمهوری اسلامی ایران در هر دو مورد به یک میزان موفقیت کسب نکرد. در مورد تاجیکستان، فرهنگ، زبان مشترک و علائق تاریخی و همچنین عامل اسلام توانست به نقش موفق ایران در میانجی‌گری کمک نماید. اما در مورد قره‌باغ، هر چند نقش فرهنگ، دین و تاریخ مشترک از اهمیت بالایی در فعالیت‌های میانجی‌گرانه ایران برخوردار بود، ولی تضاد منافع قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای مانع از به ثمر رسیدن تلاش‌های میانجی‌گرانه ایران شد. به طور کلی، روش‌های میانجی‌گری ایران هر چند تا حدودی توانست در بوته آزمون دو بحران منطقه‌ای محک بخورد، اما همچنان نیازمند آن است که با استفاده از روش‌های علمی و تجربیات پیشین، بسط و گسترش بیشتری یابد و نقاط ضعف خود را برطرف سازد.

به منظور تبیین دقیق‌تر فرایند میانجی‌گری ایران در دو بحران ذکر شده، کتاب حاضر در هشت فصل به بررسی ابعاد مختلف موضوع می‌پردازد.

فصل نخست با عنوان «اصول و مبانی مذاکره در روابط خارجی و حل و فصل اختلافات» با توجه به نقش مهم مذاکره در فعالیت‌های میانجی‌گرانه و حل و فصل اختلافات به تبیین اصول و مبانی حاکم بر آن می‌پردازد. در این فصل، راهبردها، ملزومات و روش‌های مذاکره برای دستیابی به نتیجه مطلوب مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

فصل دوم با عنوان «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی و قفقاز»، ضمن بررسی موقعیت ایران پس از فروپاشی شوروی، گزینه‌های نظری ایران در روابط با آسیای مرکزی و قفقاز را مورد بحث قرار می‌دهد. آنگاه، روند کلی حاکم بر روابط ایران با کشورهای منطقه طی 15 سال گذشته مورد بررسی قرار می‌گیرد و در پایان به اهداف جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی و قفقاز پرداخته می‌شود.

فصل سوم با عنوان «بحران قره‌باغ از آغاز تاکنون: میراثی از چالش‌های قومی شوروی»، علاوه بر بررسی رویکرد نظری به بحران‌های قومی، به چگونگی تعامل رهبران شوروی با اقوام ساکن در این کشور می‌پردازد و به تفصیل بحران‌های قومی در منطقه قفقاز را برمی‌شمرد. آنگاه، پیشینه اختلافات میان ارامنه و آذری‌ها و ریشه‌های مناقشه در قره‌باغ مورد بحث قرار می‌گیرد. در پایان نیز مواضع طرف‌های درگیر در مناقشه قره‌باغ تبیین می‌گردد.

فصل چهارم کتاب تحت عنوان «تلاش‌های میانجی‌گرانه جمهوری اسلامی ایران در مناقشه قره‌باغ»، با نگاهی به پیشینه تاریخی منطقه قفقاز، به ذکر اهمیت آن برای ایران می‌پردازد و سپس اهمیت ایران را برای کشورهای این منطقه تبیین می‌کند. دلایل ورود ایران به میانجی‌گری و مراحل مختلف در فرآیند میانجی‌گری، بخش‌های بعدی این فصل را تشکیل می‌دهند و در پایان پیامدهای سیاسی میانجی‌گری برای ایران در دو بعد خارجی و داخلی مورد بحث قرار می‌گیرد.

فصل پنجم با عنوان «میانجی‌گری بین‌المللی و طرح‌های پیشنهادی برای مناقشه قره‌باغ»، به نقش بازیگران عمده در صحنه مناقشه از دو دیدگاه اهداف و محدودیت‌ها می‌پردازد. در بخش اهداف، رهیافت‌های عمده بازیگران در مناقشه و ایده‌های مدنظر آنها، و در بخش محدودیت‌ها، به چارچوب‌هایی توجه می‌شود که رفتار سیاسی آنها را در صحنه مناقشه قره‌باغ ترسیم می‌کند.

از رهگذر این بررسی، میزان توانایی‌های بازیگران در شکل‌دهی به آینده قابل تصور و پیش‌بینی مناقشه مورد سنجش و تأمل قرار می‌گیرد. این بررسی در سه سطح داخلی (سه بازیگر اصلی مناقشه، ارامنه قره‌باغ، ارمنستان و آذربایجان)، منطقه‌ای (ایران، روسیه و ترکیه) و فرامنطقه‌ای (بازیگران غربی) صورت می‌گیرد.

فصل ششم با عنوان «ریشه‌های بحران تاجیکستان و نقش ایران در تکوین میانجی‌گری»، شرایط تاجیکستان پیش از استقلال و علل و عوامل شکل‌گیری بحران و جنگ داخلی تاجیکستان و نهایتاً نقش جمهوری اسلامی ایران در تکوین میانجی‌گری جنگ داخلی تاجیکستان را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد.

فصل هفتم تحت عنوان «میانجی‌گری بین‌المللی در جنگ داخلی تاجیکستان»، به بررسی روند مذاکرات صلح در مراحل مختلف، اهداف، منافع و دست‌آوردها می‌پردازد. در این فصل، نقش میانجی‌گرانه ایران، روسیه و نماینده دبیرکل سازمان ملل متحد و سهمی که دیگر کشورهای منطقه در روند مذاکرات ایفا نمودند و در نهایت شرایطی که منجر به صلح گردید مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

فصل هشتم تحت عنوان «ارزیابی میانجی‌گری جمهوری اسلامی ایران در مناقشات قره‌باغ و تاجیکستان»، را می‌توان نتیجه‌‌گیری فعالیت‌های میانجی‌گرانه جمهوری اسلامی ایران تلقی نمود که در آن نقاط قوت و ضعف این فعالیت‌ها در دو بحران مزبور مورد ارزیابی قرار گرفته است. در این فصل، به دست‌آوردهای این میانجی‌گری پرداخته شده و الگویی برای میانجی‌گری در این منطقه به همراه استراتژی مذاکرات ارائه می‌شود.

 

هدف از تألیف و تدوین کتاب حاضر قرار دادن تجربیات مربوط به میانجی‌گری از سوی جمهوری اسلامی ایران در دو بحران مهم منطقه‌ای در اختیار علاقه‌مندان است. با توجه به مسئولیت نگارنده در آن دوران و اینکه از سوی جمهوری اسلامی ایران در کلیه مراحل میانجی‌گری حضور داشتم، تلاش نمودم این مجموعه را با مبنا قراردادن تجربیات مزبور و با استفاده از روش‌های علمی و رویکردهای نظری موجود، تدوین و تألیف نمایم. امید است این تلاش علمی به عنوان الگویی ابتدایی در آینده مورد استفاده و نقد و بررسی پژوهشگران و سیاستگذاران قرار گیرد. البته هنوز تا زمان ارائه یک الگوی کامل برای میانجی‌گری جهت حل و فصل اختلافات بین‌المللی راه درازی باقی است.