بررسی روندهای سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران

Print E-mail
سیدقاسم منفرد
01 خرداد 1391

چکیده

          سیاست خارجی آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران، طی 3٣ سال گذشته از نوسان زیادی برخوردار نبوده و این کشور راهبرد یکسانی را در مواجهه با ایران در دستور کار قرار داده است؛ اگر چه در مقاطع مختلف به لحاظ روشی، سعی کرده تا از تاکتیک­های متنوعی برای پیشبرد استراتژی مهار و کنترل رفتار جمهوری اسلامی بهره­گیری نماید. نوشتار حاضر بر آن است تا ضمن اشاره به سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران، به بررسی و تحلیل منطق رفتاری دولت باراک اوباما بپردازد.

 

مقدمه

          در یک نمای کلی، مجموعه اقدامات آمریکا برای مقابله با ایران در طی 3 دهه گذشته را می­توان به این ترتیب برشمرد: اقدام به كودتا عليه انقلاب اسلامي، اقدام به ضربه محدود نظامي (طبس)، اعمال تحریم­های اقتصادی، سیاسی و نظامی (یکجانبه و چندجانبه)، تلاش برای منزوی کردن ایران، نزدیک شدن به صدام و جنگ با ایران، تحریک همسایگان ایران، حمله نظامي به ناوگان نظامي و هواپيماي مسافربري ايران، تهدید جلوه دادن ایران علیه صلح و امنیت جهانی، اقدام به ديپلماسي پنهان جهت نزديك شدن به ايران (ماجراي مك فارلين)، حامی تروریسم نامیدن ایران، اعمال سیاست مهار و همزمان تعامل با ايران در عراق و افغانستان، کمک به جریان‌های معارض با نظام در داخل و خارج از کشور، جنگ رواني و تهديد به عمليات نظامي (دوران بوش)، تلاش برای مذاکره مستقیم همراه با تداوم فشارهای چندجانبه و بکارگیری مجدد سیاست تحریم­های شدید و طرح دوباره احتمال کاربرد گزینه نظامی برای تغییر رفتار ایران. به طور کلی در ارزیابی سیاست خارجی ایالات متحده در قبال ایران همواره می­توان نشانه­هایی از تداوم و تغییر را مشاهده نمود. این گفته بدان معناست که اصول کلی سیاست خارجی آمریکا در قابل ایران همواره پایدار بوده و در دوره­های مختلف تنها روش­ها و نحوه مواجهه با آن تغییر کرده است.

 

 

منطق رفتاری آمریکا

بطور خلاصه دلایل آمریکا برای مبادرت به تغییر رفتار ایران در برگیرنده یک سری عوامل می­باشد که برخی از آنها عبارتند از: انقلاب ایران منافع آمریکا در خاورمیانه را با چالش­های جدی روبه­رو ساخته است؛ سرنگونی صدام وزنه تعادل قدرت در منطقه را به نفع ایران تغییر داده است؛ توانمندی اتمی بطور کامل سبب تفوق ایران بر سایر کشورهای منطقه خواهد شد؛ ایران هسته­ای دشواری‌های بسیاری را برای اسرائیل و ادامه حضور آمریکا در منطقه ایجاد خواهد کرد؛ ایران همچنان الهام‌بخش اصلی گسترش اسلام سیاسی در منطقه است. بر این اساس، ایالات متحده آمریکا در مرحله نخست به دنبال تغییر مواضع و در مرحله دوم به دنبال ایجاد بازدارندگی جدید در برابر جمهوری اسلامی ایران می‌باشد.

 

نوع نگاه به مسئله

در آمریکا طرفداران «براندازی حکومت ایران» بر این عقیده­اند که تلاش برای گفت‌وگو و معامله دیپلماتیک با ایران بی­فایده است و آمریکا برای حل مشکلات با ایران، باید این کشور را هرچه بیشتر تحت فشارهای شدید چند جانبه قرار دهد تا مقدمات تغییر رژیم در این کشور فراهم آید (این نگرش در حال حاضر در کنگره طرفداران بیشتری دارد)؛ از نظر آنها ایران، از طریق گفت‌وگو در بحث هسته­ای، به خواست غرب تن نخواهد داد. در برابر این دیدگاه، برخی از مشاوران اوباما معتقدند که هدف اساسی آمریکا در مورد ایران، باید بازداشتن ایران از دستیابی و توسعۀ سلاح­های هسته­ای و تغییر دادن «سیاست­های بی­ثبات کننده و ضد صلح این کشور در خاورمیانه» باشد. از منظر آنها آمریکا بايد در كوتاه مدت با «تغييرات تاكتيكي» به مهار اتمي ايران مبادرت ورزد (در اینجا مفهوم «مهار»، در فضای پیش از «دستیابی» مورد توجه است و به معنای ممانعت از دسترسی به تسلیحات و حتی توانمندی تولید سلاح­های اتمی می­باشد).

 

فرصت­هاي آمریکايي از منظر آسيب­شناسي از توان ايران

       بطور کلی آمریکایی­ها در ارزیابی خود از شرایط سیاسی- اقتصادی ایران، یک سری آسیب­پذیری­هایی را مورد شناسایی قرار داده­اند که برخی از آنها عبارتند از: آسیب­پذیری در بخش انرژي، نياز به جلب
سرمايه­گذاري خارجي، تورم اقتصادي بالا، رشد بيكاري، ضعف سياسي عمومي ايران، شكاف در نخبگان سياسي، فضاي واگرايانه در منطقه و عدم امتداد و انسجام ايران در حوزه يادگيري بين­المللي.
از منظر آمریکایی­ها در شرایط کنونی محورهای فوق عمده­ترین چالش­های داخلی ایران به شمار می­آیند، لذا تشدید تحریم­ها با همکاری شرکای اروپایی، می­تواند سبب­ تشدید فشارهای داخلی در این کشور شود. به هر حال با عنایت به محورهای یاد شده، ارزیابی کلان آمریکایی­ها از شرایط کنونی ایران عبارت است از: 1- اصل تصميم­گيري در روابط با آمریکا كماكان در حوزه اختيارات رهبري قرار دارد. 2- احمدي­نژاد جسارت را معادل با قدرت، در سياست داخلي و خارجي ارزيابي مي­كند. 3- فضاي حاكم بر جامعه ايران، فضاي اصولگرايي است.

توصيه­ها

توصیه کارشناسان آمریکایی به دولت آمریکا در خصوص نحوه برخوردهای دیپلماتیک با ایران با هدف كاهش وزن تعامل، در برگیرنده محورهای زیر می­باشد:

1)    تشدید فشارها و تنگ­تر کردن حلقه محاصره ایران (با کمک همسایگان ایران نظیر عربستان و متقاعد کردن روسیه و چین).

2)    بکارگیری رهیافتی ترکیبی: پیشنهاد انجام مذاکرات بدون پیش شرط همراه با تشدید فشارها (این رویکرد پس از انتخابات ریاست­جمهوری سال 1388 ایران، جای خود را به سیاست اعمال
«تحریم­های فزاینده» توسط آمریکا همراه با متحدان اروپایی داد. تلاش برای تحریم سیستم بانکی و بانک مرکزی ایران، تحریم اشخاص حقیقی، تحریم شرکت­های هواپیمایی و کشتیرانی و تحریم صنایع نفت و گاز جمهوری اسلامی در راستای تحقق چنین اهدافی اعمال گردیدند. هدف اساسی، اقدام برای  تغییر رفتار در فضای فشار مضاعف است).

3)    درگير و سرگرم­سازي هرچه بيشتر ايران در پيرامون و جامعه جهاني از طريق افزايش تعهدات آن.

4)    ترغیب اتحادیه اروپا برای اعمال محدودیت­های بیشتر علیه ایران در زمینه سرمایه­گذاری، اعتبارات و انتقال تکنولوژی به ایران.

5)    بهره­گیری از نقش و نفوذ اسرائیل برای تحقق اهداف فوق.

6)    اقتدارشكني نقش ايران در عرصه منطقه­اي.

7)    بهره­گيري از جريان بديل­سازي عليه ايران.

 

نظريه بازي ديپلماتيك ف كاهش وزن تعامل

در سال ٢٠٠٨، با روی کار آمدن دولت اوباما، نظريه «بازي ديپلماتيك» در خصوص نحوه مواجهه با ایران در دستور کار آمریکایی­ها قرار گرفت که این نظریه در برگیرنده 4 محور اساسی بود: وجود دستور كاري فراتر از بحث هسته­اي با حضور اروپايي­ها پيش از مذاكره دوجانبه آمریکا با ايران، ايجاد كانال­هاي سنجش ارتباطي دوجانبه پيش از برگزاري مذاكرات از مسير دو، ايجاد كانال­هاي مستقيم و مخفيانه ميان طرفين به عنوان ذخيره شرايط ويژه، ايجاد حداكثر فشار ديپلماتيك در محدوده زماني مشخص و جذب ايران از موضع ضعف.

 

دلایل عدم کارایی گزینه نظامی علیه ایران از نظر مخالفان در آمریکا

در آمریکا مخالفان بکارگیری گزینه نظامی علیه ایران یک سری دلایلی را در خصوص ناکارآمدی این گزینه مورد تاکید قرار می­دهند که برخی از آنها بطور خلاصه به شرح زیر می­باشد:

-        طرح این پرسش که بعد از حمله چه اتفاقی خواهد افتاد؟

-        اقدام نظامی به تنهایی نمی­تواند به توقف برنامه اتمی ایران منتج شود.

-        حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران، نتیجه فنی قطعی در پی نخواهد داشت.

-        پراکندگی مراکز و تاسیسات اتمی ایران.

-        عدم شناسایی سایر مراکز اتمی احتمالی ایران.

-        خارج از کنترل شدن برنامه اتمی ایران بعد از حمله نظامی.

-        پنهان شدن برنامه اتمی ایران بعد از حمله.

-        حمله فقط برنامه اتمی ایران را به تعویق خواهد انداخت.

-        بعد از حمله، ایران از سازمان منع گسترش تسلیحات اتمی خارج خواهد شد.

-       ميزان قدرت پاسخ ايران به آمریکا در منطقه در عمليات نامتقارن.

 

با عنایت به موارد فوق، مخالفان جنگ در آمریکا نتیجه می­گیرند که اساساً دلایلی دال بر غیرصلح­آمیز بودن قطعی برنامه اتمی ایران وجود ندارد و حمله نظامی می­تواند هزینه­های سنگینی را برای آمریکا و متحدانش به دنبال داشته باشد. برخی از پیامدهای حمله نظامی به ایران که توسط این افراد مورد شناسایی قرار گرفته عبارت است از: حمله نظامی می­تواند زمینه­های انحراف ایران را فراهم آورد؛ حمله نظامی می­تواند منافع آمریکا و همپیمانانش را در منطقه با تهدیدات جدی روبه­رو سازد؛ حمله نظامی می­تواند کار را برای نیروهای آمریکایی در افغانستان به مراتب دشوارتر سازد؛ حمله نظامی می­تواند پی­آمدهای شدیدی برای اسرائیل به همراه داشته باشد؛ حمله به ایران می­تواند امنیت و انرژي تنگه هرمز را  با خطرات جدی روبه­رو سازد؛ صادرات و ترانزیت انرژی كشورهاي منطقه می­تواند مورد تهدید واقع شود؛ امنیت جهاني آمریکا ممکن است مورد هدف قرار گیرد؛ با آغاز جنگ، وضعیت اقتصادی بسیاری از کشورهای حوزه خلیج­فارس بحرانی­تر خواهد شد و بر بحران مالي مي­افزايد؛ جنگ، بهای انرژی را در شرایط بحران اقتصادی، به مراتب افزایش خواهد داد؛ حمله به ایران، اگر نتواند همراهی اتحادیه اروپا، روسیه و چین را به همراه داشته باشد، پی­آمدهای شدیدتری را به دنبال خواهد داشت؛ حمله به ایران، تاثیر جبران­ناپذیری بر افکار عمومی درون ایران و حتي آمریکا علیه دولت آمریکا بر جای خواهد گذاشت و نهایتاً اینکه حمله به ایران، بر گرایش فکری مردم و حکومت­های منطقه، تاثیرات مهمی بر جای خواهد گذاشت.

 

نتیجه­گیری

دولت اوباما تلاش کرد تا از طریق پیگیری امکان بکارگیری راهکارهای دیپلماتیک، در ماه­های آغازین بدست گرفتن قدرت سیاسی در آمریکا، روش­های تازه­تری را در برابر ایران اتخاذ نماید. بخشی از این تلاش­ها در چهارچوب «دیپلماسی تغییر بازی» و طرح گفت‌وگوهای مستقیم بدون پیش شرط با ایران عینیت یافت. در قالب سیاست جدید قرار بود تا به جای پرداختن صرف به بحث هسته­ای، مجموعه­ای از موضوعات اعم از مسائل سیاسی داخل ایران، مباحث حقوق بشری و غیره که جذابیت بیشتری برای همپیمانان اروپایی دارند نیز در دستور کار قرار گیرند. اما به دنبال تحولات انتخابات ریاست جمهوری 1388 در ایران، موضع اعلام شده آمریکا تغییر کرد و آمریکا به همراه شرکای اروپایی خود مجدداً به ادبیات تهاجمی سنتی در برابر ایران بازگشت و بحث اعمال «تحریم­های فلج­کننده» و حتی مطرح بودن «گزینه نظامی» را در دستور کار قرار داد. به واقع باید گفت که همواره سیاست آمریکا در مواجهه با ایران تلاش برای اعمال فشارهای هرچه بیشتر در پیرامون و درگیرسازی این کشور در داخل بوده است. نگاه آمریکایی­ها این است که با بروز دامنه شکاف در بدنه قدرت در ایران و شکل­گیری تعارضات اجتماعی- سیاسی در این کشور و افزایش فشارهای منطقه­ای و بین­المللی، درصدد تغییر رفتار ایران برآمده و این کشور را وادار به امتیازدهی و تن دادن به خواست غرب نماید. از این رو می­توان تمایز عمده سیاست خارجی اوباما با دولت بوش را کاربرد آشکار الگوی «چماق و هویج» در قبال ایران برشمرد. در مقابل، ایران نیز نشان داده که با پیشبرد رویکرد مبتنی بر «مقاومت»، آمریکایی­ها را در تحقق اهدافشان ناکام گذاشته است. تلاش آمریکا برای جلب نظر کشورهای بیشتر به منظور پیوستن به سیاست­های تحریمی علیه ایران، حاکی از کارآمدی نحوه مدیریت و مواجهه ایران با تحولات اخیر بوده است.