ایران و واتیکان؛ بررسی روابط جمهوری اسلامی ایران و مسیحیت کاتولیک با توجه به دیدگاه های پاپ جدید (شماره 2) |
21 شهریور 1384 |
||||
چکیده فهرست مطالب مقدمه الف- واتیکان: ساختار سیاسی و اقتصادی ب – تلاشهای پاپ پیشین برای بهبود وجهه کلیسای کاتولیک ج – ویژگیها و سوابق پاپ جدید: عدم استمرار تحولات در واتیکان د – گفتگوی اسلام و مسیحیت: دیدگاهها و ضرورتها هـ - چالشها و موانع موجود در گفتگوهای ایران با کلیسای کاتولیک و – توصیههایی برای رفع موانع موجود در گفتگوهای ایران با کلیسای کاتولیک مقدمه: جمهوری اسلامی ایران از بدو شکلگیری خود، ایدة گفتگو و تعامل با ادیان و مذاهب آسمانی را در دستور کار خود قرار داد. از جمله این موارد میتوان به دین مسیحیت اشاره نمود. مذهب کاتولیک، یکی از مذاهب اصلی مسیحیت با پیروانی بالغ بر یک میلیارد و یک صد میلیون نفر در نقاط مختلف جهان – خصوصاً در اروپا – یکی از کانونهای توجه جمهوری اسلامی در راستای گفتگو و تعامل با ادیان و مذاهب گوناگون بوده است و واتیکان به عنوان مرکزیت مذهبی کاتولیسیسم، همواره مورد توجه ایران قرار داشته است. اگر چه ایران در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، دارای روابط سیاسی، در حد مبادلة سفیر، با واتیکان بوده، اما گفتگوهای دینی میان این دو، با توجه به شرایط بینالمللی، نگرش پاپهای مختلف در هر دوره و نهایتاً شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران، به ندرت و گهگاه اتفاق میافتاده است. با توجه به درگذشت پاپ ژان پُل دوم و انتخاب پاپ بندیکت شانزدهم، بحث روابط دو کشور و وضعیت آیندة گفتگوها و تعاملات میان اسلام و کاتولیسیسم از مسائل مهمی است که باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد. در این راستا، معاونت سیاست خارجی و روابط بینالملل مرکز تحقیقات استراتژیک با دعوت از سخنران مدعو با حضور صاحبنظران و کارشناسان طی نشستی به بررسی این موضوع پرداخته است. متن حاضر، حاصل جمعبندی این نشست میباشد. الف – واتیکان: ساختار سیاسی و اقتصادی واتیکان در عرصة حقوق بینالملل پدیدة خاصی است، زیرا فاقد برخی عناصر همانند جمعیت یا ملیت - که لازمه تشکیل یک کشور قلمداد میشود – میباشد. کسانی که در واتیکان زندگی میکنند هیچ یک واتیکانی محسوب نمیشوند و در گذرنامههای آنان ملیتشان ذکر نشده است. لذا واتیکان بیش از اینکه شبیه یک کشور باشد، همانند یک سازمان بینالمللی است که کار اصلی آن هدایت کاتولیکها در عرصة جهانی است. ظهور واتیکان به عنوان یک کشور مستقل، فرآیندی طولانی را طی کرد که نهایتاً براساس قراردادی به نام ”قرارداد لاتران“ که میان ایتالیای موسولینی و پاپ وقت در 1929 منعقد شد جنبه عملی به خود گرفت. براساس این قرارداد ایتالیا پذیرفت که در داخل این کشور، یک کشور مستقل دیگر با حق مبادلة سفیر، پرچم اختصاصی، پول و سایر نمادها شکل بگیرد. ”کاتولیک“ کلمهای لاتین به معنای ”جهانی“ است. این خود نشان میدهد که نگاه واتیکان به پدیدهها نگاهی جهانی است. به همین دلیل مقاماتی که در واتیکان حضور دارند، از نقاط مختلف جهان هستند و چیدمان جمعیتی مقامات در واتیکان، تعمداً به نحوی صورت میگیرد که کل جهان را در برگیرد تا مسیحیان کاتولیک هر جا که هستند، حضور نمایندگان خود را در این تشکیلات احساس کنند. پیروان مذهب کاتولیک جمعیتی حدود یک میلیارد و یکصد میلیون نفر را تشکیل میدهند. نحوة توزیع جغرافیایی این جمعیت به صورت زیر است: 43 درصد در آمریکای لاتین، 7 درصد در آمریکای شمالی، 25 درصد در اروپا (که البته 5 درصد کاتولیکها در ایتالیا زندگی میکنند)، 13 درصد در آفریقا، 11 درصد در آسیا و 1 درصد نیز در اقیانوسیه. امروزه، واتیکان با بیش از 170 کشور به مبادلة سفیر مبادرت کرده و در عرصة جهانی بسیار فعال میباشد. در سازمان ملل نیز واتیکان اگر چه عضو ناظر است اما بیش از بسیاری از اعضای کامل، در کمیتهها و سازمانهای فرعی، فعالیت دارد. البته عضویت ناظر آن نیز به دلیل وجود یک مشکل حقوقی است که در حال حل و فصل میباشد و احتمالاً در آیندة نزدیک این کشور به عضویت کامل سازمان ملل متحد در خواهد آمد. مهمترین تشکیلات در واتیکان متعلق به کاردینالهاست. البته از مجموع کاردینالهای کاتولیک در سراسر دنیا، که براساس آخرین آمارها 178 نفر میباشند، تنها حدود 25 نفر در واتیکان حضور دارند. همة این کاردینالها پس از رسیدن به این مقام، تا پایان عمر خود آن را حفظ میکنند، اما برای انتخاب پاپ جدید، تنها کاردینالهایی حق رأی دارند که سن آنها کمتر از 80 سال باشد. لذا برای انتخاب پاپ جدید، تنها 117 کاردینال از 54 کشور واجد شرایط حق رأی بودند. همین امر،عملاً 54 کشور را به لحاظ روانی و فکری، درگیر مسئلة انتخاب پاپ جدید میکرد. از این تعداد فقط 11 کاردینال، آمریکایی بودند. البته نباید فراموش کرد که تعداد کاردینالهای اروپایی بیش از کاردینالهای متعلق به قارههای دیگر است. یکی از سنتهای کلیسای کاتولیک این است که هر 5 سال یک بار، تمام اسقفهای یک کشور، با پاپ دیدار میکنند و طی جلسات طولانی و چندین ساعته با وی، به صورت جامع آخرین گزارشها را از وضع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دینی مردم و نیز وضعیت اقتصادی و مشکلات خود ارائه میکنند. سپس این گزارشها در واتیکان مورد تحلیل قرار میگیرد و تصمیمگیریهای لازم در این خصوص انجام میگیرد. تمامی این گزارشها در آرشیو سرّی واتیکان نگهداری میشود. به همین دلیل، آرشیو سرّی واتیکان یکی از بزرگترین آرشیوهای جهان محسوب میشود و حاوی میلیونها برگ سند است که در طول تاریخ گردآوری شده است و مرتباً بر آن افزوده میشود. تاکنون اجازه دسترسی و بهرهبرداری محققان از اسنادی داده شده که مربوط به پیش از سال 1922 میباشند، و اسناد مربوط به پس از آن کماکان در ردهبندی سرّی قرار دارند و فقط در دسترسی افراد خاصی در واتیکان میباشد. واتیکان کشور بسیار ثروتمندی است و دلیل آن نیز موقعیت خاص کلیسای کاتولیک است. به طور کلی کلیساها در آمدهای بسیار زیادی دارند. طبق آمار، در سال 2000 میلادی، درآمد کلیساها در سطح جهان – تنها از ناحیة اخذ وجوهات شرعی مسیحیان از قبیل صدقات، نذورات، کفارات وغیره – بالغ بر 108 میلیارد دلار بوده است، که البته قسمت اعظم این درآمدها به کلیساهای آمریکا با 36 میلیارد دلار اختصاص داشته است. علاوه بر این، در کشورهای اروپایی، از آنجا که کلیسا به عنوان یک نهاد خیریه به رسمیت شناخته شده است، مردم میتوانند درصد مشخصی از مالیات خود را – این رقم در کشورهای مختلف متفاوت است و به طور متوسط 8 در هزار میباشد – به حساب کلیسا واریز نمایند. تمامی این درآمدها، جدا از درآمدهایی است که کلیساها از ناحیة موقوفات خود کسب میکنند. البته یکی از دلایلی که مردم مبالغ هنگفتی پول در اختیار کلیساها میگذارند این است که کلیسا در ارائة بیلان مالی خود شفاف عمل میکند و ریز درآمدها و هزینههای خود را در اختیار مردم قرار میدهد که در آن به تفکیک، هزینههای آموزشی، فرهنگی، حمایت از ایتام و نیازمندان، درمانی، تبشیری و غیره مشخص شده است. برای مثال، براساس آمار رسمی واتیکان، 113 هزار مرکز خیریه درمانی، 982 دانشگاه، 200 کالج، 3 هزار حوزه علمیه، 2 میلیون کشیش، 400 هزار راهب، 800 هزار راهبه و ... تحت پوشش کلیسای کاتولیک در سطح جهان فعالیت میکنند. در واقع، سازماندهی بسیار دقیقی در مجموعه کلیسای کاتولیک وجود دارد که بر اساس آن سیاستگذاریهای کلان در واتیکان صورت میگیرد و اختیاراتی نیز به حوزههای خلیفهگری در کشورهای مختلف تفویض شده است. این حوزهها گزارشهای مستمر، دقیق و مفصلی از فعالیتها و مشکلات خود را به واتیکان ارسال میدارند و واتیکان نیز برای حل آن مشکلات به طور بسیار جدی و پیگیر اقدام میکند. ب – تلاشهای پاپ پیشین برای بهبود وجهة کلیسای کاتولیک اگر با نگاهی رادیکال به تاریخ مسیحیت بنگریم، پاپها در بیشتر دوران تاریخ مسیحیت، نقش مثبت و سازندهای در دفاع از طبقات محروم و مستضعف نداشتهاند و حتی در قرون وسطی و امپراتوریهای بعد از رنسانس میتوان آنان را حامی طبقات حاکم و توجیهگر حاکمیت امپراتوریها قلمداد کرد. حتی تشکیلات پاپ (واتیکان امروزی) خود یکی از امپراتوریهای قدرت و ثروت را تشکیل میداد، چیزی که سرانجام حتی برخی کشیشان کلیسای کاتولیک را به طغیان علیه تشکیلات پاپیزم واداشت و نهایتاً به بروز نهضت پروتستانتیزم منجر شد. بدین لحاظ بسیاری از اندیشمندان عصر رنسانس که در پی آزادی و برابری انسانها بودند و این تشکیلات را مانع خود میدیدند، به کلی به انکار مذهب و نفی لزوم آن در جامعه پرداختند. وجود محاکم تفتیش عقاید (انگیزیسیون) نیز این باور آنان را تقویت کرد. البته پروتستانتیزم (به دلیل ارتباط میان کاتولیسیسم و فئودالیسم)، به نفی فئودالیزم نیز پرداخت و اساس کار خود را بر یک مرحله بالاتر یعنی بورژوازی قرار داد. رویگردانی اندیشمندان و مردم از مذهب (مسیحیت) تا حدودی ناشی از همین رفتار کلیسای کاتولیک بوده است که سبب شد لائیسیته (جدایی دین از حوزة سیاست و اجتماع) شکل بگیرد و حتی زمینهساز شکلگیری مکاتب ماتریالیستی نیز گردید. این رویگردانی به صورت نهادینه شده (در قالب نظامهای لائیک) تا به امروز در اروپا ادامه داشته است و حتی به برخی از نقاط دیگر جهان نیز سرایت کرده و روشنفکران را مجذوب خود ساخته است. از همینرو، امروزه هنگام تدوین قانون اساسی اتحادیه اروپا، در اروپایی که از آن به عنوان ”باشگاه مسیحی“ یا ”سرزمین مسیحیت“ نام برده میشود و 25 درصد کاتولیکهای جهان، و البته تعداد زیادی افراد پروتستان، در آن زندگی میکنند، اشاره به نقش مذهب (مسیحیت) پذیرفته نمیشود و حتی در کشورهای کاتولیک نظیر فرانسه نیز نقش مذهب در قانون اساسی اروپایی نفی میشود. پاپ قبلی با توجه به این سابقة تاریخی، تلاش زیادی در جهت بهبود وجهة کلیسای کاتولیک و جایگاه پاپ در افکار عمومی جهانی کرد و البته تا حدودی نیز در این زمینه موفق بود. برخی از دلایل این موفقیت، علاوه بر تلاشهای فراوان او به ویژگیهای شخصی او باز میگردد. برخی از این ویژگیها عبارت بودند از: 1- ساده زیستی: یکی از دلایل محبوبیت پاپ قبلی سادهزیستی او بود. گفته میشود که او در وصیتنامه خود آورده است که ماترکی از خود بر جای نگذاشته است. 2- مردمی بودن: مسافرتهای فراوان او به اقصی نقاط دنیا و برقراری ارتباط با مردم نشان از مردمی بودن رفتارهای او داشت. در عین حال حضور بیش از 200 رئیس جمهور و دیگر رهبران سیاسی دنیا در تشییع جنازة وی به عنوان یک رهبر مذهبی، امری بیسابقه و نشان دهندة روابط عمومی قدرتمند وی بود. پاپ قبلی، ژان پل دوم، بیشترین سفرها را در مقایسه با تمام پاپها در طول تاریخ داشت، به طوری که به 120 کشور دنیا مسافرت نمود و حتی به برخی از کشورها بیش از یک بار سفر کرد. وی علاقمندی خود را به سفر به چند کشور دیگر از جمله ایران، روسیه و چین نیز ابراز داشت. 3- سیاسی بودن: از دیگر ویژگیهای پاپ قبلی این بود که نسبت به پاپهای پیش از خود، به امور سیاسی توجه بیشتری نشان میداد. اظهار نظرهای وی در زمینة مسائل سیاسی مختلف در طول دوران تصدی این سمت، گواهی بر این موضوع است. البته وی این کار را بسیار دقیق و ماهرانه و در چارچوب رفتارها و مواضع مذهبی خود بروز میداد، بدون اینکه احساس شود وی از حیطه رهبری مذهبی خارج شده و به مسائل سیاسی وارد شده است. در نتیجه، در دوران مسئولیت پاپ پیشین، واتیکان نقش فعالی را در سیاست بینالمللی ایفا میکرد. براین اساس میتوان گفت در شرایط نوین جهانی تغییر بنیادینی در نگرش سیاسی کلیسای کاتولیک و مسیحیت ایجاد نشده است. اگر در سالهای اخیر شاهد مداخلات گاه و بیگاه مذهب مسیحیت در مسائل سیاسی و بینالمللی بودهایم، این امر بیشتر متأثر از تلاشها و نگرشهای شخصی پاپ قبلی جهت بهبود چهرة مسیحیت در راستای دفاع از محرومان و مبارزه با بیعدالتیها و نیز تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران بوده است. به عبارت دیگر، نتایج و ثمرات انقلاب اسلامی که نتیجة آن افزایش نقش مذهب در مسائل سیاسی داخلی و بینالمللی، شکلگیری یک نظام سیاسی مبتنی بر مذهب و نقش مذهب در مبارزه با استعمار و استکبار جهانی بود سبب شد تا پاپ و کلیسای کاتولیک، تلاش زیادی برای عقب نماندن از پیشتازی اسلام – با قرائت انقلابی امام خمینی (ره) – به عمل آورند. چه بسا شعار بوش تحت عنوان ”جنگ صلیبی“ برای مقابله با همین آرمان انقلاب اسلامی یعنی جهانیسازی اسلام بوده باشد. زیرا کاتولیسیسم و مجموعه مسیحیت برای خود رسالت جهانی قائل هستند و تقویت اسلام به معنای تضعیف غرب، و متقابلاً تقویت مسیحیت به معنای تقویت غرب میباشد. ج – ویژگیها و سوابق پاپ جدید: عدم استمرار تحولات در واتیکان 1- پاپ جدید از معدود کسانی است که در جریان ”شورای دوم واتیکان“ شرکت فعال داشته است. هدف از این گردهماییها که به مدت سه سال (از 1962 تا 1965) و با شرکت حدود 2000 اندیشمند مسیحی کاتولیک از رشتههای مختلف دینی تشکیل شد، دریافت و جمعبندی نظریات مختلف جهت تدوین برنامه برای هزارة سوم میلادی بود. اسناد شورای واتیکان 2، در واقع، به دستورالعمل کلیسای کاتولیک برای هزارة سوم تبدیل شد. جالب اینکه در آن مقطع، پاپ جدید از جمله شرکتکنندگان روشنفکر در آن شورا بوده و از نظریات نو و نوآوری در کاتولیسیسم طرفداری میکرده است. اما با گذشت زمان، گرایشهای محافظهکاری در وی غلبة بیشتری یافته است. 2- پاپ جدید از سال 1981 به دعوت پاپ قبلی (ژان پل دوم) به واتیکان آمد و تا زمانی که به عنوان پاپ برگزیده شد، سرپرست تشکیلاتی در واتیکان به نام ”مجمع دکترین ایمان“ بود. این مجمع در واقع وارث تشکیلات تفتیش عقاید (انگیزیسیون) قرون وسطی است که پس از تحولاتی که در نظام کلیسایی به وقوع پیوست به این نام تغییر یافت. کار اصلی این نهاد، همان کار محاکم تفتیش عقاید یعنی ”تفسیر رسمی دین مسیحیت و دیکته کردن آن به مسیحیان کاتولیک“ است. زیرا برخلاف پروتستانها، کاتولیکها معتقد به تفسیر رسمی از دین هستند و معتقدند یک مرجع واحد باید به تفسیر دین بپردازد. البته این مرجع واحد پاپ است، اما پاپ با کمک تشکیلات مزبور این وظیفه را انجام میدهد، کمااینکه برای انجام سایر وظایف خود از نهادهای مشورتی و کمکی دیگر یاری میگیرد. بدین لحاظ پاپ جدید یک تئولوگترین برجسته در کلیسای کاتولیک و مناسبترین گزینه از نظر کاردینالها برای تصدی مقام پاپ بود. 3- پاپ جدید اگر چه به لحاظ رفتار شخصی و ویژگیهای فردی، شخصی بسیار آرام و متین است، اما از نقطهنظر عقاید، محافظهکارترین فرد در سیستم سلسله مراتب مذهبی کاتولیک محسوب میشود. وی از مخالفان سرسخت لیبرالیسم است که یک جناح در داخل کلیسای کاتولیک آن را پیگیری میکند. وی به دلیل همین محافظهکاری و تعصّب شدید و مخالفت با هرگونه پیشنهاد تازه برای ایجاد تحولات در دین رسمی، به ”کاردینال نه“ معروف گردید. وی بسیار پایبند به تعالیم مسیحی است. 4- طبق مقررات واتیکان، کسانی که در داخل سیستم واتیکان کار میکنند، در سن 75 سالگی بازنشسته میشوند، مگر آنکه پاپ وقت خواستار ابقای آنها شود. در طول مدتی که پاپ ژان پل دوم، سمت پاپی را بر عهده داشت، تنها از دو نفر چنین درخواستی کرد و بازنشستگی آنها را نپذیرفت: یکی همین پاپ جدید و دیگری آقای ”سودانو“، نخستوزیر واتیکان در زمان پاپ قبلی و فعلی بودند. علاوه بر این، پاپ قبلی، حدود یک و نیم سال پیش، یعنی زمانی که پاپ جدید به سن بازنشستگی رسید، نه تنها استعفای او را نپذیرفت، بلکه مسئولیت جدید ”ریاست شورای کاردینالها“ را نیز به وی محول کرد. به عبارت دیگر، وی ریاست مجمعی را بر عهده گرفت که مسئولیت انتخاب پاپ را بر عهده دارد. بدین ترتیب با گذشت زمان، موقعیت وی در داخل کلیسای کاتولیک، و به ویژه در سازمان مرکزی آن یعنی واتیکان، هر چه بیشتر تحکیم پیدا میکرد. در نتیجه پیشبینی میشد که وی – علیرغم اینکه اسامی متعددی به عنوان گزینههای احتمالی جهت انتخاب به عنوان پاپ مطرح بود – به عنوان پاپ انتخاب شود. به همین دلیل در حالی که پاپ قبلی پس از 8 بار رأیگیری گزینش شد، پاپ جدید تنها پس از 3 بار رأیگیری به این سمت برگزیده شد. شاید بدین دلیل که از 117 کاردینال واجد حق رأی، که البته 2 نفر نیز در مجمع حضور نداشتند و 115 نفر در آن حضور داشتند، تنها 3 نفر منتخب پاپ ژان پل اول بودند و بقیة توسط پاپ ژان پل دوم به مقام کاردینالی نائل شده بودند و به همین دلیل گرایش محافظهکاری در مجمع کاردینالها غالب بود. لذا انتخاب یک پاپ محافظهکار با سهولت بیشتری انجام شد. به همین دلیل به نظر میرسد خطمشی کلی کلیسای کاتولیک از این پس، ادامه همان خطمشی زمان پاپ قبلی است و نباید انتظار تحولی چشمگیر در کلیسای کاتولیک را داشت. خصوصاً با توجه به این نکته که پاپ فعلی به دلیل کهولت سن، به احتمال زیاد ”پاپ دوران انتقالی“ خواهد بود. برای درک این مسئله کافی است به این نکته دقت شود که پاپ قبلی در 58 سالگی و در دوران سلامت کامل جسمی به مقام پاپی دست یافت و مدت 26 سال تصدی این مقام را بر عهده داشت، در حالی که پاپ فعلی در 78 سالگی و در شرایطی که از برخی بیماریها – از جمله ناراحتی قلبی و تنفسی – رنج میبرد به این مقام رسیده است. لذا پیشبینی نمیشود که وی دورانی طولانی، بیش از حد اکثر یک دهه، چنین سمتی را در اختیار داشته باشد. ضمن اینکه روحیات آرام پاپ جدید، نمیتواند منشأ تحرک مهمی در عرصة بینالمللی باشد. به همین دلیل به نظر نمیرسد در دوران کوتاه پاپی وی، شاهد تحول مهمی باشیم. د- گفتگوی اسلام و مسیحیت: دیدگاهها و ضرورتها 1- تبیین نگاه کلیسای کاتولیک به گفتگوی اسلام و مسیحیت: تا پیش از شورای دوم واتیکان، شعار کلیسای کاتولیک این بود. ”بیرون از کلیسا، راه نجاتی نیست“. بر این اساس، واتیکان گفتگوی رسمی با هیچ یک از ادیان دیگر را نمیپذیرفت. یکی از مصوبات شورای دوم واتیکان (1965- 1962) این بود که: - اولاً: مسیحیت در آستانه ورود به هزاره سوم میباشد؛ - ثانیاً: شرایط زمانه (به لحاظ پیشرفت علوم، ارتباطات، افکار بشری و...) بسیار تغییر کرده است؛ - ثالثاً: به جز مسیحیت، ادیان بسیار دیگری – از بزرگ و کوچک – در سطح جهان وجود دارند. کلیسای کاتولیک، خواه ناخواه، ناچار است با پیروان ادیان و ملل دیگر تعامل داشته باشد. برای رسیدن به این تعامل، نخست تفسیر جدیدی از شعار کلیشهای پیش گفته ارائه شد تا راه برای گفتگو باز شود. لذا این تفسیر ارائه شد که: ”لطف و فیض کلیسا میتواند شامل حال همة کسانی شود که به نحوی به خدا اعتقاد دارند“. این تفسیر، فضا را به لحاظ تئوریک برای کلیسا جهت گفتگو با ادیان دیگر باز کرد. براین اساس، آغاز گفتگو با ادیان دیگر از جمله اسلام را میتوان از مصوبات شورای دوم واتیکان دانست. این مصوبه، تا پیش از روی کارآمدن پاپ قبلی – ژان پل دوم – به اجرا در نیامده بود. از جمله نخستین اقدامات پاپ ژان پل دوم که خود از جمله افرادی بود که در شورای دوم واتیکان، نقش فعالی داشت، اجرایی کردن این مصوبه بود و برای این کار، تشکیلاتی به نام ”مجمع پاپی گفتگو بین ادیان“ را ایجاد نمود. ”مجمع پاپی گفتگوی بین ادیان“ شروع به برنامهریزی برای گفتگو با ادیان مختلف با دو هدف عمده کرد: اول- از آنجا که کلیسای کاتولیک، اصولاً یک کلیسای تبشیری است، یعنی خود را موظف به رساندن پیام انجیل به تمام مردم دنیا میداند، یکی از اهداف این گفتگو - یا در واقع یک بخش از گفتگو – بعد تبشیری آن میباشد. دوم – علیرغم اینکه تولد کلیسا و مسیح در خاورمیانه بوده است، اینک کمترین پیروان کلیسا در آسیا و خاورمیانه زندگی میکنند و مسیحیت حتی در مهد خود یعنی فلسطین کمترین پیروان را دارد. از آنجا که مسیحیان کاتولیک در بسیاری از کشورها خصوصاً در خاورمیانه در اقلیت به سر میبرند هدف دوم گفتگو آن بود که کلیسا بتواند فضا را برای زندگی راحتتر مسیحیان باز کند. این نکتهای است که امروزه بسیاری از کشورها – خصوصاً کشورهای اسلامی و از جمله ایران – تا حدود زیادی از آن غافل هستند. بدین معنا که گفتگویی که واتیکان و کلیسای کاتولیک از آن سخن میگوید، گفتگوی کلامی و تئولوژیکی نیست، بلکه یک گفتگوی سیاسی با هدف گشایش فضا برای اقلیتهای مسیحی در کشورهای غیرمسیحی است. به همین دلیل، این گفتگو بیشتر جنبة انتقادی پیدا میکند. فهرستی بسیار دقیق از مشکلات و مسائل مسیحیان مقیم کشورهای اسلامی همراه با نام افراد و نوع مشکل برای طرح در مذاکرات تهیه میشود. درک درست این مسئله بسیار به حل صورت مسئله کمک میکند، زیرا گزینش افرادی که برای گفتگو انتخاب میشوند، باید مبتنی بر درک صحیح این مسئله باشد. بدین معنا که در چنین گفتگویی به جای فلاسفه و متکلمین متألّه و علمای دینی، باید دیپلماتها و رجال سیاسی حضور یابند. 2- مثلث راستگرایی مسیحی: در هنگام فروپاشی شوروی و از بین رفتن بلوک شرق، یک مثلث راستگرا شامل راست محافظهکار – همانند ریگان وخانم تاچر – و راست مذهبی – همانند پاپ ژان پل دوم – و راست سرمایهداری، مدعی پیروزی در جنگ سرد شد و خود را عامل فروپاشی کمونیسم دانست. مخالفتهای پاپ قبلی با کمونیسم و حتی انتخاب پاپ از بلوک شرق، زنگ خطر را برای کمونیسم به صدا در آورد. مذهب و پاپ نقش مهمی را در فروپاشی بلوک شرق ایفا کردند و از آن زمان به تدریج، بر شمار مداخلات مذهب در مسائل سیاسی و بینالمللی افزوده شده است. البته نباید فروپاشی شوروی را صرفاً به مذهب (مسیحیت) و نقش آن در این روند منتسب نمود. اکثر تحلیلگران، فروپاشی شوروی را اساساً مسئلهای داخلی میدانند و معتقدند این امپراتوری بر بنایی شکل گرفته بود که از پایه و اساس، سست بود. بر این مسئله باید مسائل اقتصادی را نیز افزود. اگر چه مسیحیت، آمریکا و غرب، از این فروپاشی بهرهبرداری خود را به عمل آورده و آن را به خود منتسب نمودند. واتیکان از آن زمان تاکنون، کماکان این ارتباط را با راست مسیحی در آمریکا حفظ کرده است. اگر بتوانیم همزمان با درک این ارتباط میان کاتولیسیسم و پروتستانتیسم انجیلی، این نکته را نیز درک کنیم که پس از پایان دوران جنگ سرد، آمریکا در پی آن است که به جای کمونیسم، دشمن جدیدی را مطرح کند، بهتر خواهیم توانست دلیل مخالفت پاپ فعلی را با گفتگوی اسلام و مسیحیت درک کنیم. زیرا آمریکا اگرچه در حال حاضر، ”تروریسم“ را به عنوان خطر و دشمن معرفی میکند اما در باطن، مراد از تروریسم، همان ”اسلام“ است. آمریکا از این طریق میان بحث تروریسم و امنیت در نظم نوین جهانی پیوند برقرار میکند. به بهانة مبارزه علیه تروریسم و ایجاد امنیت جهانی، آمریکا میخواهد نقشی هم برای واتیکان قائل شود. ما با توجه به همین نقش باید به آیندة روابط اسلام و مسیحیت و گفتگوی بین آنها بنگریم. به نظر میرسد همة شعب مسیحیت، کمابیش نگرانی خود را نسبت به رشد اسلام و خصوصاً اسلام سیاسی در سطح جهانی در مورد چند مسئله ابراز میکنند: 1- رشد جمعیت مسلمانان که علیرغم سانسور شدید در غرب و حتی در چین وهند در خصوص آمار مربوطه، به هر حال بین یک میلیارد و سیصد و پنجاه میلیون نفر تا یک میلیارد و هفتصد و پنجاه میلیون نفر متغیر است. 2- ظهور اسلام در غرب (اروپا و آمریکا) به عنوان بزرگترین مذهب بعد از مسیحیت. 3- ظهور چالشهای فکری میان اسلام و مسیحیت. دیدگاههای پاپ جدید، نگرشهای سیاسی و مذهبی او را به نگرش پروتستانهای آمریکایی نومحافظهکار، نزدیک میکند. اما مهم این است که درک کنیم این نزدیکی به چه سمت و سویی خواهد رفت. همة ما شاهد تلاشهای فراوان آمریکا برای انتخاب پاپ جدید بودیم که نشانهای از دل نگرانی و حساسیت آمریکا نسبت به این مسئله بوده است. به هر حال، آمریکا بسیار مایل است بتواند از کاتولیسیسم و واتیکان با این ظرفیت بالا و صبغة و ماهیت بینالمللیاش، در راستای اهداف و استراتژی جهانی خود بهرهبرداری کند. پوشش خبری غرب برای مراسم تشییع و جایگزینی پاپ را میتوان در همین راستا تحلیل نمود. در زمان انتخاب پاپ جدید، شاهد تلاش فراوان آمریکاییها جهت پوشش خبری مراسم تدفین پاپ پیشین و مراسم انتخاب پاپ جدید بودیم. همزمان به نظر میرسید دولتهای اروپایی – که در واقع مهد کاتولیسیسم میباشند – تلاش کمتری نسبت به آمریکا در پوشش خبری این مسئله از خود نشان دادهاند. در تحلیل این مسئله چند نکته قابل توجه است: 1- شاید بتوان دلیل این امر را نیاز دولت بوش به نشان دادن توجه ویژه به مسائل مذهبی جهت جلب حمایت در داخل آمریکا و نیز جلب همراهی واتیکان و دیگر مسیحیان با سیاستهای توسعهطلبانة دولت آمریکا در سطح جهان ذکر نمود. البته نومحافظهکاران آمریکا واقعاً گروهی دیندار نیستند، بلکه گفتمان نومحافظهکاران استفاده سیاسی و ابزاری از رویکرد مردم آمریکا و دیگر نقاط نسبت به دین (مسیحیت) است. 3- زمینههای مشترک گفتگوی بین ادیان: رابطة اسلام و مسیحیت بحثی قدیمی است و مباحثات کلامی و اعتقادی به صورت غیررسمی در سطح علمای مذهبی و متکلمین و فلاسفة دو دین اسلام و مسیحیت در طول تاریخ حیات این دو دین آسمانی، همواره وجود داشته است. اما آنچه اینک اهمیت مییابد، شکلگیری شرایط نوین در صحنة جهانی است که یک بار دیگر اهمیت موضوع را گوشزد میکند. از جمله عناصری که مجدداً به بحث اهمیت میدهد نقش آفرینی مذهب در صحنة بینالمللی به عنوان یکی از عناصر شکلدهی امنیت و هویت است، که خصوصاً با رویکار آمدن نومحافظهکاران در ایالات متحده، بحث تضارب دینی و برخورد مذهبی، به یکی از ارکان فکری تبدیل شده است. علاوه بر این، با توجه به انتخاب پاپ جدید، نگاه مجدد به روابط اسلام و مسیحیت در آینده ضروری به نظر میرسد: اول – مسائل مدرنیته – از قبیل تقابل عقل و وحی یا تقابل علم و دین. امروزه، آئینهای زمینی همچون لیبرالیسم که مبتنی بر اقتصاد بازار و حقوق فردی انسانها میباشند سعی دارند تا در تقابل با ادیان آسمانی، آنها را به حاشیه برانند و بهشت را از آسمان به زمین بیاورند و خود را به پارادایم مشترک جوامع بشری تبدیل نمایند. چگونگی تداوم حیات ادیان الهی در مقابل آیینهای زمینی میتواند زمینه مناسبی برای گفتگو باشد. دوم – دغدغة مشترک دوم را میتوان در حوزة امکان سوء استفاده حکومتها (اعم از حکومتهای جوامع اسلامی یا مسیحی) از مذهب در راستای منافع و اهداف سیاسی خود جستجو کرد. سوم – از آنجا که هم اسلام و هم مسیحیت در عصر اطلاعات به سر میبرند، هر دو باید از ویژگیهای عصر اطلاعات و زبان مخصوص این عصر که همان زبان علمی است برای پیشبرد اهداف خود استفاده نمایند و علاوه بر آن یک زبان علمی تخصصی مذهبی نیز ایجاد نمایند، تا همان گونه که متخصصین مسائل اقتصادی، سیاسی و خصوصاً فنّی به راحتی در کنار هم مینشینند و با زبان مشترک خود با یکدیگر سخن میگویند در گفتگوی بین ادیان آسمانی نیز این زبان مشترک را به کار گیرند. البته این همکاری میان ادیان مختلف، تا حدود زیادی باید مبتنی بر پلورالیسم دینی باشد. زیرا اگر در گفتگوی میان ادیان الهی تساهل به وجود نیاید و هر یک براساس یافتههای خود از حقیقت و واقعیت مطلق، دین دیگر را بر طریق ناصواب ببیند، وحدت نظر و رویهای واحد شکل نخواهد گرفت. هـ – چالشها و موانع موجود در گفتگوهای ایران با کلیسای کاتولیک 1- قبل از انقلاب اسلامی یک دوره گفتگو میان ایران و واتیکان انجام شد و اسناد وزارت امور خارجه ایران نشان میدهد که در آن دوره نیز درک درستی از نوع گفتگو و نوع نگاه واتیکان به گفتگو – به معنای پیش گفته – در ایران وجود نداشت و کسی چون دکتر سیدحسین نصر، که دارای وجهة علمی ”کلامی – فلسفی“ بود، ریاست هیئت مذاکره کنندة ایرانی را در آن مقطع بر عهده داشت. باید توجه داشت که در آن زمان، مسیحیان در ایران از آزادی عمل بیشتری – نسبت به سالهای اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی- برخوردار بودند و دارای مدارس، کتابفروشیها و اماکن متعددی بودند و فعالیتهای تبشیری آنها نیز آزادانه انجام میشد. پس از انقلاب اسلامی نیز این گفتگوها – البته توأم با وقفههای مقطعی – تداوم یافت و براساس مذاکرات به عمل آمده، قرار بر آن شد که گفتگوهای دو سالانه به تناوب در ایران و واتیکان برگزار شود و این گفتگوها کماکان ادامه دارد. ما اینک در تدارک برگزاری پنجمین دور این گفتگوها هستیم. 2- به نظر میرسد نقدهایی که در ایران طی هفتاد سال اخیر دربارة مسیحیت صورت گرفته است، متأثر از جریان چپ روشنفکر و ملحد اروپا بوده است، که در واقع از طریق ترجمة آنها از زبان اصلی به عربی به وسیلة روشنفکران چپگرای عرب در دسترس مذهبیون ایران قرار گرفته است. در حالی که توجه به این نکته ضروری است که هدف چپ اروپا از ”نقد مسیحیت“، در واقع ”نقد دین“ است و تکرار همان نقدها توسط ما، همان نتیجة نفی دین را در پی خواهد داشت. 3- در زمینة برداشت خاص کلیسای کاتولیک از گفتگو با مسلمانان، عیناً همین مشکل در زمینة گفتگوهای ایران با اتحادیة اروپا در زمینههای مختلف نیز مشاهده میشود. به عنوان مثال، تاکنون چهار دوره مذاکرات در زمینة حقوق بشر میان جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه اروپا برگزار شده است و در همه موارد نگاه اروپا از گفتگو با ایران، حالت انتقادی داشته است و جنبههای سیاسی بر جنبههای فنی حقوقی و مفاهیم اصلی و بنیادی حقوق بشری برتری داشته است. بدین ترتیب گفتگوی ما با بخش مذهبی باشگاه مسیحی اروپا نیز همین روند را دنبال میکند. 4- همین گفتگوی انتقادی نیز امروزه با مشکلات خاصی روبرو شده است. بدین معنا که امروزه در کلیسای کاتولیک یک گرایش جدی به وجود آمده است مبنی بر اینکه گفتگوی بیست و چند ساله با اسلام هیچ ثمری نداشته است و باید به دنبال استراتژی جدیدی باشیم. این گرایش، خصوصاً پس از 11 سپتامبر و وقایع پس از آن، تشدید شده است. از جمله کسانی که به این گرایش جدید تمایل دارد پاپ فعلی است. به عنوان مثال، در همان نخستین روز انتخاب وی، روزنامة ”الشرق الآوسط“ دربارة ویژگیهای وی از زبان یک کارشناس آلمانی که مدتها با پاپ جدید آشنایی دارد، نوشته است: ”ولایمیل للحوار معالاسلام“ یعنی وی تمایلی به گفتگو با اسلام ندارد. اگر چه وی این نکته را تکذیب کرد اما به نظر میرسد این تکذیبیه بیشتر برای حفظ وجهة او باشد. زیرا آنها که او را میشناسند، عدم تمایل وی به گفتگو با اسلام را تأیید میکنند. به همین دلیل ممکن است وی دستور قطع گفتگو با مسلمانان را صادر نماید و از آنجا که در سیستم کاتولیسیسم، پاپ، دارای ولایت مطلقه بوده و حرف اول و آخر را میزند، این گفتگو نیز متوقف خواهد شد و مصوبة شورای دوم واتیکان در مورد لزوم انجام گفتگو، تداوم نخواهد یافت. در حالی که پاپ پیشین بر لزوم برقراری و تداوم گفتگو با ادیان مختلف تأکید بسیاری میکرد و شاید همین امر یکی از دلایل سفرهای بسیار زیاد وی به اقصی نقاط دنیا بوده باشد. حتی حرکتهای نمادینی که از وی سر زد مؤید همین نکته بود، از جمله حضور وی در یک مسجد (مسجد اموی دمشق) – اگر چه این مسجد به لحاظ تاریخی یک کلیسا بود – و نیز اینکه او یک بار قرآن را بوسید. 5- توجه به این نکته در گفتگوهای ایران و واتیکان مهم است که آنها به ما نه به عنوان نمایندة اسلام، بلکه به عنوان نمایندة اسلام شیعی مینگرند و به موازات گفتگو با ما، با سایر مراکز دینی در جهان اهل سنت خصوصاً الازهر و سایر کشورهای اسلامی همانند مصر، سوریه، لبنان، ترکیه و غیره نیز گفتگو میکنند. 6- آزادی مدنظر آنان برای مسیحیان ایران، صرفاً آزادی ابراز عقیده یا انجام مراسم مذهبی نیست، بلکه آزادی تبلیغ و تبشیر مذهبی و در اختیار داشتن رسانههای گروهی – همانند روزنامه، مجله، رادیو، سایتهای اینترنتی وغیره – میباشد. و – توصیههایی برای رفع موانع موجود در گفتگوهای ایران با کلیسای کاتولیک 1- اساساً نباید تقابل با مسیحیت مدنظر ما قرار گیرد. این عدم تقابل در هر دو زمینة سیاسی و مذهبی باید مورد توجه قرار گیرد. زیرا در درجة اول پروتستانهای انجیلی آمریکایی (نومحافظهکاران) و سپس یهودیان از آن بهرهبرداری خواهند کرد. 2- گفتگو با واتیکان باید کماکان در دستور کار ما وجود داشته باشد. اما باید از زاویه جدیدی به آن نگریسته شود و آن اینکه این گفتگو را باید در هر دو بعد مذهبی و سیاسی آن طراحی کنیم و بتوانیم آنها را متقاعد سازیم که این گفتگو هم برای اسلام و هم برای مسیحیت، نفعی متقابل در بر دارد. به هر حال، جنگ تمدنها، بحثی هویتی است و در درجه اول این هویت را مذهب شکل میدهد. بوش هنگام آغاز تهاجم خود پس از 11 سپتامبر، عبارت ”جنگ صلیبی“ را به کار برد. 3- هدف از این گفتگو باید جلوگیری از اختلاط و اتّحاد راست مسیحی – اعم از کاتولیک و پروتستان – باشد. 4- مناسب است کل جهان اسلام – اعم از تشیع و تسنن با همة تنوع مذاهب – در گفتگو با مسیحیان، به ایجاد یک گروه کاری مشترک اقدام نمایند و با تدوین دیدگاههای مشترک اسلامی، به عنوان یک کل واحد، در گفتگو با مسیحیان – خصوصاً واتیکان – شرکت نماید. به عنوان مثال، این تشکیلات میتواند در قالب یک گروه کاری در سازمان کنفرانس اسلامی شکل بگیرد. البته علاوه بر تشکیلات گفتگو بین ادیان، واتیکان یک تشکیلات دیگر نیز جهت تقریب بین مذاهب مختلف مسیحیت تأسیس کرده است. 5- از آنجا که ما در بحثهای حقوق بشری با اروپا، مباحثی چون آزادی بیان، آزادی مذهب و غیره را داریم، میتوانیم در مذاکرات با کلیسای کاتولیک به این نکته استناد نمائیم که این دسته از امور، در همان چارچوب گفتگوهای حقوق بشری ایران و اروپا در حال انجام و قابل گنجانیدن است ونیازی نیست کلیسای کاتولیک نیز مجدداً وارد این گونه مسائل سیاسی و حقوقی شود و بهتر است مباحث گفتگوی مذهبی بر مفاهیم کلان کلامی، فلسفی و فکری متمرکز شود تا به ایجاد فضای مثبت جهانی برای پیشبرد اهداف الهی و بشری کمک بیشتری نماید. 6- در این گفتگوها، متقابلاً این نکته را گوشزد کنیم که مسیحیان در ایران از آزادی عمل کامل برخوردار هستند، از جمله اینکه علیرغم آنکه جمعیت ارامنه و آشوریان به حد نصاب نرسیده است، هر کدام دارای نماینده در مجلس شورای اسلامی هستند. لازم به ذکر است کل کاتولیکهای مقیم ایران 6 هزار نفر هستند که خود به شاخههای مختلفی چون آشوریان، ارامنة کاتولیک وغیره تقسیم میشوند.
|