اشتباهات استراتژیک آمریکا در پرونده عراق |
23 خرداد 1385 |
||||
پس از گذشت سه سال از حمله نظامی آمریکا به عراق با نگاهی به پرونده آمریکا در عراق در می یابیم که آمریکا اشتباهات استراتژیک بی شماری را در این کشور مرتکب شده که به خسارات سنگین مادی و معنوی برای کشور آمریکا در عرصه داخلی و بین المللی منجر گردیده است. کارگزاران دولت بوش خود به این اشتباهات اذعان دارند، اما دو ملاحظه را مطرح میکنند. اولاً این اشتباهات را تاکتیکی (هم در حوزه سیاسی و هم در حوزه نظامی) و نه استراتژیک میدانند و ثانیاً معتقدند اکنون زمان طرح این مباحث نیست و این امر باید در آینده و در محافل مطالعاتی با مرور وقایع مورد نقد و بررسی قرار گیرد.لیکن فشار افکار عمومی هم در سطح عامه مردم و هم در سطح نخبگان، دولت بوش را در شرایط بحرانی قرار داده است و علیرغم آنکه دولت آمریکا از تمام توان خود برای توجیه افکار عمومی استفاده میکند، اما موفق به کنترل بحران نشده است. اگرچه اشتباهات آمریکا در ورود به جنگ و نحوه ادامه آن از اشتباهات استراتژیک دولت بوش میباشد، اما وی برای سرپوش گذاشتن بر این اشتباهات ضمن دفاع از استراتژی اتخاذ شده اشتباهات مزبور را تاکتیکی جلوه میدهد و بدین ترتیب به دنبال ایجاد آرامش در افکار عمومی کشور خود می باشد. این مقاله درصدد است برخی از این اشتباهات استراتژیک را مورد بررسی قرار دهد. مروری بر اشتباهات آمریکا : 1- سیاست دولت آمریکا پس از بیرون راندن عراق از کویت در سال 1991 تغییر رژیم عراق بود و بوش نیز از مردم عراق خواسته بود تا دست به تغییر رژیم بزنند. با آغاز انتفاضه شعبانیه در مارس 1991، بوش پدر از قیام عمومی شیعیان عراق که دامنه آن تا حومه بغداد نیز کشیده شده بود احساس نگرانی نمود و از بیم روی کار امدن یک دولت دینی در عراق، دست صدام را باز گذاشت تا انتفاضه را سرکوب نماید.در این مرحله، دولت آمریکا استراتژی کودتا را برای سرنگونی دولت صدام اتخاذ کرد تا بتواند افراد مورد نظر خود را از درون حاکمیت روی کار آورد. بر اساس گزارش سرویس تحقیقاتی کنگره آمریکا 20 میلیون دلار نیز برای کودتا اختصاص یافت، اما طرحهای تلاش آمریکا برای کودتا ناموفق از کار درآمد. پس از آن، دولت آمریکا استراتژی سازماندهی نیروهای معارض خارج از عراق را برگزید و از سال 1993 کمک مالی به این نیروها را آغاز کرد ودر این سال درخواست 40 میلیون دلار بودجه برای این منظور از کنگره نمود که مورد تصویب قرار گرفت.دولت کلینتون در کنار سیاست مهار، سیاست سرنگونی رژیم را علناً اعلام و با ارائه قانون آزاد سازی عراق به کنگره و درخواست 97 میلیون دلار برای انجام عملیات که در تاریخ 31 اکتبر 1998 به تصویب رسید، رسماً در جهت سرنگونی رژیم عراق برنامه ریزی کرد. آمریکا بر این باور بود که چنانچه صدام را حذف نماید، به راحتی شیرازه رژیم فرو می پاشد و عوامل مرتبط با آمریکا می توانند حاکمیت را در دست بگیرند. بر همین اساس با بهره گیری از حضور بازرسان سازمان ملل در عراق به دنبال دستیابی به اطلاعات مربوط به وضعیت استقرار و نقل و انتقالات صدام بود و بر اساس همین اطلاعات در دسامبر1998 دست به یک حمله غافلگیر کننده به بغداد زد، اما صدام از این حمله جان سالم بدر برد. 2- شورای امنیت سازمان ملل تا سال 1998 با اجماع قطعنامههایی را علیه عراق به تصویب میرساند، اما با حمله نظامی محدود آمریکا به عراق در آن سال و قطع همکاریهای عراق با کمیته بازرسان، شکاف میان اعضای دائم شورای امنیت پدید آمد و به مدت بیش از یک سال صدام اجازه بازگشت بازرسان را به عراق نداد. از آنجا که حضور بازرسان برای آمریکا حیاتی بود و از طرفی ارتباطات اطلاعاتی آمریکا با بازرسان نیز علنی شده بود، دولت آمریکا ناگزیر شد سازمان جدیدی برای بازرسان پیشنهاد نماید. در نتیجه قطعنامه شماره 1284 در تاریخ 17 دسامبر 1999 که براساس آن گروه جدید بازرسان (انموویک) ایجاد شد با سه رای ممتنع فرانسه، روسیه و چین به تصویب رسید. پس از چند سال اختلاف نظر در خصوص پرونده عراق به خاطر اقدامات یک جانبه نظامی آمریکا، شورای امنیت با صدور قطعنامه شماره 1441 در 8 نوامبر 2002 مجددا به اجماع در قبال عراق دست یافت که این برای آمریکا بسیار ارزشمند بود. این قطعنامه مهلتی 30 روزه به عراق داد تا در افشای اطلاعات مربوط به طرحها و برنامههای سلاحهای کشتار جمعی خود به همکاری کامل با بازرسان بپردازد. عراق همکاری جدید خود را علیرغم مخالفت صوری پارلمان این کشور آغاز کرد. آمریکا، انگلیس، اسپانیا و بلغارستان در شورای امنیت این همکاری را کافی ندانستند و از دبیر کل خواستند تا نیروهای سازمان ملل را از عراق بیرون بکشد و او نیز در تاریخ 17 مارس 2003 چنین کرد و در همان روز بوش یک مهلت 48 ساعته به صدام و دو فرزندش داد تا عراق را ترک نمایند و تهدید کرد که در غیر این صورت جنگ را آغاز مینماید. با مخالفت روسیه، چین، فرانسه و آلمان در شورای امنیت با اقدام خود سرانه آمریکا و انگلیس برای آغاز عملیات نظامی علیه عراق در تاریخ 20 مارس 2003 شورا مجدداً دچار شکاف شد. عملیات زمانی آغاز شد که عراق به سرعت در حال عقب نشینی از مواضع اولیه خود و همکاری با شورای امنیت بود. ضربالاجلهای شورای امنیت موثر واقع شده بود و روند فروپاشی رژیم صدام به صورت طبیعی به دست مردم و معارضین سازمان یافته عراق در جریان بود، اما از آنجا که سقوط صدام هدف آمریکا نبود، بلکه این کشور به دنبال بهانهای برای اشغال عراق برای دستیابی به اهداف بعدی خود بود، دست به عملیات نظامی زد و با این اقدام اجماع در شورای امنیت را شکست. 3- آمریکا سالها در تدارک چنین روزی برای اشغال عراق بود و حادثه 11 سپتامبر فضای جدیدی را برای آمریکا ایجاد کرد. بزرگترین بهانهای که آمریکا میتوانست به جامعه بینالمللی جهت توجیه اقدامات خود عرضه کند، وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق بود. علیرغم بازرسیهای بسیار فشرده کمیته بازرسان سازمان ملل( انسکام) که برای مدت 9 سال مسئولیت بازرسی و خلع سلاح عراق را بر عهده داشت و3 سال فعالیت کمیته جدید بازرسی، ارزیابی و مراقبتی سازمان ملل (انموویک) و اعلام صریح و علنی این بازرسان در کنار اظهارات بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی مبنی بر اینکه عراق فاقد توانمندی تولید و نگهداری تسلیحات هسته ای و میکربی و شیمیایی است، آمریکا بر نظر خود پافشاری می کرد. در تاریخ پنجم فوریه 2003 وزیر خارجه آمریکا در حالی که در پشت سر او رئیس سازمان سیا نشسته بود در جلسه شورای امنیت سازمان ملل حضور یافت و با نشان دادن چند عکس ماهوارهای و چند شنود تلفنی ادعا کرد بر اساس اطلاعات موثق سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، عراق در حال پنهانکاری و اختفای تسلیحات خود از دید بازرسان میباشد. بعدها، با عدم دستیابی آمریکا به موارد ممنوعه اعتبار سرویسهای اطلاعاتی آمریکا از میان رفت و پاول نیز از این اظهارات خود ابراز شرمساری کرد.پس از سقوط صدام و عدم دستیابی ارتش آمریکا به سلاحهای کشتار جمعی، کنگره آمریکا یک گروه 1500 نفری بازرسی و ارزیابی را به ریاست دیوید کی تشکیل داد. این گروه در اکتبر 2003 در گزارش خود نوشت که هیچ ساختمان و یا هیچ امکاناتی را که مرتبط با وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق باشد، مشاهده نکرده است و احتمالاً سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در این رابطه به دروغپردازی پرداختهاند. دولت آمریکا از کنگره درخواست کرد تا با تصویب بودجه اضافی 600 میلیون دلاری 6 ماه دیگر ماموریت این گروه را تمدید کند تا شاید به چیزی دست یافته شود. اما آنها به جای دستیابی به محل اختفای سلاحهای کشتار جمعی، به حداقل 40 گوردسته جمعی دست یافتند که اجساد شیعیان، کردهاو برخی از مفقودین کویتی که توسط رژیم صدام کشته شده بودند در آنها قرار داده شده بود. 4- سرویس های اطلاعاتی آمریکا بیش از اندازه به اخبار و اطلاعات معارضین عراقی و حقوق بگیران عراقی آن سرویس ها اعتماد کردند. صدام عراق را به دژی تبدیل کرده بود که امکان فعالیت جاسوسی از طریق عوامل انسانی را به شدت دشوار کرده بود و با مشاهده کوچکترین مورد شدیدترین برخوردها را میکرد. در این میان منابع عراقی سرویسهای اطلاعاتی آمریکا شاهد اشتیاق آن سرویسها برای دستیابی به اخبار بودند. از سوی دیگر، سرویسهای مزبور به اطلاعات مورد نیاز خود دسترسی مستقیم نداشتند و بودجهای نیز برای آزادسازی عراق در نظر گرفته شده بود. در نتیجه، منابع عراقی مزبور شرایط را مناسب دیدند تا با طراحی اطلاعات و منابع ساختگی دست به تولید اطلاعات مورد نیاز آمریکا بزنند. عدم وجود کارشناسی قوی در آن سرویسها هم موجب شد تا آنها در دام این منابع و اطلاعات دروغین گرفتار شوند.انتقال اطلاعات بعضاً هدایت شده سایر سرویسهای اطلاعاتی همکار سرویسهای اطلاعاتی آمریکا نیز آنها را از دستیابی به یک ارزیابی واقعی دور ساخت. بعدها روشن شد که سرویسهای اطلاعاتی آمریکا آن چیزی را عرضه کردهاند که رئیس جمهور آمریکا آن را میخواسته است. در نتیجه، اعتبار سرویسهای اطلاعاتی آمریکا علیرغم هزینههای گزافی که در عراق صورت گرفته بود، به شدت زیر سئوال رفت. کمیته های اطلاعاتی کنگره و سنا مرتب با احضار وزیر دفاع و رئیس سیا دلائل ناکامی آنها را بررسی کردند و نهایتا بوش را وادار کردند تا در ساختار و روشهای جامعه اطلاعاتی آمریکا بازنگری کند. 5- آمریکا تصور می کرد با ورود نیروهای نظامی این کشور به عراق، مردم عراق (که از ظلم صدام به ستوه آمدهاند، زیرا که وی طی سه دهه هر حرکت آزادی خواهانه ای را سرکوب کرده و هیچ بارقه امیدی برای نجات باقی نگذاشته بود) با دستههای گل و شیرینی به استقبال آنها خواهند رفت و آمریکائیان را به عنوان ناجیان عراق مورد تقدیر قرار خواهند داد. اگرچه چنین استقبالی صورت نگرفت اما در روزها و هفتههای اول که هنوز اهداف استعمار گرایانه آمریکا برای مردم عراق روشن نشده بود، هنوز خشم مردم عراق علیه آنها تحریک نشده بود. اما با گذشت زمان و روشن شدن اهداف و عملکرد ارتش آمریکا، مردم آنها را نه ارتش آزادیبخش بلکه ارتش اشغالگر خواندند. عدم شناخت فرهنگ مردم عراق موجب شد تا رویاهای آمریکا نقش بر آب شود. علیرغم اینکه آمریکائیان میدانستند یکی از اشکالات کمیته بازرسان(انسکام) عدم شناخت اعتقادات و باورهای ملی و مذهبی مردم عراق است و برای رفع این نقیصه در برنامه ریزی برای گروه جدید بازرسان (انموویک) مقرر کرده بودند آنها قبل از شروع ماموریتشان تحت آموزشهای لازم قرار گیرند و چندین دوره نیز بدین منظور برگزار گردید. اما آمریکا فارغ از این تجارب و عدم شناخت روانشناسی مردم عراق وارد این ورطه شد. 6- آمریکا شناخت صحیحی از قدرت مرجعیت دینی عراق نداشت . ارتباط آمریکا با گروههای معدودی از معارضین شیعه و سنی خارج از عراق و گروههای کرد داخل عراق بود و از عمق پایگاه دینی مرجعیت که در شخص آیتالله سیستانی تجلی مییافت، اطلاعی نداشت. در نتیجه، توجه به نظرات مرجعیت از دستور کار حاکم آمریکایی عراق (گارنر) خارج شده بود، اما مرجعیت شیعه با پافشاری بر انجام انتخابات وصدور بیانیه ای در ژوئیه 2003 مبنی بر اینکه تهیه پیش نویس قانون اساسی عراق باید توسط مجلس منتخب مردم صورت پذیرد (کاری که آمریکا بنا داشت به بهانه عدم امکان برگزاری انتخابات از طریق تشکیل یک کنفرانس از عناصر منصوب خود برای تهیه قانون اساسی دنبال نماید) به قدرت نمایی پرداخت. این موضعگیری قاطع و صریح مرجعیت که دور از انتظار بود آمریکا را وادار کرد تا به برگزاری انتخابات مجلس موقت تن دهد و این امر در قطعنامه شماره 1511 مورخ 16 اکتبر 2003 شورای امنیت گنجانده شود. فراخوان مرجعیت در مناسبتهای مختلف و استقبال قاطبه مردم مسلمان عراق آمریکائیان را متوجه قدرت واقعی و غیرقابل خدشه مرجعیت که در عمق جان مردم جای گرفته بود کرد و با این تصور که میتوانند بر روی این مرجعیت نیز تاثیرگذار باشند، به دنبال ملاقات با آیتا... سیستانی بر آمدند، اما هیچگاه به آرزویشان نرسیدند. 7- برآورد آمریکا این بود که چون اکثریت مردم عراق شیعه هستند و شیعیان هم در دوران صدام تحت فشار و محرومیت بودهاند، با آزادسازی فضای سیاسی و امکان حضور شیعیان در قدرت سیاسی، آنان به نزدیکترین یاران آمریکا در عراق تبدیل خواهند شد و عوامل شیعی لائیک مرتبط با آمریکا در میان مردم عراق جایگاهی مطلوب پیدا خواهند کرد، زیرا از یک طرف آنان شیعه هستند و از طرف دیگر از حمایت آمریکا برخوردارند. آمریکا بدون در نظر گرفتن نظرات شیعیان مذهبی با دعوت از 100 نمایندة جریانات لائیک در تاریخ 15 آوریل 2003 یک گردهمایی در ناصریه تشکیل داد تا ساختار دولت موقت عراق را پی بریزد. مجلس اعلی این گردهمایی را تحریم کرد و در نتیجه نشست مزبور با شکست مواجه شد. در تاریخ 26 آوریل نشست مشابهی با دعوت از 250 نفر چهرههای عمدتاً لائیک در بغداد تشکیل شد، اما آن نشست نیز بینتیجه ماند و آمریکا مجبور شد تا با چرخش در سیاست خود در تاریخ 13 ژوئیه، یک شورای حکومتی(مجلس حکم) با ترکیب 25 نفر ایجاد نماید که 13 نفر از آنان را شیعیان تشکیل میدادند و مذهبی ها در آن نقش تعیین کنندهای داشتند. آنچه که امروز، در عمل، علیرغم حمایتهای علنی و پنهانی آمریکا از عناصر لائیک بر اساس نتایج دو انتخابات مجلس ملی انتقالی و مجلس نمایندگان آشکار شده نشانگر اشتباه برآورد استراتژیک درمیزان مقبولیت این عناصر در بین مردم عراق میباشد. 8- مردم عراق بعد از کودتای حزب بعث در ژوئیه 1968 و روی کارآمدن حسن البکر به عنوان رئیس جمهور و صدام به عنوان نفر دوم کشور و به خصوص بعد از استعفای حسن البکر و به قدرت رسیدن صدام در ژوئیه 1979 همواره تحت سلطه یک حکومت نظامی مستبد بودهاند. آمریکا نیز پس از سقوط رژیم عراق یک ژنرال نظامی بد سابقه را به عنوان حاکم جدید عراق برگزید. ژنرال گارنر به همراه 200 نفر از دستیارانش در تاریخ 21 آوریل وارد عراق شد، اما در کمتر ازسه هفته و پس از مشاهده واکنش های منفی، آمریکا به این اقدام اشتباه خود پی برد وگارنر را با یک دیپلمات(برمر) تعویض کرد. 9- پس از سقوط صدام، جنگ قدرت میان سرویس اطلاعاتی آمریکا (سیا) و سرویس اطلاعات دفاعی آمریکا (دیا) در صحنه عراق در گرفت و هر یک به دنبال کسب اعتبار بیشتر در عراق و حذف دیگری برآمد. وزارت دفاع آمریکا که مسئولیت عملیات نظامی در عراق را بر عهده داشت، تلاش کرد، تا برای تثبیت اوضاع سرویس اطلاعاتی آن وزارتخانه عهده دار امور اطلاعاتی باشد. در مقابل سازمان سیا نیز که از حمایت وزارت خارجه برخوردار بود از نظر حرفهای خود را واجد شرایط اداره امور پس از جنگ می دید. این کشمکش در دوران گارنر در اوج خود بود و با آمدن برمر وزنه به نفع سیا سنگینی نمود، اما از آنجا که جایگاه رامسفلد (وزیر دفاع) نزد بوش والاتر از جایگاه پاول (وزیر خارجه) بود، هیچگاه این جنگ قدرت به پایان نرسید. 10- ارتش آمریکا که در ظرف سه هفته، بدون هر گونه مقاومت جدی وبا دور زدن شهرها و عدم ورود به آنها توانسته بود خود را به بغداد برساند، تصور می کرد با شرایط مشابهی پس از سقوط رژیم بعث مواجه خواهد شد. این ارتش در طول این سه هفته کمتر از انگشتان یک دست عملیات انتحاری نیروهای وفادار صدام را تجربه کرده بود، اما با ورود ارتش آمریکا به داخل شهرهای عراق عملیاتهای انتحاری علیه نیروهای نظامی آمریکا گسترش یافت. سنای آمریکا در تاریخ 10 جولای با 97 رای موافق در مقابل هیچ رأی مخالف وزارت خارجه آمریکا را موظف کرد تا رسما از ناتو تقاضا نماید تا فرماندهی نیروها در عراق را برعهده بگیرد ولی ناتو نپذیرفت و پس از یکسال تلاش آمریکا ناتو فقط پذیرفت آموزش بخشی از نیروهای عراقی را آن هم خارج از خاک عراق بر عهده بگیرد. با گذشت حدود 4 ماه از سقوط بغداد عناصر تروریست و بازماندگان رژیم صدام و نیروهای مقاومت به هم پیوند خوردند و اولین عملیات سازمان یافته در تاریخ 7 آگست علیه سفارت اردن و 19 آگست علیه دفتر سازمان ملل و 29 آگست علیه شهید محمد باقر حکیم صورت گرفت در حالی که نیروهای اشغالگرچنین برآوردی نداشتند و خود را برای مواجهه با چنین وضعیتی آماده نکرده بودند. به دنبال این حوادث دبیر کل سازمان ملل نیروهای خود را از عراق خارج کرد. بوش وزیر خارجه را مأمور کرد تا رایزنی گستردهای را با کشورها به عمل آورد تا آنها حتی به صورت نمادین نیروی حافظ صلح به عراق اعزام نمایند. از جمله دولت ترکیه تحت این فشار در تاریخ 7 اکتبر 2003 مجوز اعزام 10000 نیرو به عراق را از پارلمان گرفت ولی بلافاصله با مخالفت قاطع شورای حکومتی عراق مواجه شد که حاضر نیستند از هیچ یک از کشورهای همسایه نیروی حافظ صلح بپذیرند و ناچار ترکیه منصرف شد. در عمل هیچ یک از کشورهای اسلامی غیر از آذربایجان حاضر نشدند به عراق نیرو اعزام نمایند. حتی شرکای استراتژیک آمریکا در غرب مانند آلمان و فرانسه نیز علیرغم تصویب قطعنامه شماره 1511 و درخواست از کشورها برای اعزام نیرو به عراق تحت فرماندهی واحد حاضر به اعزام نیرو به عراق نشدند. آمریکا برای اینکه فشار وارده بر نیروهای خود را کاهش دهد، عراق را به سه منطقه عملیاتی تقسیم کرد و فرماندهی 14000 نیروی خارجی که فقط 2000 نفر آنها انگلیسی بودند را در منطقه جنوب به انگلیس و فرماندهی 9200 نیروی خارجی را که فقط 2300 نفر از آنها لهستانی بودند در منطقه وسط به لهستان واگذار کرد، اما این اقدام از فشارهای عملیاتی وارده بر نیروهای ارتش آمریکا چیزی نکاست. 11- بوش سه ماه قبل از حمله به عراق با صدور بیانیه ای خطاب به وزیر خارجه خود بر اساس قانون آزادسازی عراق مصوب 1998 اجازه داد تامبلغ 92 میلیون دلار برای آموزشهای نظامی 6 گروه معارض عراقی از جمله: وفاق ملی عراق، کنگره ملی عراق، حزب دمکرات کردستان، اتحادیه میهنی کردستان، حرکت قانون اساسی سلطنت و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در اختیار وزارت دفاع قرار گیرد، اما در عمل آمریکا برای سرنگونی صدام، با بیتفاوتی با معارضین عراقی برخورد کرد و احساس نیاز به آنها نکرد و بر این تصور بود که چنانچه به آنها نقشی در سرنگونی بدهد مطالبات آنها پس از سقوط صدام افزایش خواهد یافت و چه بسا در محورهایی آنها نیز نظراتی داشته باشند. آمریکا با تجربه ای که از ورود جبهه ائتلاف شمال افغانستان به کابل علیرغم مخالفت آمریکا کسب کرده بود، بنا داشت تا همه غنائم این جنگ را خود به دست آورد و بر اساس صلاحدید خود از آنها به عنوان ابزاری برای کنترل معارضین استفاده کند. آمریکا هیچ شناختی از وزن گروههای مختلف معارضین در صحنه عراق تا قبل از بازگشت آنها به داخل عراق نداشت و حتی تا امروز هم ارزیابی درستی از وزن این گروهها ندارد. آمریکا، به تدریج و در عمل پی برد کسانی را که بر روی آنها حساب باز کرده بود از چه جایگاهی برخوردار می باشند. 12- آمریکا پس از سقوط صدام و بلا فاصله پس از ورود برمر به عراق انحلال ارتش عراق را اعلام کرد . ارتش 300000 نفری عراق که با آمریکا نجنگیده بود، با این تصمیم رها شد. این عده نیز در کنار بیش از یکصد هزار نفری که به انحای مختلف در سرویس های اطلاعاتی عراق و گارد ریاست جمهوری و فدائیان صدام انگیزه برخورد با آمریکا را داشتند به واخوردگان اضافه شدند. 13- آمریکا با ناتمام گذاشتن عملیات خود در افغانستان موجب شد تا القاعده بتواند نیروهایش را از افغانستان خارج و در سطح منطقه و به خصوص عراق پراکنده نماید. آمریکا تصور می کرد القاعده بدون داشتن یک کشور پشتیبانی کننده قادر به انجام عملیات نیست و در عراق خطری از ناحیه القاعده آن را تهدید نمی کند. آمریکا با هدف اعلامی ریشه کنی القاعده به افغانستان حمله کرد و اگر چه توانست طالبان و القاعده را سرنگون نماید، اما نتوانست توان عملیاتی القاعده را از بین ببرد و حتی موجب تقویت تفکر القاعده در بین جوانان در سطح بین المللی گردید. در نتیجه کسانی نیز که فاقد سابقه آموزش در اردوگاههای القاعده در افغانستان بودند، به میدان مبارزه با آمریکا وارد شدند. آمریکا نه تنها تروریستها را در افغانستان نابود نکرد بلکه شرایط مناسب تری برای آنها فراهم کرد، اگر افغانستان بهترین مکان برای القاعده جهت آموزش نظامی و عملیاتی بود، آمریکا با نا امن کردن عراق آن کشور را به بهترین مکان برای القاعده جهت اجرای عملیات و ایجاد یک کارگاه آموزش عملیاتی در سراسر عراق تبدیل کرد. آمریکا تا کنون نیز نتوانسته است فرماندهان و شبکه های القاعده را در عراق دستگیر و یا منهدم نماید و با این رفتار خود این فرضیه را تقویت کرده که هم القاعده به آمریکا نیازمند است و هم آمریکا برای اجرای سیاستهای خود در منطقه نیازمند به حفظ القاعده است. بوش ماه گذشته در یک مصاحبه اعتراف کرد که پیام بن لادن در دعوت از مردم آمریکا برای رای ندادن به من به نفعش تمام شده است زیرا مردم آمریکا از خود می پرسیدند مگر چه چیزی در بوش هست که بن لادن نمی خواهد او انتخاب شود پس حتما بوش به نفع ما است. 14- هیمنه توان اطلاعاتی و عملیاتی آمریکا در عراق فرو ریخت. آمریکا که تا قبل از سقوط بغداد با تکیه بر توان کلاسیک ارتش خود رعب و اقتدار خود را به تصویر کشیده بود با ناتوانی در برقراری امنیت و حتی حفظ جان سربازان خود در مقابل مجموعه های نامنسجمی مانند بقایای رژیم صدام و القاعده نشان داد که تا چه حد ضربهپذیر است و چه آسان هدف عملیات واقع میشود. آمریکا در طول این سه سال به طور میانگین روزانه سه کشته و پانزده مجروح داشته است که حداقل یک سوم از این مجروحان عضوی از اعضای بدن خود را از دست دادهاند. حضور اینان در خیابانهای آمریکا نمایانگر کارنامه دولت آمریکا در عراق می باشد و عواقب روحی و روانی ناشی از حضور این سربازان و معلولین در جامعه آمریکا تا چند نسل دولت آمریکا را گرفتار خواهد کرد. 15- آمریکا برآورد درستی از میزان هزینه این جنگ نداشت . در جنگ 1991 آمریکا با هزینه ائتلاف به خصوص سه کشور کویت، عربستان و ژاپن صدام را از کویت بیرون راند، اما در این جنگ تمامی هزینهها بر دوش مالیات دهندگان آمریکایی افتاده است و تا کنون هر آمریکایی بیش از یک هزار دلار بابت این جنگ از محل مالیاتهای خود پرداخته است و آمریکاییان هنوز هم دور نمای روشنی برای پایان این جنگ نمیبینند، به ویژه با توجه به ناتوانی دولت بوش در کمک رسانی به آسیب دیدگان طوفان کاترینا که یکی از دلایل آن وجود مشکلات مالی بود. 16- عملکرد آمریکا در اداره زندانهای عراق و برخورد با متهمین و اعمال انواع شکنجهها در این زندانها به خصوص زندان ابوغریب رسوایی گسترده ای را برای ارتش آمریکا و سرویسهای اطلاعاتی آن کشور در داخل و خارج از آمریکا به دنبال داشت و ادعای دروغین دفاع از حقوق بشر را رسوا کرد. شاید در هیچ مقطعی از تاریخ خود، آمریکا به این اندازه به دست خود تنفر جهانی را علیه مسئولینش برنینگیخته باشد. ملت آمریکا خود را در مقابل افکار بینالمللی شرمگین میبیند. بر همین اساس نیز اخبار مربوط به این شکنجه ها و فیلمهای آنها توسط وجدانهای بیدار در جامعه بینالمللی منتشر شد تا به وسیله آن از استمرار این اعمال ممانعت به عمل آید. 17- آمریکا که بر اساس کنوانسیون ژنو مسئولیت عراق را به عنوان یک کشور اشغال شده بر عهده داشت، نتوانست کنترل مرزهای آن کشور را در دست بگیرد. نیروهای عملیاتی القاعده و افراطیون مرتبط با آنها توانستند با عبور از مرزهای 2831 کیلومتری عراق با 6 همسایهاش به راحتی خود را به داخل عراق برسانند. عراق اشغال شده که فاقد ارتش و پلیس بود بستری را فراهم کرد تاهم کشورهای همسایه از ناامنی در این کشور رنج ببرند و هم عناصر القاعده فرصت مناسبی برای ورود به آن پیدا نمایند. 18- با سرقت موزهها و آثار باستانی عراق و پیدا شدن نمونههایی از این سرمایههای ملی عراق در چمدانهای سربازان آمریکائی رسوایی دیگری برای ارتش آمریکا و دولت بوش پدید آمد. آنها که به اسم آزادی مردم عراق به آن کشور لشگر کشی کرده بودند امروز، سارقان سرمایههای ملی عراق شدند. دولت آمریکا با افشای اخبار این سرقت ها مجبور شد در مواردی متخلفین را محاکمه نماید. 19- آمریکا به دلیل عملکرد خود در پرونده عراق خشم جهانی مسلمانان و به خصوص اعراب و دولتهای آنها را بر انگیخت. عراق به عنوان عضو موثر و مؤسس اتحادیه عرب اینک به وضعیتی رسیده که با گذشت سه سال از سقوط صدام هنوز کشورهای عربی روابط عادی دیپلماتیک با آن کشور برقرار نکردهاند. 20- یکپارچگی ملی هیئت حاکمه آمریکا و نخبگان آن کشور در پرونده عراق متزلزل شد. در جریان مبارزات انتخاباتی در اکتبر 2004 بوش گفت از اینکه فهمیدم سلاحهای کشتار جمعی در عراق پیدا نشده خوشحال نشدم اما صدام یک تهدید منحصر به فرد بود. کری هم در پاسخ گفت اگر ما از دیپلماسی هوشمندی برخوردار بودیم، 200 میلیارد دلار تا کنون صرفهجویی کرده بودیم و بن لادن هم احتمالاً در زندان بود و یا کشته شده بود. با گذشت زمان و افزایش خسارتهای آمریکا شکاف بین هیئت حاکمه و مردم هر روز عمیقتر میشود و کاخ سفید با بحرانهای بزرگتری مواجه خواهد شد. ادبیات بوش نیز به تدریج به سمت پذیرش اشتباه استراتژیک حمله نظامی به عراق گرایش پیدا مینماید. سناتور هاری رید رهبر دمکراتهای سنای آمریکا، در تاریخ 9 فوریه 2006 با صدور بیانیهای فهرستی از ناکامی ها و اشتباهات بوش را به تصویر کشید و از جمله در خصوص عراق نوشت: "با گذشت سه سال از جنگ هنوز سربازان ما تجهیزات کافی برای دفاع از خود ندارند، اگر آنها چنین تجهیزاتی در اختیار داشتند امکان کاهش تلفات تا 80 درصد وجود داشت. دولت بوش هیچ برنامهای برای عراق پس از جنگ تدارک ندیده بود و ایمان مردم آمریکا به نیروهای مسلح خود به دلیل این ناکامی از میان رفت. بوش صدها هزار نفر داوطلب را به میدان جنگ فرستاد اما هنوز نتوانسته است بودجه هزینههای درمانی افراد بازگشته به کشور را تامین کند. دولت بوش به دلیل مدیریت غلط عراق را به ورطه جنگ داخلی کشاند، چیزی که قبل از اشغال عراق سابقه نداشت. این جنگ هفتهای دو میلیارد دلار هزینه و در مجموع دو هزار میلیارد دلار هزینههای مستقیم و غیر مستقیم را به آمریکا و اقتصاد آن تحمیل کرد. شکنجه بازداشتی ها در عراق چراغ سبزی برای شکنجه سربازان آمریکایی و در خطر بیشتر قرار دادن آنها گردید. با وجود تحمل این همه هزینه نه نشانی از سلاحهای کشتار جمعی و نه حلقه ارتباطی با القاعده در این کشور پیدا نشد." درپی این فشارها سرانجام وزیر خارجه آمریکا در تاریخ 30 مارس 2006 در لندن اعتراف کرد: ”اگرچه استراتژی بزرگ ما درعراق درست و بجا بوده است، ولی ما هزاران اشتباه تاکتیکی در عراق مرتکب شدیم“. 21- قانون اساسی هر کشوری تابلوی روشنی از اصول و جهت گیریهای راهبردی آن کشور می باشد. بر این اساس آمریکا از قبل از سقوط صدام با گماردن عده ای بدنبال تدوین قانون اساسی جدید آن کشور بود و انتظار داشت تا با برگزاری انتخابات مجلس موقت عراق عناصری به این مجلس وارد شوند تا آن پیش نویس را مبنای کار خود قرار دهند. اما نتایج انتخابات برخلاف انتظار آمریکا بود و مجلسی با گرایش دینی تشکیل شد و آمریکا مجبور گردید به شرایطی تن دهد که در ظل حاکمیت آن بر عراق، یک قانون اساسی منطبق با شرع مقدس ومورد پذیرش مرجعیت دینی عراق به تصویب مردم آن کشور برسد. 22- آمریکا تصور میکرد به دلیل وجود خصومت تاریخی میان ایران و عراق می تواند شرایط پس از سقوط صدام را هم به گونهای طراحی نماید که مانع برقراری پیوند میان این دو کشور شود. از اینرو، آمریکا تلاش کرد تا میان ایران و جریانات موثر موجود در صحنه عراق شکاف بیندازد و نقش ایران را در معادلات آن کشور به حداقل برساند، اما با گذشت زمان پی برد که بدون ایران نمی تواند تحولات عراق را رقم بزند. در نتیجه، آمریکا در ابتدا ایران را به دخالت در امور عراق متهم کرد و تمام توان خود را به کار گرفت تا در جبهه تبلیغاتی، عناصر وابسته به آمریکا در دولت عراق ایران را متهم نمایند. در جبهه اطلاعاتی نیز آمریکا عوامل خود را بسیج کرد تا مستنداتی در خصوص دخالتهای ایران به دست آورند، اما با گذشت زمان و ناکامی، دست نیاز برای گفتگو با ایران در مورد عراق دراز کرد. 23- آمریکا پیش از حمله به عراق، برای نشان دادن جنایات صدام مجبور شدتا نا خواسته به بخش کوچکی از کمک های خود و مجموعه غرب به صدام اعتراف و به خاطر آنها اظهار پشیمانی کند . وزیر خارجه آمریکا در نشست مجمع عمومی سازمان ملل فهرستی طولانی از توانمندیهای سلاحهای کشتار جمعی صدام را بر اساس آنچه غرب در اختیار او گذاشته بود ارائه داد و با کسر آن بخشی که توسط بازرسان منهدم شده بود چنین نتیجه گیری کرد که هنوز این مقدار در اختیار صدام میباشد. 24- آمریکا که در ماجرای اشغال افغانستان توسط شوروی فرصتی طلایی برای گرفتار کردن این کشور پیدا کرده بود، توانست خسارات سنگینی را بر آن متحمل نماید و شوروی ناگزیر سرافکنده و بدون تحقق رویاهایش از آن کشور عقب نشینی کرد. روسیه مترصد این فرصت بود تا آمریکا را در چنین باتلاقی گرفتار ببیند. در حمله آمریکا به افغانستان، اگر چه رقم تلفات آمریکا از زمان حمله (اکتبر 2001) تا کنون (مارس 2006) به 273 سرباز رسیده، اما این مقدار تلفات، اتفاقی نبود که در نظر روسیه باشد، تنها در ماجرای اشغال عراق بود که خواسته روسها به دست بوش محقق شد. 25- برآورد موسسات مطالعاتی آمریکا این بود که در فاصله کوتاهی پس از سقوط صدام امکان افزایش میزان صادرات نفت عراق به 6 میلیون بشکه در روز وجود دارد و با این اهرم میشود در مقابل ایران و سعودی به نقش آفرینی پرداخت، اما با گذشت سه سال از اداره عراق توسط آمریکا هنوز میزان صادرات نفت عراق نصف میزان صادرات عراق در روزهای آخر قبل از حمله نظامی به عراق در مارس 2003 می باشد. 26- با گذشت زمان، ضرورت خروج نیروهای آمریکا از عراق بیشتر احساس میشود و کشورهایی هم که به صورت نمادین پس از سقوط صدام به عراق نیرو اعزام کرده بودند یکی پس از دیگری نیروهایشان را از عراق خارج میکنند. (جمع این کشورها از 36 کشور به 26 کشور تقلیل یافته است و کل این کشورها از جمله انگلیس 20000 نیروی نظامی در عراق دارند)، اما بوش کماکان بر ابقای نیروهایش افزون بر 130000 نفر در عراق اصرار می ورزد. 27- آمریکا به دنبال آن بود که عراق را به عنوان الگوی دمکراسی در خاورمیانه ارائه نماید و کشورها را وادار نماید از این الگو برای اصلاحات در کشورشان بهره بگیرند، اما با گذشت سه سال جز سقوط یک دیکتاتور و فراهم شدن شرایط مشارکت مردم در سه انتخابات، در سایر زمینهها از جمله مسائل اقتصادی، امنیتی و جنایات سازمان یافته، عراق در مقایسه با دوران حاکمیت صدام عقب گرد داشته است. اینک آمریکا از ارائه این الگو دچار سرخوردگی شده و دست نیاز به سوی کشورهای منطقه دراز کرده است تا به کمک او بیایند و سامانی به این وضعیت آشفته ببخشند. امروزه کشوری در جهان نیست که مشتاق الگوگیری از آن چیزی باشد که در عراق میگذرد. 28- آمریکا در الگوی عملی دمکراسی خود نشان داد که دست کمی از صدام ندارد و تحمل انتقاد حتی یک مجله را ندارد و با بی درایتی برخورد با یک مجله متعلق به جریان صدر را به بحرانی تبدیل کرد که در پی آن حادثه فلوجه و جنگهای خیابانی رخ داد. 29- بوش به مردم آمریکا به دروغ گفت که میان رژیم صدام و شبکه القاعده ارتباط وجود دارد تا با سؤ استفاده از فضای امنیتی ایجاد شده پس از 11 سپتامبر بتواند افکار عمومی کشورش را در حمله به عراق و پذیرش هزینههای مادی و معنوی آن همراه نماید. بوش به دنبال القای این تفکر بود که رژیم صدام سلاحهای کشتار جمعیاش را مخفی کرده است و از طرفی با القاعده در ارتباط است، پس نگرانی اصلی، دستیابی القاعده به سلاحهای کشتار جمعی است که در آن صورت امنیت ملی آمریکا بیش از گذشته به مخاطره می افتد. بوش 6 ماه پس از حمله به عراق در تاریخ 19 سپتامبر 2003 گفت ما ارتباطی میان رژیم صدام و عملیات 11 سپتامبر پیدا نکردیم، اما قرائنی در دست داریم که این رژیم با القاعده ارتباط داشته است. سرویس اطلاعاتی جمهوری چک اعلام کرد که سرویس اطلاعاتی عراق با محمد عطا یکی از ربایندگان هواپیما در عملیات 11 سپتامبر در بهار 2001 در پراگ ملاقات داشته است. جورج تنت رئیس سیا هم در اکتبر 2002 در مقابل کنگره آمریکا اظهار داشت: ”سیا معتقد است که اگر آمریکا به عراق حمله کند، عراق سلاحهای کشتار جمعی خود را در اختیار تروریستها قرار میدهد“، اما هیچگاه نه سلاح کشتار جمعی یافت شد و نه چنین ارتباطی میان رژیم صدام و القاعده تائید گردید. 30- بوش در تاریخ 19 دسامبر 2005 اعتراف کرد که:" اطلاعات دولتش از سلاحهای کشتار جمعی عراق درست نبوده است. پیشرفت کار در عراق کمتر از حد انتظار او است و دشواری کار در عراق بیش از حد تصور است." 31- بوش در اول ماه مه 2003 با گذشت 40 روز از آغاز حمله نظامی، پایان جنگ را اعلام کرد. تا این تاریخ آمریکا فقط 138 نفر کشته داده بود، اما از آن تاریخ تا کنون به طور متوسط آمریکا روزانه 3 کشته و 17 مجروح داده است و به دلیل پافشاری بوش بر حفظ نیروهایش در عراق این روند کماکان ادامه دارد. تعداد تلفاتی که آمریکا برای حفظ نیروهای خود در عراق داده است 20 برابر تلفاتی است که برای سرنگونی حکومت صدام متحمل شده است. رامسفلد قبل از حمله گفته بود مشکل واقعی صدام است. صدام در دسامبر 2003 دستگیر شد، اما تلفات آمریکا کاهش نیافت. 32- آمریکا پس از حمله به افغانستان و سرمست از پیروزی کم هزینه، بحث حمله به ایران، عراق و سوریه را مطرح کرد و تجلی تفکر وی در سخنرانی سالانه وی در مورد وضعیت کشور، در 29 ژانویه 2002 بروز کرد که ایران، عراق و کره شمالی را به عنوان محور شرارت اعلام کرد و تلاش نمود تا افکار عمومی را برای ورود آمریکا به یک جنگ جدید آماده کند. او درباره تقدم و تأخر حمله به این کشورها بحثی را مطرح کرد بر این اساس که مرحله دوم جنگ علیه تروریزم را با کدام کشور باید آغاز کرد. اما امروز وی در شرایطی قرار گرفته که پشیمانی برای او سودی ندارد و عملاً خود را در شرایطی قرار داده است که گرفتاریاش در باتلاق عراق به نفع این دو کشور تمام شود. 33- آمریکا از اصول و تاکتیک های شکست خورده اسرائیل در سرکوبی انتفاضه فلسطین، در عراق استفاده کرد. 34- آمریکا استراتژی خود در عراق را مکرراً تغییر داد. آمریکا قبل از حمله استراتژی خود را برپایه خلع سلاح عراق از سلاحهای کشتار جمعی، مبارزه با تروریسم، سرنگونی دیکتاتور و آزادی مردم عراق قرار داد. آمریکا در مقطعی، استراتژی به حاکمیت رساندن یک دیکتاتور دست نشانده و در مقطعی دیگر، استراتژی ایجاد تفرقه و جنگ داخلی برای بقا در عراق و باز در مقطعی دیگر، استراتژی تامین امنیت اسرائیل از طریق عراق را اتخاذ کرد. هریک از این استراتژیها برنامه ریزی خاص خود را میطلبد، بر همین اساس تناقض در رفتار آمریکا در سه سال گذشته به دلیل استراتژی های مختلف بوده است. 35- آمریکا نتوانست افکار عمومی کشورش را در حمایت از حمله نظامی به عراق جلب نماید و دامنه نارضایتیها در آمریکا رو به افزایش است . این سئوالات روزمره مردم آمریکا و دولتمردان این کشور است که چرا ما باید جان فرزندانمان را برای جلوگیری از ورود عراق به جنگ داخلی به خطر بیندازیم و اصلا آیا وجود سربازان آمریکایی در عراق به حل مشکلات آن کشور کمک می کند و یا خود مشکلآفرین است؟ منافع اشغال عراق در مقایسه با مضرات آن چگونه است؟ مقاومت علیه آمریکا تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟ آیا واقعا حکومتی که مردم عراق انتخاب نمایند در خدمت منافع و اهداف آمریکا خواهد بود. آیا بی ثباتی در عراق منافع آمریکا در سایر نقاط را بیش از پیش تهدید نخواهد کرد؟ آیا ما بدست خودمان با فراهم کردن فرصت روی کار آمدن شیعیان در عراق موجب تقویت اصلیترین دشمنمان (ایران) نشدهایم؟ علیرغم آنکه بوش بیشترین توان خود را در سخنرانی ها و مصاحبههای مطبوعاتی در دفاع از تصمیمش در ورود به جنگ به کار گرفته است، اما در جلب افکار عمومی ناموفق بوده است و اخیرا تاکتیک تبلیغاتی خود را حول محور خطرات خروج نا موفق از عراق برای مردم آمریکا متمرکز کرده است که ناچارند میان گزینه بد(بقای در عراق) و گزینه بدتر(فرار از عراق) گزینه بد را انتخاب و تن به پذیرش شرایط موجود بدهند. 36- آمریکا پیش بینی دو مسئله عملیات انتحاری و تلههای انفجاری را در شرایط پس از سقوط نکرده بود و برای مقابله با آنها به خصوص تلههای انفجاری که با کنترل از راه دور عمل میکنند آمادگی نداشت. بیشترین تلفات نیروهای آمریکایی نیز ناشی از استفاده از این نقطه آسیبپذیر آمریکا بوده است. آمریکائیان تا کنون نتوانسته اند راه مقابله با این قبیل عملیات را پیدا کنند. این امر خود باعث افزایش نگرانی سربازان آمریکائی از این بابت شده است که ممکن است با نوآوریهای پیچیدهتری از سوی القاعده در آینده مواجه شوند، بدون آنکه آمادگی مقابله با آنها را داشته باشند. 37- بیش از 95 درصد هزینههای آمریکا در عراق، صرف نیروهای خودی میشود و تاثیری در وضعیت بازسازی عراق و زندگی مردم آن کشور نداشته است. در نتیجه، آمریکا هیچ توفیقی در بهبود بخشیدن به اقتصاد عراق و معیشت مردم کسب نکرده است . آمریکا در ابتدا به سراغ پروژههای زیر بنایی رفت، اما پس از ناکامی در آن زمینه و با گذشت سه سال سیاست اقتصادی خود در عراق را به سمت پروژه های کوچک زود بازده و تبلیغاتی هدایت کرده است. 38- اگر چه آمریکا یک فهرست 55 نفره از مقامات تحت تعقیب رژیم صدام را منتشر کرد، اما فقط برای محاکمه صدام و 11 نفر از همکارانش (یعنی دو فرزندش عدی و قصی - که در22 ژوئیه 2003 در درگیری کشته شدند - و نیز علی حسن المجید، محمد حمزه الزبیدی، طه یاسین رمضان، عزت ابراهیم و سه برادر ناتنی صدام یعنی برزان، وطبان و سبعاوی تکریتی و همچنین طارق عزیز و عزیز صالح نعمان) برنامهریزی کرده بود و اجازه نداد تا سایر متهمان به دست عدالت سپرده شوند. از سوی دیگر، آمریکا کنترل شدیدی بر روی محاکمه صدام اعمال میکند تا فقط در چارچوبی که در نظر دارد روند محاکمات به پیش برود.
|