گروه مطالعات خاورمیانه و خلیج فارس
10 ارديبهشت 1390
تحولات سیاسی مصر نه تنها در ابعاد داخلی و منطقهای، بلکه در ابعاد بینالمللی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است و با منافع و سیاستهای قدرتهای بزرگ فرامنطقهای، به خصوص آمریکا ارتباط تنگاتنگی دارد. مصر که در بیشتر زمان دوره جنگ سرد، به رهبری جمال عبدالناصر، خود را در جرگه متحدان اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق تعریف میکرد، از زمان حاکمیت انور سادات، به تدریج با رویگردانی از شوروی، به طرف غرب و آمریکا متمایل شد. پیمان کمپ دیوید و به رسمیت شناختن رژیم اسرائیل، نقطۀ عطف مهمی در تغییر سیاست خارجی و جایگاه منطقهای و بینالمللی مصر بود و این کشور را به متحدی کلیدی برای آمریکا و کشوری ثبات آفرین و امنیتساز برای اسرائیل، تبدیل کرد. مصر در دوره حسنی مبارک جایگاه مهمی در سیاست خاورمیانهای آمریکا داشت و با سیاستها و رفتارهای منطقهای خود، در راستای منافع و اهداف آمریکا و اسرائیل در منطقه حرکت میکرد. روابطی متعادل و با ثبات با اسرائیل، رویارویی با گروههای مقاومت فلسطینی و لبنانی و تقابل با بازیگران ضد غربی مانند جمهوری اسلامی ایران، از جمله رفتارهای مصر بود که آن را به بازیگری مهم برای آمریکا مبدل ساخت. قیام عمومی مردم مصر و کنار گذاشتن مبارک از رأس هرم قدرت سیاسی، تحولی غیرمنتظره در سیاست خاورمیانهای آمریکا بود؛ مسئلهای که به چالش و ابهامی جدی در سیاست آمریکا در منطقه تبدیل شده است و سیاستمداران و تحلیلگران آمریکایی را برای مدیریت و کنترل بحران به تکاپو انداخته است. با توجه به این مهم، در نوشتار حاضر ضمن اشاره به برخی ویژگیها و مؤلفههای مهم تحولات اخیر مصر، به چگونگی برخورد آمریکا و سیاست خارجی آن کشور در این خصوص، پرداخته میشود.
١- مؤلفهها و ویژگیهای تحولات مصر در بررسی تحولات سیاسی مانند تحولات مصر، عمدتاً یا بر روی علتها که اغلب مادی هستند تمرکز میشود و یا صرفاً از ایدئولوژی، اعتقاد و مسائل غیرمادی سخن گفته میشود؛ در صورتی که ارائۀ تبیین مناسب و مفید از تحولاتی مانند تحولات مصر، توجه به هر دوی علتها و دلایل و ایجاد تمایز بین آنها ضروری است. علتها مسائل و بحثهای ساختاری، ژئوپلیتیک و جمعیتی است و دلایل مسائل ذهنی، روانشناختی و اعتقادی فردی و جمعی را شامل میشود. در تبیین تحولات مصر، میتوان به مؤلفهها و مسائل مختلفی اشاره کرد که مهمترین آنها به خصوص در ارتباط با آمریکا، شامل موارد زیر است:
١-١- پیشبینیناپذیری و شکست اطلاعاتی یکی از نکات و مسائل مهمی که در خصوص تحولات مصر به آن اشاره میشود، غیر قابل پیشبینی بودن این تحولات در دوره زمانی کنونی بود که به خصوص برای آمریکا، نوعی شکست اطلاعاتی محسوب شد. همان گونه که در خصوص وقوع انقلاب اسلامی ایران در سه دهه گذشته سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا به دلیل عدم پیشبینی انقلاب مورد نقد قرار گرفت، در تحولات کنونی مصر نیز این مسئله از بحثهای جدی داخل آمریکا محسوب میشود. خانم کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا عنوان نمود که ما قبلاً به اجتنابناپذیر بودن تغییر اشاره کرده بودیم ولی نمیدانستیم در این مقطع زمانی این تحولات در مصر رخ میدهد. رئیس جمهور آمریکا، سیستم اطلاعاتی آمریکا را در خصوص تحولات مصر مورد انتقاد قرار داد. سیستم اطلاعاتی آمریکا نیز این پاسخ را مطرح کرد که این مسائل بیان شده بود، ولی از زمان دقیق تحولات، تحلیل مشخصی وجود نداشته است. تنها موارد قابل توجه صحبتهای اریک رولو در ده سال گذشته بود که از وقوع انقلاب در مصر خبر داده بود و همچنین گفتههای یک خبرنگار معروف که عنوان کرد مصر و مبارک در آستانه سقوط است. با توجه به عدم پیشبینی دقیق و حتی نسبی تحولات مصر از سوی دستگاههای اطلاعاتی آمریکا، اوباما سیاست خاورمیانهای خود را براساس مصر تحت رهبری مبارک طراحی نمود. با توجه به موقعیت مصر به عنوان پرجمعیتترین کشور جهان عرب و الگو بودن و تأثیرگذاری آن به لحاظ نهادی، ایدئولوژیک، حقوقی و سیاسی در منطقه و همچنین موقعیت استراتژیک آن برای آمریکا، تحولات اخیر برای واشنگتن بسیار مهم محسوب میشود و شرایط آن را در خاورمیانه تغییر میدهد؛ تحولاتی که آمریکا در پیشبینی آن شکست خورد.
٢-١- انقلاب ارتباطات و ویژگیهای جدید تحولات مصر یکی از ویژگیهای مهم تحولات مصر، نقشآفرینی گروهها و جریانات جدیدی مانند جنبش جوانان ٦ آوریل است که به خصوص در آغاز تحولات، بسیار تأثیرگذار بودهاند. جریان جدید دو کار ویژه و ویژگی مهم داشته است، یکی اینکه این جریان مسائل اقتصادی مانند بیکاری و فقر را با ضدیت با استبداد، دموکراسی و حقوق بشر گره زده است و دیگر اینکه بستر این جریان جدید، انقلاب چهارم یا انقلاب ارتباطات محسوب میشود. انقلاب اول تلفن و تلگراف، انقلاب دوم چاپ، انقلاب سوم ماهواره و انقلاب چهارم انقلاب وب (Web ) یا ارتباطات است که مؤلفههای اصلی قدرت و ثروت در جهان معاصر را تغییر داده است. در شرایط جدید، به عنوان نمونه موقعیت جغرافیایی دیگر معنا و مفهومی ندارد و با پدیدهای به نام مهاجرت مجازی روبهرو هستیم که مستقل از عوامل ساختاری عمل میکند. یکی دیگر از پیامدهای انقلاب چهارم برای تحولاتی مانند مصر، تغییر شکل سازماندهی و رهبری سنتی است. در شرایط جدید، دیگر نیازی به موقعیت جغرافیایی و مکان فیزیکی برای رهبری و شبکهسازی وجود ندارد. بر این اساس، سازمانهای سنتی مانند اخوانالمسلمین شاید نتوانند در آغاز تحولات نقش چندانی داشته باشند و تنها در مراحل بعدی که نیاز به ایدهپردازی و مناظرات مربوط به نوع حکومت است، بیشتر نقشآفرینی میکنند.
٣-١- تأثیرات یازده سپتامبر بر تحولات مصر یکی از نکات مهم در خصوص تحولات مصر، ایجاد تفکیک و تمایز بین شرایط مصر قبل و بعد از یازده سپتامبر ٢٠٠١ است. مصر در دوره قبل از یازده سپتامبر، توانست شرایط و تحولات مختلفی مانند جنگ سرد، فرو ریختن دیوار برلین و مسائل دیگر را با تأثیرپذیری اندک سپری کند، اما یازده سپتامبر بر تحولات مصر و منطقه تأثیرات مستقیم و مهمی داشت. یازده سپتامبر در بخش اقتصادی، تأثیرات منفی شدیدی از جمله در مورد گردشگری بر مصر داشت. در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز مصر از یازده سپتامبر متأثر شد و بسیاری ریشه تحولات اخیر را به مسائل بعد از یازده سپتامبر مرتبط میدانند. هرچند مبارک سعی کرد آمریکا را با روبهرو کردن با دوگانۀ استبداد و اسلامگرایی، به حمایت از رژیم خود ترغیب کند، با این حال در داخل مصر با تحولاتی مواجه شد. تنها بخش سیاست خارجی مصر بود که با تداوم موازنه با اسرائیل، توانست از یازده سپتامبر تأثیرپذیر نباشد.
٤-١- روح و خواست جمعی در تحولات مصر یکی از ویژگیهای مهم تحولات مصر، حاکم بودن روحی جمعی با خواستهای مشترک در اعتراضات و قیام مردمی بود. این تحولات نشان داد که اگر یک جمعیت ملی و جمعی از مردم، براساس علتی همگانی و خواستی مشترک و پیرامون یک موضوع همگرا شده و حرکت نمایند، موفق خواهند بود. البته تأکید بر این حرکت و خواست جمعی، به مفهوم نادیده گرفتن علتهای ساختاری مانند استبداد ٣٠ ساله به عنوان عامل اساسی نیست. با توجه به اجماع نظر عمومی در جامعه، ایجاد یک جرقه باعث آغاز حرکت و پیشرفت آن به جلو، با توجه به روح و خواست جمعی آن شد. بر این اساس است که عنوان میشود حتی اگر آن انقلاب چهارم نیز تأثیرگذار نبود، مانند مقطعی که مبارک اینترنت را قطع کرد، این جمعیت با خواست و انگیزه خود به پیش میرفت. بنابراین انقلاب مصر ناشی از شکلگیری روحی جمعی در جامعۀ مدنی بود.
٥-١- تحولات مصر و تغییر نظم منطقهای سنتی یکی از رویکردهای مهم به تحولات مصر، نگاه به این تحولات از دیدگاه منطقهای و تأثیر تحولات اخیر بر نظم منطقهای موجود است. در این راستا دیدگاههای کاملاً خوشبینانه نیز به در معرض خطر بودن نظم سنتی منطقه اعتراف دارند. اما دیدگاههای بدبینانه معتقدند که نظم منطقهای در مرز نابودی است. بر این اساس تحولات مختلف منطقهای مانند مصر، بحران تشکیل دولت در لبنان، جدایی جنوب سودان و حتی تحولات عراق و انتقادات و اعتراضات گروههایی به شرایط این کشور، همگی با تغییرات نظم منطقهای در پیوند قرار میگیرند. از دیدگاه فوق، جهان عرب در حال سپری کردن تغییراتی ساختاری است. جهان در حال فهم و احساس نیرویی در منطقه است که ساختارهای سنتی را تحمل نمیکند و ساختارهای سنتی نیز تاب مقاومت در برابر این نیروی جدید را ندارند. تحولات مصر و سایر کشورهای منطقه حاکی از آن است که فاصله و جدایی بین حکام و مردم منطقه، بیش از هر زمان دیگری در طول تاریخ است. فاصلهای که تداوم آن غیر ممکن به نظر میرسد و تغییراتی در نظم سیاسی و نظریۀ دولت در منطقه، در حال وقوع است. تغییرات درون جهان عرب را میتوان نوعی جنگ تعبیر کرد که عمدتاً جنگی داخلی است. این جنگ دارای مؤلفههای قومی، بین فرقهای و جنگ بین حاکمان است. در این جنگها کسی برای تعیین استراتژی یا طراحی استراتژی، مقابلهای ندارد. فصل مشترک همۀ جنگها این است که دولت هیچ گونه نقشی در توقف آن ندارد و فقط تلاش میکند تا خود را حفظ کند. بنابراین دولت حتی در مدیریت این جنگها نقشی ندارد. در تبیین نظم سیاسی و مشکلات کنونی دولت در منطقه خاورمیانه، برخی ریشههای این معضل را بسیار عمیقتر میدانند و برای تبیین آن به گذشته تاریخی نگاه میکنند. بر این اساس، مشکلات موجود به قرارداد سایکس پیکو و ساختارسازیهای سیاسی در آن زمان مربوط میشود.
٢- معضل مصر در سیاست خارجی آمریکا در رویکرد آمریکا به تحولات اخیر منطقه و مصر، نوعی ابهام و سردرگمی استراتژیک قابل مشاهده است و بسیاری از دیدگاهها و رفتارهای آمریکا در خصوص تحولات جدید منطقه را میتوان در این قالب تبیین نمود. تا قبل از یازده سپتامبر، سیاست خارجی آمریکا دچار بحران هویت بود. در طول دوره جنگ سرد، هویت سیاست خارجی آمریکا و نگاه این کشور به منافع ملی و تهدیدات ملی، در رویارویی با شوروی تعریف میشد. اما با فروپاشی شوروی، آمریکا با نوعی بحران هویت در سیاست خارجی خود مواجه شد و تنها بعد از یازده سپتامبر بود که آمریکا مبارزه با تروریسم را در کانون سیاست خارجی خود قرار داد. بعد از یازده سپتامبر، تروریسم هویت بخش سیاست خارجی آمریکا و تعریف کننده منافع و تهدیدات ملی آن بود تا استراتژی جدید سیاست خارجی خود را تداوم دهد. بر این اساس، سیاست خارجی آمریکا بار دیگر دچار فقدان هویت شده است و ابهامات و سر درگمیهای این کشور در بر خورد با معضلات و تحولاتی مانند مصر، در این راستا قابل تبیین است.
١-٢- اختلاف دیدگاههای آمریکا و اسرائیل مصر در طول دهههای گذشته تنها متحد واقعی اسرائیل در منطقه بوده و تلاش کرده است تا این مفهوم را نهادینه نماید که دیگر ادبیات جنگ علیه اسرائیل، در جهان عرب، مفهوم ندارد. اما اکنون با کنار رفتن مبارک، رژیم اسرائیل بسیار نگران شده است. اصلاحات و دموکراسی در مصر و قدرت گرفتن گروههایی مانند اخوانالمسلمین، باعث پایان امنیت اسرائیل و لزوم تغییر استراتژی آن میشود. از اینجاست که انتقاد نومحافظهکاران اسرائیلی مانند نتانیاهو نسبت به سیاستهای آمریکا آغاز میشود. نگاه افرادی مانند نتانیاهو این است که آمریکاییها خیلی خوشبین هستند و با دموکراسیسازی در منطقه، تنها گروههایی مانند حماس، اخوانالمسلمین و جمهوری اسلامی ایران هستند که خلاء قدرت را پر میکنند. البته در اسرائیل، نگاه جناحهای مختلف بسیار با هم متفاوت است. در حالی که جریان پرز و باراک سعی در استفاده از فرصت موجود و صلح با کشورهای منطقه را مطرح میکنند، جناح نتانیاهو معتقد است در این شرایط کشوری با اسرائیل صلح نمیکند.
٢-٢- ارتش به عنوان ابزار ساختاری آمریکا آمریکا با توجه به بحران در سیاست خارجی و اختلاف دیدگاههای داخلی، یک سیاست واحد در قبال تحولات مصر نداشته و مسائل را عمدتاً به صورت روزمره مدیریت کرده است. اما این کشور از برخی ابزارهای ساختاری مانند ارتش در مصر برخوردار است که به تأمین اهداف و منافع آن کمک میکند. روابط تنگاتنگ فردی رهبران ارتش مصر با پنتاگون و نوع تعاملات آنها بسیار مهم است. یک واقعیت موجود دیگر آن است که مصر کشوری مانند ایران و سوریه نیست که بتواند مستقل از غرب به حیات خود ادامه دهد، بنابراین رهبران حاکم از هر گروهی، تا حدی ناگزیرند که با آمریکا تعامل داشته باشند و نقش آن را بپذیرند. با این حال، تحولات اخیر حاکی از آن است که آمریکا دیگر نخواهد توانست سیاست خارجی سابق خود را در منطقه تداوم دهد و عمدتاً به جای دستیابی به اهداف، به کنترل تحولات میپردازد.
نتیجهگیری تحولات مصر و اعتراضات و قیام مردمی در این کشور، از ویژگیها و خصوصیات خاصی برخوردار است که توجه به آنها در تبیین تحولات، اهمیتی اساسی دارد. پیشبینی ناپذیری و وقوع ناگهانی این تحولات که تنها پس از اعتراضات تونس آغاز شد، از جمله ویژگیهایی است که باعث شد بخش عمده دستگاههای اطلاعاتی، به خصوص در غرب و آمریکا، با نوعی شکست مواجه شوند. جدید بودن برخی جریانات اعتراضی و مبتنی بودن آن بر انقلاب ارتباطات، از جمله از منظر سازماندهی و رهبری، تأثیرپذیری تحولات از مسائل بعد از یازده سپتامبر و برجستگی روح و خواست جمعی در انقلاب مصر، از ویژگیهای دیگر این تحولات بود. تأثیرگذاری تحولات مصر بر نظم منطقهای سنتی و آغاز مرحله جدیدی از نظم سیاسی منطقهای نیز نکته مهم و قابل توجه دیگر است. رویکرد آمریکا به تحولات مصر، با توجه به پیشبینی ناپذیر بودن و سایر ویژگیهای آن و برخی مؤلفههای سیاست خارجی و مؤلفههای سیاست داخلی این کشور، رویکردی نامنسجم و توأم با ابهام و سردرگمی بوده است. مشکل هویت در سیاست خارجی آمریکا در جهت تعریف اهداف، منافع و تهدیدات امنیت ملی و اختلاف نظر دولت آمریکا با مقامات اسرائیل، به عنوان اصلیترین متحد این کشور در خاورمیانه، اختلاف دیدگاه در موارد مهمی مانند مشارکت اخوانالمسلمین در ساختار جدید قدرت مصر و حتی کلیت دموکراسیسازی در خاورمیانه، از مهمترین موضوعات و مسائلی است که باعث عدم انسجام و سردرگمی در سیاست خارجی آمریکا در قبال تحولات مصر شده است. با این حال آمریکا حتی در قالبها و چشماندازهای کوتاه مدت نیز سعی دارد از ابزارها و ساختارهایی مانند ارتش مصر، در جهت تأمین منافع خود استفاده نماید.