رویکرد آمریکا نسبت به جریان‌‌‌های اسلامی‌

Print E-mail
سید محمد حسین ملائک
17 April 2008

مقدمه:

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران موضوع اسلام شناسی در غرب که به خاطر مضمحل شدن کشور‌های اسلامی  به کالایی لوکس و تاریخی تبدیل شده بود ناگهان دوباره در جایگاه  مهم‌ترین  موضوع مطالعاتی روز  قرار گرفت. این روند با آزاد سازی جامعه  شیعیان عراق از چنگال رژیم بعث و بروز تنش‌های سیاسی با گرایش‌های فرقه‌ای درون جامعه اسلامی شکل تازه‌ای گرفت و موضوع استفاده از اختلافات درونی جامعه اسلامی را مد نظر استراتژیست ‌های غربی از جمله آمریکایی‌ها قرار داد. بنابراین استفاده از پتانسیل‌های درونی مسلمانان برای مدیریت بر آنها شاید اولین  و ساده‌ترین سیاستی است که به ذهن هر برنامه ریز غربی متبادر می‌شود.

در گزارش ضمیمه به بیان دیدگاه‌های استراتژیک غرب و یا نماینده آنان آمریکا، در مورد بخش‌های مختلف جامعه اسلامی پرداخته و روند طی شده در سیاست‌های این کشور نسبت به هریک از این جریانات ارائه خواهد شد. لازم به ذکر است  آنچه مورد نظر و حساسیت غرب می‌باشد، قدرت و پتانسیل سیاسی اسلام است که یا به عنوان ابزار و یا به عنوان رقیب می‌تواند در معادلات سیاسی مطرح باشد؛ و این در ادبیات مورد بررسی ما تحت عنوان ترمینالوژی اسلام سیاسی، اسلام گرايان و یا بنیادگرایی، استفاده شده است.

رویکرد آمریکا به اسلام ناشی از سه مقطع تجربه غرب یا مسیحیت با اسلام و کشور‌‌های اسلامی است. یک مقطع مربوط به تجربه عمومی مسیحیت با اسلام و جنگ‌‌‌های صلیبی است. دوره بعد ناشی از تجربه 400- ٣٠٠ ساله انگلوساکسون‌ها با ممالک اسلامی، از رابطه آنها با صفویان و درك ارزش تعارض سياسي بين شيعه و سني گرفته تا  فروپاشی دولت عثمانی در جنگ جهانی اول  و سپس تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین‌های فلسطینی است. آخرین دوره به  دوران معاصر و تجربه مستقیم آمریکا با انقلاب اسلامی ایران  و نهضت حزب‌الله لبنان و از طرف دیگر آغاز جریان رو به رشد نهضت جهانی اسلام با حضور خشونت‌آمیز  جریان القائده برمی‌گردد.

در دوران تجربه غرب یا مسیحیت با اسلام، معمولاً حکومت‌های اسلامی که نوعا گرایش سنی داشته‌اند، با حکومت‌های غربی به خاطر اعمال قدرت و کشور گشایی و بعضاً با پوشش مذهبی درگیر بوده، پیروز شده و یا شکست خورده‌اند. منطق این درگیری‌های این چنینی، منطق جنگ‌های کلاسیک و روابط بین‌الملل است.  اما غرب خصوصاً انگلستان، در دوران معاصر، در انقلاب عراق و سپس آمریکا با شیعیان و نبرد هاي اخير سلفيون با غرب در قالب نهضت‌های مقاومت و مردمی درگیری داشته است. نتیجه و تجربه این درگیری‌ها معمولاً عدم اعتماد عمیق و فاصله ارزشی بسیار زیاد است. 

رویکرد غرب به جریان اسلام‌گرایی

غرب جریان اسلام‌گرایی را چنين ارزيابي مي‌كند:

«بررسي‌هاي معتدل جامعه‌شناسی نشان مي‌دهد كه حركت‌هاي بنيادگراي اسلامي، پايه توده‌اي خود را بيشتر از شهرها بدست مي‌آورند. به ندرت طرفداران آنها از روستاها كه ساكنان آن اكثراً كم سواد يا بي سواد هستند به دست مي‌آيد. در اثر  آموزش‌هاي عمومي، اكثر اسلام‌گرايان، جوانان زير 30 سال و عموماً تحصيل كرده و با مدرك دانشگاهی، اما با آينده نا مطمئن شغلي هستند. در بخش‌هاي سني‌نشين، يك فعال اسلام‌گرا معمولاً دانشجوي يك مؤسسه غيرمذهبي و مدرن با گرايش‌هاي علمي است. اكثر اين دانشجويان به رشته‌هاي كشاورزي، برق، پزشكي و مهندسي تعلق دارند. همچنان كه در انقلاب شيعي ايران، عناصر تحصيل كرده در خارج از کشور نقش بزرگي را بازي كردند.

بنيادگرايي اسلامي معمولاً رفتار خصومت‌آميزی نسبت به سنت‌گرايي و مؤسسات رسمي مذهبي دارد. از زاويه سياسي و روشنفكري آنها تفسير نويني از كتاب مقدس  خود ارائه مي‌دهند. اين تفاسير نه به خاطر محتواي آن بلكه به اين دليل كه با تفسير رايج روحانيت سنتي در تقابل است، انقلابي مي‌باشد. در ديدگاه غربي، حذف قدرت انحصاري روحانيت در تفسير انجيل از طريق اصلاحات، گام مهمي در به وجود آوردن دنياي مدرن محسوب مي‌شود. چنين وضعيتي در زير فشار بنيادگرايي خاورميانه نیز مشاهده مي‌شود. به دست گرفتن نقش «روشنفكران مذهبي» كه هر فعال را تبديل به يك عالم ديني مي‌كند، به حركت اسلامي ويژگي فرا روحانيت مي‌دهد كه در بسياري از گروه‌هاي تند‌رو حتي به ضد روحانيت نيز تبديل مي‌شود. آنها به عنوان بخشي از اولين نسلی كه بدون دخالت روحانیت و از طريق آموزش‌هاي مستقيم به منابع وكتب اصلي دين دست مي‌يابند، نظرات عميقاً انقلابي از قرآن و سنت ارائه خواهند داد. به طور مثال اسلام گرايان راديكال سني به شدت با نحوه ازدواج سنتي مخالف و معتقد به آزادي كامل زن در انتخاب همسر خود مي‌باشند. آنها از چند زني پرهيز و آن را نكوهش مي‌كنند.  استفاده از حجاب بدون استفاده از زور،  از نظر آنان عاملي براي تاكيد بر هويت مي‌باشد. ‌با چنين روش روشنفكرانه‌اي، اسلام‌گرايي راديكال در عمل خود را به عنوان يك حزب سياسي مدرن به جوامع معمولاً عقب افتاده و ايستا معرفي مي‌كند. اين احزاب بر اساس نظريه رهبران خود مسئوليت حزب پيشتاز را  به عهده مي‌گيرند و گسترش آن در بين ساير عوامل به توانايي آنان در به وجود آوردن حداقلي از رفاه در يك سازماندهي، با حمايت متقابل بستگي دارد. حتي انتشار بنيادگرايي در بين مسلمانان انگلستان، تنها از طريق پر كردن خلا ناشي از سياست‌هاي افراطي اقتصاد ليبرالي خانم تاچر امكان پذير گرديد.      

 

بخش اول‌: دیدگاه‌های امنیتی غرب نسبت به اسلام

اولين بار تاچر در 15 مي  سال 1992، در سخنراني خود در لاهه در مورد مسائل جهاني از اسلام مبارز  سخن گفت: «50 سال پيش در اين مكان چرچيل در حاليكه نخست وزير باز نشسته بود سخنراني كرد و نسبت به روند روابط بين‌الملل و خط مشي شوروي در پشت پرده آهنين نظريه داد كه منجر به طرح مارشال و دكترين ترومن شد. در حال حاضر با تهديدات جديدي از جمله تكثير سلاح‌هاي كشتار جمعي، موشك و اسلام مبارز روبه‌رو هستيم».  

شورای اطلاعات ملی آمریکا در گزارشی در مورد چالش‌های سال 2020 این کشور می‌نویسد:

«دولت‌ها تا سال‌های قابل پیش بینی دستگاه اصلی مدیریت را در جهان به عهده خواهند داشت. اما جهانی‌سازی اقتصادی و توزیع دانش و تکنولوژی خصوصاً تکنولوژی اطلاعات، فشار زیادی را بر دولت‌ها وارد خواهد کرد. ارتباط گسترده جهانی و به وجود آمدن مجموعه‌‌های فکری مجازی،  توانایی دولت‌ها را برای حکومت مؤثر به شدت محدود کرده و خواهد کرد. اینترنت باعث به وجود آمدن نهضت‌های جهانی، که به نوبه خود در صحنه روابط بین‌المللی قدرتمند ظاهر می‌شوند، شده است. بخشی از فشار وارده بر دولت‌ها مربوط به هویت‌‌های جدید  نشات گرفته  از سیاست‌ها و اعتقادات مذهبی می‌باشد. در عرصه پر سرعت جهانی شدن  و تغییراتی که  به واسطه آن در جوامع  به وجود می‌آید، هویت‌‌های مذهبی به هواداران خود سازمان و نهاد‌هایی را معرفی می‌کنند که در هنگام  نیاز می‌توانند به آنها اتکا کنند. اسلام سیاسی تأثیرات عمده و عمیقی خصوصاً در مورد مهاجرین از کشور‌های اسلامی تا سال 2020، خواهد داشت، و با جمع کردن گروه‌های قومی و ملی پراکنده و به وجود آوردن سازمان‌های فراملیتی و اسلامیزه کردن اتحادیه‌‌های کارگری، سازمان‌های غیر دولتی و احزاب سیاسی، می‌توان با اطمینان بیان داشت که اسلام سیاسی یک بازیگر  اصلی در این ترکیب باقی خواهد ماند. در خارج از خاورمیانه، اسلام سیاسی در صدد  جلب مهاجران مسلمان  جذب شده به کشور‌های غربی، به خاطر  بیکاری، تحت عنوان همبستگی در مقابله با فرهنگ خصومت‌آمیز غرب است.

سایت ایترنتی سازمان اطلاعاتی آمریکا در یک مقاله مطالعاتی با طرح این موضوع که بعد از جنگ سرد و واقعه 11 سپتامبر  ابهاماتی در مورد موثر بودن شیوه‌‌های کسب اطلاعات سنتی به وجود آمد می‌نویسد‌: «در سال 2004، «سیا»  و موسسه مطالعاتی «رند» در اجلاسی از کارشناسان خطرات و تهدیدات  فراملی را مورد بررسی قرار دادند. «سیا» توجه فزاینده‌ای به موضوعات استراتژیک مثل افراط گرایی اسلامی نشان می‌دهد. بدین علت که در خلال جنگ سرد، سازمان‌های اطلاعاتی  توانستند مجموعه کارشناسی شده عظیمی بر روی اتحاد شوروی، سازمان و تشکیلات‌ها – ایدئولوژی‌ها و همچنین تهدیدات ناشی از آن به وجود آورند. اما متاسفانه اطلاعات مشابهی از افراط‌گرایی اسلامی در دست نیست. منابع اطلاعاتی آشکار و غیر پنهان برای مطالعه یک جامعه، فرهنگ و روند‌های سیاسی آن اساسی است، اما در مورد اسلام سیاسی این آشنایی به اندازه کافی به دست نیامده است».

بسیار واضح است که غرب، اسلام را یک رقیب خطرناک و یک تهدید معادل شوروی، کمونیسم بین‌الملل  و یک تهدید جدید ژئوپلیتیک می‌داند که برای مقابله با هسته فعال آن، یعنی اسلام سیاسی و یا به تعبیر تبلیغاتی آن افراط‌گرایی اسلامی،  باید تمهيدات  اساسی اندیشید: «جهت‌گیری‌های جدید در آغاز قرن بیست‌ویک که نتیجه تغیرات و تهدیدات جدید ژئوپلیتیکی یعنی تروریزم و بنیادگرایی اسلامی است،  منجر به  افزایش فعالیت و مداخلات انگلستان در سطح جهانی و در حوزه‌‌های سیاسی و نظامی گردید.»

جرجيس فوازي، در كتاب خود «آمريكا و اسلام سياسي»  (ترجمه محمد كمال سروريان - پ‍‍ژوهشكده مطالعات راهبردي - سال 1382)،  بر این نکته تأکید می‌ورزد که: «چالش بنیادگرایی اسلامی نسبت به غرب، ژرف‌تر از چالش کمونیسم است... کمونیست‌ها صرفاً با سیاست‌های ما مخالف بودند نه با کل جهان بینی، شیوه لباس پوشیدن، شیوه عبادت یا همسر گزینی ما».  از نظر وی اسلام ذاتاً با غرب مخالف است.

در چنین فضایی، آموزه‌‌های ایدئولوژیکی تشیع از حساسیت بیشتری برای غرب برخوردار است، چون تشیع با اعتقاد به غاصبانه بودن حاکمیت غیر معصوم، هرگونه تسلط غیر مسلمان بر مسلمان را جایز نمی‌داند. این باور اساس استعمار را به چالش می‌کشد.

مؤسسه مارگارت تاچر در مقاله‌اي در سوم اكتبر 2007، مي‌نويسد: «القائده و متحدانش مردم بيگناه در اروپا، آمريكا، آفريقا و خاورميانه، شرق دور و آسياي ميانه را مورد هدف قرار داده و جنگ بي‌مرز خود را عليه ارزش‌هاي غربي ادامه خواهد داد و تلاش دارد تا اراده غرب را در يك جنگ نامتقارن و بلندمدت از بين ببرد. اگر اروپا و آمريكا مي‌خواهند با شبكه محلي و جهاني افراطيون كه در جهت نابودي غرب و متحدانش است مبارزه كنند، بايد برنامه منظم و مشتركي براي پاسخ‌گويي به اين تهديد داشته باشند...».  اقدامات جهادي در اروپا و خاورميانه بدون شك توسط بخش وسيعي از اقليت‌هاي مسلمان اروپايي مورد حمايت قرار گرفته است.  

 

بخش دوم: اسلام میانه رو یا رادیکال 

یکی از روش‌های شناخت، تجزیه و تحلیل عناصر تشکیل دهنده هر پدیده است. بنابراین تجزیه اسلام به میانه‌رو  و رادیکال و ارجح دانستن میانه‌رو‌های آن منطقی‌ترین روش مواجهه با اسلام خواهد بود؛ اما  این نگرش در عمل  با مشکلات  عدیده‌ای روبه‌رو گردیده و تفکیک را قدری مشکل ساخته است. اولین تجربه مربوط به مواجهه غرب با انقلاب اسلامی بود که در یک دوران 8 تا ١٠ ساله به این نتیجه رسیدند که فاصله میانه‌روها با رادیکال‌ها آنقدرها قابل توجه نیست.  حتی  وقتي آقای «دانیل پایپ»،  متخصص امور خاورمیانه، طی مقاله‌ای در واکنش مسلمانان به  کارتون‌‌های پیامبر اسلام نوشت: «این درگیری نه نشان‌دهنده  جنگ تمدن‌ها بلکه درگيري‌ای است  كه در مرکز آن تعارض بین اسلام میانه رو و اسلام رادیکال قرار گرفته است.»  متعاقباً مقالات متعددی در نشریات معتبر آمریکایی به نقد وی پرداختند  و ضمن تأیید این نکته که  اگرچه تفکیک اسلام به میانه‌رو و تند‌رو از نظر سیاسسی کار درستی است، اما در واقعیت باید توجه کرد که تنها یک اسلام قدرت بقا دارد.  با ذکر گزیده‌ای از این نظرات،  توجه به این نکته نیز ضروری است که دیدگاه‌ها و نظرات غرب نسبت به اسلام درحال تحول و نوسازی است و نباید تأثیرات رفتاری و سیاست را ندیده انگاشت، هرچند در حال حاضر  دیدگاه خصومت‌آمیز غرب کاملاً واضح است:

 «وا قعیت این است که در هرجامعه‌ای که  اسلام  به اندازه کافی تقویت شود، این اسلام رادیکال است  كه آن را نمایندگی می‌کند. تهاجم  و نابردباری، توافق خواهی  فرهنگی و اجتماعی  دنبال می‌شود و برخورد تمدن‌ها موضوع اصلی روز و زندگی است   و  مهم‌ترین دشمن اسلام یعنی نظرات  و ارزش‌های  یهودی و مسیحی مورد هدف قرار خواهند گرفت. باید دانست که ارزش‌های غربی ما ریشه در میراث یهودی و مسیحیت ما دارد. تمام رهبران بزرگ غرب  شامل چرچیل، ریگان و تاچر  این موضوع را درک و در بیانات خود به آن استناد کرده‌اند.

اسلام در نهاد خود گسترش مذهب را  با بيان و شمشیر توأمان  تشویق می‌کند اما نشانه اصلی آن همان شمشیر یا قدرت است. آنان که فکر می‌کنند اسلام میانه‌رو نماینده اصلی اسلام است در واقع در اکثر اوقات از آموزش‌های واقعی قرآن بی اطلاع هستند. قرآن حتی توصیه نمی‌کند که با نامسلمانان دوست باشید مگر این دوستی کمکی به پیشرفت اسلام داشته باشد. اگر این رفتار را در جامعه چند فرهنگی با اصل همزیستی مسالمت آمیز در نظر بگیریم، تنها باید دیوار بی‌اعتمادی را  بلندتر کنیم. اگر اسلام رفتار مسالمت‌آمیز دارد پس این همه آیات مربوط به جنگ و دفاع و کشتن برای چه در قران آمده است؟ با رهبریت میانه‌رو در اسلام این دین قدرت رشد زیادی ندارد. رادیکالیسم است که به آن توان تحمیل کردن خود را داده است.» 

Zeyno  Baran  ،   از مؤسسه مطالعاتي هودسون در اين مورد مي‌گويد: «گروه‌هاي اسلام‌گرا كه علاقه‌مند به سرنگوني ليبرال دموكراسي‌‌ها  به سود قوانين شريعت هستند، نبايد صرفاً به خاطر اين كه طرفدار اعمال تروريستي نيستند غير افراطي تلقي شوند. استراتژي‌هايي كه بر اين چارچوب استوار است نهايتاً در جنگ عقايد به شكست منجر خواهند شد؛ زيرا آنها ماهيت اهداف انساني دشمن را اشتباه مي‌گيرند. فاكتور مهم و با اهميت در انتخاب متحد نبايد بر پايه تاكتيك‌ها قرار گيرد، يعني اينكه يك گروه از روش‌هاي خشن استفاده مي‌كند يا نه؟  بلكه اين انتخاب بايد بر مبناي ايدئولوژي و اينكه آيا گروه اسلامي است يا نه قرار گيرد.»

بخش سوم: غرب و شیعه

پیش از انقلاب اسلامی ایران، اسلام تنها یک ایدئولوژی مذهبی محسوب می‌شد. انقلاب جنبه‌‌های بالقوه آن را به فعل درآورد و تفکر شیعی با رفتار و ساختار سازي خود در ایران نشان داد که توانایی به ظهور رساندن یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های تاریخ را دارد. این توانایی باعث شد که بسیاری از نهضت‌‌های آزادی بخش به ویژه در آسیا و آفریقا توجه خود را به ایران و ایدئولوژی اسلام معطوف نمایند. این توجه در کشور‌هایی با اکثریت مسلمان شدت بیشتری یافت و به گرایش قوی تبدیل شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه، ایران که یکی از متحدین آمریکا و غرب در منطقه بود، به نیرومندترین دشمن آنان در منطقه تبدیل شد. از این‌رو غرب  با درک این اولین تجربه خود با شیعه در دوران معاصر، از جانب ابعاد جدید‌تری از ژئوپلیتیک ایران احساس خطر می‌کند. یکی از این موارد  مسئله ژئوپلیتیک شیعه است. این تفکر و احساس تهدید با آزادی عراق و رها شدن اکثریت شیعه از فشار حزب بعث  و تشکیل دولتی  از شیعیان، شکل واقعی‌تری به خود گرفت.

غربی‌ها  انقلاب اسلامی را انقلابی شیعی می‌دانند و از ایدئولوژی شیعه که به نظر آنها یک ایدئولوژی انقلابی است می‌ترسند.  فرانسواز توال، مشاور کمیسیون سیاست خارجی و دفاعی سنای فرانسه، مي‌نويسد: «از میان یک ملیارد مسلمان حدود 10 الی 12  درصد شیعه هستند، یعنی حدود 140 میلیون نفر. درگیری‌های اخیر همچون اتقلاب اسلامی در ایران و جنگ داخلی در لبنان مسئله شیعه را  به عنوان یک عامل ژئوپلیتیک مطرح کرده است« .

از نظر غربی‌ها سکونت بیشتر شیعیان در مناطق حساس ژئوپلیتیکی و پتانسیل ایدئولوژیکی شیعه،  می‌تواند منافع غرب را در منطقه به خطر  اندازد. به همین دلیل غربی‌ها همواره از پیامد‌های منطقه‌ای انقلاب اسلامی بیم داشته و تمهیدات زیادی را برای کنترل ایران، کشوری که از نظر آنان در قلب ژئوپلیتیک شیعه قرار دارد، اندیشیده‌اند.

ولي‌الله نصر، اگرچه اعتقاد دارد كه شيعيان گروه‌هاي پراكنده‌اي هستند و از نقطه خاصي مديريت نمي‌شوند، اما در مورد قدرت نفوذ ايران مي‌نويسد: « شك نيست كه كنترل و مديريت ايران مهم‌ترين چالش سياست خارجي آمريكاست. موضوعي كه فراتر از مسئله اتمي يا تهديد اسرائيل مي‌باشد« .

عده‌ای از صاحب‌نظران غربی معتقدند حساسیت  آموزه‌‌های ایدئولوژیک شیعه زمانی بیشتر خواهد شد که موقعیت ژئوپلیتیکی شیعه در نظر گرفته شود، چون بسیاری از شیعیان در مناطق نفت خیز مستقرند؛ مناطقی که به لحاظ ژئوپلیتیک و استراتژیکی بسیار حساس‌ بوده و این امر منافع غرب را به خطر می‌اندازد.

در این راستا  «فرانسواز توال» به این نکته اشاره می‌کند که تشیع به ویژه نوع ایرانی آن ادعای سخنگویی محرومان جهان سوم را دارد. تشیع، کاپیتالیسم وکمونیسم را یکسان رد می‌کند. به نظر وی تشیع با طرح و نقشه اعتقادی خود می‌تواند به صورت اهرم نیرومندی در جهت برهم زدن ثبات منطقه و جهان ظاهر شود. تشیع هرچند از نظر جغرافیایی در یک منطقه پراکنده و محدود قرار گرفته است، اما مبارزه‌ای را دنبال می‌کند که ادعای جهانی دارد. صلح در جهان به طور اساسی به اداره این نیروی جدید بین‌المللی بستگی دارد. 

توجه جنبش‌های آزادی بخش، شخصیت‌ها و کشور‌های اسلامی به نقش اسلام در صحنه سیاست بین‌الملل باعث شد که ژئوپلیتیک کشور‌هایی که از جمعیتی با اکثریت مسلمان برخوردار بودند، در نگرشی مجدد ارزیابی شود. این امر از آنجا اهمیتی خاص می‌یافت که پیوستگی جغرافیایی و جایگاه خاص این خطه از جهان به لحاظ دسترسی به عظیم‌ترین منابع نفتی خودنمایی می‌کرد و پدیده‌ای به نام جهان اسلام را مطرح می‌ساخت.

به این ترتیب طرح دیدگاه‌های جدید ژئوپلیتیکی و پیوند بین این دیدگاه‌ها با گرایش‌‌های فرهنگی، نقش جغرافیایی و ژئوپلیتیکی مرکز جهان اسلام در دنیا و قدرت و پایداری انقلاب اسلامی ایران، این اندیشه و نظر را به وجود آورد که باید به ایدئولوژی‌‌های مذهبی و دیگر معیارهای فرهنگی در حکم معیارهای مهم در پیدایش ویژگی‌‌های ژئوپلیتیکی توجه کرد و به توانایی‌‌های این معیارها در بالفعل کردن آنها نظر داشت. وقوع انقلاب اسلامی ثابت کرد که این توانایی‌ها بیش از هر چیز از خصوصیت ذاتی تفکر شیعه ناشی می‌شود.

ژئوپلیتیک شیعه به مفهوم امتداد جغرافیایی سیاسی شیعیان در کشور‌های مختلف خاورمیانه با مرکزیت ایران است. اهمیت ایران تا آنجا است که گراهام فولر، ایران را «قبله عالم»، و پروفسور روح الله زمانی، آن را «دو راهی حساس» می‌نامد. مارتین کرامر، محقق اسلام ستیز آمریکایی، در کتاب «تشیع مقاومت و انقلاب»  می‌نویسد: «در دوران معاصر، تشیع برخی از قوی‌ترین مفاهیم طغیان انقلابی را پدید آورده است. جنبش‌‌های شیعی، امروزه استراتژی‌‌های سیاسی فوق‌العاده اصیلی ابداع کرده‌اند که غالباً موجب شگفتی و حیرت دنیای اسلام و غرب شده است. این شیوه‌ها در ایران از عظیم‌ترین موفقیت‌ها برخوردار بوده و الهام بخش سایر شیعیان در دنیای عرب و جنوب آسیا نیز شده‌ است. کمربندی از تشیع حیات اقتصادی، استراتژیکی و تاریخی اسلام را در برگرفته و بخش‌‌هایی از لبنان، سوریه، عراق، افغانستان، عربستان، کویت، بحرین، ایران، پاکستان و هندوستان را شامل می‌شود. این کمربند در کشور‌های مختلف به اکثریت و اقلیت شیعه تقسیم می‌شود و خود دنیایی است که تأثیرات گوناگون در آن به سرعت انتقال می‌یابد.» 

به نظر می‌رسد یکی از علل حساسیت غرب به ژئوپلیتیک شیعه به آموزه‌‌های ایدئولوژیکی – فرهنگی اسلام بر می‌گردد. فوازی جرجیس، در کتاب آمریکا و اسلام سیاسی، می‌نویسد: «گرچه تهدید نظامی ‌نسبت به غرب از سوی جهان اسلام از پایان قرن هفدهم متوقف شده بود، چالش مذهبی و فکری اسلام همچنان بر تصور بسیاری از مردم غرب سایه افکنده است. بیشتر آمریکایی‌ها از فرهنگ اسلام تلقی خصمانه دارند و آنرا تهدیدی نسبت به منافع و ارزش‌های فرهنگی‌شان می‌دانند.»

اسپوزیتو می‌نویسد: «ایران نخستین انقلاب سیاسی موفق را به جهان عرضه کرد، انقلابی که به نام اسلام و با شعار الله اکبر، بر مبنای ایدئولوژی و نمادگرایی شیعه و رهبری روحانیت و غیر روحانیت اسلام گرا استوار بود و مسلمانان سراسر جهان از ثمره آن که همانا اوج گرفتن مفهوم هویت اسلام، بازگشت غرور و اقتدار مسلمانان در جهانی که سیطره ابر قدرت‌هاست، محظوظ شدند.»

غرب به این نکته نیز توجه دارد که شیعیان عرب، که توسط دولت‌های سنی در فقر و محرومیت نگه داشته شده و به وضعیت خود معترض‌اند، هرگونه تغییر در شرایط سیاسی کشور‌های این حوزه، زمینه حاکمیت کامل یا نسبی آنها را فراهم خواهد کرد. از طرفی جمعیت شیعه جهان عرب به لحاظ استراتژیکی در قلب بزرگ‌ترین منطقه نفت خیز خاورمیانه و در عرض شاهراه‌‌های نفتی خلیج فارس قرار دارند.

فولر، در کتاب «شیعیان عرب، مسلمانان فراموش شده»، می‌نویسد: «از بعد نظری شیعیان عرب به کمک ایران می‌توانند بیشتر منافع نفتی خلیج فارس را تحت کنترل کامل خود درآورند».

بخش چهارم : رویکرد سیاسی آمریکا به تسنن  و تشيع

طی چند سال اخیر، سیاست‌های ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه در دو زمینه:  نحوه تعامل با جریان شیعه  و چگونگی روابط با اهل تسنن، با فراز و نشیب‌هایی همراه بوده است.  باید توجه کرد که در حوزه سیاست، آمریکا با هر واحد سیاسی به طور مستقل برخورد و برنامه‌ریزی می‌کند؛ آن چنان که با شیعیان پاکستان و یا شیعیان لبنان به یک نحو تعامل ندارد. نظریه‌پردازان آمریکایی معتقدند: «به دلیل پیوند عمیق شیعه با ایران، راهبرد آمریکا در قبال شیعه باید در پرتو استراتژی آمریکا در قبال ایران باشد. نباید گذاشته شود نقشی را که شوروی برای حرکت‌های سیاسی  سوسیالیستی در زمان جنگ سرد در جهان داشت توسط ایران برای جریانات شیعی تکرار شود. باید شیعیان خود را در چارچوب کشور خود ببینند.»

از سویی دیگر آمریکا با طرح این نکته که در بین حمله‌کنندگان به برج‌های مرکز تجارت جهانی هیچ یک شیعه نبودند،  باعث شده است که جریانات تعامل‌گرای اهل سنت و کشور‌های عربی که در فکر رقابت با شیعه هستند،  وادار به امتیاز دهی بیشتری شوند. آنها می‌گویند: «افکار اهل سنت جهان عرب نسبت به آمریکا به مراتب تندتر از شیعیان علیه آمریکاست. ایران باید مهار شود اما نیازی به مهار شیعه نیست. قدرت‌گیری شیعه، رهبران عرب را وادار می‌کند تا زودتر روند دموکراسی را طی کنند و  نگرانی اصلی، امکان به هم خوردن معادله قدرت در جهان عرب است».

پس از حوادث 11 سپتامبر، نظریه‌پردازان و استراتژیست‌های آمریکایی تفاوت‌های نگرشی و رفتاری شیعیان  و اهل تسنن را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دادند. نتایج این بررسی‌ها در زمان حمله آمریکا به عراق با توجه به ساخت مذهبی و سیاسی این کشور، مبنای سیاست‌های آمریکا در عراق قرار گرفت. در سال 2003، نظریه محوری در این زمینه متعلق به گراهام فولر، مدیر کل برنامه‌ریزی  سیا  در آن زمان بود.  نظریه فولر در پاسخ به این پرسش که  آمریکا چگونه می‌تواند در خاورمیانه امنیت داشته باشد و قدرت‌سازی برای  آمریکا در چه فضایی شکل خواهد گرفت؟ تأکید اصلی خود را بر شیعیان قرار می‌داد. توصیه فولر این بود که تحرک شیعیان بهترین مطلوبیت را برای فضای ژئوپلیتیک و استراتژیک آمریکا ایجاد خواهد کرد. به اعتقاد او: در ذات شیعه تساهل و پلورالیسم وجود دارد. از طرف دیگر مبنای افراطی‌گری شیعه بیشتر شعاری است و اگر شکل بندی آن تغییر یابد  این افراط دیگر متوجه آمریکا نیست. از نظر فولر، نوحه خوان‌ها نمود ظاهری و شکل‌دهنده برداشت‌های مذهبی شیعه در ایران، که بسیار شعاری و رویکردش مقابله با اهل تسنن است، می‌باشند.  نتیجه دیگر بررسی‌های فولر این بود که شیعیان در کشور‌های عربی، گرایش بسیار کمی به ایران ازخود نشان می‌دهند و بیشتر خود را عرب  می‌دانند.  صاحب‌نظران آمریکایی معتقدند که بحث شیعه در ایران با تئوری سیاسی سایر گروه‌ها از جمله در عراق تفاوت دارد. به همین دلیل اولین تحول، با روی کار آمدن شیعه در عراق،  تشکیل یک رقیب تئوریک  و ارائه یک مشی جدید سیاسی توسط جریان شیعه در عراق است که با جریان سیاسی شیعه ولایت فقیه به لحاظ محتوایی تفاوت دارد و مرجعیت شیعه در عراق از این جریان دفاع می‌کند. (البته  دسته دیگری از نظریه‌پردازان معتقد بودند که جریان شیعی از هند،  پاکستان و افغانستان و ایران، تا عراق و لبنان و سایر کشور‌های عربی یک جریان واحد را تشکیل می‌دهد که در نهایت می‌توانند با هم به تفاهم برسند).

بر مبنای چنین رویکردی رهبران آمریکا به این نتیجه رسیدند که باید شیعیان را در تمامی کشور‌های خاورمیانه به دلیل این شاخص‌ها حمایت کرد. فرض بر این بود  که اگر شیعیان در بحرین، عربستان، عراق و... فعال شوند، حتی می‌تواند به کنترل افراط‌گرایی  ایران نیز منتهی شود.  به اعتقاد بسیاری از نظریه‌پردازان آمریکا  حمایت از القاعده جزو ذات کشور‌های عربی قرار دارد و  تنها با تقویت شیعیان که در اقلیت هستند می‌توان جلوی حمایت کشور‌های عربی و عرب‌های سنی را از القاعده گرفت. لذا در آن مرحله، سیاست آمریکا بر گسترش فضای تحرک شیعیان در عربستان و عراق، گسترش دموکراسی و کاهش اقتدارگرایی قرار گرفته بود.

از نظر آنها: «افراطیون سنی در جهان عرب به دنبال در اختیار گرفتن قدرت و حکومت هستند، که تهدید مستقیمی برای آمریکاست؛ اما شیعیان در جهان عرب خواهان برخورداری از حقوق خود در ساختار موجود می‌باشند».

نگروپونته، مدیر جامعه اطلاعاتی آمریکا، در ارزیابی خود از تهدیدات، چالش‌ها و فرصت‌های آمریکا، که در 28 فوریه 2006، ارائه کرد، تهدیدات جهادی را مورد توجه قرار داده و القاعده را در رأس این نگرانی مطرح نمود که در سه بخش: الف) امکان سازمان دهی مجدد تشکیلات

ب) افراطیون سنی تحت پوشش القاعده و ج) شبکه‌‌های خود جوش روحیه گرفته از القاعده، موجب این نگرانی‌ها است. وی به شبکه‌‌های اسلامی افراطی در آسیای جنوب شرقی، آسیای مرکزی، لیبی و کشمیر اشاره کرد اما نامی از گروه‌های شیعه به میان نیاورد.

در همین گزارش ایران را دشمن آمریکا، دوستان آمریکا، ارزش‌های آمریکا و فعال‌ترین حامی دولتی تروریسم نامید.

وزارت خارجه آمریکا هرساله لیست سازمان‌های تروریستی را منتشر می‌کند. در گزارش سال 2006، نام 42 گروه مطرح شده است که از میان آنها 27 گروه اسلامی و تنها حزب الله لبنان در بین آنان شیعی محسوب می‌شود.

دو تحول بود که رویکرد آمریکا را در این خصوص تعدیل و به راه دیگری کشاند. اول، مقاومت موجود در عراق و گسترش خسارات وارد شده به ارتش آمریکا در آستانه رقابت‌های حزبی برای کرسی ریاست جمهوری است؛  که جمهوری‌خواهان را وادار به عدول از طرح خاورمیانه بزرگ و مذاکره با دولت‌های سنتی عرب در جهت  حفظ اقتدار آنان در قبال کاهش حمایت از نیرو‌های جهادی درون عراق، و به موازات آن امتیازدهی به اهل تسنن عراق برای جلب نظر آنها و به ضرر امتیازات شیعیان، برای  کاهش حمایت آنان از نیرو‌های جهادی و القائده بود. دوم، مقاومت غیر قابل تصور حزب‌الله لبنان در مقابل ارتش اسرائیل و تاثیرات روانی آن بر سایر مراكز  شیعه نشین بود. در این مسیر آمریکا تعریف جدیدی برای رفتار سیاسی خود برگزید که  در سخنرانی 27 ژانویه 2007، بوش  به آن اشاره کرد: «همان گونه که با تسنن ستیزه‌جو مقابله می‌کنیم، با شیعه ستیزه‌جو نیز در نبردیم.» از این پس از نظر آمریکا، دو نیروی میانه‌رو و رادیکال در منطقه وجود دارند که آمریکا با کمک میانه‌رو‌ها در صدد مقابله با ستیزه‌جویان خواهد بود.

 بخش پنجم : نظرات آمریکا در مورد حزب الله لبنان   

بوش در سخنرانی 31 آگوست 2006، برای اولین بار اتهام حادثه «خبر» در عربستان را به حزب‌الله منتسب کرد و گفت: «حزب‌الله تروریست در قتل عام نیرو‌های آمریکایی در لبنان و خبر در عربستان دست داشته است.»

آمریکا حساب حزب‌الله را از سایر شیعیان در جهان جدا می‌داند. حزب‌الله را یک تشکل توانمند سیاسی، نظامی، عقیدتی و اطلاعاتی می‌داند که به صورت کامل در کنترل ایران می‌باشد و دولت آمریکا اصول زیر را در استراتژی خود درقبال آن دنبال می‌نماید:

- جلوگیری از حضور حزب‌الله مسلح و قدرتمند در کنار مرز اسرائیل؛

- جلوگیری از پیوند حزب‌الله و گروه‌های فلسطینی؛

-  متزلزل کردن پایگاه حزب‌الله در میان مردم، جریانات سیاسی و دولت لبنان؛

-   نابودی بنیه نظامی و اطلاعاتی و نهایتاً خلع سلاح حزب‌الله؛

-  ایجاد شکاف بین امل  و حزب‌الله؛

 بخش ششم : راهبرد ایران در قبال سیاست‌های آمریکا  در مورد شیعه

آنچه شیعه و نهایتاً اسلام را از سایر جریانات جدا می‌کند داشتن منطق در مقابله و مقاومت  از یک طرف و قدرت انعطاف و تعامل از طرف دیگر است. بنابراین، مهم‌ترین چالش غرب  در دوران معاصر می‌باشد. از طرف ديگر بايد مدنظر داشت که حد همكاري ايدئولوژي اسلام و حاملين اين ايدئولوژي با آمريكا،  به هيچ وجه به سطوح استراتژيك نخواهد رسيد و  درگيري فرقه‌اي در اسلام مهم‌ترين ابزار مديريت غرب و آمريكا در مواجهه با حركت جهاني اسلام و يا توسعه نفوذ شيعه مي‌باشد. از این‌رو برای مواجهه با آن بايد سیاست‌های چند لايه مد‌نظر قرار گرفته و موارد زیر پیشنهاد می‌شود:

1- گسترش ارتباط رسمی ایران با کشور‌های عرب در جهت رفع نگرانی این دولت‌ها از اقلیت شیعه خود، خصوصاً عربستان و بحرین.

2- مدیریت  جنگ فرقه‌ای شیعه و سنی در جهان اسلام، به خصوص در عراق مطلوب نظر آمریکاست. با این ترفند باید با تمام قوا  و همه اهرم‌ها مقابله  و آن را افشا نمود.

3- تنش بین آمریکا و شیعیان عراق در درازمدت به نفع شیعه نخواهد بود،  هرچند به صورت تاکتیکی بتوان از آن بهره برداری کرد. در عین حالی که آمریکا نباید شیعه را جزو ابزار سياسي خود در عراق بداند، اما شیعیان باید به آمریکا تفهیم کنند که با آنها دارای منافع مشترکی در عراق می‌باشند و اگر منافع شیعه به خطر بیافتد منافع آمریکا نیز بی نصیب نخواهد بود. 

4- اگرچه بسياري در آمريكا معتقدند که آمريكا نبايد سياست واحدي براي برخورد با يك ايدئولوژي داشته باشد و بايد براي كشورها و گروه‌های مختلف، سیاست‌های جداگانه‌ای اعمال کند، اما  نبايد كاري كرد كه آمريكا براي عدم كار با شيعه به نتيجه قطعي برسد.

5- همكاري شيعه با آمريكا نبايد آنقدر واضح و ملموس باشد كه اهل تسنن بتوانند از آن به عنوان خيانت شيعه ياد كنند.