سیاست خارجی آمریکا (شماره 11)

Print E-mail
مریم جوان شهرکی
12 May 2008

چکیده

با پایان یافتن جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، به عنوان یکی از دو بنیان نظام دو قطبی، انگاره‌های سیاسی و دیدگاه‌های نظری متعددی در تلاش برای تبیین شرایط متحول و نظم نوین بین‌المللی و ناظر بر فرآیند تغییرات جهانی سر بر آوردند. ایالات متحده آمریکا پس از پایان جنگ سرد به دلیل برتری قابل توجه اقتصادی و نظامی از موقعیت جهانی ویژه‌ای برخوردار گردید و برای معماری نظم جدید و رهبری بر جهان تلاش‌های زیادی انجام داده و هزینه‌های زیادی در سال‌های اخیر متحمل شده است. به دنبال عملیات انتحاری نوزده عرب تبار در تاریخ 11 سپتامبر 2001، نه تنها سیاست‌مداران آمریکایی، بلکه نظریه‌پردازان «نظام تک‌قطبی»، که پیش‌تر در آراء فوکویاما و هانتینگتون طرح شده بود نیز، این واقعه را شاهدی بر مدعای خود مبنی بر اجتناب‌ناپذیری برخورد میان تمدن‌ها دانستند و در جهت تثبیت نظم نوین لیبرالیستی بر پایه ارزش‌های آمریکایی کوشیدند. سخن بنیادین هانیتگتون در نظریه برخورد تمدن‌ها آن است که آمریکا باید نسبت به زنده شدن و سپس ستیزنده شدن فرهنگ‌ها و تمدن‌های جهانی و عمدتاً اسلام توجه نشان داده و این آگاهی را بنیاد سیاستگذاری‌های خارجی خود قرار دهد. از نظر او زنده شدن تمدن‌های کهن و سیاسی شدن آنها علاوه بر اینکه واقعیت است، ضروری و مفید نیز هست. «اگر نسبت به آنچه نیستیم تنفر نورزیم، نمی‌توانیم به آنچه هستیم عشق بورزیم؛ با نداشتن دشمنان حقیقی نمی‌توان دوستان حقیقی داشت.» هانتیگتون به غرب می‌گوید که احیای سیاسی فرهنگ‌های «دیگر»، نه تنها تهدید نیست بلکه فرصتی برای تبیین و تثبیت نظم نوین هژمونیک به رهبری آمریکاست. از این‌رو است که برخی معتقدند حتی اگر 11 سپتامبر هم روی نداده بود، باز هم دستگاه نظامی و سیاست خارجی آمریکا با توجه به تأثیر آشکار نظریه برخورد تمدن‌ها بر دکترین سیاست خارجی دولت بوش، بهانه‌هایی برای امنیتی کردن جهان و جنگ علیه عراق به وجود می‌آوردند. بر مبنای دکترین بوش، ایالات متحده آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر، سیاست یک جانبه‌گرایانه را به عنوان راهبرد اساسی سیاست خارجی خود انتخاب نمود و تا زمانی که سیاست فوق برای دستیابی به اهداف جهانی کارایی داشته باشد، از آن بهره خواهد برد. اما چنانچه مانند اشغال عراق، سیاست‌های آمریکا با چالش داخلی و بین‌المللی مواجه شود، به تدریج سیاست‌مداران آمریکایی چاره‌ای جز تعدیل سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایانه خود پیش‌رو نخواهند داشت، چرا که هم‌زمان با تلاش آمریکا برای تثبیت موقعیت خود، روندهای ضد هژمونیک نیز در حال تشدید و تقویت هستند. حادثه 11 سپتامبر نقطه اوج این روندها به شمار می‌آید. اما روندها و تنش‌های ضد هژمونیک تنها در اقدامات تروریستی خلاصه نمی‌شوند. این کنش‌ها از سه منشاء سرچشمه می‌گیرند: 1. دولت‌هایی که بر مبنای منطق دولت عمل نمی‌کنند. مانند صدام که منطق فردی داشت، رفتار صرب‌ها در یوگسلاوی که منطق نژادی داشت و رفتار طالبان که از منطق ایدئولوژیک افراطی تبعیت می‌کرد. 2. بازیگران غیردولتی مخرب مانند گروه‌های تروریستی. 3. قدرت‌های بزرگ که تحولات آتی نظام بین‌الملل را در راستای منافع خود نمی‌بینند. از سوی دیگر، علاوه بر کنش‌‍‌های ضد هژمونیک، به نظر می‌رسد با توجه به ظهور قدرت‌های بزرگ سیاسی و اقتصادی دیگر نظیر اتحادیه اروپا، چین و هند، و تمایل آنها برای ایفای نقش بیشتر در نظام بین‌الملل، آمریکا برای تثبیت رهبری خود با چالش‌هایی مواجه است. از این‌رو، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با توجه به تحولات فراوان صورت گرفته و رقابت میان قدرت‌ها، هنوز نظم جدیدی تعریف نشده و نظام بین‌الملل در دوران گذار است. آمریکا امروزه در نظام جهانی که در آن اختلافات، تنش‌ها و مسائل امنیتی افزایش یافته و به دلیل وجود برخی رقابت‌ها و درگیری‌های با توجه به تحولات دهه گذشته در جهان و نقش متغیرهای جدید در تأثیرگذاری در روند شکل‌گیری نظام بین‌الملل، موقعیت مذهبی و قومی و نژادی که آن به امری فراملی بدل شده دچار آسیب گردیده است. آنچه که به ویژه منافع و قدرت آمریکا را آسیب‌پذیر می‌کند، شرایط خاص آمریکا در مناطق مختلف جهان است، اگر ابزار قدرت آمریکا گسترده است، محدودیت‌های قدرت آمریکا نیز قابل ملاحظه‌اند. ضمن اینکه ایالات متحده، برخلاف قدرت‌های پیشین نمی‌تواند به سادگی خود را از طریق اجبار و زور و یا دولت‌های اقماری تحمیل کند. برخی از دولت‌ها در شرایط متحول جهانی قادرند با سیاست‌ها و رویکردهای یکجانبه آمریکا مخالفت نمایند. در چنین شرایطی در نظام بین‌الملل زمینه برای نقش‌آفرینی بیشتر بازیگران غیردولتی فراهم شده است. براساس آنچه گفته شد، پژوهش‌های این مجموعه بر آن است که سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا و نقش آن را در شکل‌دهی و تثبیت نظام نوین جهانی، به ویژه پس از رویداد یازده سپتامبر، در قالب 7 مقاله، بررسی و تحلیل نماید. مقاله نخست با عنوان گفتمان جنگ‌طلبی در سیاست خارجی آمریکا، ضمن طرح آموزه‌ها و نظریات موجود در گفتمان فعلی حاکم بر سیاست خارجی دولت نومحافظه‌کار بوش، این مفاهیم و نظریات را در راستای تلاش‌های آمریکا برای تثبیت رویکرد یک‌جانبه‌گرایانه خود در فضای تک قطبی ارزیابی می‌نماید که در این مسیر سیاست‌مداران کاخ سفید از توسل به جنگ و خشونت نیز جهت نیل به اهداف سیاست خارجی تفوق طلب خود رویگردان نیستند. مقاله دوم با عنوان «بنیادهای تئوریک سیاست خارجی آمریکا پس از یازده سپتامبر»، ضمن تأکید بر تأثیر قابل ملاحظه حادثه یازده سپتامبر بر شفاف شدن سیاست‌های آمریکا، بر مبنای نظریه جمیز رورنا به بررسی مبانی نظری سیاست خارجی آمریکا پس از این رویداد می‌پردازد و نحوه و میزان تأثیرگذاری آن را بر چرخش‌های دستگاه سیاست خارجی و نظامی آمریکا شرح می‌دهد. عنوان مقاله سوم «افول نومحافظه‌کاران» می‌باشد که در آن، نگارنده بر مبنای نظریه والترمید به بررسی هویت‌های مختلف در سیاست خارجی ایالات متحده پرداخته و در نهایت ضمن بررسی مقایسه‌ای سیاست خارجی نومحافظه‌کارانه دولت بوش با این هویت‌ها، مبحثی را در تکمیل دیدگاه‌های مید که سیاست خارجی آمریکا را بر پایه شخصیت و هویت رؤسای جمهوری جریان‌ساز ایالات متحده در دوره‌های مختلف تاریخ این کشور تصویر نموده است، ارائه می‌نماید. مقاله چهارم، «دیپلماسی عمومی آمریکا» عنوان گرفته است. در این مقاله ضمن بحث از دیپلماسی عمومی آمریکا به عنوان برنامه‌ای منسجم و بلندمدت برای ارائه چهره‌ای موجه از آمریکا و فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی، نگارنده می‌کوشد فهم دقیق‌تری از اهداف ابزار اعمال دیپلماسی عمومی آمریکا به ویژه در قبال کشورهایی نظیر ایران ارائه دهد. در مقاله پنجم نگارنده، گفتمان‌های سیاست خارجی آمریکا را در بستر مبارزات انتخاباتی سال 2008، بررسی می‌نماید. از این منظر جنگ عراق مانند رخداد 11 سپتامبر و در تقویت پیامدهای آن، منجر به تغییرات قابل ملاحظه‌ای در گفتمان سیاست خارجی آمریکا شده است. این تغییرات و بروز و ظهور آنها در قالب محورهای گفتمانی سیاست خارجی آینده آمریکا از سوی کاندیدهای فعلی ریاست جمهوری این کشور مطرح می‌شوند، موضوع مطالعه و تحلیل این مقاله است. نوشتار ششم ترجمه مقاله‌ای است از جان دامبرل با عنوان «سیاست عمومی دولت بوش در قبال ایران». دامبرل در این مقاله ضمن ترسیم درک‌های موجود از منافع در دستگاه سیاست خارجی فعلی این کشور در قالب دو مکتب فکری نومحافظه‌کاری و ناسیونالیسم جدید، وجود تعارضات بنیادین در سیاست خارجی آمریکا علیه ایران را مورد تردید قرار می‌دهد. مقاله پایانی این پژوهش نیز با عنوان «نظم لیبرالیستی نوین آمریکایی»، ضمن بررسی و تحلیل سناریوی خاورمیانه بزرگ و دیگر سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا پس از 11 سپتامبر 2001، این نظریه را نقطه عطف فعال‌سازی سیاست خارجی آمریکا د ر راستای پیاده کردن نظم جدید جهانی به رهبری بلامنازع ایالات متحده آمریکا می‌داند. در خاتمه از کلیه محققین محترم که با ارائه مقاله و پژوهش خود موجب غنا بخشیدن به محتوای این پژوهش‌نامه شدند، و از سرکار خانم جوان‌شهرکی، پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک که در تنظیم این مجموعه همت گماردند، و از همه همکارانی که در ویراستاری، تایپ و صفحه‌آرایی تلاش نموده‌اند صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری می‌نمایم. فهرست پیشگفتار/ 1. بررسی گفتمان‌های جنگ محور در ایالات متحده آمریکا/ دکتر حسن حسینی 2. بنیادهای تئوریک سیاست خارجی آمریکا پس از 11 سپتامبر/ مریم جوان شهرکی 3. افول نومحافظه‌کاران آمریکا/ بابک نوروزی 4. انتخابات 2008 و گفتمان‌های سیاست خارجی آمریکا/ شانی هرمزی 5. دیپلماسی عمومی آمریکا/ افسانه احدی 6. دیپلماسی عمومی دولت بوش و ایران/ جان دامبرل ترجمه: سیدجواد طاهایی 7. نظم نوین لیبرالیستی بین‌المللی آمریکا/ دکتر حسن حسینی