22 اسفند 1387
چکیده
تدوین یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک توسط اتحادیه اروپا به دلیل ماهیت مناقشهبرانگیز آن با دشواریهای فراوان روبهرو بوده است. حساسیت این مسئله بیشتر از آنجا ناشی میشود که این حوزه در ارتباط مستقیمتری با واگذاری حاکمیت قرار میگیرد. کسانی که در اروپا دیدگاه مساعدی نسبت به ایجاد یک فدراسیون اروپایی ندارند، شدیداً با ایده سیاست خارجی و امنیتی مشترک به مخالفت میپردازند. در واقع، رهبران اتحادیه اروپا در گام برداشتن در این مسیر از دو سو تحت فشار قرار دارند. از یکسو، برای دولتهای عضو اتحادیه کاملاً روشن است که دستیابی به قدرت و نفوذ بیشتر در جهان تنها زمانی میسر خواهد بود که آنها نه بهطور مستقیم و جداگانه بلکه به صورت گروهی عمل کنند. از سوی دیگر، این نگرانی در میان دولتها وجود دارد که اتخاذ سیاست مشترک در حوزه امور خارجی و امنیتی با آزادی عمل آنها برای اقدام در جهت منافع ملی تعارض پیدا میکند.
در جریان همگرایی منطقهای در اروپا به تدریج نیاز به تدوین سیاستهای مشترک در حوزه اقتصاد خارجی احساس شد و منطق تسری، روند همگرایی را به سمت دیگر حوزهها (جز اقتصاد) سوق داد. صرفنظر از اقدامات بیسرانجام اولیه در دهة 1950 در خصوص تشکیل جامعه دفاعی اروپا و یا جامعه سیاسی اروپا، نخستین حرکت جدی در این مسیر، تلاش برای تحقق ابتکار همکاری سیاسی اروپا (EPC) در سال 1970 بود. به موجب این ابتکار شش وزیر امور خارجه برای بحث درباره هماهنگی مواضع درخصوص مسائل سیاست خارجی جلسات منظمی تشکیل میدادند. اما این ابتکار در قالب معاهدات گنجانده نشد و تنها حالت داوطلبانه داشت و به هیچ وجه استقلال دولتها در زمینه امور خارجی را محدود نمیکرد. با این همه، این ابتکار در سند واحد اروپایی به رسمیت شناخته شد و در آن بر اقدام مشترک کشورهای عضو اتحادیه در زمینه تدوین و اجرای یک سیاست خارجی اروپایی تأکید به عمل آمد.
اما آنچه سبب شد تا همگرایی سیاسی اروپایی جان تازهای بگیرد، بروز برخی مسائل مهم و بحرانهایی بود که پس از پایان جنگ سرد در مناطقی به وجود آمد که به نوعی با منابع و امنیت اروپا مرتبط میشد و میتوانست قاره اروپا را دستخوش بیثباتی و ناامنی نماید. در ارتباط با بحرانهایی مانند بالکان و جنگ آزادسازی کویت، ضعف سیاسی اروپا بیش از پیش آشکار شد. اتحادیه اروپا گرچه یک غول اقتصادی به شمار میرفت، اما فاقد سازوکارهای سیاسی لازم و نیز نیروی نظامی برای ایفای نقش در بحرانها بود. از سوی دیگر اجماعسازی در داخل اتحادیه برای پرداختن به مسائل خطیر سیاست خارجی و تصمیمگیری واحد در این زمینه بسیار دشوار بود.
از اینرو به دنبال جنگ دوم خلیج فارس در 1991، طرفداران همگرایی اروپایی بر لزوم استفاده از رأی اکثریت کیفی در مورد مسائل سیاست خارجی و تدوین یک سیاست دفاعی مشترک تأکید به عمل آوردند. نتیجه آن شد که به موجب پیمان ماستریخت همکاری سیاسی اروپایی (EPC) جای خود را به سیاست خارجی و امنیتی مشترک (CFSP) داد که به یکی از سه رکن اتحادیه اروپا تبدیل شد. اهداف CFSP در معاهده ماستریخت به صورت کلی و مبهم و در قالب عباراتی ناظر بر نیاز به «حفاظت از ارزشهای مشترک» و «منافع بنیادی»، «حفظ صلح و تقویت امنیت بینالمللی»، و «اشاعه همکاری بینالمللی» آورده شدند. معهذا، سیاست خارجی و امنیتی مشترک (CFSP) نشانگر تعهدی قویتر از جانب اعضا برای اتخاذ سیاستهای مشترک، دست زدن به اقدامات مشترک ازطریق رأیگیری با اکثریت کیفی در شورا (هرچند اجماع همچنان یک قاعده به حساب میآید)، پرداختن به مسائل امنیتی و نهادینه شدن در ساختار اتحادیه اروپا میباشد.
روند تحولات در سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا (CFSP) در سالهای اخیر برآیندی از نیروها و عوامل متضاد بوده است. ازیکسو، در مورد بسیاری از مسائل کلیدی بینالمللی در میان کشورهای عضو اتفاقنظر وجود دارد، اما از سوی دیگر گاه منافع و ملاحظات خاصی که هریک از کشورها در رابطه با بعضی مسائل مهم بینالمللی دارند، سبب میشود تا در میان آنها تفرقه و اختلاف پدید آید. اما آنچه تاکنون بیش از هر چیز دیگر در قوام یافتن و بسط CFSP مؤثر بوده. این واقعیت میباشد که رهبران دولتهای اروپایی بر این امر واقفاند که بدون داشتن یک سیاست مشترک و یک نیروی نظامی مستقل که در حکم پشتوانه آن سیاست باشد، قادر نخواهند بود که در صحنه معادلات بینالمللی نقش مؤثری ایفا کنند و خواسته خود را دایر بر شکلگیری یک نظام بینالمللی چندقطبی محقق سازند. بحرانهایی که در دهة اخیر در قاره اروپا و خارج از آن روی داد و بهویژه بحران بالکان که در جریان آن ناتوانی اتحادیه اروپا برای نقشآفرینی مؤثر به اثبات رسید، رهبران اروپایی را بیش از پیش بر ضرورت ایجاد سازوکارهای لازم برای تصمیمگیری از یک سو و تقویت هویت دفاعی اروپایی از سوی دیگر آگاه ساخت.
این پژوهش که با هدف آشنا ساختن خوانندگان با زمینههای شکلگیری، سیر تکاملی، سازوکارها و تحولات مربوط به سیاستهای خارجی و امنیتی اتحادیه اروپا تدوین شده است، تلاش دارد تا چالشها، موانع و نیز فرصتهایی را بررسی کند که پیش روی سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحایه اروپا قرار دارد. اروپایی که مایل است بهعنوان یک قطب در صحنه معادلات بینالمللی نقش ایفا کند، اما از یکسو ملاحظات خاص ملی و از سوی دیگر برتریطلبی ایالات متحده امریکا بهویژه در دوران بوش و تأکید بر نقش ناتو موانعی عمده بر سر راه دستیابی به این هدف به وجود میآورند.
پژوهش حاضر در هفت فصل سامان یافته است.
فصل نخست با عنوان «روابط اتحادیه اروپا و قدرتهای بزرگ» در جهت تبیین جایگاه و موقعیت اتحادیه اروپا در جهان امروز در پی آن است که روابط میان اتحادیه و سه قدرت بزرگ دیگر یعنی ایالات متحده امریکا، روسیه و چین را بررسی کند و به ترسیم دورنمای این روابط با توجه به وضعیت کنونی و روند تحولات آتی بپردازد
فصل دوم تحت عنوان «سیاست خارجی و امنیتی مشترک: از رویا تا واقعیت»، به روند تکاملی سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا و سازوکارهای آن میپردازد. در این فصل چالشهایی که در پیش روی سیاست مشترک قرار داشته مورد بحث قرار میگیرد و چنین استدلال میشود که بحرانهای منطقهای و بینالمللی قدرتمندترین محرک برای پیشبرد این سیاست بودهاند.
فصل سوم تحت عنوان «سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا: فرصت یا تهدید»، نقاط ضعف و قوت این سیاست را مورد بررسی قرار میدهد. نویسنده ضمن برشمردن موانع موجود در اثربخشی CFSP، مزایای آن را برای اروپا در صورت تحقق کامل به بحث میگذارد. همچنین تهدیدها و فرصتهایی که CFSP متوجه ایالات متحده میسازد، در این فصل مورد کنکاش قرار میگیرد.
فصل چهارم تحت عنوان «نگاه فرانسه به سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا» تلاش دارد با بررسی اولویتهای سیاست خارجی و امنیتی فرانسه و رویکرد فرانسه به اتحادیه اروپا، نگرش خاص فرانسه نسبت به سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا را مورد بررسی قرار دهد. با توجه به اینکه فرانسه از مهمترین بازیگران در اتحادیه اروپا به شمار میرود و همراه با آلمان از آن به عنوان موتور محرکه این اتحادیه یاد میشود و نیز با عنایت به اینکه فرانسه همواره اولویتی خاص برای حفظ استقلال ملی و منافع خود قائل است، دستیابی به درکی عمیقتر از دیدگاه این کشور میتواند در فهم روند تحول CFSP مفید باشد.
فصل پنجم با عنوان «رویکرد آلمان به سیاست خارجی و امنیتی مشترک: چالش روسیه» به بررسی و تحلیل نوع نگاه و برداشت آلمان از سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا اختصاص دارد. نگارنده در ابتدا به شناسایی اهداف و اصول سیاست خارجی آلمان میپردازد و سپس میکوشد تا از رهگذر رویکرد کلان حاکم بر سیاست خارجی این کشور، به تحلیل رهیافت برلین نسبت به روند همگرایی سیاسی در اتحادیه اروپا بپردازد. یکی از محورهای کانونی این فصل، سیاست سنتی نگاه به شرق برلین و جایگاه روسیه در این سیاست و نیز بازتاب سیاست یاد شده بر سیاست اروپایی آلمان میباشد.
فصل ششم تحت عنوان «رویکرد بریتانیا به وحدت اروپا» به بررسی نگاه بریتانیا به روند همگرایی اروپایی و نیز سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا با توجه به تمایلات و گرایشهای فراآتلانتیکی این کشور میپردازد. نویسنده معتقد است که ناهمسویی سیاستهای بریتانیا با اتحادیه اروپا به دلیل آن است که تنها الزامات اقتصادی این کشور را وادار به پیوستن به روند همگرایی در اروپا کرده است.
فصل هفتم با عنوان «سیاست مشترک دفاعی اتحادیه اروپا و ناتو» مسئله تشکیل یک ارتش مشترک اروپایی را مورد بحث قرار میدهد. نگارنده در این فصل تلاش دارد تا نحوه تعامل نیروی استقرار سریع اروپایی را با نیروی واکنش سریع ناتو مورد بحث قرار دهد. اروپا با استفاده از ظرفیتهای این نیرو و همکاری با ناتو تاکنون در مأموریتهای متعددی با هدف حفظ صلح و امنیت در افغانستان، لبنان، شاخ آفریقا، گرجستان و غیره شرکت کرده است.