06 آبان 1390
خلاصه
مطالعه بحرانها و بررسی شیوههای مدیریتی و تصمیمسازی در خصوص آنها در نظام جهانی پیچیده کنونی از جهات متفاوت حائز اهمیت است. شناخت و درک ریشهها و علل بروز و ظهور بحرانها، انواع بحرانها و تبعات و پیامدهای آن از یک سو و همچنین شناسایی راههای مدیریتی و تصمیمسازی در مواجهه با بحرانها از سوی دیگر، ضمن آنکه فهم جامعتری از محیط نظام بینالملل فراهم میسازد، میتواند در جلوگیری از بروز بحرانها و به حداقلرساندن آثار منفی آنها یاری رساند.
پیشرفت سریع تکنولوژی به ویژه در زمینه صنعت حمل و نقل و ارتباطات در نیمه دوم قرن بیستم، علاوه بر آنکه باعث شد روابط بین کشورها و ملتها افزایش یابد، بر پیچیدگی اوضاع نیز افزود و سبب شد که جنگهای محدود گسترش یافته و حتی به خارج از منطقه نیز سرایت نمایند، به طوری که برخی مخاصمات دو جانبه به درگیریهای چند جانبه و بینالمللی تبدیل گردیدند. موضوع دیگری که موجبات نگرانی بیشتر را فراهم آورد، پیشرفت تکنولوژی انواع سلاحهای نظامی و به ویژه ظهور سلاحهای کشتار جمعی بود که شکل و ماهیت جنگها را دگرگون کرد و خسارتهای مادی و انسانی را چندین برابر نمود. این دو عامل یعنی گسترش جنگها و افزایش تلفات و خسارات باعث نفرت بیشتر ملتها از جنگ شد و به تدریج افکار عمومی اکثر ملتهای جهان علیه جنگ بسیج شد و دولتمردان معقول ومنطقی نیز دریافتند که با وجود آرامش و صلح، بهتر میتوانند به منافع ملی خود دست یابند و امنیت ملیشان را حفظ نمایند. به موازات آن، شناخت ریشههای اختلاف و پدیدههای بحرانزا نیز در مرکز دانش روابط بینالملل قرار گرفت و دانشمندان و متفکرین به تحقیق و پژوهش در این عرصه پرداختند.
بحرانهای ملی، منطقهای و بینالمللی دارای درجات متفاوتی از شدت و ضعف، گستردگی و نیز عمق میباشند. از اینرو، دلایل بروز بحرانها و عوامل ایجاد آنها نیز متفاوت است. یکی از روشهای پیشگیری از وقوع بحرانها، داشتن معرفت نظری درباره دلایل ایجاد بحران است. هر چه ابعادمختلف بحرانها بیشتر مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار گیرد و عوامل ایجاد آنها عمیقتر ریشهیابی گردد، شناخت بهتر و کاملتری حاصل خواهد شد. بنابراین چیستی و چرایی بحران از خاستگاه فلسفی و نظری در خصوص علل و ریشههای بحران و چگونگی وقوع بحران و مکانیسم مدیریت آن از خاستگاه علمی آن ناشی میشود.
برخی از نظریهپردازان بر این باور بودند که در جهان پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی از رقابتها کاسته خواهد شد و با جهانی آرامتر مواجه خواهیم بود، ولی برخلاف انتظار، جهان شاهد دور جدیدی از رقابتها برای تعریف نظام بینالمللی در شرایط نوین شده است. ظهور بحرانهای جدید در مناطق مختلف جهان و استمرار منازعات قبلی در خاورمیانه و آفریقا همواره با نگرانیهای جدی همراه بوده است. ایالات متحده آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر با اتخاذ رویکرد یکجانبهگرایانه و اقدام به جنگ در افغانستان و عراق تحت عنوان مبارزه با تروریسم، به مداخلات گسترده پرداخت و فضای جهانی را امنیتی کرد. شرایط و رخدادهایی از این دست، نشان از آن دارد که دوران جدید را نمیتوان آرام تلقی نمود و جهان در قرن 21 با بحرانهای جدیدی مواجه است.
در واقع، از آنجا که بحران ارتباط تنگاتنگی با مفاهیمی چون جنگ و تعارض دارد، لذا شناخت آن برای فهم سیاست جهانی ضروری است. این حوزه از مطالعات بینالمللی عمدتاً از پایان جنگ جهانی دوم به بعد مورد توجه قرار گرفت و تاکنون مطالعات فراوانی پیرامون شناخت ماهیت و ابعاد اختلاف و بحران و دیگر وجوه آن صورت گرفته است. برخی بحرانها به منازعه مسلحانه ختم میشوند، در حالی که برخی دیگر از طریق مدیریت بحران و تصمیمسازیهای صحیح رفع میشوند.
برخی معتقدند لزوماً بحران در سطح ملی بنبست نیست و میتواند مرحلهای خاص از تکامل محسوب شود. برخی بحرانها از جمله ضروریات توسعه به حساب میآیند، به ویژه اینکه بحران میتواند به تکوین نهادهایی خاص منجر گردد. معمولاً راه حل مناسب برای بحران آن است که نهادهایی دائمی و مؤثر که متکفل بحران باشند، به وجود آیند. از سوی دیگر، در پی تحقق توسعه پایدار زمینه وقوع منازعات و بحرانها کمرنگ میشود. این در حالی است که توسعه سریع و نامتوازن نیزمیتواند به نارضایتیها و شکلگیری بحران دامن زند، چنان که جیمز روزنا معتقد است «هر چه دگرگونی اجتماعی سریعتر رخ دهد، احتمال بروز خشونت در اجتماعات نیز بیشتر خواهد شد». در همین راستا، ساموئل هانتینگتون نظریه توسعة ناموزون به مثابه بر هم زنندة سامان سیاسی در جوامع در حال دگرگونی و توسعه را مطرح مینماید. حتی برخی صاحبنظران انقلابها از این نظریه برای تبیین برخی انقلابات معاصر استفاده نمودهاند. از جمله نویسنده در کتاب ایران بین دو انقلاب، بحران انقلابی در ایران عصر پهلوی را ناشی از توسعة ناموزون میداند که برخی اقشار زیان دیده از توسعه سریع در دوران پهلوی را به واکنش انقلابی واداشت. البته انقلاب اسلامی ایران براساس نظریههای دیگری نیز مورد بررسی قرار گرفته است. در واقع، برخی صاحبنظران نارضایتیهای اجتماعی و بحرانهای برآمده از آن را نه صرفاً تابع فقر بلکه تابع توسعه و تغییر اجتماعی نیز میدانند.
بحران نقطه چرخش در رویدادها وکنشها است که پیامدهای غیرمنتظرهای به دنبال میآورد. در واقع، بحران تهدیدی جدی نسبت به اهداف و ارزشهای اساسی طرفهای درگیر است. در شرایط بحرانی، اطلاعات در دسترس به شدت کاهش مییابد و از آنجا که چنین شرایطی واکنش فوری شرکت کنندگان را طلب میکند، لذا دو عنصر زمان و نیز شیوه تصمیمگیری و مدیریت بهینه از وزن قابل ملاحظهای برخوردار میگردند.
علاوه بر این، بحرانهای ملی، منطقهای و بینالمللی به لحاظ ابعاد درگیری و دامنه تأثیرات نیز از اهمیت ویژهای برخوردارند. هر چند بحرانها در سطوح مختلف بر یکدیگر تأثیر میگذارند و در برخی اوقات موجد یکدیگرند، اما به دلیل وجود ویژگیهای متفاوت و پیامدهای گوناگون شان، بهتر است برای شناخت بیشتر، هر یک را به صورت مجزا مورد شناسایی و بررسی قرار داد و از این زاویه به ارتباطات و تأثیرات متقابل آنها بر یکدیگر پرداخت. یکی از شاخصههای شناخت بحرانهای بینالمللی، درک شرایط حاکم قدرت در نظام بینالملل میباشد. نقش قطببندیهای قدرت در بحرانهای بینالمللی بسیار با اهمیت است. مفهوم قطببندی و توزیع قدرت به تعدد مراکز قدرت و تصمیمگیری در نظام بینالملل دلالت دارد. به لحاظ نظری، یک نظام ممکن است تکقطبی، دو قطبی و چند مرکزی باشد. به عبارت دیگر، بسته به آن که ماهیت نظام بینالملل چگونه است، بحرانها، تبعات آنها و نیز مدیریت آنها تفاوت پیدا میکند.
با عنایت به اهمیت «بحران» در ادبیات نظری و نیز در عرصه عمل سیاست بینالملل از یک سو و قلت ادبیات موجود دراین حوزه در ایران، از سوی دیگر، اثر حاضر به واکاوی این مفهوم پرداخته است. در این چهارچوب، اثر حاضر از دو زاویه نظری و عملی موضوع بحران را مورد بحث و بررسی قرار داده است. این کتاب شامل ده فصل میباشد که به چهار بخش کلی تقسیم شدهاند در بخش اول مفاهیم و تعاریف بحران، منازعه و جنگ در بخش دوم شناخت و ریشههای بحران و در بخش سوم بحران و نظامهای سیاسی و در بخش چهارم به بحران و نظام بینالملل پرداخته شده است.
در بخش اول تلاش شده است تا ضمن واکاوی مفهوم بحران، رابطه آن با منازعه و جنگ و نیز تعاریف و دیدگاههای مختلف در ارتباط با بحران، منازعه و جنگ مورد تأمل نظری قرار گیرد. در این راستا، در فصل اول مفهوم بحران مورد مداقه نظری قرار گرفته و ضمن ارائه تعاریف مختلف موجود از آن، نسبت این مفهوم با منازعه، به عنوان دیگر مفاهیم پر اهمیت در ادبیات نظری سیاست بینالملل، تبیین شده و ابعاد داخلی و خارجی منازعه مورد بررسی قرار گرفته است. در فصل دوم ضمن واکاوی مفاهیم و تعاریف جنگ، ارتباط جنگ با بحران و منازعه مورد بررسی قرار گرفته است. در این فصل نظریههای مختلف در خصوص علل وقوع جنگ مورد توجه قرار گرفته و در انتهای فصل ساز وکارهای ایجاد صلح مورد بررسی قرار گرفته است.
در بخش دوم این بحث، در فصل سوم شناختی نظری از بحران ارائه شده و ویژگیهای نظری بحران که در ادبیات این حوزه تولید شده، دستهبندی گردیده و رویکردهای مختلف نسبت به شناخت این پدیده ارائه شده است تا خواننده بتواند با مرور آن، قضاوت بهتری نسبت به رویکردهای مختلف به بحران داشته باشد. در این چارچوب، در فصل شناخت بحرانها، ضمن طبقهبندی بحرانها مباحثی همچون غافلگیری، میزان تهدید، عامل زمان و مدت بحران و انواع شرایط بحرانی تصمیمگیری، به مثابه عناصر اصلی شناخت بحرانها مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند.
فصل چهارم معطوف به بررسی ریشههای بحران است. این فصل به نوعی در تداوم فصل سوم و تکمیل کننده آن است، زیرا میان عناصر موجد یک بحران و ریشههای آن پیوند تنگاتنگی وجود دارد. در این فصل تلاش شده است تا ریشههای بحران در سطوح کلان و ساختاری نظام بینالملل، سطوح میانی و منطقهای و نهایتاً سطوح خرد و فرو ملی مورد جستجوی نظری قرار گیرد. از همین رو، در این فصل ضمن بررسی دلایل بروز بحران به مباحثی چون منافع قدرتهای منطقهای و جهانی در ایجاد بحران، رقابت بر سر منابع استراتژیک و اختلافات قومی و نژادی در نظامهای سیاسی پرداخته و به عنوان مطالعه موردی بحران آب به عنوان رقابت بر منابع استراتژیک، ریشههای بحران در آسیای مرکزی و قفقاز و بحران میان روسیه و گرجستان ریشهیابی شده است.
با واکاوی مفهوم بحران، عناصر شکل دهنده و نیز ریشههای آن، در بخشهای سوم و چهارم به بررسی نظری و عملی بحران در دو حوزه سپهر سیاست یعنی سیاست داخلی و خارجی پرداختهایم.
بر این اساس بخش سوم معطوف به واکاوی بحران در نظامهای سیاسی است. ناگفته پیداست که داخل و خارج ربط وثیقی به یکدیگر دارند و از همینرو بررسی بحرانهای نظامهای سیاسی برای شناخت ریشههای بحرانهای بینالمللی اهمیت و ضرورت دارد.
فصل پنجم به بحران در دولتها اختصاص دارد. از آنجا که بدون بررسی نظریههای مختلف که در خصوص علل و عوامل بروز بحران در دولتها مطرح شد. امکان شناخت و درک جامع بحران در دولتها وجود ندارد، در این فصل به نظریههای عمده مطرح شده در این خصوص که در دو گروه نظریههای نوسازی و نظریههای مارکسیستی تقسیمبندی شدهاند، پرداخته خواهد شد.
در فصل ششم، طیف بحرانهایی که عموماً نظامهای سیاسی به آن دچار میشوند مورد بررسی قرار گرفته و بر تبیین بحرانهای کلیدی از منظر کاربردی که در مسیر تکامل دولتهای جدید قرار دارند تأکید شده است. در این فصل به مباحثی چون مرزبندی بحرانهای داخلی، بحران و بیثباتی، مؤلفههای داخلی بحران، بحران و انتقال قهرآمیز قدرت و در نهایت دولت ورشکسته به عنوان مصداقی از بیثباتی و بحران داخلی پرداخته شده است.
در فصل هفتم در ادامه مباحث مربوط به بحران در نظام سیاسی به عنوان یک مطالعه موردی به بحران انقلابی که منجر به سرنگونی رژیم پهلوی شد، میپردازیم. در این فصل، در پاسخ به علل شکلگیری برای انقلابی در رژیم پهلوی، به نظریههای مطرح درباب علل بحران، شرایط شکلگیری بسیج مخالفان و دلایل موفقیت جنبش انقلابی یا فروپاشی نظام سیاسی پرداخته خواهد شد.
بخش چهارم بحران و نظام بینالملل را مورد بحث قرار میدهد. در فصل هشتم، مفهوم بحران از زاویه نظام بینالملل و ساختار حاکم بر آن مورد بررسی قرار گرفته است و بحرانهای ساختاری در نظام های دو قطبی و چند قطبی تبیین گردیدهاند. افزون بر این، از زاویه فرایندهای نظام بینالملل نیز بحران و ریشههای آن مورد بحث واقع شدهاند. موضوع رابطه ساختار نظام بینالملل از یک سو و ثبات یا بیثباتی از سوی دیگر از جمله مباحث رایج در ادبیات سیاسی بینالملل است و از اینرو، هر اثری که درباره بحران به رشته تحریر در آید باید به این موضوع توجه نشان دهد. در این فصل به موضوعات مهم بینالمللی که با بحران در ارتباط میباشند همچون ماهیت نظام بینالملل در دوره انتقالی، بحران در نظام بینالملل از لحاظ توزیع قدرت و رویکرد سیستمی به بحرانهای بینالمللی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در فصل نهم نظریه مایکل برچر در خصوص ظهور و سقوط بحران به عنوان یک نمونه نظری برای مطالعه انتخاب شده است. این نظریه تبیین جامعی از علل و ریشههای بروز یک بحران، مراحل، ابعاد و پیآمدهای مختلف آن به همراه مدلهایی در خصوص مراحل چهارگانه یعنی پیدایش، گسترش، کاهش و نتیجه برای بحران ارائه نموده است. انتخاب این نظریه برای مطالعه از میان نظریههای مختلف به این دلیل اهمیت دارد که مؤلفهها و متغیرهای مدلهای چهارگانه میتواند ابعاد مختلفی از تحولات پیچیده امنیتی بحران تبیین نماید. در فصل دهم بحران اوت 2008 گرجستان به عنوان یک مطالعه موردی جهت کاربست نظریه ظهور و سقوط بحران برچر انتخاب شده است. هدف از این مطالعه موردی بهرهگیری از یک نظریه است تا بتوان فراتر از رویکردهای صرفاً توصیفی، درک بهتر و جامعتری از ظهور و سقوط یک بحران کسب کرد.
لازم به ذکر است که به دلیل ماهیت اثر که در راستای تولید ادبیات در مورد موضوع بحران با توجه به قلّت آثار موجود به زبان فارسی در این زمینه، به نگارش در آمده است، در آن نسبت به رویکردهای مختلف مطرح شده قضاوتی صورت نگرفته است و نقاط قوت و ضعف این رویکردها مورد بحث قرار نگرفته است تا زمینه برای قضاوت خواننده فراهم گردد. این اثر در دنباله سلسله مباحث درباره بحران و راههای فیصله بخشیدن و حل آن که در آثار قبلی «ژئوپلیتیک بحران در آسیای مرکزی و قفقاز (بنیانها و بازیگران) و «میانجیگری در نظریه و عمل» مطرح شد، تقدیم علاقهمندان میگردد و امید است که در آینده با انتشار اثر «مدیریت بحرانهای بینالمللی»، این مباحث ادامه یابند.