07 آذر 1387
مقدمه
منطقه خلیجفارس، از چند دهه گذشته در کانون امنیت بینالمللی بوده است. موقعیت ژئواستراتژیک، منابع عظیم انرژی، رقابت قدرتهای فرامنطقهای در این حوزه و مناقشات و بحرانهای منطقهای، تاکنون از مؤلفههای اصلی امنیت منطقهای در خلیجفارس بوده است. اما اکنون مؤلفه جدیدی در حال ظهور است که میتواند شکلبندی قدرت و امنیت را در این منطقه در طول سالها و دهههای آینده تغییر دهد و رقابتهای منطقهای را وارد مرحله نوینی سازد. این مؤلفه تلاش کشورهای منطقه برای هستهای شدن است که میتواند دارای ابعاد صلحآمیز یا نظامی باشد. سیاست هستهای در منطقه خلیجفارس، با برجستهتر شدن فعالیت هستهای ایران از سالهای 2003 ـ 2002 و موفقیت آن در دستیابی به تکنولوژی چرخه کامل سوخت هستهای، شکل تازهای به خود گرفت. این سیاست با واکنش سایر کشورهای حوزه خلیجفارس همراه بوده است، اما اکنون کشورهای شورای همکاری خلیجفارس نیز با تغییر سیاست هستهای سنتی خود، خواستار حرکت در مسیر هستهای هستند. روند حاضر، مسئله هستهای را به صورتی جدی به سایر ابعاد امنیتی خلیجفارس افزوده است و در آینده از متغیرهای اصلی شکلبندی قدرت و امنیت منطقهای خواهد بود. با توجه به اهمیت تحولات و روند مذکور، در این گزارش به واکنشهای کشورهای شورای همکاری خلیجفارس به برنامه هستهای ایران و به ویژه سیاست هستهای جدید این کشورها پرداخته میشود.
شورای همکاری خلیجفارس و برنامه هستهای ایران
رویکرد شورای همکاری خلیجفارس به برنامه هستهای ایران از زمان برجستگی این برنامه تاکنون از عوامل مختلفی چون تحولات منطقهای، سیاست قدرتهای فرامنطقهای، چگونگی روند پیشرفت برنامه هستهای و عوامل محدودیتزای درون این شورا و اعضای آن متأثر بوده است. براین اساس، هرچند اشکال بروز و ظهور این رویکرد دچار تغییر شده است، اما محورهای اصلی رویکرد کشورهای خلیجفارس در قبال برنامه هستهای ایران ثابت و مداوم بوده است.
مسئله هستهای ایران از سالهای 2003 ـ 2002، با گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حساسیتها و واکنشهای قدرتها و سازمانهای بینالمللی، به مسئلهای بینالمللی تبدیل شد. در چند سال نخست، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و اتحادیه اروپا با نمایندگی سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان بیشترین فعالیت را برای حل و فصل مسئله هستهای ایران داشتند. در این دوره شورای همکاری دارای نقشی فعالانه و تأثیرگذار در قبال این مسئله نبود. این امر از یکسو از سایر تحولات منطقهای متأثر بوده و از سوی دیگر به نگاه کشورهای خلیجفارس به نقشآفرینی بازیگران و سازمانهای بینالمللی مربوط بود.
حمله آمریکا به عراق در سال 2003، سقوط رژیم بعثی و شکلگیری ساختار جدید قدرت در این کشور، شکلبندی قدرت در منطقه را دگرگون کرد و کشورهای خلیجفارس را با تحولات جدیدی مواجه ساخت. تحولات عراق بخش اعظم توجه دولتهای منطقه را به خود جلب کرد و با توجه به تغییرات اساسی در عراق، روند متغیر و سریع تحولات، تأثیرگذاری و منفعت بازیگران مختلف در این روند، کشورهای خلیجفارس با نوعی ابهام و آشفتگی درخصوص این تحولات مواجه بودند. در این دوره، تحولات عراق در مقایسه با برنامه هستهای ایران میتوانست اثرات فوریتری را بر امنیت و منافع این کشورها داشته باشد. از سویی دیگر تحولات مذکور در ترسیم ترتیبات قدرت و امنیت منطقه در آینده، بسیار تأثیرگذار بود. بر این اساس بود که شورای همکاری رویکردی فعال و آشکار در قبال برنامه هستهای ایران ایفا نمیکرد.
عامل تأثیرگذار دیگر درخصوص رویکرد غیرفعال و مبهم شورای همکاری در قبال برنامه هستهای ایران، در ابتدا راهبرد چندسطحی آن تلقی میشود. راهبرد کشورهای شورا تا حدود سال 2005، براساس کنار گذاشتن بحث هستهای ایران از مناظرات فضای عمومی جامعه، جلوگیری از ایجاد تنش و خصومت در روابط با ایران، به عنوان همسایهای قدرتمند، و تکیه بر دیپلماسی اتحادیه اروپا و نیروهای نظامی آمریکا برای مهار ایران قرار داشت. این راهبرد چند سطحی ازسوی بسیاری بهعنوان رویکردی مزدورانه مورد انتقاد قرار گرفت، رویکردی که مشخصه روابط بین کشورهای عربی خلیجفارس و ایران تلقی میشود. برخی بر این باورند که این رویکرد، شیوهای منفعتجویانه در پیشبرد روابط با قویترین قدرت منطقهای است و نسبت به بسیاری از چارچوبهای امنیت جمعی آرمانگرایانه پیشنهادی و سیاست تقابلجویانه نومحافظهکاران آمریکایی، رویکردی عملگرایانهتر محسوب میشود.
درخصوص نگرانی سران کشورهای خلیجفارس در قبال برنامه هستهای ایران، شک و تردید چندانی وجود ندارد. به نظر میرسد که بهرغم تلاشهای دیپلماتیک دایمی ایران برای متقاعد ساختن سران خلیجفارس، نسبت به صلحآمیز بودن برنامه هستهای و تهدیدآمیز نبودن آن، مقامات عربی هنوز با ابهام و تردید در این خصوص مینگرند و گزارشهایی مانند گزارش جامعه اطلاعاتی آمریکا بر پیچیدگی مسئله هستهای ایران از منظر سران شورای همکاری افزوده است. فارغ از نظامی یا غیرنظامی بودن برنامه هستهای ایران، دغدغه اصلی دولتهای خلیجفارس به پیامدهای پیشرفت ایران در برنامه هستهای، ولو در ابعاد غیرنظامی، برای توازن قدرت منطقهای مربوط است. با توجه به قابلیت تبدیل برنامه هستهای غیرنظامی به نظامی، نگرانی سران عرب کاهش قدرت تأثیرگذاری و نقشآفرینی کشورهای خلیج فارس در عرصه منطقهای، به دلیل افزایش فاصله خود با اسرائیل و ایران در عرصه تکنولوژیک و یا نظامی است. براین اساس این دولتها با توجه به حجم محدود قدرت خود، رویکرد اصلی خود را بر استفاده از بازیگران و سازمانهای بینالمللی در جهت جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران قرار دادهاند.
بهرغم تردید اندک مقامات خلیجفارس در جلوگیری از هستهای شدن ایران، نگاه نخبگان علمی و محافل پژوهشی این کشورها در این خصوص، اغلب دوگانه بوده است. از یک طرف آنان تمایل دارند که با توجه به سیاستهای سلطهطلبانه اسرائیل در منطقه و اقدامات آن کشور در مورد مسئله فلسطین، جمهوری اسلامی ایران بتواند به نوعی بازدارندگی اتمی در مقابل اسرائیل نایل آید و با اقدامات تاکتیکی و استراتژیکی خود سلاح هستهای را در آموزه دفاعی ایران وارد نماید، و از طرف دیگر معتقدند با توجه به وزن سیاسی، اقتصادی، جمعیتی و جغرافیای سیاسی، برنامه اتمی و موشکی ایران، در صورت گسترش برنامه هستهای آن، این خطر وجود دارد که ایران به طور کامل بر دولتهای خلیجفارس سیطره پیدا کند.
نگاه دیگری نیز در کشورهای خلیجفارس نسبت به برنامه هستهای ایران وجود دارد که از نگاه مقامات دولتی متفاوت است. این نگاه فشارهای غرب برای توقف برنامه هستهای ایران را بهعنوان شیوه و شکل جدیدی از سلطه غرب بر کشورهای منطقه تلقی میکند و معتقد است که پیشرفت هستهای ایران میتواند برای حرکت کشورهای عربی به سوی هستهای شدن راهگشا و مؤثر باشد. نگاه مذکور در میان نخبگان و نویسندگان عرب نیز طرفدارانی دارد، اما ریشه اصلی آن در میان تودههای عرب قرار دارد. تودههایی که با افزایش گرایشهای ضدغربی آنها در یک دهه اخیر، در غالب موارد، با رهبران کشورهای خود نگاهی متفاوت دارند.
یک نظرسنجی غیرعلمی بهوسیله وبسایت الجزیره نشان داد که 73 درصد پاسخدهندگان عمدتاً عرب، این اعتقاد را دارند که برنامه هستهای ایران برای کشورهای همسایه تهدیدی محسوب نمیشود. در اکتبر سال 2005، یک نظرسنجی نشان داد که 63 درصد پاسخدهندگان در شش کشور عربی (ازجمله عربستان سعودی و امارات متحده عربی)، بر این باورند که تلاشهای بینالمللی برای وادار کردن ایران به توقف برنامه هستهای خود باید متوقف شود. پیچیدگی مسئله هستهای ایران و هدایت دیپلماسی عمومی، بسیاری را در جهان عرب متقاعد ساخته است که تلاشهای غرب در جهت کنترل هر قدرت در حال ظهور است و به عنوان بحرانی در ابعاد جهانی تلقی نمیشود. بسیاری از اعراب خلیجفارس به ویژه در سطح تودهها، با دیدن اینکه یک کشور اسلامی، هرچند غیرعرب، تکنولوژی هستهای خود را توسعه میدهد و ایالات متحده را در صحنه جهانی به چالش میکشد، احساس غرور میکنند. با توجه به سیاست خارجی دولت نومحافظهکار بوش، این احساس مشترک وجود دارد که دکترین مبارزه با اشاعه، تنها ابزار دیگری از امپریالیسم غربی و آمریکا است.
با وجود تأثیر محدودکنندگی افکار عمومی بر سیاست سران کشورهای خلیجفارس در قبال برنامه هستهای ایران و اتخاذ مواضع مخالفتآمیز صریح در این مورد، محوری بودن منطق توازن قوا در نگاه دولتمردان، به اظهار نگرانی آنها درخصوص مسئله هستهای ایران منجر شد. این اظهار نگرانی از سال 2005، به تدریج شکل جدیتری به خود گرفت و سرانجام به دیپلماسی فعالانهتر شورای همکاری در قبال برنامه هستهای ایران در سالهای بعدی منتهی شد. با این حال محورهای اصلی راهبرد کشورهای شورا در قبال مسئله هستهای ایران یعنی تکیه به دیپلماسی و اعمال فشارهای بازیگران و سازمانهای فرامنطقهای، اتکاء به توانایی نظامی ـ امنیتی آمریکا در منطقه، جلوگیری از گسترش دامنه تخاصم و تنش با ایران و در نهایت جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران، همچنان تداوم دارد.
در ژانویه 2005، عبدالرحمان عطیه، دبیرکل شورای همکاری خلیجفارس عنوان کرد: «عربستان سعودی و سایر کشورهای شورای همکاری خلیج[فارس] هیچگونه توجیهی برای اینگونه فعالیت هستهای که خطرات بزرگی را برای تمام مردم خلیج[فارس] ایجاد میکند، پیدا نمیکنند». بعد از آن نیز شخصیتهای مهمی مانند وزیر خارجه عربستان سعودی، سعود الفیصل و سفیر عربستان در آمریکا، ترکی فیصل، اینگونه سخنان را تکرار کردند. سعود الفصیل به «فاجعه بالقوه» در ادامه رویکرد ایران اشاره کرد و ترکی فیصل نیز از عدم انعطافپذیری ایران در مسئله هستهای انتقاد کرد. دبیرکل سابق شورای همکاری خلیجفارس، عبدالله بشارت نیز عنوان کرد: «برنامه هستهای ایران توازن قدرت را به صورت کامل تغییر میدهد و ایران را به قدرت برتر منطقه تبدیل میکند و این مسئله در تصمیمات آن کشور تأثیرگذار خواهد بود. موضع شورای همکاری خلیج[فارس] باید یکپارچه، قوی و روشن باشد».
هرچند اینگونه اظهارات صریح مقامات عربی خلیجفارس و نقد سیاست هستهای ایران با سخنانی متعادلتر و حتی در حمایت از برنامه هستهای صلحآمیز ایران نیز همراه بوده است، اما تمام اینها نشانگر راهبرد چندسطحی این دولتها است که محور اصلی آن جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران محسوب میشود. اظهار نگرانی از خطرات زیست محیطی برنامه هستهای ایران، به ویژه نیروگاه هستهای بوشهر، ازجمله پوششهایی است که سران خلیجفارس از آن برای انتقال پیامها و مواضع خود استفاده میکنند. نکته دیگر، تأکید آنها بر نقشآفرینی بیشتر آژانس بینالمللی انرژی اتمی در تحولاتی اتمی جهان و تقویت پیمان NPT است که به صورت غیرمستقیم، کنترل بیشتر برنامه هستهای ایران را مدنظر دارد.
با وجود نگرانی مقامات خلیجفارس از پیشرفت برنامه هستهای ایران و تلاش برای متوقف ساختن آن با ابزارهای منطقهای و بینالمللی، در جهت جلوگیری از برهم خوردن توازن قوای منطقهای به نفع ایران، این مسئله به مفهوم موافقت آنها با اتخاذ هرگونه رویکردی ازجمله گزینه نظامی در برابر این کشور نیست. مخالفت دولتهای خلیجفارس با درپیش گرفتن گزینه نظامی از سوی آمریکا و اسرائیل برای توقف برنامه هستهای ایران، از نگرانیهای این دولتها در پیامدهای خطرناک هرگونه اقدام نظامی برای امنیت و ثبات منطقهای است. با توجه به شکنندگی امنیتی رژیمهای خلیجفارس، هرگونه اقدام نظامی میتواند به گسترش بحران در سطح منطقه و تهدید امنیت و منافع این رژیمها منجر شود؛ بر این اساس است که آنها خواستار بکارگیری رویکردهای مسالمتآمیز و دیپلماتیک و یا در صورت لزوم اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی در برابر برنامه هستهای ایران هستند.
یکی دیگر از عوامل مخالفت کشورهای عربی خلیجفارس با اقدام نظامی، تفاوت نگاه آنها به امنیت و نظم منطقهای در خاورمیانه، نسبت به آمریکا است. در حالیکه دولت آمریکا خواستار انزوای کامل ایران در منطقه و اعمال حداکثر فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه آن و حتی اتخاذ گزینه نظامی در صورت لزوم است، رژیمهای عربی خواستار رویکردی تقابلی و انزوای کامل آن نیستند. این کشورها به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک، مجاورت جغرافیایی و سطحی از روابط سیاسی و اقتصادی با ایران، و از سوی دیگر پیوندهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی عمیق با آمریکا، راهبردی پیچیده و چندسطحی در قبال ایران دارند که هدف آن گسترش بیش از حد خصومتها و تنشها با ایران است.
محور اصلی سیاستهای آمریکا درخصوص ایران، تغییر رفتار یا تغییر رژیم به نحوی است که ایران از بازیگری مخالف آمریکا در خاورمیانه به بازیگری معتدل یا متحد آمریکا تبدیل شود. اما این مسئله برای کشورهای خلیجفارس گزینه مطلوبی محسوب نمیشود، چراکه هرگونه بهبود روابط ایران و آمریکا به کاهش جایگاه این کشورها در سیاست خاورمیانهای آمریکا و تنزل قدرت مانور آنها در مسائل منطقه میشود. براین اساس، تداوم خصومت و تنش در روابط ایران و غرب به همراه جلوگیری از پیشرفت توانایی هستهای و نفوذ منطقهای ایران، برای این رژیمها مطلوب به نظر میرسد. اما اعمال فشار و اقدام علیه ایران نباید به نحوی باشد که واکنشهای تند ایران و تهدید امنیت و منافع این کشورها را در پی داشته باشد.
تغییر سیاست هستهای شورای همکاری خلیجفارس
دولتهای خلیجفارس درخصوص تحولات هستهای در منطقه خاورمیانه و ایران، تا سال 2005، رویکرد خاصی را دنبال میکردند که بیشتر بر نقشآفرینی بازیگران و سازمانهای بینالمللی و غیرهستهای بودن کشورهای خود تأکید داشت. اما از این زمان به تدریج رویکرد سنتی این کشورها درخصوص مسئله هستهای دچار تغییر شد و تلاشهای آنها برای حرکت در مسیر هستهای آغاز شد. ازسوی دیگر تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک آنها در قبال برنامه هستهای ایران نیز در کنار سایر اقدامات بینالمللی فعالتر شد.
رویکرد هستهای جدید کشورهای خلیجفارس در حالی اتخاذ میشود که این کشورها از مدتها قبل گزینه هستهای را رد کردهاند. اکثر این دولتها، پیمانهای جلوگیری از گسترش تسلیحات کشتارجمعی از جمله پیمان عدم اشاعه (NPT) و پروتکلهای مربوط به آن را امضا کردهاند. پنج کشور از شش کشور عضو شورای همکاری خلیجفارس واجد شرایط پروتکل کمیت اندک (SQP) بودهاند که تقریباً بر فعالیت هستهای صفر دلالت دارد. هیچکدام از این دولتها، هیچگونه رآکتور هستهای ندارند و فاقد تأسیسات هستهای میباشند. در گذشته اتهاماتی درخصوص عربستان سعودی مبنیبر همکاری هستهای بالقوه با پاکستان وجود داشته است، اما امروزه شواهد چندانی برای حمایت از این ادعا وجود ندارد. اکنون عربستان ایزوتوپهای رادیواکتیو را تنها در مقادیر کم درحوزههای محدود مانند تحقیقات پزشکی استفاده میکند.
برنامه هستهای ایران از عوامل اصلی آغاز مناظره هستهای در کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس محسوب میشود. این مناظرهها به تردید شورای همکاری درخصوص سیاست هستهای سنتی خود منجر شد که بر خاورمیانه عاری از مسائل و تکنولوژی هستهای تأکید داشت. بر این اساس، شکلگیری برنامه هستهای در این کشورها که از یکسو از برنامه هستهای ایران متأثر بود و از سوی دیگر برمبنای الزامات داخلی و منطقهای این کشورها قرار داشت، در دستور کار شورای همکاری خلیجفارس قرار گرفت. ازاینرو بود که دورهای از مذاکرات کشورهای عربی خلیجفارس با قدرتهای هستهای از جمله آمریکا و فرانسه در جهت بهرهگیری از انرژی هستهای آغاز شد و به تدریج به رویکردی برجسته تبدیل شد.
در دسامبر سال 2006، دبیرکل شورای همکاری خلیجفارس، عبدالرحمان عطیه تصمیم مشترک دولتهای شورای همکاری را برای تأسیس برنامه تحقیقات هستهای اعلام کرد. بلافاصله دبیرخانه شورای همکاری خلیجفارس مذاکراتی را با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در جهت کسب تأیید و حمایت از این طرح آغاز کرد. در همین زمان تعدادی از دولتهای شورای همکاری به صورت منفرد و جداگانه، مذاکرات موازی با آژانس را برای تعقیب برنامه هستهای غیرنظامی ملی خود آغاز کردند. دو برنامه تحقیقاتی شورای همکاری و برنامه هستهای غیرنظامی ملی، عزیمت روشنی از سیاست هستهای سنتی این کشورها را نشان میدهد که هنوز دنبال میشود. از زمان اعلام تأسیس برنامههای هستهای غیرنظامی، دولتهای شورا در آغاز پروژههای طراحی شده به سرعت عمل کردهاند. در مارس سال 2008، دو کشور امارات متحده عربی و بحرین توافقنامههای همکاری انرژی هستهای با فرانسه و آمریکا امضاء کردند. در 23 مارس همین سال، دولت امارات نخستین سند رسمی این کشور راکه استراتژی هستهای آن را ترسیم میکند، منتشر ساخت.
عوامل اتخاذ سیاست هستهای جدید
عوامل متعددی باعث تصمیم کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس، برای آغاز برنامههای هستهای مشترک یا منفرد شده است. اولین عامل مهم را در این خصوص میتوان پیشرفت سریع برنامه هستهای ایران، به رغم تلاشهای مختلف منطقهای و بینالمللی برای متوقف ساختن آن، برشمرد. هرچند ایران بسیار تلاش کرده است تا ازطریق رایزنیهای سیاسی و دیپلماتیک متعدد، سران خلیجفارس را نسبت به ابعاد صلحآمیز برنامه هستهای خود و تهدیدآمیز نبودن آن برای منطقه متقاعد سازد، اما شواهد نشان میدهد که آنها با انتقاد از فقدان شفافیت در برنامه هستهای ایران، هنوز نسبت به پیامدهای این برنامه نگران هستند. حتی برخی بر این باورند که رهبری شورای همکاری خلیجفارس متقاعد شده است که هدف واقعی برنامه هستهای ایران تولید بمب هستهای است و در این راستا به اظهارات ولیعهد بحرین، شیخ سلمان بن حمدالخلیفه، مبنیبر گسترش قابلیت هستهای نظامی ایران در نوامبر 2007، اشاره میشود.
نگرانی دولتهای خلیجفارس از پیشرفت برنامه هستهای ایران و پیامدهای استراتژیک آن برای توازن قوای منطقهای، با تحولات چند سال اخیر در محیط پیرامونی خود تشدید شده است. ازجمله این تحولات سقوط رژیم بعث به عنوان نیروی متوازنکننده ایران، و تحولات لبنان و فلسطین است که نفوذ منطقهای ایران را افزایش داده است. از آنجایی که تلاشهای بینالمللی تاکنون نتوانسته است مانع از تداوم برنامه هستهای و سیاست منطقهای ایران شود، دولتهای خلیجفارس آغاز برنامه هستهای را به عنوان یکی از ابعاد رویکرد فعالانه در جهت جلوگیری از برتری ایران در منطقه تلقی میکنند.
عامل دیگری که کشورهای خلیجفارس را به سمت تغییر سیاست هستهای خود سوق داد، نگرانی از شکاف تکنولوژیک ایجاد شده بین جهان عرب و کشورهای غیرعرب منطقه ازجمله اسرائیل و ایران، در زمینه هستهای است. این شکاف که به واسطه پیشرفتهای اخیر ایران در عرصه تکنولوژی هستهای بسیار برجسته و پررنگتر شده است، باعث تشدید تصور عقبماندگی اعراب در این عرصه شده است. با توجه به ابعاد تکنولوژیک و نظامی مسئله هستهای در خاورمیانه، این کشورها ترجیح میدهند تا به جای انفعال، انتظار و در نتیجه وسیعتر شدن این شکاف تکنولوژیک، گامهای اولیه برای حرکت در مسیر هستهای را آغاز کنند. در این مسیر دولتهای خلیجفارس تلاش دارند تا با گسترش پیوندهای خود با آژانس بینالمللی انرژی هستهای و قدرتهای غربی، از آنها درجهت کسب حمایت و انتقال تکنولوژی ولو بهصورت محدود و حداقلی بهره گیرند.
مسئله دیگری که رژیمهای خلیجفارس را به تعقیب برنامههای هستهای وادار ساخت، اعتبار و مشروعیت داخلی این رژیمهاست. مسئله هستهای ایران و مناظره ایجاد شده در جهان عرب مبنی بر حقوق هستهای کشورهای منطقه که ازطریق دیپلماسی عمومی ایران تقویت شده، برنامه هستهای را به امری مهم در افکار عمومی کشورهای خلیجفارس تبدیل کرده است. با توجه به این تحول، دولتهای خلیجفارس سعی دارند تا با حرکت در مسیر هستهای شدن به کسب اعتبار و مشروعیت داخلی بیشتر کمک کنند. هرچند هستهای شدن این کشورها در روندی بلندمدت و مبتنی بر واردات سوخت هستهای از بازارهای جهانی خواهد بود.
انگیزه دیگری که میتوان درخصوص سیاست هستهای جدید کشورهای خلیجفارس به آن اشاره کرد، تلاش مشترک این کشورها با قدرتهای غربی در جهت الگوی نوینی از استفاده کشورها از انرژی هستهای صلحآمیز است که با سیاست و برنامه هستهای ایران مغایر است. نکته اساسی در همکاریهای هستهای این کشورها با آمریکا، فرانسه و آژانس، تعهد آنان به عدم تلاش برای دستیابی به چرخه کامل سوخت هستهای و اتکاء به بازارهای جهانی برای واردات سوخت هستهای است. این سیاست هستهای کشورهای خلیجفارس در حالی است که ایران بر داشتن چرخه کامل سوخت هستهای و غنیسازی اورانیوم در داخل کشور تأکید میکند و صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود را به رعایت مقررات و پروتکلهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و نظارت آن محول میکند.
درواقع هدف از این سیاست انتقال این پیام به ایران و جامعه بینالملل است که استفاده صلحآمیز و غیرنظامی از انرژی هستهای در منطقه، به شیوه دیگری غیر از غنیسازی اورانیوم در داخل، یعنی واردات سوخت هستهای امکانپذیر است و این مسئله است که تضمینهای لازم برای عدم انحراف به سوی برنامه هستهای نظامی را فراهم میسازد. این امر میتواند زمینههای اقدامات سیاسی و تبلیغاتی علیه ایران در عرصه جهانی و در نتیجه اعمال فشارهای بیشتر بر آن در جهت توقف غنیسازی اورانیوم را در داخل افزایش دهد.
به نظر میرسد که کشورهای شورای همکاری خلیجفارس با سیاست هستهای اخیر خود در پی انتقال پیامهای دیگری نیز به ایران و جامعه بینالمللی هستند: اول اینکه تداوم برنامه هستهای کنونی ایران میتواند به واکنش سایر کشورهای منطقهای و ایجاد مسابقه تسلیحاتی هستهای در خاورمیانه و به ویژه خلیجفارس منجر شود؛ دوم اینکه کشورهای شورای همکاری دارای سیاست یکپارچه و منسجمی در قبال برنامه هستهای ایران هستند که در قالب تصمیمات مشترک بروز پیدا میکند و سوم اینکه درصورتی که سازمانها و بازیگران بینالمللی قادر به ایفای نقش مؤثر در جهت جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران نباشند، این کشورها از آمادگی لازم برای اتخاذ رویکرد فعالانهتر در مقابل ایران برخوردارند.
پیشنهادهای هستهای شورای همکاری خلیجفارس
شورای همکاری خلیجفارس در راستای رویکرد فعالانه جدید خود برای تأثیرگذاری بیشتر بر حل و فصل مسئله هستهای ایران، دو پیشنهاد را ارائه کرد که شامل منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی (WMDFZ) در خلیجفارس و ایجاد کنسرسیوم غنیسازی بینالمللی خاورمیانه بود. ایده ایجاد منطقه عاری از تسلیحات هستهای یا تسلیحات کشتارجمعی در خاورمیانه، مفهوم جدیدی نیست. در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در دسامبر سال 1974، طرح مشترک ایران و مصر که خواستار اعلام خاورمیانه به عنوان منطقه عاری از تسلیحات هستهای بود، به موفقیت نرسید. در دسامبر 2005، دبیرکل شورای همکاری خلیجفارس برای نخستین بار ابتکار خلیجفارس بهعنوان منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی را اعلام کرد.
ایده منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی درخلیجفارس، از منظر ارائهدهندگان آن براساس اصل پیشرفت از رویکرد زیرمنطقهای به رویکرد منطقهای قرار دارد. ایده اصلی این است که در حالی که رژیم امنیتی جامع در خاورمیانه در یک مرحله غیرقابل دسترسی به نظر میرسد، ترتیبات منطقهای گام به گام میتواند در منطقه ژئوپولیتیک خلیجفارس ایجاد شود. این ترتیبات در مرحله اول بین شش کشور شورای همکاری خلیجفارس، یمن، عراق و ایران خواهد بود و در مرحله بعد سایر دولتهای خاورمیانه را نیز دربرخواهد گرفت. موضع اولیه تمام کشورهای منطقه در قبال این پیشنهاد مثبت بود. دولتهای شورای همکاری به طور کلی از این طرح حمایت کردند و کویت و امارات متحده عربی با حمایت ویژه، آن را به عنوان بخشی از نظام امنیتی جدید خواندند که از امنیت و ثبات منطقهای حمایت میکند. موضع مقامات عراق نیز درطول مذاکرات سال 2006 درخصوص این پیشنهاد مثبت بود. مقامات ایران از ایجاد منطقهای عاری از تسلیحات کشتارجمعی در خلیج فارس حمایت کردند به شرط اینکه اهمیت استراتژیک منطقه عاری از تسلیحات کشتار جمعی، خاورمیانه را تضعیف نکند. با این همه ایران پذیرش این طرح را به خلعسلاح هستهای اسرائیل و خروج نیروهای آمریکایی از خلیجفارس مشروط کرده است.
پیشنهاد دوم شورای همکاری خلیجفارس، یعنی ایجاد کنسرسیوم غنیسازی مشترک برای خاورمیانه، از سوی سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان سعودی در اکتبر سال 2007 ارائه شد. این پیشنهاد از تمام کشورهای علاقهمند به تکنولوژی هستهای در منطقه ازجمله ایران درخواست میکرد تا در تأسیس یک کنسرسیوم بینالمللی غنیسازی اورانیوم برای کشورهای خاورمیانه مشارکت کنند. این کنسرسیوم باید در یک کشور بیطرف خارج از منطقه ایجاد میشد.
هدف این طرح تأسیس یک مرکز غنیسازی و پردازش مشترک برای فراهم کردن سوخت هستهای رآکتورهای غیرنظامی در منطقه خاورمیانه بود. براساس این طرح تمام کشورهای منطقه میتوانند از امنیت برخورداری از سوخت هستهای برای تمام نیروگاههای اعضای کنسرسیوم برخوردار باشند، اما آنها نمیتوانند به تکنولوژی غنیسازی دست پیدا کنند. هدف طرح ایجاد کنسرسیوم چندملیتی منطقهای، تحت کنترل و نظارت جامعه بینالمللی، حمایت از دولتهای دارای قصد توسعه برنامه هستهای عنوان شد. ایران اجرای این طرح را به شرط عدم جلوگیری از فعالیتهای غنیسازی درون کشور، مورد استقبال قرار داد.
هر دو پیشنهاد مذکور در جهت تغییر سیاست هستهای کنونی ایران ارائه شد که بر غنیسازی کامل اورانیوم در داخل کشور، با نظارت کامل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تأکید دارد. طرح ایجاد خاورمیانه عاری از تسلیحات کشتارجمعی، با توجه به وجود تسلیحات هستهای در اسرائیل، در شرایط کنونی امری غیرممکن به نظر میرسد و دولتهای خلیجفارس نیز از این مسئله آگاهی دارند. بر این اساس، این دولتها با پیشنهاد ایجاد منطقه عاری از تسلیحات کشتارجمعی در خلیجفارس که اسرائیل را شامل نخواهد شد، سعی در ایجاد چارچوبی برای کنترل منطقهای برنامه هستهای ایران دارند. اما ایران امنیت منطقه خلیجفارس را با امنیت تمامی خاورمیانه و بهویژه سیاستهای اسرائیل و همچنین حضور و مداخله نیروهای آمریکایی در منطقه مرتبط میداند و بر این اساس به پیامدهای پایدار اینگونه طرحها باور ندارد.
طرح ایجاد کنسرسیوم غنیسازی چندملیتی در خاورمیانه نیز دارای محورهایی است که درنهایت باعث تضعیف سیاست هستهای کنونی ایران، یعنی غنیسازی در داخل کشور، میشود و ضمن وابسته ساختن آن به واردات سوخت هستهای، آن را از منظر تکنولوژی و جایگاه هستهای در شرایطی مساوی با سایر کشورهای خلیجفارس قرار میدهد. این طرح در صورتی میتواند در چارچوب سیاست هستهای کنونی ایران موفقیتآمیز باشد که بر غنیسازی در منطقه مبتنی باشد و مانع از توسعه تکنولوژی هستهای بومی نشود. اما با توجه به اینکه هدف اصلی طرح بیش از آنکه بر توسعه توانایی هستهای کشورهای خلیجفارسی مبتنی باشد، توقف پیشرفت هستهای ایران را مدنظر دارد، تغییرات اساسی در آن با دشواری روبهرو شد.
نتیجهگیری
برجسته شدن برنامه هستهای ایران از سالهای 2003 ـ 2002 و واکنشهای کشورهای خلیجفارس به این برنامه درقالبهای مختلف، مؤلفه جدیدی را وارد محیط امنیتی منطقهای نموده است. با توجه به تداوم برنامه هستهای ایران و سیاست هستهای جدید کشورهای خلیجفارس مبنیبر آغاز برنامههای هستهای به صورت مشترک در قالب شورای همکاری خلیجفارس و جداگانه، مسئله هستهای به یکی از جدیدترین و مهمترین مؤلفههای روابط و امنیت منطقهای در خلیجفارس تبدیل شده است.
رژیمهای خلیجفارس در حال تعقیب راهبردی چندسطحی هستند که ازیکسو هدف آن جلوگیری از گسترش خصومتها و تنشها با ایران و عدم استفاده از گزینه نظامی در قبال این کشور است و از سویی دیگر بر اتکاء همزمان به سازمانها و بازیگران بینالمللی و تلاشهای منطقهای در جهت اعمال فشار بیشتر بر ایران و توقف برنامه هستهای آن تأکید دارد.
حمایت کشورهای خلیجفارس از گزینههای سرسختانه و نظامی در قبال برنامه هستهای ایران زمانی خواهد بود که از نظر آنان منافع این اقدام از هزینههای آن پیشی گیرد، یا به عبارت دیگر کاهش هزینههای احتمالی تداوم سیاست هستهای کنونی ایران میتواند مواضع آنها را تعدیل نماید. در این راستا ایران میتواند تعارض منافع با این کشورها را در سایر مسائل منطقهای ازجمله عراق، لبنان و فلسطین کاهش و همکاریها را افزایش دهد. این مسئله میتواند نگرانیهای مقامات خلیجفارس را از برتری منطقهای ایران تعدیل نماید. علاوه بر این، گسترش مکانیسمهای منطقهای و بینالمللی جهت نظارت بر برنامه هستهای و همچنین انعطافپذیری بیشتر در پذیرش کنترلهای جامعتر بر تعدیل مواضع دولتهای خلیجفارس، مؤثر خواهد بود. دیپلماسی عمومی فراگیر و دقیق در قبال جهان عرب نیز میتواند با تأثیرگذاری بر افکار عمومی این کشورها، محدودیتهای رژیمهای خلیجفارس را برای همکاریهای وسیع و آشکار با غرب در کنترل برنامه هستهای ایران، دشوارتر نماید. البته تغییر سیاست هستهای کنونی ایران باعث طرح الزامات و بایستههای جدیدی خواهد شد.