21 دی 1386
مقدمه
عراق از زمان حمله آمریکا به این کشور در سال ۲۰۰۳، به اولویت اصلی سیاست خارجی واشنگتن تبدیل شده است و بخش اعظمی از انرژی و توان خارجی آمریکا به حل و فصل بحران عراق اختصاص یافته است. آمریکا طی چند سال اخیر، راهبردهای متعددی در قبال عراق طراحی و اجرا کرده و محورها و ابعاد عمدهای از این راهبردها، به چگونگی سیاستگذاری در قبال ایران و نقش آن در عراق مربوط بوده است.
ناکامی آمریکا در عراق و تشدید ناامنیها و بیثباتیها در سال ۲۰۰۶، باعث طراحی راهبرد جدیدی در سال ۲۰۰۷، شد. استراتژی جدید آمریکا در عراق، دارای ابعاد مهم منطقهای است که قسمت عمدهای از آن به ایران و نقش آن در عراق، ارتباط دارد. با توجه به اهمیت مسئله عراق و تحولات آن برای ایران از ابعاد متعدد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و تأثیرات و پیامدهای عمیق راهبرد آمریکا در عراق در چارچوب استراتژی سال ۲۰۰۷، برای ایران، در این نوشتار به این موضوع پرداخته میشود.
۱ـ تحولات رویکرد آمریکا در عراق
با حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، اشغال این کشور و اختصاص حجم وسیعی از منابع مالی و انسانی و امکانات سیاست خارجی آمریکا به این موضوع، پیشبرد شرایط عراق براساس راهبردها و ملاحظات منافع ایالات متحده به اولویت اصلی دستگاه سیاستگذاری خارجی آمریکا تبدیل شد. مقامات آمریکا در ابتدا راهبرد ایجاد دولت الگو در عراق را مطرح ساختند، اما با عدم پیشرفت و تحقق اهداف این راهبرد، در سال ۲۰۰۵، راهبرد پیروزی در عراق مطرح شد. با افزایش مشکلات آمریکا در عراق، این راهبرد نیز به اهداف خود نرسید و سپس به تدریج از اواخر سال ۲۰۰۶ و اوایل سال ۲۰۰۷، راهبرد عدم شکست و خروج آبرومندانه و کمهزینه، مورد توجه مقامات کاخ سفید قرار گرفت.
عدم موفقیت آمریکا در عراق که به دلایلی چون فقدان شناخت کافی از شرایط جامعهشناختی عراق و محاسبات اشتباه درخصوص نقش بازیگران تأثیرگذار و روندهای این کشور صورت گرفت، به تدریج پررنگتر شد. سال ۲۰۰۶ ، روند تحولات عراق دارای اهمیتی خاص بود و با افزایش اقدامات خشونتآمیز شورشیان و گسترش منازعات فرقهای، ناتوانی آمریکا و شکست راهبردهای دولت بوش در این حوزه بیشتر آشکار شد. این امر باعث افزایش مخالفتها و واکنشهای گروههای داخلی و افکار عمومی آمریکا به سیاستهای بوش در عراق و این مسئله به تغییراتی در راهبرد آمریکا منجر شد.
ناخشنودی افکار عمومی آمریکا از راهبرد بوش در عراق، در انتخابات کنگره به پیروزی دموکراتها منجر شد و متعاقب آن کمیته دوحزبی بیکر ـ همیلتون توصیههایی را برای سیاستهای آمریکا در عراق مطرح کرد. از این مرحله فشارها و محدودیتهای درونی آمریکا برای اتخاذ راهبرد در حوزه عراق افزایش یافت و دولت بوش مجبور بود که ملاحظات و حساسیتهای داخلی را در سیاستگزاریهای خود اعمال نماید. به رغم این فشارها، دولت بوش در استراتژی سال ۲۰۰۷ خود برای عراق، افزایش نیرو را مطرح کرد و چنین استدلال نمود که حجم وسیعتری از نیروها برای حفظ مناطق پاکسازی شده از شورشیان، برای پیشبرد امنیتسازی در عراق، ضرورت دارد.
راهبرد جدید بوش، با مخالفت وسیعی به ویژه از سوی دموکراتها مواجه شد و حتی برای اعمال محدودیت در خصوص بودجه جنگ عراق، چالشهایی به وجود آمد. با تداوم تأکید دولت بوش بر راهبرد افزایش نیرو، این ایده از سوی دموکراتها مطرح شد که کنگره باید بر روند تحولات عراق و اقدامات آمریکا، در آن نظارت بیشتری داشته باشد. در راستای این ایده قرار شد تا دولت بوش در ماه سپتامبر، گزارشی از میزان پیشرفت اهداف و برنامههای آمریکا در عراق، با توجه به راهبرد افزایش نیرو ارائه نماید تا چشمانداز روشنتری از شرایط عراق و موفقیت یا ناکامیهای آمریکا در آن ترسیم شود.
۲ـ پیچیدگی شرایط عراق و ابعاد چندگانه رویکرد آمریکا
عراق کنونی به دلیل بافت اجتماعی موزاییکی، شرایط سیاسی ـ امنیتی شکننده، بحران دورهگذار و تأثیرگذاری بازیگران متعدد داخلی و خارجی در آن، وضعیتی پیچیده پیدا کرده است و از اینرو حل و فصل مسائل آن مستلزم رویکردی چندبعدی و با در نظر گرفتن نقش و تأثیرگذاری مؤلفههای گوناگون در بعد داخلی، منطقهای و جهانی است. بر این اساس مقامات آمریکا در رویکرد ۲۰۰۷ خود در قبال عراق، با کاهش ویژگی یکجانبهگرایانه راهبردهای قبلی خود، سعی کردند که با راهبرد پردازی در حوزهها و ابعاد مختلف بحران عراق به موفقیت بیشتری دست یابند. این چند بعدنگری در رویکرد آمریکا در عراق، در برخی موارد تا حدی تشدید شده است که ناظران مسائل خاورمیانه بر مشاهده سیاستهای متفاوت و حتی متناقضی در رویکرد آمریکا در عراق تأکید کردهاند. اما به نظر میرسد آمریکا با توجه به شرایط پیچیده عراق، سیاستهایی موازی را برای تسریع در دستیابی به موفقیت در این حوزه دنبال میکند و این رویکرد چند بعدی گاهی به صورت سیاستهایی متناقض ظاهر میشود.
۳ـ ابعاد و مؤلفههای داخلی رویکرد آمریکا
آمریکا در استراتژی سال ۲۰۰۷ خود در عراق، امنیتسازی، پیشبرد روند سیاسی، مصالحه بین گروههای عراقی و بهبود شرایط اقتصادی را در عرصه داخلی عراق مورد تأکید قرار داد. در این راستا حدود ۳۰ هزار نفر نیروی جدید به عراق اعزام شد و برای افزایش امنیت به ویژه در بغداد و انبار مورد استفاده قرار گرفت.
در گزارش کراکر ـ پتراوس به کنگره، درخصوص عراق، بر بهبود شرایط امنیتی این کشور در نتیجه راهبرد افزایش نیرو تأکید شد. براساس این گزارش در ماههای اخیر، خشونتها، تلفات غیرنظامیان و ماشینهای بمبگذاری شده در عراق به دلیل افزایش نیرو و تخریب پناهگاههای القاعده از سوی نیروهای آمریکا کاهش یافته است و هرچند بهبود شرایط امنیتی در همه مناطق یکسان نبوده و بغداد و استان انبار شرایط بهتری پیدا کردهاند، اما در مجموع افزایش نیروها در عراق و سیاست تعامل با بازیگران مؤثر در حال نتیجه دادن است.
در چارچوب رویکرد آمریکا و براساس گزارش مذکور، با توجه به بهبود وضعیت امنیتی، آمریکا میتواند برای خروج سی هزار نیروی افزایش یافته تا تابستان سال آینده برنامهریزی کند. خروج نیروها از ماه دسامبر آغاز و تا ژوئیه سال ۲۰۰۸ تکمیل خواهد شد. به عنوان نخستین گام کاهش نیروها در عراق، دو هزار نیروی آمریکا در ماه دسامبر از عراق خارج خواهند شد که نخستین مورد کاهش نیروها از سال ۲۰۰۳ تاکنون میباشند. پس از آن نیز بقیه گردانهای اضافی در اواخر ماه ژوئیه آینده از عراق خارج خواهند شد.
آمریکا موفقیت نسبی خود در بهبود وضعیت امنیتی را با عوامل چندی مرتبط میسازد. تسلیح گروههای سنی و عشایر استان الانبار و جلب همکاری آنان برای مبارزه با القاعده از جمله اقداماتی است که مقامات واشنگتن آن را در بهبود وضعیت امنیتی بسیار مؤثر تلقی میکنند. اعمال فشار بر گروه صدر و وادارساختن آن به تعلیق فعالیتهای مسلحانه خود و همچنین تدابیر امنیتی شدیدتر و کنترل مؤثرتر نیز ازجمله سیاستهایی است که باعث کاهش تلفات نیروهای نظامی و خشونتها در عراق شده است.
با وجود برخی موفقیتهای آمریکا در بهبود شرایط امنیتی به ویژه در بغداد و الانبار، هنوز نمیتوان موفقیت قابل اطمینان و دایمی را برای نیروهای آمریکایی در این خصوص متصور شد و شاید تنها با تداوم بهبود شرایط امنیتی بتوان چشماندازی پایدار برای ایجاد ثبات و امنیت در عراق تصور کرد. دیدگاههای مختلف نیز نشان دهنده این عدم اطمینان است. گزارشهای مربوط به نگاه مردم عراق نیز نشانگر تداوم نگرش منفی به اقدامات آمریکا در امنیتسازی است.
طبق گزارشها، مردم بغداد هنوز احساس امنیت نمیکنند و معتقدند طرح افزایش نیروهای آمریکایی به پایان خشونتها و منازعات منجر نشده است. به باور مردم، طرح مزبور فقط باعث افزایش تعداد دیوارهای بتونی حایل و افزایش پستهای بازرسی شده که تاحدی خشونتها را تعدیل کرده، اما باعث از بین رفتن ریشهها و بنیادهای خشونت نشده است. براساس یک نظرسنجی، ۷۰ درصد عراقیها بر این باورند که جورج بوش در جنگ عراق شکست خورده است و شهروندان عراقی این مسئله را مورد تأکید قرار میدهند که برقراری امنیت در مناطقی که نیروهای آمریکایی در شش ماه گذشته در آنجا افزایش یافته، با شکست روبهرو بوده است.
هرچند مقامات آمریکا، بروز نشانههایی از موفقیت در امنیتسازی عراق را مطرح ساختهاند، اما در عین حال آنان تصریح میکنند که پیشرفت قطعی و موفقیت کامل آمریکا در عراق مستلزم حضوری طولانی مدت است. بر این اساس استدلال میشود که کاهش بیش از وقت و بیشتر نیروها، احتمالاً عواقب مخربی خواهد داشت و تصمیمگیری برای کاهش نیروها به میزانی بیشتر، مستلزم زمانی طولانیتر است و احتمالاً این تصمیمگیری باید تا ماه مارس به تعویق انداخته شود.
با توجه به شواهد موجود حتی در صورت پیشرفت قطعی و پایدار شرایط امنیتی عراق، آمریکا برای حضور طولانی مدت در عراق و ایجاد پایگاههای نظامی دائمی، براساس الگوی کشورهایی چون کره جنوبی و ژاپن، طرحهایی دارد. احتمال حضور طولانیمدت نیروهای آمریکایی در عراق در حالی مورد تأکید قرار میگیرد که آمریکا در سراسر جهان و به ویژه مناطق حساس نیرو دارد و خواستار نگهداری نیروهای خود در حوزهها و مناطقی استراتژیک چون خلیجفارس و عراق است. از این رو به باور برخی، در صورتی که هزینه نگهداری نیروها به میزان کنونی و بسیار بالا نباشد، آمریکا برای سالهای زیادی، در حدود 75.000 نیرو در عراق حفظ خواهد کرد.
رویکرد امریکا در عراق در بعد سیاسی در پی پیشبرد روند سیاسی و ایجاد مصالحه سیاسی بین گروههای عراقی بوده است، اما در این حوزه موفقیت چندانی حاصل نشده است. آمریکا در قبال گروههای مختلف عراقی، به سیاستهای متفاوتی متوسل ميشود. در قبال کردها هدف آمریکا تداوم همکاری استراتژیک با آنها و دفاع از هویت و دولت نیمه خودمختار جدید کردی در شمال عراق به رغم برخی چالشها در روابط آمریکا با دوستان منطقهای خود چون ترکیه است.
درخصوص شیعیان، آمریکا از یک سو خواستار حفظ همکاری و مشارکت جامعه شیعی در روند سیاسی به دلیل اکثریت جمعیتی آن است، اما از سوی دیگر در پی تضعیف گروههای شیعی ضدآمریکایی چون گروه صدر است. علاوه بر این آمریکا نسبت به تحکیم روابط گروههای شیعی با ایران ملاحظات و نگرانیهای خاصی دارد که تعامل آن با این گروهها را دشوار و پیچیده میسازد.
در مورد گروههای سنی، آمریکا از سال ۲۰۰۳، با مشکل مخالفت و مقاومت اعراب سنی در برابر روند سیاسی مواجه بوده و خشونتهای ناشی از اقدامات شورشیان سنی در عدم پیشرفت شرایط امنیتی، بیشترین سهم را داشته است. بر این اساس تلاش برای جلب مشارکت سنیها در روند سیاسی و کاهش مخالفت آنها با ساختار سیاسی جدید، از اصلیترین برنامهها و سیاستهای کنونی آمریکا در عراق به شمار میرود. در چارچوب رویکرد آمریکا در عراق در سال ۲۰۰۷، همکاری با گروههای سنی الانبار و تسلیح آنها در راستای جلب مشارکت سنیها در روند سیاسی و اهداف دیگری چون مقابله با شورشیان القاعده و ایجاد توازن در مقابل گروههای شیعی است. تعدیل قانون بعثیزدایی و قانون تقسیم درآمدهای نفتی از دیگر اقدامات آمریکا در این راستا است.
عدم پیشرفت روند مصالحه سیاسی بین گروههای عراقی، به رغم برخی پیشرفتها در عرصه امنیتی، باعث انتقاداتی از راهبرد آمریکا در عراق شده است و حتی برخی این رویکرد را در بلندمدت با پیامدهای منفی جدی تلقی میکنند. براساس چنین دیدگاههایی، به رغم کاهش خشونتها در بغداد و همکاری سنیها در انبار با آمریکا علیه القاعده، این ادعا که افزایش نیرو به اهداف وسیع خود رسیده است فاقد اعتبار است و موفقیتهای آمریکا در عراق بیشتر تاکتیکی بوده است. از این منظر افزایش نیرو به بهبود ثبات سیاسی، آشتی فرقهای و کارکرد بهتر نهادهای دولت و حکومت آشتی ملی در عراق منجر نشده است و چشمانداز روشنی نیز در این خصوص وجود ندارد.
در این دیدگاه این استدلال مطرح میشود که در طول ماههای گذشته، شکاف میان گروههای شیعی و همچنین انتقاد سنیها و کردها از دولت شیعی مالکی افزایش یافته است. عدم بهبود روند مصالحه سیاسی تا حدی است که دولت عراق از ۱۸ معیار سیاسی ـ امنیتی مشخص شده توسط آمریکا، تنها ۳ معیار را محقق ساخته و ۴ محور دیگر نیز تنها تا حدی پیشرفت داشته است. از این منظر هدف اصلی بهبود شرایط امنیتی، ایجاد زمینههای لازم برای پیشرفت مصالحه سیاسی بین گروههای عراقی بوده است، اما این امر نهتنها محقق نشده است، بلکه برخی اقدامات آمریکا در چارچوب رویکرد ۲۰۰۷، پیامدهای معکوسی را نیز در پی داشته است.
تسلیح گروههای سنی از سوی آمریکا ممکن است در جهت اهداف امنیتی کوتاه مدت آمریکا باشد، اما شاید این اقدام به نفع ثبات و امنیت بلندمدت عراق نباشد. در این خصوص توجه به ملاحظات و حساسیتهای گروههای شیعی اهمیت دارد. هرچند از منظر شیعیان تلاش آمریکا و سیاستهای آن برای سرکوب القاعده مثبت ارزیابی میشود، اما گروههای شیعی علاوه بر القاعده به سایر مؤلفههایی چون قدرتیابی گروههای سنی و به ویژه بعثیها نیز واکنش نشان میدهند. براین اساس شیعیان به همکاری آمریکا با سنیها در الانبار و تسلیح آنها و تعدیل قانون بعثیزدایی با دید منفی و نگرانی نگاه میکنند و در مجموع، آنها خواستار تحقق تمام معیارهای ترسیم شده از سوی دولت و کنگره آمریکا در عراق نیستند.
راهبرد آمریکا در خصوص حمایت و تقویت گروههای سنی و تسلیح آنها میتواند در درازمدت به اختلافات و تنشهای بیشتر و حتی درگیری با گروههای شیعی منجر شود و سیاست توازنبخشی آمریکا، افزایش ناامنیها را در پی داشته باشد. در شرایط کنونی عراق به نظر نمیرسد که گروههای سنی تسلیحات خود را کنار بگذارند و تمایلات شدیدی در میان گروههای مسلح شیعی و سنی برای عملکردی آزاد و خود مختار همانند پیشمرگهای کرد در شمال عراق وجود دارد. این امر در درازمدت میتواند ایده ایجاد مناطق نیمهخودمختار در عراق را به سوی عملیاتی شدن پیش ببرد.
نکته دیگر، پیامدهای تسلیح عشایر الانبار بر جامعه اعراب سنی عراق و افزایش رقابتهای داخلی در میان گروههای سنی است. گزارشها حاکی از آن است که سیاستمداران سنی که طی چند سال گذشته در دولت و پارلمان عراق مشارکت داشتهاند، به دلیل پدیدار شدن رهبران قبیلهای سنی، درخصوص رقابتهای درون جامعه سنی نگران هستند. این امر از یک سو به ظهور رهبران جدیدی در جامعه سنی منجر میشود که احتمالاً نماینده واقعیتر برخی گروهها باشند و این مسئله میتواند به تحکیم ساختار سیاسی جدید کمک کند، اما از سویی دیگر با تکثر رهبران سیاسی سنی، کار هماهنگی و توافقهای سیاسی را پیچیدهتر و دشوارتر میسازد.
۴ـ ابعاد منطقهای رویکرد آمریکا
عراق از نظر اجتماعی دارای بافت موزائیکی و متشکل از گروههای قومی ـ فرقهای متعدد است. به عبارتی میتوان این کشور را مینیاتوری از خاورمیانه تلقی کرد. این مسئله باعث پیوند شدید تحولات عراق با منافع و ملاحظات بخش عمدهای از بازیگران منطقهای از جمله ایران، ترکیه و کشورهای عربی شده است. بر این اساس موفقیت در پیشبرد روند دولت ـ ملتسازی در عراق، مستلزم توجه به ملاحظات و نگرانیهای منطقهای و همچنین مشارکت بازیگران خاورمیانهای در فرایند ایجاد ثبات و امنیت در عراق است.
آمریکا در راهبردهای خود در خصوص عراق تا سال ۲۰۰۶، با تأکید بر یکجانبهگرایی در حل و فصل مسائل این کشور، از توجه کافی به نقش کشورهای منطقه در این خصوص خودداری کرد. اما با بحرانی شدن شرایط امنیتی عراق در سال ۲۰۰۶، به تدریج گرایشاتی برای مشارکت و جلب همکاری بازیگران منطقهای در روند تحولات عراق ازجمله ایران و کشورهای عربی آغاز شد که نقطه آغاز ملموس آن به گزارش بیکر ـ همیلتون برمیگردد.
عدم حمایت کشورهای عربی از روند سیاسی عراق در دوره پس از صدام، ورود نیروهای شورشی از این کشورها به عراق و انجام عملیاتهای خشونتآمیز علیه نیروهای نظامی و غیرنظامیان از عوامل اصلی ناکامی آمریکا در امنیتسازی در عراق، طی سالهای گذشته بوده است. بر این اساس آمریکا در سال ۲۰۰۷، جلب حمایت و همکاری کشورهای عربی منطقه درخصوص عراق را به عنوان یکی از محورهای اصلی رویکرد خود قرار داده است. مقامات آمریکا طی ماههای گذشته در دیدارهای متعدد با سران کشورهای عربی آنها را نسبت به حمایت از روند سیاسی عراق و کنترل مؤثرتر مرزهای خود ترغیب کردهاند و گاهی این سیاست با هشدارهایی نیز همراه شده است.
یکی از اهداف اعلام فروش تسلیحات به کشورهای عربی ازسوی آمریکا نیز تشویق این کشورها به حمایت از روند سیاسی عراق بود. از آنجایی که یکی از نگرانیهای مقامات عربی در خصوص عراق پس از صدام، افزایش نفوذ ایران و احتمال تبدیل عراق به متحد استراتژیک ایران در معادلات منطقهای است، آمریکا در تلاش است تا در ترغیب اعراب به حمایت از روند سیاسی عراق، موازنهسازی در مقابل ایران و افزایش نفوذ آن در عراق را نیز مطرح سازد. این مسئله از یک سو به کاهش نگرانیهای مقامات عرب از افزایش نقش منطقهای ایران و از سوی دیگر به تقویت رویکرد ایجاد بازدارندگی در مقابل این کشور منجر میشود.
آمریکا در تلاش است تا با افزایش سهم اعراب سنی از قدرت در عراق و مشارکت بیشتر در ساختار سیاسی، با اقداماتی چون تعدیل قانون بعثیزدایی از یک سو و همچنین محدودسازی نفوذ ایران در عراق از سویی دیگر، تمایل دولتهای عربی به حمایت از روند سیاسی جدید عراق را افزایش دهد. اما با وجود این تلاشها، هنوز نشانههایی مثبت و پایدار از تمایل دولتهای عربی منطقه به حمایت از دولت عراق وجود ندارد و به نظر میرسد این دولتها هنوز از پذیرش عراق پس از صدام به عنوان واقعیتی جدید در عرصه خاورمیانه خودداری میکنند.
۵ـ ایران در رویکرد آمریکا در قبال عراق
در این خصوص که در میان بازیگران منطقهای صحنه عراق، ایران به عنوان اصلیترین و تأثیرگذارترین بازیگر تلقی شود، تردید کمی وجود دارد. اما به رغم نفوذ ایران در عراق پس از صدام، آمریکا از زمان اشغال عراق همواره از پذیرش این امر خودداری کرده و در پی آن بوده است که روند تحولات عراق را به صورت یک جانبه و با محدودسازی نفوذ سایر بازیگران به پیش ببرد.
کاهش و محدودسازی قدرت و نفوذ ایران در عراق، هماکنون نیز به عنوان اصلیترین هدف و اولویت آمریکا در برابر ایران است، اما آمریکا در رویکرد ۲۰۰۷ خود در عراق، بخش عمدهتری از تلاشها و کنشهای خود را به سوی تضعیف نقش و کارکرد ایران معطوف ساخت. در این دوره کنشگری و عملگرایی بیشتر، عنصر اصلی سیاست آمریکا در قبال ایران در عراق است. هرچند این کنشگری در رفتارهایی کاملاً متفاوت و به ظاهر متناقض از دستگیری ایرانیها در عراق تا چندین دور مذاکره مستقیم را شامل میشود، اما تمام این رفتارها در راستای هدف کلی و واحد محدودسازی نفوذ ایران در عراق و استفاده از ظرفیتهای آن برای امنیتسازی در این کشور است.
شرایط پیچیده عراق و لزوم حل وفصل فوریتر مسئله عراق از سوی آمریکا، مقامات آمریکا را وادار ساخته است تا با کنار گذاشتن رویکردهای تکبعدی ناشی از ذهنیت سنتی، به رویکردی چند بعدی با استفاده از شیوهها و ابزارهای متفاوت توجه کند. شیوهها و ابزارهایی که در نهایت هدف کلی و واحدی را تأمین خواهند کرد.
آمریکا از ابتدای اجرایی ساختن راهبرد ۲۰۰۷، با رفتارهایی چون وارد ساختن اتهام حمایت از تروریسم و گروههای شبه نظامی و وارد ساختن تسلیحات به عراق و آموزش مخالفان آمریکا، دستگیری ایرانیها در عراق به اتهام اقدامات ضدآمریکایی و ارتباط با گروههای شبهنظامی، قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست گروههای تروریستی، صدور اجازه برخورد سرسختانهتر با ایرانیها در عراق و اقدامات مشابه دیگر، کوشید فشارها را بر ایران، در جهت کاهش نفوذ در عراق و تعامل با گروههای عراقی، افزایش دهد. از سویی دیگر مقامات آمریکا با توجه به ظرفیتهای ایران در کمک به امنیتسازی در عراق سعی کردهاند تا به واسطه دولت عراق، ایران را به انجام مذاکراتی در جهت ایجاد ثبات و امنیت تشویق نمایند. هرچند این رفتارها دو جهتگیری متفاوت را نشان میدهد، اما تمام آنها در راستای هدف کلی محدودسازی نفوذ و قدرت مانور ایران است. البته ایران در قبال هر کدام از این رفتارها میتواند سیاست متناسبی را برای افزایش فرصتها و منافع خود در عراق اتخاذ کند. البته هدف دیگر آمریکا از مذاکره با ایران در خصوص عراق را میتوان به نیاز دولت بوش برای کسب موفقیت در عراق در چارچوب مبارزات درون حزبی، در آستانه انتخابات ریاست جمهور آمریکا تلقی کرد.
اعمال فشار بر گروههای شیعی و دولت عراق در جهت کاهش تعاملات خود با ایران، تلاش برای افزایش مشارکت گروههای سنی در قدرت، برای ایجاد توازن در مقابل شیعیان، موازنهسازی در برابر ایران از طریق کشورهای عربی و تحت فشار قرار دادن ایرانیها در عراق، ازجمله گزینههایی است که آمریکا برای محدودسازی نفوذ ایران در عراق از آن استفاده میکند. دیپلماسی اجبار توأم با تهدید، شیوهای است که آمریکا از آن برای کاهش نفوذ ایران در عراق استفاده میکند.
با وجود در پیش گرفتن تمام گزینهها و سیاستهای فوق در قبال ایران از سوی آمریکا، این تلاشها به معنای عدم تمایل قطعی آمریکا برای هرگونه معامله واقعی در عراق نیست و مقامات آمریکا با توجه به اولویتها و فوریتهای مهم خود در عراق، حاضر خواهند شد تا در قبال کسب امتیازات امنیتی، به واگذاری برخی از امتیازات به طرف مقابل نیز رضایت دهند. علاوه بر این، پیشرفت مذاکرات و تفاهم در عرصه عراق میتواند به ایجاد روزنههایی برای تفاهمات استراتژیک بیشتر بین دو طرف منجر شود.
نتیجهگیری
رویکرد آمریکا در عراق دارای ابعاد و مؤلفههای گوناگونی است که حتی گاهی این عناصر به ظاهر متناقض به نظر میرسد. اما واقعیت آن است که مجموعه ابعاد و عناصر رویکرد آمریکا در عراق و به صورت کلیتر در منطقه، اهداف واحدی را تعقیب میکنند. در عراق هدف اصلی و کلی آمریکا حل و فصل این بحران و ایجاد ثبات و امنیت مطلوب خود در جهت کاهش سطح نیروها و هزینههای خود بوده است. در این راستا کنشگری در رویکرد آمریکا در سطوح مختلف به شدت افزایش یافته است. در سطح داخلی راهبرد افزایش نیرو و تعامل با بازیگران مؤثر، باعث بهبود نسبی شرایط امنیتی عراق شده است، اما پیشرفت روند سیاسی و مصالحه بین گروههای عراقی همچنان با چالشها و موانعی اساسی روبهرو است.
در سطح منطقهای، آمریکا سعی کرده است تا بازیگران منطقهای را نسبت به حمایت از روند سیاسی و ثباتسازی در عراق ترغیب نماید و در این خصوص عوامل تشویقی چون فروش تسلیحات را نیز ارائه کرده است. اما با وجود این هنوز نشانههایی مثبت و پایدار از حمایت بازیگران منطقهای از عراق جدید و پذیرش واقعیات آن مشاهده نمیشود.
درخصوص ایران، سیاست اصلی آمریکا محدودسازی نفوذ ایران در عراق و کاهش پیامدهای منفی رفتارهای آن در این حوزه برای اهداف و منافع خود بوده است. در این راستا آمریکا ضمن افزایش سطح کنشگری در رویکرد خود، به ابزارها و سیاستهای متفاوتی متوسل شده است که از دستگیری ایرانیها در عراق تا مذاکرات مستقیم را شامل میشود.
در مجموع رویکرد آمریکا در عراق در قبال ایران، در چارچوب سیاست کلی آن در قبال جمهوری اسلامی ایران یعنی تضعیف و محدودسازی نفوذ و قدرت مانور ایران در محیط منطقهای و تغییر رفتارهای آن به واسطه اعمال فشار از یک سو و پیشنهاد عوامل تشویقی از سوی دیگر است. این رویکرد آمریکا در قبال ایران در قالب الگوی دیپلماسی اجبار جای میگیرد که در آن استفاده از تمامی عوامل و ابزارهای قدرت و فرصتها، در جهت اعمال فشار بر طرف مقابل و وادار ساختن آن به تغییر رفتار مورد توجه قرار میگیرد. این اعمال فشارها در عراق نیز در جهت محدودسازی نفوذ ایران و تغییر رفتارهای مقابلهجویانه آن در قبال آمریکا میباشد. در صورتی که این رویکرد در قبال ایران با موفقیت همراه نشود، آمریکا گزینههای سرسختانهتری چون استفاده از ابزار نظامی را ممکن است در اولویتهای خود مورد توجه بیشتری قرار دهد. هر چند این گزینه ضعیف است اما با توجه به این احتمال، آمریکا سعی دارد تا زمینههای لازم برای این گزینه را نیز به طور موازی و با برجسته ساختن مواردی چون حمایت ایران از تروریسم در عراق، مهیا سازد.