10 شهریور 1386
اهمیت
روابط چین و روسیه در سالیان اخیر دستخوش تحولات گستردهای شده است، تحولاتی که پیامد آن تعمیق روابط این دو کشور بوده است، به گونهای که در وضعیت فعلی این دو کشور از روابط بسیار نزدیکی با یکدیگر برخوردارند. با توجه به جایگاه این دو کشور در نظام بینالملل از یک سو و نوع مناسبات ایران با آنها بررسی سیر تحول و وضعیت فعلی روابط این دو کشور اهمیت مییابد.
از گذشته تا حال
روابط چین و روسیه از پایان جنگ سرد تاکنون پیوسته رو به بهبود بوده است. بهبود این روابط به ویژه از اواسط دهه 1990 که روسیه به تدریج از شوک ناشی از فروپاشی بیرون آمد، چشمگیرتر است. در گام نخست، دو کشور تلاش کردند مشکلات به جای مانده از جنگ سرد را حل و فصل کنند. در دوران جنگ سرد، به ویژه از دهه 1960 به بعد روابط چین و شوروی به شدت تیره شد به گونهای که در اواخر 1960 تا آستانه برخورد نظامی نیز پیش رفت و اساساً یکی از دلایل بهبود روابط چین و آمریکا، تهدیدات جدی و گسترده شوروی علیه چین بود. البته گورباچف و دنگ شیائوپنگ در دهه 1980 تلاش کردند مشکلات فی مابین را حل کنند، اما این تلاشها با فروپاشی شوروی نیمه تمام ماند.
حل مشکلات فی ما بین، در دهه 1990 با تغییر نظام بینالملل و اراده رهبران دو کشور سرعت گرفت. در گام نخست، دو کشور مشکلات مرزی و نظامی خود را حل کردند و زمینه را برای ارتقای روابط فراهم آوردند. در گامهای بعد در سال 1994 دو کشور موافقتنامه عدم وارد آوردن ضربه اول هستهای را به امضا رساندند و در سال 1996 گروه شانگهای پنج را با مشارکت قزاقستان، قرقیزستان، و تاجیکستان تشکیل دادند، گروهی که پایهای برای تشکیل سازمان همکاری شانگهای شد. در همین سال بوریس یلتسین پیشنهاد مشارکت استراتژیک میان دو کشور را مطرح ساخت که با استقبال مقامات چینی مواجه شد و به تدریج چارچوبی برای روابط دو کشور فراهم آورد.
از این مقطع، ارتقای روابط دو کشور با سرعت بیشتری صورت گرفت. در سال 1997، جیانگ زمین، رئیس جمهور وقت چین، به روسیه سفر کرد و در پایان این سفر اولین اعلامیه مشترک دو کشور منتشر شد، اعلامیهای که در آن طرفین بر بنیادگذاری نظم جدید بینالمللی از طریق روندهای چند قطبیگرایی در نظام بینالملل تأکید به عمل آوردند. اهمیت صدور چنین اعلامیه مشترکی در بالاترین سطوح رهبران دو کشور از آن روست که نشان دهنده تقویت پیوندهای دو کشور از یک سو و نزدیکی مواضع سیاست خارجی آنها از دیگر سو است. در همین راستا، آنها در سال 2001 موافقتنامهای «همکاری و حسن همجواری» را امضاء کردند که گام مهم دیگری در جهت گسترش روابط دو کشور به شمار میآمد. نکته مهمی که درباره این مقطع باید ذکر کرد، به قدرت رسیدن پوتین در روسیه است که آشکارا خواست و اراده دستگاه رهبری آن کشور جهت گسترش روابط با چین را تقویت کرد. آخرین اعلامیه مشترک دو کشور که در سفر اخیر هوجین تائو به روسیه منشتر شد، شاهدی بر این مدعاست. دقت در محتوای این اعلامیه نشان از اشتراک گسترده در مواضع طرفین درباره مسائل مختلف دارد.
در وضعیت فعلی با توجه به بیش از یک دهه گسترش پیوسته روابط دو کشور، این روابط واجد سطوح مختلفی است، که ذیلاً آنها را بررسی خواهیم کرد:
سطح دو جانبه روابط
روابط دو جانبه چین و روسیه در وضعیت فعلی حوزههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی را در برمیگیرد. در بعد سیاسی، روابط دو کشور در قالب مشارکت استراتژیک قرار دارد که مرحلهای عالی در روابط دو جانبه به شمار میآید. سران دو کشور اجلاسهای سالانهای را برگزار میکنند و در پایان آن اعلامیههای مشترکی منتشر میشود که مواضع مشترک دو کشور را بیان میکند.
همکاریها و مبادلات اقتصادی بعد دیگری از روابط دو جانبه این دو کشور به شمار میآید که در سالهای اخیر به سرعت گسترش یافته است. حجم تجارت دو کشور به عنوان مهمترین شاخص این عرصه، روند رو به گسترش را به خوبی نشان میدهد. در سال 1996، حجم تجارت دو کشور 83/6 میلیارد دلار بود که در سال 1997 و در پی بحران مالی آسیا به 48/5 میلیارد دلار کاهش یافت. اما از آن هنگام تاکنون پیوسته رو به رشد بوده است. در سال 2001، حجم تجارت دو کشور به 2/10 میلیارد دلار رسید و از این سال تاکنون به طور متوسط سالانه بیست درصد داشته است، به گونهای که در سال 2005 به 1/29 میلیارد دلار و در سال 2006 به 4/33 میلیارد دلار رسید. سیر رشد حجم تجارت دو کشور به گونهای بوده است که طی دهه گذشته 6 برابر شده است. دو کشور در نظر دارند این حجم را تا سال 2010 به شصت تا هشتاد میلیارد دلار برسانند.
علاوه بر تجارت، در دیگر حوزههای اقتصادی نیز دو کشور همکاریهای نزدیکی با یکدیگر دارند که مهمترین آن حوزه انرژی است. روسیه پنجمین تأمین کننده نفت چین است. روسیه در سال 2005 ده میلیون تن و در سال 2006، پانزده میلیون تن از نفت مورد نیاز چین (ده درصد کل نفت مورد نیاز چین) را تأمین کرده است.
مهمترین مسئله در زمینه همکاریهای دو کشور در حوزه انرژی خطوط لوله نفت و گاز روسیه به چین است، زیرا این امر از اهمیت استراتژیک، به ویژه برای چین، برخوردار است. در زمینه خط لوله نفت روسیه به چین که از آنگاسک به داکینگ کشیده خواهد شد، پس از سالها بحث و بررسی کارشناسی و مهمتر از آن چانهزنیهای سیاسی، توافقات اولیه حاصل شده است. در صورت توافق نهایی، این خط لوله ظرف ده سال ساخته خواهد شد و هزینهای بالغ بر 5/11 میلیارد دلار برای آن پیشبینی شده است.
البته رسیدن به توافق نهایی در این زمینه دشوار خواهد بود، زیرا چین با رقیب قدرتمندی چون ژاپن مواجه است که سخت در تلاس است این خط لوله در مسیر دریای ژاپن و بندر ناخودکا احداث شود.
در زمینه گاز نیز، شرکت گاز پروم برای ساخت دو خط لوله گاز از روسیه به چین با شرکتهای دولتی چین به توافق رسیده است. هر یک از این خطوط ظرفیت سالانهای بالغ بر چهل میلیارد متر مکعب دارند. به علاوه دو کشور موافقتنامههایی در زمینه سرمایهگذاری مشترک جهت اکتشاف گاز به امضا رساندهاند. در دسامبر 2004، شرکت ملی نفت چین بیست درصد از سهام یکی از شرکتهای بزرگ نفتی روسیه را خریداری کرد. در فوریه 2005 نیز بانکهای چین شش میلیارد دلار وام در اختیار دولت روسیه قرار دادند تا آن را در جهت ملی کردن یکی از دیگر شرکتهای نفتی این کشور به کار گیرد. با این اقدامات، چین به یکی از کشورهای عمده سرمایهگذار در صنعت انرژی روسیه تبدیل شده است. در زمینه برق نیز روسیه در سال 2006 میزان برق صادراتی خود به چین را دو برابر کرد و به هشتصد میلیون کیلووات رساند.
همان گونه که اشاره شد، انرژی مهمترین حوزه تعاملات اقتصادی دو کشور است و به همین لحاظ است که در اعلامیه مشترک اخیر (2007) دو کشور تأکید کردهاند که اجرایی شدن تدریجی توافقات عمده در زمینه انرژی به امنیت اقتصادی طرفین کمک شایانی میکند.
حوزه نظامی از دیگر حوزههای رو به گسترش در روابط دو جانبه این دو کشور است و اهمیت آن به مراتب از سایر عرصهها برای طرفین بیشتر میباشد. چین مهمترین خریدار تسلیحات روسی است و نقش مهمی در تداوم فعالیت مجتمعهای نظامی این کشور ایفا میکند. تحریم تسلیحاتی از 1989 تاکنون از جانب غرب از یک سو و نیاز چین به افزایش سریع قدرت نظامی خود از دیگر سو، اهمیت این تبادلات را بیشتر کرده است. یکی از چالشهای پر اهمیت پیش روی چین در وضعیت فعلی و به ویژه در آینده شکاف در قدرت نظامی آن با سایر قدرتهای بزرگ، به ویژه ایالات متحده، است. این شکاف با توجه به انقلاب در امور نظامی گسترش بیشتری یافته است. به همین لحاظ، چین در سالهای اخیر تلاش کرده است قدرت نظامی خود را افزایش دهد تا بدین وسیله این شکاف را کاهش دهد. افزایش دو رقمی بودجه نظامی سالانه این کشور در سالهای اخیر (که در سال 2006، 18 درصد رشد نشان میدهد) نماد این تلاش به شمار میآید.
اما چین در این مسیر گزینههای محدودی در پیشرو دارد. تحریم تسلیحاتی اتحادیه اروپا و ایالات متحده علیه این کشور، گزینههای آن را به روسیه و در مراتب بعدی اسرائیل کاهش داده است. ترکیب «محدودیت و نیاز» ارزش سلاحهای روسی را برای این کشور بسیار بالاتر از حد معمول میبرد. از سوی دیگر، روسیه نیز به طور جدی به بازار چین نیازمند است تا در پرتو آن بتواند سهم خود را در بازارهای جهانی تسلیحات را که شدیداً رقابتآمیز است، حفظ کند.
بر مبنای آمار و ارقام، چین 95 درصد از تسلیحات پیشرفته مورد نیاز خود را از روسیه تأمین میکند و همکاری تنگاتنگی با این کشور در زمینههای فنی، تکنیکی و لجستیک دارد. خرید این تسلیحات و دریافت کمکهای فنی، «مدرنیزاسیون نظامی» را که به اولویتی مهم برای حزب کمونیست تبدیل شده است، امکانپذیر میسازد.
بر مبنای آمار پنتاگون، در فاصله سالهای 2000 تا 2005 ارزش قراردادهای نظامی چین و روسیه به سیزده میلیارد دلار بالغ شد و مبادلات تسلیحاتی به ارزش یازده میلیارد دلار نیز در دست مذاکره است. با عنایت به بحث فوق میتوان گفت که روابط دو کشور در سطح دو جانبه، واجد حوزههای مختلفی است و در هر یک از این حوزهها به نسبتهای مختلف گسترش یافته است.
سطوح منطقهای و بینالمللی روابط
منافع و آسیبپذیری کشورها عموماً به واسطه میزان قدرت آنها تعیین میشود. بر این مبنا، هر چه قدرت کشورها بیشتر باشد، حوزههای منافع و آسیبپذیری (تهدیدات) آنها نیز گستردهتر میشود. ناگفته پیداست که قدرتهای بزرگ از گستردهترین حوزههای منافع و آسیبپذیریها برخوردارند و این حوزهها در برخی مناطق و بعضی از موضوعات با یکدیگر همپوشی دارند.
چین و روسیه نیز به عنوان دو قدرت بزرگ از این قاعده مستثنی نیستند و اولاً حوزههای منافع و آسیبپذیری آنها گسترده است و ثانیاً در بخشهای مهمی همپوشی دارد. در سطح منطقهای، آسیا و به ویژه بخش مرکزی آن، مهمترین حوزهای است که منافع و نیز آسیبپذیری این دو، همپوشیهای مهمی با یکدیگر دارد.
آسیای مرکزی برای هر دو کشور واجد اهمیت استراتژیک است و از همینرو، نوع و روند تحولات آن، برای این دو کشور بسیار مهم است. سازمان همکاری شانگهای نماد این اهمیت و نیز همپوشی منافع و آسیبپذیری دو کشور در آسیای مرکزی به شمار میآید. در منشور این سازمان یکی از مهمترین اهداف آن مبارزه با تروریسم، افراطگرایی و تجزیهطلبی اعلام شده است. این هدف، در واقع، در پاسخ به یکی از آسیبپذیریهای مهم دو کشور (که با این منطقه ارتباط تنگاتنگی دارد)، اعلام شده است. چین و روسیه در سین کیانگ و چچن با تهدید تجزیهطلبی و افراطگرایی مواجهاند. به علاوه، آنها شیوع افراطگرایی و تروریسم در منطقه شکننده آسیای مرکزی را به هیچ وجه بر نمیتابند.
در سطح کلان و از زاویه روابط قدرتهای بزرگ، دو کشور حضور و نفوذ ایالات متحده، به ویژه در وجه نظامی را تهدیدی علیه خود میبینند. اعلامیه پایانی اجلاس سران سازمان همکاری شانگهای در سال 2005 که در آن بر تعیین جدول زمانی برای خروج نیروهای آمریکایی از این منطقه تأکید شده بود، شاهدی بر این مدعاست. آسیای مرکزی بخشی از خارج نزدیک روسیه است و عمق استراتژیک چین محسوب میشود، بنابراین، طبیعی است که این دو به حضور و نفوذ ایالات متحده در آن حساس باشند. حضور و نفوذ دیپلماتیک ایالات متحده در این منطقه نیز برای این دو کشور نگرانکننده است، زیرا ایالات متحده با همراهی برخی قدرتهای غربی تلاش دارد سامان سیاسی کشورهای این منطقه را تغییر داده و به سمت سیستمهای دموکراتیک و همگرا با غرب سوق دهد، امری که انقلابهای رنگی آن را آشکارا نشان داد. این در حالی است که یکی از اولویتهای چین و روسیه در آسیای مرکزی، حفظ سیستمهای سیاسی موجود میباشد، سیستمهایی که با این دو کشور همراهی نشان میدهند. نماد این همراهی، سازمان همکاری شانگهای است که در آن کشورهای مهم آسیای مرکزی حضور دارند. سازمان همکاری شانگهای در واقع به گونهای نهادینه، اهداف منطقهای چین و روسیه را باز میتاباند و ابزاری برای پیشبرد منافع آنها و نیز تداوم پایدار وضعیت منطقه به گونهای است که آنها تمایل دارند، به علاوه سازمان همکاری شانگهای باعث میشود بازیگران میان پایه منطقهای نیز برای ایفای نقش مؤثر و پایدار در این منطقه، ناگزیر از کانال آن وارد شوند. ناگفته پیداست که ورود از این مسیر نیازمند سطحی از هماهنگی با اهداف سیاست خارجی چین و روسیه است.
در سطح کلان نظام بینالملل نیز منافع و آسیبپذیریهای چین و روسیه واجد همپوشیهای گستردهای است که باعث شکلگیری همکاری تنگاتنگی بین این دو شده است. در این عرصه، دو کشور تداوم نظم هژمونیک موجود را تهدیدی علیه خود میدانند و در جهت سوق دادن آن به سوی چند جانبهگرایی تلاش میکنند. تلاش در جهت تقویت روندهای چندجانبهگرایانه در عرصه بینالملل، یکی از عناوین ثابت اعلامیه مشترک سران دو کشور در سالهای اخیر بوده است. در اعلامیه مشترک اخیر بین دو کشور نیز آمده است «چین و روسیه از چندجانبهگرایی و دموکراتیزه کردن روابط بینالملل حمایت میکنند، بر نقش اساسی سازمان ملل متحد در حل و فصل مسائل بینالمللی تأکید میگذارند و آن را مرجع اصلی حفاظت از صلح و امنیت بینالمللی میدانند.»
مواضع آنها در قبال بحرانهای بینالمللی، آشکارا تقلای دو کشور برای پیشبرد چندجانبهگرایی در صحنه سیاست بینالملل را نشان میدهد. مواضع دو کشور در خصوص جنگ عراق و به ویژه بحران هستهای کره شمالی و ایران شاهدی بر این مدعاست.
در جنگ آمریکا علیه عراق که آشکارترین حرکت یکجانبهگرایانه ایالات متحده بود، دو کشور در مخالفت خود را ابراز داشتند و در بحرانهای هستهای ایران و کره شمالی با همکاری نزدیک با یکدیگر تلاش کردند مسیر حل بحران را در قالب ساز و کارهای چندجانبهگرایانه قرار دهند. در هر دوی این بحرانها، نوعی کنسرت قدرتها شکل گرفت و تصمیمگیریها عمدتاً برآیند چانهزنی اعضای کنسرت بود. تأکید این دو کشور بر نقش بیبدیل سازمان ملل متحد در حل و فصل معضلات بینالمللی از آن روست که شورای امنیت را صحنه مناسبی برای تمرین و تقویت چندجانبهگرایی و حفظ حضور و نفوذ خود در سیاست بینالملل میدانند.
افزون بر این، در حوزه تعاملات استراتژیک، خط مشی هستهای و فضایی ایالات متحده تهدیدی مشترک را علیه دو کشور شکل داده است.
ایالات متحده در پی رسیدن به امنیت مطلق در حوزه سلاحهای هستهای و نیز فضا است و حرکت آن در جهت نیل به چنین وضعیتی، تهدیدی عمده علیه بازدارندگی هستهای (در هر دو وجه تدافعی و تهاجمی) این دو کشور است. از همین روست که دو کشور در اعلامیه مشترک اخیر خود آوردهاند: «چین و روسیه بر تعمیق ساز و کارهای جهانی منع تکثیر و اجرای کامل قطعنامه 1540 شورای امنیت سازمان ملل متحد تأکید میکنند. دو کشور بر جلوگیری از مسابقه تسلیحاتی در فضا و فعالیت مشترک برای نیل به معاهدهای بینالمللی برای ممانعت از تسلیحاتی کردن فضا تأکید دارند».
با عنایت به مطالب فوقالذکر میتوان گفت که روابط چین و روسیه در سطح کلان نظام بینالملل نیز گسترده است و این دو همکاری نزدیکی با یکدیگر به ویژه در حل و فصل بحرانهای بینالمللی دارند.
نتیجهگیری:
دقت در سیر روابط روسیه و چین از پایان جنگ سرد تاکنون، نشان میدهد که این دو کشور مراحل مهمی را در مسیر نیل به اتحاد و ائتلاف به عنوان عالیترین سطح روابط دو جانبه، طی کردهاند. به لحاظ نظری، اتحاد و ائتلاف میان دو کشور نیازمند پشت سرگذاردن مراحل چهارگانه تفاهم، تعامل، همکاری و مشارکت استراتژیک است. چین و روسیه، همان گونه که در متن نشان داده شد، از پایان جنگ سرد تا ابتدای هزاره جدید مراحل تفاهم، تعامل و همکاری در روابط دو جانبه را پیمودهاند و در وضعیت فعلی در مرحله مشارکت استراتژیک قرار دارند. گذر از مرحله مشارکت استراتژیک به اتحاد و ائتلاف، نیازمند سطح گستردهتری از منافع و تهدیدات مشترک است. بر این مبنا، احتمالاً تا آیندهای نزدیک روابط دو کشور همچنان در قالب مشارکت استراتژیک استمرار خواهد یافت.