30 دی 1385
اهمیت:
سیاست خارجی قدرتهای بزرگ از ابعاد مختلفی برخوردار میباشد که شناخت آن برای بازیگران میان پایه حائر اهمیت است، زیرا این قدرتها صحنه گردانان اصلی سیاست بینالملل میباشند و بیشترین تأثیرات را بر این صحنه میگذارند. چین یکی از این قدرتهاست که موقعیت آن با سرعتی شگفتانگیز پیوسته در سیاست بینالملل ارتقا مییابد. بر این مبنا فهم سیاست خارجی این کشور برای بازیگر میان پایهای چون ایران که از مناسبات گستردهای با آن برخوردار است، ضرورت دارد. گزارش حاضر به تحلیل سیاست خاورمیانهای چین، به عنوان یکی از وجوه مهم سیاست خارجی این کشور میپردازد.
تحلیل:
دو دهه رشد اقتصادی سریع چین، موقعیت استراتژیک این کشور و به تبع سیاست خارجی آن را باز تعریف کرده است. یکی از حوزههایی که سیاست خارجی چین در آن باز تعریف شده است، منطقه خاورمیانه است با عنایت به این باز تعریف، متغیرهای اصلی شکلدهی به سیاست خاورمیانهای چین در وضعیت فعلی را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
1- امنیت انرژی
امنیت انرژی در وضعیت فعلی یکی از چالشهای استراتژیک پیشروی چین به شمار میآید. به همین دلیل، تأمین و تضمین آن به یکی از اولویتهای استراتژیک این کشور مبدل شده است. البته چالش امنیت انرژی چالشی عمومی در آسیا به شمار میآید، زیرا این منطقه به عنوان پویاترین منطقه اقتصادی جهان از بالاترین حساسیت و قابلیت ضربهپذیری در این حوزه برخوردار است. در میان کشورهای آسیایی، چین از یکی از بالاترین نرخهای رشد اقتصادی برخوردار است و به همین دلیل افزایش مصرف انرژی این کشور نیز سرعت گرفته است. برای مثال، مصرف نفت این کشور بین سالهای 1995 تا 2005 یعنی یک دهه صد در صد افزایش یافته است و به 8/6 میلیون بشکه در روز رسیده است. رشد مصرف نفت چین به قدری سریع صورت گرفت که این کشور در سال 2003 با پیشی گرفتن از ژاپن به دومین مصرف کننده نفت در جهان تبدیل شد. از هنگامی که چین در سال 1993 به صف وارد کنندگان نفت پیوست، وابستگی آن به نفت وارداتی به سرعت افزایش یافته است، به گونهای که در سال 2005 بیش از نیمی از نفت مصرفی آن از منابع خارجی تأمین شد. بر طبق اغلب پیشبینیها، مصرف نفت چین سالانه رشدی معادل 5/4 درصد خواهد داشت، نرخ رشدی که دو برابر متوسط نرخ رشد جهانی و چهار برابر نرخ رشدی است که احتمالاٌ کشورهای توسعه یافته تجربه خواهند کرد.
به علاوه، تصمیم دولت چین در سال 2004 مبنی بر ایجاد ذخایر استراتژیک نیز در افزایش مصرف و در نتیجه واردات این کشور تأثیر خواهد گذارد. در چارچوب برنامه دولت تا سال 2008 چین باید 100 میلیون بشکه معادل 35 روز واردات، تا سال 2015، 200 میلیون بشکه معادل 50 روز واردات و تا سال 2020، 600 میلیون بشکه معادل 90 روز واردات، ذخیره استراتژیک داشته باشد. افزایش سریع تقاضای انرژی در چین در حالی صورت میگیرد که تولید داخلی به هیچ روی کفاف آن را نمیدهد و بخش مهمی از این تقاضا باید از طریق منابع بینالمللی تأمین شود.
منطقه خاورمیانه و کشورهای واقع در آن، به دلیل برخورداری از بیشترین ذخایر انرژی، طبیعتاً از بالاترین قابلیتها در تأمین امنیت انژری چین و پاسخگویی به نیاز استراتژیک این کشور برخوردارند. چینیها با درک این موضوع در سالهای اخیر تلاشهای وسیعی برای ارتقای روابط با کشورهای نفتخیز این منطقه، به ویژه کشورهای اصلی انجام دادهاند تا در پرتو آن بتوانند سهم خود از ذخایر این منطقه را هر چه بیشتر افزایش دهند. اهمیت این تلاشها هنگامی روشنتر میشود که توجه داشته باشیم، طبق پیشبینیها، وابستگی چین به انرژی خاورمیانه در سالهای آتی رو به افزایش خواهد بود. به گونهای که تا سال 2020 به بیش از 70 درصد خواهد رسید.
در این راستا، چینیها استراتژی انرژی سه وجهی را در منطقه خاورمیانه دنبال میکنند که وجوه آن عبارتنداز:
1- به کارگیری دیپلماسی تهاجمی برای برقراری اتصال زیربنایی با کشورهای دارند? انرژی جهت تضمین عرضه دراز مدت انرژی. اعلامیه مشارکت استراتژیک نفتی چین و عربستان در سال 1999 را میتوان یکی از نتایج این دیپلماسی دانست.
2- فراهم آوردن شرایط لازم برای حضور شرکتهای نفتی چین در سرمایهگذاری و توسعه میادین نفتی منطقه.
3- تشویق سرمایهگذاری متقابل شرکتهای نفتی کشورهای خاورمیانه در بخشهای پالایشگاهی و بازار انرژی چین.
چینیها در پیشبرد این استراتژی در منطقه خاورمیانه تاکنون به موفقیتهای قابل توجهی دست یافتهاند. آنها علاوه بر عقد قراردادهای تاریخی با ایران، با عربستان نیز همکاریهای تنگاتنگی را پیریزی کردهاند. جلوههای مهم همکاریهای انرژی چین و عربستان (غیر از فروش نفت) را میتوان به صورت ذیل برشمرد:
1- احداث پالایشگاهی در کوانگزو توسط عربستان با هزینهای بالغ بر هشت میلیارد دلار.
2- مشارکت شرکت سعودی – آرامکو در دو پروژه پالایشگاه فوجیان با سرمایهگذاری 5/3 میلیارد دلار و پالایشگاه کینگ دائو با سرمایهگذاری 1/2 میلیارد دلار.
3- تغذیه ذخایر استراتژیک چین توسط عربستان و مشارکت شرکت صنایع پایه این کشور در پروژههای پالایشگاهی و پتروشیمی شمال شرق چین (در مرحله قبل از انعقاد قرارداد).
در راستای پیشبرد این استراتژی، چینیها اخیراً با عراق به عنوان دیگر کشور پر اهمیت در حوزه انرژی وارد گفتگو و رایزنی شدهاند. سفر اخیر حسین شهرستانی، وزیر نفت عراق، به چین که طی آن مذاکرات اولیه برای احیای قراردادهای منعقده میان دو کشور (در زمان رژیم صدام) انجام شد. در همین راستا صورت گرفت. محور این مذاکرات، احیای قرارداد 2/1 میلیارد دلاری برای استخراج نفت در میدان نفتی اهدب بوده است. این قرارداد در سال 1997 میان دو کشور منعقد شد، اما به دلیل وضعیت خاص عراق امکان اجرا پیدا نکرد.
با توجه به مطالب فوق، امنیت انرژی را میتوان یکی از مؤلفههای اصلی شکلدهی به سیاست خاورمیانهای چین دانست، مؤلفهای که با توجه به نیاز روزافزون چین به انرژی از یک سو و قابلیتهای بینظیر منطقه خاورمیانه در این حوزه از دیگر سو، از تأثیرگذاری روزافزون برخوردار خواهد بود.
2- مبادلات تسلیحاتی
مبادلات تسلیحاتی یک دیگر از متغیرهای اصلی شکلدهی به سیاست خاورمیانهای چین است. این مبادلات از اواخر ده? 1970 به افزایش گذاشت و به تدریج چین را به یکی از تأمین کنندگان اصلی تسلیحات مورد نیاز کشورهای این منطقه مبدل ساخته است. در طول جنگ ایران و عراق؛ چین بیش از پنج میلیارد دلار اسلحه به این دو کشور فروخت. فروش تسلیحات چین به این منطقه در ده? 1980 منحصر به ایران و عراق نبود؛ بلکه عربستان دیگر کشور بزرگ منطقه نیز در این دهه به جمع واردکنندگان تسلیحات چینی پیوست. در سال 1985، عربستان موشکهای بالستیک CSS-2 با قابلیت حمل کلاهک هستهای و با برد 3000 کیلومتر را از چین خریداری کرد. در مراحل بعد ریاض موشکهای CSS-5 و CSS-6 را با بردی به ترتیب 1800 و 600 کیلومتر از این کشور خریداری کرد. علاوه بر کشورهای بزرگ منطقه، دیگر کشورها نیز برخی اقلام تسلیحاتی مورد نیاز خود را از چین تأمین میکنند. نکته مهمی که پیرامون مبادلات تسلیحات بین چین و کشورهای منطقه وجود دارد این است که علیرغم حجم قابل توجه این مبادلات، معمولاً اطلاعات اندکی پیرامون چند و چون آن به بیرون درز میکند که شاید ناشی از حساسیت ایالات متحده به این تبادلات باشد. به همین دلیل، برخی محققین مبادلات تسلیحاتی چین و خاورمیانه را «راز آشکار» خواندهاند.
اسرائیل تنها کشور منطقه است که مبادلات تسلیحاتی آن با چین، متفاوت از سایرین است، بدان معنا که چین برخی تسلیحات مورد نیاز خود به ویژه در حوزه سلاحهای پیشرفته، را از این کشور تأمین میکند. مبادلات تسلیحاتی چین و اسرائیل همواره مناقشه برانگیز بوده است، زیرا ایالات متحده به شدت با آن مخالفت ورزیده است. برای مثال، در دسامبر 2004، اسرائیل و چین موافقتنامهای در زمینه ارتقای سطح کیفی هواپیماهای بدون سرنشین موسوم به هارپی کیلر (که در اواسط ده? 1990 از سوی اسرائیل به چین فروخته شده بود) با قابلیت انهدام ایستگاههای رادار امضا کردند که با اعتراض شدید ایالات متحده مواجه شد. ایالات متحده در اعتراض خود تا آنجا پیش رفت که تهدید به حذف اسرائیل از برنامه مشترک ساخت جنگنده F-35 کرد. نکته حائر اهمیت آنکه این تبادلات علیرغم مخالفت شدید ایالات متحده، تداوم یافته است. با در نظر داشتن سابقه و روند رو به رشد مبادلات تسلیحاتی چین و خاورمیانه، این مؤلفه را نیز میتوان به عنوان یکی از مؤلفه اصلی تأثیرگذار بر سیاست خاورمیانهای این کشور محسوب کرد.
3- تجارت
رشد اقتصادی چشمگیر چین در بیش از دو ده? اخیر، سهم و نقش این کشور در اقتصاد و تجارت جهانی را به شدت افزایش داده است. افزایش سریع وزن چین در اقتصاد و تجارت بینالملل، به همان میزان افزایش مبادلات تجاری آن کشور با مناطق و کشورهای مختلف را موجب شده است. در پرتو این روند کلی، مبادلات تجاری چین و کشورهای خاورمیانه در سالهای اخیر، افزایش چشمگیری یافته است. حجم تجارت میان چین و شورای همکاری خلیج فارس در سال 1991 بالغ بر یک میلیارد و پانصد میلیون دلار بود که این رقم در سال 2004 به بیست میلیارد دلار و در سال 2005 با 36 درصد رشد نسبت به سال قبل از آن به 8/33 میلیارد دلار افزایش یافت. به علاوه از سال 2004، چین و اعضای شورای همکاری خلیج فارس، مذاکرات خود را درباره ایجاد منطقه آزاد تجاری آغاز کردهاند که سومین دور آن در ژانویه 2006 در بیجینگ برگزار شد. در صورت به نتیجه رسیدن این مذاکرات حجم تجارت این کشور و اعضای شورای همکاری خلیج فارس، احتمالاً با سرعت بیشتری افزایش خواهد یافت.
مجموع تجارت چین و کشورهای عربی در سال 2005 به 38/46 میلیارد دلار رسید که نسبت به سال قبل از آن رشدی معادل 39 درصد را نشان میدهد. از این میان صادرات چین به کشورهای عربی 44/21 میلیارد دلار و واردات آن از این کشورها 94/24 میلیارد بود. روابط تجاری چین با ایران و اسرائیل به عنوان دو کشور غیر عرب خاورمیانه نیز در سالهای اخیر از رشد بالایی برخوردار شده است. حجم تجارت ایران و چین از 448 میلیون دلار در سال 1994 به پانزده میلیارد دلار در سال 2006 رسیده است و تقریباٌ 30 برابر شده است. حجم تجارت دو جانبه چین و اسرائیل نیز در سالهای اخیر پیوسته رو به افزایش بوده است، به گونهای که در سال 2005، حجم تجارت دو کشور با 19 درصد رشد نسبت به سال قبل از آن به 63/2 میلیارد دلار رسید.
با عنایت به جایگاه ویژه «اقتصاد» در سیاست خارجی چین و به تبع آن تضمین بازار برای محصولات این کشور از یک سو و رقابت سنگین آن با سایر قدرتهای این عرصه، تجارت و همکاریهای اقتصادی نیز نقشی مؤثر در شکلدهی به سیاست خاورمیانهای چین ایفا میکند.
4- توسعه نفوذ
رشد اقتصادی شتابان و تولید گسترده ثروت در ترکیب با مدرنیزاسیون نیروی نظامی چین، باعث شده است تا این کشور به گونهای روزافزون بر قدرت و به تبع آن بر وزن و نقش خود در سیاست بینالملل بیفزاید. این قدرت رو به تزاید نیازمند آن است که به نفوذ در عرصههای مختلف سیاست بینالملل تبدیل شود؛ کاری که چینیها مشغول انجام آنند.
خاورمیانه به عنوان یکی از مناطق پراهمیت در عرصه سیاست جهانی، از زاویه تبدیل قدرت به نفوذ و بسط آن در سالهای اخیر در سیاست خارجی این کشور جایگاهی ویژه یافته است. در این راستا، سیاست خارجی چین جهت بسط نفوذ این کشور در خاورمیانه به تعمیق و نهادینهسازی مناسبات چین با کشورهای این منطقه، به ویژه بازیگران اصلی آن پرداخته است. مهمترین ابتکار این کشور در نهادینهسازی مناسبات خود با کشورهای منطقه خاورمیانه، شکل دهی به گردهمایی چین – اعراب است که در قالب آن مقامات چین و بیست و دو عضو اتحادیه عرب سالانه گرد هم میآیند تا راههای گسترش و تعمیق مناسبات را بررسی کنند. این ابتکار در سال 2004 از سوی چین ارائه شد و با موافقت اتحادیه عرب با آن، تاکنون دو بار این گردهمایی برگزار شده است.
علاوه بر این، چین در سالهای اخیر تلاش مضاعفی را برای گسترش و تعمیق مناسبات خود با مصر، ایران، عربستان و اسرائیل به عنوان کشورهای اصلی منطقه انجام داده است. قراردادن روابط با مصر در قالب «همکاری استراتژیک»، مشارکت استراتژیک نفتی با عربستان و پیریزی همکاریهای گسترده با ایران و اسرائیل، در همین راستا صورت گرفته است. تلاش برای تعمیق ونهادینهسازی مناسبات با کشورهای خاورمیانه از سوی چین را میتوان پیامد طبیعی بازتعریف موقعیت استراتژیک آن در سیاست بینالملل دانست.
ارتقای سریع جایگاه چین در عرصه بینالمللی از یک سو برد منافع آن را گسترش بخشیده است و از دیگر سو، محیط امنیتی این کشور را بسط داده است. خاورمیانه منطقهای است که در هر دو حوزه فوقالذکر برای چین اهمیت دارد و از اینرو، بسط نفوذ در آن ضرورت و عقلانیت پیدا میکند. بنابراین، «بسط نفوذ» را میتوان چهارمین مؤلفه شکل دهی به سیاست خاورمیانهای چین دانست.
نتیجهگیری:
با عنایت به مطالب فوق میتوان گفت که چهار مؤلفه اصلی سیاست خاورمیانهای چین شکل میدهند که از آن میان انرژی نقش پراهمیتتری دارد. افزون بر این، ارتقای موقعیت چین در عرصه جهانی از یک سو واهمیت منطقه خاورمیانه از دیگر سو، بسط نفوذ این کشور در این منطقه را از عقلانیت والزام برخوردار ساخته است. بنابراین، میتوان گفت که در آینده چین احتمالاً از حاشیه به متن خاورمیانه وارد خواهد شد.