13 مهر 1384
مقدمه:
یکی از اهداف مهم کشورها در عرصه سیاست خارجی (به خصوص بازیگران میان پایه) برقراری پیوندهای معقول با کانونهای قدرت و ثروت بینالمللی است. پیوندهایی که کشورها از رهگذر آنها بتوانند به جذب منابع بینالمللی لازم جهت ارتقای جایگاه خود در عرصه بینالمللی بپردازند. میتوان به سیاست ”نگاه به شرق“ ایران در این قالب نگریست. سیاستی که با تلاش در جهت تقویت پیوندها با کشورهای آسیایی به خصوص بازیگران مهم، در پی بهرهگیری از این کانون قدرت و ثروت برای ارتقای جایگاه ایران است. بر این مبنا سؤال اصلی این گزارش آن است که سیاست نگاه به شرق در چه چارچوبی میتواند در ارتقای جایگاه ایران در صحنه بینالمللی مؤثر واقع شود؟ در یک چشمانداز کلی، اهداف سیاست خارجی کشورها کم و بیش یکسانند، ماهیت ملت – دولت چنین میطلبد که هر واحد ملی در رفتار خارجی خود در پی حفظ بقا وتأمین امنیت خویش باشد، از فضای بیرونی جهت رشد و توسعه اقتصادی خود بهره گیرد و پیوسته درصدد ”ارتقای منزلت“ خود در صحنه بینالمللی برآید. این اهداف کلی عمدتاً ناظر بر سه حوزه تأمین امنیت، توسعه اقتصادی و کسب پرستیژ میباشند.
بر این مبنا سیاست خارجی هر کشوری جهت دستیابی به این اهداف با سه پرسش اساسی و مرتبط با یکدیگر روبروست:
1- منافع ما در سیاست خارجی کدامند؟
2- راههای تأمین این منافع کدامند؟
3- در راه تأمین این منافع، تعامل بین سه محیط داخلی، منطقهای و بینالمللی چگونه باید باشد؟
در بررسی سیاست خارجی ایران به پرسشهای فوق میتوان چنین پاسخ داد:
1- گذشته از منافع حیاتی که تأمین آن بر هر دولتی فرض است، مهمترین منافع ایران در حوزه سیاست خارجی عبارت است از ایجاد بسترهای لازم برای نیل به هدف اصلی سند چشمانداز بیست ساله یعنی تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی، علمی و فنآوری در سطح منطقه.
2- جهت تأمین این منافع به دو دسته منابع داخلی و بینالمللی نیاز است. تأمین منابع بینالمللی مستلزم برقراری پیوندهای قوی با کانونهای اصلی قدرت و ثروت در جهان میباشد.
3- در سند چشمانداز بیست ساله، نحوه تنظیم روابط محیط داخلی با سطوح منطقهای و بینالمللی در قالب استراتژی ”تعامل سازنده و مؤثر“ ترسیم شده است.
از منظر بحث حاضر، مهمترین موضوع پاسخ به سؤال دوم یعنی چگونگی تأمین منابع بینالمللی لازم جهت نیل به اهداف فوقالذکر است.
تجربه کشورهای در حال توسعه نشان میدهد که تاکنون هیچ کشوری بدون بهرهمندی از منابع بینالمللی (مقصود منابع اقتصادی و سیاسی است) نتوانسته است اهداف توسعهای خود را محقق سازد. به بیانی شفافتر، نیل به اهداف توسعهای بدون برقراری پیوند یا حداقل داشتن روابطی فارغ از تنش با قطبهای تولید قدرت و ثروت بینالمللی، امکانپذیر نیست.
قطبهای تولید ثروت و قدرت بینالمللی در وضعیت کنونی، با تساهل، در سه منطقه قرار دارند: آمریکای شمالی، اتحادیه اروپا، شرق و جنوب آسیا. بنابراین، چگونگی روابط با هر یک از این قطبها، متغیر بسیار مهمی در هموارسازی مسیر نیل به اهداف سیاست خارجی ایران (که مهمترین آن رسیدن به جایگاه قدرت اول منطقهای در عرصههای علمی، اقتصادی و فنآوری است) یا مانع تراشی در مسیر این اهداف است. از این زاویه اهمیت ”نگاه 0به شرق“ روشن میگردد. مهمترین نکته در بحث نگاه به شرق پاسخ به یک پرسش اساسی است و آن اینکه چه انتظاری از سیاست ”نگاه به شرق“ با توجه به جایگاه آسیا در صحنه بینالمللی میتوان داشت؟
برای پاسخ به این پرسش، نگاهی اجمالی به جایگاه آسیا در صحنه بینالمللی ضروریست.
الف – آسیا و تغییر چهره
مجموعه شرایط داخلی و بینالمللی در ربع آخر قرن بیستم به کشورهای آسیایی فرصتی داد تا در راه ارتقای منزلت خود در عرصه بینالمللی گام بردارند. حاکمیت یافتن ”دولت توسعهگرا“ اعم از الگوی اقتدارگرایانه و یا دموکراتیک آن در این دوران در آسیا موجب شد تا اغلب کشورهای این قاره بتوانند با سرعت چشمگیری پتانسیلهای خود را برای رسیدن به سطح مناسبی از توسعه بارور سازند.
تولید و انباشت ثروت در مسیر توسعه کشورهای آسیایی باعث شد به تدریج چهره این قاره از ”استعمار زدهای فقیر“ به رقیبی جدی برای سایر قطبهای تولید ثروت و قدرت بینالمللی تغییر کند. ظهور آسیا به عنوان رقیب اروپا و آمریکا چنان جدی است که بسیاری قرن بیست و یکم را قرن آسیا میخوانند و مدعیاند که در این قرن آسیا بر سایر قطبهای قدرت و ثروت برتری خواهد یافت. تغییر سریع چهره آسیا جایگاه این قاره و کشورهای مهم آن را نیز در صحنه بینالمللی به همان سرعت ارتقا بخشید.
پیامد این وضعیت، اهمیت یافتن بیش از پیش آسیا در دستور کار سیاست خارجی کشورهای مختلف بود (نمود این وضعیت را در گسترش سریع روابط هند با آمریکا و نیز چین با بسیاری از کشورها میتوان دید). ایران نیز از این وضعیت متأثر شده است و شاهد آن ارتقای (البته کند) جایگاه آسیا و کشورهای آن در سیاست خارجی کشور در سالهای اخیر است. حال بحث اصلی این است که چه انتظاری میتوان از آسیا و کشورهای مهم آن در نیل به اهداف سیاست خارجی کشور داشت یا به عبارت دیگر، آسیا در سیاست خارجی ایران چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟
ب – سیاست خارجی ایران و کانونهای قدرت و ثروت
با نگاهی تجربی به سیاست خارجی ایران در 16 سال اخیر، میتوان گرایشهایی در جهت بهبود روابط و تقویت پیوندها با کانونهای قدرت و ثروت بینالمللی، در آن یافت. البته در این دوران عمده توجهات سیاست خارجی ایران به اروپا معطوف بوده است، زیرا آمریکا عملاً از صحنه غایب بوده و آسیا نیز تازه قابلیتهای یک قطب تولید ثروت و قدرت را پیدا کرده است. بنابراین، میتوان گفت که در این دوران گسترش روابط با اروپا مرکز ثقل سیاست خارجی ایران را در رابطه با کانونهای تولید قدرت و ثروت تشکیل داده است. روابطی که در عرصه سیاسی با گفتگوهای انتقادی آغاز شد، با گفتگوهای سازنده تداوم یافت و در وضعیت کنونی حول پرونده هستهای ایران ادامه دارد. در عرصه اقتصادی نیز گسترش روابط در حدی بوده است که اروپا اینک به شریک عمده تجاری ایران تبدیل گردیده است. دقت در سیر روابط ایران و اروپا نشان میدهد که به تدریج گرایشهایی در جهت گسترش این روابط به حوزههای استراتژیک پدیدار میشود. بدان معنی که ایران سعی کرده است از اروپا به عنوان وزنهای برای برقراری توازن در قبال آمریکا استفاده نماید و بدین وسیله با کاهش فشارهای آمریکا، فضای تنفس خود در عرصه سیاست بینالملل را گسترش دهد. در این راستا ایران بخش مهمی از انرژی سیاست خارجی خود را به برقراری پیوندهای قوی با اروپا و رایزنی با آن پیرامون مسائل حساس صرف کرده است که مهمترین آن برنامه هستهای است. برنامه هستهای را میتوان آزمونی مهم برای سنجش ظرفیت اروپا جهت بازی استراتژیک با ایران دانست. فراز و فرود بازی ایران و اروپا در پرونده هستهای نشان داد که اروپا ظرفیت تأمین منافع استراتژیک ایران را ندارد، زیرا اکنون روشن شده است که اروپا نه تنها اختلاف چندانی با آمریکا در نگاه به برنامه هستهای ایران ندارد، بلکه از قابلیتهای بالایی برای تأثیرگذاری نیز برخوردار نمیباشد. تجربه بازی استراتژیک ایران با اروپا میتواند راهنمای خوبی برای ”سیاست نگاه به شرق” و انتظارات ایران از آن باشد.
پ – چارچوب ”نگاه به شرق“
برای پاسخ به پرسش ابتدای بحث که همان انتظار از سیاست نگاه به شرق است، میتوان این انتظارات را به دو دسته استراتژیک و غیراستراتژیک تقسیم نمود:
1- انتظارات استراتژیک
در این حوزه سؤال اصلی آن است که آیا آسیا قابلیت و ظرفیت برقراری پیوندهای استراتژیک با ایران را دارد؟ در پاسخ به این پرسش باید به دو نکته اساسی توجه داشت: اولاً در نظم موجود بینالمللی، در قیاس با نظمهای پیشین، منافع قدرتهای بزرگ همپوشانی بیشتری با یکدیگر پیدا کرده است، زیرا تهدیدات کنونی عمدتاً ماهیت فراملی و فروملی پیدا کردهاند؛ تهدیداتی که میتوانند همه قدرتها را آسیبپذیر سازند. بنابراین، در وضعیت کنونی قدرتها با تهدیدات عمدتاً مشترکی روبرو هستند که این امر زمینه را برای همپوشی بیشتر منافع آنان فراهم میسازد. در چنین چارچوبی برقراری پیوندهای قوی با برخی از قدرتها جهت ایجاد موازنه در مقابل برخی دیگر از آنها، برای بازیگران میان پایه بسیار مشکل و چه بسا غیرممکن شده است.
آسیا نیز به عنوان یکی از قطبهای قدرت و ثروت بینالمللی از این وضعیت مستثنی نیست، بر این مبنا تعامل قدرتهای آسیایی با اروپا و آمریکا در حال حاضر - با تسامح – در وضعیت وابستگی متقابل قرار دارد. وضعیتی که در آن از یک سو آسیا به شدت به منابع بینالمللی لازم برای پیشبرد روند توسعه خود نیازمند است و الزاماً باید بخش عمده این منابع را از دو کانون دیگر (اروپا و آمریکا) تأمین کند و از سوی دیگر اروپا و آمریکا برای برخورد با تهدیدات فراملی و فروملی و نیز پیشبرد منافع خود در این منطقه مهم و نیز در عرصه جهانی به روابط هر چه بهتر با قدرتهای آن نیازمندند. شاهد این مدعا را میتوان در اظهارات کوندلیزا رایس در اولین سفر آسیایی خود در مارس 2004 دید که گفت: ”روابط آمریکا با آسیا هیچ گاه تا بدین حد خوب نبوده است. ما با تمام کشورهای آسیایی روابطی سازنده داریم“.
ثانیاً ایران در عرصه بینالمللی کشوری خاص محسوب میگردد. طبعاً برقراری پیوندهای استراتژیک با چنین کشوری برای بازیگران آسیایی مطلوبیت چندانی ندارد. بنابراین، بازیگران آسیایی در وضعیت فعلی سعی دارند تا در روابط خود با ایران، به حوزههای استراتژیک نزدیک نشوند.
نمود عینی این وضعیت را میتوان در سیاست چین در قبال برنامه هستهای ایران دید. چینیها در موضعگیریهای خود پیرامون برنامه هستهای ایران صرفاً به لفاظی سیاسی اکتفا کردند و در نهایت وزیر امور خارجه آن کشور در سفر به تهران تأکید کرد که تنها گزینه ممکن، حل مسأله هستهای ایران در چارچوب آژانس و مذاکره با اروپاست.
بنابراین، با عنایت به مؤلفههای نظم موجود بینالمللی از یک سو و وضعیت ایران به عنوان کشوری خاص از سوی دیگر، باید گفت که آسیا نیز مانند سایر قطبهای قدرت، ظرفیت و قابلیت برقراری پیوندهای استراتژیک با ایران را ندارد، پیوندهایی که از رهگذر آنها ایران بتواند در مقابل فشار سایر قدرتها موازنه ایجاد نماید.
2- انتظارات غیر استراتژیک
در حوزههای غیر استراتژیک که اصلیترین آن حوزه اقتصاد است، آسیا و به خصوص و قدرتهای بزرگ آن فرصتهای مهمی پیشروی سیاست خارجی ایران قرار میدهند. در واقع، قرار گرفتن اکثر کشورهای آسیایی و به خصوص چین وهند در مسیر توسعه فرصتهای گستردهای در عرصه اقتصادی برای بازیگران مختلف به همراه آورده است. (مقصود از اقتصاد در این بحث، حوزههای تجارت و سرمایهگذاری است، وگرنه روشن است که آسیا به لحاظ تکنولوژیک به سایر قطبهای قدرت و ثروت وابسته است و نمیتواند از نظر نیازهای تکنولوژیک، چندان برای ایران مؤثر واقع شود.)
از منظر ایران و با توجه به هدف اصلی چشمانداز به مثابه استراتژی کلان کشور (تبدیل ایران به قدرت اول اقتصادی، علمی و فنآوری در منطقه) از یک سو و محدودیتهای تحمیل شده بر کشور در زمینه دستیابی به منابع بینالمللی از سوی دیگر، توجه بیش از پیش به آسیا به مثابه انتخابی الزامی ضروری جلوهگر میشود.
نیاز شدیداً رو به تزاید آسیا به انرژی در ترکیب با منابع انرژی غنی کشور، ایران را از مزیتهای فراوانی در جهت تعامل با کشورهای این منطقه برخوردار میسازد. این نیاز به انرژی به اندازهای است که بنابر اعلام آژانس بینالمللی انرژی، فقط آسیای در حال توسعه (به جز ژاپن و کره جنوبی) تقاضا برای انرژی در جهان را تا سال 2030، به میزان 42% افزایش خواهد داد. این در حالی است که ایالات متحده و کانادا در همین مدت تنها 26% تقاضای جهانی برای انرژی را افزایش خواهند داد. به علاوه، برخی برآوردها حکایت از آن دارد که تا سال 2015 بیش از 75% انرژی منطقه خلیج فارس به سوی آسیا خواهد رفت، به عبارت دیگر، خلیج فارس به تنهایی دوسوم نیازهای انرژی آسیا را پاسخ خواهد داد. این چشمانداز در شرایطی است که ایران تنها نقطهای است که منابع انرژی آن خارج از کنترل آمریکا قرار دارد. بنابراین، ایران میتواند به عنوان منبع اصلی تأمین انرژی و مهمتر از آن امنیت انرژی برای کشورهای آسیایی، به خصوص چین و هند، تبدیل گردد. تلاش در جهت به فعلیت رساندن پروژه خط لوله گاز ایران – هند و در صورت امکان، اتصال آن به چین، مهمترین گام در این مسیر به شمار میآید.
از سوی دیگر، کشورهای آسیایی در تعامل با ایران برخلاف سایر کانونهای ثروت و قدرت تمایلی به خلط مباحث سیاسی واقتصادی ندارند و از این جهت فرصت پراهمیتی برای تأمین منابع بینالمللی لازم جهت نیل به اهداف اصلی چشمانداز به شمار میآیند. اولین نشانههای تحقق این فرصت را میتوان در سرمایهگذاری چین در صنعت نفت کشور و نیز سرمایهگذاری 1/1 میلیارد دلاری هند در صنعت فولاد مشاهده کرد. به علاوه، آسیا به عنوان یک قطب نوپای قدرت و ثروت، بازار مناسب و گستردهای برای صادرات و سرمایهگذاری ایران فراهم میآورد. شاهد این مدعا جذب 90 درصدی صادرات پتروشیمی توسط آسیا و نیز تبدیل این منطقه به مهمترین بازار تجاری ایران در زمینه صادرات غیر نفتی است.
نتیجهگیری:
مرکز ثقل بحث حاضر آن است که در ایده ”نگاه به شرق“ نباید راه افراط و تفریط را پیمود. بدان معنا که باید از تفریط کنونی که همه نگاهها به اروپا و غرب دوخته شده و در واقع عمده انرژی سیاست خارجی ایران در این حوزه صرف میشود و به آسیا چندان اهمیت داده نمیشود، دست برداشت و به پتانسیلهای آسیا در نیل به اهداف سیاست خارجی به خصوص اهداف غیر استراتژیک توجه بیشتری نمود. از سوی دیگر در برآورد جایگاه آسیا نباید دچار افراط شد، و در توهم تعامل استراتژیک با کشورهای این منطقه فرو رفت، زیرا این کانون قدرت و ثروت در حال حاضر تمایل تعامل استراتژیک با ایران را ندارد.
بر این مبنا و در مجموع میتوان گفت که ایده ”نگاه به شرق“ در صورتی سازنده خواهد بود که اقتصاد را محور قرار دهد، بدان معنا که بخشی از منابع اقتصادی بینالمللی لازم (تجارت و سرمایه) برای نیل به هدف اصلی سند چشمانداز یعنی تبدیل ایران به قدرت اول علمی، اقتصادی و فنآوری منطقه، را از این کانون تأمین نماید.