تغیییرات ایجاد شده در محیط امنیتی پسا جنگ سرد، جهانی شدن، پیشرفت تکنولوژی‌های ارتباطی و اطلاعاتی، تا حدود زيادي بر چگونگی استفاده از زور به شکل نیروی نظامی موثر بوده و مفهوم انقلاب در امور نظامی را به یکی از مباحث اصلی حوزة مطالعات امنیتی و استراتژیک و راهنمایی برای سیاستگذاران امنیتی در قرن بیست‌ویک تبدیل کرده است؛ تا جايي كه مي‌توان گفت لزوم جایگرین کردن قدرت آتش به جای نیروی انسانی، یا آنطور که ژنرال ون فلیت در طول جنگ کره بیان داشته است: «لزوم مصرف کردن آتش و فولاد و نه انسان‌ها»، برای چندین دهه است كه در کانون خط و مشی‌هاي دفاعی- استراتژيك بیشتر کشورها جای گرفته است.  به بيان ديگر، پایان سیستم دوقطبی و ایجاد تغییرات سیستمیک در چگونگی توزیع قدرت در صحنه بین‌المللی، رشد و ایجاد بازیگران غیردولتی، افزایش وابستگی‌های متقابل اقتصادی و نهادی متاثر از جهانی شدن و انقلاب صورت گرفته در عرصه اطلاعات، معادلات امنیتی و همين طور پارامترهاي مربوط به امنيت ملي، بسياري از بازيگران موجود در سيستم را دچار تغييرات اساسي كرده و محدوديت‌هاي سنتي تحميل شده به وسيله قدرت‌هاي بزرگ بر آنها را تا حدود زيادي كاهش و به آنها اجازه داده تا با فراغت بيشتري در صدد تعقيب منافع و علايق استراتژيك خود باشند.

 به لحاظ مفهومي، مرکز و هستة انقلاب در امور نظامی RMA، به نظامی‌گری و چگونگی تحول آن در آمریکا باز می‌گردد که برای حفظ سلطة قدرت خود در محیط پسا جنگ سرد، تغییراتی را در تجهیز نیروی نظامی خود به تکنولوژی‌های برتر و سلاح‌‏‏‏‏های کشنده و مرگبار، افزایش سرعت انتقال و گسترش توانایی‏‏‏‏های آنان در هر گوشه‏‏‏‏ای از جهان و... به وجود آورد. علاوه بر اين، مفهوم این انقلاب از طریق عوامل مهمی نظیر تغییرات ساختاری در سیستم بین‌الملل، سرمایه‌گذاری بالا در امر تحقیقات و توسعه، صرف هزینه‌های بالای نظامی توسط حکومت آمریکا، پیشرفت‌های چشمگیر در تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی و یکپارچگی و انسجام فاکتورهای نظامی، آموزشی و تکنولوژیکی برای ایجاد ساختارها و تاکتیک‌های نظامی جدید، تکامل بیشتری پیدا کرده است.

تعریفی که دفتر ارزیابی وزارت دفاع آمریکا از «انقلاب در امور نظامی» ارائه می‌دهد، به این ترتیب است كه «انقلاب در امور نظامی» یک تغییر عمده در ماهیت جنگ است که در نتیجة کاربرد خلاقانه و ابتكاري از تکنولوژی‌ها و تغییر چشمگیر در دکترین نظامی و مفاهیم عملیاتی به وقوع پيوسته و باعث ايجاد تغييراتي بنیادی در ویژگی‌ها و چگونگي عملیات نظامي شده است».  علاوه بر اين، ارال تیلفورد نیز معتقد است با وجود اینکه مؤلفه‌های تکنولوژیک در فرایند انقلاب در امور نظامي بسيار حائز اهميت مي‌باشند، ولي بايد اين انقلاب را چیزی بیش از پیشرفت‌های چشمگیر تکنولوژیکی تصور كرد. به اعتقاد او انقلاب در امور نظامي، انقلابي اساسي در روش سازماندهی مؤسسات و سازمان‌هاي نظامی، تجهیزات و آموزش برای جنگ و نیز روش هدایت خود جنگ است و همة اینها به مجموعه‌ای از فاکتورهای سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیکی بستگی دارد و لزوماً نمي‌توان آن را به حوزه تحولات تكنولوژيك منحصر دانست. 

ویلیام کوهن، وزیر دفاع سابق آمریکا نيز انقلاب در امور نظامی را اينگونه تعريف مي‌كند: «انقلاب در امور نظامی زمانی اتفاق می‌افتد که ارتش یک ملت، فرصتی را برای تحول در استراتژی، دکترین نظامی، آموزش، سازمان، تجهیزات، عملیات و تاکتیک‌های خود برای دستیابی به دستاوردهای نظامی چشمگیر به روشی اساساً جدید، به دست آورد». 

در مجموع اگرچه تئوری «انقلاب در امور نظامی» از زوایای مختلفی طرح شده است، اما هستة اصلی آن را نقش انقلاب تکنولوژیک و انفورماتیک در تبدیل سیستم‌هاي جنگی به سیستمی هوشمند، تغییر در ساختار و ويژگي‌هاي جنگ، فلج کردن دشمن با عمل پیشگیرانه، تأمین اهداف در اسرع وقت، عدم تلفات انسانی و... تشکیل می‌دهد.

به هر حال با وجود تعاریف متفاوت از RMA، می‌توان گفت کسب سطوح جدید و کیفی توانمندی‌های نظامی، خطرهای امنیتی بالقوه را که ممکن است در نبرد و عملیاتی در فراسوی مرزها برای کشوری رخ دهد را به حداقل ممکن تقلیل داده و نیاز به استفاده از نبردهای طولانی مدت و فرسایشی زمینی را نیز کاهش داده و تا حدود زیادی منجر به تغییر در شکل و چهارچوب جنگ مي‌شود. علاوه بر این، همراه شدن محتاطانه با فرایند انقلاب در امور نظامی می‌تواند توانایی و ظرفیت دولت‌ها را برای استفاده از قدرت نظامی به منظور دست‌یابی به اهداف سیاسی، افزایش دهد. در مجموع می‌توان گفت که انقلاب در امور نظامی RMA، از يك طرف فرایندی است که به بازتعریف و استحاله در طرح‌ها و برنامه‌ریزی‌های دفاعی، استراتژی‌های نظامی، دکترین‌ها، ساختار نیروها و چگونگی تخصیص منابع و چهارچوب‌های عملیاتی سازمانی مربوط می‌شود و از طرف ديگر، نوعي تئوري است كه در نتيجه رفتار ايالات متحده در محيط پسا جنگ سرد، شكل گرفته و در حال تقويت شدن است. به بيان ديگر، آمریکا در آستانه ورود به جهان تک‌قطبی، جهت اثبات قدرت سیاسی و نظامی خویش به جهان، به روش‌های مختلفی نظیر تئوریزه کردن مباحثی مانند «نظم نوین جهانی»، «پایان تاریخ» و «برخورد تمدن‌ها» متوسل شده است که می‌توان تئوری «انقلاب در امور نظامی» را نيز در همين راستا و برای نشان دادن اختلاف فاحش قدرت آمریکا با ساير بازيگران ارزيابي كرد.

 البته باید اذعان کرد که اگرچه فرایند انقلاب در امور نظامي عمدتاً متاثر از رفتار نظامي آمریکا در محيط پسا جنگ سرد و استفاده از تكنولوژي‌هاي نوين در عمليات‌هاي نظامي به خصوص عمليات طوفان صحرا توسط اين كشور بوده است، اما امروزه قدرت‌هاي نوظهور و همچنين تعدادي از دولت‏‏‏‏های کوچک به خصوص در خاورمیانه و منطقه‏‏‏‏آسیا – پاسفیک، به شدت به دنبال کسب توانمندي‌هاي نظامی – تسلیحاتی پیچیده و طرح‌ریزی و اجرای استراتژی ملی خود براساس مفهوم RMA، به منظور پر كردن «حفره‌هاي استراتژيك» خود و پروراندن ايده «توازن قوا» در برابر ايالات متحده برآمده‌اند (مورد چين).

گسترش مفهوم انقلاب در امور نظامي RMA و تسری آن به این مناطق را علاوه بر بحث پروراندن ايده توازن قوا و پر كردن خلاءهاي استراتژيك بازيگران كوچك در برابر بازيگران قدرتمند منطقه‌اي، می‏‏‏‏توان به سه فاکتور اساسی زير نيز مربوط دانست:

1) افزایش نرخ رشد اقتصاد‏‏‏‏های ملی در آسیا و خاورمیانه؛ این مسئله منجر به گسترش و افزایش هزینه‌های نظامی در این کشورها و تلاش برای کسب توانمندی‏‏‏‏های جدید نظامی شده است.

2) جهانی شدن بازار‏‏‏‏های تسلیحاتی و رشد و گسترش رقابت و صنایع دفاعی خصوصی.

3) تداوم بی اعتمادی بین کشورها و رشد تهدیدات امنیتی جدید که منجر به پیچیدگی محیط امنیتی جهانی شده است.

امروزه به این پدیده باید به صورت یک انقلاب و تحول عمده نگریست که مختص به یک کشور نمی‏‏‏‏باشد و بازيگران مختلف، متناسب با ظرفيت اقتصادي و راهبردهاي كلان خود، در صدد استفاده از اين فرایند مي‌باشند. در این رابطه می‌توان به چین اشاره کرد؛ فلسفة چینی که طی قرون متمادی از ستایش جنگ خودداری کرده بود و حتي در این رابطه نيز کنفوسیوس بيان داشته بود: «یک ژنرال واقعی جنگ را دوست ندارد، او نه کینه جوست و نه دستخوش احساسات»،  امروز شاهد تحولات عظیم اما محتاطانه در حرکت این کشور به سمت فرایند انقلاب در امور نظامی، همزمان با گسترش حوزه نفوذ اين كشور به محيط‌هاي فراملي هستیم. در اين گزارش تلاش مي‌شود تا اين مسئله و كم و كيف آن مورد واكاوي بيشتر قرار گيرد. اما قبل از ورد به مبحث چين، شايسته است تا بحثي را به چشم‌اندازهاي متنوع مطرح شده در حوزه فرایند انقلاب در امور نظامي اختصاص دهيم.

چشم‌اندازهای انقلاب در امور نظامی

در ارتباط با مبحث انقلاب در امور نظامی، دیدگاه‌های متناقض و متنوعي مطرح و قابل شناسایی است. اغلب چشم‌اندازهای مطرح شده در ارتباط با فرایند انقلاب در امور نظامی، مبتنی بر مفروضاتی هستند که تمركز خود را عموماً به تغییر در رفتار و حوزه جنگ متمركز كرده‌اند كه به صورت مختصر مي توان این مکاتب فکری مختلف را در رابطه با ظهور انقلاب در امور نظامی، به شکل زیر خلاصه كرد:

   انقلاب وجود ندارد

 طرفداران این تفکر معتقدند تغییرات اخیر رخ داده در حوزه نظامي، بیشتر تغییرات تکاملی بوده تا تغییرات انقلابی و توانمندي‌هاي نظامی كنوني، تغييرات اندكی را در چند دهه آينده تجربه خواهد كرد. هواداران این طرز تفکر بر این اعتقادند که احتمال تغییرات بنیادی در آینده نزدیک بسیار کم است و اين مسئله هم به اعتقاد آنان به دلیل وجود شرایط مالی ـ دفاعی نامطلوب و هزينه‌بر بودن اين فرایند براي دولت‌ها است.

انقلاب موفق شده است

 این بینش بیشتر مربوط به تئوریسین‌های رادیکال نیروی هوایی آمریکا است و هسته‌ اصلی این تفکر آن است که قدرت هوایی در این انقلاب، برتری دارد و این برتری در نتیجة پیشرفت‌های چشمگیر در توانایی‌هاي هدف‌گیری دقیق و ساخت هواپیماهای مدرن و غيرقابل شناسايي كه در نتيجه فرایند انقلاب در امور نظامي رخ داده است، می‌باشد.

انقلاب نزدیک است

 اين بينش كه بیشتر از جانب استراتژیست‌های غیرنظامی وزارت دفاع ‌آمریکا حمایت می‌شود،  معتقد است که انقلاب واقعی در امور نظامي، در 5 الی 10 سال آینده از طریق ورود تجهیزاتی که در برنامه‌هاي دفاعی سال‌های آینده آمریکا پيش‌بيني و طرح‌ریزی شده است، محقق خواهد شد.

انقلاب پنهان

این دیدگاه که اساساً توسط آدمیرال ویلیام، نایب رئیس سابق ستاد مشترک آمریکا حمایت می‌شد، بر مرکزیت تسلیحات هدف‌گیري دقیق و نیز برتری اطلاعاتي در فرایند انقلاب در امور نظامي تأکید دارد. این دیدگاه معتقد است كه انقلاب در امور نظامي، فرایندي در حال ظهور است كه در ابعاد هوايي و دريايي به وقوع پيوسته ولي در حوزه نيروهاي زميني چندان محقق نشده است. اين ديدگاه انقلاب در امور نظامي را انقلابي بخشي تصور مي‌كند و قائل به زنجيروار بودن فرایند انقلاب در امور نظامي نمي‌باشد.

انقلاب چندبعدی

این تفکر در ادامه جريان تبيين شده در فوق، يعني «انقلاب مخفی»، بر این باور است که انقلاب اخیر در امور نظامی نه‌تنها عملیات زمینی بلکه نبردهاي هوایی و دریایی را نیز متحول خواهد کرد و تنها به يك حوزه متعلق نمي‌باشد. این مکتب علاوه ‌براین، جنگ را به دو حوزه‌ جدید یعنی حوزة فضا و اطلاعات نیز تسري داده و بر شبكه‌اي شدن جنگ‌هاي جديد تاكيد مي‌كند. این بينش از انقلاب در امور  نظامی، معتقد است که جنگ‌های زمینی آینده تحت تسلط عملیات ضربتی عمیق، با ویژگی تحرک بالای نیروها و اشکال مختلف پنهان‌کاری خواهد بود. این دیدگاه پیش‌بینی می‌کند که سیستم‌های بدون سرنشین و هدایت شونده در حوزه‌هاي مختلف هوایی، زمینی و دریایی، گسترش خواهد یافت و باعث تكثر قدرت بازيگران در حوزه‌هاي مختلف و در نهايت پویایی عملیات هوایی می‌شود. در این مدل جنگ فضایی و همین‌طور جنگ اطلاعاتی، جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است.

انقلاب خرد

این بينش معتقد است که گسترش حس‌گرها و سیستم‌های تسلیحاتی بسیار کوچک و ارزان، هرگونه تحرکی را در جبهه نبرد غیرممکن خواهد ساخت و گونه‌هاي سنتي مبارزه را نيز منسوخ خواهد كرد. اين رهيافت همچنين بر تغيير در شيوه‌هاي جنگ‌های متعارف و استراتژی‌های هسته‌ای بازيگران، در نتيجه بروز فرایند انقلاب در امور نظامي بسيار تاكيد مي‌كند.

در اینجا باید به این نکته توجه داشته باشیم که انقلاب‌ها صرفاً پیشرفت چشمگیر سازمانی و تکنولوژیکی در مقابل اختراعات تکاملی و معمولی نیستند، بلكه انقلاب‌ها هم به لحاظ منابع و هم به لحاظ مفاهیم بسیار عمیق‌تر هستند. انقلاب‌ها بیشتر مشمول عدم پیوستگی هستند و لزوماً به صورت پیوسته حادث نمي‌شوند و زمانی‌که اتفاق می‌افتند، وضع موجود را دچار تحول می‌کنند. یکی از مواردی که می‌توان در این راستا به آن اشاره داشت، مفهوم انتقال از بازدارندگی هسته‌ای به بازدارندگی اطلاعاتی و تاثیری که این امر می‌تواند بر سیاست دفاعی یک کشور داشته باشد، است.

انتقال از بازدارندگي هسته‌اي به بازدارندگي اطلاعاتي

تئوري‌هاي سنتي بازدارندگي عمدتاً تئوري‌هاي بازدارندگي هسته‌اي بوده و کانون اين تئوري‌ها استفاده يا عدم استفاده از قدرت هسته‌اي به عنوان ابزاري براي بازداشتن و مجبور كردن دشمن به رها كردن منطق تهاجم هسته‌اي و ديگر اقدامات منازعه‌آميز براي دست‌يابي به اهداف سياسي، نظامي و امنيتي ملي بوده است. تسليحات هسته‌اي قادر به وارد آوردن آسيب‌هاي جدي اجتماعي و رواني به بازيگر مقابل بوده و از قدرت تخريبي بسيار بالايي به نسبت سلاح‌هاي متعارف ديگر، در جهت ایجاد بازدارندگی برخوردارند.

بر این اساس، يكي از مفاهيم امروزی بسط يافته و مشتق شده از مفهوم چتر هسته‌اي، همزمان با تحولات رخ داده در مفهوم بازدارندگي و تئوري‌هاي مربوط به اين حوزه مفهوم «چتر اطلاعاتي» است كه تا حدود زيادي همان مفهوم بازدارندگي را در شكل و حوزه‌اي نوين به ذهن متبادر مي‌سازد. مفهوم چتر اطلاعاتي بر اين مسئله تاکید مي‌كند كه هم زمان با تحولات رخ داده در نظام بين‌المللي و ورود به حوزه و عصر اطلاعات، تفوق و تسلط اطلاعاتي همان نقشي كه بازدارندگي هسته‌اي انجام مي‌دهد را در حوزه بازدارندگي متحمل مي‌شود. در مجموع مي‌توان گفت كه هم زمان با تغييرات ايجاد شده در رويه‌ها و سمت سوي نظم بين‌المللي و مفاهيم تشكيل دهنده آن كه تحول از مفهوم «قدرت سخت به قدرت نرم» و «موازنه سخت به موازنه نرم» بوده است، مي‌توان چنين تحولي را در حوزه بازدارندگي و انتقال از «بازدارندگي سخت به بازدارندگي نرم»، يعني وارد شدن به عصر اطلاعات و اهميت فزاينده اطلاعات در ماهيت كنش و واكنش‌هاي امروزی به منظور تاثیرگذاری بر ماهیت روابط بازیگران، مشاهده کرد. به عبارت دیگر، می‌توان گفت که امروزه شكل دهي مطلوب به جهان منطقه‌اي و بين‌المللي، براي ورود به مراحل آتي اجراي يك سياست خاص و به منظور تغيير رفتار ديگران، عموماً از طريق فرایند اطلاعات صورت مي‌گيرد. مزيت چتر اطلاعاتي آن است كه در زمان صلح نيز قابليت اجرايي دارد و همچنین شناسايي و بررسي دقيق توانمندي‌هاي دشمن را به راحتي امكان‌پذير کرده است، در حالي كه توانايي آنها را در رصد كردن و تعقيب نيروهاي خودی کاملاً خنثی مي‌كند. تفوق اطلاعاتي در واقع اين امكان را به بازيگران مي‌دهد كه با به دست گرفتن ابتكار عمل، ضربه و حمله گسترده‌اي را به رقيب، با كم‌ترين هزينه وارد كنند و در نهايت برنده جنگ باشند.

امروزه اهميت اطلاعات در جنگ‌هاي آينده كه اصولاً جنگ ويروس‌ها و هكرها خواهد بود، بسيار تشديد شده و ‌آسيب‌پذيری شبكه‌هاي كامپيوتري نظامي و صنعتي و بهره‌برداري دشمنان از آنان را بسيار حائز اهميت ساخته است. ويروس‌ها با نفوذ به شبكه‌هاي كامپيوتري، سيستم‌هاي فرماندهي و كنترل رادارها و سنسورهاي هشدار دهنده و همين طور سيستم آتش هواپيماها، كشتي‌ها، تانك‌ها و موشك‌ها و سيستم‌هاي هدايتي و جهت‌يابي را مختل كرده و با غافلگير كردن دشمنان، ضربات جبران ناپذيري را بر آنها وارد خواهند كرد. سازمان سيا و همين طور آژانس امنيت ملي ايالت متحده آمریکا دو نهادي هستند كه تمایل جدی به استفاده از ويروس‌ها براي چنين اهدافي را در حال حاضر دنبال می‌کنند.

چيني‌ها نيز انقلاب در امور نظامي (RMA) را به عنوان مجموعه‌اي از پيشرفت‌هاي تكنولوژيكي كه فرصت‌هاي جديدی را براي رويارويي با دشمنان و ورود به فضاهاي ژئوپليتيكي جديد براي اين كشور فراهم مي‌كند، مي نگرند و معتقدند در جهان امروز كه امكان استفاده از سلاح‌هاي هسته‌اي تا حدود زيادي غيرممكن شده است، امكان استفاده از حملات سايبري براي توليد و وارد آوردن آسيب‌هاي جدي به ديگران افزايش چشم‌گيری يافته است. امروزه چين با درك شرايط جهان آينده و با اتكا به منافع اقتصادي قوي خود، حركت به سمت RMA را كه در واقع حركت به سمت اطلاعاتي شدن هرچه بيشتر و به منظور افزايش تاثيرگذاري در محيط بين‌المللي موجود می‌باشد را آغاز كرده است. به كار رفتن و استفاده از اصطلاحاتی مانند انرژي بالقوه، مهندسي جنگ، نبردهاي موازي و نيروهاي نامرئي (ارتباطات و ديگر توانمندي‌هاي مربوط به تكنولوژي‌هاي برتر كه با عنوان تسليحات مانند تانك و تفنگ محاسبه نمي شود) در چين نشانگر توجه فزاينده اين كشور به مسئله انقلاب در امور نظامي به عنوان تفكري پيراموني در حول تفكر محوري آمریکايي مي‌باشد.

به هرحال علي‌رغم آنچه در فوق به آن پرداخته شد و با فرض پذيرش اين نكته كه فرایند انقلاب در امور نظامي، حتي به صورت حداقلي هم كه محقق شده باشد، مي‌توان سه انگيزه اساسي را كه در ذیل بیان خواهد شد، براي دگرگوني در انديشه نظامي چين و تمايل و همراهي اين كشور با فرایند انقلاب در امور نظامي برشمرد:

1- دگرگوني‌ انديشة نظامي چين به دليل ضرورت استراتژيك

 به نظر می‌رسد با توجه به تغييرات ژرف در محيط امنيتي پسا جنگ سرد، قابليت‌هاي نظامي كلاسيك چين، کفاف بازدارندگي و مقابله با تهديدات نوظهور را نداشته باشد. چين براي تثبيت موقعيت خود به عنوان يك قدرت بزرگ در جهان، به نيروهايي چابك و شبكه‌محور نيازمند است كه بتواند در سراسر نقاط جهان به سرعت عمليات كند و نقش‌آفريني قاطعي در معادلات متنوع منطقه‌اي و بين‌المللي داشته و از سرزمين خود پدافند فعال كند. گذار بيشتر كشورهاي جهان از عصر صنعتي به عصر اطلاعات، ظهور تنوع تهديدات در شرايطي بي‌ثبات‌تر از گذشته و وفور فناوري‌هاي مؤثر براي دوستان و دشمنان سبب شد تا فرایند تكوين دگرگون‌سازي نظامي، بيش از هر چيز تحت تاثير واقعيت‌هاي رقابت در عصر اطلاعات و مفهوم جنگ شبكه‌محور قرار گيرد. ضرورت‌هاي استراتژيك دگرگوني عبارتنداز:

محيط شبكه‌محور

در عصر اطلاعات به نحو روزافزونی شاهد هستيم كه قدرت از تبادل اطلاعات، برتري اطلاعاتي و سرعت ناشي مي‌شود. بنابراين، جنگ شبكه‌محور تجلي و تجسم عصر اطلاعات در حوزة جنگ و دفاع به حساب مي‌آيد. در واقع، به باور بسياري از متفكرين و استراتژيست‌هاي چيني، محيط شبكه‌محور با يكپارچگي و اتصال حس‌گرها، سيستم‌هاي ارتباطاتي و سكوهاي تسليحاتي به يكديگر و در قالب يك شبكة متعامل، باعث تسريع آگاهي، تصميم و اقدام مي‌شود و در نهايت تحرك و سرعت عمل ارتش چين را براي ورود به فضاهاي رقابتي جديد افزايش مي‌دهد.

آينده‌نگري و راضي نشدن به شرايط حال

چينی‌ها دريافته‌اند كه هر چند در روزگار حاضر تهديد خاصي ممکن است متوجه امنيت اين كشور نباشد، اما لزوماً آينده اينچنين نخواهد بود. چه بسا توسعة اقتصادي، رشد آموزش و تخصص‌هاي حرفه‌اي جوامع مختلف و مهم‌تر از همه پراكندگي و انتشار فناوري‌هاي اطلاعاتي و نيز شتاب بي‌سابقة تغييرات فناوری، مزيت‌هاي نظامي ديگر بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي مانند ژاپن، هند، و... را افزون‌تر كرده و در آينده‌اي نه چندان دور، امنيت و منافع ملي چين را در حوزه‌هایی که با همسایگان خود اختلاف دارد، دچار چالش جدي نمايد.

2- دگرگوني انديشة نظامي چين به دليل ضرورت فناوری

همان‌طور كه در فوق نيز اشاره شد، ظهور عصر اطلاعات و وفور و كم هزينه بودن فناوري‌هاي اطلاعاتي، مي‌تواند فرصت كم‌نظيري را در اختيار رقباي چين قرار داده تا در زمينة فناوري به مزيت‌هاي قابل اعتنايي دست يابند. ضرورت‌هايي كه در پي مي‌آيند، مهم‌ترين چالش‌هاي فني فراروي جامعة دفاعي - نظامي چين هستند؛ چالش‌هايي كه روند دگرگون‌سازي نظامي را بيش از پيش در ذهن سياستگذاران دفاعي اين كشور به شكل همراه شدن با فرایند انقلاب در امور نظامي، برجسته مي‌سازد.

توسعة‌ سريع فناوري‌هاي نظامي

فناوري‌هاي مربوط به حس‌گري، پردازش اطلاعات، هدايت دقيق و موارد ديگر با سرعتي بي‌سابقه در حال توسعه است. همسايگان چين  با تركيب فناوري‌هاي در دسترس تجاري با سامانه‌هاي نظامي، در حال نوسازي ارتش خود هستند. لذا استراتژيست‌ها و متفكرين چيني به اين نتيجه رسيده‌اند كه علاوه بر ابتكارات فناوری بايد به دنبال تدابير و مفاهيم جديد در طرح‌ريزي عملياتي، طراحي سازماني و آموزش هم راستا با فرایند انقلاب در امور نظامي باشند.

ظهور حوزه‌هاي جديد رقابت نظامي

قابليت‌هاي فضايي و عمليات اطلاعاتي، ستون فقرات يك ارتش شبكه محور است. چين به منظور حركت از يك قدرت وضع موجود يا دنباله‌رو به سمت رسيدن به جايگاه يك قدرت قاعده‌ساز، ناگزير از ورود به حوزه فضا است و با اتكا به چنين توانمندي، به دنبال نشان دادن توانایی خود در هدايت ديگر كشورهاي جهان است. در اين ميان بايد دانست كه در حال حاضر هيچ كشوري براي تامين امنيت ملي خود به اندازة آمریکا در اموري مانند توسعة نظامي در امور فضا و سايبر، معماري فضايي آمریکا ـ ايستگاه‌هاي زميني، سامانه‌هاي پرتاب، ماهواره‌هاي در مدار و... به فضا متكي نيست. لذا شكستن اين انحصار و افزايش پتانسيل‌هاي بالقوه خود يكي از عوامل مدنظر چين، به لحاظ تغيير و دگرگوني انديشه نظامي خود و همراه شدن با RMA مي‌باشد.

3- دگرگونی‌ انديشة نظامي چين به دليل تغيير ماهيت تهديد

علاوه بر ضرورت‌هاي پيش گفته، روندهاي آيندة تهديدات پيش روي چين، از جمله ضرورت‌هاي مهمي است كه فرایند دگرگون‌سازي نظامي ارتش اين كشور و همراهي با فرایند انقلاب در امور نظامي را مورد تاكيد ويژه قرار مي‌دهد كه در زير به آنها اشاره مي‌شود؛

از ميان رفتن ايمني حاصل از فاصله جغرافيايي

تهديداتي را كه مي‌توانند متوجه امنيت و منافع ملي يك كشور باشد را ملموس‌تر و متنوع‌تركرده و به آن عينيت بيشتري بخشيده است. لذا بايد گفت كه امروزه همه كشورها مي‌توانند با توجه به ساخت و ارتقاء انواع  موشك‌هاي كروز و بالستيك كه هر روز به بُرد آنها نيز افزوده مي‌شود، در معرض تهديدات بيشتري قرار گيرند و موقعيت جغرافيايي بازيگران، لزوماً اهميت سابق را ندارد.

ظهور تهديدات منطقه‌اي

امروز تهديدات از تكثر و تنوع بيشتري برخوردار شده و به همان نسبت در عرصه‌هاي مختلف منطقه‌اي و جهاني نيز گسترش يافته است. در رابطه با چين بايد گفت كه جلوگيري از تجزيه و انفكاك بخشي از سرزمين اصلي يعني تايوان، يكی از بزرگ‌ترين دغدغه‌ها و نگراني‌هاي جدي براي چين بوده است كه در ساليان اخير و به خصوص با پررنگ‌تر شدن حمايت‌هاي خارجي از تايوان در قالب فروش تسليحات، به خصوص از جانب آمریکا، اين تهديد را پررنگ‌تر و ضرورت افزايش توان بازدارندگي خود از طريق نوسازي ساختار و تجهيزات نظامي براي جلوگيري از چندپاره شدن سرزمين خود را افزايش داده است. از طرف ديگر تهديدات امنيتي غيرسنتي مانند تهديدات مربوط به تهديدات تروريستي، قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، تهديدات زيست محيطي، تهديدات فرهنگي و... نيز لزوم تحصيل توانمندي‌هاي جديد را براي مقابله با اين تهديدات طلب مي‌كند. ترديدي نيست كه انديشة نظامي به جا مانده از جنگ سرد، براي مواجهه چين با اين تهديدات پراكنده و نامشخص از كارايي و توانمندي چنداني برخوردار نمي‌باشد.

تهديدات روزافزون نامتقارن

طي ساليان گذشته، رقباي بالقوه منطقه‌اي چين، با توسعة رويكردها و قابليت‌هاي خود در تلاش براي جبران آسيب پذيري‌هاي استراتژيك و ضعف نسبي خود نسبت به برتري نظامي متعارف چين بوده‌اند. تهديدات نامتقارن عموماً از كشورهايي برمي‌خيزد كه دولت مركزي از اقتدار لازم براي جلوگيري از اقدامات گروهي تروريستي موجود در كشور برخوردار نبوده و يا اساساً بر بخشي از سرزمين خود حاكميت فعال نداشته باشند. تكثير و گسترش فناوري‌هاي خطرناك نظامي و دسترسي گروه‌هاي غيردولتي به آنها اين تهديد را با شدت بيشتري مواجه مي‌سازد. گاه اين نوع تهديدات در شرايط ژئوپليتيكي پيچيده و غيرقابل پيش‌بيني به وقوع مي‌پيوندد، به‌طوري كه به كارگيري نيرو عليه يك دشمن مشخص و در يك جغرافياي مشخص، به آساني امكان‌پذير نيست؛ لذا به اين منظور، چين تلاش داشته تا هم‌زمان با فرایند انقلاب در امور نظامي، تغييراتي را در دكترين استراتژيك، ساختار نيروهاي نظامي و سازمان ارتش خود به منظور فزودن بر توانمندي‌هاي خود براي روياروي با تهديدات و تحولات نوين ايجاد كند.

تأثير انقلاب در امور نظامي بر دكترين استراتژيك

با توجه به درك چين از تحولات شكل گرفته در حوزه جنگ، در سال 1993، جيانگ زيمين اين گونه يادآوري مي‌كند كه ما دستورالعمل استراتژيك خود را از درگيري و ورود به جنگ‌هاي اوليه، جنگ‌هاي خارجي و جنگ‌هاي هسته‌اي، به يك جنگ بومي تحت شرايط تكنولوژي‌هاي مدرن و به خصوص تكنولوژي‌هاي برتر تغيير داده‌ايم، اين تغييرات بيانگر توسعه، بهبود و ارتقای خط مشي‌هاي استراتژيك ما است.  بيان اين مسئله از سوي جيانگ زيمين، خود نشانگر اهميت اطلاعات و تكنولوژي‌هاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي براي چين و ضرورت تغيير در دكترين استراتژيك سنتي اين كشور به منظور همراهی با تحولات امور نظامی است.

تأثير انقلاب در امور نظامي بر ساختار نيروهاي نظامي

با توجه به تغييرات ژرف در محيط امنيتي پسا جنگ سرد، قابليت‌هاي نظامي كلاسيك چين ديگر کفایت بازدارندگي و مقابله با تهديدات نوظهور را نداشته و به همین دلیل ارتش خلق چين PLA، تلاش دارد به منظور جبران آسیب پذیری‌های خود با فرایند انقلاب در امور نظامي، همراه شود. با ظهور شكل‌هاي جديد جنگ و ورود تكنولوژي‌هاي جديد به اين حوزه، چین تلاش دارد كيفيت نيروهاي نظامي خود را به عنوان يكي از شاخصه‌هاي مهم و مسلط در جنگ‌هاي آينده مورد بازنگري قرار دهد. در سال 1977، كميسيون مركزي نظامي چين (CMC)، ياد آور شد كه چين به مدرنيزه كردن سياست دفاعي و نظامي خود در ميانه‌هاي قرن 21 تحقق خواهد بخشيد.  همچنين در سال 2003، CMC آشكارا بيان مي‌كند كه مهم‌ترين بنياد براي مدرنيزه شدن، فرایند اطلاعاتي شدن مي‌باشد. از اين مسئله مي‌توان اين گونه برداشت كرد كه جنگ تكنولوژيك امروزه همان جنگ تكنولوژي‌هاي اطلاعاتي براي چين است. از طرف ديگر بايد بيان كرد كه ارتش خلق چين PLA، هنوز در مرحله مكانيزه يا شبه مكانيزه باقي مانده است و مرحله مكانيزه شدن ارتش اين كشور هنوز به تكامل نهايي خود نرسيده است تا چين وارد مرحله اطلاعاتي و شبكه‌اي شدن شود. به طور خلاصه چين تلاش دارد به صورت همزمان دو هدف مكانيزه شدن و رساندن اين مرحله به كمال خود و همچنين اطلاعاتی شدن تحقق بخشد.

تأثير انقلاب در امور نظامي  بر سازمان ارتش

ارتش چين تلاش خود را برای كاهش تعداد نفرات و روي آوردن به يك ارتش حرفه‌اي با نيروها و سربازان با كيفيت، البته با خصوصيات و ويژگي‌هاي چيني، آغاز كرده است. در اين راستا از دهه 1980، چين گام‌هاي بزرگي را در اين مسير برداشته است كه به عنوان مثال در دهه 1980، چين 000/000/1 نفر از پرسنل خود در ارتش را كاهش داد. در سپتامبر 1997، چين اعلام كرد كه 000/500 سرباز ديگر را نيز در يك فاصله 3 ساله كاهش خواهد داد و در سال 2005 نيز اعلام كرد كه 000/200 سرباز ديگر بايد كاهش پيدا كند.  كاهش حجم و اندازه ارتش چين در واقع به منظور بهينه كردن سازمان نظامي و افزايش كيفيت ارتش بوده است؛ چراكه اين كشور معتقد است كاهش حجم و اندازه ارتش، چين را قادر خواهد كرد تا منابع محدود خود را براي سرعت بخشيدن هرچه بيشتر به ساخت يك ارتش حرفه‌اي و مجهز به تكنولوژي‌هاي اطلاعاتي و عملكرد شبكه‌اي به كار گيرد. ارتش چين تلاش دارد تا سيستم‌هاي حمايتي و پشتيباني، آكادمي‌هاي نظامي و قوانين و ساختارهاي نظامي را هم‌زمان با تحولات نوين مورد اصلاحات مجدد قرار دهد. در مجموع امروزه اين كشور مايل است تا پرسنل نظامي خود را با ارائه آموزش‌هاي به روز، متناسب با سيستم‌هاي تسليحاتي و تكنولوژيكي جديد، به عنوان يكي از شاخص‌هاي اساسي خود در حركت به سمت مدرنيزاسيون نيروهاي نظامي و همراه شدن با فرایند انقلاب در امور نظامي، روز به روز بيشتر تقويت كند.

نتیجه‌گیری

محيط امنيتي جديد بسيار پيچيده و متفاوت‌تر از محيط رفتاري جنگ سرد است كه براي اولين بار مفهوم و فرایند انقلاب در امور نظامي (RMA) در آن ظهور و بروز يافت. پيچيدگي اين محيط امنيت جديد و عدم قطعيت و تعيين‌هاي پيوند خورده با آن، پيش‌بيني رفتار دولت‌ها را بسيار مشكل‌تر از گذشته كرده و به همان نسبت نگراني‌ها و مخاطرات امنيتي را نيز در شكل‌هاي جديدتر ايجاد و تشديد كرده است. اما آنچه كه در ميان اين پيچيدگي‌هاي رفتاري بازيگران بسيار معنا و مفهوم مي‌يابد، «امنيت» و تلاش براي به حداكثر رساندن آن به منظور افزايش توان و قدرت مقابله با اين تهديدات نوين است. لذا هم‌زمان با توسعه تفكر انقلاب در امور نظامي در ادبيات نظامي و راهبردي بين‌المللي، استراتژيست‌هاي نظامي چين نیز تمايل به دنبال كردن نزديك‌تر فرایند انقلاب در امور نظامي را كه مبتني بر شناخت دشمن و رصد كردن دقيق روندها می‌باشد را بیش از پیش احساس كردند. در اين رابطه Wang Baocun به عنوان يكي از نويسندگان چيني در زمينه انقلاب در امور نظامي، كه در عين حال كتاب ظهور و سقوط قدرت‌هاي بزرگ پل كندي را نيز ترجمه كرده معتقد است فرصت ايجاد شده به وسيله انقلاب در امور نظامي اخير، شانسي بزرگ براي چين بوده و ارتش چين بر اين اساس مي‌تواند شرايط مناسب و مطلوبي را به منظور انتقال از ارتش حجيم و مكانيزه خود به يك ارتش كوچك و با كيفيت اطلاعاتي شده فراهم سازد.

به هر حال بايد بيان داشت كه در راستاي سياست‌هاي كلان چين كه از راهبرد توسعة صلح‌آميز اين كشور منتقل مي‌شود، پكن تلاش دارد تا بدون ايجاد تهديد براي محيط منطقه‌اي و بين‌المللي و بدون اينكه ديگر بازيگران نوسازي نظامي چين را اقدامي در جهت نيل به تسلط و هژموني منطقه‌اي تصور کنند، خود را در موقعيتي قرار دهد كه بتواند از ثمرات تحقيق و توسعه در ديگر كشورها به خصوص در زمينه‌هاي نظامي بهره‌مند شود و بر اين اساس، خود را به آرامي در يك جايگاه مسلط نظامي قرار داده تا علاوه بر اينكه بتواند نقش‌آفريني بيشتري در معادلات جهاني بازي كند، ناآرامي‌ها، تنش‌ها و منازعات منطقه‌اي با بازيگران غير همسو را نيز به نحو مطلوبي حل و فصل كند.

در مجموع، تحليل فرهنگ استراتژيك چين و تلاش اين كشور براي رويارويي و مقابله با تهديدات احتمالي از سوي بازيگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، ضرورت حركت به سمت همراهي با انقلاب اخير در امور نظامي RMA را توجيه مي‌كند، اما بايد گفت كه براساس سنت‌هاي رمز آلود چيني، تلاش براي دست‌يابي به يك موقعيت مطلوب نظامي و تسريع همراهي با فرایند انقلاب در امور نظامي، بايد مخفي و پنهان نگه داشته شود تا از طريق ايجاد عدم قطعيت در رابطه با وضعيت چين، اين كشور بتواند اطلاعات لازم را جمع‌آوري كرده و توانمندي‌هاي نظامي و ديپلماتيك را براي آماده شدن در نبردهاي آينده افزايش دهد.

چين با درك تحولات جديد و همچنين ضرورت‌هاي استراتژيكي جديدي كه هم‌زمان با افزايش دامنه نفوذ خود در معادلات امنيتي منطقه‌اي و بين‌المللي با آن مواجه است، تلاش دارد تا در سه حوزه مشخص شده در فوق يعني تغيير رفتار نظاميان خود و سوق دادن آنها به سمت حرفه‌اي شدن و به كارگيري سربازان حرفه‌اي و دانش محور، تغيير در ابزارهاي جنگ و مدرنيزاسيون ساختار تكنولوژي و تجهيزاتي خود و در نهايت حركت به سمت شكل‌هاي جديد جنگ به خصوص جنگ‌هاي اطلاعاتي و حملات سايبري به سيستم‌هاي نفوذپذير نظامي رقيب و غافلگيري استراتژيك آنها سوق یابد. البته بايد بيان داشت كه حركت چين در اين حوزه حركتي بسيار محتاطانه و براساس رهيافت «پنهان كردن توانمندي‌ها براي استفاده در مواقع ضرورت» يا «غافلگيري استراتژيك» است.