07 مهر 1390
اوباما در راهبرد اعلامی سال 2011 خود بیان داشت که خواهان بیرون کشیدن 33 هزار نیرویی است که در سال گذشته به افغانستان گسیل داشته است. راهبردی که با هدف مهار و مقابله با شورشها صورت گرفت. اما پس از گذشت یک سال و کشته شدن بن لادن در پاکستان و برخی دیگر از رهبران بلند پایه القاعده همچون الياس كشميري، وی تصمیم به اتخاذ راهبرد دیگری گرفته که همانا تمرکز بر رویکردهای سیاسی و تقویت دولت افغانستان است.
در این جا این سوال مطرح است که آیا راهبرد پیشین آمریکا موثر بوده و به مهار شورشها کمک کرده است؟ و سوال مهمتر این که راهکارهای آمریکا برای پیشبرد راهبرد جدید در افغانستان چیست و با چه محدودیتهایی مواجه است؟
بحث اصلی این گزارش آن است که آمریکا نه تنها نتوانسته امنیت را در افغانستان مهار نماید بلکه وضعیت بغرنجی را نیز به وجود آورده است. حتی کشته شدن رهبر القاعده نیز تنها بر تنشها میان پاکستان و آمریکا افزوده و به مهار افراط کمک نکرده است. در این شرایط تاکید بر راهبرد تقویت دولت و مسائل سیاسی و روند مصالحه هرچند سیاست درستی به شمار میرود، اما هم آمریکا برای نیل به این مهم برنامه جدیای ارائه نکرده و هم این که شرایط سیاسی افغانستان و همچنین گسترده شدن فعالیت گروههای شورشی میتواند مانعی جدی برای موفقیت باشد.
راهبرد خروج نیروها و تقویت دولت
اوباما در 22 ژوئن 2011 بیان داشت که از 33 هزار سربازی که در سال گذشته به افغانستان اعزام کرده است، ده هزار نفر تا پایان سال جاری و 23 هزار نفر دیگر تا تابستان سال آینده به آمریکا بازخواهند گشت. وی در ادامه بیان داشت که وضعیت افغانستان رو به بهبود است و به همین دلیل ضروری مينمايد تا راهبردی متناسب با نیازهای این کشور پی گرفته شود. به بیان اوباما نیروهای ارتش و پلیس توانمندتر و زنان از حقوق بالاتری برخوردار شدهاند؛ هرچند به نظر وی همین موفقیت نیز شکننده است.
به نظر اوباما با توجه به این شرایط لازم است تا تمرکز بیشتر بر ساختارهای دولتی و نظامی در افغانستان باشد که این به معنای رها ساختن راهبرد سال گذشته مبني بر مبارزه با شورشها است. به بیان وی در حال حاضر در ازای تمرکز بر مقابله با شورشها میبایست بر روی بهترین امور در افغانستان تاکید شود؛ زيرا فعاليتهاي پيشن موفقيتآميز بوده است. در راستای همین اظهارات و راهبرد اعلامی، هیلاری کلینتون مسئله اعزام نیروهای انسانی را بیان و اعلام داشته که هزار نیرو از مقامات و متخصصین آمریکایی به این کشور گسیل خواهند شد تا به تکمیل پروژهها اقدام و روند تقویت دولت را در افغانستان پیش ببرند.
گذشته از باور اوباما به مثمر ثمر بودن تلاشهای ضد شورش در سال گذشته که باعث اتخاذ چنین راهبردی بوده، رفتارهای نابخردانه کرزای نیز نقش مهمی را در تغییر اساسی رویکرد واشنگتن بازی کرده است. به واقع دولت آمریکا تلاشهای کرزای را در کابل برای حفاظت از مردم و حرکت به سمت تشکیل دولت قوی و اقتصاد مناسب ناکافی دانسته و معتقد است که دولت کابل بدون یاری غرب نمیتواند به موفقیت دست یابد.
با توجه به بیاعتمادی آمریکا نسبت به دولت افغانستان، جای تعجب است که چرا غرب خود را نه تنها ملزم به حمایت از این دولت طی این سالها دیده بلکه تحت چه شرایطی خواهان وارد ساختن طالبان به درون سیستم سیاسی این کشور است؟ و اين كه چگونه آمريكا خواهان تقويت دولتي است كه ميخواهد به بيان شوراي روابط خارجي، از آن دست بکشد؟
چالشها
اعلام راهبرد جدید اوباما در ژوئن 2011، از دو منظر سیاسی و نظامی با مشکل مواجه است. از منظر سیاسی آنچه که جای تعجب داشت نه صرفاً خروج نظامی آمریکا بلکه نداشتن برنامه جدی توسط واشنگتن برای پیگیری تلاشهای صلح و تقویت دولت بود. در این اعلامیه به طور روشن اعلام شده بود که نیروهای آمریکایی به خانه بازخواهند گشت، اما اعلام نشده که چه کار مشخصی برای آینده باثبات در افغانستان باید پیگیری شود. مسائل ذكر شده در صحبتهاي اوباما ادامه تمامی اظهاراتی است که پیش از این نیز وجود داشته و هیچ نتیجه مشخص و قابل قبولی در بر نداشته است.
آنچه که در سخنرانی اوباما نادیده گرفته شده این نکته است که چگونه میتوان به تقویت توان شهروندان، مبارزه با فساد و ناکارآمدی و ارتقای تلاشهای اقتصادی اقدام کرد. از همه مهمتر این که در راهبرد اوباما طرح و برنامهای برای پیگیری راهبردهای دیپلماتیک منطقهای جهت تضمین ثبات طولانی مدت در افغانستان پیشبینی نشده است. چنین خواستههایی نیازمند رویکرد جامعنگرانه، ارتقای فعالیتهای اطلاعاتی و عملیاتی و مهار منازعات است که البته در تمامی این موارد دستاورد روشنی وجود ندارد.
این در حالی است که گزارش جدید از اکثریت هیئت دموکراتیک کمیته روابط خارجی سنا حکایت از آینده بسیار تیره اقتصاد افغانستان، پس از خروج نیروهای ائتلاف دارد. به همین دلیل افغانیها به طور جدی نگران اقتصاد خود هستند. آنها به درستی درک کردهاند که تمامی توان اقتصادی افغانستان، نتیجه میلیاردها دلاری است که از کشورهای دیگر سرازیر شده است.
در این میان یکی از اشتباهات جدی غرب که مبتنی بر آن تلاشهای مصالحه را چیدهاند، جدا پنداشتن تفکرات طالبان و القاعده است. اساساً خروج نیروهای آمریکایی طبق اظهارات اوباما (در همان سخنراني ژوئن 2011، كه به مسئله خروج نيروها اشاره داشته است)، مبتنی بر این استدلال شکل میگیرد که نیروهای طالبان از القاعده جدا شده و به فرایند مصالحه خواهند پیوست. تلاشهاي اخير آمريكا در زمينه مصالحه كه بيشتر در آلمان بود نيز در همين راستا ارزيابي ميشود. همچنین اوباما بر این باور است که با تقویت دولت و نیروهای امنیتی، طالبان فرایند صلح را باور میکند. در حالیکه این مسئله حداقل در مورد آن تعدادی از نیروهای طالبانی قابل اطلاق است که به خاطر پول به این فرایندها ملحق شدهاند نه تعداد کثیری از آنان که نگرشهای ایدئولوژیکی جدیای دارند.
به واقع برداشت غرب از وجود اختلافات جدي در ميان گروههاي شورشي در افغانستان، به عنوان يك مزيت براي نيل به موفقيت، كه بارها در بين مقامات ناتو و نيروهاي ائتلاف بر آن تاكيد شده يك اشتباه است. هرچند طالبان تاكتيك متفاوتي از القاعده دارد، اما اين امر به معناي اختلاف در هدف و يا حتي رها ساختن منازعه نيست.
از سویی واقعیت آن است که عدم اعتماد میان نیروهای تاثیرگذار در افغانستان، یکی از مهمترین مشكلات به شمار میرود. عدم اعتماد ميان طرفین درگیر در افغانستان، اعم از نیروهای ائتلاف و دولت کرزای و طالبان، اميدهاي غرب را براي تکمیل فرایندهای سیاسی با مشکل مواجه میکند. در چنين شرايطي كه نيروهاي طالبان در افغانستان با افزايش حملات نيروهاي ائتلاف مواجه هستند، طبيعي است كه به تمامی تلاشهای مصالحه و فرایندهای سیاسی، بيش از پيش ظنين شوند. عبدالحكيم مجاهد، از اشخاص با نفوذ شوراي عالي صلح، بيان داشته كه هرچند تماسهايي با طالبان وجود دارد، اما دستيابي به صلح به دليل ديد منفي طالبان دور از دسترس به نظر ميرسد. منابع افغاني نزديك به طالبان تصديق ميكنند كه ارتباطاتي وجود دارد، اما در چنين شرايطي كه غرب و کرزای از خود حسن نيت نشان نميدهند، امكان موفقيت و نيل به هدف امكان پذير نيست. اين منابع اضافه ميكنند كه رهبران طالبان عميقاً نسبت به وعدههاي حكومت و غرب نسبت به بازگشتن به مشاغل و خانههايشان ظنين هستند. مجاهد اذعان دارد كه در چنين شرايطي، اعتماد از جمله مهمترين موانعي است كه در مسير تحقق صلح بايد مدنظر داشت. عدم اعتماد به نیروهای غربی و حتی دولت کرزای، موجب تقویت احساسات ضد آمريكايي در افغانستان شده است. گسترده و عمیقتر شدن احساسات ضد آمریکایی، از مسائل جدیای است که غرب در انتقال مسئولیتهای امنیتی با آن دست و پنجه نرم میکند.
با توجه به این شرایط، طالبان نسبت به عقب نشینی آمریکا نه تنها خوشبین نیست (مخصوصاً پس از مسئله پیمان راهبردی نظامی آمریکا با دولت افغانستان و بحث حضور نظامی بلند مدت این کشور)، بلکه این حرکت آمریکا مبني بر خروج 33 هزار نيرو را به نوعی فرار از شکست ارزیابی میکند و بیان میدارد که این عقب نشینی، تاکتیکی برای موفقیت در افغانستان است.
در این میان رفتارهای دولت کرزای نیز جالب نیست. به رغم وجود ناکارآمدی و فساد، دولت کرزای تلاش میکند با فرافکنی مسائل گوناگون، از پذیرش ایرادات شانه خالی کند. در ضمن وی اعلام داشته که به طور کامل آمادگی دارد تا پس از خروج نیروهای ائتلاف، مدیریت فرایند امنیتی و سیاسی کشور را در دست بگیرد؛ زیرا تنها این غرب بوده که ناآرامی را به همراه آورده است. اما واقعیت آن است که چنین صحبتهایی تنها بعد تبلیغاتی برای حفظ قدرت است و میزان فساد و ناکارآمدی به قدری بالاست که نمیتوان به تضمین امنیت توسط وی امیدوار بود.
اما در بعد نظامی نیز ایرادات جدیای به رویکرد اوباما وجود دارد. به واقع دستاورد روشن و مشخصی در زمینه مسائل امنیتی و نظامی رخ نداده که وی تصمیم به بازگشت نیروها به کشور گرفته است. دستاوردهای نظامی در افغانستان نه تنها اندک است بلکه برگشت پذیر مینماید. سناتور جان مک کین و لیندسی گراهام هشدار دادهاند که در شرایطی که آمریکا درگیر مبارزه با شورشیان است و روابط این کشور با پاکستان مناسب نیست، برگشت نیروها میتواند دیگر واحدهای نظامی نیروهای ائتلاف را تحت فشار قرار دهد. از سوی دیگر، دستاوردهای نظامی با توجه به توان در حال افزایش نیروهای شورشی بسیار ضعیف بوده به همین دلیل، تقریبا هیچ فرمانده نظامیای با چنین تصمیمی موافق نيست.
اساساً این طرح، کنگره آمریکا را به دو بخش مخالف و موافق تقسیم کرده است. برخی از نمایندگان بر این باورند که مرگ بن لادن، دلیل مناسبی است تا آمریکا حضور نظامی خود را کاهش دهد؛ در حالی که برخی دیگر بر این باورند که کاهش حضور نظامی آمریکا خطرات نظامی جدیای را باعث خواهد شد.
در این زمینه یکی از انتقادات موجود، گذشته از عدم تخصص نیروهای امنیتی افغانی، عدم توان پرداخت هزینههای نظامی است. تامین مالی نیروهای امنیتی برای افغانستان حدود 20 میلیارد دلار در سال هزینه دارد و دستیابی به این مهم طبیعتاً بدون کمک کشورهای خارجی امکانپذیر نیست. وابستگی بالای این کشور به کمک دیگران در زمینه تربیت نیروهای امنیتی و تامین هزینههای مالی نیز میتواند در آینده موجبات دخالت در امور داخلی را باعث شود.
همانگونه که ذکر شد، به رغم هزینههای بالاي نيروهاي ائتلاف، طالبان حوزههاي فعاليت خود را به سراسر کشور گسترش داده است. طالبان در حال حاضر در بیشتر روستاها و حتی جادهها امکانات خود را مستقر کرده و اعلام داشته که توانایی به قدرت گرفتن کل کشور را دارا میباشد. حتي طالبان اعلام كرده كه در حال حاضر كه دست بالا را دارد، به هيچ وجه حاضر به مصالحه نيست. طالبان در حال حاضر به بهترین وجه ممکن از وضعیت شکننده نیروهای ائتلاف و همچنین دولت کرزای، برای تقویت خود استفاده ميکند. پایگاههای نظامي نيروهاي ائتلاف نيز در مناطقي مستقر هستند که کاملاً محدود و ایزوله شدهاند و توانایی کنترل شرایط موجود را به هیچ وجه ندارند.
آنچه پیش از این هم با نام راهبرد مردم محور در افغانستان شناخته ميشد، در حال حاضر تبديل به یک مبارزه نظامی گسترده شده که تلفات انسانی را افزایش داده و موجب افزایش فقر و تخریب اموال عمومی گردیده است. حملات شبانه که جزو یکی از مهمترین راهبردهای نظامی نیروهای ائتلاف بوده است، در میان مردم و حتي سياستمداران افغاني بسيار ناپسند و نامطلوب ديده ميشود. به قدری اشتباهات گسترش یافته که تحقیقات صورت گرفته به خوبی نشان میدهد که ذهنیتهای مردم پشتون، به دلیل آسیبهای بسیاری که به آنان وارد شده به شدت عليه غرب است. با توجه به این شرایط میتوان ذکر کرد که دستاوردهای نظامی به آن میزانی نیست که بتوان در آینده با فراغ بال صرفاً به دستاوردهای سیاسی فکر کرد.
نتیجه گیری
اوباما راهبرد خود را در جنگ افغانستان از تمرکز بر مبارزه با شورشیان، به سمت تقویت دولت تغییر داد. دولت واشنگتن بر این باور است که دستاوردهای نظامی هرچند محدود بوده اما در شرایطی است که ایجاب میکند نیروهای ائتلاف تلاشهای خود را بر مسائل سیاسی متمرکز نمایند. البته وی تاکید کرده است که بیشتر مبارزات در مرز افغانستان و پاکستان خواهد بود؛ زیرا بیشتر فعالیتهای شورشیان در این منطقه صورت میگیرد.
این راهبرد اوباما در حالی اعلام شده است که فرماندهان و کارشناسان نظامی آمریکایی همچون ديويد پترائوس، دستاوردهای نظامی را ناچیز و خروح نیروهای نظامی را به معنای بازگشت قدرتمندانهتر طالبان و القاعده ارزیابی میکنند. هرچند تمرکز اوباما بر مسائل سیاسی و تقویت دولت و فرایندهای مصالحه بوده است، اما در این زمینه که محور اصلی راهبرد نیز بوده هیچگونه راه حلی ارائه نشده است.
نکته جالب اینجاست که آمریکا پس از یک دهه جنگ در افغانستان و راهبردهای گوناگون و هزینهای بالغ بر نیم تریلیون دلار، سرانجام به این نتیجه رسیده که راه حل نه تلاشهاي نظامی بلکه راهکارهای سیاسی است. هرچند بازهم این نکته را در نظر ندارند که راهکار سیاسی نیز بدون در نظر گرفتن موقعیت منطقهای افغانستان و درگیر ساختن همسایگان مهمی چون ایران و هند، غیرممکن خواهد بود.