مقدمه
بعد از حادثه یازده سپتامبر 2001، سیاست خارجی آمریکا وارد مرحله تهاجمی جدیدی شد و خاورمیانه به اصلی‌ترین حوزه فعالیت‌ها و اقدامات این کشور تبدیل شد. حمله آمریکا به عراق در سال 2003، مهم‌ترین اقدام این کشور در دوره بعد از یازده سپتامبر در خاورمیانه بود که حضور مستقیم نظامی آن کشور در منطقه را به شدت افزایش داد. حضور نیروهای آمریکایی در عراق و چالش‌ها و ناکامی‌های جدی و تأثیرگذار آن در این کشور نه تنها مهم‌ترین اقدام و مسئله آمریکا در خاورمیانه، بلکه اصلی‌ترین دغدغه سیاست خارجی این کشور در عرصه بین‌المللی محسوب می‌شد. آمریکا از سال 2003، در عراق با چالش‌های مختلفی روبه‌رو شد و نتوانست به اهداف طراحی شده اولیه خود در خصوص عراق دست یابد و به ناچار با تغییر مکرر استراتژی‌ها به روند متفاوتی وارد شد. این امر تنها به عراق محدود نبود، بلکه جایگاه و عملکرد آمریکا را در کل منطقه خاورمیانه و حتی جهان متأثر ساخت. بر این اساس بود که چگونگی رفتار و عملکرد در عراق، به عمده‌ترین مسئله سیاست خارجی آمریکا در دوره بوش تبدیل شد.
عراق کانون اصلی سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا در طول یک دهه گذشته بوده است و بر این اساس است که استدلال می‌شود در دوره بعد از یازده سپتامبر و به خصوص در دوره ریاست جمهوری جورج بوش، تمرکز سیاست آمریکا در خاورمیانه از حوزه غربی و حاشیه مدیترانه به حوزه شرقی، یعنی خلیج فارس منتقل شد. آمریکا از ابتدای حمله به عراق، این کشور را نقطه آغازین و گام اول ایجاد تغییرات اساسی و بنیادین در منطقه خاورمیانه و در قالب طرح خاورمیانه بزرگ قرار داد. هرچند موفقیت آمریکا در عراق می‌توانست به موفقیت کلان‌تر و گسترده‌تر آن کشور در خاورمیانه و پیشبرد اهداف و منافع آن در منطقه منجر شود، اما ناکامی‌های آمریکا در عراق، ابعاد و پیامدهای منطقه‌ای نیز دارد که در مسائل و حوزه‌های مختلف تأثیرات خود را نشان می‌دهد.
حمله آمریکا به عراق، حضور و فعالیت‌های گوناگون در این کشور در طول سال‌های گذشته و همچنین روند کنونی خروج نیروهای آمریکایی در عراق، تنها در چهارچوب تحولات کلی منطقۀ خاورمیانه و همچنین دیدگاه و ابعاد داخلی آمریکایی‌ها به این مسئله قابل تبیین است. در این راستا پاسخ به پرسش‌هایی مانند علل و ابعاد خروج نیروهای آمریکایی از عراق، نیازمند توجه به جنبه‌های مختلف از جمله جایگاه کلی آمریکا در خاورمیانه، بازشناسی تحولات داخلی عراق و همچنین تأثیرات داخل آمریکاست.
 
1- تحولات و جایگاه خاورمیانه‌ای آمریکا
به نظر می‌رسد در مقطع کنونی آمریکا از نظر ایدئولوژیک و تعریف جایگاه و استراتژی خود در منطقه خاورمیانه، با نوعی از پیچیدگی و سردرگمی مواجه شده است. البته این مسئله به معنای از دست رفتن جایگاه، نفوذ و قدرت نظامی آمریکا در منطقه نیست، بلکه حاکی از آن است که آمریکا در ایفای نقش‌های آشکار گذشته خود، در وضعیت انتقالی و دشواری گرفتار شده است.
وضعیت کنونی آمریکا در منطقه خاورمیانه که یکی از ابعاد و پیامدهای مهم آن را می‌توان خروج نیروهای نظامی این کشور از عراق عنوان کرد، متأثر از مسائل و تحولاتی است که در این خصوص می‌توان به چهار مورد مهم از آنها اشاره نمود: حادثه یازده سپتامبر، حمله به عراق و تحولات این کشور، سیاست خارجی دولت بوش و ابعاد و پیامدهای آن در منطقه خاورمیانه و تحولات و جنگ‌های رژیم صهیونیستی با گروه‌های مقاومت لبنانی و فلسطینی در این راستا قابل اشاره و بررسی هستند.
حادثه یازده سپتامبر از این منظر حائز اهمیت است که به شروع یک جنگ مقدس در مبارزه با تروریسم از منظر دولت بوش منجر شد. بدین معنی که آمریکا براساس یک ایدئولوژی، جنگ با تروریسم را آغاز کرد و تلاش نمود تا تمام مسائل و بحران‌های منطقه‌ای را به این مسئله مرتبط سازد. تأکید بر جنگ مقدس با تروریسم به ایجاد جنگ‌ها و بحران‌های افغانستان، عراق و سپس به پیچیده‌تر شدن اوضاع در لبنان و فلسطین منجر شد. در این راستا مقامات آمریکا در پی آن بودند که در چهارچوب این نوع مبارزه با استفاده از ابزارها و توان نظامی به ساماندهی مجدد نظم در منطقه و سرکوب و تحول دست بزنند. در حال حاضر با خروج نیروهای آمریکایی از عراق، اعتقاد بر آن است که آمریکایی‌ها دیگر توان تأثیرگذاری ایدئولوژیک و سیاسی در قالب پارادایم ایدئولوژیک و متغیرهای قدرت را از دست داده‌اند که شروع این مسئله از عراق است.
دومین متغیر یا مسئله به تأثیرات یا پیامدهای جنگ عراق و اقدامات آمریکا در این کشور مربوط می‌شود. یک تحلیل در مورد راهبردهای آمریکا در عراق این است که آمریکایی‌ها با حمله به عراق، موضوع ملت‌سازی* را در این کشور مطرح کردند که یک مفهوم و اصطلاح آمریکایی است. این مفهوم عمدتاً به مداخلات و فعالیت‌های نظامی آمریکا در کشورهای مختلف جهان و اقدامات و فعالیت‌های مختلف در این کشورها از جمله تغییر رژیم، اقدامات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره اشاره دارد. این مفهوم در مقابل مفهوم دولت‌سازی** قرار دارد که یک مفهوم انگلیسی است و به اقدامات حکومتی، سیاسی و ائتلاف‌سازی داخل کشورها از سوی انگلیسی‌ها در گذشته و در منطقه خاورمیانه اشاره دارد.
راهبردهای اولیه آمریکا در عراق مبنی بر ایجاد دموکراسی و دولت سرمشق، که به عنوان الگویی برای تمام خاورمیانه مطرح بود، از تمایل آنها به تأکید بر ملت‌سازی حاکی است. ناکامی آمریکا در اهداف ملت‌سازی و به خصوص ایجاد دموکراسی موردنظر و مواجه شدن با ناامنی‌های گسترده، آمریکا را به حرکت به سوی دولت‌سازی، ایجاد حکومت مرکزی قوی و تأکید بر امنیت سوق داد که نتیجه آن تشکیل و تقویت دولت آقای مالکی بود. در نتیجه آمریکا در داخل عراق، به دلیل ناکامی در طرح‌های اولیه، روند فعالیت‌ها و راهبردهای خود را تغییر داد که این امر، بر ساخت منطقه‌ای قدرت و روابط کشورهای منطقه نیز تأثیرگذار بود.
سومین مسئله سیاست نومحافظه‌کاران دولت بوش در منطقه که مبتنی بر تغییر رژیم بود، شکست خورد و نتوانست تداوم یابد. این شکست هسته اصلی شکست ایدئولوژیک آمریکا در منطقه بود. سیاست تغییر رژیم و کاربرد ابزارهای نظامی، با ایجاد دموکراسی در عراق تناسب نداشت؛ مهم‌تر اینکه تلاش‌های معطوف به امنیت‌سازی با ابزار نظامی و سرکوب داخل عراق، عراقی‌ها را با این پرسش مهم مواجه کرد که دموکراسی با تلاش‌های امنیت‌سازی آمریکا و تلاش‌های منفعت‌ جویانه آنها چه تناسبی دارد و در واقع سیاست سرکوب دولت بوش به نوعی پایان سیاست تغییر رژیم بوش در منطقه نیز بود. در سطح منطقه‌ای نیز سیاست تغییر رژیم و دموکراسی‌سازی با مخالفت عمده کشورهای منطقه مواجه شد؛ چرا که مشروعیت حکومت‌های منطقه را زیر سؤال می‌برد. بر این اساس بود که سیاست منطقه‌ای بوش در خاورمیانه با ناکامی و شکستی جدی مواجه شد.
جنگ اسرائیل با لبنان و حماس در سال‌های 2006 و 2008، چهارمین تحولی است که بر جایگاه منطقه‌ای آمریکا تأثیرگذار بود. این جنگ‌ها پیامدهای مهمی داشت که از جمله آنها این بود که گرچه اسرائیلی‌ها در این جنگ‌ها تضعیف شدند، اما رویکرد این رژیم تهاجمی‌تر شده است. هر چند نتایج جنگ‌ها به نفع گروه‌های مقاومت منطقه یعنی حزب‌الله و حماس بود، اما این مسئله باعث انفعال اعراب منطقه و در نتیجه تندتر شدن مواضع اسرائیل در روند صلح با اعراب شد. در مواقعی که اسرائیل احساس می‌کند که رژیم‌های عربی مواضعی به نفع فلسطینی‌ها اتخاذ نمی‌کنند یا مواضع ضعیفی اتخاذ می‌کنند، آنها تمایلی به امتیازدهی به فلسطینی‌ها ندارند. نتیجه این ضعف و انفعال اعراب محافظه‌کار، تندتر و تهاجمی‌تر شدن رویکرد اسرائیل در منطقه بوده است.
مجموع تحولات فوق حاکی از آن است که منطقه دچار نوعی انتقال به نظم‌های سیاسی، امنیتی و ژئوپولیتیک جدید است. در این شرایط خلاء سیاسی و ضعف ایدئولوژیک آمریکا یکی از مسائل اساسی است که از جمله در خروج نیروهای آمریکایی از عراق نمود یافته است. با این حال، این مسئله بدین معنی نیست که بازیگران دیگر مانند ایران و ترکیه این خلاء را به طور کامل پر کنند، بلکه حاکی از شکل‌گیری نوعی بلوک‌بندی جدید در منطقه است و آینده منازعات در خاورمیانه در پی تلاش کشورهای مختلف برای افزایش این نقش تعریف می‌شود. در شرایط جدید، مسئله عمده بازیگری و نقش آفرینی کشورهای منطقه و تشدید تأثیرگذاری آنها در مسائل منطقه‌ای از جمله تشکیل دولت در عراق است. نیاز آمریکا به باز تعریف حضور و نقش‌آفرینی خود در شرایط جدید منطقه‌ای، به استراتژی اوباما در منطقه و تأکید بر قدرت هوشمند منجر شد که از ابعاد آن خروج نظامی از عراق بوده است. شرایط جدید فرصتی برای بازیگری ایران به ویژه در کنار ترکیه در یک قطب‌بندی جدیدی از قدرت در منطقه است که می‌توانند با هم در بسیاری از موضوعات و مسائل منطقه‌ای همکاری داشته باشند.
 
2- ابعاد و پیامدهای سیاسی خروج نیروهای آمریکایی از عراق
براساس توافق‌نامه خروج نیروها از عراق، حدود 50 هزار نفر از نیروهای آمریکایی باقی مانده در عراق قرار است تا پایان سال 2011 از این کشور خارج شوند. خروج نیروهای آمریکایی در عراق باعث طرح پرسش‌های مختلفی در خصوص نتایج و پیامدهای حمله آمریکا با توجه به هزینه‌های بالا و تحولات مربوط به آن شده است. از جمله اینکه آیا نتایج حاصل از این اقدام با هزینه‌ها و تلفات آمریکا تناسبی دارد؟ سوال دیگر این است که دموکراسی و ساختار سیاسی جدید عراق که به‌عنوان تنها توجیه‌گر هزینه‌های جنگ از سوی آمریکایی‌ها ذکر می‌شود، تا چه حد قابلیت تداوم و پیشرفت دارد؟
در برآورد تلفات و خسارت‌های ناشی از جنگ، وزارت دفاع آمریکا به طور رسمی تعداد کشته‌های آمریکا تا اوت 2010 را 4421 نفر اعلام کرد و تعداد کشته شدگان انگلستان نیز 179 نفر اعلام شده است. بقیۀ کشورهای شرکت کننده در جنگ نیز 139 کشته داشته‌اند. تعداد کشته‌شدگان عراقی از سوی هیچ منبع مستقلی ثبت نشده است و اختلاف نظرهایی در خصوص آن وجود دارد که از 100 هزار تا 600 هزار نفر بین سال‌های 2003 تا 2010 ذکر می‌شود. در خصوص هزینه‌ها نیز آمریکایی‌ها برآورد کرده‌اند که تا سال 2011 و زمان خروج نیروها، هزینه‌های این کشور در عراق بالغ بر 802 میلیارد دلارخواهد شد. هزینه انگلستان در جنگ عراق نیز 14 میلیارد دلار برآورد می‌شود.
اعلام تلفات و هزینه‌های جنگ عراق در سپتامبر 2010، باعث طرح این مسئله شده است که آیا جنگ با هزینه‌ها و تلفات مذکور نتایج و پیامدهای ملموس و قابل توجهی داشته است؟
در این راستا آمریکایی‌ها سعی کردند تا پاسخ‌هایی را مطرح نمایند. از جمله باراک اوباما علی‌رغم موضع اولیه‌اش در مخالفت با جنگ عراق، طی نطقی به مناسبت عقب‌ نشینی اولین گروه سربازان آمریکایی از عراق، نتیجه جنگ را مثبت قلمداد نمود و عنوان کرد آنچه که باقی می‌ماند دموکراسی برای ملت عراق است و وضعیت ملت عراق قبل و بعد از سقوط صدام کاملاً متحول شده و مردم عراق به آزادی دست پیدا کرده‌اند. بنابراین ایجاد دموکراسی در عراق، از منظر مقامات آمریکایی، توجیه‌گر تلفات و هزینه‌های جنگ عراق است. با این حال، در خصوص چگونگی انطباق وضعیت کنونی عراق با دموکراسی و همچنین تداوم دموکراسی در عراق، پرسش‌های متعددی وجود دارد. به عبارت دیگر، این پرسش مطرح است که آیا نظام سیاسی و ترکیب سیاسی کنونی و روند دموکراتیک عراق، بعد از خروج نیروهای آمریکایی تداوم می‌یابد. در این خصوص مشکلات و چالش‌های متعددی که امنیت و ثبات جوامع تقسیم شده‌ای مانند عراق را تهدید می‌کند، حائز اهمیت است.
معضل و چالش اساسی بعد از خروج نیروهای آمریکایی، ساختن یک کشور یا یک ملت خواهد بود و ایجاد دولتی که بتواند ثبات و امنیت را در عراق برقرار کند. در جوامع تقسیم شده‌ای مانند عراق، چالش‌های عمده‌ای برای ایجاد دموکراسی وجود دارد. اولین چالش، قوی‌تر بودن منافع گروه‌ها از منافع ملی است. گروه‌ها در جهت اداره بهتر کشور با هم رقابت نمی‌کنند، بلکه رقابت آنها برای دستیابی به حداکثر کرسی‌هاست و رأی مردم براساس تمایلات قومی و مذهبی است. در عراق هویت‌های قومی- مذهبی کردی، سنی و شیعی بر هویت ملی عراقی غلبه دارد. بر این اساس گروه‌های عراقی با کشورهایی که امتداد قومی و مذهبی آنان هستند ارتباط برقرار می‌کنند. اقلیت‌های داخل عراق به منظور دستیابی به جایگاه بالاتر در داخل، سعی می‌کنند از اهرم‌های خارجی به نفع خود استفاده و دوستان خود را به ورود در مباحث عراق ترغیب نمایند. علاوه بر این، اختلاف‌ها و شکاف‌های داخلی مانع از تشکیل ارتش قوی در عراق می‌شود. نکته یا چالش دیگر، ترس دائمی از دیکتاتوری‌ و حاکمیت اکثریت بر اقلیت است. عدم جابه‌جایی سهم جمعیتی و اکثریت و اقلیت، حداقل در کوتاه مدت باعث شده است که گروه‌های اقلیت کرد و سنی، نگران منجر شدن دموکراسی به دیکتاتوری اکثریت باشد. این مسئله امکان توافق سیاسی به صورت معمول و پیشرفت روند سیاسی را دشوار می‌کند. مسئله دیگر نوع  نظام سیاسی عراق است که یک فدرالسیم در سطح ملی نیست و تنها یک منطقه فدرال در شمال عراق وجود دارد که تضمین کننده امتیازات و اختیارات گسترده‌تر کردهاست. این عدم تعادل موجب امتیازگیری‌های مضاعف کردها در دوره‌های مختلف از جمله در روند تشکیل دولت در عراق بوده است.
مسئله یا چالش بعدی، مشکلات عراق در خصوص تمامیت ارضی و مسائل مرزی است. این معضلات تاکنون حل و فصل نشده است و می‌تواند به چالش‌هایی برای عراق بعد از خروج نیروهای آمریکایی منجر شود. مسائل مرزی کویت و عراق هنوز حل و فصل نشده و ممکن است در آینده حتی به تداوم روابط تیره و چالش بین دو کشور بیانجامد. در خصوص مسائل مرزی ایران و عراق نیز به رغم برخی توافقات، هنوز اقدام رسمی و جدی برای تثبیت مرزها براساس معاهده 1975 انجام نشده است. علاوه بر این موارد، نگرانی ترکیه از کردها و مسائل شمال عراق نیز می‌تواند به تهدید تمامیت ارضی عراق منجر شود.
مسئله پنجم این است که نزاع سیاسی درون عراق، نزاعی مذهبی نیز محسوب می‌شود و گروه‌های متنازع گروه‌هایی هستند که اختلافات مذهبی دارند. نزاع سیاسی میان گروه‌ها ممکن است به زنده شدن نزاع تاریخی شیعه و سنی منجر شود و این نزاع تاریخی می‌تواند به ورای مرزهای عراق نیز سرایت کند. منازعات قدرت در عراق، در کوتاه مدت و میان مدت بسیار سخت و پر چالش خواهد بود و با توجه به ویژگی‌ها و ابعاد مذهبی و قومی این کشور، چشم‌انداز مبهمی را نشان می‌دهد.
در مجموع به نظر می‌رسد که در مرحله خروج نیروهای آمریکایی از عراق، با توجه به دخالت برخی از کشورهای عربی همسایه، آینده سیاسی این کشور همچنان مبهم است. از نظر نقش منطقه‌ای نیز عراق هم می‌تواند نقشی توازن بخش و ثبات‌آفرین داشته باشد و هم می‌تواند منشأ منازعه و تشدید رقابت‌های منطقه‌ای باشد.
 
٣- دلایل داخلی خروج آمریکا از عراق
یکی از مهم‌ترین دلایلی که خروج نیروهای نظامی آمریکا در دوره زمانی کنونی را اجتناب ناپذیر ساخته است، شرایط داخلی آمریکاست. در این رابطه باید به موارد زیر توجه شود:
وعده‌های انتخاباتی اوباما
به نظر می‌رسد باراک اوباما تلاش دارد تا شرایط قابل قبولی را برای مبارزات انتخاباتی دور دوم ریاست جمهوری خود فراهم کند که یکی از مهم‌ترین شرایط آن عمل به وعده‌های انتخاباتی‌اش است. وی در سخنانی به مناسبت خروج نیروهای نظامی آمریکایی از عراق، این مسئله را یادآوری کرد. در واقع وی تلاش می‌کند تا به عنوان رئیس جمهوری خوش قول، اعتبار لازم را برای دور بعدی و برای انتخابات ماه نوامبر کنگره آمریکا کسب کند.
 انتخابات کنگره
عامل مهم دیگر در عرصه داخلی آمریکا، نگرانی دموکرات‌ها از انتخابات ماه نوامبر کنگره این کشور بود. در انتخابات ميان دوره‌اي سال 2010 احزاب دموكرات و جمهوريخواه، براي کسب ٤3٥ کرسی مجلس نمايندگان و ٣٧ کرسی سنا رقابت نمودند. حزب دموكرات 4 سال پيش توانست با پيروزي در انتخابات ميان دوره‌اي و 2 سال پيش در انتخابات رياست جمهوري، به برتري نسبي در برابر جمهوريخواهان دست يابد و در تلاش است تا این برتری را حفظ کند. به اعتقاد بسياري از کارشناسان اين انتخابات نقشي اساسي در آينده حزب دموكرات و شخص اوباما دارد و مي‌تواند حتي بر انتخابات رياست جمهوري 2012 نيز اثرگذار باشد. در چنین شرایطی حزب حاکم نیازمند برگ برنده جدیدی بود که تا حد زیادی نارضایتی عمومی ناشی از استمرار وضع بد اقتصادی را جبران کند. از جمله در عرصه سیاست خارجی، این حزب در تلاش است تا برخی از بحث‌انگیزترین سیاست‌های آمریکا در عرصه خارجی را سر و سامان بخشد.
 کاهش محبوبیت اوباما
هر چند که باراک اوباما با درصد بالایی از آرا به ریاست جمهوری رسید و محبوبیت بالایی در میان مردم آمریکا و جهان در دوران مبارزات انتخاباتی خود کسب کرد، اما با آغاز دوران ریاست جمهوری و عدم توفیق در مهار بحران اقتصادی، با کاهش محبوبیت روبه‌رو شد. در واقع انتظارات بیش از حد و غیر واقعی از وی که خود در جریان مبارزات انتخاباتی‌اش به آن دامن زد، این کاهش محبوبیت را پیش‌بینی پذیر ساخته بود. نظرسنجی‌ها در سال اول دوران ریاست جمهوری اوباما نشان داد که محبوبیت وی روند نزولی پیدا کرد و تا ماه دسامبر 2010 به ٤٧ درصد رسید که این امر، در میان روسای جمهور آمریکا در 50 سال اخير بی‌سابقه است. حتی میزان محبوبیت جورج دبلیو بوش در ١١ ماه اول ریاست جمهوری‌اش ٨٦ درصد بود.
 
افکار عمومی آمریکا
یکی دیگر از دلایل خروج نیروهای نظامی آمریکا در عرصه داخلی این کشور، خواست افکار عمومی آمریکا مبنی‌بر خروج سربازان آمریکایی از عراق و افغانستان است. افزایش سرسام‌آور هزینه‌ها و آمار تلفات نیروهای آمریکایی باعث شده است تا افکار عمومی مخالف جنگ و خواهان خروج کامل سربازان آمریکایی از عراق شوند. جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا با حمله نظامی به عراق، رژیم صدام حسین را سرنگون کرد. این جنگ اما به مرور زمان تأیید خود نزد افکار عمومی را از دست داد. خروج بیش از ٨٠ هزار سرباز آمریکایی، اکنون مورد حمایت افکار عمومی آمریکا قرار دارد. آخرین نظرسنجی‌ها اندکی قبل از خروج نظامی آمریکا نشان می‌دهد که اغلب مردم معتقدند جنگ عراق از ابتدا اشتباه بوده و آمریکا نتوانسته به اهداف خود در این کشور دست پیدا کند.
 وضعیت اقتصادی آمریکا
وضعیت اقتصادی آمریکا که بعد از پشت سر گذاشتن اوج بحران اقتصادی هنوز در شرایط مناسبی قرار ندارد، یکی دیگر از دلایل داخلی در خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق است. طرح‌ها و برنامه‌های اقتصادی اوباما در عمل نتوانسته است اثرات منفی بحران اقتصادی را تعدیل کند و از این رو هر روز بر ميزان كسري بودجه آمریکا افزوده می‌شود و تعداد بیشتری از مردم شغل خود را از دست می‌دهند. در حال حاضر بيش از 14 ميليون نفر به بيكاران آمريكا افزوده شده و بيش از 40 ميليون نفر نيازمند كمك‌هاي دولتي هستند. نظرسنجی‌ها حاکی از آن است که مردم آمریکا به پیامد مثبت این طرح‌ها خوش‌بین نیستند. نتایج یک نظرسنجی نشان می‌دهد که عمق بدبینی مردم آمریکا نسبت به وضعیت اقتصادی رو به افزایش است.
در چنین شرایطی، استمرار هزینه‌های سرسام‌آور جنگ عراق غیر قابل قبول می‌نماید. در واقع به زعم برخی کارشناسان، بروز بحران اقتصادی تا اندازه‌ای به واسطه بروز جنگ عراق  بود. بر اساس این دیدگاه افزایش بهای نفت وارداتی منجر به خروج پول از سیستم مالی شد. همچنین هزینه‌های پرداختی به مقاطعه کاران در عراق افزایش یافت. از دید محافل داخلی آمریکا، جنگ در عراق نه تنها توانایی آمریکا برای کنترل بحران را کم‌تر کرد بلکه باعث شد بحران اقتصادی به درازا بیانجامد، بیکاری افزایش یابد و کسری بودجه از آنچه تصور می‌شد، بسیار فراتر رود. از این رو به نظر می‌رسد شرایط اقتصادی آمریکا در شرایطی نیست که این کشور بتواند در عراق باقی بماند و از طرف دیگر بتواند مخارج جنگ در افغانستان را تأمین کند.
 ظرفیت نظامی آمریکا
یکی دیگر از مشکلات آمریکا در عرصه داخلی در پایان دادن به عملیات رزمی در عراق، توانایی نظامی آمریکاست. بیش از ٧ سال درگیری در عراق، موجب فرسوده شدن قوای نظامی آمریکا در آن کشور شده است؛ به ویژه آنکه درگیری نظامی مشکلات متعددی را برای نیروی زمینی ایجاد کرده است.
تا پیش از خروج نیروهای آمریکایی از عراق، آمریکا مجبور بود در دو جبهه عراق و افغانستان امکانات و نیروهای مورد نیاز خود را تأمین کند که این امر تا حد زیادی به توان ارتش صدمه زده است. در آستانه خروج از عراق، مقام‌های نظامی آمریکا اعلام کرده بودند که در صورت بروز درگیری بیشتر، ارتش از لحاظ امکانات، تجهیزات و نیروی انسانی جوابگو نخواهد بود. ارتش آمریکا از هر نظر بیشترین غرامت را در جنگ‌های افغانستان و عراق پرداخته است. بعد از 11 سپتامبر 2001 تاکنون، حدود 1.4 میلیون پرسنل فعال و ذخیره در عملیات‌های ارتش آمریکا در عراق و افغانستان شرکت کرده‌اند (ارتش آمریکا ٣ میلیون نفر نیرو دارد و یکی از بزرگترین نیروهای نظامی جهان به شمار می‌رود). علاوه بر مسائل ذکر شده در بالا ارتش آمریکا همیشه باید آماده دو جنگ باشد. در حال حاضر آمریکا در افغانستان درگیر است. جنگ افغانستان جنگ توجیه شده‌ای در داخل آمریکاست و کمتر درباره لزوم پایان فوری آن همچون جنگ عراق صحبت می‌شود؛ با وجودی که آمریکا از سال ٢٠٠١ در افغانستان درگیر است، اما لزوم مبارزه با تروریسم و نابودی القاعده باعث شده است تا انتقادهای کمتری متوجه دولت آمریکا باشد. از طرف دیگر این کشور نیازمند آن است تا ظرفیت خالی برای استفاده احتمالی از قوای نظامی در آینده را نیز داشته باشد.
 
نتیجه‌گیری
خروج نیروهای آمریکایی از عراق، مرحله مهمی در روند سیاسی و امنیتی عراق محسوب می‌شود که از علل و تحولات مختلفی ناشی می‌شود و پیامدها و نتایج خاص خود را نیز دارد. شرایط خاص و جدید آمریکا در منطقه خاورمیانه و مجموع تحولات خاورمیانه نقش عمده را در خصوص خروج نیروهای آمریکایی از عراق دارد. خلاء سیاسی و ایدئولوژیک آمریکا در منطقه که در پیامد تحولات و عوامل مختلف به وجود آمده است، اجبار آمریکا برای خروج از عراق را در پی داشته است. حادثه یازده سپتامبر و پیامدهای آن در خاورمیانه و سیاست خارجی دولت بوش که محور آن حمله به عراق بود، عواملی تعیین کننده در این راستا بوده‌اند. مجموعه عواملی که حاکی از ناکامی‌های آمریکا در منطقه و عدم توانایی آن کشور در پیشبرد طرح‌ها و برنامه‌های اولیه خود از جمله دموکراسی‌سازی و ایجاد تغییرات بنیادین در خاورمیانه است. درگیری طولانی مدت در عراق، ناکامی‌های سیاسی و امنیتی در این حوزه و عدم پیشبرد برنامه‌های سیاسی، شرایط جدیدی را به آمریکا تحمیل نمود که در توافق برای خروج نیروها نمود یافت. علاوه بر این، مواردی مانند ناکامی رژیم صهیونیستی در جنگ مقابل گروه‌های مقاومت حزب‌الله لبنان و حماس در فلسطین و تبعات آن، متغیر مهمی در شرایط آمریکا در مرحله کنونی و تصمیم به بازسازی جایگاه سیاسی – امنیتی خود در منطقه بود.
علاوه بر تحولات خاورمیانه، ناکامی‌های آمریکا و خلاء سیاسی – ایدئولوژیک حاصل شده، عوامل داخلی آمریکا نیز در تصمیم برای خروج نیروها از عراق نقش داشت. در این راستا می‌توان به وعده‌های انتخاباتی اوباما مبنی بر خروج از عراق، ملاحظات دولت اوباما در مورد انتخابات کنگره، کاهش محبوبیت اوباما در آمریکا و وضعیت افکار عمومی این کشور و همچنین وضعیت اقتصادی و ظرفیت نظامی آمریکا اشاره کرد.
شرایط عراق در مرحله خروج نیروهای آمریکایی و بعد از آن نیز مسئله مهمی تلقی می‌شود. این پرسش که شرایط دموکراسی نوپای عراق و وضعیت سیاسی – امنیتی این کشور به چه سمت و سویی خواهد رفت؟ با متغیرها، مسائل و چالش‌های مهمی در ارتباط است. منازعات قومی و فرقه‌ای در عراق، ادامه اختلافات میان گروه‌های سیاسی، دموکراسی توافقی، سیستم نیمه فدرالی نیمه متمرکز، مسائل و مشکلات مرزی و تمامیت ارضی عراق از جمله مسائل مهمی است که آینده سیاسی و دموکراسی عراق را مبهم نشان می‌دهد. شرایطی که می‌تواند عراق را از یک سو به عنوان بازیگری ثبات‌ساز و توازن بخش و از سوی دیگر، کشوری چالش آفرین و عامل تنش در منطقه مطرح سازد.