10 ارديبهشت 1390
سال جاري ميلادي در افغانستان در شرايطي روزهاي نه چندان طولاني خود را تا پايان سپري میکند كه توام با اتفاقات مهمي در ارتباط با اين كشور بوده است:
- بازنگري راهبرد آمريكا توسط مقامات اين كشور كه منجر به افزايش 37000 نفری نيروي نظامي خارجي، مشتمل بر 30000 نيروي نظامي آمريكائي و 7000 نفر از ساير كشورهاي عضو ناتو شد، رقم نيروهاي نظامي خارجي در اين كشور بحران زده را از 150000 نفر بيشتر كرد؛
- برگزاري اجلاس بينالمللي لندن با مشاركت كشورها و سازمانهاي بینالمللي ذيربط، با هدف تسهيل مشكلات افغانستان؛
- برگزاري جرگه مشورتي صلح توسط دولت افغانستان، با هدف جذب مخالفين مسلح؛
- برگزاري اجلاس بینالمللي كابل با حضور كشورهاي موثر جامعه بینالملل كه ميتوان آن را ادامه و تكميل كننده اجلاس لندن تلقي نمود؛
- برگزاري دومين دور انتخابات پارلماني و شوراهاي استاني در افغانستان؛
- تشكيل شوراي مصالحه ملي با حضور شخصيتهاي برجسته افغاني، از جناحهاي مختلف با هدف اعلام دستيابي به توافق با گروههاي شورشي؛
- برگزاري اجلاس سران ناتو در ليسبون پرتغال و تعيين جدول زماني خروج نيروهاي رزمي اين سازمان از افغانستان تا سال 2014 (قرار است نيروهاي آموزشي و حمايتي باقي بمانند)، همچنين راهبرد 10 ساله آتي اين سازمان؛
- آغاز مجدد مذاكرات افغانستان و آمريكا بر سر انعقاد پيمان استراتژيك طولاني مدت.
- امضای توافقنامه ترانزيت ميان افغانستان و پاكستان كه مهمترين توافقنامه در اين زمينه در طول تاريخ روابط دوجانبه آنها ميباشد.
هر چند موارد مذكور به ظاهر نشان از اراده جامعه جهاني، بهويژه آمريكا و ناتو و همچنين دولت افغانستان براي دستيابي به پيشرفت در اين كشوردارد، اما واقعيتهاي موجود كه به بخشي از آنها در زیر اشاره ميشود، متفاوت از آن چيزي است كه در قالب خواستها و تمايلات مطرح ميشوند:
1- تشديد عمليات نظامي نه تنها گروههاي شورشي را محدود و ضعيف نساخته بلكه منجر به توسعۀ حوزه تحرك آنها نیز شده است و طالبان بهعنوان عمدهترين گروه شورشي، كماكان بر عدم هرگونه مذاكره و ورود به فرايند صلح آميز تاكيد کرده و خروج كليه نيروهاي خارجي را بهعنوان پيش شرط مطرح ميكند.
2- وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون)، در گزارش اخير خود به گنگره اين كشور كه دورهاي شش ماهه در سال جاري را مورد مطالعه قرار داده است، تاكيد میکند که وضعيت امنيتي، عليرغم حضور نيروهاي نظامي خارجي بهبود نيافته، پيشرفت نيروهاي ائتلاف محسوس نيست، خشنونت در بالاترين سطح بوده و نسبت به سال 2007، حدود 300 درصد و نسبت به سال 2009، حدود 70 درصد افزايش داشته است. (1) تصوير زیر همچنين چگونگي حضور نيروهاي شورشي را در افغانستان بر اساس منابع غربي نشان ميدهد. اين تصوير اگر چه ممكن است كمي اغراق آميز تهيه شده باشد، اما نميتواند فاصله زيادي با واقعيتها داشته باشد. علاوه بر اين، گروه بینالمللي بحران نيز در تازهترين گزارش خود با توجه به راهبرد اخير ناتو در واگذاري مسئوليتهاي امنيتي به طرف افغاني تا سال 2014، اظهار ميدارد كه خروج نيروهاي بینالمللي منجر به سقوط دولت آقاي كرزي خواهد شد و طالبان بخش اعظم افغانستان را در اختيار خواهد گرفت. (2)
3- نابودي القاعده كه در واقع هدف اصلي محسوب ميشد، تحقق نيافت و اين سازمان عليرغم ضرباتي كه به آن وارد شد، توانست با ايجاد تغييراتي در ساختار تشكيلاتي، خود را حفظ و از ظرفيتهاي موجود در مناطق قبايلي پاكستان براي توسعه ارتباطات خود در ديگر مناطق بهره گيرد. گزارش سفير پيشين آمريكا در اسلام آباد كه توسط ويكي ليكس منتشر شده است، بر اين نكته تاكيد ميکند كه اكنون القاعده بيش از يك محيط امن را در پاكستان طلب مينمايد. (3)
4- بياعتمادي و شكاف ميان آقاي كرزي و غرب، بهويژه آمريكا افزايش يافته است. هرچند مفهوم اين موضوع، دوري اين دو در كوتاه مدت از يكديگر نميباشد، اما قاعدتاً اين موضوع بر رويكرد هر دو طرف تاثير مستقيم دارد. انتقاد دائمي آقاي كرزي بر نحوه عمليات نظاميان آمريكائي و كشاندن آن به سطح افكار عمومي افغانستان، اختلاف طرفين بر سر ادامه كار شركتهاي امنيتي، تحميل شكلگيري پليس محلي (مشابه شوراهاي بيداري در عراق)، عليرغم عدم تمايل آقاي كرزي، نمونههایي از اين بياعتمادي و شكاف ميباشد. علاوه بر اين، اختصاص 50 درصد از كمك كشورهاي مختلف براي بازسازي افغانستان از طريق بودجه اين كشور، از مهمترين درخواستهاي دولت افغانستان در اجلاسهاي لندن (ژانويه 2010) و كابل (جولاي 2010)، بود. تكرار اين درخواست در اجلاس سران ناتو در ليسبون (نوامبر 2010)، از سوي طرف افغاني به خوبي بيتوجهي و بياعتمادي كشورهاي كمك كننده را نسبت به دولت افغانستان نشان ميدهد.
5- انتخابات اخير پارلماني در افغانستان، اگر چه پديده مثبتي بود، اما اين سئوال باقي است كه آيا اين انتخابات با وجود ابهام ناشي از موج گسترده تخلفات و تقلبات انتخاباتي، ميتواند به افزايش مشروعيت نظام و استحكام آن كمك نمايد؟ اين موضوع بهويژه با توجه به مشاركت محدود پشتونها در آن، از اهميت بيشتري برخوردار شده است. حضور كمرنگ پشتونها در اين انتخابات، با هر انگيزه و دليلي كه صورت گرفته باشد، براي گروههاي شورشي امتياز مثبتي محسوب ميشود.
6- راهبرد دولت آمريكا در افغانستان، حتي در ميان اعضا و حاميان اين دولت نيز با ترديدهاي جدي مواجه است. كارتر، رئيس جمهور دموكرات سابق، اخيراً با اشاره به اينكه سرنوشت هر كسي كه به افغانستان تجاوز کرده شكست بوده است، اظهار ميدارد آمريكا احتمالاً جنگ را در افغانستان خواهد باخت. (4) همچنين نماينده ويژه آمريكا در امور افغانستان و پاكستان، اظهار ميدارد بازنگري راهبرد آمريكا در مورد افغانستان، كه پس از ماهها تلاش طاقت فرسا تهيه شد، با سياستي كه در نهایت به اجرا گذاشته شد، هماهنگي ندارد. (5)
تصوير ارائه شده فوق هرچند ممكن است اين تصور را تداعي كند كه صرفاً نيمه خالي ليوان مورد توجه قرار گرفته، اما اگر حتي اين چنين هم باشد، بخشي از واقعيتهاي موجود در افغانستان و آيندهای مبهم پيش روي مردم اين كشور است. مدت زمان حضور نيروهاي آمريكائي و ناتو و همچنين تعداد اين نيروها در افغانستان و در مقايسه با نيروهاي شوروي سابق بيشتر شده و در كنار آن، همگرائي جامعه بینالملل، اساساً قابل مقايسه با دهه 80 ميلادي قرن گذشته كه نيروهاي شوروي در افغانستان حضور داشتند، نميباشد. اما نتيجه موجود چندان رضايتبخش و اميدوار كننده به نظر نميرسد. در واقع افغانستان میتواند پديدهاي منحصر به فرد در ميان بحرانهاي موجود در جهان باشد. بحراني به ظاهر ساده اما پيچيده و عميق كه خود منشأ برخي از تحولات و چالشها با پيامدهایي منطقهاي و بینالمللي گرديد.
در واكاوي چگونگي پيدايش اين شرايط، بايد به نكات زیر توجه نمود:
1- تروريسم و افراط گرائي دو مفهوم با دو كاركرد ميباشند. البته افراط گرائي ميتواند تحت شرايطي به تروريسم منجر شود، اما اين موضوعي حتمي نبوده و به عوامل مختلفي از جمله نحوه برخورد با آن بستگي دارد. گروههاي افراط گرائي در منطقه وجود دارند كه به قدرت رسيدن آنها و يا مشاركتشان در قدرت، موجب دوري و فاصله گرفتن آنها از رفتارهاي افراط گرايانه شده است. از اشتباهات فاحش آمريكا و ناتو بهويژه در سالهاي اوليه، عدم تمايز ميان اين دو و تاكيد بر برخوردي يكسان با هر دو بود.
2- حضور نظامي آمريكا در افغانستان و عراق، ذهنيت اشغالگري آمريكا را نزد مردم منطقه تقويت و موتور محركۀ توسعه القاعده و گروههاي همسو شد. القاعده عليرغم تحت فشار بودن، توانست علاوه بر افغانستان و پاكستان، حضوري مشهود و سازماني ابتدا در عراق و سپس در يمن و البته سومالي، در چهارچوب فعاليت الشباب پيدا كند. از اين منظر شايد بتوان گفت كه نياز القاعده به طالبان، در مقايسه با گذشته كاهش يافته است، هر چند هنوز در مورد ماهيت روابط ميان اين دو نميتوان با صراحت قضاوت نمود.
3- سياست برخي كشورهاي عربي دوست و هم پيمان آمريكا نيز بعضاً به توسعه افراط گرائي منجر شده است. به نظر ميرسد سياست آمريكا در تعدادي از اين كشورها گروگانگیری منافع خانوادگي و يا قبيلهاي حكام آنجا بوده و اين حكام به بهانه مقابله با تندروي و البته با هزينه آمريكا، مبادرت به سركوب گروههاي مخالف و خصوصاً گروههاي اسلامي مينمايند. نتيجه طبيعي اين موضوع افزايش گرايش به حركتهاي تند بهويژه در نسل جوان شده است و موجي ايجاد خواهد کرد كه ميتواند مورد استفاده گروههاي تروريستي و القاعده نيز قرار گيرد.
4- بن بست نظامي موجود در افغانستان، به خوبي ناكامي ناتو را در مقابله با جنگهاي نامتقارن نشان ميدهد. اين موضوع ناتو را با اين واقعيت مواجه کرده كه نبردهاي كلاسيك و ارتشهاي منظم نيستند كه همواره سرنوشت جنگها را مشخص ميسازند، بلكه جنگهاي نامتقارن با برخورداري از انعطاف پذيري در شيوههاي مبارزه و طولاني كردن زمان نبرد، حتی ميتوانند ارتشهاي بزرگ را زمينگير نمايند. ناتو در اولين آزمون حضور خود در خارج از مرزهاي سنتي، با ناكامي مواجه شد و در واقع ايده تبديل اين سازمان به پليس جهان، به شكست انجاميد. ظرفيت و آستانه تحمل كشورهاي عضو اين سازمان (به استثناي آمريكا)، كمتر از آن است كه بتواند مديريت چالشهاي امنيتي جهان را بر عهده گيرد. ادامه حضور ناتو با بازگشت به حدود تعريف شده سازماني سابق خود و تقويت نقش مشاورهاي در حوزههاي نظامي، تضمين شدهتر است.
5- نميتوان منكر اين شد كه پاكستان در حال حاضر مستعدترين مكان براي گروههاي افراطي و حتي القاعده است، هر چند طالبان افغاني و القاعده را نميتوان سربازان تحت اختيار ارتش پاكستان و يا سازمان امنيت داخلي آن (ISI ) محسوب نمود، اما طبيعتاً بيشترين نفوذ بر آنان را كماكان اين نهاد دارد و بروز هرگونه اراده واقعي براي تحت فشار قرار دادن اين گروهها، نتيجهاي ملموس براي آمريكا، ناتو و دولت افغانستان بهدنبال خواهد داشت. اولويت و تهديد اول امنيتي ارتش پاكستان، بهوضوح در مغايرت با آنچه رئيس جمهور و نخست وزير فعلي اين كشور معتقدند، هند ميباشد. علاوه بر اين، توسعه تعاملات هند و آمريكا و حمايت آمريكا از افزايش نقش هند، بر نگرانيهاي ارتش پاكستان افزوده است. از اين منظر اهميت افغانستان و عدم نفوذ هند در آنجا، براي ارتش پاكستان مشخصتر ميشود. استفاده از پتانسيل گروههاي تندروي اسلامي، در مسير اهداف تعريف شده منطقهاي، مهمترين تاكتيك قابل استفاده از نظر ارتش پاكستان محسوب ميشود. اين امر تجربهاي موفق در دوران اشغال افغانستان توسط شوروي سابق بود و بعد از آن با جديت بيشتري در مورد هند و افغانستان به كار گرفته شد؛ امری که در دوره اخير نيز كارآمدي خود را حتي در برابر ناتو و آمريكا نشان داده است. سياست دوگانه پاكستان در ارتباط با نحوه برخورد با گروههاي تروريستي و افراط گرا، تا زماني كه نظاميان اين كشور كه ظاهراً درك دقيقتري از مفهوم سياست و كاربرد آن دارند، ميداندار واقعي امور سياسي باشند، تغييري نخواهد کرد. اين سياست تاكنون جواب داده و عليرغم توليد برخي مشكلات داخلي، امتيازات لازم را براي پاكستان به همراه داشته است.
6- آمريكا با وضعيت خاصي در افغانستان مواجه بوده كه بخش اعظم آن ناشي از سياستهاي خودش است. امكان موفقيت نظامي عملاً با توجه به اينكه هراس و نگراني از قدرت نظامي اين كشور نزد گروههاي شورشي وجود ندارد و نتيجه ملموسي نيز بهدست نيامده منتفي بوده و بايد پرونده را بسته شده تلقي نمود. تمامی كشورهاي منطقه (احتمالاً به استثناي هند)، خواهان موفقيت آمريكا در افغانستان نميباشند. ظرفيتهاي دولت افغانستان كمتر از آن است که موفقيتهاي اندك نظامي آمريكا را در مناطق مختلف، با ارائه سيستم مناسب حكومتداري تكميل و تثبيت نمايد. روحيۀ بياعتمادي نسبت به آمريكا نه تنها در ميان مردم افغانستان توسعه يافته بلكه در ميان نخبگان پاكستان نيز رو به افزايش است. خلأ وجود متحد استراتژيك منطقهاي در مورد افغانستان، سياستهاي آمريكا را در اين كشور در تنگنا قرار داده است (وضعيت پاكستان و اولويتهايش مشخص است و در مورد عربستان نيز بايد گفت كه در واقع علاوه بر اختلاف نظر با آمريكا در مورد دولت فعلي پاكستان، فاقد نفوذ تاثير گذار بر روي ارتش و يا دولت اين كشور و يا حتي طالبان افغاني ميباشد). همچنين روحيه نيروهاي نظامي اين كشور، وضعيت پيچيده منطقه و ادامه بحران مالي و اقتصادي جهان در سال آينده، (6) امكان عبور از بحران افغانستان و در سايه قرار دادن آن را با توليد بحراني بزرگتر در منطقه ضعيف ساخته است.
آنچه در كلام آخر ميتوان به آن اشاره نمود اين است كه نتيجه بحران فعلي افغانستان، بهصورت آشكاري براي مردم اين كشور كه چندين دهه است با مشكلات آن مواجه ميباشند، حياتي است؛ ضمن اينكه اعتبار ناتو و آمريكا را نيز بهصورتي مستقيم نشانه گرفته است. ادامه سياستها و رفتار فعلي آمريكا در افغانستان و منطقه منجر به تقويت و توسعه گروههاي تروريستي شده است. توجه به افزايش ظرفيت نيروهاي امنيتي افغانستان، اگر چه به اعتراف دبير كل ناتو دير و عملاً از يك سال گذشته آغاز شده است، (7) اما قابل توجه و كليدي ميباشد و در نهايت اينكه آمريكا براي مديريت موضوع و فرار از آنچه ممكن است اتفاق بيفتد، بايد تعهدي روشن و شفاف براي خروج كامل از افغانستان داشته و از فعال شدن ظرفيتهاي موجود منطقهاي كه به خطر تروريسم و حتي افراط گرائي باور دارند، حمايت نمايد. امنيت منطقه در گرو نظم امنيتي جديدي است كه لزوماً كشورهاي منطقه بايد نقش محوري آن را بر عهده داشته باشند.