20 آذر 1391
چکیده
هدف از این گزارش پرداختن به تحولاتی است که پس از انقلاب ٢٥ ژانویه در روابط مصر و عربستان رخ داده است. بالا گرفتن تنش در نتیجۀ دستگیری یک مصری در عربستان، نشان داد که روابط دو کشور که در طول دو دهۀ گذشته استراتژیک توصیف میشد، دچار تحولاتی شده است که تحت تأثیر مستقیم انقلاب مصر میباشد. واقعیت آن است که در مصر جدید، نظم نوینی در حال برآمدن از نظم پیشین این کشور است. این نظم نوین طبعاً مختص تحولات داخلی مصر نخواهد بود و بروندادهایی در روابط و سیاست خارجی این کشور خواهد داشت. رابطه با عربستان و نگرش مصر به این کشور نیز جزئی از همین تحول کلی است.
مقدمه
مصر و عربستان از آغاز دهۀ ١٩٩٠، دو متحد منطقهای به شمار میرفتند و در کنار سوریه، مثلث دیپلماسی عربی در دهۀ ١٩٩٠ و آغاز سدۀ ٢١ را تشکیل میدادند. اگرچه اختلافات عربستان با دمشق، پس از روی کار آمدن بشار اسد آغاز شد و در سال ٢٠٠٥ به اوج خود رسید، اما این امر نه تنها روابط ریاض – قاهره را دچار مشکل نساخت بلکه سران دو کشور را به تحکیم روابط در قالب محور موسوم به «اعتدال عربی» و رهبری این محور در برابر محور مقاومت رهنمون ساخت.
در سالهای رویارویی منطقهایِ دو محور مقاومت و اعتدال، مصر و عربستان به صورت دو متحد استراتژیک در عرصۀ خاورمیانه و در برابر محور مقاومت به تشریک مساعی میپرداختند. در این دوره ریاض و قاهره در تمامی پروندههای مهم منطقه از جمله لبنان، فلسطین و عراق، سیاست یکسانی اتخاذ میکردند. این هماهنگی به ویژه در ترور رفیق حریری، جنگهای ٣٣ و ٢٢ روزه و نیز تحولات می ٢٠٠٨ لبنان و نیز پس از آن نمود یافت.
اما خیزشهای مردمی خاورمیانه تمامی محاسبات منطقهای را تحت تأثیر قرار داده و متحول ساخته است. از جمله نتایجی که سرنگونیِ مبارک به بار آورد، بازبینی سامان داخلی و مناسبات خارجی مصر است که طبعاً این بار میباید براساس سیاستی در هم تنیدهتر با سامان داخلی پیگیری میشد. اگرچه تاکنون بازبینیِ نهادمندِ سیاست و روابط خارجی مصر صورت نگرفته است و این کشور همچنان در گیرودار طراحی شکل و شمایل نظام داخلی خویش است، اما این امر به معنای تداوم وضعیت پیشین در این کشور نیست. بهترین وصف برای وضعیت کنونی مصر، که شامل سیاست خارجی آن نیز میشود، در حال گذار بودن است.
این کشور در حال گذار از وضعیتی نا به سامان به سوی نظامی که هنوز بر سر چند و چون آن اختلافات فراوانی وجود دارد، در ارتباطات خارجی خود نیز دچار تزلزل است. بحرانی که در اواخر آوریل ٢٠١٢ در روابط مصر – عربستان پدیدار شد، نشان از شرایط نوینی است که اگرچه همچنان شمای کامل آن روشن نشده است، حداقل میتوان از تحول الگوی پیشین در روابط مصر و عربستان سخن گفت. این گزارش در صدد تبیین زمینهها و چرایی پدیدار شدن چنین بحرانی است و نیز جویای طرح نگاهی به آیندۀ روابط عربستان و مصر از زاویۀ بحران یاد شده هستیم.
خیزشهای مردمی و بحران
بحران در روابط مصر و عربستان زمانی آغاز شد که روابط دو کشور در اثر سرنگونیِ مبارک و متهم شدن ریاض به تحریک و تحرک علیه انقلاب مصر، دورهای از سردی و فترت را شاهد بود. عربستان، کشوری که از دیرباز جزء کشورهای محافظهکار و طالب حفظ وضع موجود در خاورمیانه به شمار میرفت، تلویحاً و گاه حتی علناً رویاروی خواست انقلابیون و ملت مصر در سرنگونی مبارک ایستاد. سخنان سرزنشآمیز ملک عبدالله در مورد بیتحرکی واشنگتن در پشتیبانی از مبارک، گویای تضادی بود که پس از سه دهه آرامش در روابط مصر – عربستان پدیدار شده بود.
مصریها نه تنها به مخالفت اولیۀ عربستان با انقلاب مصر با بدبینی مینگریستند، بلکه در طول ماههای پس از سرنگونی مبارک، به رفتار ریاض در قبال مصر اعتراض داشتند. از جمله این رفتارها مشروط کردن کمکهای عربستان به مسائل داخلیِ مصر بود که مصداق روشنی از مداخله در مسائل داخلی مصر تلقی میشد. افزون بر این، عربستان با ارائۀ کمکهای مالی به سلفیهای مصری و تلاش برای تبدیل کردن آنها به قدرتی اساسی در مصر پس از مبارک، با هدف بهرهگیری از این قدرت نوظهور در آینده، خشم انقلابیون مصری را برانگیخت. افزون بر این، شایعات فراوانی از تحریک و تحرک ریاض در حمایت از اقدامات سرکوبگرانۀ شورای نظامی حاکم بر مصر مطرح شده است.
مصریها طبعاً این مسئله را از یاد نبردهاند که عربستان افزون بر عدم استقبال از انقلاب و خواست ملت مصر، به مبارک پیشنهاد پناهندگی داد؛ پیشنهادی که در قاهره به دهنکجیِ ریاض به جریانِ مردمی مصر تعبیر میشد. حال آنکه سیاست عربستان در سوریه برخلاف سیاست آن در مصر و در برابر سیاست آن در بحرین بوده است. آنچه بدبینی مصریها نسبت به رویکرد عربستان به تحولات مردمی جهان عرب از جمله مصر را تشدید کرد، رویکرد دوگانۀ ریاض بود. برای انقلابیون مصری سرکوب قیام بحرین و آتش دمیدن به بحران سوریه، مصداقی از کنشِ گزینشی و فرصتطلبانۀ عربستان بود که در مورد مصر نیز صورت گرفته و میگیرد.
مجموع این مسائل، پیش از بحران جیزاوی و در روابط مصر جدید با عربستان وجود داشت؛ اگرچه در سطح رسمی تضاد مشهودی وجود نداشت. در این وضعیت و با توجه به تحولات امور پس از دستگیریِ جیزاوی، به نظر میرسد آستانۀ صبر مصریها به منتهای خود رسیده بود و در انتظار جرقهای برای نشان دادنِ مخالفت خویش با تحرکات ریاض بودند. جیزاوی – وکیل مصری که با ویزای عمره به عربستان سفر کرده بود – در ماه آوریل ٢٠١٢، به اتهام وارد کردن قرصهای آرامبخش دستگیر شد. خبر دستگیری وی البته با روایتی دیگر ابتدا در توئیتر و سپس در رسانههای مصری مطرح شد. گفته میشود مطرح کنندۀ نخست آن، وائل غنیم، انقلابی معروف و پایهگذار صفحۀ «همۀ ما خالد سعید هستیم»، در فیسبوک بوده است. پس از چندی توسط همسر جیزاوی که به مصر بازگشته بود نیز این نکته مطرح شد که جیزاوی پیش از جستوجوی چمدانِ همراهش دستگیر شده بود. این خبر چنان آتشی از خشم برانگیخت که نهایتاً به حمله به سفارت و کنسولگریهای عربستان در سراسر مصر و نوشتن تحقیرآمیزترین شعارها علیه آلسعود و ملک عبدالله منتهی شد؛ امری که موجب تعطیلی کنسولگریها و فراخواندن سفیر عربستان از مصر شد.
چرایی و زمینههای بحران
در تبیین چراییِ بحران پدید آمده در روابط مصر – عربستان، باید به ابعاد مختلف آن توجه شود؛ زیرا صرف در نظر گرفتن یک بعد نمیتواند واقعیتهای بحران یاد شده را بازگو کند. معتز سلامه نویسندۀ مصری، بحران یاد شده را دارای سه بُعد میداند که جملگی در اوج گرفتن آن نقش داشتند:
1- بُعدِ شخصی: اگر میراث سالها روابط مبتنی بر خلل میان دو کشور نبود، مسئلۀ جیزاوی این سروصداها را برنمیانگیخت؛ حداقل بخش گستردهای از مصریها چنین میاندیشند. مصریها از دید سلامه، اگرچه تنزل جایگاه مصر را به سوء مدیریت مبارک نسبت میدهند، اما صعود نقش عربستان را حاصل این تنزل نقش و نیز کمک مصریها به آن میدانند؛
2- بُعد روانی: این بحران همچنین در ورای خود «عقدهای روانی»، به طور مشخص در ملت مصر را در پس خود دارد که به دلیل کاهش ذخیرۀ مثبت موجود روابط دو کشور در طول سالها به وجود آمده است. شیوۀ رفتار عربستانیها با اتباع مصر و نیز فشار روانیِ حاصل از آن، از دید سلامه روشنگر این بعد روانی است؛
3- بُعد سیاسی: این مسئله پس از انقلاب مصر مطرح شد که در نتیجۀ آن بسیاری از مصریها احساس کردند که پادشاهی عربستان خواستار بقای نظام مبارک بوده و مخالف کارهایی است که در حال حاضر علیه آن صورت میگیرد.
از دید مصریها بالا گرفتن نقش منطقهای عربستان در طول سه دهۀ گذشته، میراث عملکرد نظام مبارک است و چه بسا بسیاری از آنها بر آن باشند که با رفتن مبارک، نیازی به بقای چنین میراثی نیست. از این منظر مداخلههای عربستان در مسائل مصر پس از انقلاب، برای بسیاری از مصریها غیرقابل اغماض است و در نتیجه نوعی تضاد و تنافر در ذهنیت مصریها علیه ریاض و تحرکات آن شکل گرفته بود. چنانچه نقش جوانان انقلابی در بحران مصر – عربستان را مورد توجه قرار دهیم، ماهیت این تضاد آشکارتر خواهد شد. در واقع محور حرکت علیه کنسولگریها و سفارت عربستان و حتی انتشار خبر دستگیری جیزاوی به دلیل مرافعه در مسائل مربوط به حقوق بشر، از سوی جوانان انقلابی مطرح شد. پیشتر نیز این جوانان اعتراضات خود را به تحرکات عربستان علیه انقلاب مصر، در مناسبتهای مختلف مطرح میساختند.
افزون بر سه بعد یاد شده در بحران مصر – عربستان، میتوان در ضمن بعد نخست مسئلۀ دیگری را مورد توجه قرار داد که به نظر میرسد در طول سه دهه دشواریهایی را در نگاه مصریها به روابط منطقهای خویش ایجاد کرده است: صلح با اسرائیل. نظام مصر به دلیل صلح با اسرائیل، انزوای مصر را حداقل به مدت یک دهه به ارمغان آورد. عربستان که یکی از ایجاد کنندگان این انزوا و دوری مصر از پیرامونِ عربیش بود، خود در سال ٢٠٠٢، طرح ابتکار صلح عرب را مطرح و به تصویب دیگر منزویکنندگان مصر و تنزلدهندگانِ نقش آن (سایر کشورهای عربی) رساند. این مسئله اگرچه با اغماض نظام مصر و همراهی آن صورت گرفت، اما اعتراضات بسیاری از مصریها را برانگیخت. جالب آنکه در طول سه دهه، هرگونه انتقاد از عملکرد عربستان و سایر کشورهای خلیج فارس در قبال اسرائیل را، حداقل رسانههای این کشورها، با یادآوری اینکه مصر پیشگام این روند بوده پاسخ میدادند. به نظر میرسد این مسئله یکی از عوامل اصلی تضاد مردمیِ مصر با عربستان است.
نگاهی به آینده
از هنگام تأسیس عربستان و استقلال مصر، روابط دو کشور تحت تأثیر منافع بوده است. هنگامی که مصر منافع خویش را در همراهی با عربستان میدید، روابط پیشرفت میکرد و همکاری گسترش مییافت و هنگامی که مصر جهتگیریهای سیاسی خویش را تغییر میداد، منافع دچار اختلاف شده و روابط وارد تنش میشد. این منطق، عموماً محرک اصلی دولتها در روابطشان با سایر دولتهاست. اگر این واقعیت را بپذیریم، بحران به وجود آمده اساساً نباید تأثیری بر روابط دو کشور بگذارد؛ زیرا سرمایههای کلان عربستان در مصر و نیروی کار دو میلیونی مصر در عربستان (گذشته از صفبندیهای منطقهای و سایر منافع مشترک)، نشان دهندۀ منافع گستردۀ همکاری دو کشور است. اما آیا این منطق در آیندۀ روابط دو کشور دوامبخشِ روابط حسنه خواهد بود؟
نیروهای مختلف مصری نشان دادند مخالف تحرک مردمیِ صورت گرفته علیه عربستان هستند. این واقعیت را دیدار هیئت عالیرتبهای روشن میسازد که با هدف اعادۀ روابط به وضعیت عادی از مصر راهیِ عربستان شد و موجب بازگشت سفیر عربستان به قاهره شد. عبدالمنعم سعید، نویسندۀ مصری، پس از این دیدار نوشت این هیئت اعزامی که برای اولین بار پس از انقلاب مصر، تمامی نیروهای سیاسی داخلی مصر را نمایندگی میکرد، نشان داد که تمامی این نیروها بر لزوم تداوم روابط حسنه با ریاض تأکید دارند.
این مسئله نشان میدهد روابط قاهره – ریاض به راحتی آسیبپذیر نیست. رغبت به تداوم رابطۀ حسنه صرفاً از سوی نیروهای سیاسی مصری مطرح نمیشود. سعودیها اگرچه شاید به اندازۀ مصر از نظر اقتصادی، نگرانِ رابطه با قاهره نیستند، به لحاظ سیاسی، خود را به شدت نیازمند مصر میدانند و تداوم رابطۀ حسنه با آن را در صفبندیهای منطقهای در برابر محور مقاومت و مشخصاً ایران جویا هستند. تقدیم کمکهای اقتصادی و مالی به مصر، به دلیل خوشامد ریاض از انقلاب مصر نیست، چنین تحرکاتی برای وابسته نگه داشتن مصر به لحاظ اقتصادی و روانی است. اما با این وصف، روابط عربستان با مصر انقلابی حسنه خواهد ماند؟
این مسئله بستگی به جریان امور داخلی مصر دارد. چیره شدن ارتش و طرفداران نظام سابق، به بقای روابط حسنه کمک خواهد کرد. غلبۀ نیروهای تحولخواه نیز اگرچه حداقل در کوتاه و میانمدت این روابط را تداوم خواهد بخشید، اما در بلندمدت احتمال بروز اختلافات و بحرانهای گستردهتر بسیار است. واقعیت آن است که جبهۀ متحدی که برای دلجویی از ملک عبدالله راهی ریاض شد، هدفش حفاظت از منافع مصر بود و این منافع در بلندمدت میتواند – در سایۀ رقابتهای منطقهای – چرخشهای اساسی پیدا کند. روشن است که ترکیه و ایران دو رقیب عربستان در تلاش برای جذب نظر مصر انقلابی و نزدیک شدن به آن هستند. سلطۀ اخوانالمسلمین بر صحنۀ سیاسی مصر، اگرچه بعید است به گونهای فراگیر صورت بگیرد، میتواند به تدریج جهت منافع مصر را از عربستان به ایران و ترکیه متحول سازد.
در مجموع، در نگاه به آیندۀ روابط مصر و عربستان، سه شاخص عمده را باید در نظر گرفت: شاخص نخست، روند مردمسالاریِ مصری است. یک مصر مردمسالار با اولویتهای دموکراتیک، با توجه به سابقۀ پیشگامیِ آن در خاورمیانه، احتمالاً محوری شکل خواهد داد که در آن کشورهای دموکراتیک در برابر اقتدارگرایان منطقه و در رأس آنها عربستان خواهد ایستاد.
شاخص دوم، میزان بازبینی ترتیبات منطقهایِ مصر از سوی رژیم نوین آن است. در این معنا، نزدیک شدن به ترکیه و ایران، از منظر اثرگذاری بر توازن نیروها و انزوای قدرت عربستان در خاورمیانه، طبعاً روابط دو کشور را دچار چالش خواهد ساخت. اما چنانچه این بازبینی در سطحی صورت بگیرد که چندان بر اولویتهای دیرین قاهره اثرگذار نباشد، به نظر نمیرسد چندان بر روابط دو کشور تأثیری منفی بگذارد.
شاخص سوم، رابطۀ مصر و اسرائیل و تحولاتی که احتمالاً در آن صورت خواهد گرفت، بر تداوم رابطۀ حسنۀ قاهره با ریاض و یا تنزل آن اثرگذار خواهد بود؛ زیرا این مسئله از دو مجرایِ روابطِ ریاض – غرب و نیز محافظهکاری عربستان بر روابط ریاض – قاهره تأثیر خواهد گذاشت. این مسئله افزون بر عربستان، اسرائیل و غرب را نیز نگران ساخته است. مجموع این سه شاخص طبعاً در کنار نگرش منفعتمحورِ رژیم جدید مصر، جهت روابط ریاض – قاهره را مشخص خواهد کرد و هر یک از این سه شاخص، خود در تأثیر و تأثر متقابل نیز خواهند بود.
نتیجهگیری
ریاض که تحت تأثیر تصویری نامطلوب از احتمالات پیش روی مصر، در اوج بحران به مخالفت با انقلاب مصر پرداخته بود، از همان ابتدا نتوانست روابطی عادی با مصر جدید برقرار کند. ریاض که توان تصور سیر تحولاتی با چنین ژرفا را نداشت، ابتدا از انقلابیون خواست دست از مخالفت با ولی امر خویش بردارند و سپس، هنگامی که قیام مردم فاصلۀ چندانی با پیروزی نداشت، به مبارک پیشنهاد پناهندگی داد.
مخالفت مصریها با رویکرد عربستان به انقلاب مصر، به بهترین نحو در حادثهای که گویا بحران اخیر را آغاز کرد، دیده میشود. بازداشت شهروند یک کشور در کشوری دیگر به دلیل نقض قوانین کشور مقصد، حادثهای عادی و روزمره است که روزانه در سراسر جهان و برای شهروندان کشورهای مختلف اتفاق میافتد. اما هنگامی که یک وکیل مصری در فرودگاه جده به دلیل همراه داشتن قرصهای غیرمجاز بازداشت شد، مصریها در سطح مردمی واکنش بسیار شدیدی نشان دادند. توهین به ملک عبدالله و خاندان آل سعود با نامناسبترین کلمات، جزئی از حملهای بود که در آن جوانان مصری به سفارت و کنسولگریهای عربستانی در سراسر مصر صورت داده و ریاض را از «دشمنی با انقلاب مصر» برحذر داشتند. فارغ از اینکه تهمت مطرحشده علیه شهروند مصری را با کدام روایت (مصری و عربستانی) بپذیریم، واکنش مصریها یک واقعیت را نشان داد: مصر انقلابی و مردمی شده دیگر بهسانِ گذشته نمیتواند – بدون هیچگونه تغییری - متحد عربستانِ تحت دیکتاتوری آلسعود باشد.
رویکرد عربستان به تحولات مصر، در واقع گویای نگاه به مسائل از زاویۀ گذشته است. اما گذشتۀ روابط دو کشور در شرایط نوین، امکان تداوم بدون تغییر را ندارد. اگرچه منافع مصری در عربستان، تمامی گروهها و احزاب مصری را بر سر لزوم حفظ روابط حسنه با ریاض متفقالقول کرده است، اما این منافع امکان تغییر را در خود حمل میکنند و همچنان که اشاره شد، سه شاخص، رابطه مصر – اسرائیل، روند دموکراسی در مصر و نیز میزان و شدت بازبینیِ ترتیبات منطقهای مصر، آیندۀ رابطۀ قاهره – ریاض را رقم خواهد زد.