اروپا ومسئله امنیت در خاورمیانه |
09 November 2006 |
||||
مقدمه: گسترش نقش و تأثیرگذاری اتحادیه اروپا به عنوان یکی از قدرتمندترین بلوکهای سیاسی و اقتصادی جهان در موضوعات مختلف بینالمللی طی چند سال اخیر قابل توجه و تأمل است. اتحادیه اروپا که با پیوستن اعضای جدید هم اینک با 25 کشور از گستره و توانایی مناسبی برخوردار شده است، با تکمیل فرآیند عضویت چند کشور دیگر ظرف چند سال آینده میتواند با بازبینی نقش و جایگاه خود در عرصه مناسبات جهانی، وارد مرحله تازهای از حیات سیاسی خود شود. مجموعه تحولات دهههای اخیر در خاورمیانه این منطقه را به عنوان یکی از کلیدیترین و حساسترین حوزه ژئوپولیتیک جهان مطرح کرده است. رخدادهای سالهای گذشته در این منطقه به ویژه پس از تحولات اخیر جنگ بین حزبا... و اسرائیل، موجب توجه بیشتر برخی از قدرتهای اروپایی و حضور نیروهای چند ملیتی حفظ صلح (UNIFIL) با محوریت نیروهای اروپایی در مرز بین اسرائیل و لبنان شد. استمرار مناقشه فلسطینی – اسرائیلی، سیاستهای اسرائیل در منطقه، تشدید بحران در عراق و نیز موضوع برنامههای صلحآمیز هستهای ایران و ترتیبات امنیتی منطقه خلیج فارس از جمله موضوعات مهم بینالمللی است که در صورتی که اروپا بخواهد در آینده نظام بینالملل جایگاه مناسبی کسب کند، نمیتواند نسبت به آنها بیاعتنا باشد. در این مقاله با توجه به تحولات جهانی و منطقه خاورمیانه و مسایل پیشروی اروپا در این منطقه، پرسش اصلی این است که اتحادیه اروپا از چه نقش و جایگاهی در شکلدهی، فضای امنیتی منطقه خاورمیانه برخوردار است؟ چالشهای سیاست خاورمیانهای اروپا گسترش اتحادیه اروپا هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ کشورهایی که به این اتحادیه پیوستهاند، حائز اهمیت است. این تحول ژئوپولیتیک به لحاظ فرصتهای ایجاد شده از رهگذر وضعیت جدید مورد توجه میباشد. اتحادیه اروپا بر خلاف سنت دیرین خود به یکباره به سمت شرق گسترش یافته و این امر در عین آفرینش فرصتها، چالشهایی را نیز در برابر این اتحادیه قرار داده است. اتحادیه اروپا شامل کشورهای بزرگی است که هر کدام از آنها سابقه طولانی روابط دوستانه و نزدیک با بسیاری از کشورهای خاورمیانه دارند و در پرتو این گسترش اینک اتحادیه اروپا با خاورمیانه قرابت جغرافیایی بیشتری پیدا کرده است. فضای خاورمیانهبیش از گذشته امنیتی شده و بیثباتی در آن افزایش یافته است. در این میان، فرصتهای تازهای نیز برای نقشآفرینی این اتحادیه فراهم آمده تا جایگاه خود را در معادلات بینالمللی ارتقا دهد. اتحادیه اروپا به عنوان یک بازیگر میتواند نقشی ویژه ایفا نماید که به لحاظ ماهیت و نگرش از نقشی که سابقاً ایفا میکرد، متفاوت باشد. اصطلاحی که در متون جدید اروپایی یافت میشود این است که اروپای در حال گسترش به دنبال ایفای نقش مؤثر در خاورمیانه بزرگ (خاورمیانه .و مدیترانه) است.[1] بنابراین، احتمال میرود که ذهنیت اروپائیان در زمینه باز تعریف نقش اتحادیه اروپا در سیاست بینالملل تغییر یابد. یکی از مناطقی که اروپا میتواند به عنوان بازیگر فعال در آن ایفای نقش کند، خاورمیانه به خصوص پس از تحولات اخیر میباشد. ایفای این نقش جدید و درک این موقعیت، موضع و جایگاه اروپا در سیاست بینالمللی را شکل خواهد داد. در یک نگرش تحلیلی، سیاست خارجی اتحادیةاروپا در منطقة خاورمیانه با چالشهایی مواجه است: نخست، هنوز سیاست خارجی و امنیتی مشترک (CFSP) اتحادیه اروپا از بالندگی لازم در مواجه با بحرانهای بینالمللی برخوردار نگردیده و در خصوص موضوعات و مناطق حساس، سیاست دول اروپایی از روندهای ملی بیش از گرایشهای فراملی تبعیت میکند. دوم، ورود 10 کشور اروپای مرکزی و شرقی به این اتحادیه و تبدیل شدن آن به سازمانی با 25 عضو، بر سرعت عمل و کارآمدی سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیة اروپا تأثیری بازدارنده داشته است و در این راستا زمینه را برای مداخله و تأثیرگذاری برخی از قدرتهای بزرگ همچون ایالات متحده آمریکا در تحولات اروپا و سیاست خارجی آنها فراهم کرده است. سوم، خاورمیانه به لحاظ جغرافیایی و نیز موضوعی از گسترةمفهومی وسیعی برخوردار است. از نظر جغرافیایی، حداقل در تعریف اروپایی آن، این منطقه چندین خرده سیستم منطقهای شامل کشورهای واقع در حاشیه خلیج فارس و نیز در ساحل مدیترانه جنوبی و شرقی را پوشش میدهد[2]. از نظر موضوعی نیز خاورمیانه پذیرای بحرانها و موضوعات متعدد با بازتابهای وسیع بینالمللی میباشد که مناقشة اعراب و اسرائیل، امنیت انرژی، تروریسم، تسلیحات کشتار جمعی، بحران عراق و فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران از آن جمله هستند. چهارم، به طور سنتی، اروپا نقش خود را در خاورمیانه به عنوان یک بازیگر در چارچوب خطمشیهای کلی سیاسی و اقتصادی آمریکا ایفا کرده است و به جای تعقیب یک سیاست فعال و مستقل، عمدتاً کارکردی ”انضمامی“ و ”تکمیلی“داشته است. به رغم آنچه گفته شد، به نظر میرسد که رویداد 11 سپتامبر 2001، انسجام، وحدت رویه و سرعت عمل بیشتری به سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیة اروپا بخشیده باشد. خصوصاً آنکه در پی رویداد مزبور، این اتحادیه، توجه بیشتری به خاورمیانه و موضوعات آن به عنوان مهمترین منطقة تأمین کنندة انرژی و نیز کانون اصلی بحرانهای بینالمللی پیدا کرده است. در همین رابطه، برخی تحولات جاری در خاورمیانه این منطقه را برای کشورهای عضو اتحادیه اروپا و سیاست خارجی و امنیتی مشترک این اتحادیه بسیار مهم میسازد. پیامدهای جنگ اخیر در لبنان و تعهد اروپا به تأمین نیروهای صلحبان، استمرار بحران فلسطین، افزایش عملیات تروریستی و تشدید اوضاع نابسامان امنیتی در عراق نوع نگاه اروپا به برنامه هستهای ایران و تشدید اوضاع نابسامان امنیتی در جنوب افغانستان و نیز بروز اقدامات تروریستی در برخی از کشورهایی اروپایی از جمله تحولاتی هستند که منادی عصر جدیدی در سیاستهای منطقهای اروپا میباشند. بحران عراق و اشغال این کشور آزمونگاهی بود که در مقطعی مهم نتوانست چهرة واحدی از اتحادیه اروپا را به نمایش در آورد و مالاً این بلوک را با معضل تصمیمسازی روبرو ساخت. چنانچه اتحادیه مایل به ایفای نقشی جدی در معادلات بینالمللی و خصوصاً ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه باشد، منطقهای که بیش از هر جای دیگری میتواند بر امنیت و اقتصاد این قاره اثر گذارد، این امر تنها از طریق رویکردی متمایز از گذشته، پویا و جسورانه ممکن است. چنین ارادهای در درجه اول نیازمند غلبه بر تمایلات متفاوت و بعضاً متعارض در درون اتحادیه میباشد! در عصری که روندهای نظامی – امنیتی و تحول ژئوپولیتیک سریعتر از فرآیندهای اقتصادی عمل میکنند، امنیتیتر شدن فضای خاورمیانه و بیثباتی کشورهای این منطقه اولین آثار خود را بر مناطق پیرامونی از جمله امنیت اروپا بر جای میگذارد. متقابلاً، حل معضل ثبات در خاورمیانه با نقشآفرینی غیر سنتی اتحادیه و در سازگاری نزدیک با بازیگران عمدة منطقهای امکانپذیر میباشد. اهمیت خاورمیانه برای اروپا بهنظر میرسد تشدید و تمرکز موضوعات امنیتی بینالمللی درخاورمیانه درکنار فرصتهای موجود توانسته باشنداین منطقه را به عنوان یکی از مهمترین کانونهای توجه بینالمللی در آورند، بدین معنا که از یک سو، ثبات و امنیت خاورمیانه میتواند رابطهای مستقیم و بسیار مهم با مدیریت امنیت بینالمللی به ویژه اروپایی - با توجه به قرابت جغرافیایی آن با منطقه خاورمیانه -داشته باشد و از دیگر سو، منابع استراتژیک موجود در این منطقه نقش تعیین کنندهای در چگونگی توزیع قدرت آینده در سطح نظام بینالملل بر عهده خواهند داشت. در مباحث تهدیدات نوین امنیت بینالمللی، دو موضوع تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی از بالاترین اولویت برخوردار شده است. طبیعی است که میزان توفیق در ارائه راهحلهای عملیاتی جهت برخورد با این دو تهدید، بنیانیترین عامل تعیین کننده نقش این بازیگران در تعاملات کلان بینالمللی و در نتیجه شکلدهی به مؤلفههای نظم آینده، محسوب میشود.[3] اندیشمندان روابط بینالملل پیرامون ویژگیهای نظم موجود بینالمللی در چند نکته از اجماع نظر برخوردارند: 1ـ نظام بینالملل در وضعیت گذار به سر میبرد. به عبارت بهتر، هیچ یک از الگوهای محتمل کنش بازیگران، از وضعیت تثبیت شدهای برخوردار نیست. 2- ماهیت تهدیدات بینالمللی دچار تغییرات جدی شده است، به طوری که تهدیدات از اشکال سنتی آن بسیار فراتر رفته و انواع جدید و پیچیدهای را در برمیگیرد. 3- در شرایط جدید، نه تنها تهدیدات ناآشنا و غیرقابل درک با ذهنیت سابق ظهور کرده، بلکه فرصتهای جدید نیز از سیالیت و ابهام گسترده برخوردارند[4]. با توجه به ویژگیهای فوقالذکر پیرامون نظم موجود بینالمللی، باید گفت که اروپا با توجه به سابقه دیرینه خود و نیز برخورداری از نقشی پر اهمیت در شکلدهی به وضعیت فعلی، ناگزیر از تعریف نسبت خود با این وضعیت، در قالب تصمیمات جدی و استراتژیک است. این تصمیمات در واقع تعیین کننده نقش و جایگاه اروپا در نظام بینالملل و نیز نقش آن در فرآیندهای مهم سیاسی، اقتصادی و امنیتی بینالمللی است، نقشی که به گفته میگل آنخل وزیر خارجه اسپانیا به عنوان یک فرصت تاریخی میتواند مورد توجه اروپا قرار گیرد.[5] در این راستا، مهمترین حوزه و دغدغه موجود نظری و عملی در مباحث یاد شده، منطقه خاورمیانه است. در بحثی عمیق و منطقی، ریشه مسائل جاری در خاورمیانه را باید در رفتار و سیاستهای غلط گذشته قدرتهای بزرگ در این منطقه واصرار بر تداوم این روند پر هزینه جستجو کرد. در عین حال ظهور یک رویکرد جدید و فعال همراه با نگرش و راهحلهای نو در منطقه، میتواند امیدها را نسبت به پایان این چرخه معیوب تقویت نماید. بروز پدیده تروریسم و گسترش مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه، معلول شرایط ویژه مداخلات بیوقفه قدرتهای فرامنطقهای میباشد. وجود و تداوم معیارها و برخوردهای دوگانه و تبعیضآمیز از یک طرف و استفاده از راهحلهای مقطعی و کوتاه مدت از طرف دیگر شرایط بحرانی ایجاد منازعات دامنهدار را فراهم آورده است. این نوع مداخلات قدرتهای بزرگ نه تنها باعث کاهش بحرانها و معضلات منطقهای نگردیده است، بلکه همواره چالشی جدی در برابر فرآیندهای بومی اصلاحات و مالاً صلح و امنیت بینالمللی به شمار آمده است. نمونههای منطقهای چنین رویکرد بحرانسازی فراوانند. کودتای 28 مرداد 1332 در ایران یک نمونه بارز از این نوع رویکرد کوتهبینانه و مخرب میباشد. ظرفیت آمریکا به عنوان قدرت بزرگ و تأثیرگذار در منطقه، جهت برخورد ابتکاری با مسائل، بسیار کاهش یافته است. فقدان نوآوری، منابع و فرصتهای نوین همچون گذشته نه تنها راهحل جدی برای بر طرف شدن بحرانها را به همراه نداشته، بلکه ظرفیتهای بومی و محلی را نیز دچار فرسایش کرده است. در نتیجه، نوآوری و ابتکار خلاق و دو سویه میتواند زمینههای شکلگیری بحرانهای منطقهای را کاهش داده و بستر لازم برای تقویت ثبات منطقهای را فراهم آورد. با درک شرایط جاری و رویکردی نو که متضمن آگاهیهای فزاینده از تبعات ناامنی و بیثباتی خاورمیانه بر نظم آتی باشد، اروپا از این فرصت برخوردار است تا سهم خود را در برقراری ثبات در خاورمیانه بر عهده گیرد و در این میان نقشی تاریخی و سازنده ایفا کند. در فضای کنونی که اسلوبهای سیاسی و هنجارهای شناخته شده بینالمللی یکی پس از دیگری مورد چالش قرار میگیرند، اتخاذ سیاست صبر و انتظار و نه چندان فعالانه از جانب اروپا در خاورمیانه هزینههای بیشتری را میطلبد که شاید قابل جبران نباشد. اروپا فرصتهای زیادی را برای ایفای نقش ثباتسازی در خاورمیانه از دست داده است و این امر اقتضا میکند تا این اتحادیه با درک شرایط حساس و تاریخی و اجتناب از فرسایشی شدن اختلافات و گفتگوهای طولانی، همکاریها و تفاهمات خود با کشورهای ثباتساز خاورمیانه را به نتیجه برساند و به عنوان نقشآفرینی قابل اعتماد ظاهر شود. از آنجا که خاورمیانه موضوع رقابت و چانهزنی قدرتها واقع شده است، آیندة مناسبات جهانی احتمالاً در این منطقه رقم خواهد خورد. با درک این شرایط تاریخی، اروپا و خاورمیانه باید برای ایجاد صلح و ثبات لازم است به درکی متقابل نائل شوند. با توجه به این امر، تأثیرات حضور اروپا در این عرصه را به صورت زیر میتوان بر شمرد: مدیریت کانونهای بحران بینالمللی؛ ارتقای جایگاه اروپا در معادلات بینالمللی؛ تأثیرگذاری بنیادین بر نظام توزیع قدرت بینالمللی؛ ارائة نقش فعال در بازسازی سیاسی و اقتصادی خاورمیانه به عنوان یک از کلیدیترین مناطق جهان. [6] تعاملات اروپا و خاورمیانه سیاست اتحادیةاروپا در خاورمیانه اساساً تحت تأثیر سه عامل قرابت جغرافیایی، امنیت انرژی و حافظه تاریخی میباشد. از همینرو، این اتحادیه به موضوعات دیگر موجود در منطقة خاورمیانه همچون تروریسم، رقابت تسلیحاتی، فرایند صلح فلسطین – اسرائیل و ... در چارچوب عوامل یاد شده که تأثیرات متقابل بر یکدیگر دارند، مینگرد. در کنار عواملی چون مجاورت جغرافیایی و امنیت انرژی، حافظه تاریخی اروپائیان به ویژه دول اروپایی همچون انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان نشان میدهد که هر کدام از آنها حسب مسائل و موضوعات مختلف، دارای علاقه یا نفوذ و جایگاه در یک یا چند کشور خاورمیانهای بودهاند. به واسطة سابقة تاریخی کدری که در ذهن مردم خاورمیانهای نسبت به عملکرد گذشته برخی از دول یاد شده در این منطقه نقش بسته است، آنان سعی کردهاند به منظور تصفیه و پاکسازی این تصویر ذهنی، سیاست و خطمشی مستقلی را در ارتباط با خاورمیانه دنبال کنند. طبیعی است که عدم مشارکت فعالانه اروپا در کنار ناتوانی استراتژیک ایالات متحده آمریکا (به سبب جایگاه اسرائیل و لابی یهود در فرآیند تصمیمسازی سیاست خارجی آن کشور و در نتیجه فقدان نوآوری در رویکردهای واشنگتن) میتواند هزینههای امنیتی و سیاسی جدی در سطح منطقهای و بینالمللی به بار آورد. عوامل سهگانة فوقالذکر جملگی سبب شدهاند تا اتحادیة اروپا، تأمین ثبات در خاورمیانه را به استراتژی اصلی خود در این منطقه تبدیل کند. ثبات در خاورمیانه نه تنها تقویت کننده ضریب امنیت در اروپا بوده و از بسیاری مهاجرتهای غیرقانونی به این سرزمین جلوگیری خواهد کرد بلکه تضمین کنندة فرآیند انتقال انرژی در بازارهای مصرف اروپایی و توسعة مناسبات اقتصادی اتحادیه با دول منطقه میباشد. در این جهت و برای جلوگیری از پرداخت هزینههای بیشتر سیاسی وامنیتی در خاورمیانه، اتحادیة اروپا و قدرتهای اروپایی به تعقیب و اجرای راهبردهای امنیتی زیر اقدام کردهاند: الف) حمایت از دموکراسی و توسعة آن؛ ب ) تلاش در جهت ایجاد نظم بینالمللی مبتنی بر چند جانبهگرایی؛ ج ) مقابله با تهدیدات سنتی و نوین. از سوی دیگر، بروکسل استراتژی ”ثباتسازی“ خود را در خاورمیانه در قالب سطوح مشارکتی مختلف اما دارای همپوشی دنبال میکند. از این رو، میتوان گفت که سیاست خاورمیانهای اتحادیةاروپا برای تحقق بخشیدن به راهبردهای یاد شده در حوزههای زیر بیشتر متمرکز شده است: مشارکت اروپا- مدیترانهای[7] مشارکت اروپا – خلیج فارس مشارکت در فرآیند صلح فلسطین – اسرائیل 1- مشارکت اروپا – مدیترانه برنامة مشارکت اروپا، مدیترانهای که سابقه و قدمت آن به دورة پس از جنگ جهانی دوم و آغاز دهة 1950 برمیگردد، با هدف تعمیق مناسبات دول اروپایی با آن دستهاز همسایگان خاورمیانهای خود که در سواحل دریای مدیترانه مستقر هستند، راهاندازی شد. با به امضا رسیدن بیانیة بارسلون در نوامبر 1995 میان وزرای خارجه اتحادیة اروپا و 12 کشور مدیترانهای طی کنفرانس بارسلون، تحول مهمی در مشارکت اروپا – مدیترانه صورت پذیرفت. براساس این بیانیه، تعریف حوزة مشترک صلح و ثبات از رهگذر پیشبرد گفتگوهای دو و چند جانبه، تلاش جهت ایجاد منطقه آزاد تجاری و تقویت وحدت اجتماعی و فرهنگی به منظور توسعه سطح تبادلات فرهنگی و مفاهمه میان جوامع مدنی به عنوان مهمترین اهداف برنامه مشارکت اروپا – مدیترانه ذکر شده است. در این راستا، دولتهای اروپایی کوشیدهاند تا با انعقاد قراردادهای دو جانبه و چندجانبه با کشورهای حوزة مدیترانه و ارائه کمکهای مالی در چارچوب برنامه MEDA به این دولتها، وزن و جایگاه سیاسی خود را در این منطقه تقویت کنند.[8] همسو با این مشارکت، مشارکت اروپا در مذاکرات خلع سلاح و کنترل تسلیحات در حوزه مدیترانه در طی دهه 1990 میباشد که به شکست انجامید. اینک در شرایط حاضر که صلح و ثبات در خاورمیانه و مدیترانه برای جامعه بینالملل و اتحادیه اروپا اهمیت محوری کسب کرده است، کشورهای اروپایی مجدداً این مسأله را با مشارکت نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد و آژانس بینالمللی انرژی اتمی در دستور کار قرار دادهاند. پیوند سه ضلع رادیکالیسم، تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی مذاکرات خلع سلاح و کنترل تسلیحات را از اهمیت بیشتری برخوردار ساخته است. 2- مشارکت اروپا – خلیج فارس اتحادیة اروپا با هدف تقویت ثبات در منطقة استراتژیک خلیج فارس و تسهیل مناسبات سیاسی و اقتصادی، در سال 1989 اقدام به امضای موافقتنامة همکاری با شورای همکاری خلیج فارس کرد. توسعة روابط تجاری، تشکیل منطقة آزاد تجاری، مبارزه با تروریسم، جلوگیری از تکثیر تسلیحات کشتار جمعی در زمرة مهمترین اهداف این توافقنامه میباشد. به دلیل اهمیتی که خلیج فارس با داشتن60 درصد ذخایر نفت جهان در چرخة تأمین بینالمللی انرژی دارد، کمیسیون اروپا در تنظیم روابط اتحادیه با شورای همکاری خلیج فارس، موضوع انرژی را مورد توجه و تأکید ویژه قرار میدهد. علاوه بر این، به دنبال اعلامیة شورای همکاری خلیج فارس مبنی بر آمادگی این شورا برای تشکیل اتحادیةگمرکی، مذاکرات اتحادیة اروپا با شورای یاد شده در خصوص توافقنامه آزاد تجاری (FTA)[9] فشرده شده است. در همین رابطه، سیزدهمین دور مذاکرات دو طرف در خصوص عقد توافقنامه آزاد تجاری در نوامبر 2005 طی نشست بروکسل برگزار شد.[10] یک مسأله پراهمیت دیگر در زمینه مشارکت اروپا – خلیج فارس، علاقه ناتو به همکاری و حضور در خلیج فارس است. نا امنی پس از جنگ عراق و گسترش رادیکالیسم، کشورهای اروپایی را علاقمند ساخته که طرحهایی برای همکاری با ناتو را در دستور کار خود قرار دهند. 3- مشارکت در فرآیند مناقشه فلسطین – اسرائیل حوزة سوم از مشارکت اتحادیةاروپا در مسائل خاورمیانه، که از دو حوزه یاد شده مهمتر اما در ارتباط مستقیم با آنها میباشد، فرآیند مناقشة میان فلسطین – اسرائیل میباشد. به رغم آنکه اولین مداخله اروپا به سال 1980 و صدور ”اعلامیه ونیز“ باز میگردد، هنوز این اتحادیة نتوانسته است به بازیگری مستقل و مؤثر در مدیریت این بحران و تأثیرگذاری بر طرفین مناقشه تبدیل شود. در یک نگرش اجمالی به اسناد منتشره از سوی جامعة اروپایی نظیر:بیانیه ونیز اتحادیة اروپا به منظور حصول به این اهداف، اقدام به حمایت مالی واقتصادی از روند دولتسازی در فلسطین کرده است. این اتحادیه در زمرة بزرگترین کمکدهندگان مالی و فنی به دولت خودگردان فلسطینی به شمار میآید. اتحادیة اروپا از 1993 تا 2003، بیش از 43/1 میلیارد دلار به نواحی فلسطینینشین از جمله کرانة باختری رود اردن و نوار غزه کمک کرده است.[11] با پیروزی جنبش حماس در انتخابات پارلمانی فوریه 2006 و تشکیل دولت توسط حماس اتحادیة اروپا اقدام به محاصرة اقتصادی دولت خودگردان کرد، اما پس از گذشته چند ماه، اروپا از نگاه اولیه خود در برخورد با حماس اندکی فاصله گرفته است.[12] اخیراً نمایندة این اتحادیه نیز در دیدار با نخستوزیر دولت خودگردان از آمادگی بروکسل برای شکستن محاصره اقتصادی و از سرگیری کمکهای مالی به دولت یاد شده خبر داد. معالوصف، به رغم تلاش مقامات بروکسل جهت اتخاذ خط مشی مستقل در بحران خاورمیانه، به نظر میرسد همچنان سیاستهای این اتحادیه در زمینه مناقشة یاد شده تحتالشعاع نسبی روندها و رویههای به کار گرفته شده توسط ایالات متحده آمریکا باشد. به بیان دیگر، با اینکه بروکسل از نظر مسائل حقوق بشر دیدگاهی تا حدودی متفاوت با ایالات متحده آمریکا دارد ودر مقایسه با این کشور حمایت بیشتری از حقوق مردم فلسطین به عمل آورده است، لیکن این اتحادیه تاکنون نتوانسته است در مقام یک بازیگر فعال، مستقل و مؤثر مستقیماً در مدیریت این مناقشه نقش ایفا کند. مسایل اروپا در خاورمیانه تحولات دو دهه اخیر در جهان و تحولات سالهای گذشته در منطقه خاورمیانه فرصتهای جدید را برای نقشآفرینی قدرتهای بزرگ منطقهای و فرامنطقهای به وجود آورده است. در این میان، فضای جدیدی برای قدرتهای اروپایی نیز باز شده است. اتحادیة اروپا پس از 11 سپتامبر 2001 با بهرهگیری از شرایط پیش آمده در خاورمیانه، کوشیده است تا توجه بیشتری در خصوص برخی از موضوعات و مسائل خاورمیانه نشان دهد که ذیلاً مروری به شش مورد از آنها خواهیم داشت: امنیت انرژی: با توجه به اهمیت و جایگاه انرژی در شکوفایی اقتصادی و معادلات قدرت جهانی، امنیت انرژی، دهه ها پیش از آغاز فرآیند جهانی شدن، به مقولهای فرامرزی و جهانی تبدیل شده بود. این جایگاه و اهمیت، در دوران پس از جنگ سرد با گسترش روندهای جهانی، تقویت شد، به نحوی که موضوع امنیت جهانی انرژی در صدر دستور کار نشست اجلاس سران وزرای هشت کشور صنعتی قرار گرفت. مفهوم امنیت انرژی در طول زمان دچار تحول شده است. در دهه 1950، امنیت انرژی به مفهوم ضرورت حفاظت از عرضه انرژی بود که در زمان جنگ می بایست در دسترس قرار می گرفت. امروزه تمرکز سیاست انرژی از حوزه صرفاً نظامی فراتر رفته است و تأثیرات اختلال یا انقطاع عرضه انرژی و شوک های قیمت بر کارایی و کارکرد اقتصادی وارد کنندگان اصلی نفت و گاز عمیق خواهد بود. در بازار جهانی انرژی هیچ مصرف کننده ای صرف نظر از میزان استقلالش از واردات انرژی نمی تواند خود را از الزامات، شوک ها و نوسانات آن جدا کند. از آنجا که بازار انرژی به صورتی درهم تنیده، بانکها، صندوقها و سایر نهادهای مالی را همراه با صنایع، افراد و .... درگیر کرده است هر گونه تحول در این بازارِ پر بازیگر صرفاً به صنایع و مصرف کننده نهایی محدود نخواهد شد. در واقع، فضای بازار آزاد دهه 1990، موضوع امنیت انرژی را از یک مسئله ملی به مقوله ای بین المللی تبدیل کرده است. امروزه امنیت انرژی هم محافظت از اقتصاد داخلی از حیث تغییر قیمت ها، تورم، نرخ رشد اقتصادی و انتقال ثروت و هم محافظت از نظامهای اقتصاد و مالیه بین الملل میباشد.[13] در این شرایط، موضوع امنیت انرژی از چارچوب ساده تامین امنیت نظامی مناطق نفت خیز و تلاش برای کاهش میزان وابستگی به واردات نفت و گاز از خاورمیانه فراتر رفته و به موضوعی بسیار پیچیده تبدیل شده است. هماکنون خلیج فارس از 62 درصد منابع جهانی نفت خام و قریب به 40 درصد ذخایر جهانی گاز طبیعی برخوردار میباشد که به دلیل عدم سرمایهگذاری در بخش نفت و گاز منطقه، تنها نیمی از این ظرفیت تولید میشود.[14] براساس پیشبینیهای وزارت انرژی ایالات متحده آمریکا، تولید روزانة نفت خام کشورهای خلیج فارس در 2010 به 26 میلیون بشکه و در 2020 به 35 میلیون بشکه افزایش خواهد یافت. در نتیجة این افزایش، سهم خلیج فارس در تولید جهانی نفت خام از 27 درصد در 2003 به 33 درصد در2020 رشد خواهد کرد.[15] بدینترتیب، آشکار است که وابستگی اتحادیة اروپا به منابع نفتی خلیج فارس از 40 درصد کنونی بسیار بیشتر خواهد شد. لازم به ذکر است که اگر چه اساس وابستگی اتحادیه اروپا به انژری خلیج فارس و به طور کلی خاورمیانه در بخش منابع نفتی بوده واین اتحادیه در بخش انرژی گاز 96 درصد نیاز خود را در دو شکل گاز طبیعی و LNG از روسیه و جمهوریهای سابق اتحاد شوروی و نیز شمال آفریقا به ویژه مراکش والجزایر تأمین میکند، اما احتمال میرود که به دلیل نگرانی شدید اروپاییها از اقدام روسیه در بهرهگیری سیاسی از صادرات گاز خود به بازارهای مصرف این منطقه، توجه این اتحادیه به بازار انرژی گاز خاورمیانه بیشتر شود. این مسأله از آن رو اهمیت بیشتری مییابد که بنا به گفتة کریستین کلیتینکس از مقامات ارشد کمیسیون اروپا، تا سال 2020، 200 میلیون متر مکعب گاز در سال به حجم واردات گاز اتحادیة اروپا افزوده خواهد شد.[16] یکی از عواملی که امنیت انرژی را برای کشورهای وارد کنندة آن به ویژه ایالات متحده آمریکا و اتحادیة اروپا حساس و مهم میسازد، افزایش وابستگی جهانی به منابع هیدروکربنی نفت و گاز حداقل در آیندهای قابل پیشبینی میباشد. در این میان، اگر چه گاز طبیعی در میان منابع هیدروکربنی رشد مصرف فزایندهتری را داشته است (4/2 درصد رشد سالیانه) لیکن همچنان نفت با تشکیل دادن 37 درصد تقاضای جهانی انرژی، همچنان به عنوان مهمترین منبع انرژی در سطح جهانی باقی خواهد ماند. در این شرایط، اتحادیة اروپا بزرگترین وارد کننده انرژی در جهان بوده و براساس آمارهای به دست آمده، وابستگی آن به واردات نفت و گاز به طرز چشمگیری افزایش خواهد یافت.[17] افزایش وابستگی اروپا به انرژیهای هیدروکربنی در حالی صورت میپذیرد که ذخایر داخلی تأمین کنندة انرژی اتحادیة اروپا در دریای شمال رو به کاهش میباشد حسب پیشبینیهای موجود، تولید نفت دریای شمال از 7 میلیون بشکه نفت در روز در سال 2005 به 4 میلیون بشکه نفت در روز تا سال 2020 کاهش خواهد یافت. مجموعه عوامل همچون افزایش وابستگی جهانی به منابع هیدروکربنی انرژی و کاهش ذخایر داخلی این اتحادیه سبب شدهاند تا منطقه خاورمیانه خصوصاً در حوزة خلیج فارس و دریای مدیترانه اهمیتی فزاینده یابند. گرچه هم اروپاییها و هم آمریکاییها به شدت نگران موضوع امنیت انرژی هستند، اما دو رهیافت متفاوت را در این زمینه تعقیب میکنند. محوری شدن مسائل سیاسی و امنیتی در خاورمیانه، باعث شده است تا ایالات متحده عمدتاً اهداف سیاسی – امنیتی را در این منطقه در اولویت قرار دهد که الزاماً با اهداف انرژی آن کشور همخوانی نداشته و در حالت تقابل با منافع کشورهای منطقه میباشد. همین امر سبب شده است که بسیاری از سرمایه گذاری های مورد انتظار برای گسترش و توسعه تولید انرژی در خاورمیانه تحقق نیابد. آمریکا به ویژه از دهه 1990 از این هم پیش تر رفته و با اعمال تحریم علیه کشورهایی چون ایران و لیبی، بر خلاف الزامات و ضروریات تحقق امنیت جهانی انرژی گام برداشته است. شکاف و خلا ایجاد شده در حوزه انرژی، فضای مناسبی برای کنش مشترک مصرف کنندگان اروپایی و آسیایی ایجاد کرده است تا ضمن تقویت امنیت انرژی خود، سیاستهای محدود کنندة آمریکا در حوزه انرژی خاورمیانه را اصلاح نمایند. کشورهای تولید کننده انرژی در خاورمیانه، مشکلات سیاسی و امنیتی کمتری با مصرف کنندگان اروپایی و آسیایی انرژی دارند. همین امر حوزه امنیت انرژی را به یکی از محورهای پیوند اروپا با خاورمیانه تبدیل کرده است، به خصوص با توجه به اینکه میزان وابستگی اروپا و آسیا به نفت و گاز وارداتی از خاورمیانه، حتی بیش از ایالات متحده است. لذا همکاری دراز مدت در بخش انرژی میان اروپا و کشورهای خلیج فارس، به ویژه جمهوری اسلامی ایران، تأمین کننده منافع دو طرف خواهد بود. گسترش سلاحهای کشتار جمعی در خاورمیانه: منطقه خاورمیانه به دلیل وجود بحرانهای متعدد، مستعد رشد سلاحهای کشتار جمعی و به ویژه سلاحهای هستهای است. پیرامون این موضوع، نگرانی اروپا به دلیل نزدیکی به منطقه بسیار بیشتر از آمریکاست زیرا آنها اینک در همسایگی این منطقه قرار گرفتهاند و هرگونه تشدید تنشها بین کشورهای دارنده سلاحهای کشتار جمعی ممکن است به طریقی آثار سوء بر کشورهای اروپایی بر جا گذارد. این خود موضوعی است که قابل درک میباشد. راهبرد اروپا و آمریکا در خصوص سلاحهای کشتار جمعی از هماهنگی برخوردار میباشد، اما در برخی مواقع در تاکتیکها اختلاف نظر بروز میکند. راهبرد آمریکا و اروپا در منطقه در خصوص سلاحهای کشتار جمعی تاکنون دوگانه و تبعیضآمیز بوده است. برخی از شرکتهای اروپایی در تجهیز عراق به سلاحهای کشتار جمعی نقش داشتند و دولتهای اروپایی در خصوص کاربرد سلاح شیمیایی در جنگ عراق علیه ایران سکوت اختیار نمودند. تا زمانی که رویکردهای ناعادلانه و غیرمنطقی نسبت به سلاحهای کشتار جمعی از سوی قدرتهای بزرگ وجود داشته باشد، رقابت تسلیحاتی به نوعی خودنمایی خواهد کرد. رویکرد اروپا در ارتباط با اسرائیل به عنوان تنها دارنده سلاح هستهای در منطقه خاورمیانه نیز توام با دوگانگی و تبعیض بوده است. اسرائیل از حمایتهای تکنولوژیک برخی از کشورهای اروپایی برای دستیابی به سلاح هستهای برخوردار بوده است. جمهوری اسلامی ایران در جریان پرونده اخیر هستهای خود تلاش کرده است برای نقشآفرینی بیشتر اتحادیه اروپا در مسائل خاورمیانه با سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس جهت حل و فصل پرونده هستهای خود همکاری نماید. توافق نوامبر 2004 سه کشور اروپایی و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی با جمهوری اسلامی ایران (توافقتنامه پاریس) پیروزی مهمی برای دیپلماسی اتحادیة اروپا به شمار می رفت زیرا در واقع این اولین ابتکار مهم اتحادیة اروپا در زمینة سیاست خارجی مشترک محسوب میشد. معهذا کشورها سهگانه اروپایی که در مذاکرات خویش متعهد به رعایت حقوق ایران در فناوری صلحآمیز هستهای بودند، در عمل تحت فشار سیاستهای آمریکا به تعهد مزبور عمل نکردند و لذا ایران برنامه غنیسازی را از حالت تعلیق خارج ساخت. کشورهای سهگانه اروپایی از این مرحله به بعد در همکاری نزدیک با آمریکا به دنبال تصویب قطعنامه تحریم در شورای امنیت بودند. عملاً اروپا میتوانست از این فرصت بهرهبرداری بیشتری در راستای سیاست مدیریت بحران خود به عمل آورد. جنگ 33 روزه حزبا... لبنان با ارتش اسرائیل؛ جنگ 33 روزه حزبا... با ارتش اسرائیل و موقعیت جنبش حزبا... در ناکام گذاشتن اهداف نظامی اسرائیل میتواند در نوع نگاه اروپا در برخورد با جریانهای سیاسی لبنان و نحوه برخورد بادولت و نیروی مقاومت لبنان تأثیرگذار باشد. فرانسه که به لحاظ تاریخی مناسبات ویژهای با لبنان دارد در این مناقشه سعی نمود نقش بیشتر و مؤثرتری ایفا کند. با صدور قطعنامه 1701 که فرانسه در تنظیم و ارائه آن نقشی اساسی داشت، پاریس به دنبال آن بود که با تأکید بر قطعنامه 1559، جنبش مقاومت را محدود کند. با تصویب قطعنامه شورای امنیت که در آن استقرار 15 هزار نیروی ارتش لبنان به همراه 15 هزار نیروی صلحبان بینالمللی حد فاصل مرز اسرائیل تا رودخانه لیطانی خواسته شده بود، نقش اروپا که محوریت تأمین نیروهای UNIFIL را به عهده دارد پررنگتر از قبل جلوه میکند. حضور نیروهای اروپایی در این مأموریت باعث شده است که برخی از مقامات اروپایی مانند وزرای خارجه اسپانیا و ایتالیا، حضور مجدد اروپا در یک کانون بحرانی را ”آغازی برای ایفای یک نقش جدید و استراتژیک“ قلمداد کنند. برخی معتقدند که مشارکت جدید اروپا در منطقه میتواند اثرپذیری اروپا را از آمریکا و اسرائیل کاهش دهد. اروپا به منظور ایفای نقشی نوین در منطقه، باید تلاش بیشتری در راستای حقوق فلسطین و لبنان انجام دهد. این موضع را در حال حاضر نمیتوان به کل اتحادیه ودولتهای آن تعمیم داد. به طور مشخص، انگلیس و آلمان در مورد نقش نیروهای اروپایی در نیروهای صلحبان شهری با دیگر کشورهای اروپایی اختلافنظر دارند. 4- بحران عراق: در بحران عراق، اتحادیه اروپا از تشتت در مواضع رنج برد و نتوانست به اتخاذ موضع ثابتی در قبال این بحران دست زند. در واقع بحران عراق راهبرد کلان این اتحادیه را که مبتنی بر چند جانبهگرایی بود زیر سؤال برد. در سالهای اخیر و به ویژه پس از شکست احزاب دست راستی در اسپانیا و ایتالیا (شکست خوزه ماریوازنار در انتخابات پارلمانی و پس از انفجارات مادرید و شکست برلوسکونی از پرودی نامزد سوسیالیستها و تعهد هر دوی آنها قبل از پیروزی در انتخابات مبنی بر خروج نیروهای کشورشان از عراق) و نیز تحولات سیاسی در چند کشور اروپای شرقی مانند بلغارستان و لهستان، همگرایی و همسویی اولیه اروپا با آمریکا در موضوع عراق کم رنگتر شده است. حال با توجه به شکست سیاستهای آمریکا در عراق و به وجود آمدن اجماع برای ابتکار جدید جهت حل و فصل بحران عراق و پیشنهاد طرح بیکر- همیلتونبرای بهرهگیری از همه قدرتهای صاحب نفوذ در عراق، فرصت جدیدی برای نقشآفرینی برخی قدرتها از جمله اروپا برای ایجاد امنیت و ثبات در عراق به وجود آمده است. 5- مسأله افغانستان: مسأله افغانستان، به واقع نمود برجستهای برای اثبات نگرش ابزاری غرب به منطقه خاورمیانه است. افغانستان پس از جنگ عراق به سرزمینی فراموش شده از لحاظ توجه به مشکلات و بازسازی خرابیهای حاصل از بمبارانهای آمریکا مبدل شده بود و اروپا به تعهد اولیه خود مبنی بر بازسازی افغانستان و تلاش برای کاهش کشت مواد مخدر عمل نکرد. درگیریهای اخیر در جنوب افغانستان و گسترش حوزه مأموریت ناتو در این کشور نمودی از فعالیت بیشتر اروپا و غرب در افغانستان است. به دلیل بیتوجهی چند سال گذشته بسیاری از فرصتها برای دولت – ملتسازی و بازسازی و توجه به رفاه مردم از دست رفت و هماکنون احتمال ناامنی بیشتر و بازگشت طالبان به برخی از مناطق افغانستان افزایش یافته است. 6- طرح خاورمیانه بزرگ: به موازات ارائه طرح خاورمیانه بزرگ از سوی آمریکا، اروپا نیز در اقدامی واکنشی ”طرح مرحلهای مشارکت استراتژیک بین اتحادیه اروپا و کشورهای حوزه مدیترانه و خاورمیانه“ را ارائه کردند. گرچه این دو طرح وجوه تمایزی با یکدیگر دارند، اما هیچ یک با استقبال مناسبی از سوی کشورهای منطقه مواجه نشدند و این عدم استقبال ناشی از نگاه ابزاری و فرا دستانه اروپائیان به کشورهای خاورمیانه است. در واقع، این طرحها بیش از آنکه به تغییرات سیاسی ریشهای در منطقه منجر گردد، سرپوشی بر درد مزمن رفتارهای اسرائیل در منطقه، تحت لوای اصلاحات است. به همین دلیل طرح خاورمیانه بزرگ چه در گفتمان آمریکایی آن و چه در گفتمان اروپایی در سه سطح دولتها، نخبگان، نیروهای اصلاحطلب و نیز بنیادگرایان منطقه با چالش مواجه شده است. اگر طرح اروپا با واقعبینی همراه بود میتوانست بستری برای همکاری بیشتر اروپا و خاورمیانه شود. نتیجهگیری: کشورهای اروپایی به رغم واقعبینی بیشتری که نسبت سیاستهای دولت بوش در خاورمیانه دارند و به رغم تمایلی که برای ایفای نقش مهمتر در مسائل جهانی دارند، تاکنون به دلیل وابستگیهای ساختاری نتوانستهاند در مسائل کلیدی و مهم منطقه خاورمیانه نقش مؤثری ایفا کنند. از این منظرآنچه دارایاهمیت میباشد ایناست که مسائل جهانی ازطریق یکجانبهگرایی قابلحل نیست. در نهایت، پاسخ به این پرسش که اتحادیه اروپا چگونه میتواند در فرآیند ثبات و امنیت خاورمیانه نقشآفرینی کند، مستلزم توجه به دو بعد است. از یک سو، شناخت ماهیت مسائل و بحرانهای خاورمیانه و عوامل مؤثر و دخیل در آنها و از سوی دیگر، شناخت تحولات جوامع این منطقه که بر چهار پایه استوار است: منطقه خاورمیانه به لحاظ تحولات درونی، به شدت پویاست. این تحولات عمدتاً از ماهیت سیاسی برخوردارند و ناظر بر بازتعریف اقشار و گروههای مختلف از نقش و قدرت خود میباشند. در این فرآیند، نقش مردم در امر سیاست به شکل قابل توجهی افزایش یافته است. تحولات در این کشورها یکسان نیست و به متن بستگی دارد. [18] شایان ذکر است، اتحادیه اروپا حتی قبل از گسترش به 25 عضو نیز نتوانست به ایفای نقشی جدی در تحولات و ثبات خاورمیانه بپردازد. گسترش نقش و تأثیرگذاری اروپا اگر بدون توجه به نگرشهای متعارض در دو سوی این قاره همچنان در سطح ادامه یابد، توان تأثیرگذاری این بلوک بر معادله اقتصادی – امنیتی را بیش از پیش زیر سؤال خواهد برد. در شرایط سیّال و شدیداً متغیر خاورمیانه و در عصر تحول ژئوپولیتیک، ایفای نقش تاریخی اروپا تنها در سایة رویکردی منسجم و اعتمادساز و در تعامل نزدیک با بازیگران منطقهای قابل پیشبینی است. میتوان نتیجهگیری کرد که برای اتحادیه اروپا نه ممکن ونه مطلوب است که به نقش سابق خود در خاورمیانه باز گردد. اتحادیه اروپا لازم است این برداشت خود را تغییر دهد که خاورمیانه بخشی از حوزه نفوذ آمریکاست. در واقع، شرایط جدید منطقهای و جهانی اتحادیه اروپا را ملزم میسازد رهیافتی جدید نسبت به خاورمیانه در راستای راهبردهای کلی خود در سراسر جهان در پیش گیرد. اتحادیه اروپا ضرورت دارد فرصتهای جدید در منطقه را که ناشی از تغییر در ترتیبات و شرایط بینالمللی پس از وقایع 11 سپتامبر و تحولات گسترده سیاسی در سطح منطقه خاورمیانه است را درک کند. اتحادیه اروپا باید دستور کار خاص خود را در منطقه که لزوماً در تضاد با منافع آمریکا نیست، تعقیب کند، اما دست کم مناسب است به گونهای مستقل و با توجه شایسته به هدف خود برای تبدیل به یک بازیگر عمده بینالمللی عمل کند. تجربیات گذشته کشورهای اروپایی در روابطشان با کشورهای خاورمیانه به آنها کمک خواهد کرد که به اهداف مشترک اتحادیه اروپا در منطقه بهتر جامه عمل بپوشانند.
|