تبیین وجوه مختلف سیاست خارجی توسعه‌گرا

Print E-mail
احمد شه‌وری
22 December 2012

پیشینه تاریخی

سیاست به معنی «راهکار اجرایی»، واژه‌ای است که برای زمان شروع کاربرد آن نمی‌توان گمانه‌زنی قابل اعتنایی داشت، بلکه هر آنچه در این مورد گفته شود از مقوله نظری صرف به شمار می‌آید. پیشینة کاربرد مفهوم «سیاست خارجی» نیز بسیار کهن است، زیرا می‌دانیم تا جایی که تاریخ تمدن بشر به یاد دارد زمانی که واحدهای جغرافیایی سیاسی شکل گرفتند با یکدیگر یا از در تفاهم و بده ـ بستان درآمدند و یا از در جنگ، و در هر دو مورد، گردانندگان حکومت‌های مستقل در حال بده ـ بستان یا جنگ با یکدیگر، ناگزیر از تدوین یک چهارچوب اجرایی مشخص جهت سازمان دادن به این امور میان خود و کشور همسایه خویش بوده‌اند که برای آن، جز تنظیمات بین‌المللی یا سیاست خارجی، نام دیگری نمی‌توان برگزید.

اما اصطلاح «سیاست خارجی توسعه‌گرا» مفهوم و برداشتی است که بیش از چند دهه نیست که وارد فهرست واژگان سیاسی و دیپلماتیک گردیده است. در واقع اصطلاح توسعه‌گرا، در برابر اصطلاح واقعگرا کاربرد پیدا کرده است.

در یک جست‌وجو و کاوش علمی برای ریشه‌یابی این واژة سیاسی جدید، گمان نمی‌توان کرد که این مفهوم کاربردی فراتر از انقلاب فرانسه داشته باشد؛ زمانی که ناپلئون بر آن شد تا ارزش‌های سرچشمه گرفته از انقلاب بومی و ویژة فرانسه را فرامرزی ساخته و آن را به دیگر واحدهای سیاسی دور و نزدیک به این کشور گسترش دهد؛ تلاشی که ناکامی و شکست قطعی ناپلئون و آرمان‌گرایی انقلابیون فرانسه را در پی داشت زیرا از نظر دیگر کشورهای اروپایی اقدام ناپلئون و فرانسه چیزی جز درپیش‌گیری یک سیاست خارجی مداخله‌گرایانه که قصد داشت وضع موجود را در اروپا، آسیا و دیگر نقاط برهم زند و بنابراین بایستی با آن رویارویی می‌شد نبود و چنین هم شد.

البته در یک نمای گسترده‌تر از نظر اروپاییان، زمانی که اسکندر به ایران حمله کرد، او که دولت شهرهای آتن را براساس تعالیم ارسطو نمونة متعالی حکومت و دولت در زمان خود می‌دانست، ادعای آن را داشت که می‌رود تا به بربرها، یعنی غیریونانیان، درس سیاست و دموکراسی بدهد. حال آنکه به شهادت همان تاریخ پر از تحریفی که «هرودت» و «پلوتارک» و دیگر اروپاییان نظیر «دیودورسیسیلی»، «تروک پمپه»، «گزنفون»، «توسیدید» و... از شرح وقایع 10 سال فرماندهی او بر ترکیبی از نیروهای آتنی و مقدونی نگاشته‌اند، تنها در یک چیز با هم توافق دارند و آن تاراج و چپاول خزاین انباشته از دارایی داریوش سوم در پارس، شوش، هگمتانه، پاسارگاد و نیز ساتراپهای ایرانی در آسیای غربی، آسیای میانه و خاور نزدیک مانند مصر، صور، صیدون و غزه بود، و نه گسترش دولت ـ شهرهای آتنی با زیرساخت مردم‌سالارانه. و اینکه جانشینان آنها، سلوکیان، به شهادت تاریخ در همۀ زمینه‌ها از شیوۀ کشورداری و مالیات‌بندی گرفته، تا تشریفات درباری، از روش کار و رسوم جاری در دربار هخامنشیان الگوبرداری و در بسیاری از زمینه‌ها بدون هیچ دیگرگونی آنها را به اجرا درآوردند.

به هر روی، در تاریخ معاصر دیپلماسی عمومی، یکی از نتایج شکست و ناکامی فرانسه و ناپلئون، در پیش گرفتن سیاست خارجی توسعه‌گرای خود، ادامه دادن سیاست‌ها و روش‌های سنتی در پیوندهای خارجی دولت‌ها و کشورها دست کم به مدت یک سده بود، یعنی تا زمانی که جنگی با صفت جهانگیر، برای نخستین بار توسط آلمان به راه انداخته شد و در پایان انگلیس، امریکا، فرانسه و ایتالیا به ترتیب برندگان اصلی و فرعی و آلمان و امپراتوری عثمانی بازندگان اصلی و پاک باختة آن بودند؛ جنگی که در پایان آن وودرو ویلسون رئیس جمهور وقت امریکا با فرصت‌طلبی، اندیشة نوینی برای جهت بخشیدن به روابط خارجی کشورها را در قالب یک پیمان دسته‌جمعی مطرح و آن را عملی ساخت: تشکیل نهادی بین‌المللی به‌عنوان مرجعی برای همکاری بیشتر کشورها و کاستن از رویارویی‌های بین‌المللی؛ اندیشة تشکیل جامعۀ ملل. هرچند که جامعة ملل مورد انتظار، از همان آغاز از سوی خود امریکاییان به لحاظ آنکه هنوز لابی‌های نیرومندی در وزارت خارجه امریکا خواستار سیاست انزواطلبی آن کشور در اروپا و آسیا بودند، جدی گرفته نشد، بنابراین در عمل کارایی چندانی پیدا نکرد و سرانجام در زبانه‌های آتش جنگ جهانی دیگری که این بار نیز چکانندة ماشة آن آلمان بود، سوخت و خاکستر شد.

از میان شعله‌های آتش جنگ جهانی دوم تشکیلات نویی با نام سازمان ملل متحد زاده شد؛ تشکیلاتی که تا حدی همانند تشکیلات جامعة ملل بود، اما این بار با این ابتکار که سازمان جدید بتواند از قدرت اجرایی لازم برخوردار باشد تا در زمانی که پاسداری از منافع سه قدرت پیروز خارج شده از جنگ جهانی دوم، یعنی امریکا، شوروی و انگلیس و دو دولت خسارت دیدة عمده در جنگ یعنی فرانسه و چین ملی وقت، اقتضا نمود وارد عمل شده و وضع موجود را حفظ نماید؛ هدفی که تا امروز کم و بیش برآورده شده ولی بنظر می‌رسد که دیگر این سازمان توانایی انجام کاری مفید حتی در این زمینه را هم ندارد، زیرا طمع‌کاری‌های تجاوزکارانة برخی از اعضای صاحب حق وتو در شورای امنیت این سازمان، در قالب یک سیاست خارجی توسعه‌طلب، تقریباً این سازمان را فلج کرده است.


منبع: کتاب سیاست خارجی توسعه گرا، مرداد ١٣٨٧

دانلود مقاله