پیچیدگی روابط چین و هند |
01 March 2012 |
||||
چکیده پس از آنکه سالها تغییرات متوالی در توازن استراتژیک و اقتصادی قدرت و به تبع آن تغییر در منشور معادلات سیاسی و امنیتی در رابطه با نظم مستقر در اروپا و به خصوص اروپای غربی رقم میخورد، امروزه خیزش بازیگرانی مانند چین و هند، ایده تغییرات تکتونیک را به قاره آسیا به عنوان یکی از مهمترین مراکزی که توان تزریق نظمی جدید به سیستم بینالمللی را دارد، کشانده و فرصتها و چالشهایی را برای بازیگران منطقهای در پی داشته است. در این میان، این گزارش تلاش دارد تا ماهیت و چگونگی روابط دو بازیگر چین و هند و پیامدهای حاصله را مورد بررسی قرار دهد. مقدمه ماهیت و چگونگی کنش، تعامل و رقابت چین و هند، تا حدود زیادی میتواند تعیین کننده سامان یافتگی نظم منطقهای و بینالمللی و یا برعکس، بروز تنش و بیثباتی در منطقه و حتی نظام بینالملل باشد. خیزش بازیگرانی مانند چین و هند و تلاش مداوم آنان برای ارتقا در سلسله مراتب قدرت منطقهای و بینالمللی و تلاقی این امر با آسیب دیدگیها و به سامان نبودن نظم سیاسی و اقتصادی موجود، فهم رفتار و چگونگی کنش متقابل این دو بازیگر را در آیندة صحنه آسیا بیش از پیش پیچیدهتر کرده است. از طرفی نیز پیمودن مسیرهای موازی در جهت انباشت و بهرهمندی بیشتر از قدرت و یا آنچه که مکتب رئالیستی به آن ماکزیمم کردن قدرت توسط بازیگران منطقهای و بینالمللی نام مینهد، علاوه بر اینکه باعث ظهور و بروز معماهای رفتاری امنیتی میشود، چگونگی فهم نظم مستقر را نیز به چالش طلبیده و ارائه یک مدل رفتاری شفاف را با ابهام مواجه میکند. به بیان دیگر میتوان گفت که نظم آینده آسیا تا حدود زیادی با توجه به چگونگی تعامل این دو بازیگر در صفحه شطرنج منطقهای رقم خواهد خورد و طبیعتاً ماهیت روابط سایر بازیگران منطقهای و حتی فرامنطقهای را نسبت به چگونگی همراهی با یکی از این دو بازیگر، متاثر خواهد ساخت. بررسی الگوهای رفتاری قدرتهای بزرگ منطقهای و بینالمللی و چگونگی کنش، تعامل و تقابل آنها با یکدیگر، این سئوال را در ذهن میپروراند که فهم چین و هند از نظم منطقهای آینده چیست و آیا ادراکات متفاوت این دو بازیگر را به عنوان دو قدرت نوظهور، میتوان در حول یک نقطه کانونی مشترک همگرا کرد که ثبات منطقهای را به عنوان بسامد خود داشته باشد یا خیر؟ این گزارش تلاش دارد تا در پاسخ به این سوال، رویکردهای چین و هند را نسبت به یکدیگر و چگونگی بنیان گذاری نظمی مطلوب در جهت منافع خود در آسیا را مورد بحث و بررسی قرار دهد. خیزش صلحآمیز چین و رویکرد هند باید اذعان داشت که امروزه خیزش چین باعث ارتقای جایگاه این بازیگر در سلسله مراتب نظام بینالملل شده و این مسئله از سوی بازیگرانی که تلاش دارند در پرتو این خیزش، رویکردی تجدید نظر طلبانه اتخاذ کنند نیز مورد احترام و ستایش قرار گرفته است. لیکن رشد قدرت و جایگاه این کشور و انباشت قدرتی که در نتیجه آن حاصل شده است نیز ابهامات و عدم قطعیتهایی را در رابطه با نیات آینده این کشور، به خصوص در منطقه شرق آسیا و سایر بازیگران بینالمللی دامن زده و سئوال از این مطلب را که رفتار و منطق کنش این بازیگر در آینده چگونه خواهد بود را ایجاد و پرورش داده است. چین به منظور القای یک تصویر مسئول و پیشبینی پذیر در نظم منطقهای و بینالمللی، ایده «استراتژی توسعه صلح آمیز» را مطرح کرده است، تا در یک افق و چشمانداز کوتاه مدت، دستیابی خود را به قدرت اقتصادی و نظامی بیشتر، بدون شکلدهی به ائتلافات ناهمسو به خوبی تسهیل کند. به هر حال، میتوان اهداف کلیدی چین را در مقطع کنونی در آسیا به عنوان اولین و مهمترین حلقه استراتژیک کنش، این گونه برشمرد؛
از طرف دیگر، باید بیان داشت که بررسی رویکرد و پاسخ هند به رشد و خیزش اقتصادی و نظامی چین، نظم یافتگی خاصی را نشان نمیدهد و با نوسانات متعددی همراه بوده است. حتی میتوان گفت که هند برای رویارویی با ظهور چین، به عنوان یک قدرت منطقهای، از استراتژی سازمان یافته و منسجمی برخوردار نبوده است. به بیان دیگر، عمده سیاستهای این کشور در پاسخ به رفتار چین، در محیطهای مجاور، بیشتر واکنشی بوده تا اینکه از یک سیاست فعال و کنشی برخوردار باشد. فقدان بینش استراتژیک نسبت به آینده نظم منطقهای و جهانی، به منظور ایجاد یک جایگاه مطلوب برای خود در سلسله مراتب قدرت جهانی، یکی از ضعفهای اساسی دستگاه سیاستگذاری هند به شمار میرود. لذا به همین دلیل باید دانست که سیاست خارجی یک قدرت بزرگ منطقهای و بینالمللی، نمیتواند در فقدان یک چهارچوب استراتژایک که در آن مسیر حرکت و نیازمندیای ژئوپلتیکی آن بازیگر از وضعیت روشن و مشخصی برخوردار باشد، به نتایج مطلوبی دست پیدا کند. در مجموع به نظر میرسد که بخشی از تعریف هند از نقش خود در نظم منطقهای و بینالمللی، عموماً تعریفی بوده که توسط تعدادی از قدرتهای بزرگ به منظور تلاش برای ایجاد و افزایش تاثیرات روانی سیاست مهار در برابر چین، برای این کشور تعریف شده است. تا جایی که به گفته یکی از مقامات هندی، آمریکاییها، فرانسویها و انگلیسیها بیشتر از خود هندیها در رابطه با خیزش قدرت هند و پتانسیلهای بالقوه این کشور در نظم منطقهای و بینالمللی، صحبت کردهاند.[2] چین و سیاست زدودن فضاهای نفوذ استراتژیک سنتی هند یکی از استراتژیهای اساسی چین در آسیا، زدودن فضاهای استراتژیک نفوذ سایر بازیگران مانند هند، ایالات متحده و حتی ژاپن است. در این رابطه چین تلاش دارد تا حوزه نفوذ خود را در منطقه جنوب آسیا گسترش داده و خود را به عنوان بازیگری استراتژیک، از طریق گسترش همکاریهای تجاری با بازیگران این منطقه نشان دهد. به همین منظور، چین کمکها و سرمایه گذاریهای زیادی را در حوزه توسعة زیرساختها و نیازمندیهای اجتماعی – اقتصادی در منطقه انجام داده است که براساس آمارهای اعلام شده کشورهای پاکستان، بنگلادش، سریلانکا و نپال از این مجموعه کمکها و سرمایه گذاریها بیشتر از سایر کشورها در منطقه منتفع شدهاند. این آمارها نشان میدهد که در اویل دهه 1990، حجم تجارت چین و هند با چهار کشور سریلانکا، بنگلادش، نپال و پاکستان تقریباً برابر بوده است ولی پس از گذشت تقریبا یک دهه، چین موضع مسلط را به لحاظ حجم تجارت با کشورهای مذکور، به خود اختصاص داده و توانسته است هند را از دور رقابت خارج کرده و پشت سر گذارد. سیاست ورود به فضاهای استراتژیک نفوذ سنتی هند، شاید به بهترین شکل در کشور سریلانکا مشخص و آشکار باشد. چراکه سریلانکا همواره به لحاظ فرهنگی و اقتصادی با هند عجین بوده است، ولی امروزه چین چتر حمایتی خود را بر این کشور و به خصوص در حوزههای زیربنایی و اقتصادی، گسترانیده است. در این رابطه حضور موثر این کشور در پروژه عظیم توسعة بندر استراتژیک Hambantota)) و ارتقا و توسعة آن از یک دهکده ماهیگیری به یک بندر جدید و پیشرفته را می توان یادآور شد.[3] علاوه بر سریلانکا، چین همچنین در حال حرکت به سمت دیگر منطقه نفوذ سنتی هند یعنی مالدیو، بنگلادش، میانمار و برنامهریزی برای ساخت خطوط آهن در نپال و مرتبط کردن جادههای نپال با تبت، به منظور فرسایش نفوذ سنتی هند در این منطقه است. در بنگلادش نیز چین در حال ارتقا و توسعة بندر چیتاگونگ (Chittagong) به یک بندر دریایی مدرن است. در طول دهة گذشته کمپانیهای چینی، نفوذ بسیار زیادی را به خصوص در مناطق بندری کشورهای منطقه به دست آورده و توانستهاند در این زمینه جایگزین کمپانیهای ژاپنی و کرهای شوند. در مجموع میتوان برای موفقیت استراتژی سیاست نفوذ چین در فضاهای نفوذ سنتی هند و دستیابی به اهدافش در محیط پیرامونی، دو دلیل را به شرح ذیل بیان کرد:
در مجموع باید گفت که که امروزه مدل اقتصادی چین، همراه با رشد سریع اقتصادی این کشور و همچنین سیاست عدم مداخله در امور داخلی کشورهای پیرامونی خود، امکان همگرایی و همراهی بیشتر این کشورها را با چین فراهم آورده و در همان حال نفوذ و تاثیر گذاری این کشور را در مقایسه با هند، در منطقه افزایش داده است. همزیستی از طریق رقابت و همکاری فهم رسیدن به یک جایگاه هژمونیک و انباشت قدرتی که هرکدام از دو بازیگر چین و هند در تلاش برای بدست آوردن آن هستند، مانع از ایجاد یک بینش همکاری جویانه کامل خواهد شد و همواره سوءظن را به عنوان یک گزینه کارآمد در روابط دو کشور، زنده نگه داشته است. لذا به نظر میسد که در وهله اول همکاری در زمینههای تجاری و اقتصادی، به دلیل سطوح پایین حساسیتزایی، بتواند مهمترین حوزههای همکاری بین چین و هند را به منظور کاستن از تنشها و اصلاح سوءبرداشتهای بین دو بازیگر، تشکیل دهد. در سال 2008، چین به بزرگترین شریک تجاری هند تبدیل شد و حجم تجارت دو جانبه بین این دو کشور تقریباً به 60 میلیارد دلار رسید. هند نیز در حال حاضر دهمین شریک تجاری چین و هفتمین بازار تجاری برای کالاهای چینی است.[4] علاوه بر همکاریهای تجاری، چین و هند همچنین همکاریهایی را در زمینه تغییرات آب و هوایی، توسعة تجارت چند جانبه با یکدیگر، همکاریهای عملی در زمینههایی مانند علوم و تکنولوژی، فضا، زغال سنگ، انرژیهای تجدیدپذیر، منابع آبی، کشاورزی، امور جوانان، خطوط راه آهن، فرهنگ، توریسم، رسانه و اطلاعات، توسعة منابع انسانی، چگونگی مقابله با فساد و... را نیز با یکدیگر داشتهاند.[5] براساس روندهای همکاری جویانه کنونی و در عین حال وجود تنشهای ریشهدار و به خصوص نیات این دو بازیگر در رابطه با رسیدن به جایگاه مسلط منطقهای، میتوان این فرض را مطرح کرد که همکاریهای چین و هند، در سطوح فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، به جهتی پیش میرود که که میتوان عنوان «همزیستی از طریق رقابت و همکاری» را بر آن اطلاق کرد و همچنین عنوان کرد: علیرغم رقابتی که ممکن است در بین این دو بازیگر برای ارتقا در سلسله مراتب سیستم وجود داشته باشد، هنوز ظرفیت جهانی، به خصوص در حوزه اقتصاد، برای اینکه این دو بازیگر بتوانند به رشد و توسعة خود به صورت همزمان ادامه دهند، وجود دارد. در ذیل تلاش داریم تا به منظور بررسی بهتر سیاست رقابت و همکاری هند و چین، نگاهی مختصر به مناسبات این دو کشور با کشورهای بنگلادش، نپال، پاکستان، افغانستان و سریلانکا داشته باشیم. بنگلادش از حوزههایی که میتوان سیاست رقابت و همکاری بین چین و هند را در آن ملاحظه کرد، کشور بنگلادش است. بنگلادش برای چین نقش دالان ورودی به منطقه شمال شرقی هند، یعنی منطقهArunachal Pradesh که چینیها آن را تبت جنوبی نامیده و ادعاهای ارضی خود را نسبت به این منطقه همواره مطرح کردهاند، دارد. چین ارزش زیادی برای بنگلادش، به دلیل برخورداری از ذخایر گاز طبیعی قائل است (نزدیگی جغرافیایی بنگلادش با میانمار، امکان دستیابی به ذخایر گازی این کشور را برای چین مهیا کرده است). به همین دلیل چین تلاش دارد تا روابطی باثبات، محکم و جامع با بنگلادش داشته و از منافع و عواید حاصل از آن، در حوزههای اقتصاد و انرژی بهره برداری نموده و همچنین با بینشی استراتژیک، میتوان گفت که دیگر هدف اساسی چین از برقراری روابط نزدیک با بنگلادش، در واقع میتواند استفاده از این روابط برای مهار رشد قدرت سیاسی و اقتصادی هند در جنوب آسیا باشد. نپال هند مهمترین شریک تجاری نپال بوده و چیزی معادل 60 درصد از از حجم کل تجارت این کشور را به خود اختصاص داده است.[6] به منظور ایجاد روابط نزدیکتر، در سال 2009، پیمانی بین هند و نپال در رابطه با افزایش حجم تجارت بین دو کشور و کاهش تعرفههای گمرکی جهت ورود کالاهای نپالی به هند نیز امضا شده است. شرکتهای هندی بزرگترین سرمایه گذاران در نپال میباشند و چیزی معادل 98/17 میلیارد دلار در این کشور، طی سالهای 2007 تا 2010، سرمایه گذاری کردهاند.[7] در مقایسه با هند در همین دوران، میزان سرمایه گذاری چین در این کشور چیزی معادل 76/3 میلیارد دلار بوده است. همچنین هند تلاش دارد تا حضور خود را در بخشهای زیربنایی و منابع آب رودخانهای این کشور، به عنوان ابزاری برای بهبود و افزایش مناسبات با نپال، دنبال کند. چین نیز تلاش دارد تا عقب ماندگی خود از هند را در نپال، از طریق ارائه وامهای کم بهره، کمکهای فنی و تکنیکی، کمکهای نظامی به خصوص کمک به این کشور در زمینه دستیابی به سلاحهای غیرکشنده و آموزش و پشتیبانی ارتش نپال تا جایی که میتواند، جبران کند. پاکستان پاکستان نیز یکی دیگر از کشورهایی است که همواره محل رقابت دو کشور چین و هند بوده است. پاکستان ظرف 15 سال گذشته 500 تا 700 هزار سرباز هندی را در کشمیر مشغول و محدود نگه داشته و به عنوان رقیبی برای هند، در زمینة ممانعت از دستیابی این کشور به کشورهای آسیای مرکزی و غربی و متحد استراتژیک چین، همواره نقش آفرینی کرده است.[8] همچنین نقش دیگری که میتوان برای پاکستان برشمرد، تشویق کشورهای کوچکتر منطقه برای ائتلاف سازی در برابر هند و ورود به سیستم حمایت گرایی سیاسی- اقتصادی چین و به همان نسبت تضعیف جایگاه هند در منطقه است. علاوه بر این، آزمایش موشکهای تاکتیکی و استراتژیک و سیستم دفاع موشکی بالستیک نیز چگونگی روابط هند و پاکستان را متاثر ساخته و جهتگیریهای استراتژیک این دو کشور را تحتالشعاع قرار داده تا جایی که هند را به سمت بازیگر فرامنطقهای آمریکا و پاکستان را نیز به سمت قدرت نوظهور چین سوق داده است. همچنین یکی از دغدغههای جدی کنونی هند در رابطه با پاکستان، ترس از عملیاتهای تروریستی و کمکهای چین برای توسعة زیرساختهای هستهای پاکستان است. این امر باعث شده است تا روابط هند با دو کشور چین و پاکستان به تیرگی گراید و در واکنش به این امر، هند سیاست همراهی بیشتر با آمریکا و امضای توافقنامه هستهای با این کشور را انجام دهد. اگرچه این امر به یکی از دغدغههای جدی امنیت ملی هند تبدیل شده است، ولی میتوان دو انگیزه اساسی را برای کمک چین به پاکستان بر شمرد:[9]
افغانستان علاوه بر پاکستان، چین همچنین تمایل بیشتری به حضور در عرصههای سیاسی و اقتصادی افغانستان از خود نشان میدهد. کنترل بیثباتی و تنش مرزهای جنوب غربی را میتوان به عنوان یکی از مهمترین اهداف امنیت ملی این کشور، علاوه بر منافع اقتصادی حاصل از حضور این کشور در صحنه افغانستان، ذکر کرد. رشد و گسترش علائق چین به حضور در صحنه افغانستان، با توجه به عدم تمایل بازیگران غربی و به خصوص ایالات متحده برای حضور چین در صحنه افغانستان و تلاش این کشور برای زدودن فرصتهای استراتژیک، حضور بیشتر به کمکهای اقتصادی محدود مانده است. البته باید اذعان داشت که افغانستان نیز تمایل دارد تا شرکتهای چینی در فعالیتهای بازسازی اقتصادی افغانستان، هم به دلیل سرعت بالای ساخت و ساز و هم به دلیل هزینههای درخواستی پایینتر نسبت به بقیه شرکتها و کمپانیهای غربی، حضور فعالتری داشته باشد. در مقایسه با چین که بیشتر تلاش دارد تا در حوزههای اقتصادی افغانستان سرمایه گذاری نماید، هندوستان به دلیل مجاورت ژئوپلتیکی با افغانستان و مسائل و مشکلاتی که در نتیجه اقدامات تروریستی هدایت شده از افغانستان همواره متوجه این کشور بوده است، بیشتر تمایل دارد تا در بخشهای اجتماعی و تا حدودی اقتصادی افغانستان، به منظور ایجاد استحاله در بافت اجتماعی آن کشور، سرمایه گذاری نماید. به عنوان نمونه میتوان به فعالیت در حوزههایی مانند بیمارستان سازی، مدرسه سازی، پروژههای زیربنایی، جاده سازی و... اشاره کرد. سریلانکا سریلانکا نیز یکی دیگر از حوزههایی است که دو بازیگر چین و هند در تلاشند تا موضعی مسلط را به خصوص در زمینة اقتصادی و تجاری در اختیار گیرند. از سال 2001، هند به بزرگترین صادر کننده به سرلانکا تبدیل شد و ژاپن را از این لحاظ پشت سر گذاشت. هند یکی از پنج کشور عمده سرمایه گذار در بخش خدمات کشور سریلانکا یعنی بخشهایی مانند سلامت، آموزش، توزیع سوخت، صنعت هتلداری، توریسم، آموزش IT، نرم افزارهای کامپیوتری و... میباشد. در مجموع اگرچه کسری تجاری سریلانکا با هند همواره در طول دهه گذشته تداوم داشته است، ولی هند در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری سریلانکا محسوب میشود. تجارت سریلانکا با چین نیز در دهة گذشته به خصوص در حوزههایی مانند ماسههای معدنی،* الیاف نارگیلی، قطعات الکتریکی و... افزایش قابل ملاحظهای داشته است. اگرچه به نظر میرسد حجم صادرات سریلانکا به چین هنوز قابل مقایسه با حجم صادرات این کشور به هندوستان نیست، اما توازن تجاری به نفع چین، در حال چرخش است. سرمایه گذاری چین در سریلانکا بیشتر با یک جهتگیری خاص و عمدتاً متوجه منطقه Hambantota بوده و همچنین معاملات تسلیحاتی را به ارزش 6/37 میلیون دلار در سال 2008، دو کشور به امضا رساندند. نتیجه گیری ماهیت و چگونگی کنش، تعامل و رقابت چین و هند، تا حدود زیادی میتواند تعیین کننده سامان یافتگی نظم منطقهای و بینالمللی و یا برعکس بروز تنش و بیثباتی در منطقه و حتی نظام بینالملل باشد. کیشور محبوبانی، منتقد سلطه فکری غرب نیز روابط چین و هند را به عنوان مهمترین روابط دوجانبه قرن 21 توصیف میکند و با توجه به فاکتورهای تاریخی و تمدنی این دو بازیگر، نتیجه میگیرد که ماهیت این روابط میتواند تعیین کننده چشماندازهای صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی باشد. در مجموع باید بیان داشت که چین و هند تلاش دارند تا با استفاده از استراتژی «مدیریت همسایگان»، علاوه بر اینکه بتوانند ائتلافهای همسو با خود در آسیا را پدید آورند، در همان حال قدرت روبه رشد یکدیگر را نیز مهار کرده و زمینة ارتقاء جایگاه خود در سلسله مراتب قدرت بینالمللی را نیز فراهم آورند. در این میان به نظر میرسد که چین از جایگاه مطلوبتری نسبت به هند، به دلیل برخورداری از یک استراتژی منسجم و برقراری ارتباط مناسب بین سه مرحلة تنظیم استراتژی یعنی تحلیل محیط، تصمیمگیری و اجرا برخوردار میباشد.
|