تاثیر تحولات افغانستان بر تعامل پاکستان با بازیگران ذینفوذ |
20 August 2011 |
||||
چكيدهپژوهش حاضر به بررسی تعامل پاکستان با بازیگران ذینفوذ در افغانستان و تأثیرات آن بر تحولات افغانستان میپردازد. تحولات سیاسی – امنیتی افغانستان پس از حمله امریکا به این کشور و اشغال آن توسط نیروهای ائتلاف، یکی از مهمترین و پیچیدهترین چالشهای منطقهای و بینالمللی در خلال یک دهه گذشته بوده است. این مسئله تحت تأثیر عواملی مانند رویکردها، منافع، اهداف و سیاستهای متفاوت و در مواردی متعارض بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در قبال افغانستان و عدم تحقق یک رویکرد مشترک منطقهای نسبت به آن بوده است. این تحولات سبب تداوم منازعات سیاسی، اجتماعی و امنیتی در این کشور شده است. پاکستان به دلیل نزدیکی جغرافیایی و اشتراکات قومی و فرهنگی و اختلافات مرزی، یکی از مهمترین کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان است. با توجه به اینکه ثبات و امنیتسازی در افغانستان، همواره یکی از مهمترین اهداف اکثر بازیگران ذینفوذ در افغانستان بوده است؛ به باور نویسنده بعد از حضور نظامی امریکا و نیروهای ائتلاف در افغانستان تاکنون، تعاملات پاکستان با بازیگران منطقهای و بینالمللی در افغانستان، تحت تأثیر تحولات افغانستان بوده است و این فعل و انفعال با توجه به منافع ویژه پاکستان در افغانستان، به پیچیدگی مسئله افزوده است و در نهایت موجب استمرار بیثباتی در افغانستان شده است. کلیدواژهها: افغانستان، پاکستان، امریکا، بازیگران منطقهای، بازیگران بینالمللی.
مقدمهموقعیت سیاسی، جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی و قومی افغانستان سبب شده است که این کشور از زمان شکلگیری در سال 1747، همواره تحت تأثیر قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار داشته باشد. از سال 1919، که این کشور حاکمیت کامل خود را از امپراتوری بریتانیا به دست آورد تا کودتای کمونیستی1978، که به دنبال آن شوروی افغانستان را در سال 1979 مورد هجوم قرار داد، افغانستان دوره تقریباً صلحآمیزی را تجربه کرد. فروپاشی بلوک شوروی و سقوط رژیم کمونیستی در سال 1992، شرایط جدیدی را برای افغانستان به وجود آورد. افغانستان از سال 1992 تا سقوط رژیم طالبان در سال 2001، مکانی برای رقابت کشورهای منطقه شد. از سال 2001 تاکنون، پس از اشغال این کشور توسط نیروهای نظامی امریکا و ناتو نیز این کشور مکانی برای رقابت میان کشورهای منطقهای و فرامنطقهای به بهانه مبارزه با تروریسم و بازگرداندن ثبات و امنیت به این کشور شده است. بعد از شروع بحران در افغانستان از دسامبر 2001، پاکستان نیز به دلیل همسایگی با افغانستان و نوع ارتباط با طالبان، در کنار افغانستان مورد توجه اکثر بازیگران ذینفوذ در افغانستان بوده است. به عبارتی بازیگران تأثیرگذار در افغانستان، بدون توجه به مسائل پاکستان و تحولات داخلی این کشور، نمیتوانستند سیاستهای خود را در خصوص مبارزه با تروریسم القاعده پیش ببرند. بنابراین بررسی اهداف، منافع، عملکرد و سیاستهای این کشورها در افغانستان، برای شناخت بیشتر از تعامل آنها با پاکستان ضروری است. پژوهش حاضر این پرسش را مطرح میکند که تحولات افغانستان چه تأثیری بر تعامل پاکستان با بازیگران ذینفوذ در افغانستان دارد؟ در فرضیه مقاله بر این نکته تأکید میشود که پاکستان به دلیل نزدیکی جغرافیایی و اشتراکات قومی و فرهنگی و اختلافات مرزی، یکی از مهمترین کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان است و از سویی با توجه به اینکه ثبات و امنیتسازی همواره یکی از مهمترین اهداف اکثر بازیگران ذینفوذ در افغانستان است، این شرایط موجب شده است که تحولات افغانستان بر روی تعامل بازیگران منطقهای و فرامنطقهای با پاکستان، تأثیرات مثبت و منفی داشته باشد. این مقاله ابتدا ضمن مرور کوتاه بر پیشینه روابط پاکستان و افغانستان، نقش این کشور بر وضعیت ثبات و امنیت در افغانستان را مورد بحث و بررسی قرار خواهد داد. در بخش دوم تعاملات پاکستان و قدرتهای بزرگ ذینفوذ در افغانستان چون امریکا، متحدین اروپایی، روسیه و چین را مورد بررسی قرار میدهد. طبیعتاّ قدرتهای حاضر در افغانستان از حضور نظامی یا غیرنظامی خود در افغانستان و پاکستان، اهداف خاص خود را پیگیری میکنند که در این قسمت اهداف این کشورها مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در قسمت سوم به تعاملات پاکستان با برخی از بازیگران منطقهای در افغانستان چون ایران، هند و عربستان که بر سیاستهای این کشور مؤثرند، پرداخته خواهد شد. همسایگان افغانستان طی سالهای اخیر، علاوه بر اینکه نقش زیادی در مبارزه با افراطگرایی در افغانستان و پاکستان داشتهاند، با چالشهای بسیاری چون ترانزیت مواد مخدر، سوق یافتن عملیات تروریستی به کشورهای همسایه، سرازیر شدن پناهندگان به کشورهای همسایه و حضور نیروهای خارجی در مرزهای خود به بهانه مبارزه با فعالیت گروههای افراطی مواجه بودهاند. در نهایت، نویسنده نتیجه میگیرد که تعاملات پاکستان با بازیگران ذینفوذ در افغانستان طی دهه اخیر، تحت تأثیر تحولات افغانستان بوده است و این موضوع به همراه منافع خاص پاکستان در افغانستان، یکی از دلایل استمرار بیثباتی در افغانستان بوده است. نقش پاکستان در ثبات و امنیت افغانستانسابقه روابط دو کشور افغانستان و پاکستان به سال 1947، زمان استقلال پاکستان، باز میگردد. این دو کشور از همان ابتدا چالشهای متعدی مخصوصاً در ارتباط با مسائل مرزی و موضوعات قومی و قبیلهای مواجه بودهاند. مرز طولانی دیوراند که در دوره استعمار بریتانیا بین دو کشور کشیده شد، هرگز به طور رسمی از سوی دولت افغانستان، حتی در دوره طالبان که وفادارترین دولت به پاکستان بود نیز به رسمیت شناخته نشده است. این موضوع لاینحل، از علل اصلی تحرکات پاکستان در افغانستان است. دشمنی بین پاکستان و هند و جنگها و درگیریها میان دو کشور به سوءظن بین مقامات کشوری و لشگری پاکستان نسبت به انگیزههای حضور هند در افغانستان و هر تعامل نزدیک میان این دو کشور افزوده است. مقامات پاکستانی پس از تجزیه بنگلادش در سال 1971، نسبت به تجزیه بلوچها در غرب و پشتونها در استان مرزی شمال غرب کشور نگرانند. علاوه بر مباحث سیاسی – امنیتی و فرهنگی، پاکستان نفع زیادی در افغانستانی دوست و همسو با سیاستهای خود در عرصه اقتصادی دارد؛ زیرا باعث خواهد شد که کالاهای پاکستانی به بازارهای آسیای مرکزی راه پیدا کنند. همچنین پاکستان میتواند از منابع چشمگیر برق و انرژی منطقه نیز منتفع شود. پاکستان به عنوان یکی از مهمترین همسایگان افغانستان، طبیعتاً از تحولات صورت گرفته در افغانستان تأثیر گرفته و متقابلاً تأثیرگذار بوده است. تحولات10 سال اخیر نشان از نقش تأثیرگذار پاکستان در تحولات افغانستان دارد. یکی از معضلات داخلی پاکستان نقش بسیار زیاد ارتش و "آی. اس. آی" در فرآیند تصمیم سازی و تصمیمگیری در این کشور است. تاکنون نیز علیرغم تلاشی که جهت مبارزه با تروریسم القاعده صورت گرفته است، برخی معتقدند که این کشور شاهد همکاری پنهانی برخی از مسئولین ارتش و آی.اس.آی با گروههای تروریستی القاعده و طالبان میباشد. تحولات پاکستان میتواند تأثیر مثبت و منفی در ثبات و امنیت افغانستان داشته باشد. دلیل این مدعا؛ یکدست نبودن سیاست در پاکستان و تبعات ناشی از آن، استفاده شورشیان افغانی از پناهگاه پاکستانی برای اقامت خود (نمونه اخیر آن کشته شدن بنلادن در پناهگاه خود در پاکستان) و نفوذ در مناطقی از افغانستان از جمله در شمال این کشور که سابقاً در آنجا نفوذ نداشتهاند است. از این رو، این عوامل میتواند در تداوم بحران در افغانستان و عدم موفقیت در روند استقرار ثبات و امنیت سازی در افغانستان، نقش زیادی داشته باشد. پاکستان برای اینکه انسجام سرزمینی خود را تداوم بخشد، مانع از شکلگیری دولتی غیرهمسو در افغانستان میشود و تلاشهای وسیعی را برای ایجاد دولتی تحتالحمایه یا تضعیف نهاد دولت در افغانستان صورت داده است. طالبان به عنوان مهمترین بازیگر غیردولتی در صحنه افغانستان، در جهت شکلدهی به یک دولت دوست یا برهم زدن ثبات و امنیت در این کشور، در سیاست خارجی پاکستان اهمیت دارد. در صورتی که در افغانستان دولت غیرهمسو به قدرت برسد، تجربه گذشته حاکی از آن است که بیثباتی و دولت ضعیف، بیشتر میتواند منافع ملی پاکستان را تأیید نماید. برخی در پاکستان معتقدند که در صورت برقراری ثبات و استقرار دولت منسجم در افغانستان، تمامیت ارضی پاکستان میتواند با چالش و تهدید مواجه شود؛ از جمله مطرح شدن تمایلات قوم گرایانه در افغانستان. به اعتقاد پشتونهای افغانستان، خط مرزی دیوراند که مناطق پشتوننشین افغانستان و پاکستان را از یکدیگر جدا میکند، یک خط جعلی و استعماری بوده و لذا بخش مهمی از مناطق پشتوننشین پاکستان، جزو خاک افغانستان است و باید به این کشور بازگردانده شود. این ادعا، امنیت و منافع پاکستان را با خطر جدی مواجه میسازد. به علاوه این احتمال که سایر اقوام در جامعه موزاییکی پاکستان نیز مطالبات مشابهی را مطرح سازند، وجود دارد. به همین دلیل، پاکستان از افراطگری و خشونتهای قومی و مذهبی در افغانستان، تا هنگامی که به اهداف مورد نظر خود دست یابد، حمایت میکند و منتفع میشود. نکته دیگر اختلاف نظرهایی است که میان دو کشور در خصوص منابع آبی رودخانههای مشترک وجود دارد و بیشتر از سوی افغآنها مطالبه میشود. با و قوع حادثه 11 سپتامبر، استراتژی تسلط پاکستان و نیز تعریف افغانستان به عنوان عمق استراتژی پاکستان، با شکست مواجه شد و بحرانهایی را که پاکستان قصد داشت به سمت افغانستان و کشمیر منتقل کند، به سمت خودش بازگشت. پاکستان در صورتی در افغانستان ثبات را پیگیری میکند که دولتی تحتالحمایه خود در آن کشور شکل گیرد. رفتار پاکستان در دوران پیش و پس از 11 سپتامبر و به بیان دیگر در زمان حکومت طالبان و در زمان پس از سرنگونی آن، این امر را به خوبی نمایان میسازد. در دوران حکومت طالبان، پاکستان از بهترین روابط با افغانستان برخوردار بود، اما با روی کار آمدن حکومت کرزای، روابط دو کشور به شدت دچار تنش شد. حکومت کرزای همواره پاکستان را به دخالت در امور داخلی افغانستان و حمایت از طالبان متهم میکند. پاکستان به دلیل عمق کم استراتژیک در مقابل هند و نزدیکی شهرهای اصلی خود مثل اسلام آباد، کراچی و لاهور به هند، به افغانستان به عنوان گزینه مناسبی برای تبدیل شدن به عمق استراتژیک خود مینگرد. اساساً منافع پاکستان در افغانستان، با نزاع پاکستان – هندوستان در پیوند است. بر این اساس، پاکستان همواره جنبههای دیگر سیاست منطقهای خود، نظیر منازعه خود با افغانستان در ارتباط با اختلاف مرزی و پشتونستان و ارتباط خود با آسیای مرکزی وامریکا را در یک بازی بده بستان با هند، مدیریت کرده است. علاوه بر این، افغانستان یک کشور کوهستانی است که عدم امکان جنگ در آن، برای پاکستان مطلوب است. از این رو پاکستان به سمت ایجاد و مدیریت جریان طالبان افغانستان پیش رفت. در حقیقت سیاست عملی پاکستان در افغانستان پیچیده است. از سویی این کشور، خودش را به صورت حامی اهداف جامعه بینالمللی و ایالات متحده نشان داده و در دوازدهم سپتامبر 2001، رسماً پایان حمایتش را از طالبان اعلام کرد، متعاقب آن، این کشور تسهیلاتی لجستیکی برای امریکا به منظور تأسیس پایگاههای نظامی و پس از آن تسهیلاتی را برای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، به منظور ایجاد مسیرهای ترانزیتی فراهم آورده است. از سوی دیگر، پاکستان از سایر گروههای تروریستی نظیر شبکه حقانی، حزب اسلامی، طالبان افغانی و لشکر طیبه حمایت میکند که تأثیر منفی در ثبات و امنیت افغانستان و منطقه دارد. در این ارتباط، برخی از پژوهشگران بر این باورند که تخلیه انرژی گروههای تروریستی در مبدأ مانع از سرریز و سرایت انرژی آنها به مناطق مقصد خواهد شد. بدین ترتیب هرچه افغانستان به سمت تشدید ناامنی پیش رود، به همان نسبت این کشورها امنتر خواهند شد. براساس این فرضیه سرویس اطلاعاتی پاکستان با حمایت برخی از کشورهای عربی چون عربستان، امارات و کویت، از جریان بیثبات سازی در افغانستان حمایت میکنند. تأثیر سیاستهای پاکستان بر افغانستان در واقع مخرب و بیثبات کننده است. از یک سو، وضعیتی که در پاکستان وجود دارد خود به عنوان یکی از عوامل چالشهای امنیتی در افغانستان و منطقه محسوب میشود. دولت پاکستان از اقتدار کامل در حوزه سرزمینی خود برخوردار نیست، این موضوع شامل حوزه نهادهای درون حاکمیت و همچنین حوزه مقابله با جریان افراط گرایی نیز میشود. از سوی دیگر، نقش پاکستان در حمایت از شورشیان افغانی است. شورشیان افغانی از پناهگاههایی در خاک پاکستان درصدد نفوذ در مناطقی از جمله شمال افغانستان هستند که سابقاً درآنجا نفوذ نداشتهاند، تا بتوانند فشارها را بر دولت کرزای افزایش دهند. از یک چشم انداز خوش بینانهتر ممکن است این گونه دیده شود که منافع پاکستان در نهایت باید با منافع جامعه بینالمللی همگرا شود؛ در این شرایط، پاکستانی که اهداف خود را درکابل تأمین کرده است، احتمالاً در مقایسه با پاکستان فعلی که از طریق عوامل گوناگون با وضع موجود در افغانستان دست و پنجه نرم میکند، رفتار متفاوتی از خودش نشان خواهد داد. همچنین در این صورت، ثبات، هدف واقعی و نه فقط هدف اعلامی پاکستان خواهد شد. در بخشهای بعدی این مقاله به اهداف، منافع و سیاستهای پاکستان نسبت به افغانستان بیشتر پرداخته خواهد شد. پاکستان و قدرتهای بزرگ ذینفوذ در افغانستانبعد از تحولات 11 سپتامبر، امریکا و نیروهای ائتلاف به بهانه مبارزه با تروریسم القاعده، افغانستان را هدف حمله خود قرار دادند. طی یک دهه اخیر، حضور نیروهای خارجی و قدرتهای بزرگ، علیرغم برخی اهداف مشترک از حضور و ایفای نقش در افغانستان، اهداف خاص خود را پیگیری میکنند. این موضوع سبب ایجاد چالش و فرصتهایی در دو کشور افغانستان و پاکستان و همسایگان افغانستان شده است. با توجه به اینکه اهداف و منافع قدرتهای بزرگ و سیاستهای آنها در افغانستان صرفاً به پیآمدهای آن در افغانستان محدود نمیشود و بر روی سیاستهای همسایگان و بازیگران منطقهای تأثیر دارد و از سوی دیگر نقش متقابل پاکستان و قدرتهای بزرگ اهمیت پیدا میکند، لذا در ادامه به اهداف و منافع امریکا، متحدین اروپایی، روسیه و چین در افغانستان و تعامل آنها با پاکستان خواهیم پرداخت: 1. رویکرد امریکا به افغانستان و پاکستاندولت اوباما تغییرات اساسی چندی را در سیاست دولت پیشین امریکا در قبال افغانستان ایجاد کرد. این دولت به عنوان مهمترین تغییر متعهد شد که نیروهای خارجی در افغانستان را افزایش دهد. در این شرایط افزایش گسترده نیروها با ساده سازی اساسی هدف حمله به افغانستان همراه شد؛ به گونهای که اهداف قبلی امریکا از برپایی جنگ در افغانستان تغییر کرد و به ظاهر هدف اصلی امریکا در افغانستان، تقویت دولت این کشور تا حدی که بتواند از اشغال طالبان، القاعده یا هر گروه افراطی جلوگیری کند، تعیین شد. زیرا امریکا به این نتیجه رسیده است که خلع سلاح کردن و شکست القاعده برای افغانستان و پاکستان مقدور نیست. از سوی دیگر، سیاست دولت اوباما بر ضرورت رویکرد منطقهای که دولت بوش در روزهای پایانی خود به فکر استفاده از آن افتاده بود، تأکید دارد. امریکا بعد از گذشت یک دهه از آغاز جنگ در افغانستان، برای جلب حمایت کشورهای منطقه، مبارزه با پیامدهای منفی ناخوشایند ناشی از جنگ افغانستان از جمله داد و ستد غیرقانونی سلاح و گسترش جرائم سازمان یافته را مورد توجه قرار داده است. پاکستان به عنوان همسایه جنوبی افغانستان، نقش مهمی در تحقق سیاستهای امریکا در افغانستان و مبارزه با القاعده دارد. برخلاف استراتژی امریکا در دوران بوش در افغانستان، که بیشتر متمرکز بر مبارزه با معارضین در افغانستان بود، اوباما در زمان مطرح کردن استراتژی خود برای مبارزه با تروریسم، دو کشور افغانستان و پاکستان را محور استراتژی خود قرار داد و بر نقش محوری پاکستان در مبارزه با تروریسم تأکید کرد. به اعتقاد سیاستمداران امریکایی، تروریست نمیتواند در داخل مرزهای پاکستان و افغانستان محصور باشد و همانطور که در گذشته شاهد بودیم، به دیگر مناطق نیز گسترش خواهد یافت؛ به عنوان مثال در سالهای گذشته، طالبان و افراطگرایی باعث کشته شدن پاکستانیها از درون کشورشان نیز شده است. بنابراین، در این استراتژی برای حل این بحران، جامعه بینالمللی انتظار دارد که پاکستان تعهد خود را برای ریشه کن کردن القاعده و خشونت افراط گرایان نشان دهد. این رویکرد به دلیل اینکه پاکستان از نظر مسائل امنیتی و تروریستی مشابه افغانستان تلقی شده بود، در اسلام آباد با بیمهری وناخشنودی مواجه شد و کنار گذاشته شد، اما این عقیده باقی است که امکان موفقیت در افغانستان، جز با همکاری پاکستان میسر نخواهد شد. همکاری و تعارض در تعامل امریکا و پاکستانپاکستان مهمترین متحد منطقهای امریکا در افغانستان، اهداف بسیار متعارضی را در مقایسه با واشینگتن دنبال میکند. با اینکه هر دو کشور از سال 2001 به بعد، رسماً به اهداف مشترک خود در افغانستان تأکید کردهاند، شواهد، شکافهایی را بین دو کشور حداقل در دوره اخیر نشان میدهد. این شکافها در مسائل محوری مربوط به سیاستهای کلان مانند شکست طالبان افغانی و جلوگیری از بازگشت آن به قدرت در کابل از طریق زور و ایجاد دولت مرکزی کارآمد در افغانستان، بیشتر بروز مینماید. در این موارد، منافع پاکستان با منافع ایالات متحده متفاوت است. هر زمان که شکست طالبان و جلوگیری از بازگشت آن به قدرت مطرح میشود، اسلام آباد، به عبارت دقیقتر، ارتش پاکستان که بر سیاستگذاری در زمینه امنیت ملی این کشور سلطه دارد و حمایت از رهبری طالبان افغانی و تواناییهای اصلی آن را برای حفاظت از جبهههای غربی پاکستان در برابر هند حیاتی میداند، فعالیت خود را تشدید میکند. آنها در افغانستان به دنبال دولتی هستند که به اندازه کافی نماینده طالبان باشد؛ زیرا آنها فکر میکنند که چنین رژیمی به تنهایی توان جلوگیری از نفوذ فعلی هند و محروم ساختن این کشور از هرگونه نقش مهمی در افغانستان را خواهد داشت. اسلام آباد همچنین هدف ایجاد دولت مرکزی کارآمد در افغانستان را قبول ندارد، زیرا نگران است که چنین رژیمی تحت سلطه پشتونهای سکولار، ادعاهای ارضی نسبت به زمینهای تحت سلطه پشتونها در پاکستان داشته باشد. در صورت ایجاد دولت توانمند مرکزی در افغانستان تحت سلطه گروههای نژادی غیرپشتون، محرومیت نزدیکترین متحدین قبیلهای پاکستان در افغانستان از قدرت، میتواند منجر به تنها ماندن اسلام آباد در برابر هند شود. به همین دلایل، میتوان ادعا نمود که پاکستان با به قدرت رسیدن یک دولت مرکزی کارآمد در افغانستان، در شرایط فعلی، علاقهای نشان نمیدهد. اختلاف نظر پاکستان در افغانستان در حوزه اقتصاد نیز وجود دارد؛ در حالی که دولت افغانی نوپا نیازمند است که از طریق احیای موقعیت تاریخی خود به عنوان گذرگاه حمل و نقل و تجارت بین آسیای مرکزی و جنوبی شود، نگرانی پاکستان از اینکه منحصراً به زایدهای در این فرآیند تبدیل شود، باعث شده است که این کشور بر سر راه همه پیشنهادهای مربوط به گسترش داد و ستد اقتصادی در منطقه آسیای جنوبی مانع ایجاد کند. در یک سال اخیر تنش میان امریکا و پاکستان نیز تشدید شده است. انتشار اسناد ویکیلیکس در خصوص همکاری پاکستان با طالبان، نشان دهنده فشارهای سیاسی واشینگتن بر اسلام آباد، بعد از روی کارآمدن دولت اوباما در امریکا میباشد. علاوه بر این، بعد از کشته شدن بنلادن در اول می 2011 در پاکستان، شاهد افزایش تنش میان امریکا و پاکستان نیز بودهایم. واشینگتن، اسلام آباد را به عدم همکاری مناسب در یافتن مخفیگاه بنلادن متهم میکند. البته دستگاه اطلاعاتی پاکستان به شکست اطلاعاتی در ارتباط با بنلادن اذعان کرده است. علاوه بر این، اوباما با لحنی تند در خصوص پاکستان اظهار داشت: «به باور من پاکستان همیشه تروریسم را یا مشکل دیگران میداند یا عوامل طالبان را به عنوان وسیلهای برای نفوذ در افغانستان تلقی کرده است. آنچه که ما به پاکستان گفتهایم این است که تروریسم نه تنها تهدیدی برای خود پاکستان است، نه تنها روابط با کشورهای همجوار و با کشورهای دوستی مثل امریکا را تیره میکند، بلکه تأثیر مستقیم بر روابط با دولت افغانستان خواهد داشت که دولتی سازنده است، و پاکستان نباید از طالبان به عنوان عامل نفوذی در افغانستان استفاده کند، بلکه برعکس دولت افغانستان را باید به عنوان شریکی تلقی کند که میتواند با آن همکاری کند». البته به این موضوع نیز باید اشاره کرد که در کنار اختلاف نظرها، همکاریهایی وجود دارد، به عنوان نمونه میتوان به مشارکت بین این دو کشور به ویژه در عملیاتهای ضد تروریستی علیه القاعده و شورشیان بومی اشاره نمود. امریکا همچنین برای انتقال محمولههای مورد نیاز عملیاتهای نظامی ائتلاف در افغانستان، شدیداً به پاکستان اتکا دارد. اما به طور کلی، تنش بین اهداف پاکستان و ایالات متحده درباره برخی مسائل مهم به قدری جدی است که میتواند موفقیتهای عملیاتهای امریکا را در افغانستان بلکه امکان تحقق هر نوع رویکرد منطقهای را نیز تحت تأثیر قرار دهد. 2. اهداف و منافع اروپا در افغانستانبه جز امریکا، کشورهای عضو ناتو و اروپایی نیز در افغانستان طی دهه اخیر مشارکت داشتهاند. از زمانی که نیروهای ناتو و برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا در افغانستان مستقر شدند، افغانستان در سیاست خارجی اروپا اهمیت بیشتری یافت. حضور ناتو در افغانستان با انجام دو عملیات نظامی امکانپذیر شد: یکی از طریق مشارکت در حملات نظامی به فرماندهی امریکا با نام «عملیات آزادی پایدار» که برخی نیروی نظامی کشورهای عضو ناتو هم در آن شرکت داشتند و دیگری در چهارچوب اجرای عملیات سازمان ملل متحد موسوم به «ایساف» با هدف برقراری ثبات پس از متلاشی شدن گروه طالبان و شبکه القاعده در افغانستان بود. علیرغم کمکهای نظامی و اقتصادی شرکای اعزام کننده نیرو به ائتلاف در افغانستان، اهداف آنها اغلب از جنبههای گوناگونی با اهداف واشینگتن، نه به دلیل اختلاف منافع بلکه به دلیل اختلاف استنباط از شرایط حال و آینده افغانستان تفاوت دارد. مهمترین اختلاف در این مورد راجع به شکست طالبان و در درجه کمتری ایجاد دولت مرکزی در افغانستان بوده است. مذاکرات کنفرانس لندن و حتی قبل از آن نشان میدهد که عده ناچیزی از متحدان غربی امریکا علاقهای به مبارزه نظامی هماهنگ به منظور شکست طالبان دارند. در عوض، بسیاری از شرکای غربی حضور خود در افغانستان را نه به منظور تهیه مقدمات شکست طالبان در یک عملیات نظامی – سیاسی قاطعانه بلکه به منظور پیوستن به امریکا به لحاظ ژئوپلیتیکی، میدانند. این بی میلی برای تهیه مقدمات ضروری اغلب با داوریهای ملی گوناگونی مبنی بر اینکه نمیتوان طالبان را در شرایط سخت اقتصادی فعلی که اکثر کشورهای غربی با آن مواجه هستند، به طور قطعی شکست داد، توأم میشود. اساساً برخی از شرکای غربی از همکاری با طالبان به جای شکست این گروه از طریق مبارزه نظامی حمایت میکنند. این امر با سیاستهای فعلی امریکا مغایرت دارد. این کشور همکاری را منوط به موفقیت سیاسی (شروطی که طالبان در گذشته از پذیرش آن سرباززده است) میداند. این شروط شامل چشم پوشی از همه پیوندها با القاعده؛ پذیرش قانون اساسی افغانی؛ بر زمین گذاشتن سلاح و توقف شورش و موافقت با نظارت دولت افغانستان بر فرآیند آشتی میباشد. به دلیل اختلافات بین شرکای ائتلاف در مورد این مسائل، به نظر میرسد در بین برخی از آنها تمایل زیادی به کنار گذاشتن هدف ایجاد دولت مرکزی کارآمد و به جای آن ایجاد عدم تمرکز جامعی که حکومت برخی از مناطق را به طالبان و نمایندگان آن واگذار کند، وجود دارد. شرکای اصلی ائتلاف که در اعزام نیرو شرکت کردهاند، کشورهای اروپایی از جمله بریتانیا، آلمان و فرانسه هستند. اتحادیه اروپا با اینکه از ائتلاف در افغانستان حمایت و کمک جدی کرده است، اما در فرآیند دیپلماسی، حضور چندانی نداشته است. احتمالاً این وضعیت حتی با تحولات سازمانی اتحادیه اروپا تغییر نیافته و باقی خواهد ماند؛ زیرا هر کشوری برداشتها و منافع مختلفی دارد و چهارچوب دیپلماتیک مشترکی وجود ندارد. البته اغلب کشورهای مهم اروپایی، عمدتاً در تضمین روابط خوب با امریکا و جایگاه خود در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو ذینفع هستند. هدف آنها بیشتر کاستن از هزینه درگیری تا پیروزی در جنگ در افغانستان است. بنابراین ارتشهای آنها تحت فشارهای سیاسی هستند تا تلفات خود را پایین آورده و رویکرد دفاعیتری را نسبت به امریکا دنبال کنند. در واقع حمایت مردمی از جنگ در این کشورها به شدت کاهش یافته است و آنها نسبت به پیامد جنگ بسیار بدبین هستند. بر این اساس است که برخی از کشورهای اروپایی، نیروهای خود را در سال 2011 از افغانستان خارج خواهند کرد. 3. نگرانی امنیتی روسیه در افغانستان و تعامل با پاکستانروسیه یکی از کشورهایی است که همواره در این منطقه نفوذ و منافع داشته است و اهدافش ارتباط تنگاتنگی با منافع ملی آن کشور در آسیای مرکزی دارد. یکی از اهداف روسیه در منطقه حمایت از منافع استراتژیک خود در آسیای مرکزی میباشد و به همین جهت تلاش میکند تا مانع از گسترش تهدیدات امنیتی نظیر جنبشهای اسلامی رادیکال مانند طالبان و فعالیتهای تروریستی القاعده شود. از سویی دیگر، حضور نیروهای ناتو و امریکا در افغانستان، نگرانی جدید دولت روسیه است؛ چرا که میتواند از نفوذ روسیه در منطقه بکاهد. این نگرانی در سخنان سفیر سابق روسیه در کابل و نماینده فعلی رئیس جمهور این کشور در افغانستان محسوس است، او اذعان کرد که گسترش و مدرن سازی پایگاههای نظامی افغانستان از جمله پایگاه هوایی بگرام در شمال کابل، از آنجا که احتمالا نشانه حضور درازمدت امریکا در افغانستان است، برای روسیه نگران کننده است. روسیه تحولات کنونی افغانستان را عمدتاً از دریجه تهدیدات امنیتی برای خود و همسایگان آسیای مرکزیاش مینگرد. افغانستان همچنین عنصری در روابط پیچیده روسیه با امریکا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) است و وضعیت افپاک الزامات قویای برای روسیه با قدرتهای غیرغربی نظیر چین، هند و ایران و عربستان سعودی ایجاد میکند. در روسیه محاسبات عقلانی منافع و تهدیدات، ریشه در تجربه تلخ اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان (سندروم افغانستان) و تجربه روسیه در چچن، داغستان، اینگوش و تاجیکستان بعد از فروپاشی شوروی دارد. اساساً، روسیه دو خطر اساسی را از جانب افغانستان احساس میکند. یکی از این تهدیدها چشمانداز بیثباتی در آسیای مرکزی است که میتواند با سقوط دولت مرکزی معتدل و به قدرت رسیدن یک دولت رادیکال مانند طالبان روی دهد. در گذشته و زمانی که طالبان در افغانستان به قدرت رسید، موجب شد که برخی از گروهها در آسیای مرکزی فعال شوند و از سوی دیگر، اردوگاههای آموزشی برای شورشیان چچنی نیز فراهم شد. از این رو روسیه از خیزش رادیکالیسم اسلامی در منطقه و احیای فعالیتهای شورشی در ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان نگران است. با این وجود، هنوز در روسیه در مورد اینکه این تهدید تا چه اندازه نزدیک است؟ اختلاف نظر وجود دارد؛ به گونهای که برخی از روسها به تئوری دومینو باور دارند و انتظار دارند که بیثباتی منطقه به تمام طول مرزهای روسیه با این کشورها گسترش یابد. برخی دیگر از روسها بر این باورند که طالبان به فراتر از افغانستان و مناطق حوزه نفوذ روسیه راه پیدا نخواهد کرد. از سوی دیگر، تهدید دومی که روسیه از جانب افغانستان احساس میکند، قاچاق مواد مخدر از افغانستان است که مسئلهای بسیار مهم است. در واقع اگر چه روسیه دیگر گذرگاه بزرگی برای انتقال مواد مخدر نیست، اما این کشور به مصرف کننده بزرگی برای هروئین و مواد افیونی افغانی تبدیل شده است. براساس آمارهای سازمان ملل متحد، مصرف سالیانه هروئی در روسیه (70 تن) تنها اندکی کمتر از مصرف کل بقیه اروپا (88 تن) است. همچنین از 100 هزار مرگ و میری که در اثر مواد مخدر در سراسر جهان در سال روی میدهد، 30 تا 40 هزار نفر آن روسی است. در این زمینه مقامات روسی نگرانند که تولید مواد مخدر در افغانستان از زمان سقوط طالبان و حضور نیروهای ائتلاف، رشد کرده است. با وجود این اگر چه روسیه به دنبال جلوگیری از بازگشت طالبان و تجارت مواد مخدر است، اما از شرایط افغانستان در منطقه، برای نفوذ بیشتر در آسیای مرکزی نیز میتواند سود ببرد؛ چرا که شمال افغانستان مستقیماً با آسیای مرکزی در پیوند است و منافع روسیه نیز عمدتاً در شمال این کشور با جمعیت تاجیک و ازبک، متمرکز است. بنابراین روسیه از نگرانیهای آسیای مرکزی در این مورد که افغانستان دوباره به پایگاهی برای رادیکالیسم داخلی آنها تبدیل خواهد شد، در جهت رشد حضور امنیتی و نظامی خود و تقویت سازمان پیمان امنیت جمعی تحت رهبری مسکو بهرهبرداری کرده است. لذا صرف تهدید پیروزی طالبان در افغانستان، منافع روسیه را در آسیای مرکزی حمایت میکند. در همین حال، روسیه سعی داشته است تا جای پای نظامی امریکا را در آسیای مرکزی از بین ببرد. در سال 2005، روسیه از طریق سازمان همکاری شانگهای، پایان حضور نظامی امریکا را در آسیای مرکزی خواستار شد. این کشور از قرقیزستان خواست که به پیروی از ازبکها نیروهای امریکا را اخراج کند. به طور کلی در کوتاه مدت، سیاستهای روسیه عمدتاً با اهداف و تلاشهای ائتلاف در افغانستان سازگار بوده است. سیاست روسیه در کوتاه مدت بین حمایت فعال و مثبت از سیاستهای ناتو و امریکا قرار دارد. بنابراین روسیه به عنوان گذرگاهی برای تدارکات نظامی ناتو و امریکا در افغانستان خواهد بود و آماده است تا با قدرت در جلوگیری از قاچاق مواد مخدر از افغانستان، نقش ایفا کند. روابط روسیه و پاکستان همواره تحت تأثیر تحولات داخلی افغانستان و سیاستها و نقش بازیگران رقیب روسیه در افغانستان بوده است. به همین جهت در دوران شوروی سابق، به ویژه در سالهای اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش شوروی، روابط این دو کشور در پائینترین سطح قرار گرفت. پس از فروپاشی شوروی و در دوران حکومت طالبان در افغانستان، روابط مسکو با اسلام آباد تحت تأثیر روابط افغانستان همواره سرد بود ولی در ده سال گذشته تغییراتی در این روابط به وجود آمده است. برای مسکو، پاکستان مدتهای مدیدی به عنوان همدست دشمن اصلی روسیه بوده است. این کشور با رضایت کامل به عنوان پایگاهی برای عملیاتهای اطلاعاتی امریکا علیه شوروی عمل کرد و مهمتر اینکه پایگاه اصلی مقاومت افغانها در برابر شوروی و گذرگاه کمکهای بینالمللی به مجاهدین بود. روسیه در حالی که از رابطه خوبی با هند برخوردار است، همواره تماسهای خود را با ارتش و دولت پاکستان حفظ کرده و حتی گسترش داده است. روسها میدانند که دانش کم و حتی نفوذ اندکی نسبت به پویایی روندهای داخلی پاکستان دارند. آنها پاکستان را اساساً به عنوان نگهبان چین و امریکا میدانند. در پایان این بحث به طور خلاصه میتوان گفت که در حال حاضر مهمترین اهداف روسیه در افغانستان عبارتند از: 1- جلوگیری از پیروزی کامل طالبان (اساساً با حمایت از ائتلاف تحت رهبری امریکا)؛ 2- توقف جریان مواد مخدر از افغانستان به روسیه؛ 3- تلاش در جهت شکلگیری افغانستانی آرام، بیطرف و با ثبات به عنوان کشوری حائل بین آسیای مرکزی و خاورمیانه. 4. رویکرد چین به افغانستان و پاکستانهرچند چین به عنوان یکی از همسایگان افغانستان است، ولی در بحران افغانستان نقش قابل توجهی نداشته است و در مواردی که نیاز به موضعگیری و حمایت سیاسی داشته، بیشتر با سیاستهای پاکستان در افغانستان همسو بوده است. اما اخیراً برخی از تغییرات در سیاست چین در افغانستان به وجود آمده است. سیاستهای چین در مقابل افغانستان به دو دلیل تغییر کرده است: دلیل اول به منافع اقتصادی رو به رشد چین در ذخایر معدنی افغانستان مرتبط است و دلیل دوم، رویکرد آنها به اهمیت ثبات افغانستان برای حفظ امنیت داخلی خود میباشد؛ زیرا در چند سال گذشته چین شاهد نفوذ در حال رشد گروههای جدایی طلب و افراطی نظیر جنبش ایغور، که از گروههای رادیکالی مثل القاعده و طالبان الهام گرفته و از حمایتهای آنها برخوردار میباشد، بوده است. اساساً، منافع چین در افغانستان پیوند نزدیکی با منافع بزرگتر آن در ارتباط با پاکستان و آسیای جنوبی و آسیای مرکزی، به ویژه در خصوص اهداف و منافع اقتصادی دارد. پکن تمایل ندارد که سیاستهایش در افغانستان، به روابط دیرینه و ویژهاش با اسلام آباد خدشه وارد کند، یا ثبات اساسی دولت پاکستان را تضعیف کند و یا بر منافع ملی خاص پاکستان در برابر افغانستان، آسیب برساند. چین معتقد است که پاکستانی با ثبات و با نفوذ در منطقه میتواند از نفوذ بیشتر هند در آسیای جنوبی جلوگیری کند، نفوذ هند در آسیای مرکزی را تضعیف کند و هند را از رقابت استراتژیک با چین ناکام سازد. از طرف دیگر، همکاری پاکستان به حمایت سیاسی و اطلاعاتی برای توفیق تروریستهای اسلامی داخلی چین و محروم کردن آنها از داشتن پناهگاههای امن در افغانستان و هندوکش کمک میکند و بالاخره پاکستان فرصتهای مهمی برای مسیرهای عرضه انرژی، سرمایهگذاری و تجارت چین فراهم میآورد. از سوی دیگر، پکن نمیخواهد پویایی موجود در افغانستان به تلاشهای وسیع و فراگیر این کشور در جهت حفظ همکاری با کشورهای دیگر منطقه لطمه وارد کند. بنابراین پکن همزمان با حفظ یا تقویت پیوندهایی با پاکستان، به دنبال تعمیق روابط همکاری جویانه با هند است. علاوه بر این، پکن نمیخواهد که شرایط عمومی حاکم بر افغانستان به سمت و سویی پیش رود که باعث افزایش مشکلات داخلیاش، قاچاق مواد مخدر به چین و فعالیتهای جنایی فراملیتی دیگر شود. در کل چین با فشارهای در ارتباط با تهدید تروریستی در افغانستان روبرو است؛ این کشور از یک طرف میخواهد از تهدیدات آشکار علیه خود ممانعت به عمل آورد، از طرف دیگر از انجام کارهایی که ممکن است به تحریک حملات تروریستی در چین منجر شود، احتراز میکند. علاوه براین، پکن با توجه به داشتن مرز مشترک با افغانستان در تلاش است تا این کشور تبدیل به پایگاهی برای حضور نظامی، اقتصادی و سیاسی قابل ملاحظه و بلند مدت امریکا نشود. بسیاری از ناظران چینی معتقدند که حضور بلند مدت امریکا و سیاست «محاصره استراتژیک»، چین را تحکیم و نفوذ چین در بین دیگر کشورهای آسیای مرکزی را تضعیف و ناآرامی منطقهای را تشدید خواهد کرد. بسیاری از چینیها نگرانند که هماهنگی زیاد و همسویی با سیاستهای امریکا در منطقه میتواند اعمال تروریستی بیشتری را علیه چین برانگیزاند. بنابراین، چین نمیخواهد امریکا و غرب در افغانستان به گونهای شکست بخورند که منافع چین را تهدید کند. از بزرگترین پیامدهای شکست امریکا برای چین، تندرو شدن منطقه و سرایت افراطیگرایی به اقلیتهای نژادی در چین خواهد بود. همچنین مطمئناً پکن تمایل ندارد تا از سوی جامعة بینالمللی به عنوان مانع تلاشهای غرب در افغانستان شناخته شود. موضوع دیگر، منافع اقتصادی روبه رشد چین در افغانستان است. پکن منافع افتصادی در حال رشدی در افغاستان دارد. حضور شرکتهای چینی در پروژههای بازسازی در افغانستان زیاد است؛ از جمله پروژهای به ارزش 5/3 میلیارد دلار برای توسعة معدن مس و تجهیزات تولید برق و حمل و نقل، که چین را به طور بالقوه به بزرگترین سرمایهگذار خارجی در افغانستان تبدیل میکند. شاید مهمترین ویژگی رقابتی موضع چین در افغانستان، بیعلاقگی آن به اجبار یا ترغیب اسلام آباد به تخصیص منابع و فشارهای بیشتر برای سرکوب گروههای تروریستی معطوف به افغانستان که در پاکستان فعالیت دارند، باشد. بنابراین، چینیها به ندرت به تاکتیکهایی برای فشار بر دیگران متوسل میشوند. آنها معمولاً برای کنش درخواست نمیکنند، بلکه تنها برای انجام ندادن کنش درخواست میکنند و به همین دلیل است که بسیاری از کشورها روابط خوبی با آنها دارند. پاکستان و بازیگران منطقهای ذی نفوذ در افغانستانکشورهای همسایه افغانستان، سهم به سزایی در معادلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این کشور دارند. تحولات افغانستان و پاکستان، چالشهای متعددی چون وجود دولت بیثبات در افغانستان، حضور و تداوم نیروهای خارجی در منطقه و تقویت گروههای افراطی ، بیثباتی بسیاری را برای کشورهای همسایه افغانستان به همراه داشته اشت. از اینروست که بررسی اهداف، منافع و سیاستهای این کشورها در افغانستان، در تعامل این کشورها با پاکستان اهمیت پیدا میکند و تصویر و درک بهتری از تعامل این کشورها با پاکستان ارائه میدهد؛ به همین جهت در زیر سه کشور هند، عربستان و ایران مورد بررسی قرار خواهند گرفت. 1. اهداف و منافع هند در تعامل با پاکستان و افغانستانالف- اهمیت افغانستان برای هندسرزمین افغانستان امروزی به لحاظ تاریخی یکی از معابر مهم برای سفرهای نظامی زمینی به طرف هند، (چه برای غارت و چه برای حکومت کردن) از اسکندر و ترکان آسیای مرکزی تا مغولها، بوده است. افغانستان با توجه به موقعیت جغرافیایی، دروازهای برای تبادلات فرهنگی میان تمدنها و ادیان در منطقه، از بودائیسم هندی، فرهنگ اعراب، اسلام شیعی و سنی و تصوفی، زیبایی شناسی و هنرهای ایرانی و یونانی بوده است. این سنت مداری مذهبی برعکس جریانهای وهابی است که امروزه به وجود آمده است. افغانستان و هند همواره از روابط سازنده منتفع بودهاند. هند در طول تاریخ از حکومت مرکزی افغانستان در شرایط بحرانی حمایت کرده است. تنها دورهای که هند با رژیم کابل مخالفت کرده است، دوره سلطه طالبان بود، زیرا طالبان سیاست خصمانهای را در مقابل دهلی نو اتخاذ کرده بود. در واقع هند کشوری است که از افغانستانی امن و با ثبات نفع میبرد. البته هند نیز منافعی در آن کشور دارد؛ زیرا این کشور نیز به دنبال دسترسی بیشتر به بازارهای آسیای مرکزی برای کالاهایش است و همچنین میتواند از دسترسی به انرژی برق سود برد. رویکرد هند برای گسترش منافع خود در افغانستان، عمدتاً جنبه سیاسی و عمرانی داشته است. هند بیش از 2/1 میلیارد دلار برای کمکهای عمرانی، بازسازی و بشردوستانه در افغانستان هزینه کرده که این موضوع هند را به پنجمین کشور کمک کننده به افغانستان در پروژههایی چون احداث بیمارستان و بخش اجتماعی تبدیل کرده است. هند علاقهمند است با گشودن ارتباطهای ریلی، دریایی و زمینی از طریق بندر چابهار ایران به منظور دسترسی به افغانستان و اوراسیا و کاهش وابستگی افغانستان به پاکستان در زمینههای حمل و نقل و تجارت، سرمایه گذاریهای استراتژیک انجام دهد. هند معتقد است که بازیگران منطقهای باید از هر نوع فرآیند آشتی در آینده افغانستان حمایت کنند و هرگونه رویکرد منطقهای باید زیربنایی اقتصادی داشته باشد. اساساً هند، رویکردهای سیاسی و اقتصادی منطقه گرا را نسبت به رویکرد نظامی برای حل مسائل افغانستان، ترجیح میدهد. البته هند برای ایفای نقش بیشتر در افغانستان، با چالش عمدهای مواجه است. در حقیقت ظرفیت هند برای کمک به افغانستان، به دلیل فقدان دسترسی مستقیم و حساسیت پاکستان به حضور هند در افغانستان، محدود میشود. در نتیجه هند نمیتواند آن گونه که علاقهمند است، در آموزش و توسعه ارتش و نیروهای افغان مشارکت کند. فقدان روابط تجاری و ترانزیتی بین هند و پاکستان، افغانستان را از سود بازار بزرگ هند، برای کالاها و فعالیت بیشتر اقتصادی محروم میکند. ب- افغانستان عرصه تقابل سیاستهای پاکستان و هندپاکستان در روابط میان هند و افغانستان، نقش بسیار مهمی را ایفا مینماید. رقابت امنیتی هند- پاکستان دیرینه و ناخوشایند است. این رقابت از یک منازعه ارضی آغاز شد، اما اینک به رقابتی چند بعدی کشیده شده است که در مخلوط بیمارگونهای از ترس و تنفر میان دو کشور ریشه دارد. قدرت روبه رشد هند در آسیا و موفقیتهای اقتصادی این کشور، موجب شده است که موفقیت ژئوپلیتیکی جدیدی برای این کشور به وجود آورد. این تحول اساسی موجب نگرانیهای بیشتر پاکستان و افزایش رقابتها در حوزه نفوذ دو کشور شده است. تلاشهای اسلام آباد برای نفوذ بیشتر در افغانستان و حمایت گسترده از طالبان را میتوان در چهارچوب این رقابتها نیز تفسیر نمود. هند منافع متضادی با پاکستان در افغانستان دارد. هند معتقد است که کل سیاست پاکستان در افغانستان، در راستای برنامه ناتمام این کشور علیه هند در کشمیر است که بعید است ارتش پاکستان هرگز آنجا را ترک کند. از سوی دیگر، پاکستان سرمایه گذاری خود را بر روی طالبان، عموماً به عنوان سرمایهای استراتژیک در مقابل هند و افغانستان و مخصوصاً با چشمانداز «روی کار آوردن رژیمی دوست در افغانستان»، «محدود کردن نفوذ سیاسی هند در آن کشور»، «خنثی کردن مخالفت ناسیونالیستی پشتونهای افغان با خط مرزی دیوراند» و «مدیریت منافع و نفوذ پاکستان در آسیای مرکزی» میبیند. در حقیقت، در حوزه منافع استراتژیک، افغانستان نقش پر اهمیت موازنه قدرت مطلوب هند در منطقه را ایفا میکند. افغانستان عمق استراتژیک پاکستان است و هند به شدت تلاش دارد تا با نفوذ در آن، پاکستان را از این مزیت محروم کرده و موازنه را هرچه بیشتر به سود خود تغییر دهد. در مقابل، پاکستان به نوعی هرگونه حضور و نفوذ هند در افغانستان را حتی اگر به روشی قانونمند باشد، به معنی دشمنی با منافع خود میداند. پاکستان هرگونه حضور هند در افغانستان را به معنی تمایل آن کشور به احاطه کردن و یا بیثبات کردن پاکستان میپندارد. پاکستان همچنین نگرانیهای امنیتی خاص خود را در برابر هند در افغانستان دارد (به ویژه ترس از همکاری نزدیکتر افغانستان – هند)، که از سه جنگ پیشین علیه پاکستان ناشی میشود. البته هند چنین نگرانیهایی را مبهم و به لحاظ تاریخی بیاساس میداند. هند ادعای پاکستان را مبنی بر اینکه گسترش سربازان هند در مرزهایش، به ویژه در کشمیر تهدیدی برای پاکستان است، رد میکند و برعکس آن را به عنوان دفاعی در مقابل تروریسم میداند. علاوه بر این، موازنه قدرت برای پاکستان در جنوب آسیا و در متن رقابت استراتژیک آن کشور با هند معنا مییابد. از این رو، موقعیت پاکستان در افغانستان، به عنوان همسایه خود و همسایه با واسطه هند، از موضع فرصت و برتری برخوردار میباشد و در وهله اول، تلاش میکند با بهرهگیری از موقعیت و فرصتهای خود مانع از نفوذ هند در آن کشور شود و در وهله بعد، شکلگیری ائتلافهای منطقهای که هند در آن نقش داشته باشد را در صحنه افغانستان مانع شود. نخستین هدف اسلام آباد، جلوگیری از نفوذ برتر هند در افغانستان است؛ زیرا نفوذ هند در افغانستان میتواند به همکاری نزدیکتر بین دو کشور هند و افغانستان منجر شود و پاکستان را از دو طرف با تهدید مواجه نماید. در این میان سوء ظن پاکستان نسبت به هند و تحولات منطقهای در افغانستان، چشمانداز استراتژیک پاکستان در قبال افغانستان را پر کرده است. از جمله این سوءظنها میتوان به اتهامات ترورریستی و خرابکاری و تئوریهای توطئه که علیه کنسولگریهای هند در افغانستان مطرح میشود، اشاره کرد. از نظر پاکستان، افغانستان به عنوان یک کشور با ثبات، دوست و همکار است که باید تحت کنترل نزدیک پاکستان باشد و از منافع تجارت مستقیم با هند صرفنظر کند. ج- منافع امنیتی هند در افغانستان و تعامل با پاکستاناساساً، منافع هند در افغانستان به نوعی تابع رقابت استراتژیک بین هند و پاکستان برای دستیابی به قدرت و نفوذ در این کشور میباشد. به طور دقیقتر، امروزه رقابت سیاسی شدیدی بین پاکستان و هند در افغانستان وجود دارد که از نگرانیهای امنیتی واقعی و یا فرضی ناشی میشود. اما منافع بزرگتر هند در افغانستان، علاوه بر محدود کردن پاکستان، به علاقه این کشور به پیوندهای فرهنگی و اقتصادی به ویژه در زمینه انرژی و تجارت گسترده با آسیای مرکزی و غربی از طریق مسیر زمینی سنتی است، مسیری که هند خود را در مقایسه با چین، در آن متضرر میبیند. به طور کلی، سیاستهای امنیتی هند در افغانستان را میتوان در موارد زیر برشمرد: - عمدهترین دغدغه هند در افغانستان، افزایش نفوذ پاکستان در این کشور میباشد و سیاستهای خود را در این راستا تدوین مینماید. - تلاش در جهت جلوگیری از بازگشت طالبان و دیگر گروههای افراطی همسو با پاکستان در حکومت افغانستان؛ - تلاش در جهت جلوگیری از نفوذ گروههای افراطی و مخالف هند در به قدرت رسیدن در پاکستان؛ - افغانستان عمق استراتژیک پاکستان است و هند به شدت تلاش دارد تا با نفوذ در آن، پاکستان را از این مزیت محروم کرده و موازنه را هرچه بیشتر به سود خود تغییر دهد؛ - تلاش در جهت ایجاد یک افغانستان غیر افراطی، چند قومیتی، متحد و مستقل؛ - بهرهگیری از مزیتها برای روابط اقتصادی قویتر در منطقه مبتنی بر همکاری در زمینههای تجاری، حمل و نقل و انرژی، تعهد بینالمللی درازمدت و مستمر در افغانستان. 2. اهداف و منافع عربستان در تعامل با افغانستان و پاکستانمنافع پادشاهی عربستان در افغانستان و آسیای شمالی، بیشتر فرهنگی و سیاسی است. دولت سعودی در طول مدت اشغال افغانستان توسط شوروی، حمایتهای گستردهای از مجاهدین افغانستان به عمل آورد. پس از پایان جنگ سرد، سیاست عربستان در افغانستان از مبارزه با ایدئولوژی کمونیستی، به سوی ممانعت از نفوذ ایران در آسیای جنوبی و جمهوریهای آسیای مرکزی تازه استقلال یافته، تغییر یافته است. سعودیها با اعتقاد به این باور که اسلام سنی رادیکال، مانع طبیعی در برابر تبلیغ دکترین شیعه انقلابی در منطقه است، سرمایه گذاری هنگفتی در مدارس رادیکال در پاکستان کردند. جایی که عده قابل توجهی از جوانان پاکستانی و افغانی، به دنبال آموزشهای مذهبی هستند. علاوه بر این، دولت سعودی همواره از گروهها و احزابی از مجاهدین حمایت میکند که برای تبلیغ شاخه وهابی اسلام در افغانستان تلاش میکنند. سعودیها به دلیل نداشتن دانش و حضور فیزیکی در افغانستان، معتقدند که این گروهها میتواننند نقش مؤثری در مقابله با نفوذ ایران در افغانستان ایفا کنند؛ بنابراین از ارائه حمایتهای مالی به گروههای افراط گرا در منطقه دریغ نکردهاند. جالب توجه است که عربستان سعودی یکی از سه کشوری بود که در سال 1996، رژیم طالبان را به رسمیت شناخت. سیاست خارجی عربستان در رابطه با افغانستان، همواره تابع سیاست بازیگران دیگر بوده است و کمتر به عنوان یک بازیگر مستقل نقش ایفا نموده است. این کشور برخی از سیاستهای خود را از طریق پاکستان و برخی دیگر را از طریق نیروهای رادیکال داخل افغانستان اعمال مینماید. اساساً عربستان سعودی، ترجیح میدهد دولتی اسلامی در افغانستان بر سرکارآید، دولتی که به تبلیغ مذهب در داخل بپردازد و سختگیری اخلاقی را در کشور تقویت کند. البته عربستان سعودی در سالهای اخیر تلاش کرده است تا در مناطق استراتژیک یمن، عراق، سومالی، فلسطین، لبنان و سوریه حضور بیشتری داشته باشد. به همین جهت تلاش نموده است در بحرانهای کشورهای عربی در خاورمیانه و شمال آفریقا معروف به بهار عربی، نقش فعال داشته باشد. نقش عربستان سعودی در بحرانهای بحرین و یمن، از کشورهای دیگر برجستهتر میباشد. این کشور، حمایت مالی سخاوتمندانهای را برای افغانستان بعد از طالبان به آن کشور کرده است. صندوق توسعه سعودی، حداقل 500 میلیون دلار برای افغانستان هزینه کرده است. این کشور همچنین از تعدادی پروژههای بازسازی از جمله ساخت بزرگراه، پشتیبانی مالی کرده است. به طور خلاصه پول از منابع متعددی در عربستان، به سوی مقاصد متعددی در افغانستان هزینه میشود. این کمکها گاهی به درخواست دولت کرزی انجام شده است، ولی گاهی نیز به درخواست گروههای مختلف داخلی افغانستان که بعضاً در مقابله با دولت قراردارند، صورت گرفته است. این کشور همچنین روابط چند جانبه و عمیقی با پاکستان داشته است. پاکستان متحدی نزدیک و بازیگر مهم دیگری برای اهداف عربستان سعودی در افغانستان محسوب میشود. عربستان و پاکستان پیوندهای نزدیکی دارند و به نظر میرسد ریاض، منافع خود را در افغانستان، در راستای منافع اسلام آباد تعریف کرده است؛ هرچند که این منافع نه از همکاری استراتژیک بلکه بیشتر از رقابت با دیگران و منافع مشترکی نظیر حمایت از افراطگرایی سلفی و مسلمانان وهابی ناشی میشود. 3. اهداف و منافع ایران در تعامل با پاکستان و افغانستانافغانستان در محیط پیرامونی ایران قرار دارد و افزون بر نزدیکی جغرافیایی، بخشی از حوزه فرهنگی و تمدنی ایران نیز به شمار میآید. از این رو ثبات در این کشور، برای ایران از اهمیت ویژهای برخوردار است. ایران در منطقهای واقع شده است که در پیرامون خود با بحرانهایی مواجه است که نه تنها در آینده نزدیک امید چندانی به بهبود وضعیت آن نمیرود، بلکه برخی از تحلیل گران معتقدند آینده این منطقه تاریکتر از گذشته خواهد شد. در حقیقت، بیثباتی در افغانستان، آنگونه که از دهه 1980 تاکنون شاهد بودهایم، چالشهای امنیتی، اقتصادی و اجتماعی در مرزهای شرقی برای ایران به همراه داشته است. مسائلی از قبیل ورود مهاجران به ایران، افزایش تولید و ترانزیت قاچاق مواد مخدر، افراطگرایی، ناامنی و ناهنجاریهای اجتماعی و پیامدهای منفی آن به عرصه اقتصادی و اجتماعی کشور و سرریز بخشی از ناامنیهای موجود در افغانستان به مناطق مرزی ایران را میتوان از اثرات بیثباتی افغانستان بر ایران برشمرد. از این رو، اگر دولت افغانستان نتواند بر شرایط بحرانی داخل کشور مسلط شود، ناکارآمدی دولت و تسری مشکلات از این کشور به ایران، افزایش بیشتری خواهد یافت. از سوی دیگر، ایران نگرانیهای خاص خود را در مقابل پاکستان نیز دارد. پاکستان یکی دیگر از بازیگران تأثیرگذار در مرزهای شرقی ایران است که نفوذ و نقش زیادی در تحولات افغانستان دارد. همسایگی ایران با پاکستان، با توجه به شرایط داخلی این کشور، پیوسته وقایع و تحولاتی را رقم میزند که امنیت و منافع ملی ایران را با تهدید مواجه ساخته است. شیوع افراطی گرایی در پاکستان در ترکیب با دولت ضعیف، آینده نامعلومی را پیش روی این کشور میگذارد و براساس شواهد موجود، به نظر میرسد این بیثباتی تداوم داشته باشد. در حقیقت، در مجاورت ایران طیفی از دولتهای ضعیف تا بیثبات واقع شدهاند که در این میان، تحولات و شرایط داخلی دو کشور افغانستان و پاکستان، میتواند تهدیداتی را متوجه توسعه و امنیت ایران نماید. در حقیقت، سیاست خارجی ایران در قبال دو همسایه شرقی یعنی افغانستان و پاکستان، با توجه به تجربه گذشته، از یک سو در معرض برخی آسیبها و مشکلات قرار داشته و از سوی دیگر، از برخی زمینهها و فرصتهای مساعد برخوردار است. استراتژی ایران در افغانستان، مبتنی بر توسعه و امنیت است. توسعه در افغانستان، ارتباط مستقیمی با منافع ملی ایران دارد و به میزانی که در افغانستان ثبات و توسعه پدیدار شود، به همان نسبت منافع ملی ایران در آن منطقه نیز تأمین خواهد شد. لذا رویکرد ایران در جهت تقویت و توسعه زیربنایی، رشد اقتصادی و کمک به برقراری ثبات و امنیت در افغانستان است. در این راستا، تدوین یک استراتژی مناسب، مستلزم توجه به هر دو وجه این مولفه میباشد. علاوه براین، به منظور ایجاد ثبات و امنیت در افغانستان، ضرورت برقراری تعامل بیشتر میان ایران و دیگر بازیگران ذی نفوذ و کاهش حوزههای اختلاف که در نهایت منافع ملی را به خطر میاندازد، کاملا احساس میشود. اصول راهنمای ایران در تعامل با افغانستان و پاکستاناستراتژی کلان ایران که در سند چشم انداز ٢٠ ساله ارائه شده است، تعامل موثر و سازنده در روابط خارجی و ایجاد و حفظ ثبات در محیط امنیتی پیرامون کشور را از اولویتهای سیاست خارجی و امنیتی آن بر شمرده است، اما تأکید بر عدم مداخله قدرتهای بزرگ در افغانستان و عدم بازگشت هرنوع جنبش رادیکال مانند طالبان دارد. موارد ذیل را میتوان به عنوان اصول راهنمای سیاست خارجی ایران جهت افزایش امنیت و منافع ملی در مرزهای شرقی کشور، به ویژه در تعامل با دو کشور افغانستان و پاکستان بر شمرد:
- کمک به شکلگیری دولتهای باثبات و توسعه یافته در افغانستان و پاکستان؛ - با توجه به ظرفیتهای مختلف همکاری و تفاهم میان ایران و افغانستان، تلاش در جهت افزایش همکاریها با این کشور به عنوان یک کشور دوست با ایران؛ - نقشآفرینی ایران در افغانستان به عنوان یک بازیگر مسئول در جهت ایجاد ثبات و حفظ توازن قدرت در سطح منطقهای؛ - تلاش در جهت ریشهکنی مواد مخدر در هر سه مرحله کشت، تولید و انتقال، با همکاری سازمانهای بینالمللی و برخی کشورهای اروپایی؛ - همکاری با کشورها برای جلوگیری از گسترش افراط گرایی؛ - تحکیم و گسترش روابط دوستانه با پاکستان و توسعة همکاریهای اقتصادی، علمی، سیاسی و فرهنگی با این کشور؛ - تعدیل جریانهای افراطی مذهبی در منطقه و تقویت پیوندها با جریانهای میانهرو اهل سنت؛ - تأمین امنیت مرزهای شرقی با همکاری دولتهای افغانستان و پاکستان و خنثی نمودن عملیات خرابکارانه و شرارت در این مناطق از طریق کمک به توسعه اقتصادی و اجتماعی در هر دو سوی مرز؛ - فعال سازی مسیر تجارت شرق به غرب؛ - با توجه به حضور نیروهای افراطی سلفی، ضرورت کاهش اختلافات مذهبی بین اهل تسنن و تشیع و برقراری تعامل و همکاری بین آنها را در حوزه پیرامونی ایران، هرچه بیشتر نمایان میسازد. نتیجهگیریپاکستان و افغانستان طی دهههای اخیر، در روابط خود با فرازو نشیبهای زیادی مواجه بودهاند. حمله نظامی امریکا و نیروهای ائتلاف به افغانستان در 2001، به نوعی تحولی جدید را در روابط دو کشور سبب شد. در حقیقت سیاست پاکستان در افغانستان، بعد از این رویداد پیچیدهتر شده است. این کشور خود را به صورت حامی اهداف جامعه بینالمللی و ایالات متحده نشان داده و در دوازدهم سپتامبر 2001، رسماً پایان حمایت خود را از طالبان اعلام کرد. از آن به بعد، این کشور تسهیلاتی لجستیکی برای امریکا به منظور تأسیس پایگاههای نظامی و پس از آن تسهیلاتی را برای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی – ناتو، به منظور تأسیس مسیرهای ترانزیتی فراهم آورده است. از سوی دیگر، پاکستان از برخی گروههای رادیکال و حتی تروریستی نظیر شبکه حقانی حمایت میکند که تأثیر منفی در ثبات و امنیت افغانستان و منطقه دارد. علاوه براین، بعد از حضور نظامی امریکا و نیروهای ائتلاف در افغانستان تاکنون، تعاملات پاکستان با بازیگران منطقهای و بینالمللی در افغانستان، تحت تأثیر تحولات افغانستان بوده است و این فعل و انفعال، با توجه به منافع ویژه پاکستان در افغانستان، به پیچیدگی مسئله افزوده است و در نهایت موجب استمرار بیثباتی در افغانستان شده است. تحولات سیاسی – امنیتی افغانستان پس از حمله امریکا به این کشور و اشغال آن توسط نیروهای ائتلاف، یکی از مهمترین و پیچیدهترین چالشهای منطقهای و بینالمللی در خلال یک دهه گذشته بوده است. این مسئله تحت تأثیر عواملی مانند رویکردها، منافع، اهداف و سیاستهای متفاوت و در مواردی متعارض بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در قبال افغانستان بوده که نتیجه آن تداوم منازعات سیاسی، اجتماعی و امنیتی در این کشور بوده است. پاکستان به دلیل نزدیکی جغرافیایی و اشتراکات قومی و فرهنگی، یکی از مهمترین کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان است. بعد از جنگ دسامبر 2001، پاکستان به دلیل همسایگی با افغانستان و نوع ارتباط با طالبان، در کنار افغانستان مورد توجه اکثر بازیگران ذینفوذ منطقهای و قدرتهای بزرگ ذینفوذ در افغانستان بوده است. همسایگان افغانستان طی سالهای اخیر، علاوه بر اینکه نقش زیادی در مبارزه با افراطگرایی در افغانستان و پاکستان داشتهاند، با چالشهای بسیاری چون ترانزیت مواد مخدر، سوق یافتن عملیات تروریستی به کشورهای همسایه، سرازیر شدن پناهندگان افغانی و پاکستانی به کشورهای همسایه و حضور نیروهای خارجی در مرزهای خود به بهانه مبارزه با فعالیت گروههای افراطی در این دو کشور، مواجه شدهاند. از این رو، سعی در تعاملات مثبت و سازنده با پاکستان برای برقراری ثبات و امنیت در افغانستان داشتهاند که با توجه به نوع روابط کشورهای منطقهای با پاکستان، میزان و نحوه این همکاری متفاوت بوده است. از سوی دیگر، برخی از کشورهای بزرگ ذینفوذ مانند امریکا و متحدین غربیاش، روسیه و چین نیز، به اهمیت و نقش پاکستان در تحولات افغانستان اذعان دارند. از این رو با توجه به منافع خود سعی در تنظیم روابط خود با پاکستان برای تأمین بیشتر منافع خود در افغانستان و در مرحله بعد برقراری ثبات و امنیت در افغانستان داشتهاند؛ به طوری که منافع پاکستان در افغانستان، با کشورهای منطقه و قدرتهای ذینفوذ در افغانستان، در برخی از اهداف مانند حذف القاعده همگرا بوده و در برخی از منافع مانند «شکست طالبان و جلوگیری از به قدرت رسیدن آن»، و «ایجاد دولت مرکزی کارآمد در افغانستان» میزان همگرایی کم و حتی شاهد تضاد منافع هستند.
|