روسیه و سازمان همکاری شانگهای: بازگشت به ژئوپلیتیک و توازن قدرت

Print E-mail
دکتر حمید هادیان
18 August 2011

چکیده

فدراسیون روسیه به عنوان وارث یکی از دو ابرقدرت دوران جنگ سرد، یکی از قدرت‌های بزرگ و تاثیرگذار تحولات کنونی نظام بین‌الملل به شمار می‌رود. این کشور با عبور از بحرآن‌ها و چالش‌های دوران گذار، به تدریج توانست از میانه دهه ١٩٩٠ میلادی، اقتدار گذشته خود را بازیابد و در این راستا اقدام به بازتعریف مبانی سیاست خارجی و امنیتی خود متناسب با تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی نماید. در این میان تقویت رویکرد منطقه‌گرایی و مقابله با نظام سلسله مراتبی تک قطبی به رهبری ایالات متحده، از جمله مهم‌ترین شاخص‌های رستاخیز اقتدار روسیه به شمار می‌رود که تشکیل و تقویت مکانیسم سازمان همکاری شانگهای نمونه بارز آن است. بر این اساس، در نوشتار حاضر کوشش می‌شود ضمن بررسی مهم‌ترین اهداف و برنامه‌های فدراسیون روسیه در قبال سازمان همکاری شانگهای در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، فرصت‌ها و چالش‌های پیش روی این سازمان در پرتو مناسبات پیچیده و روبه گسترش مسکو ـ پکن نیز مورد واکاوی قرار گیرد تا درک بهتری از تحولات و رویکردهای سازمان همکاری شانگهای حاصل شود.

 

کلیدواژه‌ها: فدراسیون روسیه، جمهوری خلق چین، سازمان همکاری شانگهای، اوراسیا، ژئوپلیتیک، توازن قدرت.

 


مقدمه

شش عضو سازمان همکاری‌های شانگهای فعالیت‌های دفاعی، ضدتروریستی، صلح‌سازی و همکاری‌های اقتصادی و انرژی را در گستره جغرافیایی آسیای مرکزی دنبال می‌کنند. روسیه و چین بیش از سایر اعضا (قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان) نگرانی مشترکی از نفوذ آمریکا در منطقه، حضور ناتو در افغانستان و مناسبات آن سازمان با برخی کشورها دارند.

روسیه از زمان تأسیس سازمان همکاری شانگهای (1996) می‌کوشد از آن به عنوان یک نوع جدید از ترتیبات منطقه‌ای در جناح شرقی فضای اوراسیا (آسیای مرکزی) در کنار سازمان پیمان امنیت جمعی برای برقراری توازن قدرت در مقابل منافع آمریکا در آسیای مرکزی و مناسبات ناتو با کشورهای جناح غربی اوراسیا (قفقاز) بهره‌برداری کند. از این رو بازگشت به ژئوپولیتیک و توازن قدرت از اهداف بنیادین روسیه در شکل دهی و تقویت سازمان همکاری شانگهای در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی به شمار می‌رود.

از سویی دیگر چین نیز به عنوان یکی دیگر از بنیانگذاران این سازمان، تلاش دارد تا از مکانیسم سازمان همکاری شانگهای برای تأمین امنیت خطوط انتقال انرژی، برقراری توازن قدرت و چانه‌زنی با آمریکا در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی به نحو احسن بهره‌برداری کند. این در حالی است که چین و روسیه علی‌رغم منافع مشترک با یکدیگر در سازمان همکاری‌ شانگهای، دارای چالش‌ها و اختلافاتی هستند که افق مناسبات استراتژیک آن‌ها را دچار مشکلاتی می‌کند.

 با توجه به نکات یاد شده، این مقاله در صدد طرح عناصر و عوامل ژئوپولیتیک در سیاست منطقه‌ای و بین‌المللی روسیه و چین نیست بلکه بیشتر به دنبال تجزیه و تحلیل تفکرات (ادراکات) و رفتار ژئوپولیتیک روسیه در شکل‌دهی به سازمان همکاری‌ شانگهای در جناح شرقی فضای اوراسیا (آسیای مرکزی) است. به عبارت دیگر پژوهش‌ حاضر این‌گونه استدلال می‌کند که روس‌ها به سازمان همکاری‌های شانگهای، به عنوان یک ابزار قدرتمند امنیت منطقه‌ای برای تحقق اهداف سیاسی و امنیتی در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی در مقابل غرب به ویژه آمریکا و ناتو می‌نگرند. (البته این نگرش بیشتر در دوران بوش دنبال می‌شد. اکنون نزدیکی بیشتری بین آمریکا و ناتو با روسیه احساس می شود و به تدریج روند تنش زدایی بین مسکو ـ واشنگتن در مقابل پکن شکل می‌گیرد و این امر یادآور دوران تنش‌زدایی دهه ٧٠ میلادی میان واشنگتن و پکن علیه مسکو بود و اکنون این موضوع حالت وارونه به خود گرفته است) بدین ترتیب که علاوه بر کاربرد امنیتی ابزارهای نظامی سیاست بکارگیری این نوع ابزارها برای تدوین اهداف سیاسی و امنیتی مندرج در طرح و برنامه‌ریزی استراتژیک نیز قابل ملاحظه است.

1. ظرفیت و توانمندی‌های سازمان همکاری‌های شانگهای: توازن قدرت و ژئوپولیتیک

سازمان همکاری‌های شانگهای با پیشنهاد چین در 26 آوریل 1996 شکل گرفت. در اساسنامه این سازمان در برپایی اجلا‌س‌های ادواری در خصوص تقویت همکاری‌ها و اعتمادسازی تأکید شده است. برگزاری مانورهای مشترک، امنیت مرزی، عملیات صلح‌بانی، مبارزه با جرایم سازمان‌ یافته، قاچاق مواد مخدر، امنیت انرژی و عملیات ضدتروریستی پس از 11 سپتامبر، در لیست برنامه‌های این سازمان گنجانده شده است.

 این طور به نظر می‌رسد که چین و روسیه بیش از دیگر اعضا از توانمندی‌های لازم برای به اجرا درآوردن سیاست توازن قدرت در ژئوپولیتیک خاوری اوراسیا (آسیای مرکزی) برخوردار باشند. در این میان روسیه با پیشروی ناتو به سوی ژئوپولیتیک باختری اوراسیا (قفقاز) و جمهوری‌های سابق اروپایی شوروی و مناسبات استراتژیک آمریکا با کشورهای اوکراین، گرجستان و آذربایجان مواجه است.  در دوران ریاست جمهوری بوش، تنش و بحران در روابط خارجی دو کشور حکمفرما بود اما در دوران اوباما، اعتمادسازی و تنش زدایی بر روابط دو کشور حاکم شده است. البته روسیه از همکاری‌های وسیع و عمیق‌تر با دیگر اعضای سازمان همکاری‌ شانگهای برای برقراری توازن قدرت در آسیای مرکزی سود می‌برد. روسیه این سیاست را به طور مشخص در مناسبات استراتژیک خود با بلاروس، ارمنستان و حتی سازمان همکاری‌های امنیت جمعی دنبال می‌کند. اعمال این سیاست از سوی مسکو در اجلاس‌های ادواری سازمان‌ همکاری‌ شانگهای نیز قابل مشاهده است. تحولات یاد شده را باید در راستای سیاست شرق‌گرایی روس‌ها مورد توجه قرار داد که از زمان ولادمیر پوتین در دستور کار سیاست خارجی روسیه قرار گرفت و در مواجهه با سیاست یک جانبه‌گرایی دولت بوش، با شدت دنبال می‌شد. بر اساس آن توجه خاصی به آسیا و سازمان‌های منطقه‌ای مهمی چون آسه‌آن و سازمان همکاری‌ شانگهای شد. این در حالی است که همکاری‌های فرامنطقه‌ای بین آسیا و پاسیفیک، به مراتب دورتر از همکاری‌های بین کشورهای آسیایی شکل و قوت گرفته است. سازمان همکاری‌ شانگهای هویت‌های سیاسی، قومی و دینی از جمله بودایی، اسلام و مسیحی را به هم متصل کرده است. ولادیمیر پوتین در اجلاس دوره‌ای این سازمان در تاجیکستان در سال ٢٠٠٦، از اتصال سازمان همکاری شانگهای با آسه‌آن ابراز امیدواری کرده بود.  البته روس‌ها از توانمندی‌های نظامی و استراتژیک سازمان همکاری شانگهای برای گسترش و تعمیق مناسبات خود با کشورهای آسیایی، با هدف برقراری توازن قدرت استفاده می‌کنند. برای مثال «روس‌ها در اجلاس سران این سازمان که در جولای 2005 در مسکو برگزار شد، خواستار خروج ارتش آمریکا از پایگاه‌های نظامی واقع در آسیای مرکزی شدند. خروج نیروهای آمریکایی از پایگاه خان‌آباد در ازبکستان که به فاصله اندکی از این اجلاس صورت گرفت، نتیجه این فشارها بود».

در مجموع روس‌ها توازن قدرت در ژئوپولیتیک اوراسیا (آسیای مرکزی) را در ابعاد و اشکال مختلفی از جمله امنیت انتقال انرژی، برگزاری مانورهای مشترک، فروش تسلیحات و دسترسی به بازار بزرگ و پرمصرف آسیا دنبال می‌کنند. همچنین روس‌ها در بین حوزه‌های دانش استراتژیک شامل بیوتکنولوژی، نانوتکنولوژی، هسته‌ای، دیجیتال و هوا ـ فضا و موشکی و در بخش دیجیتال دچار ضعف‌هایی هستند که پس اتصال آن‌ها به آسیا می‌تواند تا حدودی ضعف مذکور را برطرف سازد. این در حالی است که آمریکا و غرب نیز منافع استراتژیک خود را در آسیا دنبال می‌کنند. به همین دلیل برقراری توازن قدرت از جمله اهداف اصلی ژئوپولیتیک روسیه در سازمان همکاری شانگهای به شمار می‌رود. آسیا آوردگاه جدید قدرت‌های بزرگی می باشد. چین، روسیه و هند در این گستره واقع‌اند.

البته نماینده روسیه در سازمان همکاری شانگهای، در مصاحبه با یک نشریه چینی متذکر شد که این سازمان اصلاً سیاست ضدآمریکایی را دنبال نمی‌کند بلکه منافع استراتژیک بلند مدتی را در منطقه آسیا دنبال می‌کند. برخی رسانه‌های غربی هم‌زمان با پنجمین اجلاس سران سازمان در شانگهای چین در سال ٢٠٠٦، از اتحاد استراتژیک چین و روسیه با هدف توازن قدرت در قبال ناتو نام بردند و سازمان همکاری شانگهای را نماد سیاست چندجانبه‌‌گرایی قدرت‌های آسیایی در قبال سیاست یکجانبه‌گرایی آمریکا تعبیر و تفسیر کردند.

وزیر خارجه قزاقستان در پنجمین اجلاس این سازمان اظهار داشت: «سازمان همکاری شانگهای  به دنبال نظم جدیدی در منطقه برای توسعه همکاری و ثبات است. اکنون منطقه دستخوش جنگ و بی‌ثباتی است». اشاره وی می‌تواند به جنگ‌های افغانستان و عراق باشد. روسیه و چین در طی سال‌های اخیر با اتخاذ تدابیر تنبیهی و تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران، سودان، روسیه سفید، ازبکستان، زیمبابوه و برمه مخالفت کرده‌اند. رابرت کاگان از بنیاد کارنگی، درباره این روند معتقد است: «گویی یک حلقه از کشورهای مستبد و رژیم‌های دیکتاتوری حول محور سازمان همکاری شانگهای گرد هم آمده‌اند و با نظم جهانی مخالفت می‌ورزند».

 پذیرش اعضای ناظر در سازمان همکاری شانگهای نیز به این روند دامن زده است. مغولستان، پاکستان، هندوستان و جمهوری اسلامی ایران از اعضای ناظر این سازمان به شمار می‌روند. با توجه به اینکه کشورهای هندوستان، پاکستان و ایران از وزن استراتژیک در منطقه جنوب غرب آسیا برخوردارند، حضور آن‌ها می‌تواند به برقراری توازن قدرت در ژئوپولیتیک اوراسیا (آسیای مرکزی) کمک شایانی نماید. از این رو بود که برخی از مقامات دولت بوش با عضویت ناظر جمهوری اسلامی ایران در شانگهای مخالفت ورزیدند و آن را ادامه سیاست ضدآمریکایی چین و روسیه در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی تفسیر می‌کردند. از جمله دونالد رامسفلد، وزیر سابق دفاع و شان مک کورمک، سخنگوی پیشین وزارت خارجه آمریکا، حضور جمهوری اسلامی در سازمان همکاری شانگهای را ادامه سیاست حمایتی پکن و مسکو از سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران تعبیر نمودند.

از سویی دیگر، ساختار و نقش‌های موجود در این سازمان، آن را بیش از پیش به یک ترتیبات امنیت منطقه‌ای شبیه ساخته است. ترتیبات امنیت منطقه‌ای بر منافع چندجانبه‌گرایی اعضا بنا شده است. اگرچه اعضای این ترتیبات با معضلات توسعه سیاسی در داخل مواجه‌اند، ولی سعی دارند امنیت منطقه‌ای را تحقق بخشند و به عبارتی تهدیدات را فرامرزی جستجو ‌کنند. روسیه و چین سعی دارند امنیت منطقه‌ای سازمان همکاری شانگهای را با امنیت آسیا گره بزنند. تا حدودی نیز روابط دو کشور چین و روسیه در ترتیبات امنیت منطقه‌ای به روابط دو کشور پس از جنگ جهانی دوم شبیه است. مقطعی که دو کشور پس از تجربه دوره‌ای از رقابت شدید ایدئولوژیک و سیاسی، در نهایت وارد فضایی از تنش زدایی و همکاری دو جانبه شدند. در حال حاضر نیز منافع ژئوپولیتیک مشترک در آسیای مرکزی، چین و روسیه را به همکاری در قالب سازمان همکاری شانگهای واداشته است. در این میان روسیه در نظر دارد از مکانیسم سازمان همکاری شانگهای برای امنیت‌سازی منطقه‌ای استفاده کند. مهم‌ترین اولویت در امنیت منطقه‌ای روس‌ها، برقراری توازن قدرت در قبال پیشروی آمریکا و ناتو به سوی حوزه خارج نزدیک (اصطلاح روس‌ها برای مناطق پیرامونی روسیه) است. روس‌ها توازن قدرت و ژئوپولیتیک را در مبارزه با تروریسم، جدایی‌طلبی، بنیادگرایی، برقراری امنیت خطوط انتقال انرژی، توازن تجاری و همکاری‌های اقتصادی منطقه‌ای و مهم‌تر از همه اتخاذ رویکردهای مشترک نظامی می‌بینند. در واقع روس‌ها پس از اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی و انحلال پیمان ورشو به دنبال ترتیبات جدید امنیت منطقه‌ای بودند و در این میان توجه خاصی را به سازمان همکاری‌ شانگهای، به عنوان یکی از مهم‌ترین ترتیبات منطقه‌ای مبذول داشته‌اند. سازمانی که گستره جغرافیایی و ژئوپولیتیک آن شامل کالینگراد، ولادی‌وستک، دریای سفید، دریای جنوبی چین، اقیانوس هند و خاورمیانه است. 5‌/17 درصد از ذخایر نفت جهان و 50 ـ 45 درصد از ذخایر شناخته شده گاز جهان و 45 درصد از جمعیت جهان در حوزه استحفاظی سازمان همکاری شانگهای واقع است».

2. اهداف منطقه‌ای و بین‌المللی روسیه در سازمان همکاری شانگهای

همان‌گونه که اشاره شد، روس‌ها با ایجاد توانمندی‌های نظامی در چهارچوب سازمان همکاری شانگهای، به دنبال ظرفیت‌های سیاست امنیت منطقه‌ای معطوف به برقراری توازن قدرت در ژئوپولیتیک آسیای مرکزی هستند. بدون تردید کاربست این سیاست را باید در راستای تحقق اهداف منطقه‌ای و بین‌المللی مسکو ارزیابی نمود. منابع انرژی آسیای مرکزی، منابع تخمینی انرژی و استراتژیکی در افغانستان، تمایل شدید پاکستان به ترانزیت انرژی، منابع کشف شده در بلوچستان پاکستان و عطش شدید انرژی در هندوستان و چین، برقراری توازن قدرت در آسیای مرکزی را جدی‌تر ساخته است. زمانی بیسمارک، صدر اعظم معروف آلمان در خصوص روسیه معتقد بود: «هرگز روسیه را نه آنقدر بزرگ و نه آنقدر کوچک بشمارید، بلکه روسیه همان روسیه است و فقط به دنبال برتری است». از این رو بی جهت نیست روسیه از گذشته‌های دور تاکنون به دنبال اهداف منطقه‌ای و بین‌المللی برای کسب، حفظ و افزایش جایگاه و وزن بین‌المللی خود بوده است.

لی آر. ریموند، رئیس اکسون موبایل در این باره می‌گوید: «قدرت فرامنطقه‌ای و جهانی روسیه در حال افزایش است و منشأ این افزایش قدرت، نفت و تسلیحات است که موجب می‌شود تا روسیه موقعیت بی‌نظیر جغرافیایی در تأمین انرژی اروپا، چین و هندوستان پیدا کند». روسیه و الجزایر از تأمین‌کنندگان انرژی اروپا به شمار می‌روند. از سوی دیگر بین مسکو و الجزایر نیز در سیاست مشترک انرژی برای اروپا هماهنگی‌هایی دیده می‌شود. برای مثال روسیه ۴/۷ میلیارد دلار از بازپرداخت بدهی الجزایر را لغو کرده و متقابلاً الجزایر نیز به خرید تسلیحات روسی به ارزش ۷/۵ میلیارد دلار مبادرت نموده است. تحلیل‌گران استراتژیک پیش‌بینی می‌کنند که روسیه با برخورداری از ٣ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی، تا سال ۲۰۲۷ به عنوان یک ستون قدرتمند اقتصادی برای اروپا درخواهد آمد.

روسیه از اعضای دائم شورای امنیت، دارنده نیروهای استراتژیک هسته‌ای، عضو گروه هشت کشور صنعتی و دارای منابع سرشار انرژی است و نسبت به سایر اعضای سازمان همکاری شانگهای، حتی در مقایسه با چین، از این نظر از جایگاه برتری برخوردار است. از سویی دیگر مجاورت جغرافیایی روسیه با اروپا، وابستگی اروپا به صدارات گاز روسیه، دین مشترک (مسیحیت) و فرهنگ خاص روسی در مقابل فرهنگ اروپایی، موجب شکل‌گیری وضعیت خاصی برای روسیه در نوع تعاملاتش با اروپا شده است. این امر با توجه به سرخوردگی روس‌ها از سیاست یک جانبه گرایی دولت بوش و به‌ویژه استقرار سیستم دفاع موشکی در اروپا، بر شدت تنش بین روسیه و آمریکا و نیز سیاست تقابلی روسیه علیه اروپا در حوزه انرژی می‌افزود. با اعتمادسازی و تنش زدایی به ویژه حذف سیستم دفاع موشکی در شرق اروپا و انعقاد قرارداد کاهش تسلیحات استراتژیک بین آمریکا و روسیه در سال ٢٠١٠، اهمیت استراتژیک روسیه به نفع کفه استراتژی آمریکا علیه چین چرخیده است. برای مثال این امر موجب افزایش پتانسیل ناسیونالیسم روسی و تقویت جایگاه سیاست شر‌ق‌گرایی در روسیه در قبال سیاست فشار دولت بوش و حرکت مسکو به سمت مکانیسم سازمان همکاری شانگهای شد. بریتانیا و آمریکا بیشترین فشار را بر روسیه اعمال می‌کردند. اکنون روسیه بیشتر به دولت اوباما نزدیک شده است. در واقع با روی کار آمدن اوباما، توجه دولت روسیه بیشتر متوجه اروپا و آتلانتیک گرایی است؛ اگر چه سیاست شرق گرایی و مکانیسم شانگهای را نیز با شدت گذشته دنبال می‌کند. صرف نظر از این، سیاست تنش آفرینی و تنش‌زدایی در مناسبات دولت‌های روسیه و آمریکا با ستون‌های سیاست منطقه‌ای روسیه در سازمان همکاری شانگهای، قابل توجه است.

1ـ2. اهداف منطقه‌ای روسیه در سازمان همکاری شانگهای

حفظ و افزایش نفوذ و قدرت، با هدف کنترل هرچه بیشتر امنیت منطقه‌ای به‌ویژه امنیت انرژی در ژئوپولیتیک شرقی اوراسیا (آسیای مرکزی)، برای برقراری توازن قدرت در قبال پیشروی سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی جهان غرب در بخش غربی اوراسیا (قفقاز)، در صدر سیاست منطقه‌ای روس‌ها در همکاری با سازمان همکاری شانگهای قرار دارد. در این راستا روسیه، آسیای مرکزی را نه تنها جزو حوزه استراتژیک خود می‌داند بلکه آن را به جا مانده از عصر شوروی می‌داند و مانند «آمریکای لاتین» برای آمریکا، آن را حیات خلوت خود می‌پندارد. بنابراین هر نوع تحرک ضدروسی، تهدید جدی علیه دولت مسکو تلقی می‌شود و در این میان امنیت مرزهای روسیه و به مخاطره افتادن جان اقلیت‌های روس ساکن در آسیای مرکزی، بهانه خوبی برای افزایش چتر برتری‌طلبی آن کشور بر آسیای مرکزی است. کشورهای آسیای مرکزی نیز وابستگی شدید اقتصادی و امنیتی به روسیه دارند.

 از سوی دیگر وابستگی شدید تجاری و انرژی چین به آسیای مرکزی، مسکو و پکن را به طور هم‌زمان وارد مسائل پیچیده ‌آسیای مرکزی نموده است. چین حجم سرمایه گذاری در زیرساخت‌های انرژی آسیای مرکزی را افزایش داده است. انتقال خطوط نفت و گاز قزاقستان به سوی چین، آن کشور را علی‌رغم منافع مشترک، در مقابل روسیه قرار خواهد داد. در دوران تنش و بحران بین دولت بوش با روسیه، این چین بود که به دور از هیاهو سرگرم عمق بخشیدن به روند سرمایه گذاری خود در منابع انرژی آسیای مرکزی بود. در حالی که در آن دوران، روسیه و آمریکا بر سر خط لوله ناباکو در جنگ تبلیغاتی و سردی روابط به سر می‌بردند. برای مثال روس‌ها موفق شدند قرارداد خط لوله گاز ساحلی دریای خزر که گاز طبیعی ترکمنستان را به بازارهای غربی منتقل می‌کند را بین روسیه، قزاقستان و ترکمنستان به امضاء برسانند. به گزارش خبرگزاری ایتارتاس روسیه در ۲۰۰۷/۱۲/۲۲، عملیات احداث آن تا سال ۲۰۱۰ به پایان می‌رسد. این خط لوله قرار است سالانه ۲۰ میلیارد مترمکعب گاز را از ترکمنستان به روسیه وارد کند که بخش عمده این گاز به اروپا صادر می‌شود. روس‌ها از نقشه احداث خط لوله تاپ (ترکمنستان، افغانستان و پاکستان) که گاز ترکمنستان را از طریق افغانستان به پاکستان منتقل می‌کند، ناخشنودند و نیز از خط لوله نفتی باکو، جیهان و تفلیس نیز راضی نیستند و این دو نقشه انتقال انرژی را مداخلات خارجی در حوزه خارج نزدیک برآورد می‌کنند.

افزون بر این، روس‌ها از طریق سازمان همکاری شانگهای به تحقق امنیت مرزهای خویش با چین و به ویژه حل و فصل ادعاهای سرزمینی چین در آسیای مرکزی نیز می‌اندیشند. این تحولات در حالی صورت می‌گیرد که مناسبات نظامی آمریکا با کشورهای آسیای مرکزی و به ویژه احداث پایگاه‌های نظامی در این منطقه پس از 11 سپتامبر و جنگ 2002 افغانستان، شرایط خاص و متفاوتی را پدید آورده است. پایگاه‌های هوایی آمریکا در قرقیزستان و ازبکستان نقش بسزایی در عملیات هوایی آمریکا در جنگ با طالبان برعهده داشتند. این امر نارضایتی شدید روس‌ها را به دنبال داشت؛ به گونه‌ای که روسیه ناراضی از ادامه حضور نظامی آمریکا در این دو کشور، طی اجلاس‌های دوره‌ای سازمان همکاری شانگهای، فشار برای خروج آمریکایی‌ها از این دو کشور را تشدید کرد و سرانجام نیز موفق به این امر شد.

 از سویی دیگر، روسیه کار ویژه توازن قدرت را در سازمان همکاری شانگهای در رقابت با آمریکا، ناتو و سازمان امنیت و همکاری در اروپا دنبال می‌کند. تشکیل شورای مشارکت یوروـ آتلانتیک از سال 1990 و نیز سازمان امنیت و همکاری در اروپا از سال ١٩٩٢ و به دنبال آن طراحی و اجرای طرح مشارکت برای صلح ناتو، از جمله برنامه‌ها و ابزارهای غرب در تعامل با کشورهای قفقاز و نیز کشورهای جامعه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع به شمار می‌رود و بر این اساس است که مسکو در صدد است از طریق مکانیسم سازمان همکاری شانگهای، این روند رو به گسترش را مهار و کنترل نماید.

روسیه نسبت به سایر اعضای سازمان همکاری شانگهای در خصوص برتری منطقه‌ای، برتری تکنولوژیکی به ویژه تکنولوژی نظامی و سوابق رهبری، هدایت دفاع مشترک و امنیت جمعی در سازمان‌هایی مانند پیمان ورشو از موقعیت برتری برخوردار است. روسیه در دوران جنگ سرد، رهبری ورشو و کومکون را بر عهده داشت و پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز رهبری سازمان‌هایی مانند پیمان امنیت دسته جمعی و جامعه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع را تجربه نموده است.

روسیه از پتانسیل‌های امنیتی سازمان همکاری شانگهای برای مبارزه با جدایی‌طلبی قومی، قاچاق مواد مخدر، جنایات سازمان‌یافته و مهم‌تر از همه تروریسم بهره‌برداری می‌کند. گستره جغرافیایی این دسته تهدیدات از روسیه تا چین دیده می‌شود. روسیه و دیگر اعضای سازمان همکاری شانگهای برای حفظ سرحدات سرزمینی و امنیت مرزی در مقابل تهدیدات نوظهور به ویژه تروریسم، به این سازمان توجه ویژه‌ای دارند. منازعات مسلحانه قومی، اقدامات خرابکارانه علیه خطوط انرژی، جنایات سازمان‌یافته و از این قبیل، مهم‌ترین چالش‌های امنیتی کشورهای عضو به شمار می‌رود. از این رو روسیه و چین از سال 2004 تاکنون، تلاش کرده‌اند تا با بکارگیری ابتکاراتی یک ساختار منطقه‌ای ضدتروریستی را در چهارچوب سازمان همکاری شانگهای بوجود آورند که این ساختار جدید موفقیت‌هایی را نیز در پی داشته است. در همین راستا واحدهای مشترک نظامی متشکل از اعضای سازمان همکاری شانگهای، برای افزایش آمادگي‌های ضدتروریستی، مانورها و عملیات‌های مختلفی را به اجرا گذاشته‌اند.

2ـ2. اهداف بین‌المللی روسیه در سازمان همکاری شانگهای

روسیه به دنبال کسب حداکثر قدرت چانه‌زنی با آمریکا و اروپا برای کسب منافع در سطوح بین‌المللی است. «پوتین در اجلاس 2006 سازمان همکاری شانگهای و در اوج تنش با آمریکا خاطرنشان ساخت، روسیه از مدل جدید موفقیت‌آمیز همکاری بین‌المللی سازمان همکاری شانگهای برای کسب منافع بین‌المللی در تعامل با غرب استفاده خواهد نمود». بدین معنا که روسیه از یکپارچه‌سازی اوراسیا و یا حداقل از بخش شرقی آن یعنی آسیای، مرکزی در زیر چتر سازمان همکاری شانگهای، به دیالوگ سیاسی با اتحادیه اروپا پرداخته است. روس‌ها برای توسعه و تعمیق روابط با اروپا به برنامه‌ای موسوم به روابط روسیه ـ اتحادیه اروپا نسبت به روابط با روسیه ـ آتلانتیک رغبت بیشتری نشان داده‌اند. در این روند برتری روسیه در آسیای مرکزی به ویژه در خصوص انتقال انرژی و وابستگی شدید اروپایی‌ها به گاز روسیه، قدرت چانه‌زنی روسیه را در تعامل با اروپا تا حد قابل توجهی افزایش داده است. در واقع دیپلماسی تلافی‌جویانه انرژی روسیه کارآیی زیادی در برنامه روابط روسیه و اتحادیه اروپا دارد. البته با نزدیکی هرچه بیشتر روسیه به آمریکا و فرانسه و ایجاد اندکی فاصله بین بریتانیا و دولت اوباما، برنامه آتلانتیک‌گرایی روسیه تقویت شده است.

همچنین روسیه از مکانیسم سازمان همکاری شانگهای به عنوان جایگزینی در مقابل گسترش مأموریت طرح مشارکت برای صلح ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا از بخش غربی اوراسیا به سوی بخش شرقی آن استفاده می‌کند. روس‌ها به آمریکا و غرب به عنوان رقبای قدرتمند می‌نگرد. به عبارت دیگر، روس‌ها از طریق سازمان همکاری شانگهای به دنبال حفظ دژ آسیای مرکزی در مقابل اتحادیه اروپا، ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا هستند. البته روس‌ها پیش از این سیاست یاد شده را برای حفظ یکپارچگی سیاسی اروپای شرقی از طریق سپر دفاعی ـ امنیتی پیمان ورشو به کار گرفتند، هر چند در این مسیر به موفقیت قابل ملاحظه‌ای دست نیافتند.

همچنین روسیه به دنبال گسترش و تعمیق سازمان همکاری شانگهای از طریق دعوت از پاکستان، هندوستان، مغولستان و ایران است. عضویت ناظر کشورهای مذکور با سیاست نگاه به شرق منظومه سیاسی قدرت پوتین و تفکر پوتینیسم کاملاً مطابق است. دیپلماسی تسلیحاتی روس‌ها در بین کشورهای مدعو و نیز در خاورمیانه و جنوب شرق آسیا، حلقه اتصال قدرتمندی برای احیای نفوذ روسیه در مناطق یاد شده فراهم آورده است. روسیه از دیپلماسی قدرتمند انرژی و تسلیحاتی به نحو احسن استفاده می‌کند. همچنین روسیه به دنبال رونق تجارت منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از طریق سازمان همکاری شانگهای با کشورهای آسیای مرکزی، چین و نیز بازار شرق‌ آسیاست. روسیه در سال 2006، اعلام نمود تا صادرات نفت آن کشور به آسیا را تا 10 الی 15 سال آینده به میزان 30 درصد افزایش خواهد داد. در همین راستا مقامات روسیه و چین در سال ٢٠٠٢ توافق کردند که برای ایجاد یک منطقه آزاد تجاری بکوشند.

در 25 آوریل 2005، پوتین در سخنرانی سالانه خود در دومای روسیه این مسئله تلخ را یادآوری کرد که فروپاشی اتحاد شوروی یک فاجعه عمده ژئوپولیتیک قرن برای روس‌ها بود. وی پس از 11 سپتامبر سعی داشت تا به آمریکا نزدیک شود ولی جنگ 2003 عراق، خروج آمریکا از پیمان منع تکثیر سلاح‌های استراتژیک، عکس‌العمل مسکو در قبال انقلاب‌های رنگی در گرجستان و اوکراین و طرح استقرار سامانه دفاع موشکی در لهستان و چک، موجب شد تا روس‌ها بار دیگر به احیای ژئوپولیتیک ازجمله شرق‌گرایی، سیاست تلافی‌جویانه در حوزه انرژی در قبال اروپا، تقویت نیروهایی استراتژیک هسته‌ای و مهم‌تر از همه تقویت روابط دو و چندجانبه استراتژیک با هندوستان، چین، بلاروس و برخی کشورهای خاورمیانه ازجمله ایران بپردازند و در این میان به افزایش ظرفیت‌ها و توانمندی‌های سازمان همکاری شانگهای نیز توجه ویژه‌ای نشان دهند. حمله نظامی روسیه به گرجستان در آخرین ماه‌های ریاست جمهوری بوش، واکنش محکمی از جانب روسیه به اعمال فشار آمریکا در بریتانیا بود تا جایی که ناتو حاضر به مداخله نظامی و حمایت آشکار از گرجستان شد. با نزدیکی بیشتر روسیه به دولت اوباما، فاصله بریتانیا از دولت اوباما، مناسبات سیاسی و امنیتی روسیه و آمریکا در حذف سیستم موشکی در اروپا و انعقاد استارت جدید، این دو کشور به هم نزدیک‌تر شده‌اند تا جایی که فشار مضاعفی در گفت‌وگوهای ١+٥ هسته‌ای بر جمهوری اسلامی ایران وارد می‌سازد. روسیه در حال حاضر تمایل به دامن زدن موضوع عضویت ایران در شانگهای نیست. حتی زمزمه‌های تقسیم درصدی دریای خزر بین ایران و روسیه نیز دامن زده می‌شود. به طور خلاصه منافع فرامنطقه‌ای و بین‌المللی روسیه در همکاری با سازمان همکاری شانگهای به شکل ذیل است:

براساس این دیاگرام، روس‌ها در تلاشند تا منافع بین‌المللی و فرامنطقه‌ای خود را در رقابت با آمریکا و نهادهای سیاسی و امنیتی غربی از طریق اهرم فشار سازمان همکاری شانگهای  به دست آورند. تلاش روس‌ها در این باره بیشتر با تئوری ژئوپولیتیک مکیندر مبنی بر کنترل هرچه بیشتر اوراسیا ـ هارتلند ـ و یا حداقل جناح شرقی هارتلند یا همان آسیای مرکزی، منطبق است. در گذشته دورتر، روسیه تزاری نیز با انضمام آسیای مرکزی، قفقاز و جمهوری‌های بالتیک توانست به یک امپراتوری در رقابت با بریتانیا در قالب بازی بزرگ مبدل شود. اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز با در دست داشتن هارتلند و نفوذ هرچه بیشتر بر ریلمند (حاشیه امنیتی خاورمیانه، جنوب‌شرق آسیا و آفریقا و حتی بخش‌هایی از آمریکای لاتین)، در صدد کسب رهبری جهانی بود. بنابراین اوراسیا یا هارتلند و یا حداقل آسیای میانه از پتانسیل لازم برای این امر به لحاظ موقعیت جغرافیای سیاسی و نظامی برخوردار است و روسیه نیز از اهرم‌ سازمان همکاری شانگهای  برای افزایش توان آن حداکثر استفاده را می‌کند. امروزه روسیه، چین و هندوستان ستون پایه‌های آسیایی سیاست بین‌الملل محسوب می‌شوند و آسیای مرکزی در کانون تعادل و مرکز ثقل ستون پایه‌های آن است.

در واقع منافع بین‌المللی و فرامنطقه‌ای روسیه با هویت ملی و امنیت سرزمینی آن کشور در آسیای مرکزی گره خورده است. روس‌ها در حوزه خارج نزدیک، هویت ملی و امپراتوری اوراسیایی را هم‌زمان دنبال می‌کنند. در انتشار ادواری دکترین نظامی روسیه از سال 1993 تاکنون، بر منافع حیاتی آن کشور در حوزه خارج نزدیک همواره تاکید شده است. گردش سیاست خارجی روسیه از غرب‌گرایی به اوراسیایی‌گرایی و نگاه به شرق حاکی از تلاش سنتی آن کشور برای برتری طلبی در فضای اوراسیا است. سیاست خارجی آمریکا نیز از مفهوم اوراسیا بی‌اطلاع و تهی نیست. دفاتر اروپایی و اوراسیایی به موازات دفاتر امور آسیای مرکزی و آسیای جنوب‌غربی در وزارت خارجه و سایر دستگاه‌های مرتبط مشغول فعالیت بوده‌اند. برای مثال فرماندهی اروپایی آمریکا در وزارت دفاع، بر حوزه اوراسیایی تمرکز دارد و آن را جزو حوزه استحفاظی خود می‌داند، فرماندهی مرکزی نیز بر آسیای مرکزی و فرماندهی پاسفیک بر شرق آسیا متمرکز است. به طور خلاصه کانون منافع بین‌المللی آمریکا در آسیای مرکزی به شرح ذیل است:

اطمینان از دستیابی آمریکا و متحدین به منابع انرژی منطقه و انتقال گاز به اروپا؛

اطمینان در باب شکست تروریسم و اجرای توسعه و عمران در کشورهای منطقه؛

حفظ ثبات و امنیت منطقه‌ در پی حضور مستقیم سیاسی و نظامی در کشورهای منطقه یا ترتیبات جدید امنیت منطقه‌ای؛

حفظ قواعد بازی بزرگ بین قدرت‌های دارای نفوذ به ویژه مقابله با تسلیحات کشتارجمعی، ظهور قدرت‌های فرامنطقه‌ای و مهم‌تر از همه موج نارضایتی افکار عمومی از غرب؛

فراهم آوردن زمینه‌ای لازم برای انتقال صلح‌آمیز قدرت و ممانعت از ظهور رادیکالیسم.

برای مثال، منافع بین‌المللی روسیه در یکپارچه‌سازی سیاسی و اقتصادی آسیای مرکزی در قالب سازمان همکاری شانگهای، برای چانه‌زنی انرژی با اتحادیه اروپا نهفته است. کشورهای اروپایی 30 درصد از واردات نفتی و 50 درصد از واردات گازی خود را از روسیه دریافت می‌کنند. اگر روند کنونی همچنان ادامه پیدا کند، آنگاه واردات انرژی اروپا از روسیه به 80 درصد تا سال2030، خواهد رسید. بنابراین کنترل امنیت انرژی آسیای مرکزی از طریق برتری منطقه‌ای، آن هم در همکاری با سازمان همکاری شانگهای، از اولویت‌های استراتژیک روسیه در برقراری توازن قدرت در قبال روابط پرفراز و فرود روسیه ـ اروپا است.

جذابیت و کارآیی تکنولوژیکی نفتی و حجم سرمایه‌گذاری آمریکا و غرب، آن‌ها را از رقبای قدرتمند روسیه در امر سرمایه‌گذاری برای زیرساخت‌های نفت و گاز آسیای مرکزی و دریای خزر ساخته است. ایالات متحده در اواسط دهه ١٩٩٠ میلادی، ذخایر نفت دریای خزر را 240 میلیارد بشکه برآورد کرده بود. به تدریج شاخک‌های نفوذ کشورهای غربی به سوی منابع انرژی منطقه متمرکز شد و آسیای مرکزی و دریای خزر، کانون منافع منطقه‌ای و بین‌المللی قدرت‌های ذی‌نفوذ قرار گرفت. در حال حاضر شرکت بریتیش پترولیوم ذخایر ثابت شده نفت خزر را 50 تریلیون بشکه و گاز طبیعی را 9 تریلیون مترمکعب (5 درصد از ذخایر گاز جهانی) برآورد کرده است. غرب در نظر دارد تا خطوط انتقال انرژی باکو، جیهان و تفلیس را در غرب دریای خزر و «تاپ» یا ترکمنستان، افغانستان و پاکستان، از شرق دریای خزر (آسیای مرکزی) به اجرا درآورد.

 سیاست همسایگی اتحادیه اروپا با روسیه و دیگر کشورهای جامعه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع، بیشتر مبتنی بر روابط مشروط به رعایت حقوق بشر بوده است. معضلات سیاسی و اقتصادی روسیه و موانع ساختاری در روابط آن کشور با اتحادیه اروپا موجب شده است تا مسکو به روابط با سازمان همکاری شانگهای، به‌ویژه با چین در آسیای مرکزی، از اهمیت بیشتری نسبت به روابط روسیه با اتحادیه اروپا قائل شود. با دامن زدن این مواضع از جانب بریتانیا، تمایل بیشتری از جانب روسیه به سوی شانگهای حس می‌شد. بیشرین جنگ تبلیغاتی و رسآن‌های و فرار خبرنگاران روسیه به بریتانیا به این مقطع زمانی باز می‌گردد. با اندکی فاصله و بازنگری در روابط ویژه بریتانیا و دولت اوباما، زمینه نزدیکی بیشتر روسیه و آمریکا فراهم شده است. در مجموع صرف‌نظر از روابط نهادینه شورای ناتو و روسیه، مسکو به دنبال توازن قدرت در مقابل ناتو از طریق سازمان همکاری شانگهای است و بدین منظور روسیه برای سدبندی در مقابل مأموریت مشارکت برای صلح ناتو، به توسعه روابط استراتژیک با بلاروس و تشکیل نیروی مشترک خزر، پیمان امنیت دسته جمعی و سازمان همکاری شانگهای پرداخته است.

3. افق روابط چین و روسیه در سازمان همکاری شانگهای

صرف‌نظر از تعریف و گونه‌شناسی منافع چین در همکاری با روسیه در سازمان همکاری شانگهای، این بخش از پژوهش حاضر می‌کوشد این موضوع را مورد ملاحظه قرار دهد که روابط پکن و مسکو در چهارچوب این سازمان یک نوع روابط تاکتیکی است و چالش‌های موجود برسر روابط آن دو کشور، بیشتر از فرصت‌های موجود است. البته نزدیکی سیاسی دو کشور به خاطر جذابیت مسائلی از جمله خشم مشترک از غرب و آمریکا، منافع مشترک برای تحقق ثبات و امنیت منطقه‌ای و فروش تکنولوژی نظامی است. در این میان خیل فروش تسلیحات روسی به سوی دیگر اعضای سازمان همکاری شانگهای، از جمله چین از سال 2002 تاکنون، بالغ بر 5 میلیارد دلار بوده است. چین به تدریج در حال خیزش اقتصادی و افزایش بنیه قدرتمند نظامی است و نزدیکی سیاسی چین به اتحادیه اروپا و آمریکا می‌تواند روسیه را با چالش‌هایی مواجه کند. البته عکس آن نیز صادق است. نزدیکی بیشتر روسیه به دولت اوباما، دولت چین را اندکی شگفت‌زده کرده است. در دوران جنگ سرد نیز چین و آمریکا مشترکاً به تنش‌زدایی علیه اتحاد شوروی پرداختند. اکنون امکان تنش‌زدایی بین آمریکا و هر دو کشور امکان پذیر است.

مرز مشترک دو کشور 4300 کیلومتر است و تأمین امنیت مرزی و حل و فصل مناقشات سرزمینی، از دغدغه‌های مشترک آن‌ها است. این امر می‌تواند از حجم نیروهای مرزی و نظامی مستقر در سرحدات دو طرف بکاهد. اگرچه روسیه در برابر فشار آمریکا و ناتو و چین به خاطر انتقادات غرب از ‌آزادسازی سیاسی و اقتصادی خشم مشترکی دارند، اما روابط آن‌ها در چهارچوب سازمان همکاری شانگهای یک نوع روابط تاکتیکی است و بالتبع این سازمان نیز یک حصار یا دژ متروک خواهد بود. با این اوصاف غرب از نزدیکی دو غول سابق کمونیست نگران نیست. بی‌شک روسیه نیز از افزایش رشد و توسعه اقتصادی و نظامی چین در دهه آینده غافل نیست و احتمال چرخش سیاسی آن کشور به سوی هندوستان و ژاپن نیز دیده می‌شود و از سویی دیگر، احتمال تغییر در سیاست خارجی روسیه و متمایل شدن به غرب وجود دارد. ریشه‌های اتحاد و اختلاف بین چین و روسیه در دوران جنگ سرد نیز دیده شده بود ولی دو کشور به تدریج به سمت اختلاف عمیق ایدئولوژیکی و سیاسی سوق پیدا کردند. تسلط بر منابع انرژی آسیای مرکزی، تامین امنیت خطوط انتقال انرژی به سوی شرق آسیا، تبانی روسیه با آمریکا در محوریت آسیا ـ پاسفیک در قبال تحرکات شبه جزیره کره و... از این دست مسائل می‌تواند بر شدت و دامنه اختلافات روسیه و چین بیفزاید.

نکته شایان توجه دیگر این است که چین در سال‌های اخیر به سمت اقتصاد سیاسی با هدایت دولت سوق پیدا کرده است، ولی روسیه همچنان به اقتصاد سیاسی با تمرکز دولتی تمایل دارد. چین در صدد رفع موانع سیاسی و ساختاری با کشورهای همسایه و نیز اعضای آسه‌آن است. تلاش‌های چین در حل و فصل معضل هسته‌ای کره شمالی برای تثبیت ثبات و امنیت شبه جزیره کره بر هیچ‌کس پوشیده نیست. مناسبات جدید چین و هندوستان نیز در این چهارچوب قرار می‌گیرد. اتحادیه اروپا از بازار و سرمایه آسیا و به ویژه چین استقبال می‌کند و به شدت در قبال تحریم تسلیحاتی آمریکا علیه چین ایستاد. شرکت ملی نفت چین در اکتبر ۲۰۰۶، موفق شد ۴/۱۸ میلیارد دلار در صنایع پتروشیمی قزاقستان سرمایه‌گذاری کند. همچنین پکن موفق شد تا به احداث خط لوله انتقال نفت از قزاقستان به سوی چین بپردازد. چین در سال ۲۰۰۷، موفق شد ظرفیت انتقال نفت از این خط لوله را از ۹۵۰۰۰ به ۱۶۰۰۰۰ بشکه در روز برساند و بدین ترتیب به سهم بیشتری از منابع انرژی دریای خزر دست پیدا کند.  در همین راستا پکن موفق به سرمایه‌گذاری ۲۱۰ میلیون دلاری در زیرساخت نفت و گاز ازبکستان برای سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ شده است، که این امر موجب افزایش ضریب نفوذ چین در حوزه بازار انرژی آسیای مرکزی نیز خواهد شد.

چین و روسیه در سال 2004، در مورد آخرین اختلافات مرزی بر سر جزایر منطقه خابارووسک به توافق رسیده‌اند و برای اولین بار در اوت 2005، تا مرحله برگزاری بزرگ‌ترین مانور مشترک نظامی در منطقه اقیانوس آرام پیش رفته‌اند. با این وجود بي‌اعتمادی بر روابط میان دو کشور سایه انداخته است. پکن و مسکو به خوبی می‌دانندکه در پی سرخوردگی از آمریکا و غرب به سازمان همکاری شانگهای روی آورده‌اند و در پی کاهش اختلافات، دیگری را رها و به سوی غرب شتابان خواهند بود. چین بیش از روسیه در یک مسیر رو به صعود سریع قدرت‌طلبانه اقتصادی و نظامی گام برمی‌دارد، در حالی که روسیه به سختی می‌تواند بر سقوط خود و تبدیل شدنش به یک قدرت منطقه‌ای نقطه پایان بگذارد. پیش‌بینی می‌شود که برزیل و روسیه راه زیادی برای تبدیل شدن به قدرت بزرگ در پیش دارند، در حالی که هند و چین در آستانه مبدل شدن به قدرت‌های اقتصادی جهان هستند. بر این اساس، روسیه به دو دلیل در تعامل یا تقابل احتمالی چین با آمریکا و غرب متضرر خواهد بود:

الف) در صورت نزدیکی سیاسی آمریکا و چین، روسیه بار دیگر مشابه سال 1969 در محاصره تنش‌زدایی جدید پکن و واشنگتن قرار خواهد گرفت؛

ب) در هنگام تقابل شدید میان واشنگتن و پکن، مسکو نیز میان چکش آمریکایی و سندان چینی درگیر خواهد بود.

زمانی که روابط روسیه با واشنگتن رو به وخامت می‌گذارد، آن کشور به سوی اروپا می‌رود و زمانی که روابط با اتحادیه اروپا دچار فراز و فرود می‌شود، آنگاه به سوی شرق و به ویژه چین متمایل می‌شود. به عبارت دیگر، روسیه هزینه تنش در روابط با غرب شامل آمریکا و اتحادیه اروپا را در سودآوری مناسبات با چین و شرق جستجو می‌کند. باید محاسبه کرد و دید که حاصل جمع جبری هزینه ـ فایده این نوع مناسبات برای روسیه چه میزان از منافع ملی آن کشور خواهد بود!؟

نتیجه‌گیری

١. سازمان همکاری شانگهای بیشتر یک همکاری تاکتیکی و شاید یک توافق مدت‌دار استراتژیک بین تولیدکنندگان انرژی و مصرف‌کنندگان آن و نیز قدرت‌های قابل توجه تسلیحاتی می‌باشد. روسیه از رشد فزاینده اقتصادی و نظامی چین کاملاً آگاه است و در مقابل، چین نیز به خوبی آگاه است که تنش‌زدایی هریک با آمریکا و غرب مشابه تنش‌زدایی دهه ١٩٦٠ میلادی از قدرت و اعتبار سازمان همکاری شانگهای خواهد کاست. چین و روسیه به دنبال یک نگرانی مشترک گردهم آمدند و سازمان همکاری شانگهای را بنا نهادند و در چهارچوب دیپلماسی جهانی از سیاست عدم مداخله در امور کشورهای جهان صحبت کردند. این‌طور به نظر می‌رسد که آن‌ها سنگ‌بنای یک سازمان قوی‌تر غیرمتحدها را بنا نهاده باشند.

٢. ظرفیت‌ها و قابلیت‌های سیاسی و استراتژیک سازمان همکاری شانگهای بر کسی پوشیده نیست. اعضای اصلی این سازمان به همراه کشورهای عضو ناظر دارای ۴۴ درصد از جمعیت جهان، ۱۸ درصد از نیروی نظامی جهان، کنترل ۲۳ درصد از ذخایر شناخته شده نفت جهان و دومین ذخایر گاز جهان را دارا می‌باشند. روسیه  به عنوان یکی از اعضای اصلی و بنیانگذار این سازمان در نظر دارد از ابزارهای سیاسی، نظامی و استراتژیک برای تأمین توازن قدرت در قبال‌ آمریکا و غرب استفاده کند. از آنجایی که هزینه تأمین اهداف منطقه‌ای و بین‌المللی روسیه از عهده دولت مسکو برنمی‌آید، آن کشور تلاش می‌کند که آن را از طریق سیاست چندجانبه‌گرایی امنیت منطقه‌ای، در چهارچوب مکانیسم سازمان همکاری شانگهای برآورده سازد. امروزه درآمدهای نفتی و تسلیحاتی، بیش از پیش الیگارشی قدرت و پوتینیسم را در روسیه تقویت نموده است.

٣- چین نیز از ظرفیت‌های انرژی بی‌بهره نیست. دو کشور در سایه همکاری انرژی در سازمان همکاری شانگهای توافق کردند که به احداث خطوط انتقال انرژی و گسترش توسعه صنایع پتروشیمی بپردازند. چین از مصرف‌کنندگان جهانی نفت به شمار می‌رود. پکن به دنبال توسعه خطوط انتقال نفت شرق ـ سیبری ـ آرام است. چینی‌ها در نظر دارند به کارآمدسازی تکنولوژی صنایع پتروشیمی در همکاری با تکنولوژی روسی و غربی بپردازند.

٤- صرف‌نظر از احتمال پیوستن ونزوئلا و حتی سوریه به سازمان همکاری شانگهای (چنانچه وزیر وقت صنایع و انرژی روسیه در دیدار ژانویه ۲۰۰۶ این خبر را منتشر کرد)، روسیه از افزایش بودجه نظامی کشورهای عضو این سازمان به عنوان دژ مستحکم در مقابل گسترش مأموریت طرح مشارکت برای صلح ناتو استقبال می‌کند. از سویی دیگر، چین نیز به توسعه کمی و کیفی نیروهای مسلح خود پرداخته است؛ به گونه‌ای که ارتش آزادیبخش خلق چین در مانور صلح  سازمان همکاری شانگهای در سال ۲۰۰۵، بکارگیری و نمایش سیستم‌های پیشرفته تسلیحاتی، بمب‌افکن‌های دوربرد و موشک‌های جدید کروز پرداخت. نیروهای نظامی روسی نیز در این مانور شرکت داشتند. تحلیل‌گران نظامی درباره مانورهای نظامی، عملیات ضدتروریستی و افزایش بودجه نظامی کشورهای چین و روسیه؛ آن‌ها را بستر مناسب جاه‌طلبی ژئوپولیتیکی، توانایی‌های لازم برای انسداد گذرگاه‌های جهانی دریایی عبور انرژی و احداث خاکریزی‌های دفاعی ـ موشکی در آسیای مرکزی در پی استقرار سیستم دفاع موشکی آمریکا در لهستان و چک یاد می‌کنند.

٥- روسیه از ظرفیت‌های امنیتی سازمان همکاری شانگهای از جمله ارتش‌های عضو، تبادل اطلاعات سری و همکاری‌های پلیسی و امنیتی برای تأمین منافع امنیتی در آسیای مرکزی از جمله خارج ساختن آمریکایی‌ها از پایگاه‌های نظامی در کشورهای منطقه، ممانعت از وقوع انقلاب رنگی به ویژه پس از شکست آن در ازبکستان و برقراری توازن قدرت از سوی سازمان همکاری شانگهای، در پی حضور ناتو در افغانستان، اطمینان دارد.


منبع: پژوهشنامه سازمان همکاری شانگهای؛ اهداف، عملکردها و چشم اندازها، مرداد ١٣٩٠