لیبی و آمریکا: دشمنان قدیمی و هم‌پیمانان جدید

Print E-mail
امیر سعید ایروانی
18 June 2006

مقدمه

دو روز تاریخی در پرونده روابط خارجی لیبی رقم خورده است: یکی 19 دسامبر 2003 که لیبی پذیرفت تا با دست برداشتن از تمامی فعالیت‌های هسته‌ای، خود را تسلیم خواسته آمریکا کند و دیگری 12 می 2006 که آمریکا با خارج کردن لیبی از لیست دولت‌های حامی تروریسم ما به ازای اقدام لیبی را پرداخت کرد. بعد از اینکه معمر قذافی در سال 1969 در پی کودتا به قدرت رسید، روابط لیبی با شوروی در تمامی زمینه‌ها به خصوص نظامی گسترش پیدا کرد و در مقابل، روابط آن کشور با آمریکا رو به تیرگی گذاشت. قذافی اهداف سیاست خارجی خود را بر پایه 6 اصل مطرح کرد:

وحدت اعراب، نابودی اسرائیل، توسعه اسلام، حمایت از فلسطین، حذف نفوذ غرب در خاورمیانه و آفریقا و نیز حمایت از انقلابات.

به تدریج تنش میان لیبی و آمریکا بالا گرفت و آمریکا سفیر خود را در سال 1972 از لیبی فراخواند. یک ماه پس از اشغال لانه جاسوسی در تهران، سفارت آمریکا در تریپولی با بمب آتش‌زا موردحمله قرار گرفت و آمریکا لیبی را در 29 دسامبر 1979 در فهرست دولت‌های حامی تروریسم قرار داد. از دوم دسامبر 1979 که روابط دو کشور قطع گردید تا هشتم فوریه 2004 که دفتر حفاظت منافع آمریکا با حضور دیپلمات‌های آمریکایی در تریپولی گشوده شد و تا 12 مه 2006 که روابط دو کشور به حالت عادی بازگشت، حوادثی رخ داد که در این گزارش مورد بررسی قرار می‌گیرد.

الف - روند حوادث:

در اوت 1981 دو جنگنده لیبیایی به یک هواپیمای آمریکایی که بر فراز خاورمیانه در حال گشت بود شلیک کردند که این حمله با واکنش هواپیمای آمریکایی روبرو شد و به سقوط جنگنده لیبیایی منجر گردید. در سال 1985 به دفاتر شرکت هواپیمایی اسرائیل در وین و رم حمله شد، آمریکا این حملات را به لیبی منتسب کرد.

در مارس 1986 اهداف آمریکایی در ایتالیا و آلمان مورد تهاجم قرار گرفتند و در یک دیسکو در برلین دو نیروی دولتی آمریکا کشته و دهها نفر مجروح شدند. به فاصله یک ماه از این حادثه رئیس جمهور آمریکا دستور حمله هوایی به اهداف نظامی و دولتی لیبی در بن غازی و تریپولی را صادر و منزل معمر قذافی نیز مورد تهاجم قرار گرفت.

در 21 دسامبر 1988، هواپیمای پان آمریکن در فضای لاکربی در اسکاتلند منفجر و 259 نفر از مسافران که دو سوم آنها اتباع آمریکایی بودند، کشته شدند. تحقیقات مشترک آمریکا و انگلیس آغاز گردید و پس از سه سال دادستانی آمریکا حکم تعقیب دو تن از اتباع لیبی را که از اعضای سرویس امنیتی آن کشور بودند، صادر کرد. دولت آمریکا خواهان استرداد این دو متهم شد و پرونده را به شورای امنیت سازمان ملل کشاند و در تاریخ 21 ژانویه 1992 قطعنامه 731 صادر شد که از لیبی خواست تا همکاری کامل و مؤثری در این پرونده داشته باشد. اما با عدم اجابت آن از سوی لیبی، شورای امنیت دو ماه بعد ذیل فصل هفتم منشور، قطعنامه 748 را صادر کرد و دو هفته به دولت لیبی فرصت داد تا چنانچه همکاری کاملی را به عمل نیاورد تحریم‌هایی را از قبیل ممنوعیت پرواز به مقصد و یا از مبدأ لیبی و یا ترانزیت از فضای لیبی، ممنوعیت فروش یا انتقال هواپیما و تجهیزات و خدمات مهندسی، ممنوعیت فروش تسلیحات و تجهیزات و خدمات آموزش نظامی، کاهش سطح روابط سیاسی، کاهش تعداد دفاتر و نمایندگان لیبی در کشورها و محدودیت در صدور روادید برای اتباع آن کشور را اعمال خواهد کرد. در این قطعنامه در سه بخش ممنوعیت پروازی، ممنوعیت همکاری‌های نظامی و کاهش روابط سیاسی مجازات‌هایی وضع شده بود، اما با گذشت 20 ماه و عدم تحقق خواسته‌های شورای امنیت از سوی دولت لیبی قطعنامه 883 به تصویب رسید و دامنه مجازات‌ها به ممنوعیت همکاری‌های بازرگانی و صنعتی، توقیف اموال و دارایی‌های لیبی و مرتبطین آنها و ممنوعیت صدور تجهیزات مرتبط بااستخراج و پالایش صنعت نفت افزایش پیدا کرد.

در این مدت لیبی به دنبال راه‌های برون رفت از این بحران بود ودر کنار استفاده از میانجی‌های بین‌المللی مانند نلسون ماندلا، باب دیپلماسی پنهان با سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس را نیز گشود. لیبی آمادگی خود را برای تحویل متهمین جهت محاکمه در لاهه اعلام کرد. آمریکا در مقابل بر محاکمه در اسکاتلند اصرار می‌ورزید. نهایتاً مقرر شد محل محاکمه در لاهه باشد، اما محاکمه مزبور طبق قوانین اسکاتلند وتوسط قاضی اسکاتلندی صورت پذیرد. براساس این توافق، دو مظنون لیبایی در تاریخ 5 آوریل 1999 از تریپولی به هلند پرواز کردند. دادگاه این دو مظنون در تاریخ 3 مه 2000 تشکیل شد و در تاریخ 31 ژانویه 2001 المغربی مقصر شناخته شد اما امین خلیفه تبرئه گردید.

لیبی در تاریخ 15 اوت 2003 طی نامه‌ای به شورای امنیت سازمان ملل بر تعهد خود در عدم دخالت، مشارکت، سازماندهی و یا هر نوع تلاشی در جهت تأمین مالی و یا تشویق، مستقیم یا غیر مستقیم، هر نوع فعالیت تروریستی صحه گذاشت و متعهد گردید تا همکاری فعالی در مبارزه جهانی علیه تروریسم داشته باشد.

مذاکرات پنهان لیبی با آمریکا وانگلیس برای حل و فصل نهایی این پرونده ادامه یافت. دولت لیبی مسئولیت اقدام مأموران خود در حادثه تروریستی انفجار هواپیما را پذیرفت و در ازای هر فرد کشته شده در این حادثه مبلغ ده میلیون دلار که جمعاً بالغ بر دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار گردید به حساب سپرده واریز و شورای امنیت سامان ملل نیز با صدور قطعنامه 1506 در 12 سپتامبر 2003 تحریم‌های لیبی را لغو کرد، اما تحریم‌های یک جانبه آمریکا به قوت خود باقی ماند. اگر چه این پرونده بسته شد، اما پرونده مهمتری یعنی فعالیت‌های پنهان هسته‌ای لیبی گشوده شد که می‌توانست عواقب وخیم‌تری برای این کشور داشته باشد.

خواست آمریکا وانگلیس تسلیم کامل لیبی بود. مطالبات آمریکا وانگلیس شامل دست کشیدن کامل لیبی از هر نوع برنامه هسته‌ای اعم از تحقیق و تولید، انهدام وانتقال تجهیزات مربوطه، افشای اطلاعات چگونگی دستیابی به تجهیزات مربوطه، اعطای دسترسی کامل و نامحدود به بازرسان آژانس، همکاری کامل در مبارزه علیه تروریسم بین‌الملل و شبکه‌های مرتبط با القاعده و افشای تمامی همکاری‌های پنهان لیبی در سه دهه گذشته با گروه‌هایی می‌شد که در فهرست سازمان‌های تروریستی آمریکا قرار داشتند. رهبر لیبی در مسیری قرار گرفته بود که بقای حکومت خود را در گرو تن دادن به این مطالبات می‌دید.

دولت قذافی در 19 دسامبر 2003 به صورت بی‌سابقه‌ای پذیرفت تمامی فعالیت‌های قانونی هسته‌ای خود را نیز به صورت داوطلبانه متوقف و خود را تسلیم خواسته‌های آمریکا و انگلیس نماید. نخست‌وزیر انگلیس هم در همان روز با صدور بیانیه‌ای تصمیم قذافی را تاریخی و شجاعانه خواند و گفت این اقدام نشان داد که مسائل هسته‌ای با مذاکره و به صورت داوطلبانه قابل حل است.

این اقدام لیبی درست 6 روز پس از دستگیری صدام در یک مخفیگاه زیر زمینی صورت گرفت. دیک چینی، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، این دو حادثه را مرتبط با هم خواند و گفت وقتی قذافی به اعتبار کلام بوش پی برد مقاومت را بی‌فایده دید و مسیر درست را انتخاب کرد.

براساس گزارش دولت آمریکا، دولت لیبی ظرف 9 ماه یعنی از ژانویه 2004 تا سپتامبر همان سال برای اعتمادسازی دست به اقدامات زیر زد:

- در بخش هسته‌ای: لیبی مدارک طراحی سلاح اتمی را که از شبکه عبدالقدیر خان دریافت کرده بود، تماماً در اختیار آمریکا قرار داد. تمامی دستگاه‌های سانتریفیوژ، قطعات مربوطه، مدارک و مخزن‌های حاوی هگزا فلوراید اورانیوم به آمریکا منتقل شد. بیش از 15 کیلوگرم اورانیوم با غنای بالای سوخت راکتور تحقیقاتی نیز به روسیه باز گشت داده شد.

- در بخش شیمیایی: لیبی پذیرفت به کنوانسیون منع سلاح‌های شیمیایی بپیوندد و در حضور بازرسان سازمان منع سلاح‌های شیمیایی 3600 بمب شیمیایی خود را نابود کند.

- در بخش بیولوژیک: لیبی دسترسی کامل به تأسیسات و افراد مرتبط با فعالیت‌های بیولوژیکی را فراهم کرد.

- در بخش موشکی: تمامی عناصر مرتبط با موشک‌های اسکاد – سی در لیبی منهدم شدند و این کشور موافقت کرد تا موشک‌های اسکاد – بی را نیز منهدم نماید.

در تمامی این زمینه‌ها لیبی دسترسی کامل به هر فرد و هر سندی را برای آمریکا فراهم کرد و همکاری کاملاً باز و شفافی را با بازرسان و نمایندگان آمریکا و انگلیس نمود.

در سپتامبر 2004 نیز یک کمیته همکاری‌های سه جانبه (لیبی، آمریکا وانگلیس) برای ارتقای روابط تشکیل گردید.

آمریکا بلافاصله پس از شروع همکاری‌های لیبی دفتر حفاظت منافع خود را در تریپولی گشود و چهار ماه بعد آن را به سطح دفتر روابط خارجی ارتقا داد.

در گزارش سالانه وزارتخارجه آمریکا در باره تروریسم که تحولات سال 2005 را مورد بررسی قرار داده در مورد لیبی چنین آمده است:

«لیبی به همکاری‌های خود با آمریکا در مبارزه با تروریسم ادامه داده است. لیبی یکی از اعضای شاخه ترور در عملیات علیه جهانگردان در مصر و کسی که به این فرد در لیبی پناه داده بود را تحویل آن کشور داد. لیبی یک ضمانت نامه مکتوب به انگلیس داده است که در صورت استرداد مظنونین گروه المقاتله آنها را اعدام نخواهد کرد. آمریکا نیز این گروه را در فهرست گروه‌های تروریستی خود قرار داد و سه نفر از اعضای این گروه را که در افغانستان بازداشت و در زندان گوانتانامو بودند، به لیبی مسترد کرد».

اکنون لیبی بیشترین میزان غرامت در طول تاریخ بابت جان افراد را پرداخت کرده بود. به تمامی خواسته‌های آمریکا و انگلیس تن داده بود وانتظار داشت تا بلافاصله اروپا و آمریکا روابط خود را با لیبی عادی کنند، اما این کشورها با احتیاط و گام به گام و متناسب با اقدامات لیبی جلو می‌رفتند. لیبی از این روند ناراضی بود تا جایی که علائم پشیمانی قذافی از اقداماتش علناً بروز پیدا کرد. از طرفی آمریکا به دنبال ارائه یک الگوی موفق به ایران و کره شمالی بود، بدین معنی که اگر راه لیبی را دنبال کنید از نتایج آن بهره‌مند خواهید شد. این دو مسئله موجب شد تا آمریکا تصمیم تاریخی خود را در قبال دولت لیبی که به مدت 27 سال آن را در فهرست دولت‌های حامی تروریسم قرار داده بود در 12 مه 2006 اتخاذ کند. بوش طی بیانیه‌ای اعلام کرد: «دولت لیبی طی 6 ماه گذشته که زیر نظر قرار داشته هیچ گونه پشتیبانی از تروریسم بین‌الملل به عمل نیاورده است و تضمین داده است که در آینده نیز هیچ گونه پشتیبانی از اقدامات تروریستی نخواهد کرد. بر این اساس تمامی مجازات‌ها علیه آن کشور لغو گردیده و از این پس لیبی از جمله کشورهایی است که مشمول دریافت کمک‌های آمریکا می‌باشد.»

وزیر خارجه آمریکا نیز با صدور بیانیه‌ای در 15 مه 2006 گفت: «خرسندم اعلام نمایم که ایالات متحده روابط کامل خود را با لیبی از سر خواهد گرفت. لیبی نیز از فهرست دولت‌های حامی تروریسم واز فهرست کشورهایی که همکاری کاملی با آمریکا در مقابله با تروریسم جهانی نداشته‌اند، حذف می‌گردد. ما این تصمیم را به خاطر استمرار پایبندی لیبی در محکوم کردن تروریسم و همکاری فوق‌العاده این کشور با آمریکا و سایر اعضای جامعه جهانی در مواجهه با تهدیدات پس از 11 سپتامبر 2001 گرفتیم. این نتیجه ملموس آن تصمیم تاریخی است که لیبی در سال 2003 گرفت. همان طور که سال 2003 نقطه عطف تاریخی برای مردم لیبی بود سال 2006 نیز می‌تواند نقطه عطفی برای مردم ایران و کره شمالی باشد.»

ب – دلایل تسلیم شدن لیبی

آمریکا لیبی را الگوی موفقی برای دیپلماسی اعمال زور می‌داند. در چارچوب این دیپلماسی، با اعمال ترکیبی از عملیات روانی و سیاست‌های تشویقی، در کنار تحریم‌ها و مجازات‌ها به نتیجه دلخواه دست یافته شده است. عواملی که به این نتیجه منجر شد در زیر فهرست گردیده‌اند:

1- لیبی بعد از اعمال تحریم‌ها خود را در اتحادیه عرب تنها یافت و از جانب همسایگان خود، در خصوص نقض تحریم‌ها هیچ گونه همکاری مشاهده نکرد. هنگامی که در سال 1998 اتحادیه عرب اعلام کرد حاضر نیست با سازمان ملل در موضوع تحریم‌های لیبی وارد چالش شود، لیبی از این اتحادیه مأیوس شد و به دنبال اتحادیه آفریقا رفت و آفریقایی بودن خود را غالب بر عرب بودنش دانست.

2- سازمان‌های خارجی، گروه‌ها و افرادی که سالیان متمادی مشمول دریافت کمک‌های مالی لیبی بودند به شکل مقتضی به کمک این کشور در شرایط تحریم نیامدند.

3- تحریم‌ها با توجه به وابستگی اقتصادی و صنعتی لیبی به خارج به خصوص در حوزه نفت، کمر دولت لیبی را خم کرد و لیبی در محاسبه سود و زیان، ضرر ادامه تحریم را بیش از عواقب مالی و یا سیاسی پذیرش مسئولیت حمله به هواپیمای پان آمریکن و پرداخت غرامت دید.

4- سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس قذافی را به این باور رساندند که تنها راه ادامه و بقای حکومتش در گرو چرخش 180 درجه‌ای در سیاست‌ها و اقداماتش می‌باشد.

5- لو رفتن ارتباطات پنهان دولت لیبی با شبکه عبدالقدیر خان و برملا شدن نوار مذاکرات و توقیف یک محموله از سانتریفیوژها، راه گریز را برای لیبی بست و از آنجا که تمامی برنامه هسته‌ای لیبی وارداتی بود، سریعاً به پایان راه رسید.

6- حوادث عراق و دستگیری صدام از نظر روانی تابلویی از سرنوشت مشابهی را برای آینده رهبر لیبی ترسیم کرد. گویا قذافی به برلوسکونی ( نخست‌وزیر سابق ایتالیا) گفته بود که در برنامه آمریکا بعد از عراق نوبت لیبی است.

7- در پی حوادث 11 سپتامبر، رهبر لیبی به این نتیجه رسید که دوران بر هم ریختن عملیاتی جهان به پایان رسیده است. باورها و اعتقادات سیاسی قذافی با تحولاتی که در جهان و به خصوص صحنه فلسطین رخ داد به تدریج فرو ریخت و او دست از آرمان، اهداف و اصول اولیه خود برداشت.

8- لیبی برای توسعه، الگوی غرب را بر گزید و در کنار آن نیازمند دوستان جدیدی براساس این الگو و متناسب با شرایط جدید بود و باید به تدریج از دوستان قدیمی فاصله می‌گرفت.

9- لیبی متوجه شد می‌تواند عمده‌ترین گروه معارض داخلی خود (جماعت اسلامی مقاتله) را که به دنبال سرنگونی حکومت قذافی بودند با حمایت آمریکا بی‌خطر سازد و به وحدت منافع با آمریکا برای خنثی‌سازی این گروه برسد.

نتیجه‌گیری:

آمریکا در دهه اخیر با دو ناکامی بزرگ در اعمال تحریم‌های بین‌المللی و مذاکره مواجه شده بود. 13 سال تحریم گسترده و همه جانبه علیه عراق نتوانست آمریکا را به مطلوب خود یعنی تسلیم کامل عراق برساند. از طرف دیگر، آمریکا برای وادار کردن کره شمالی به از دست برداشتن از برنامه‌های هسته‌ای‌اش و اعطای سیاست‌های تشویقی با این کشور وارد مذاکره شد، اما نتیجه آن کاملاً بر عکس خواسته آمریکا شد و نه تنها کره شمالی عقب ننشست، بلکه با تاکتیک‌های مذاکراتی توانست در پرتو مذاکره با آمریکا به سرعت برنامه‌های هسته‌ای خود را دنبال نماید، اما در این مورد تحریم‌های سازمان ملل در مورد لیبی کارساز شد. لیبی 11 سال مقاومت و مذاکره کرد و به دنبال راه‌های برون رفت از بحران بود، اما سرانجام با تصمیم تاریخی رهبر خود این کشور منافع ملی خود را در تسلیم شدن دید. این تصمیم هیچ‌گاه با واکنش اعتراض‌آمیز مردم یا نخبگان کشور لیبی مواجه نشد. آمریکا نیز در مقابل، منافع کلان خود را در تحقق مطالبات خود می‌دید که تماماً از سوی لیبی محقق شده بود. اما دولت آمریکا به سادگی نتوانست افکار عمومی خود را توجیه نماید که چگونه می‌توان با رژیمی که هواپیمای آمریکایی با تمامی سرنشینانش را نابود کرده روابط عادی و کامل سیاسی برقرار کرد. پاسخ دولت آمریکا این بود که اولاً هر آنچه را از لیبی خواسته بودیم محقق شد و ما نیز باید به وعده خود عمل می‌کردیم، ثانیاً توانستیم با جدا کردن لیبی از اردوگاه تروریسم، جان عده‌ای را که می‌توانستند قربانی سیاست‌های تروریستی این رژیم در آینده شوند، نجات دهیم، ثالثاً باید یک الگوی عملی تشویقی برای ارائه به سایر کشورهای منشأ تهدید داشته باشیم. اگر چه امروز لیبی دیگر در فهرست دولت‌های حامی تروریسم قرار ندارد و دیگر دشمن آمریکا نیست و به همکار و هم‌پیمان آمریکا در مبارزه با تروریسم تبدیل شده است، اما هنوز راهی طولانی پیش‌روی این کشور قرار دارد. مسائل مربوط به حقوق بشر، فراهم شدن شرایط آزادی بیان و دموکراسی براساس الگوی مطلوب آمریکا، انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی و تغییر قوانین داخلی، چالش‌های آینده پیش‌روی لیبی و مطالبات جدید آمریکا است. به نظر می‌رسد آمریکا در حال پیشبرد یک پروژه دو مرحله‌ای با لیبی است. مرحله اول این پروژه که تسلیم لیبی و روی گردانی از سیاست‌های پیشین بود باید به دست رهبر فعلی لیبی صورت می‌گرفت، زیرا اولاً لازم بود چهره کاریزماتیک رهبر لیبی نزد افراطیون وانقلابیون شکسته شود و ثانیاً این چرخش فقط از عهده رهبر لیبی برمی‌آمد. مرحله دوم پروژه آمریکا نیاز به رهبران جدید دارد.