ديپلماسي عمومي آمريكا و قدرت نرم ايران در صحنه عراق

Print E-mail
افسانه احدی
12 September 2008

چكيده

 

از جمله مسائلي كه از زمان اشغال عراق در سياستهاي آمريكا به آن توجه شده است و مورد تأكيد مقامهاي آمريكايي قرار دارد، تغییر ساختارهای گذشته و ایجاد نهادهایی است که به نوعی بتواند ارزش‌های مورد نظر آمریکا را در عراق نهادينه كند. بر این اساس در اغلب سخنرانی‌ها و بیانیه‌های رسمی مقام‌هاي آمریکايي از برقراری دموکراسی و جامعه مدنی در عراق صحبت می‌شود. يكي از مهمترين شيوه‌هاي دستيابي به چنين امري استفاده از ديپلماسي عمومي و تحت تأثير قرار دادن افكار عمومي در عراق است. به کارگیری دیپلماسی عمومی از جمله شیوه‌هایی است که چه قبل از حمله آمریکا به عراق و چه بعد از حمله و اشغال این کشور مطرح بوده است. در این رابطه نقش ایران در عراق باعث شده تا اتخاذ هر سیاستی در این کشور از سوی مقام‌های آمریکایی با در نظر گرفتن فعالیت‌ها و رفتار سیاسی ایران همراه باشد. در واقع ایران به لحاظ قدرت نرم افزاری، تاکنون نشان داده که از موفقیت بیشتری در تأثیرگذاری و حتی شکل‌دهی به ساختار سیاسی و اجتماعی عراق برخوردار بوده است. آمریکا حتی یکی از عوامل عدم موفقیتش در برقراری ثبات و امنیت عراق را ایران می‌داند؛ که به نظر می‌رسد چنین تلقی بر سیاست‌های  این کشور در قبال ایران اثرگذار باشد. نوشتار حاضر تلاش مي‌كند تا پاره‌اي از اقدامات آمريكا در قالب ديپلماسي عمومي در عراق را بررسي كند و نقش ايران در اين زمينه را ارزيابي نمايد.

 

از زمان اشغال عراق توسط آمریکا و متحدانش، مسئله برقراری ثبات و عادی سازی وضعیت این کشور مهمترین اولویت مقام‌های آمریکایی محسوب می‌شود. در این رابطه به ویژه به تغییر ساختارهای گذشته و ایجاد نهادهایی که به نوعی بتواند ارزش‌های مورد نظر آمریکا را در عراق برقرار سازد، توجه شده است. بر این اساس در اغلب سخنرانی‌ها و بیانیه‌های رسمی مقام‌هاي آمریکايي از برقراری دموکراسی و جامعه مدنی در عراق صحبت می‌شود. به کارگیری دیپلماسی عمومی از جمله شیوه‌هایی است که چه قبل از حمله آمریکا به عراق و چه بعد از حمله و اشغال این کشور مطرح بوده است. این نوع از دیپلماسی در گذشته نیز اعمال می‌شده است؛ اما بعد از حملات ١١ سپتامبر به صورت جدی‌تر و در چارچوب نوینی در آمریکا شکل گرفته است. دیپلماسی عمومی، سابقه‌ای دیرینه دارد که عمدتاً شامل تأثیرگذاری بر افکار عمومی به ویژه قشر روشنفکر کشورهای مورد نظر می‌شود. در مورد عراق نیز به نظر می‌رسد هدف از به کارگیری چنین دیپلماسی‌ای برقراری ارتباط با مردم و اقوام مختلف این کشور است تا بتواند در نهایت ساختار مورد نظر خود را در این کشور خلق کند و در آینده اهداف سیاست خارجی آمریکا را محقق سازد. هر چند که هنوز روند ثبات‌سازی و برقراری امنیت در عراق موفق نبوده است، اما مقام‌های آمریکایی در کنار به‌کارگیری بعد سخت افزاری و نظامی به بعد نرم افزاری هم توجه دارند و به گفته مقام‌ها و کارشناسان آمریکایی درصدد تقویت نهادهای مدنی هستند. در این رابطه نقش ایران در عراق باعث شده تا اتخاذ هر سیاستی در این کشور از سوی مقام‌های آمریکایی با در نظر گرفتن فعالیت‌ها و رفتار سیاسی ایران همراه باشد. در واقع ایران به لحاظ قدرت نرم افزاری، تاکنون نشان داده که از موفقیت بیشتری در تأثیرگذاری و حتی شکل‌دهی به ساختار سیاسی و اجتماعی عراق برخوردار بوده است. آمریکا حتی یکی از عوامل عدم موفقیتش در برقراری ثبات و امنیت عراق را ایران می‌داند؛ که به نظر می‌رسد چنین تلقی بر سیاست‌های  این کشور در قبال ایران اثرگذار باشد.

در این نوشتار تلاش شده تا ضمن بررسی اجمالی فعالیت‌های آمریکا در به کارگیری قدرت نرم در دو مقطع قبل از حمله آمریکا به عراق و بعد از آن، به بررسی نقش نرم افزارانه ایران در عراق پرداخته شود. چنین بررسی ضمن آنکه بخشی از الگوی رفتار سیاسی آمریکا در عراق را نشان می‌دهد، می‌تواند اثرات رویارویی آمریکا و ایران را در این بُعد مشخص سازد.

 

چارچوب مفهومي ديپلماسي عمومي

يكي از مفاهيمي كه به ويژه بعد از 11 سپتامبر مورد توجه خاص مقامهاي آمريكايي قرار گرفت، مفهوم دیپلماسی عمومی است كه امروزه به عنوان يكي از راهكارهاي اصلي اعمال سياستهاي آمريكا در جهان نيز تلقي مي‌شود. عبارت دیپلماسی عمومی در حوزه مطالعات روابط بین‌الملل عبارتی است که در دهه ١٩٦٠ عمدتاً برای توصیف جنبه‌های جدید دیپلماسی بین‌المللی رایج شد که تعامل میان بازیگران جدید عرصه بین‌المللی را در کنار دولتها در بر می‌گرفت. ديپلماسي عمومي اولين بار درسال ١٩٦٥ در آمريكا توسط الموند گوليون، رئيس مدرسه حقوق و ديپلماسي فلچر در دانشگاه تافتز بكار گرفته شد و عبارت است از ارتباطات معطوف به منافع ملي يك كشور از طريق ارتباط با مردم خارج از مرزهاي جغرافيايي. با اين تعريف مسائلي از قبيل اعزام دانشجو به خارج، پذيرش بورس‌هاي تحصيلي، خبرنگاران اعزامی، فرایند ارتباط میان فرهنگی، ‌برگزاري انواع جشنواره‌هاي هنري، همايش‌ها و سمينارهاي فرهنگي و پخش برنامه هاي صوتي و تصويري و حتي ايجاد سايتهاي اينترنتي همه و همه در حوزه ديپلماسي عمومي قابل بحث مي‌باشد.

تعریفهای بسیار متعددی از زمان رایج شدن این عبارت ارائه شده است. از جمله دیپلماسی عمومی اقداماتی برای تعامل و ارتباط با دیگر ملل و اندیشه‌ها دانسته شده که هدف از آن استقرار و استمرار روابط طولانی مدت فرهنگ، ارزشها و سیاستهای نظام مورد نظر به جوامع دیگر است و یا دیپلماسی عمومی به عنوان عملیات روانی تلقی شده که در واقع ابزاری برای نفوذ در دیگران است که موجب تقویت یک کشور در میان مردم کشور دیگر (و نه حکومت) می‌شود.

با این حال دیپلماسی عمومی بیشتر در فضای سیاسی و دانشگاهی آمریکا مورد توجه قرار گرفته است. در فرهنگ واژگان اصطلاحات روابط بين‌الملل وزارت خارجه آمريكا در سال 1985 در تعریف ديپلماسي عمومي آورده شده: «ديپلماسي عمومي به برنامه‌هاي تحت حمايت دولت اشاره دارد كه هدف از آنها اطلاع‌رساني و يا تحت تأثير قرار دادن افكار عمومي در كشورهاي ديگر است؛ ابزار اصلي آن نيز انتشار متن، تصاوير متحرك، مبادلات فرهنگي، راديو و تلويزيون و اينترنت است.»

ديپلماسي عمومي در سياست خارجي هر كشور به دو صورت می‌تواند تحقق ‌يابد: اول، به صورت مديريت سازمانهاي ديپلماتيك رسمي كشور؛ و دوم، به صورت خودجوش و در راستاي سياستهاي كلان كشورها.

با تعريف مذكور ديپلماسي عمومي به زيرمجموعه‌هايي تقسيم مي شود كه يكي از آنها ديپلماسي رسانه‌اي است. در این مفهوم ديپلماسي رسانه‌اي به صورت عام به معناي به كارگيري رسانه‌ها براي تكميل و ارتقاي سياست خارجي و نقشي است كه رسانه‌ها در فعاليتهاي ديپلماتيك ميان كشورها بازي مي‌كنند. بر این اساس ديپلماسي رسانه‌اي داراي معناي متفاوتي از ديپلماسي عمومي است در حالی که هنوز برخی نويسندگان و حتی مسئولين ديپلماسي رسانه‌اي را به معناي ديپلماسي عمومي به کار می‌برند. در واقع رسانه‌ها بازيگران غيردولتي سياستگذاري خارجي امروز کشورها هستند که فعاليت آنها را نه مي‌توان کنترل نمود و نه مي‌توان ناديده گرفت. گستره نفوذ و تأثيرگذاري رسانه‌ها به عنوان بازيگران قدرتمند غيردولتي در عرصه ديپلماسي و سياست خارجي، بر دولتها فشار مي‌آورد و آنها را وا می‌دارد تا به تجديد نظر و ايجاد تحول در ديپلماسي و سياست خارجي خود بپردازند. نکته قابل توجه دیگر آن است که نمی‌توان دیپلماسی عمومی را تنها نوعی عملیات روانی تلقی کرد، بلکه می‌توان عملیت روانی که عمدتاً به کمک رسانه‌ها و تبلیغات انجام می‌شود را تنها بخشی از این دیپلماسی دانست.

آمريكا عملاً از اين ديپلماسي در گذشته بهره برده است. از جمله در دوران جنگ جهانی دوم فرانکلین روزولت به کمک گسترش ارتباطات رادیویی از این دیپلماسی برای مقابله با تبلیغات ضد آمریکایی نازی‌ها استفاده کرد. در آن زمان ایستگاه فرستنده برنامه های رادیویی تحت نظارت یکی از نهادهای رسمی آمریکا قرار داشت و به بیش از ٢٧ زبان خارجی برنامه پخش می‌کرد. این رادیو بعدها با عنوان رادیو صدای آمریکا فعالیتهای خود را به سراسر جهان گسترش داد. با این حال مهمترین تجربه آمریکا در زمینه اعمال دیپلماسی عمومی در دوران جنگ سرد و در برابر بلوک شرق قابل ملاحظه بود. در واقع استفاده از ابزار قدرت نرم علیه شوروی در چارچوب استراتژی کلان آمریکا برای مهار و سد نفوذ کمونیسم قابل تعریف است. مهار کمونیسم و جلوگیری از گسترش آن به کمک ابزارهای غیر نظامی و از جمله از طرق نرم افزارانه در کتاب جورج کنان با عنوان تلگرام طولانی به خوبی آشکار شده است. علاوه بر این از همان ابتدای جنگ سرد روسای جمهوری همچون ترومن مقابله نرم افزاری با شوروی را در قالب برنامه های حمایتی از اروپا دنبال نمودند، به ویژه اینکه در این زمان شوروی از هر ابزاری برای گسترش کمونیسم در اروپا بهره می‌برد. امروزه مقام‌هاي آمريكايي استفاده از ديپلماسي عمومي را در قبال كشورهاي منطقه خاورميانه مورد توجه خاص قرار داده‌اند.

دیپلماسی عمومی آمریکا در عراق

با پایان جنگ سرد، مقام‌های آمریکایی، رژیم صدام در عراق را بعد از اشغال کویت و حمله موشکی به اسرائیل، یکی از اصلی‌ترین معضلات خود در منطقه خاورمیانه معرفی کردند. بر این اساس، اولویت سیاست‌های  آمریکا در دوران کلینتون مبتنی بر انزوای بین‌المللی عراق و ایجاد محرکه‌هایی برای تغییرات داخلی در این کشور بود. البته از تهدیدات نظامی نیز برای تحقق برخی اهداف استفاده می‌شد. اما بعد از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ که آمریکا بار دیگر فرصت امنیتی کردن سیاست‌های  جهانی را با عنوان مبارزه با تروریسم و کشورهای حامی تروریسم یافت، اولویت برخورد با صدام از شکل نرم افزارانه خارج شد و بعد سخت افزاری در اولویت قرار گرفت. بر این اساس دولت آمریکا به بهانه خطر سلاح‌های کشتار جمعی عراق برای صلح و امنیت بین المللی به این کشور حمله کرد. هدف عمده آمریکا در عراق علاوه بر کسب پیروزی سریع، استقرار نظامی سرمشق در این کشور بود تا بتواند در نهایت آن را به کل منطقه خاورمیانه تسری دهد. چنین هدفی تنها با ابزار نظامی میسر نبوده است و بنابراین سیاست‌های  نرم افزارانه و یا دیپلماسی عمومی آمریکا مورد توجه قرار گرفت.

 

اعمال سیاست‌های  نرم‌افزاری

از زمان تهاجم عراق به کویت و تحریم بین‌المللی این کشور، آمریکا ابزارهای گوناگونی را برای اعمال سیاست خود در قبال عراق به کار گرفت. علاوه بر استفاده از ابزار نظامی و ابزار دیپلماتیک برای به انزوا کشاندن عراق، آمریکا قدرت نرم افزارانه خود را نیز در این رابطه به کار گرفت. توان تأثیرگذاری بر اذهان عمومی جهان که قبل از شکل نوین آن توسط آژانس اطلاعات آمریکا اداره می‌شد، درباره عراق بر دو مسئله عمده متمرکز بود؛ یکی اینکه این مسئله را روشن سازد که چرا آمریکا از تحریم‌های همه جانبه علیه عراق حمایت می‌کند و دیگر اینکه صدام حسین عامل رنج مردم عراق است و با اقدامات خود به آنها صدمه می‌زند. چیزی که در دوران قبل از حمله آمریکا به عراق دیپلماسی عمومی خوانده می‌شد، ابتدا برنامه‌‌های این کشور برای ترویج «بحران عراق» و بعداً بزرگ‌نمایی خطر فوری صدام حسین برای صلح و امنیت بین‌الملل بود. بر این اساس مقام‌های آمریکایی در آن زمان به طور مرتب به ارائه نقطه نظرات و گاه به گاه اسنادی برای نشان دادن اهمیت این خطر در قالب برنامه‌های رادیویی- تلویزیونی و مطبوعاتی می‌پرداختند. خطر عراق برای جهانیان به ویژه با عبارت «سلاح‌های کشتار جمعی صدام» قابل توجه است که شبکه‌های تلویزیونی و سایت‌های خبری اینترنتی به زبان‌های گوناگون و به ویژه عربی به ترویج آن پرداختند. در کنار افکار عمومی جهانیان، قانع کردن اعراب منطقه خلیج فارس و مردم عراق بر لزوم کنار رفتن صدام مورد توجه خاص آمریکا قرار گرفت. تأکید بر جملاتی همچون «عراق تحت حکومت رژیم صدام به سرزمین ناامیدی، غم و ترس تبدیل شده است»، به اشکال گوناگون در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی به زبان‌های عربی و انگلیسی، در قالب سخنرانی شخصیت‌های بین‌المللی و آمریکایی و در قالب تحلیل‌های کارشناسان ظاهراً بی‌طرف تبلیغ شد.

اقدامات غلط صدام حسین و چنین تبلیغات وسیعی، زمینه‌های مناسب را در افکار عمومی دنیا برای تغییر رژیم عراق فراهم کرد، هر چند هنوز هیچ کس حتی در داخل آمریکا برای اعمال زور علیه صدام آماده نبود. از طرف دیگر، حمایت از گروه‌ها و شخصیت‌های مخالف صدام در خارج از عراق مورد توجه مقام‌های آمریکایی قرار گرفت و به طور غیرمعمولی چنین حمایت‌هایی حتی تبلیغ شد. در این رابطه به ویژه به این مسئله پرداخته می‌شد که هیچ یک از مخالفان صدام حسین قدرت برکناری رژیم وی را ندارند، در حالی که مقام‌های غربی خطر عراق برای صلح و امنیت بین‌المللی را فوری عنوان می‌کردند. بنابراین آمریکا و کشورهای متحد این کشور ابتدا بر اعمال فشارهای بین‌المللی از طریق تحریم‌های اقتصادی، تجاری و هوایی به منظور تغییر رفتار و کاهش خطر سلاح‌های کشتار جمعی عراق از طریق وادار کردن صدام به همکاری با بازرسان بین‌المللی خلع سلاح تأکید کردند و بعد از مدتی برخی از آنها با بی نتیجه دانستن تلاش‌های بین‌المللی به تدریج، لزوم استفاده از قوای نظامی از طریق یکی از قطعنامه‌های شورای امنیت را مطرح نمودند.

 

قدرت سخت‌افزاری مکمل سیاست‌های  نرم‌افزاری

هر چند تلاش‌های آمریکا برای کسب مجوز از شورای امنیت سازمان ملل برای حمله به عراق به شکست انجامید و این کشور این بار برخلاف حمله قبلی به عراق برای آزادسازی کویت از حمایت جامعه جهانی و سازمان ملل متحد برخوردار نبود و حتی در میان متحدانش از حمایت کمتری برخوردار شد، زمینه‌سازی‌های انجام شده موجب شد تا مخالفت بارزی چه در افکار عمومی آمریکا و چه در نقاط دیگر جهان برای حمله و اشغال عراق مطرح نشود. مخالفت‌ها نیز نه به خاطر سرنگونی رژیم صدام بلکه به خاطر نگرانی از تبدیل شدن حمله یک‌جانبه آمریکا به عراق به عنوان یک رویه ابراز شد.

آمریکا با شعار آزادسازی عراق و با عنوان اینکه اشغال این کشور کوتاه مدت خواهد بود و بعد از آن زمام امور عراق به مردم این کشور سپرده می‌شود، به اعزام نیروی نظامی و صرف هزینه‌های عظیمی پرداخت. همزمان با اقدامات نظامی و تلاش برای برقراری ثبات و امنیت، مقام‌های آمریکایی به ساختارسازی و نهادینه کردن ارزش‌های مورد نظر خود در عراق نیز توجه خاصی نمودند و برنامه‌های متعددی را برای بازسازی نهادهای سیاسی و اجتماعی عراق به شکل آمریکایی آن طرح‌ریزی کردند. در این رابطه تبلیغ در مورد ضرورت ایجاد ساختارهای لازم برای برقراری دموکراسی، جامعه مدنی و آزادی‌های مدنی مورد نظر قرار گرفتند. در این رابطه نهادسازی برای برگزاری انتخابات پارلمانی و انتخاب مقام‌های دولتی عراق با شرکت تمامی گروه‌های  قومی و فرقه‌ای این کشور انجام شد. یکی از ابعاد مورد توجه آمریکا در این زمینه تقویت رسانه‌ها در عراق بود. همچنین ایجاد یک ساختار رسانه‌ای قدرتمند در عراق، در راستای برقراری نظامی دموکراتیک برای آمریکا بسیار حائز اهمیت بوده است. هر چند تاکنون چنین امری به خاطر بی‌ثباتی و ناامنی فزاینده و بحران شدید اقتصادی کنونی عراق، موفقیت چندانی به همراه نداشته است.

از طرف دیگر و به رغم نظر برخی کارشناسان مسائل خاورمیانه، مقام‌های آمریکایی به ساختارهای قومی، فرهنگی و اعتقادات دینی مردم در ساختار سیاسی آینده عراق توجه چندانی نداشتند و تنها تلاش کردند تا الگوی مورد نظر خود را در این کشور پیاده کنند. این مسئله موجب شد تا برخلاف پیش بینی‌ آنها گروه‌هایی در ساختار سیاسی تازه شکل گرفته عراق از حمایت عمومی برخوردار شوند که مورد نظر آمریکا نبودند.

علاوه بر این، مشروعیت ناچیز آمریکا در عراق که با شعارهایی همچون آزادسازی عراق و برقراری امنیت تبلیغ می‌شد، با تشدید ناآرامی‌ها و ناامنی به نفرت از آمریکا تبدیل شده است. بر این اساس آمریکا اکنون متوجه نیروهای موثر در عراق و نقش بازیگران منطقه‌ای مهمی همچون ایران شده است که در مناظره تسلط بر ذهن و روح مردم عراق به ویژه در میان شیعیان از آمریکا بسیار موفق‌تر قلمداد می‌شوند.

 

قدرت نرم ایران در عراق

 در ابتدا آمریکا تصور نمی‌کرد که نفوذ ایران به عراق در حدی باشد که بتواند سیاست‌های  این کشور را تحت تأثیر قرار دهد. اما هم‌ زمان با شکل‌گیری نهادهای اجتماعی و سیاسی که از گروه‌های  قومی و فرقه‌ای تبعید شده زمان صدام حسین تشکیل شده بودند، نقش و نفوذ ایران برای مقام‌های آمریکایی نمایان شد. در این رابطه اکثر شیعیان عراق پیوندهای عمیقی با ایران دارند به گونه‌ای که ایجاد فضای باز سیاسی و برگزاری انتخابات برای تشکیل دولت عراق موجب شد که با وجود تبلیغات و تلاش‌های آمریکا، شیعیان طرفدار ایران در این کشور به قدرت برسند.

یکی از مهمترین دلایل نفوذ ایران، قرابت‌های قومی و فرقه‌ای میان شیعیان عراق و ایران و ارتباط قومی کردهای دو کشور است. در این رابطه باید توجه ویژه داشت که در دوران رژیم دیکتاتوری صدام، ایران میزبان مخالفان و تبعیدیان عراق بود که اکنون حاکمان این کشور هستند. در واقع یکی از دلایل داخلی خصومت‌های صدام، علاوه بر توسعه‌طلبی و تحریک قدرت‌های خارجی که منجر به شعله‌ور شدن جنگی هشت ساله شد، نفوذ و ارتباط رهبران قومی و مذهبی این کشور با ایران بود. با سقوط صدام، نفوذ ایران‌ در منطقه جنوب عراق با توجه به روابط اقتصادی و حجم فزاینده تجارت میان ایران و عراق و حضور زائران ایرانی در زیارتگاه‌های این کشور، به سرعت افزایش یافته است.

بر این اساس و با وجودی که آمریکا تلاش کرد نقش ایران را در عراق بی‌اهمیت جلوه دهد، عملاً با تضعیف قدرت خود در این کشور، شاهد قدرتمندتر شدن نفوذ ایران در نهادهای سیاسی و اجتماعی این کشور بوده است. مسئله‌ای که در داخل آمریکا به شدت مورد انتقاد مخالفان دولت بوش قرار دارد این است که آمریکا با صرف هزینه‌های عظیم مالی و انسانی خود موجبات موفقیت و پیروزی ایران را در عراق فراهم ساخته است؛ به گونه‌ای که هم دشمن دیرینه این کشور یعنی صدام حسین و حزب بعث سرنگون شد و هم نیروهای مورد حمایت ایران قدرت سیاسی عراق را به‌دست گرفتند.

مقام‌های آمریکایی با توجه به چنین شرایطی و در پی افزایش انتقادهای داخلی و بین‌المللی از عدم موفقیت این کشور در عراق، تلاش می‌کنند ایران را مقصر اصلی جلوه دهند. بر این اساس ادعا می‌کنند که ایران با حمایت از شبه نظامیان عراقی به صورت غیر مستقیم، مسئول کشته و زخمی شدن سربازان آمریکایی و مردم عراق تلقی می‌شود. در راستای سیاست فرافکنی، آمریکا همزمان دو گزینه مذاکره و تهدید را مورد توجه قرار داده است.

در مورد استراتژی تهدید، به نظر می‌رسد آمریکا نیاز به زمینه‌چینی‌ دارد تا در صورتی که به هر دلیلی بخواهد از گزینه نظامی استفاده کند، توجیه لازم را داشته باشد. علاوه بر این در صورت انجام چنین حمله‌ای باید هزینه‌های بسیار بیشتری را نسبت به آنچه در عراق متحمل شد، بپردازد. بر این اساس در حال حاضر به انجام مذاکره با ایران توجه کرده است که می‌تواند در صورت شکست مذاکرات یا بی‌ نتیجه بودن آن خود توجیهی مناسب در میان افکار عمومی برای اعمال هر چه بیشتر فشار بر ایران باشد و شاید هم بتواند راه حلی برای مسئله بحران زده عراق در برداشته باشد. بر این اساس تاکنون سه دوره مذاکره میان دو طرف برگزار شده است. مقام‌های عراقی تأکید زیادی در برگزاری متعدد چنین نشست‌هایی میان مقام‌های ایرانی و آمریکایی داشته‌اند، چرا که به زعم آنها این کشور اکنون به صحنه‌ رویارویی دو کشور ایران و آمریکا تبدیل شده است. بنابراین در صورتی که روابط مسالمت آميزی ميان ايران و آمريکا از طریق این مذاکرات شکل بگيرد، از خطرات ناشی از این رویارویی کاسته خواهد شد. از طرف دیگر برخی از کارشناسان ابراز امیدواری می‌کنند که هدف مشترک ایران و آمریکا در برقراری ثبات و امنیت در عراق به از بین رفتن بی‌اعتمادی‌های دیرینه دو طرف نسبت به یکدیگر کمک خواهد کرد. با این حال و در آستانه برگزاری دور چهارم مذاکرات ایران و آمریکا، ارائه گزارش عملکرد نیروهای آمریکایی در عراق به کنگره این کشور در ١٠ سپتامبر ٢٠٠٧، توسط رایان کروکر، سفیر آمریکا در عراق و دیوید پترائوس، فرمانده ارشد نیروهای آمریکایی در این کشور که در آن ایران را مقصر اصلی بحران کنونی عراق می‌داند، ادامه مذاکرات را تحت الشعاع قرار داده است.

ژنرال پترائوس در گزارش خود ضمن متهم کردن ایران به مداخله در امور عراق، نیروهای قدس، تحت رهبری سپاه پاسداران را عامل مداخله ایران در عراق معرفی کرد. وی تأکید کرد که: «ایران از طریق نیروهای قدس قصد دارد گروه‌هایی را در عراق مبدل به نیرویی مانند حز‌ب‌ا... کند تا منافع ایران را تأمین کرده و از طریق آن با دولت عراق و نیروهای ائتلاف بجنگند.» رایان کروکر نیز خروج آمریکا از عراق را پیروزی ایران دانست. وی در توجیه حضور آمریکا در عراق تأکید کرد: «بی‌شک در چنین سناریویی ایران برنده خواهد بود و نفوذ خود را بر منابع عراق و احتمالاً خاک عراق، استحکام خواهد بخشید.» علی لاریجانی، دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی نیز اتهامات آمریکا در این گزارش را بی‌پایه خواند و گزارش مذکور را سرشار از تناقض دانست. با این حال، هوشيار زيباري، وزير خارجه عراق گزارش پترائوس و کروکر را گامي در جهت آينده بهتر براي عراق توصيف کرد و تنها تأکید کرد: «کاهش نيروهاي آمريکايي در عراق، رأي دهندگان اين کشور را مطمئن خواهد ساخت که دولت آمريکا دولتي خشونت طلب نيست و به نظرات و آراي ملت گوش مي‌دهد.» نکته قابل توجه این است که به رغم متهم کردن ایران در مداخله در امور عراق، در گزارش پترائوس و کروکر به كنگره آمريكا، بر ضرورت ادامه گفتگوها با ايران تاكيد شده است. در این رابطه به نظر می‌رسد آمریکا نمی‌تواند نفوذ ایران در عراق را نادیده بگیرد و به رغم چنین اظهارات تندی مجبور به ادامه مذاکرات است تا بتواند به راه حل مناسبی برای بحران کنونی در عراق دست یابد. در واقع تأکید بر مذاکره با ایران از سوی مقام‌های تندروی آمریکایی به معنای پذیرش نقش و نفوذ ایران است. با این حال همین مسئله و ادامه مذاکرات می‌تواند برای ایران پیامدهای مثبت و منفی در پی داشته باشد. تأکید غیر واقع بینانه بر توان ایران در حل مشکلات امنیتی عراق نیز که در رسانه‌های منطقه‌ای و حتی بین‌المللی به آن پرداخته می‌شود، می‌تواند فرصت‌ها و حتی چالش‌هایی را برای ایران در پی داشته باشد.

مسلماً فراهم آمدن امکان انجام مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا بعد از نزدیک به سه دهه قطع رابطه می‌تواند زمینه‌‌هایی را برای کاهش تنش میان دو کشور به وجود آورد و به برقراری نوعی همکاری در عرصه‌های مختلف در عراق منجر شود. در چشم اندازی خوشبینانه‌تر این مذاکرات حتی می‌تواند در صورت دست‌یابی به نتایج ملموس و قابل قبول به فراهم نمودن زمینه‌های لازم برای حل برخی دیگر از مسائل میان دو کشور منجر شود و به برقراری ثبات و امنیت منطقه‌ای نیز کمک کند. با این حال شکست مذاکرات یا عدم دست‌یابی به موفقیتی در برقراری ثبات در عراق، علاوه بر اینکه می‌تواند اوضاع بحرانی این کشور را متشنج‌تر سازد، می‌تواند چالش‌های جدی‌تری برای ایران نیز به وجود آورد. به این معنا که احتمال دارد مقام‌های آمریکایی راه حل مذاکره با ایران را نیز شکست خورده اعلام کنند و بر این مسئله تأکید کنند که ایران نمی‌خواهد در عراق امنیت برقرار شود.

در این رابطه نکات زیر قابل ملاحظه به نظر می‌رسد:

-    مذاکرات ایران و آمریکا برای ایران نیز فرصت مناسبی است تا با استفاده از توان بالای خود به تقویت موضع منطقه‌ای اش بپردازد. مجبور شدن آمریکا برای مذاکره با ایران به رغم رد آن در ابتدا، خود مهر تأیید بر چنین توانی است و موفقیت در مذاکرات و کسب نتایج سودمند، موضع ایران را بیش از پیش تقویت می‌کند.

-    در مقابل، عدم کسب نتیجه‌ای سودمند و عدم امکان منطبق شدن دیدگاه‌های ایران و آمریکا می‌تواند به افزایش خصومت بیانجامد و با توجه به اینکه موضوع عراق در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به عنوان یکی از موضوعات مهم درآمده است؛ برای برون رفت از این بحران، احتمال اینکه ایران را مقصر اصلی ناکامی‌ها معرفی نمایند و به این بهانه درگیری‌های نظامی نیز به وجود آید، محتمل است.

-    در این مذاکرات، با انجام بررسی‌های دقیق و حضور دیپلمات‌های باتجربه کشور، می‌توان زمینه‌های مطرح کردن سایر مسائل مورد اختلاف میان ایران و آمریکا را نیز به وجود آورد.

-    ایران باید با دیدی واقع‌بینانه نسبت به امکانات و توانایی‌های خود به صحنه عراق بنگرد. بدیهی است که این امر ناظر بر تنظیم راهبردهای آتی در مورد عراق بوده و به چانه‌زنی‌های دیپلماتیک ارتباط ندارد.


منبع: پژوهشنامه ایران و آمریکا: تعامل در عرصه عراق، شهریور ١٣٨٧