12 September 2010
چکیده
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ابتدای دهه 90 قرن بیستم میلادی، علاوه بر ایجاد تغییر در ساختار نظام بینالملل، موجب شکلگیری فضای جدیدی در مناطق مختلف جهان گردید. این فضای جدید که آرایش سیاسی متفاوتی از دوران جنگ سرد را به دنبال داشت، موجب پدیدآمدن خلاء قدرت، وقوع جنگهای داخلی و منطقهای، خیزش هویتهای خاصگرایانه به ویژه ناسیونالیسم قومی و شکلگیری تدریجی، ولی بسیار شکننده ترتیبات جدید منطقهای در برخی از مناطق مختلف جهان شد. از جمله مناطقی که به شدت تحت تأثیر تحولات پدیدآمده در فضای پس از جنگ سرد قرار گرفت، منطقه قفقاز جنوبی است؛ این منطقه علاوه بر داشتن موقعیت پل ارتباطی میان شرق و غرب، از تاریخی کهن، جغرافیایی زیبا و غنی، موقعیت ژئوپلیتیکی مناسب، منابع انرژی و تنوع بالای قومی و نژادی برخوردار میباشد.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال سه کشور آذربایجان، گرجستان و ارمنستان در منطقه قفقاز و نیز با توجه به تحولات در منطقه و جهان، موقعیت ژئوپلیتیک این منطقه پس از جنگ سرد ارتقاء یافت. اما به سبب میراث سیاستهای دوران حکومت کمونیستی و همخوان نبودن مرزهای سیاسی با مرزهای قومی و نژادی در سطح فروملی، پنج منطقه خودمختار در این بخش پدید آمد. وجود واحدهای خودمختار آجاریا، آبخازیا، اوستیای جنوبی، نخجوان، ناگورنو قرهباغ در منطقه قفقاز، منشاء بسیاری از تحولات سیاسی و امنیتی در طی دو دهه گذشته بوده است. به ویژه وقوع جنگهای خونین داخلی در گرجستان بر سر دو منطقه آبخازیا و اوستیایجنوبی و نیز جنگ پرهزینه میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه ناگورنو ـ قرهباغ در ابتدای دهه 90 میلادی، منطقه قفقاز جنوبی را به یکی از مناطق چالش برانگیز به لحاظ وقوع درگیریهای قومی ـ نژادی و به تبع آن بروز مناقشه میان کشورهای منطقه در فضای پس از جنگ سرد تبدیل نمود.
جمهوریهای قفقاز پس از استقلال با چالشهای مختلفی برای دولت ـ ملت سازی مواجه بودهاند. در این بین، آنچه باعث تشدید چالشها شد، تنوع زیاد قومی و نژادی و نیز فقدان تجربه ملتسازی و دولتسازی در این کشورها بود. البته میراث دوران حکومت اتحاد جماهیر شوروی در این کشورها همراه با تأثیرگذاری سیاستها، منافع و اهداف بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در روند تحولات این منطقه موجب شد تا این کشورها نتوانند در یک دوره مشخص بر مشکلات و چالشهای خود فائق آیند. فدراسیون روسیه، جمهوری اسلامی ایران، ترکیه، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا را باید مهمترین بازیگران تحولات قفقاز در طی دو دهه اخیر دانست که نحوه تعامل و یا تقابل بین آنها، موجب شده است چشمانداز گستردهای از درگیری تا همکاری میان سه کشور قفقاز با بازیگران یاد شده در مقاطع مختلف شکل بگیرد. فدراسیون روسیه همواره در تلاش است تا به احیای نفوذ گذشته خود بر منطقهای بپردازد که آن را جزئی از خارج نزدیک خود میداند. قدرتهای غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا برای پرنمودن خلاء قدرت پدیدآمده در منطقه با گسترش ناتو به سوی شرق و عضویت این کشورها در برخی از سازمانهای خود و جاذبههای اقتصادی توانستهاند موقعیتی برای خود کسب نمایند. سیاستهای ترکیه برای نفوذ در منطقه قفقاز و نیز آسیای مرکزی، در پرتو اندیشههای پان ترکیستی و حمایت کشورهای غربی موجب شده است که این کشور از جایگاهی نسبتاً مناسب در این منطقه برخوردار شود. سیاستهای جمهوری اسلامی ایران برای احیای پیوندهای کهن و ژرف تاریخی، فرهنگی و تمدنی ایران با کشورهای قفقاز و نیز همکاریها در زمینههای مختلف موجب شده است تا این کشور در تحولات این منطقه به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار همواره مطرح باشد. مجموعه این عوامل موجب شده است تا الگویی از سیاست موازنه قوا میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای شکل گیرد.
مناسبات سنتی حاکم بر منطقه با وقوع انقلاب رنگی موسوم به انقلاب گل رز سال 2003، در گرجستان و روی کارآمدن جریان غربگرا و ضد روسی در این کشور وارد مرحلهای تازه شد و باعث شکاف هرچه بیشتر در منطقه شد؛ به طوری که با توجه به اختلافات ارمنستان و آذربایجان، موجب پیچیدهتر شدن شرایط در قفقاز گردید. سیاستهای غربگرایانه رهبران جدید تفلیس در برقراری مناسبات گستردهتر با نهادهای یورو ـ آتلانتیکی از جمله اتحادیه اروپا و ناتو موجب تشدید تقابل سیاستهای جهان غرب با اهداف و منافع بازیگران منطقهای از جمله فدراسیون روسیه در منطقة شکننده قفقاز جنوبی گردید. این روند تقابل با اقدام دولت ساکاشویلی در احیای حاکمیت دولت مرکزی گرجستان بر دو منطقه آبخازیا و اوستیای جنوبی و واکنش نظامی گسترده روسیه در اوت2008، به اوج خود رسید؛ به گونهای که برخی صاحب نظران با بدبینی از وقوع جنگ سرد تازه میان روسیه و جهان غرب سخن راندند.
اما برخلاف انتظار این دسته از صاحب نظران، سیر تحولات منطقه قفقاز مسیر دیگری را پیمود. تغییر دولت در ایالات متحده و روی کارآمدن دموکراتها به رهبری باراک اوباما سبب شد تا واشنگتن سیاستی متفاوت در قبال تحولات جهانی بویژه در مناسبات با فدراسیون روسیه در پیش بگیرد. مسکو نیز سیاستهای منعطفتری در قبال تحولات منطقه قفقاز اتخاذ نمود. همچنین، برقراری روابط دیپلماتیک میان ترکیه و ارمنستان، از سرگیری مذاکرات آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه جدایی طلب ناگورنو ـ قرهباغ، مشکلات داخلی گرجستان به موازات برگزاری مذاکرات ژنو برای برون رفت از بحران جدایی طلبی این کشور، از جمله مهمترین رویدادهایی بوده که از سال 2008 به این سو تحولات منطقه قفقاز را تحت تأثیر قرار داده است. برآیند این تحولات را میتوان زمینه سازی و بسترسازی برای شکلگیری نوعی الگوی جدید همکاری میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای دانست که متفاوت از الگوی سنتی موازنه قدرت حاکم بر منطقه قفقاز تا پیش از سال 2008 است.
در مجموع، میتوان به این نکته اشاره نمود که بحران ماه اوت سال 2008، در روابط روسیه و گرجستان که مجدداً شرایط جنگی را بر منطقه قفقاز حاکم کرد، اگرچه یک بار دیگر شکنندگی ثبات و امنیت در این منطقه را به نمایش گذاشت، اما از سوی دیگر، زمینه را برای تحولات جدیدی فراهم ساخت که به نظر میرسد ساختار استراتژیک در این منطقه را با دگرگونیهایی مواجه ساخته است. در این میان مهمترین دگرگونی که به تدریج ابعاد آن بیش از گذشته روشن میشود، فاصله گرفتن منطقه از رویکرد تقابلی مبتنی بر توازن قدرت و حرکت به سمت رویکردهای تعاملی مبتنی بر مشارکت و همکاریهای منطقهای است.
در این میان، از آنجا که به طور طبیعی دولتها تحولات کشورهای همجوار و مناطق پیرامونی خود را با حساسیت رصد میکنند و هرگونه تحول یا تحرکی را با توجه به منافع و امنیت ملی خود مورد ارزیابی قرار میدهند، منطقه قفقاز در دوره پس از فروپاشی شوروی، به جهات مختلف برای جمهوری اسلامی ایران حائز اهمیت بوده است و از اینرو با رویکرد و حساسیتی ویژه از سوی آن مورد توجه قرار گرفته است. در واقع، این منطقه در دوره پس از فروپاشی شوروی، به دلایل فرهنگی ـ تاریخی، اقتصادی و سیاسی ـ امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است.
بر این اساس با توجه به این که در یک مجموعه منطقهای مانند قفقاز، شرایط به گونهای است که اجزای تشکیلدهنده آن به طور لاینفک به یکدیگر وابستهاند و هرحرکتی که در یکی از واحدهای آن پدید آید، در کوتاهترین زمان در نقطه دیگر منعکس میشود، تحولات پرشتاب و پیچیده چند سال اخیر، میتواند بر میزان نفوذ و موقعیت ایران بر این منطقه تأثیر بگذارد. مدیریت صحیح این شرایط در راستای تامین منافع ملی، درگرو مطالعه دقیق و اشراف کامل به تحولات و رویدادهای این منطقه و سیاست بازیگران مختلف و شناخت صحیح و آسیبشناسانه سیاستگذار ایرانی خواهد بود. تحقق این هدف و ایفای نقش مؤثر در یک ساختار منطقهای نیازمند سطحی از قدرت، توانمندی و همچنین اراده کافی و برنامهریزی برای اتخاذ چنین مسئولیتی است.
از اینرو، با توجه به تحولات پیچیده و پرشتاب منطقه قفقاز از یک سو و تأثیر این تحولات بر منطقه و روابط دو جانبه ایران با کشورهای منطقه قفقاز از سویی دیگر، پژوهشنامه حاضر در پی تحلیل این تحولات با هدف دست یافتن به درکی جامع، علمی و واقعبینانه از رویدادهای یکی از مهمترین مناطق پیرامونی کشورمان است. بدین منظور، در این مجموعه، در قالب مقالههای مستقل، مهمترین رویدادهای منطقه قفقاز مورد واکاوی قرار گرفته است.
در مقاله نخست، شرایط جدید در قفقاز و تأثیر آن بر رویکردهای امنیت منطقهای مورد بررسی قرار میگیرد. فرضیه اصلی این بخش، تضعیف رویکردهای تقابلی و رقابتی و تقویت رویکردهای تعاملی و همکاریجویانه در منطقه قفقاز است. در این مقاله با بررسی مناقشه میان آذربایجان و ارمنستان و تحولات بحران اوت 2008، که به درگیری نظامی میان روسیه و گرجستان انجامید، به پیآمدهای بعد از این بحران به ویژه روابط روسیه و آمریکا و مذاکرات ترکیه و ارمنستان پرداخته میشود و چنین نتیجه گرفته میشود که در این فضای جدید، پیگیری الگوی امنیت جمعی از سوی بازیگران منطقهای، بهتر میتواند منافع کشورهای منطقه را تأمین نماید.
در مقاله دوم، یکی از مهمترین بحرانهای منطقه یعنی بحران ناگورنو ـ قرهباغ و تحولات مرتبط با آن با توجه به روندهای جدید منطقه قفقاز مورد بررسی قرار میگیرد. در این مقاله، اهداف و رویکردهای جمهوری آذربایجان در قبال مسئله ناگورنو ـ قرهباغ، به عنوان یکی از طرفهای درگیر در این بحران و نیز فرایندهای جدیدی مانند عادیسازی مناسبات ترکیه و ارمنستان و نیز مذاکرات آذربایجان و ارمنستان و تأثیر آن بر بحران مذکور مورد مطالعه قرار گرفته و این نکته مطرح میشود که بروز تحولات جدید و کاستن از تنشهای سنتی پیرامون موضوع قرهباغ، به ویژه از سوی ترکیه، میتواند موجب خروج ارمنستان از انزوای بیست ساله، کاهش میزان وابستگی این کشور به ایران و روسیه و در نتیجه شکلگیری آرایش سیاسی جدیدی در منطقه قفقاز شود.
در مقاله سوم، خروج رسمی جمهوری گرجستان از جامعه کشورهای مستقل مشترکالمنافع در اوت 2009، به عنوان مهمترین رویداد این جامعه از زمان تشکیل آن در سال 1991، مورد بررسی قرارگرفته است. این اقدام تفلیس گام مهم دیگری برای سیاستمداران غربگرای گرجی در راستای عملیاتی کردن جهتگیریهای غربگرایانه در عرصه سیاست خارجی و فراهم ساختن مقدمات عضویت در نهادهای یورو ـ آتلانتیکی به شمار میرود. در این بخش دلایل این اقدام دولت گرجستان، پیامدهای این اقدام بر سه حوزه داخلی گرجستان، مناسبات و ترتیبات منطقهای و نیز کنشها و واکنشهای بینالمللی مرتبط با آن مورد واکاوی قرار میگیرد.
در مقاله چهارم، سیاستهای روسیه و ایالات متحده در قبال منطقه قفقاز مورد واکاوی قرار میگیرد. این مقاله از این جهت اهمیت دارد که در آن به موضوعات مهم در منطقه قفقاز که مورد توجه آمریکا و روسیه میباشد، پرداخته میشود. مسائلی مانند دسترسی به ذخایر نفت و گاز دریای خزر، نقش روسیه در فضای ژئوپولیتیک اتحاد شوروی سابق، نقش نظامی غرب در مناطق بیثبات در امتداد سمت جنوبی فدراسیون روسیه و استراتژیهای تعقیب جنگ علیه تروریسم در درون آسیا که قابلیت بالقوه برای تبدیل به اختلافات جدی را دارند، در زمره این موضوعات قرار میگیرد.
در مقاله پنجم، سیاستها و اهداف ترکیه به عنوان یکی از بازیگران تأثیرگذار بر تحولات منطقه قفقاز مورد توجه قرار گرفته است. در این بخش، ضمن مرور خط مشی دولتهای مختلف ترکیه در قبال سه کشور منطقه قفقاز، طی دو دهه اخیر، مهمترین تحولات و دگرگونیها در سیاست آنکارا به ویژه پس از به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه مورد بررسی قرار گرفته است. علاوه براین، موضوعات دیگری نیز مانند سیاست ترکیه در قبال بحران اوت 2008 گرجستان، سیاست ترکیه در قبال کشورهای قفقاز و سایر بازیگران و به صورت خاص سیاست این کشور در قبال راهبرد ایران در منطقه قفقاز بررسی شده است.
در مقاله ششم، سیاستهای اتحادیه اروپا به عنوان یکی از بازیگران فعال منطقه قفقاز، در قالب طرح مشارکت شرق، مورد مطالعه قرار گرفته است. هرچند عضویت کشورهای منطقه قفقاز در اتحادیه اروپا، در دستور کار این طرح قرار ندارد، اما ایجاد بسترهای لازم برای عضویت این کشورها در این اتحادیه در دراز مدت پیشبینی شده است. در این بخش، ضمن بررسی محتوا و ابعاد طرح مشارکت شرق، برنامهها و اهداف این طرح در قبال سه کشور منطقه قفقاز جنوبی و نیز موضع فدراسیون روسیه در قبال این طرح مورد واکاوی قرارگرفته است.