خلاصه

یکی از موضوعات مهم در علوم اجتماعی تبیین توسعه‌یافتگی ونقش عوامل گوناگون در آن است. در این زمینه تاکنون نظریه‌های زیادی مطرح شده است. در این نظریه‌ها بر عوامل گوناگونی نظیر منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی متغیرهای تاریخی و فرهنگی و به‌خصوص متغیرهای اقتصاد جهانی تأکید شده است. یکی از موضوعات مهمی که در این مباحث مورد توجه است و جا دارد بیشتر مورد توجه قرار گیرد، نقش نخبگان سیاسی در فرایند توسعه کشورهاست.

اولین نکته در بحث تأثیر نخبگان در توسعه همان‌طور که ادوارد شیلز می‌گوید فاصله بعید و حتی تاریخی میان نخبگان نوساز و توده‌های مردم است؛ توده‌هایی که هنوز پیوندهای سیاسی با هم نیافته‌اند و ویژگی‌های یک «ملت» را پیدا نکرده‌اند و یک اجتماع مدرن تبدیل نشده‌اند. فاصله بین نخبگان سیاسی و مردم، در واقع، فاصله میان دو مرحله تاریخی نوسازی‌های سیاسی اجتماعی و مرحله ماقبل آن، و به عبارتی فاصله بین سنت و تجدد است.

از نخبگان سیاسی بومی در ادبیات توسعه، معمولاً به عنوان سربازان تجدد یاد می‌شود. وظیفه نخست آنان دولت‌سازی است که به معنای تأسیس نهادهای بوروکراتیک می‌باشد، اما خصلت کشاورزی و دامداری جوامع سنتی، ناکارآیی زیرساخت‌ها، فقر و فقدان ظرفیت‌های رشد سبب می‌شود که نخبگان دولت‌ساز بلافاصله بعد از وظیفه بوروکراتیزاسیون، با چالش نوسازی ساختارهای اقتصادی اجتماع سنتی خود یعنی نوسازی نهادها، روش‌ها و روابط زندگی اقتصادی این اجتماع مواجه شوند. مقاومت در برابر نوسازی اقتصادی، اجتماعی، بلافاصله تغییر نهادها و روش‌های سنتی آموزش و تربیت را ضروری می‌سازد.

چنین وضعیتی نخبگان دولت‌ساز را با تناقض مواجه می‌کند، زیرا آنان از یک‌سو ضرورتاً باید از مردم مشروعیت و مقبولیت کسب کنند و از دیگر سو ناچارند آنها را در زیر فشار روندهای مدرنیزاسیون قراردهند. همین تعارض، رمز تحرکات و نوسانات سیاسی در جوامع درحال‌توسعه در سراسر قرن بیستم بوده است. در واقع، نخبگان اقتدارگرای بوروکرات، با آغاز تأسیس دولت ملی، اغلب بین رفتارهایی براساس مطلوبات (امور موعود) و رفتارهایی براساس ضرورت برخاسته از ساختار جهانی (امور موجود) در نوسان بوده‌اند. در این حالت، تأسیس بوروکراسی حکومتی یا دستگاه اداره کننده امور عمومی، با تأسیس یک حزب واحد و فراگیر که برای کارکرد دستگاه بوروکراتیک دولت ضروری است، همراه بوده و هست. حزب واحد فراگیر، در واقع، گزینشی از سوی نخبگان سیاسی برای کاهش مشکلات ناشی از دولت‌سازی بر رسوب یک اجتماع سنتی ناهمساز بود. اما براساس تجربیات متعدد، نظام‌های سیاسی تک‌حزبی ایدئولوژیک، نه تنها پروژه مدرنیزاسیون را که نهایتاً می‌بایست در حقوق و آزادی‌های مدنی، مشارکت‌ها و نهادهای دموکراتیک جلوه‌گر می‌شد، به تعویق می‌اندازد، بلکه آن را به محاق می‌برد.

بدین‌ترتیب، نخبگان سیاسی دولت‌ساز که سربازانی برای آغاز یک دوران تاریخی متمایز بودند، تقریباً در همه موارد آغازگرانی کمابیش موافق، اما تداوم دهندگانی ناموفق بودند. نخبگان سیاسی نوساز جهان سومی، با همه تفاوت‌هایشان، یک شکست تقریباً سراسری وهمگانی را در ایجاد پیوند بین ضرورت تداوم قدرتمندانه مدرنیزاسیون و ضرورت حفظ هویت و ارزش‌های سنتی خود تجربه کردند؛ پیوندی که نظریه‌پردازان در علوم اجتماعی عمدتاً آن را ذیل عنوان پیوند سنت و مدرنیته، یا پیوند دین و آزادی مفهوم‌بندی می‌کنند. این تعارض عمدتاً در صحنه سیاست این کشورهاست که خود را به نحو قدرتمندانه‌تری متبلور می‌سازد.

آنچه بیان شد به طور خیلی کلی، وصف اوضاع دولت‌های جدیدی بود که در پی خلق ملیت‌های جدیدی نیز بودند. با این حال توصیف فوق، فراتر از این حد می‌رود. کشورهایی همچون ترکیه، مصر، تایلند، اتیوپی، لیبی و یا حتی کشور ما ایران، کشورهایی‌اند که قبل از دوران مدرن حاکمیت‌های سیاسی و اجتماعات مستقل خاص خود را داشتند، با این حال، این کشورها نیز در شرایط دولت‌های جدید مثل سطح پایین تولید، کارآیی نازل نظام تربیتی، وجود جهان‌بینی‌های طائفه‌ای قومی (غیرملی) ظهور نخبگان سیاسی جوان نوساز آشنا با غرب و... سهیم بودند.

به هر حال، از نظر مباحث توسعه، خاورمیانه به دلایل گوناگون نسبت به بسیاری از دیگر مناطق جهان وضعیت نسبتاً متفاوت و ویژه‏ای دارد. برای نمونه، خاورمیانه در مقایسه با بسیاری از دیگر مناطق درحال‌توسعه جهان، از توسعه سیاسی و اقتصادی کمتری برخوردار است و کشمکش‌های سیاسی و اختلافات گوناگون میان برخی از کشورهای این منطقه موجب شده تا توجه کمتری به توسعه به طور کلی و نقش دولت و نخبگان در توسعه صورت گیرد.

خاورمیانه که در نقطه پیوند سه قارة اروپا، آسیا و افریقا واقع شده، دارای اهمیت ژئوپلیتیک منحصر به فردی است. خاورمیانه زادگاه سه دین توحیدی بزرگ است و حدود 60 درصد ذخایر نفتی جهان در این منطقه قرار دارد. وجود کشمکش‌های سیاسی و بحران‌های کوچک و بزرگ و از همه مهم‌تر کشمکش 60 ساله میان اعراب و اسرائیل و رشد برخی جریان‌های افراط‌گرا همچون القاعده موجب شده قدرت‌های بزرگ به ویژه ایالات متحده در طی دوران پس از جنگ جهانی دوم به این منطقه توجه زیادی داشته باشند. حوادث 11 سپتامبر و حضور نظامی ـ امنیتی بیشتر ایالات متحده در این منطقه برای سرنگون‌سازی رژیم بعثی صدام حسین در عراق و حکومت طالبان در افغانستان سبب شد تا فضای موجود در منطقه خاورمیانه بیش از پیش رنگ امنیتی به خود بگیرد. هم‌اکنون نیز این منطقه در چهارچوب کلی سیاست مبارزه با تروریسم و نیز تأمین انرژی جهانی از اهمیت بسیار بالایی برای ایالات متحده و دیگر قدرت‌های بزرگ برخوردار است. تلاش قدرت‌های در حال ظهور جهانی همچون چین و هند به همراه روسیه برای ورود و تأثیرگذاری در این منطقه به خوبی نشانگر این است که هنوز منطقه خاورمیانه به دلایل یاد شده برای کشورهایی که خواهان نقش‌آفرینی بیشتر در صحنه قدرت جهانی هستند، از جذابیت خاصی برخوردار می‌باشد.

منطقه خاورمیانه از نظر فرهنگی، نظام اقتصادی و نظام سیاسی و حکومتی، کشورهای بسیار متنوعی را دربرمی‌گیرد و نمی‌توان آن را یکپارچه و منسجم تلقی کرد. طی چند دهه گذشته، بسیاری از کشورهای درحال‌توسعه در مناطق گوناگون جهان توانستند گام‌های بلندی در راستای توسعه اقتصادی و سیاسی و به طور کلی توسعه انسانی بردارند. اما به دلایل یاد شده در بالا، خاورمیانه تا حد زیادی از توسعه در شأن خود باز مانده است. منطقه خاورمیانه در جهان بیشتر به خاطر اهمیت ژئوپلیتیک و نیز بحران‌هایی که می‌توانند منافع برخی از قدرت‌های غربی را تهدید نمایند، مهم تلقی می‌شود و نیز این واقعیت را از نظر استراتژیک نمی‌توان نادیده گرفت که بیشتر ذخایر نفتی جهان در این منطقه قرار دارد و بر موقعیت و اهمیت آن افزوده است. جدا از مسئله انرژی، جذابیت این منطقه برخلاف دیگر مناطق همچون شرق آسیا یا امریکای لاتین، به دلایل صرف مسائل اقتصادی نیست. پایداری کشمکش‌های قدیمی و جدید در منطقه که برخی از آنها جنبه بین‌المللی پیدا کرده است همچون کشمکش کهنه فلسطین و اسرائیل که بیش از شش دهه به طول انجامیده و بحران در عراق و لبنان، موجب شده است که بسیاری از ظرفیت‌های این منطقه تاکنون مورد بهره‌برداری کامل قرار نگیرد. همچنین بسیاری از عوامل داخلی سیاسی و اقتصادی نیز معضلات و چالش‌هایی جدی بر سر راه توسعه این منطقه پدید می‌آورند.

خاورمیانه منطقه‌ای است که به سبب حضور ایران در آن بیش از هر منطقه دیگری، تحولات آن برای سیاست خارجی ایران اهمیت دارد. افزون بر این درحالی‌که هم‌اکنون چشم‌انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 در حال پیگیری است، توجه به تجربیات دیگر کشورهای بزرگ خاورمیانه می‌تواند مورد مطالعه و در صورت امکان بهره‌برداری قرار گیرد.

کتاب حاضر به سه کشور می‌پردازد که همان‌گونه که بیان شد، برخلاف دولت‌های جدید در طبقه‌بندی اخیر ملت‌ها و دولت‌ها جای می‌گیرند: ایران، ترکیه و مصر، یعنی سه کشور که دارای حکومت‌های مستقل و ملت‌های متمایز در دوران پیش از شروع مدرنیته سیاسی بوده‌اند. این کشورها هر سه در منطقه خاورمیانه دارای پیشینه بلندمدت اقتدار‌گرایی هستند. القای نظام‌های سلطنتی و استقرار جمهوری نیز از دیگر اشتراکات آنهاست. در ادامه نیز سه کشور مسیرهای کاملاً متفاوتی برای دستیابی به توسعه در پیش گرفتند که راه رشد سرمایه‌داری در ترکیه، راه سوسیالیستی در مصر زمان ناصر و راهی متفاوت از آن دو در ایران به ویژه پس از انقلاب اسلامی، نتایج متفاوتی را به همراه آورد.

براین مبنا، می‌توان گفت سه کشور یاد شده از جنبه‌های متعدد، در موقعیت مناسبی قرار دارند تا موضوع یک پژوهش مقایسه‌ای قرار گیرند. در این پژوهش، هدف آن است که روشن شود چه اصلاحاتی در ساختار دولت یا ترکیب نخبگان سیاسی زمینه را برای توسعه سیاسی جوامع خاورمیانه‌ای فراهم می‌آورد

به طور کلی، تنوع این‌گونه مباحث می‌تواند در درک بهتر سیاست و حکومت در خاورمیانه، انواع نظام‌های سیاسی موجود، نوع تعامل دولت و جامعه، آثار جهانی شدن بر منطقه، و چشم‌اندازهای آینده توسعه در این منطقه به دانشجویان یاری برساند.

بدیهی است که رویکردهای مختلف در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی پاسخ‌های متفاوتی به این موضوع می‌دهند و طبیعتاً راهکارهای متفاوتی را نیز در پیش‌روی بازیگران سیاسی قرار می‌دهند. فارغ از آنکه تا چه اندازه با این رویکردها موافق باشیم یا نه، شناخت وجهه نظرهای متفاوت در این زمینه می‌تواند مسیر گفت‌وگو هم‌اندیشی را هموارتر سازد. از این لحاظ دیدگاه‌های مطرح شده در این کتاب با وجود آنکه الزاماً نظر مرکز تحقیقات استراتژیک نیست، اما عرصه مناسبی را برای مباحث در این زمینه فراهم می‌کند.