19 January 2010
خلاصه
رشتة علمی یا دانش روابط بینالملل آکنده از مفاهیم جذاب و رهیافتهای تحلیلی و تبیین کنندهای است که ذهن علاقهمندان را به خود مشغول میسازد. در این رشته به ویژه، تحت تأثیر تجربههای برخی از دولتهای غربی در عرصة سیاست خارجی پس از جنگ جهانی اول، مفاهیم جالب توجهی پدید آمدهاند که موضوع مطالعه دانشپژوهان و دانشمندان این رشته قرار گرفتهاند؛ از جمله این مباحث مدلهای تصمیمگیری، ساختارهای تصمیمگیری و مبانی و فرایندهای تصمیمگیری در سیاست خارجی میباشد. این مفاهیم در کنار دیگر مفاهیم و رهیافتهای تحلیلی، اینک به مثابه ابزارهای لازم و ناگزیر تحلیل سیاست خارجی و نگرش به مسائل بینالمللی و مصالح جوامع و دولتها به شمار میآیند. چنین وضعیتی از وجود یک جامعة علمی با گرایشها و خاصیت نهادینه آن حکایت میکند. اما شاید بهتر باشد این مفاهیم را مفروضاتی پذیرفته شده تلقی نکنیم، به ویژه آنکه همة آنها در یک سطح از تحقیقپذیری و انضمامی بودن قرار ندارند. بیشک، مفاهیم بسیاری در رشته روابط بینالملل در همان حالت ابهام خود پذیرفته شدهاند. مخصوصاً مبحث مدلهای تصمیمگیری یا مدلسازی در سیاستگذاری خارجی و مقایسه بین این مدلها، با وجود جذابیتی که دارند، بیشتر از ماهیتی غایتگرایانه برخوردارند؛ یعنی بیشتر معطوف به یک آینده علمی میباشند که مطلوب دانشمندان است.
دانشجوی روابط بینالملل ممکن است پس از مطالعه ادبیات مربوط به الگوها و مدلهای تصمیمگیری، در نهایت، به یک کلیت مفهومی یا جامعیت نظری درباره شیوه تصمیمگیری در شرایط خاص نایل نشود ـ شرایط خاص از آنرو در این بحث اهمیت دارد که این گونه تصمیمگیریها در سیاست خارجی، بیشتر در شرایط استثنایی یعنی در وضعیتی صورت میگیرد که قواعد چندان در آن دخیل نمیباشند - و به جای آن با مباحثی توصیفی مبتنیبر احتمالات متعدد و نیز گرایشهای خاص و قابل درک در اشاره به تجربههای سیاست خارجی برخی از کشورهای غربی مواجه شود. در واقع، شاید بتوان گفت دانشجوی روابط بینالملل به جای مدلسازی برای تصمیمگیری، بیشتر با فرایندهای عملی و خاص تصمیمگیری روبرو میشود.
از سوی دیگر، هنگامی که از «الگو» سخن گفته میشود، انتظار میزانی از شفافیت و روشنی وجود دارد. به عبارت دیگر، الگوها و مدلها به این دلیل که نمونه تکامل یافته و واضحی از مجموعهای از رفتارها و کنشها هستند، موضوع توجه و تأکید قرار میگیرند. به این دلیل و برخی دلایل دیگر، به کارگیری مفهوم الگو یا مدل در مبحث فرایند تصمیمگیری در سیاست خارجی، به رغم تکثر و تعدد نظریهپردازیها و ادبیات موجود در این زمینه، همانند بسیاری از مفهومسازیهای دیگر در رشته روابط بینالملل از مبنایی رسا و دقیق برخوردار نیست. در واقع، در اغلب تلاشهای نظری موجود منظور از الگو همان «شیوهها یا فضاهای تصمیمگیری و یا نظریههایی درباره شیوه تصمیمگیری» است.
بر این مبنا، کتاب حاضر در وهله نخست کوششی برای پرداختن به چالشها و آسیبهایی است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، عملاً در روابط خود با سایر کشورهای جهان با آن مواجه بوده است. به بیان نظریتر، این رهیافت را میتوان تلاشی برای «رفع تعارض بین ارزشها و واقعیت و برقراری سازش بین آنها» تلقی کرد. به ویژه، آسیبشناسی نحوه درک دستاندرکاران سیاست خارجی از واقعیتهای پیرامونی و جهانی، از محورهای اصلی این کتاب میباشد. از اینرو، همان گونه که درمتن کتاب نیز مورد اشاره قرار گرفته است، این اثر به طرح و تقویت این نظریه اختصاص دارد که «آشفتگی در حوزه ذهنیات، بیشترین تأثیر منفی را پس از انقلاب اسلامی در سیاست خارجی ما بر جای نهاده است».
اما پایة نظری یا بنیاد نظری کتاب حاضر را مکتب فرانسوی «جامعهشناسی روابط بینالملل» تشکیل میدهد که به ویژه محصول افکار و گرایشهای تحلیلی ریمون آرون، اندیشمند فرانسوی است و رد پای افکار او نیز در بخشهای عمده این کتاب به چشم میخورد.
هدف عمدة کتاب حاضر آن است که اذهان را قانع سازد که بپذیرند درک انقلاب اسلامی و آرمانهای آن باید در جهت اهداف توسعه ملی ایران، بازتعریف شوند. تردیدی نیست که این موضعگیری، که مطمئناً از منظر اصلاح امور صورت گرفته است، تنها یکی از دیدگاههایی است که در این زمینه وجود دارد. دیدگاههای مخالفی نیز وجود دارند که معتقدند اهداف توسعه ملی ایران باید مطابق و در جهت آرمانهای نظام جمهوری اسلامی نگریسته شود. فارغ از آنکه با نویسنده در توضیح و تحلیل وضعیت موجود و گذشته سیاست خارجی ایران همراه باشیم یا نه، این کتاب به طرح دیدگاهی میپردازد که دست کم در میان بسیاری از صاحبنظران دانشگاهی مورد توجه و تأکید قرار دارد. ایجاد فضایی برای طرح چنین دیدگاههایی و بالطبع فراهمسازی امکان بررسی و نقد علمی آنها به منظور رسیدن به یک درک واقعبینانه از سیاست خارجی ایران، مهمترین هدفی است که انتشار کتاب حاضر دنبال میکند.
به طور کلی، کتاب حاضر همچون دیگر آثاری که حاوی جسارتهای نظری و عملی در سیاست خارجی هستند، به طور طبیعی خود را در معرض انتقادات قرار میدهد، که خود نیز برای اثر حاضر یک فضیلت محسوب میشود. معمولاً آثار ضعیف مورد انتقاد قرار نمیگیرند بلکه خیلی زود به فراموشی سپرده میشوند. با این حال نمیتوان از وضوح مطالب، نثر متواضعانه و عالمانه، طرح روشن نظریات و مکاتب مربوط به روابط بینالملل و نیز طرح نکات مفید در تاریخ روابط بینالملل در این کتاب درگذشت. همه اینها در همراهی با علائم آشکار یک صراحت صادقانه نسبت به مصالح کشور و نظام قرار دارند.
البته این کتاب از نظرگاه یک استاد دانشگاه که قبل از مباحث عملی خاص با دیدگاههای نظری و عام (نظریه) سر و کار دارد، نوشته شده است و از اینرو ممکن است برخی کارشناسان اجرایی در سیاست خارجی، همان نگاه انتقادی را به این کتاب معطوف دارند که زمانی حاکم سیراکوز به آموزههای افلاطون داشت. قائلان به منطق کارشناسی میتوانند به خطر غفلت از ایجاب روندهای جزئی اشاره کنند. این، ملاحظهای بسیار جدی و قابل تأمل است. جالب است که ریمون آرون خود، خطاب به دانشجویانش میگفت دوست دارم این درسها دو فضلیت معنوی را به شما بیاموزد: احترام امور و احترام دیگران. نتیجتاً این که، روندهای عینی و خاص به دلیل محدود بودن و جزئی بودنشان نباید به شکل تقلیلگرایانه نگریسته شوند و نباید به گونهای درک شوند که گویی معنایی ندارند جز آنکه مؤید پویشهای انتزاعی مهمتر و اساسیتر و یا بخشی از آن باشند.