11 May 2005
اهمیت:
کاندولیزا رایس طی یک سفر آسیایی از 15 تا 21 مارس به ترتیب از کشورهای هند، پاکستان، افغانستان، ژاپن، کره جنوبی و چین دیدار کرد. این سفر از آنرو مهم است که نشان دهنده نگاه آمریکا به آسیا به مثابه یکی از مناطق استراتژیک جهان از یک سو وافزایش نقش و جایگاه کشورهای بزرگ این منطقه در عرصه سیاست بینالملل از سوی دیگر است. این مقاله قصد دارد از این منظر نگاهی اجمالی به این سفر بیفکند و به این سؤال پاسخ دهد که آیا سیاست آمریکا در آسیا ”تداوم برقراری موازنه“ است؟
تحلیل:
ایالات متحده: بریتانیای قرن نوزدهم
برخی از تحلیلگران از ژاپن به عنوان ”دایة توسعه“ در آسیا نام میبرند. وضعیت کنونی این قاره در ظاهر حکایت از آن دارد که اکثر کشورهای منطقه به پرورش این ”کودک“ مشغولند و آن را بالاترین اولویت خود میدانند. به همین دلیل است که ثبات نسبی در این منطقه حکمفرماست، زیرا در حال حاضر اقتصاد در کانون توجه کشورهای منطقه قرار دارد. به طور طبیعی تمرکز بر اقتصاد رفتار ”تعاملی“ را بر سیاست خارجی حاکم میکند و آشکارا تعامل، با تنش میانهای ندارد. اما در خصوص پایداری این ثبات نیز ابهاماتی وجود دارد که به ویژه در دوره اخیر رو به افزایش بوده است. آسیا قارهای است که عدم توازن در آن آشکار است، از یک سو کشورهای بسیار پیشرفتهای چون ژاپن در آن قرار دارند و از سوی دیگر بازیگرانی چون چین و هند که هر یک به تنهایی یک قارهاند. به علاوه، کانونهای بحرانی در این قاره وجود دارد که علیرغم گذشت سالها در وضعیت آنها تغییر چندانی حاصل نشده است. اهمیت این کانونها از آنرو فزونتر میگردد که این منطقه به شدت آغشته به سلاحهای هستهای است. برقراری نظمی پایدار در منطقهای با این ویژگیها کار آسانی به شمار نمیآید، به همین دلیل است که اگر چه نظم موجود دراین قاره با نظم مطلوب آمریکایی (نظم هژمونیک) فاصله دارد، اما ایالات متحده تداوم آن را فعلاً گزینه برتر خود تلقی میکند و به ایفای نقش ”موازنهگر“ تمایل دارد، همان نقشی که بریتانیا در اروپای قرن نوزدهم (با ایجاد موازنه میان قدرتهای قاره اروپا) آن را ایفا کرد. به همین دلیل رایس در گام اول سفر خود به هند رفت.
نقش جدید هند
هند یکی از موارد تغییرات چشمگیر در استراتژی آسیایی آمریکاست. از آغاز هزاره جدید واشنگتن توجه روزافزونی به موقعیت استراتژیک هند نشان داده است. کاخ سفید در سال 2002 در سند امنیت ملی آمریکا که توسط دولت بوش ارائه شد، برای اولین بار هند را در ردیف ”قدرتهای جهانی“ قرار داد. این توجه ویژه را میتوان معلول دو عامل دانست: یکی توسعه سریع اقتصادی این کشور و ارتقای چشمگیر موقعیت آن در سیاست بینالملل که در ترکیب با سایر مؤلفههای قدرت، توانسته است هند را از استانداردهای ”قدرت بزرگ“ برخوردار کند.
عامل دیگر و مهمتر آنکه هند با برخورداری از این موقعیت، گزینه مناسبی برای برقراری موازنه در قاره آسیا به شمار میآید. نقش اصلی آمریکا به مثابه بازیگری ”موازنهگر“ در آسیا، جلوگیری از هژمونیک شدن نظم بینالمللی در این قاره (به واسطه قدرت رو به رشد چین) در آن است. خطری که در سالهای اخیر و با توسعه قدرت روزافزون چین محسوستر گردیده است. اگر چین بتواند آسیا را تحت سیطره خود در آورد، منافع ایالات متحده با تهدیدات اساسی روبرو میگردد. به همین دلیل رایس در سفر آسیایی خود پیش از دیدار با متحدین سنتی در اولین گام به هند رفت و در آنجا پیوسته بر نقش پر اهمیت هند در جهت برقراری موازنه قوا در آسیا پای فشرد. موازنهای که بتواند در مقابل افزایش وزن چین در زیر مجموعه جنوب آسیا، توازن ایجاد کند.
کانونهای بحران
آسیا واجد کانونهای بحرانی است که در صورت فعال شدن میتوانند نظم امنیتی منطقه و به تبع آن توازن را با چالشهای جدی مواجه سازند. اهمیت این کانونها هنگامی روشنتر میگردد که دریابیم دو طرف یا حداقل یکی از طرفین این درگیریها از سلاح هستهای برخوردار هستند. کانونهای اصلی بحران در آسیا را (غیر از مناطق خاورمیانه و خلیج فارس) میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1- کره شمالی
شاید بتوان شبه جزیره کره را مرکز ثقل بحرانهای پدید آمده در آسیا در یک سده اخیر دانست. در آغاز سده بیستم (1905) جنگ تاریخی ژاپن و روسیه برای تسلط بر کره درگرفت و به اشغال این منطقه به وسیله ژاپن انجامید که تا سال 1945 تداوم یافت. پس از این مرحله و در آغاز جنگ سرد (1950) نیز کره اولین منطقهای بود که دو قطب قدرت را به هماوردی نظامی کشاند.
در حال حاضر نیز بحران هستهای کره شمالی موضوعی است که تمامی قدرتهای بزرگ را مستقیم و غیرمستقیم درگیر ساخته است. گفتگوهای شش جانبه به مثابه راهکار مورد اجماع قدرتهای بزرگ برای حل این بحران، از هنگامی که رایس در فوریه 2005 کره شمالی را ”پایگاه استبداد“ خواند، متوقف شده است، زیرا از آن پس کرهایها حاضر به شرکت در مذاکرات نشدهاند. رایس در این سفر گرچه با ملایمت با کره شمالی برخورد کرد و هرگز از عبارت پایگاه استبداد برای توصیف آن بهره نبرد، اما نتوانست نظر آن کشور را برای شرکت در گفتگوها جلب کند. از منظر آمریکا (آن گونه که از اظهارات رایس برمیآید) گفتگوهای ششجانبه بهترین شیوه برای رسیدن به یک راهحل برای این بحران هستهای است. رایس در جهت از سرگیری این مذاکرات حتی به احتمال امضای موافقتنامهای جهت تأمین امنیت کره شمالی و نیز گفتگوی دو جانبه با این کشور در چارچوب مذاکرات شش جانبه در صورتی که کره شمالی ”تصمیمی استراتژیک“ بگیرد نیز اشاره کرد. البته این تصمیم استراتژیک از نگاه آمریکا توقف برنامه هستهای است، امری که از یک سو کره شمالی در وضعیت کنونی حاضر به پذیرش آن نیست، و از سوی دیگر، آمریکا نیز به کمتر از آن راضی نخواهد شد، زیرا هستهای شدن کره شمالی ”توازن قوا“ را در شمال شرق آسیا بر هم خواهد زد.
2- تایوان
بحران تایوان، موضوعی است که میتواند آمریکا و چین را در وضعیتی ناخواسته قرار دهد. تایوان نخستین منطقهای بود که استعمارگران آن را از چین جدا کردند و در واقع نقطه آغاز تجزیه چین بود. به همین سبب، چینیها بازگشت تایوان به سرزمین اصلی را به مثابه یک تعهد مقدس و ملی مینگرند. از سوی دیگر، رشد نیروهای استقلالطلب در تایوان و راه یافتن آنها به بلوک قدرت در این کشور، بحث استقلال را به موضوعی جدی تبدیل کرده است. به همین دلیل، چینیها برای مقابله با این نیروها و تنگ کردن عرصه بر آنان، اخیراً قانون ”منع تجزیهطلبی“ را به تصویب رساندند.
بر طبق این قانون در صورت حرکت تایوان به سمت استقلالطلبی، چین میتواند با استفاده از تمامی ابزارها از جمله ”ابزارهای غیرمسالمتآمیز“ با آن مقابله کند. مقابلهای که میتواند با بحرانی کردن منطقه آسیا روابط چین و آمریکا را نیز پیشبینیناپذیر سازد. اما سفر رایس به چین نشان داد که آمریکا این قانون را به مثابه یک واقعیت پذیرفته است. گرچه رایس تصویب آن را تحولی ناخوشایند دانست و تأکید کرد هر عاملی که موجد تنش در دو سوی تنگه شود، از منظر آمریکا مطلوب نیست.
با وجود این، در وضعیت فعلی به نظر میرسد که آمریکا به ”روابط سازنده“ با چین علیرغم اختلافنظرات جدی اولویت میدهد. زیرا از منظر آمریکا، چین رو به توسعه، صلحجو و مورد اعتماد، هماهنگ با استراتژی آسیایی سیاست خارجی آمریکا (در مقطع کنونی) حرکت میکند. آنان عقیده دارند که باز شدن اقتصاد چین و ادغام آن در اقتصاد جهانی، در نهایت منجر به متعهد شدن آن به نظم موجود بینالمللی شده و چین را به بازیگری عادی تبدیل خواهد کرد. اما حتی با عادی شدن رفتار چین نیز آمریکا تا آیندهای قابل پیشبینی از تایوان برای کنترل این کشور بهره خواهد برد.
3- مسئلة کشمیر
از منظری سنتی، مهمترین چالش امنیتی جنوب آسیا مسأله کشمیر محسوب میگردد. اما پس از حادثه 11 سپتامبر و کانونی شدن تروریسم در سیاست بینالملل، این منطقه از این منظر مورد توجه و نگرانی بازیگران عمده و به خصوص ایالات متحده قرار دارد. شاهد این مدعا اظهارات رایس در هند و پاکستان است. او در این سفر با در حاشیه قرار دادن موضوع کشمیر، صراحتاً اعلام کرد که آمریکا علاقهای به ایفای نقش میانجی میان هند و پاکستان را ندارد و فقط از اقدامات اعتمادساز حمایت میکند.
در واقع، از پایان جنگ سرد و به خصوص از اواسط دهه 90، پاکستان در مقابل هند جایگاه خود در استراتژی جهانی ایالات متحده را به تدریج از دست داد، زیرا در این دوران شرایطی برای آمریکا فراهم شد تا با کشورها ”برخورد انتخابی“ داشته باشد و آنچه در این انتخاب اهمیت داشت، مؤلفههای قدرت، به خصوص قدرت اقتصادی بود و این عرصهای بود که پاکستان در قیاس با هند حرفی برای گفتن نداشت.
اما بعد از وقوع حوادث 11 سپتامبر، پاکستان بار دیگر و این بار از وجه سلبی و تخریبی مورد توجه قرار گرفت. آمریکا، همانگونه که در گزارش کمیسیون تحقیق 11 سپتامبر نیز آمده است، معتقد است که پاکستان عمیقاً درگیر تروریسم بینالملل است. درگیر بودن پاکستان در تروریسم آمریکا را وامیدارد تا نگران آینده آن باشد. رایزنی با هندیها پیرامون این موضوع در دستور کار رایس قرار داشت، اگر چه نتیجه ملموسی از آن عاید نشد. به نظر میرسد که در آینده نیز آمریکا در جنوب آسیا به سوی همکاری نزدیکتر با هند به عنوان قدرت مهم منطقهای و نیز قدرتی جهانی جهت مقابله با معضلات که مهمترین آنها تروریسم است، پیش رود.
نتیجهگیری:
نگاهی به رفتار آمریکا در آسیا که در سفر اخیر رایس نیز هویدا بود، حکایت از حرکت این کشور در راستای ”حفظ وضع موجود“ دارد. گرچه رشد عمده کشورهای آسیایی و تغییر چهره این قاره اهمیت استراتژیک آن را برای آمریکا به شدت افزایش داده است، اما روشن است که به دلیل درگیری گسترده آمریکا در خاورمیانه، این منطقه بالاجبار اولویت اول دستور کار بینالمللی ایالات متحده محسوب نمیگردد. روابط آمریکا با بازیگران عمده منطقه در وضعیت عادی رو به بهبود است. رایس در سفر اخیر خود نیز اشاره کرد که ما از این فرض اشتباه که نمیتوانیم با همة قدرتهای آسیایی روابط خوبی داشته باشیم، عدول کردهایم. در مجموع، دو تغییر در رفتار ایالات متحده در قبال نظم بینالمللی در آسیا با توجه به سفر رایس میتوان مشاهده کرد که هر دو نیز در جهت ”حفظ وضع موجود“ و ”برقراری موازنه“ میباشند:
1- تقویت روابط با هند به عنوان نیرویی موازنهگر.
2- احتمال اتخاذ رفتاری خشنتر در قبال کره شمالی.
گرچه رایس در این سفر بسیار نرم با کره شمالی سخن گفت، اما به پایان یافتن صبر آمریکا و احتمال در پیش گرفتن سایر گزینهها نیز اشاره کرد. اگر بن بست کنونی در مذاکرات شش جانبه ادامه یابد، برخورد با کره شمالی از طریق شورای امنیت محتمل به نظر میرسد. زیرا با تداوم وضعیت کنونی خطر هستهای شدن این کشور و به تبع آن برهم خوردن ”موازنه“، به طور جدی وجود دارد. با این حال، هر نوع اقدامی از سوی آمریکا در این چارچوب، اقدام در راستای حفظ موازنه خواهد بود.